نویسنده: سایت آل البیت
آنچه مى خوانید پژوهشى است کوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیش انجام شده است و اینک با اصلاحاتى اندک تقدیم مى شود. روشن است که این موضوع، پژوهشى بیش از این مى طلبد، اما همین مقدار مى تواند تصویرى کلى از این مساله به دست دهد.
این مقاله تلاش مى کند بررسى کوتاهى در باره تاریخ ولادت آن حضرت(س) و در نتیجه سن ازدواج و مدت عمر شریفش داشته باشد. گرچه شخصیت بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا(س) و تبیین آن متکى بر صحت وسقم نتایج این گونه مباحث نیست، ولى نشان دادن واقعیات علمى، حتى اگرهیچ اثر مستقیم عملى نیز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص وادعیه ویژه اى که معمولا در تعظیم چنین مناسبتهایى وارد شده است، ولزوم وحدت رویه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجدید عهد با اولیاى دین(ع)، تاکیدى است بر مفید بودن این دست مباحث.
از میان هزاران شاهد گویایى که بر مظلومیت اهل بیت(ع) گواهى مى دهد، همین اختلاف نظرهایى است که در باره تاریخ ولادت و رحلت ومدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. این، نه یعنى نادیده انگاشتن تلاشهاى طاقت فرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى که خود از این رهگذر، دلى پردرد دارند، بلکه اشاره به ظلم تاریخ وتاریخ پردازانى است که یک نگاه اجمالى به تالیفاتشان نشان مى دهدچگونه در وصف حاکمان جور و عمال آنان و خصوصیات زندگى شخصى بسیارى کسان که حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نیز ندارند، به تفصیل قلم فرسایى کرده اند و در تطهیر دستگاه ستم آنان، سخنها رانده اند و تاریخ را بر مذاق ستمکاران نوشته اند، ولى از مظلومان تاریخ و بویژه از بزرگان شیعه یا سخنى نگفته اند و یا به اشارت رفته اند و یا خائنانه و یا جاهلانه دست به تحریف چهره آنان آلوده اند. اینجاست که دستهاى پیدا و نهان سلطه را در محو یاد و فکر و منطق و حتى نام بزرگان شیعه بویژه امامان معصوم(ع) در گوشه گوشه تاریخ به خوبى مى توان دید. وقتى چهره اى چون امیرالمؤمنین(ع) که بعد از پیامبر اکرم(ص) اولین انسان کامل و زندگى اوپرجاذبه ترین قطعه تاریخ است، قبر مبارکش سالهاى سال از دیدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آید تا جایى که کسى چون ابوالحسن بصرى که خود در نظرحکومت وقت، قرب و منزلتى نیز داشت، بگوید که ما به على(ع) با کنیه «ابوزینب» (پدر زینب) اشاره مى کردیم. یعنى از بردن نام حضرت باک داشتند، و وقتى پاره تن پیامبر(ص) با آن منزلت و مقامى که نزد پدر خویش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نیزنمى رسد، حتى در مورد محل خاکسپارى اش، نظرى قاطع نمى توان داد، آن وقت در مورد سایر حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبودفداکارى و تلاش همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه، امروز ما جزاندکى از زوایاى زندگى امامان شیعه(ع) و بزرگان اهل بیت(ع) نمى دانستیم.
تلاش حاکمان جور و واعظان دربار و تاریخ نویسان قلم بمزد، در ازمیان بردن نقش و نام و یاد اهل بیت(ع) را، از این جمله على(ع) به خوبى مى توان دریافت:
کل حقد حقدته قریش على رسول الله(ص) اظهرته فی وسیظهرها فی ولدی من بعدی. ما لی و لقریش؟! انما وترتهم بامر الله و امر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله و رسوله ان کانوا مسلمین؟! (1).
همه کینه اى را که قریش نسبت به رسول خدا(ص) داشت در باره من آشکار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرابا قریش چه کار! من فقط به دستور خدا و پیامبرش از اینان انتقام گرفته و برخورد کردم. آیا اگر اینان مسلمانند، این پاداش کسى است که اطاعت خدا و پیامبرش را نموده است؟!
و یا سخن دیگر امیرالمؤمنین(ع) که پیامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نیزبعد از خود داشت، حکومت را به او نمى دادند، چون از پیامبر اکرم(ص) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهل بیتش بودند. (2).
این در حالى بود که آنان براى وصول به اهداف شوم خویش حد ومرزى نمى شناختند و حتى از افترا بستن به رسول خدا(ص) و جعل حدیث وساختن چهره اى دلخواه براى خود یا ناصالحانى که تامین کننده خواست آنان بودند دریغ نمى کردند.
اختلاف گفته ها در تاریخ ولادت
اختلاف نظرى که در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود داردبیشتر ناشى از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زیرا هرچنددر خصوص تاریخ دقیق شهادت حضرت(س) نیز نظریات چندى ابرازگردیده ولى فاصله اى که میان این نظریات است، چندان نیست و حداقل واکثر آن به یک سال نمى رسد (حداکثر 8 ماه و حداقل 45 روز)، ولى اختلاف آرا در سال تولد آن حضرت(س) زیاد است و فاصله حداقل و اکثرآن به حدود 17 سال مى رسد! یعنى حداقل سنى که براى حضرت(س) هنگام رحلت ذکر شده 18 سال و حداکثر 35 سال است.
این گفته ها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(ص) در سن 40سالگى و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسیم مى گردد. عده اى ولادت حضرت(س) را پیش از مبعث مى دانند و دسته اى بعد از آن.
دسته اول: پیش از بعثت
حداکثر تاریخى که در این بخش از نظرها، یعنى ولادت فاطمه(س)، پیش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است (3) که بدین ترتیب، عمر حضرت(س)به 35 سال مى رسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانسته اند (4) که بنابراین، سن حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عده اى دیگررحلت آن حضرت(س) را در 29 سالگى یعنى 6 سال پیش از بعثت شمرده اند. (5) برخى نیز تصریح به 5/28 سال کرده اند که البته قابل جمع با29 سال و 28 سال است. برخى نیز 25 سال را ذکر کرده اند. (6).
ولى آنچه که در میان مورخان اهل سنت، بیشتر شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث است. چنان که عده اى نیز همین نظریه را با تصریح به همزمانى آن با سال تجدید بناى کعبه یعنى سال پنجم پیش از مبعث نموده اند. (7).
بر طبق این قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخى نیز سن 27 سال را ذکر کرده اند. (8).
دسته دوم: بعد از بعثت
این بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانسته اند، و تقریبا در این دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخست بعثت:
این گفته عده اى است که سال نخست بعثت را سال تولد قرار داده اند (9) و هر چند بعضى آن را در 41 سالگى سن شریف رسول خدا(ص) نوشته اندولى ظاهرا منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اینان تصریح کرده اند که در راس 41 سالگى بوده است و لذا خود نتیجه گرفته اندکه بر این اساس، سن حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت 23 سال بوده است.البته ما در میان صاحب نظران شیعه کسى که این قول را پذیرفته باشدنیافتیم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم که طرفداران بزرگى چون شیخ مفید دارد، ولادت را در 20جمادى الآخره سال دوم بعثت مى داند. چنان که مرحوم سید بن طاووس به نقل از کتاب حدائق الریاض شیخ مفید آورده است. (10) و نیز خود شیخ مفیددر رساله مسار الشیعه به این مطلب تصریح کرده است:
و فى الیوم العشرین منه، سنه اثنتین من المبعث، کان مولدالسیده (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمه بنت رسول الله(علیهماالسلام) و هو یوم شریف یتجدد فیه سرور المؤمنین و یستحب فیه التطوع بالخیرات و الصدقه على المساکین؛ (11).
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا که سلام بر آنها باد، در روز بیستم از این ماه (جمادى الاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شریفى است که خوشحالى مؤمنان تجدید مى شود ودر این روز انجام دادن خیرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است.
کفعمى نیز در کتاب مصباح خود، همین گفته را ترجیح داده است وگفته سوم را که خواهد آمد با تعبیر «گفته شده» بیان کرده است. (12).
شیخ طوسى در ضمن بیان مناسبتهاى ماه جمادى الاخر این عبارت راآورده است:
فى الیوم العشرین من جمادى الآخره سنه اثنتین من المبعث، کان مولد فاطمه(ع) فی بعض الروایات، و فی روایه اخرى سنه خمس من المبعث و العامه تروی ان مولدها قبل المبعث لخمس سنین؛ (13).
ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روایات، روز 20 ماه جمادى الآخره از سال دوم مبعث آمده، و در روایتى دیگر، سال پنجم ذکر شده است و اهل سنت روایت مى کنند که ولادت حضرت(س) 5 سال پیش ازمبعث بوده است.
مرحوم شیخ عباس قمى، این قول را ظاهرا نظر اکثر علماى شیعه مى داند. (14).
بنابراین، تنها شیخ مفید است که با جزم، به این قول تصریح کرده است، که بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در 21 سالگى رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم که به نظر مى رسد مشهور میان علماى شیعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نیز قایل به آن شده اند (15) ) و روایات چندى نیز برآن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مى داند. (16).
در میان معتقدان به این نظر، از شخصیتهایى چون ابن ابى الثلج بغدادى، متوفاى 325 هجرى (17)، مرحوم کلینى، متوفاى 328 یا 329، محمدابن جریر طبرى امامى، صاحب کتاب دلائل الامامه، ابن شهر آشوب درکتاب المناقب، علامه طبرسى در کتاب تاج الموالید (18) و شیخ بهایى در کتاب توضیح المقاصد (19) مى توان نام برد.
در نتیجه بیشتر مورخان اهل سنت، تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى دانند ولى مصادر شیعى آن را مربوط به بعد از آن دانسته اند و در هر دودسته، سال پنجم قبل از مبعث یا بعد از آن، از شهرت بیشترى برخورداراست.
ارزیابى گفته ها:
آنچه گذشت اشاره اى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاریخ ولادت فاطمه(س) بود. اما اینکه کدام یک از گفته هاى یادشده به واقع نزدیکتر است پرسشى است که در این بخش به اجمال به آن مى پردازیم.
ابتدا باید روشن شود که آیا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان که مفاد نظریات دسته اول بود، یا بعد از آن؟
چنان که ملاحظه شد کسانى از اهل سنت که در این زمینه سخن گفته اند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است.برخى نویسندگان شیعه نیز این قول را ترجیح داده و در تایید آن به این مساله فقهى اشاره کرده اند که حد اکثر سن باردارى زنان 50 سالگى است واگر تاریخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث بدانیم، در آن برهه، سن حضرت خدیجه(س) به حدود 60 سال مى رسیده است.
اینکه علت این اتفاق نظر در میان بیشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى دانند؟ خود مساله اى است قابل بحث. آیا صرفا یک نقل تاریخى است که آنان بازگو کرده اند، یااستنباطى است که مثلا با توجه به همین فرع فقهى داشته اند؟ به هر روى، این دسته از گفته ها را نمى توان تصدیق کرد زیرا:
نخست اینکه، اختلاف و تناقضى که بین آنهاست موجب ضعف آنهامى شود.
دوم اینکه، به مصداق «اهل البیت ادرى بما فى البیت»، طبیعت چنین قضایایى ایجاب مى کند که گفته فرزندان و نزدیکان خود فاطمه(س) ملاک قرار گیرد، و چنان که خواهد آمد مفاد روایات وارده از اهل بیت(ع) غیر ازاین است.
سوم اینکه، در موارد متعددى از متون تاریخى و روایى گزارش شده است که حداقل، بعضى از فرزندان خدیجه(س)، بعد از مبعث متولدشده اند (20) و مى دانیم که حضرت زهرا(س)، آخرین فرزند خدیجه(س) بوده است.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقیه را کوچکترین آنها شمرده اند، ولى مؤلف تاریخ الخمیس، در ضمن دلیلى که مى آورد ولادت رقیه را قبل ازام کلثوم مى داند، در نتیجه حضرت زهرا(ع) آخرین فرزند خواهد بود، چون ولادت ام کلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان که ابن عبدالبر نیزهمین را در کتاب استیعاب در شرح حال خدیجه(س) آورده است.
البته در اینکه زینب و رقیه و ام کلثوم، واقعا دختران پیامبر(ص)بوده اند یا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخى بحث و مناقشه کرده اند واینک ما را با آن کارى نیست. (21).
چهارم اینکه، برخى از علماى اهل سنت نیز چنان که گذشت، تاریخ آن را بعد از مبعث مى دانند.
پنجم اینکه، این موضوع را بسیارى از محدثان و مورخان سنى نیزآورده اند که انعقاد باردارى حضرت خدیجه(س) بعد از آن بود که پیامبراکرم(ص) در معراج از میوه بهشتى میل نمود. (22) لذا نویسنده تاریخ الخمیس بعد از ذکر پاره اى از این روایات مى گوید: مقتضاى آنها این است که ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زیرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان که اشاره شد، به استناد نظریه فقهى کسانى چون شهیدآیت الله صدر که حداکثر سن باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت میان قرشى و غیر قرشى، 50 سال دانسته است (23) سال پنجم قبل از مبعث راترجیح داده اند، ولى این نیز تنها مى تواند یک استنباط ظنى باشد، زیراگرچه عده اى از فقهاى شیعه همین نظریه فقهى را در باب حد اکثر ابتداى زمان یائسگى قایلند، ولى اکثریت فقها این مبدا را براى زنان قرشى 60سالگى مى دانند.
علاوه اینکه، این اشکال در صورتى است که بپذیریم حضرت خدیجه(س) در 40 یا 45 سالگى با رسول خدا(ص) ازدواج کرده است؛چنان که مشهور نیز همان 40 سالگى است، و الا این استبعاد به کلى مرتفع خواهد شد، زیرا گفته هاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد و برخى سنین 25، 28، 30 و 35 سالگى را سن ازدواج خدیجه(س) شمرده اند. (24).
اینها همه در صورتى است که نخواهیم حضرت خدیجه(س) را به عنوان استثنا ذکر کنیم و الا تنها براى رفع استبعاد امکان باردارى در چنین سنینى، یادآور مى شویم که قرآن کریم بعد از اینکه به همسر ابراهیم(ع)بشارت ولادت اسحق(ع) و یعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مى دهد، از زبان وى که از روى تعجب سخن مى گفت، نقل مى کند که:
قالت یا ویلتى ا الد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا؛ (25).
گفت: اى واى! آیا من داراى فرزند مى شوم در حالى که پیرم و این شوهرم نیز مسن است!
البته باز تکرار مى کنیم این را تنها براى رفع استبعاد آوریم.
بنابراین، این دسته از گفته ها که محورشان ولادت پیش از مبعث بود، قابل پذیرش نیست و باید آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا توهم انطباق با یک فرع فقهى و یا علل دیگرى دانست، و آنچه صحیح به نظرمى رسد و تقریبا مورد اتفاق بین مورخان و محدثان شیعه است، ولادت بعد از مبعث است که سه احتمال در مورد آن ذکر شد؛ سال اول، سال دوم وسال پنجم.
ارزیابى گفته هاى بخش دوم
سال اول بعثت:
این گفته، افزون بر اینکه برخلاف مفاد برخى روایات است که ازاهل بیت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهیم آورد، مخالف آن دسته ازروایاتى است که تاکید دارد حضرت خدیجه(س) پس از اینکه پیامبر(ص) درمعراج میوه بهشتى خورد، باردار شد. توضیح اینکه، هر چند در تعیین دقیق سالى که پیامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولى تقریبا میان علماى اسلام اتفاق نظر وجود دارد که معراج، بعد از مبعث بوده است وکمترین سالى که ذکر شده سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) است. (26).
سال دوم بعثت:
وجه مشترک این نظر با گفته سوم در این است که هر دو تصریح دارندکه روز ولادت 20 جمادى الآخره بوده است، و فقط اختلاف، در سال ولادت است. از این رو با توجه به اینکه در گفته هاى گذشته تا آنجا که مجال بررسى بود نفیا یا اثباتا، اشاره اى به روز ولادت نشده است، مى توان با اطمینان گفت که ولادت حضرت فاطمه(س) در 20 جمادى الآخره بوده است و اختلاف نظرى که میان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال تولد است.
این گفته نیز هر چند شخصیت بزرگى چون شیخ مفید و برخى علماى دیگر شیعه، چنان که گفته شد، قایلند و منابعى که تاریخ معراج را سال دوم بعثت ذکر مى کند، مى تواند شاهدى بر صدق آن باشد ولى با این حال قابل پذیرش نیست، زیرا:
نخست اینکه، مدرک و مستند آن ذکر نشده است. البته شیخ طوسى درکتاب مصباح المتهجد، آن را برخاسته از پاره اى روایات مى داند ولى آن روایات را ذکر نکرده است.
دوم اینکه، بسیارى از بزرگان شیعه، حتى پیش از مرحوم مفید، همانند مرحوم کلینى و عالم معاصر وى، مرحوم ابن ابى الثلج بغدادى، آن رانپذیرفته و گفته سوم را پذیرفته اند.
سوم اینکه، برخلاف ادعاى شیخ طوسى که گفته سوم را تنها مستند به یک روایت مى داند، چنان که خواهد آمد، حداقل در سه روایت، تصریح به گفته سوم شده است، و به نظر مى رسد عمده دلیل در این بحث، همین روایات است که ظاهرا معارض قابل اعتمادى ندارند. البته ابى الفرج اصفهانى در کتاب مقاتل الطالبیین چنان که اشاره شد نظریه 5 سال پیش ازبعثت را نیز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازین صحت سند، چندان قابل اعتماد نیست، بویژه که روایاتى حتى با سندصحیح داریم که با آن معارض است.
چهارم اینکه، تاریخ معراج نیز چنان که گذشت مورد اختلاف است.علاوه اینکه، صریح پاره اى از روایات است که پیامبر اکرم(ص) دو بارمعراج داشته اند و آیات نخست سوره «والنجم» نیز چنان که مرحوم علامه طباطبایى گفته (27) مؤید آن است.
پیشتر آوردیم که یکى از علماى سنى نیز همین گفته سوم را پذیرفته است. البته با این استنباط که آن را تطبیق با سال تجدید بناى کعبه نموده است در حالى که تجدید بنا، مربوط به پیش از مبعث است.
سال پنجم بعثت:
با توجه به ارزیابى گفته هاى پیشین، اینک مى توانیم به گونه اى روشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه که از شهرت بیشترى نیزبرخوردار است، به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذکر کنیم. و این نظریه علاوه بر شواهدى که پیشتر آوردیم، مستند به روایات قابل اعتمادى است که از خاندان پیامبر(ص) رسیده است. این روایات تا آنجا که درحوصله این بررسى بوده از این قرار است:
1. در بخشى از حدیث مفصلى که مرحوم کلینى با سند صحیح به نقل سعید بن مسیب از امام سجاد(ع) آورده، این چنین مى خوانیم:
فقلت لعلی بن الحسین(ع): فمتى زوج رسول الله(ص) فاطمه من علی(ع)؟ فقال: بالمدینه بعد الهجره بسنه و کان لها یؤمئذ تسع سنین؛ (28).
به على بن الحسین(ع) عرض کردم: چه وقتى رسول خدا(ص) فاطمه رابه همسرى على(ع) درآورد؟ حضرت فرمود: در مدینه، یک سال بعداز هجرت، و آن زمان، فاطمه 9 ساله بود.
2. مرحوم کلینى در روایت دیگرى با سند معتبرى از حبیب سجستانى آورده است:
سمعت اباجعفر(ع) یقول: ولدت فاطمه بنت محمد(ص) بعد مبعث رسول الله خمس سنین و توفیت و لها ثمان عشره سنه و خمسه وسبعون یوما؛ (29).
از امام باقر(ع) شنیدم که مى فرماید: فاطمه دختر محمد(ص) 5 سال بعد از مبعث رسول خدا متولد شد و در حالى وفات کرد که 18 سال و 75 روز داشت.
3. محمد بن جریر طبرى امامى در کتاب دلائل الامامه خود با سندمتصلى از امام صادق(ع) اینگونه نقل مى کند:
… ولدت فاطمه فی جمادى الآخره، الیوم العشرین منها، سنه خمس و اربعین من مولد النبی(ص) فاقامت بمکه ثمان سنین وبالمدینه عشر سنین و بعد وفات ابیها خمسا و سبعین یوما وقبضت فی جمادى الآخره، یوم الثلاثاء لثلاث خلون منه، سنه احدى عشره من الهجره؛ (30).
فاطمه در 20 جمادى الآخره سال 45 ولادت پیامبر(ص) متولد شد و8 سال در مکه و 10 سال در مدینه اقامت داشت و بعد از وفات پدرش 75 روز زنده بود. و در سه شنبه، 3 جمادى الآخره سال 11هجرت رحلت کرد.
چنانکه ملاحظه مى شود، در این روایت ملاک تعیین تاریخ ولادت، سن مبارک پیامبر اکرم(ص) قرار داده شده است و لذا از این جهت احتمال تصحیف یا اسقاط در آن نمى رود، ولى ذیل روایت که تاریخ وفات حضرت(س) را بیان مى کند، ظاهرا با صدر روایت در تعارض است، و این خود شاهد خوبى بر این مدعاست که تشابه خطى میان «سبعین» و«تسعین»، باعث این اختلاف شده است که آیا شهادت حضرت فاطمه(س)75 روز بعد از وفات پیامبر(ص) بوده است و یا چنان که برخى روایات صحیح دلالت دارد 95 روز؟
تعارض صدر و ذیل روایت از این جهت است که ذیل آن، وفات حضرت(س) را همانند روایات دیگر، در 3 جمادى الآخر مى داند، در حالى که فاصله 28 صفر که بنا بر مشهور، روز رحلت پیامبر(ص) بوده است، تا این تاریخ به 95 روز مى رسد. و این البته خود بررسى مستقلى را مى طلبد.
در نتیجه ولادت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(س) روز جمعه، 20جمادى الآخره سال پنجم بعثت بوده است، و سن آن بزرگوار، هنگام ازدواج 9 سال، و مدت عمر شریفش بنا بر اینکه در 3 جمادى الآخره سال 11هجرت به شهادت رسیده باشد (چنانکه همین گفته نیز به نظر صحیح مى رسد) طبق محاسبه تقریبا 18 سال، 17 روز کم بوده است؛ هرچند باذیل روایت دوم، انطباق ندارد.
کتابنامه
1) انساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر «بلاذرى»، قرن سوم، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1394ه.ق.
2) الاستیعاب، یوسف بن عبدالله «ابن عبدالبر»، مطبعه دائره المعارف، حیدرآباد، 1336ه.
3) الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فى السنه، على بن موسى بن جعفر بن طاووس، م 664ق، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1416ق، قم.
4) الامالى، محمد بن محمد بن نعمان «شیخ مفید»، م 413ق، تحقیق حسین استاد ولى و على اکبرغفارى، منشورات جماعه المدرسین فى الحوزه العلمیه، 1403ق، قم.
5) بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمدباقر مجلسى، م 1111ق، چاپ سوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق.
6) البدء و التاریخ، ابن زید احمد بن سهل المطهر بن ظاهر المقدسى، م 355ه دار صادر، 1988م، بیروت.
7) تاج الموالید فی موالید الائمه و وفیاتهم، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، م 548ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى تا.
8) تاریخ الائمه(ع)، ابن ابى الثلج بغدادى، م 325ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى تا.
9) تاریخ بغداد، احمد بن على «خطیب بغدادى»، م 463ه. دارالکتاب العربى، بیروت، بى تا.
10) تاریخ الخمیس، حسین بن محمد بن حسن «الدیار بکرى»، م 982ه، مصر، 1382ه، مصر، 1382ه.
11) تفسیر عیاشى، محمد بن مسعود بن عیاش «عیاشى»، قرن سوم، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بى تا.
12) تنبیه الخواطر(مجموعه ورام)، ابولحسین ورام بن ابى فراس المالکى الاشترى، م 605ه، دارالصعب و دارالتعارف، بیروت.
13) توضیح المقاصد، محمد بن الحسین عاملى «شیخ بهایى»، م 1030ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى تا.
14) حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، حافظ ابى نعیم احمد بن عبدالله اصفهانى، م 430ه.ق، چاپ پنجم، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407ه.ق.
15) الخصال، محمد بن على بن حسین بن بابویه «صدوق»، م 381ق، تحقیق على اکبر غفارى، مکتبه الصدوق، 1389ق، تهران.
16) الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، جلال الدین عبدالرحمن بن ابى بکر «سیوطى»، افست درچاپخانه اسلامى، تهران، 1377ه.ق.
17) دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، قاضى ابوحنیفه، نعمان بن محمد تمیمى، م 363ق، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، دارالمعارف، 1383ق، قاهره.
18) ذخائر العقبى، حافظ احمد بن عبدالله «المحب الطبرى»، مکتبه حسام الدین قدسى، مصر، 1356ه.ق.
19) شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدین محمد خوانسارى، تحقیق جلال الدین حسینى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1346ش.
20) شرح نهج البلاغه، عبدالحمید بن ابى الحدید، م 655/656ق، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق، مصر.
21) صحیح ترمذى، محمد بن عیسى ترمذى، مطبعه بولاق، مصر، 1292ه.
22) الصحیح من سیره النبی الاعظم(ص)، جعفر مرتضى العاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، 1403ه.ق، قم.
23) الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هیثمى، م 974ه، مکتبه القاهره، چاپ دوم قاهره، 1385ه.
24) علل الشرایع، محمد بن على بن حسین بن بابویه «صدوق»، م 381ق، المکتبه الحیدریه، 1385ق، نجف.
25) الفتاوى الواضحه، سیدمحمدباقر صدر، م 1358ش، چاپ سوم، دارالکتاب اللبنانى، ودارالکتاب المصرى، 1977 م، بیروت.
26) کافى، محمد بن یعقوب کلینى، م 328/329ه.ق، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه.ق.
27) کنزالعمال فى سننن الاقوال و الافعال، علاءالدین حسام الدین «متقى هندى»، مؤسسه الرساله، بیروت 1409ق.
28) لسان المیزان، احمد بن على بن حجر عسقلانى، م 857ه، منشورات اعلمى، بیروت، بى تا.
29) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، م 548ه. تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1379ه.ق، 1339ش.
30) مسار الشیعه فى مختصر تواریخ الشریعه، محمد بن محمد بن نعمان «شیخ مفید» م 413ه.ق، چاپ اول، کنگره جهانى بزرگداشت هزارمین سال وفات شیخ مفید، قم، 1413ه.ق.
31) مستدرک الصحیحین، محمد بن عبدالله بن محمد «حاکم نیشابورى»، م 405ه، دارالمعرفه، بیروت، بى تا.
32) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزاحسین نورى طبرسى، م 1320ه.ق، چاپ اول، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، 1407ه.ق، قم.
33) مسند، احمد بن محمد بن حنبل، م 214ه، دارالفکر، بى جا، بى تا.
34) مشکل الآثار، احمد بن محمد مصرى «طحاوى»، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه، حیدرآباد، 1333ه.
35) معانى الاخبار، محمد بن على بن الحسین بن بابویه «صدوق»، م 381ه.ق، تحقیق على اکبرغفارى، دارالمعرفه، بیروت، 1399ه.ق.
36) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج على بن الحسین بن محمد اصفهانى، م 356ه.ق، تحقیق سیداحمدصقر، دارالمعرفه، بیروت، بى تا.
37) مقتل الحسین(ع)، موفق بن احمد «خوارزمى» م 568ه.ق، تحقیق محمد سماوى، مکتبه المفید، قم، بى تا.
38) من لا یحضره الفقیه، محمد بن على بن الحسین بن بابویه «صدوق» م 381ه.ق، تحقیق على اکبرغفارى، چاپ دوم، منشورات جماعه المدرسین فى الحوزه العلمیه، قم، بى تا.
39) منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، م 1359ه، کانون انتشار، تهران بى تا.
40) میزان الاعتدال، محمد بن احمد «ذهبى»، مطبعه السعاده، مصر، 1325ه.
41) میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1362ش، قم.
42) المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایى، م 1360ش، چاپ سوم، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1393ق، بیروت.
43) نهج البلاغه، محمد بن حسین موسوى، م 404ه، تحقیق صبحى صالح، مرکز بررسیهاى اسلامى، 1395ق، قم.
44) الوافى، محمدمحسن فیض کاشانى، م 1091ه؛ چاپ اول، مرکز تحقیقات علمى و دینى امام امیرالمؤمنین(ع)، اصفهان، 1373ش.
45) وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن «حر عاملى» م 1104ق، تحقیق عبدالرحیم ربانى شیرازى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا.
پی نوشت ها:
1) شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 328.
2) همان، ص 298.
3) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 278، و ذخائرالعقبى، ص 52.
4) همان.
5) از جمله: مقتل الحسین، ج 1، ص 83، و تاریخ الخمیس، ج 1، ص 278، و ذخائرالعقبى، ص 52.
6) مشکل الآثار، ج 1، ص 47.
7) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 277، و ذخائرالعقبى، ص 52، و مقاتل الطالبیین، ص 48.
8) مقتل الحسین، ج 1، ص 83.
9) از جمله نک: تاریخ الخمیس، ج 1، ص 277، و ذخائرالعقبى، ص 52، بحارالانوار، ج 43، ص 8.
10) اقبال الاعمال، ج 3، ص 162.
11) مسار الشیعه، ص 54.
12) بحارالانوار، ج 43، ص 9.
13) همان.
14) منتهى الآمال، ج 1، ص 168، باب دوم.
15) نک: تاریخ الخمیس، ج 1، ص 278، و ذخائرالعقبى، ص 52.
16) نک: بحارالانوار، ج 43، صص 6 – 10.
17) تاریخ الائمه، ضمن مجموعه نفیسه، ص 6.
18) تاج الموالید، ضمن مجموعه نفیسه، ص 97.
19) توضیح المقاصد، ضمن مجموعه نفیسه، ص 526.
20) نک: البدء و التاریخ، ج 5، ص 16، و تاریخ الخمیس، ج 1، ص 272.
21) نک: الصحیح من سیره النبی، ج 4، ص 28.
22) نک: بحارالانوار، ج 43، صص 3 – 6، و نیز: تاریخ الخمیس، ج 1، ص 277، و ذخائرالعقبى، ص 36، ولسان المیزان، ج 1، ص 134.
23) الفتاوى الواضحه، ج 1، ص 138.
24) نک: الصحیح من سیره النبى، ج 1، ص 126، و بحارالانوار، ج 16، صص 12 و 19، و تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264.
25) سوره هود، آیه 72.
26) نک: الصحیح من سیره النبى، ج 1، صص 269 – 270، و نیز بحارالانوار، ج 18، صص 302، 319، 380و 381.
27) نک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج 13، ص 31.
28) کافى، ج 8، ص 340.
29) همان، ج 1، ص 457 – 458.
30) بحارالانوار، ج 43، ص 9.