نویسنده: شهید مرتضی مطهری
قرآن از جنبههای مختلف معجزه است، یعنی فوق بشری است، در اینجا به اجمال اشاره میکنیم. از نظر کلی اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظی و معنوی.
اعجاز لفظی قرآن به مقوله زیبایی و اعجاز معنوی آن به مقوله علمی مربوط میشود. پس اعجاز قرآن یکی از جنبههای زیبایی و هنری است و دیگر از جنبه فکری و علمی، هریک از این دو جنبه- خصوصاً جنبه علمی- به نوبه خود دارای چند جهت است.**
الفاظ قرآن:
سبک قرآن نه شعر است و نه نثر، اما شعر نیست برای اینکه وزن و قافیه ندارد، به علاوه شعر معمولاً با نوعی تخیل که تخیل شاعرانه نامیده میشود همراه است. قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعی کذب است. در قرآن تخیلات شعری و تشبیههای خیالی وجود ندارد. در عین حال نثر معمولی هم نیست زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن نثری تاکنون دیده نشده است، مسلمین همواره قرآن را با آهنگهای مخصوص تلاوت کرده و میکنندکه مخصوص قرآن است.
در دستورهای دینی رسیده است که قرآن را با آهنگ خوش بخوانید. ائمه اطهار(علیه السلام) گاهی قرآن را در خانههای خود با آهنگی چنان دلربا میخواندند که مردم کوچه را متوقف میکرد. هیچ سخن نثری مانند قرآن آهنگپذیر نیست، آن هم آهنگهای مخصوصی که متناسب با عوالم روحانی است، نه آهنگی مناسب مجالس لهو. پس از اختراع رادیو، هیچ سخن روحانی نتوانست با قرآن از نظر زیبایی و تحمل آهنگهای روحانی برابری کند. علاوه بر کشورهای اسلامی، کشورهای غیر اسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ، قرآن را در برنامههای رادیویی خویش گنجانیدند. عجیب این است که زیبایی قرآن، زمان و مکان را درنوردیده و پشت سرگذاشته است. بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است، و با ذائقه عصر دیگر، جور در نمیآید و یا حداقل مخصوص ذوق و ذائقه یک ملت است که از فرهنگی مخصوص برخوردار میباشند، ولی زیبایی قرآن نه زمان می شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمی که با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب یافتند. هر چه زمان میگذرد و به هر اندازه ملتهای مختلف با قرآن آشنا میشوند بیش از پیش مجذوب زیبایی قرآن میشوند.
یهودیان و مسیحیان متعصب و پیروان برخی از مذاهب دیگر در طول چهارده قرن اسلامی انواع معارضهها برای تضعیف مقام قرآن کردهاند؛ گاهی نسبت به تحریف دادهاند، و گاهی در برخی قصههای قرآن خواستهاند تشکیک کنند و گاهی به شکلی دیگر علیه قرآن فعالیت کردهاند ولی هیچگاه به خود ندیدهاند که از سخنوران ورزیده خود کمک بگیرند و به فریاد مبارزهطلبی قرآن پاسخ گویند و لااقل یک سوره کوچک مانند قرآن بیاورند و به جهانیان عرضه دارند.
همچنین در تاریخ اسلام افراد زیادی پدید آمدهاند که به اصطلاح«زنادقه» یا«ملاحده» خوانده شدهاند و برخی از آنها برجستگی فوقالعاده داشتهاند. این گروه به اشکال و اقسام مختلف علیه«دین» به طورکلی و قرآن خصوصاً سخنانی گفتهاند و برخی از آنها خداوند سخن در زبان عربی شمرده میشوند و احیاناً به منازعه با قرآن برخاستهاند ولی تنها کاری که کردهاند آن بوده که کوچکی خود و عظمت قرآن را روشنتر کردهاند. تاریخ از ابن رواندی، ابوالعلاء مُعّری، یا ابوالطیب متنبی شاعر نامدار عرب داستانها در این زمینه آوردهاست. اینها کسانی بودهاند که خواستهاند قرآن را«کاری بشری» جلوه دهند.
افراد زیادی به ادعای پیغمبری برخاستند و سخنانی آوردند به خیال خود شبیه قرآن و ادعا کردند که این سخنان نیز مانند قرآن از جانب خدا است. «طلیحه»، «مسیلمه»،«سجاح»، از این گروه هستند. این گروه نیز به نوعی دیگر کوچکی خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جاری شده است با قرآن متفاوت است، از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زیادی به صورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقی مانده است و در اوج فصاحت است اما به هیچ وجه رنگ و بوی قرآن ندارد. این خود میرساند که قرآن و سخنان فکری پیغمبر از دو منبع جداگانه است.
علی(علیه السلام) از حدود ده سالگی با قرآن آشنا شد، یعنی سن علی(علیه السلام) در این حدود بود که اولین آیات قرآن بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد و علی مانند تشنهای که به آب زلال برسد آنها را فرا میگرفت و تا آخر عمر پیغمبر در رأس کاتبان وحی قرار داشت. علی حافظ قرآن بود و همیشه قرآن را تلاوت میکرد. شبها که به عبادت میایستاد با آیات قرآن خوش بود، با این وضع اگر سبک قرآن قابل تقلید می بود علی با آن استعداد بینظیر در سخنوری و فصاحت و بلاغت که بعد از قرآن نظیری برای سخنش نمیتوان یافت، میبایست تحت تأثیر سبک قرآن، از سبک قرآن پیروی کند و خود به خود خطابههایش به شکل آیات قرآن باشد، اما میبینیم سبک قرآن با سبک علی کاملاً متفاوت است.
آنگاه که علی در ضمن خطابههای غرا و فصیح و بلیغش آیهای از قرآن میآورد کاملاً متمایز است و ستارهای را ماند که در مقابل ستارگان دیگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتی را که معمولاً زمینه هنرنمایی بشر در سخن سرایی است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنوری خویش را بنمایانند آن زمینهها را انتخاب میکنند و سخن خویش را با پیش کشیدن آنها زیبا میسازند، از: فخر، مدح، هجو، مرثیه غزل، توصیف زیباییهای طبیعت، مطرح نکرده و درباره آنها داد سخن نداده است. موضوعاتی که قرآن طرح کرده همه معنوی است، توحید است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احکام است، مواعظ و قصص است، و در عین حال در حد اعلای زیبایی است.
هندسه کلمات در قرآن بینظیر است، نه کسی توانسته یک کلمه قرآن را پس و پیش کند به زیباییهای آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته است مانند آن بسازد. قرآن از این جهت مانند یک ساختمان زیبا است که نه کسی بتواند با جابجا کردن و تغییر دادن آن را زیباتر کند و نه بتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد. سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، یعنی نه قبلاً کسی با این سبک سخن گفته است و نه بعداً کسی- با همه دعوتها و مبارزهطلبیهای قرآن- توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید نماید. تحدی قرآن و مبارزهطلبی او هنوز هم همچنان مانند کوه پابرجاست و برای همیشه باقی خواهد بود. امروز هم همه مسلمانان با ایمان، مردم جهان را دعوت میکنند که در این مسابقه شرکت کنند و اگر مثل و مانندی برای قرآن پیدا شد، آنها از دعوی و ایمان خود صرفنظر میکنند و اطمینان دارند که چنین چیزی میسر نیست.
معانی قرآن:
اعجاز قرآن از نظر معانی نیازمند به بحث وسیعتری است و لااقل نیازمند به یک کتاب است ولی میتوان به طور مختصر زمینهای به دست داد. مقدمتاً باید بدانیم قرآن چه نوع کتابی است؟ آیا کتاب فلسفی است؟ آیا کتاب علمی است؟ آیا کتاب ادبی است؟ آیا کتاب تاریخی است؟ و یا صرفاً یک اثر هنری است؟
پاسخ این است که قرآن هیچکدام از اینها نیست، همچنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، بلکه عموم پیغمبران، تیپ جدایی هستند، نه فیلسوفند، نه عالم، نه ادیب، نه مورخ، و نه هنرمند، و یا صنعتگر و در عین حال مزایای همه آنها را با چیزهایی اضافه، دارند. قرآن نیز که کتاب آسمانی است نه فلسفه است و نه علم و نه تاریخ و نه ادبیات و اثر هنری. در عین حال مزایای همه آنها را دارد. به علاوه یک سلسله مزایای دیگر. قرآن کتاب راهنمای بشر است و در واقع کتاب«انسان» است اما انسان، آنسان که خدای انسان او را آفریده و پیامبران آمدهاند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو کنند. و چون کتاب انسان است پس کتاب«خدا» هم هست، زیرا انسان همان موجودیست که خلقتش از ما قبل این جهان آغاز میشود و به مابعد این جهان منتهی میگردد، یعنی انسان از نظر قرآن نفخه روح الهی است و خواه ناخواه به سوی خدای خودش بازگشت میکند. اینست که شناسایی خدا و شناسایی انسان از یکدیگر جدا نیست. انسان تا خود را نشناسد خدای خود را به درستی نمیتواند بشناسد از طرف دیگر، تنها توأم با شناختن خدا است که انسان به واقعیت حقیقی خود پی میبرد.
انسان در مکتب پیامبران که قرآن کاملترین بیان آن است با انسانی که بشر از راه علوم میشناسد، بسی متفاوت است، یعنی این انسان بسی گستردهتر است. انسانی که بشر از راه علوم میشناسد در میان دو پرانتز(تولد، مرگ) قرار دارد و قبل و بعد این پرانتزها را تاریکی گرفته است و از نظر علوم بشری مجهول است، ولی انسان قرآن این پرانتزها را ندارد، از جهان دیگر آمده است و در مدرسه دنیا باید خود را تکمیل کند و آیندهاش در جهان دیگر به نوع فعالیت و تلاش و یا تنبلی و سستیای که در مدرسه این جهان انجام میدهد بستگی دارد. تازه انسان میان تولد و مرگ، آنچنانکه بشر میشناسد بس سطحیتر است از آنچه پیامبران میشناسانند.
انسان قرآن باید بداند:
ازکجا آمده است؟
به کجا می رود؟
درکجا هست؟
چگونه باید باشد؟
چه باید بکند؟
انسان قرآن، آنگاه که به این پنج سؤال عملاً درست پاسخ گفت سعادت واقعیاش در این جهان که هست و در جهانی که باید برود تأمین میگردد.
این انسان برای اینکه بداند از کجا آمده و از چه منبعی آغاز شده است باید خدای خود را بشناسد، و برای اینکه خدای خود را بشناسد باید در جهان و انسان به عنوان آیات آفاقی و انفسی مطالعه کند و در عمق وجود و هستی تعمق نماید.
و برای اینکه بداند به کجا میرود؟ باید درباره آنچه قرآن آن را بازگشت به خدا مینامد یعنی معاد و حشر اموات، هراسهای قیامت، و نعمتهای جاویدان و عذابهای سخت و احیاناً جاویدان آن و بالاخره مراحل و منازلی که در پی دارد تأمل کند و از آنها آگاهی یابد و به آنها اعتقاد پیدا کند و ایمان آورد و خدا را همچنانکه اول و نقطه آغاز موجودات میشناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نیز بشناسد. و برای اینکه بداند در کجا هست؟ باید نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در میان سایر موجودات درک کند و خود را در میان موجودات بازیابد. و برای اینکه بداند چگونه باشد؟ باید خلق و خوهای انسانی را بشناسد و خودش را براساس آن خلق و خوها بسازد. و برای آنکه بداند چه باید بکند؟ باید یک سلسله مقررات و احکام فردی و اجتماعی را گردن نهد. انسان قرآن علاوه بر همه اینها باید به یک سلسله موجودات نامحسوس و غیرمریی و به تعبیر خود قرآن «غیب» به عنوان مظاهر و مجاری اراده الهی در نظام هستی ایمان بیاورد. و هم باید بداند که خداوند متعال در هیچ زمانی بشر را که به هدایت آسمانی نیاز داشته است مهمل نگذاشته و یک عده افراد نخبه که پیامبران خدا و راهنمایان بشر بودهاند از طرف خداوند مبعوث شده و پیام الهی را رساندهاند.
انسان قرآن، به طبیعت به عنوان«آیت» و به تاریخ به عنوان«آزمایشگاه» واقعی که درستی تعلیمات پیامبران را میرساند، نظر میافکند.
آری انسان قرآن چنین است و مسائلی که در قرآن برای انسان طرح شده اینها، به علاوه برخی مسائل دیگر است.
موضوعات قرآنی:
موضوعاتی که در قرآن طرح شده زیاد است و نمیتوان بهطور جزیی برشمرد، ولی در یک نگاه اجمالی این مسائل به چشم میخورد:
1. خدا، ذات، صفات و یگانگی او و آنچه باید خدا را از آنها منزه بدانیم و آنچه باید خدا را به آنها متصف بدانیم(صفات سلبیه و ثبوتیه؛)
2. معاد، رستاخیز و حشر اموات، مراحل بین مرگ تا قیامت(برزخ)؛
3. ملائکه، واسطه فیض و نیروهای آگاه به خود و به آفریننده خود و مجری اوامر الهی؛
4. پیامبران، یا انسانهایی که وحی الهی را در ضمیر خود دریافت کرده و به انسانهای دیگر ابلاغ کردهاند؛
5. ترغیب و تحریص برای ایمان به خدا، معاد، ملائکه، پیامبران و کتب آسمانی؛
6. خلقت آسمانها، زمین، کوهها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب و غیره؛
7. دعوت به پرستش خدای یگانه و اخلاص در پرستش، کسی و یا چیزی را در عبادت شریک خدا قرار ندادن، منع شدید از پرستش غیرخدا اعم از انسان یا فرشته یا خورشید یا ستاره یا بت؛
8. یادآوری نعمتهای خدا در این جهان؛
9. نعمتهای جاویدان آن جهان برای صالحان و نیکوکاران، عذابهای سخت و احیاناً جاویدان آن جهان برای بدکاران؛
10. احتجاج و استدلال در مورد خدا، قیامت، پیامبران و پارهای خبرهای غیبی ضمن این احتجاج؛
11. تاریخ و قصص به عنوان آزمایشگاهی انسانی و لابراتواری که صدق دعوت پیامبران را روشن میکند، و عواقب نیکی مردم که بر سنن انبیاء رفتهاند و عاقبت بد تکذیبکنندگان آنها؛
12. تقوا، پارسایی و تزکیه نفس؛
13. توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسویلات نفسانی و شیطانی؛
14. اخلاق خوب فردی، از قبیل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذکر خدا، محبت خدا، شکرخدا، ترس از خدا، توکل به خدا، رضا به رضای خدا و تسلیم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفکر، علم و آگاهی، نورانیت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت؛
15. اخلاق اجتماعی از قبیل: اتحاد، تواصی(توصیه متقابل)بر حق، تواصی بر صبر، تعاون بر بّر و تقوا، ترک بغضاء، امربهمعروف و نهیازمنکر، جهاد به مال و نفس در راه خدا؛
16. احکام از قبیل: نماز، روزه، زکوه، خمس، حج، جهاد، نذر، یمین، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زوجین، حقوق والدین و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصیت، ارث، قصاص، حدود، دین، قضا، شهادت، حلف(قسم)، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غیره؛
17. حوادث و وقایع دوران بیست و سه ساله بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)؛
18. خصایص و احوال رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، صفات حمیده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت؛
19. توصیف کلی از سه گروه در همه اعصار: مؤمنین، کافرین، منافقین؛
20. اوصاف مؤمنین، کافرین و منافقین دوره بعثت؛
21. مخلوقات نامریی دیگر غیر از فرشتگان، جن و شیطان؛
22. تسبیح و تحمید موجودات جهان و نوع آگاهی در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفرینندهشان؛
23. توصیف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف)؛
24. جهان و سنن جهان، ناپایداری زندگانی دنیا و عدم صلاحیت آن برای اینکه ایدهآل و کمال مطلوب انسان قرار بگیرد و اینکه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاویدان شایسته این است که مطلوب نهایی انسان قرارگیرد؛
25. معجزات و خوارق عادات انبیاء؛
26. تأیید کتب آسمانی پیشین، خصوصاً تورات و انجیل و تصحیح اغلاط و تحریفهای این دو کتاب؛
گستردگی معانی:
اینها که گفته شد اجمالی بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتی نمیتوان ادعا کرد که از لحاظ اجمالی نیز کافی است. اگر تنها همین موضوعات متنوع را درباره انسان و خدا و جهان و ظایف انسان در نظر بگیریم و آن را با هرکتاب بشری درباره انسان بسنجیم میبینیم هیچ کتابی طرف قیاس با قرآن نیست. خصوصاً با توجه به اینکه قرآن به وسیله فردی نازل شده که«امی» و درس ناخوانده بوده و با افکار هیچ دانشمندی آشنا نبوده است، و بالاخص اگر در نظر بگیریم که محیط ظهور چنین فردی از بدویترین و جاهلیترین محیطهای بشری بوده است و مردم آن محیط عموماً با تمدن و فرهنگ بیگانه بودهاند. قرآن مطالب و معانی گستردهای آورد و به طوری طرح کرد که بعدها منبع الهام شد هم برای فلاسفه و هم برای علمای حقوق و فقه و اخلاق و تاریخ … .
محال و ممتنع است که یک فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پیش خود این همه معانی در سطحی که افکار اندیشمندان بزرگ جهان را جلب کند بیاورد. این در صورتی است که آنچه را قرآن آورده است هم همسطح با آوردههای علمای بشر فرض کنیم، ولی عمده این است که قرآن در اغلب این مسائل افقهای جدیدی گشوده است.
منبع: کتاب وحی و نبوت