نویسنده : حسن قدوسی زاده
1. علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت وصراط مستقیم الهی شود
بدان چنانچه در حدیث است:
«لیس العلم بکثره التّعلیم، بل هو نور یقذفه [الله] فی قلب مَن یشاء»(1)
نیست دانش به بسیاری آموختن و آموخته شدن، بلکه آن نوری است که می اندازد آن را خدا در دل هر کس [که] می خواهد. پس هر یک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی و عالم ملائکه مقربین پیدا کند، القائاتی که در آن شود القاء ملکی و علومی که به آن اضافه شود علوم حقیقیه و از عالم ملائکه است. و هریک که ارتباط به عالم ملکوت اسفل و عالم جنّ و شیطان و نفوس خبیثه پیدا کند، القائات آن القای شیطانی و از قبیل جهالات مرکبه و حُجُب مظلمه (حجابهای ظلمانی ) است.
و از این جهت است که ارباب معارف و اصحاب علوم حقیقیه، تصفیه نفوس و اخلاص نیات و تصحیح قصود را در تحصیل علوم، خصوصاً معارف حقه وعلوم شرعیه، اول شرط می دانند، و وصیت ها در این باب به متعلمین می نمایند، زیرا که به تصفیه نفوس و صقالت (صیقلی و صاف شدن) آن، جهت ارتباط به مبادی عالیه قوت گیرد.
و اینکه جناب ربوبی جلّ جلاله درکریمه مبارکه: (واتّقوا الله و یعلّمکم الله )(2) تعلیم الهی را مربوط به تقوی فرموده برای همین است که تقوی،صفای نفس دهد و آن را به مقام غیب مقدس مرتبط کند، پس تعلیم الهی و القای رحمانی واقع گردد، زیرا که در مبادی عالیه، بخل محال است وآنها واجب الفیاضیه هستند (فیض دهندگی آنها حتمی و واجب است )، چنانکه واجب الوجود بالذات واجب از جمیع حیثیات است.
واگر نفس به واسطه توجه به تعمیر خود و مأکل و مشرب خویش و به انانیّت نفسانیه (اگر انسان صرفاً برای تأمین امور نفسانی) اشتغال به علوم پیدا کرد و غایت، غیر الهی شد، القائاتی که به او شود القای شیطانی است. ویکی از موازین غیر متخلفی (تخلف ناپذیر) که گمان می کنم اهل معارف آن را ذکر نکردند، در امتیازات بین القائات رحمانی و شیطانی همین است که ذکر شد، که خود انسان در بسیاری از اوقات می تواند بفهمد. و آنچه به این نفس غیر پرهیزناک دارای کدورت القا گردد از قبیل جهالات مرکبه است که درد بیدرمان نفوس وخار طریق آنهاست؛ زیرا که میزان در علم، حصول ( بدست آوردن) مفهومات و کلیه اصلاحات علمیه نیست، بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است وفتح باب معرفه الله است، و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت وصراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد.
وهرچه جز این است، گرچه در عالم ملک وقبل از رفع حجب طبیعت به صورت علوم است واصحاب آن پیش ارباب محاورات و مجادلات از علما و عرفا و فقها بشمار آیند، ولی پس از رفع حجاب ازچشم قلب و برداشته شدن پرده، ملکوت و بیدار شدن از خواب سنگین مُلک وطبیعت، معلوم شود که غلظت این حجاب از تمام حجاب ها بیشتر بوده، و این علوم رسمیه سرتاسر حجب غلیظه ملکوتیه بوده که بین هر یک تا دیگری فرسخ ها راه مسافت داشته و ما از آن غافل بودیم. «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»(3). «مردم درخوابند، و وقتی که مردند بیدار شوند» و معلوم شود که در چه کاریم همه و افتضاح و رسوایی اینجاست که پس از پنجاه سال تحصیل، یا کمتر یا بیشتر، خود ما نیز در اشتباه هستیم و گاهی گمان می کنیم که تحصیلات ما برای خداست، و از مکاید شیطان نفس غفلت داریم، برای آنکه حبّ نفس، پرده ضخیم بزرگی است که معایب ما را برما پوشانده [است] (4).
2. باور قلبی است که انسان را از لغزش ها باز می دارد نه صرف علم و اعتقاد
یک وقت آدم [به لفظ] می گوید که جهنمی هست، وبهشتی هست؛ گاهی اعتقاد هم دارد؛ اما باورکردن، غیر اعتقاد علمی است. برهان هم بر او قائم شده، اما باور آمدن مسئله دیگری است. عصمت که در انبیا هست دنبال باور است. باورش وقتی که آمد ممکن نیست که تخلف بکند.
شما اگر باورتان آمد که یک آدمی شمشیرش را کشیده است که اگر کلمه ای برخلاف او بگویید گردن شما را می زند، نسبت به این امر معصوم می شوید، یعنی دیگر امکان ندارد از شما صادر بشود، برای اینکه شما خودتان را می خواهید.
آن کسی که باورش آمده است وقتی که یک کلمه غیبت بکند در آن جا [آخرت] زبان انسان به یک صورتی در می آید که همان طوری که از اینجا این زبان را دراز کرده در مکه مثلاً، کسی را غیبت کرده، در آنجا ظهور پیدا می کند: یک زبان از اینجا تا آنجا که «یطأه» [آن را پایمال می کنند.] این جمعیتی که در آنجا موجودند.
اگر کسی باورش بیاید که غیبت «إدام کلاب النار» (5) است: کسی که غیبت بکند کلبهای آتش او را می بلعند – نه بلعیدنی که موجود بشود و تمام بشود(6). بلعیدنی که او هست و می بلعندش، آن جا هم که می رود می بلعندش- اگر آدم باورش بیاید غیبت نمی کند. این که ما خدای ناخواسته یک وقت غیبت می کنیم برای این [است] که آنجا را باورمان نیامده است.
آدمی که باورش بیاید که تمام کارهایی را که در اینجا انجام می دهد در آن عالم یک صورتی دارد، اگر خوب است صورت خوب، واگر بد است صورت بد، حساب در کار هست(7)، حالا تفصیل قضیه لزومی ندارد – اما این معنا که هر کاری حساب دارد. اگر چنانچه غیبت بکند آنجا محاسبه هست، جهنم هست، اگر اذیت کند مؤمنین را جهنم هست آنجا، واگر خیرات و مبرات داشته باشد بهشت است در آنجا، کسی که باورش آمده باشد این را، [عمل هم می کند] نه اینکه همان کتاب خوانده باشد و عقلش ادراک کرده باشد؛ بین ادراک عقلی و باور نفسانی وقلبی خیلی فاصله هست.
بسیاری وقتها انسان عقلاً یک چیزی را ادراک می کند لکن چون باورش نیامده تبعیت نمی کند، آن وقتی که باورش بیاید تبعیت می کند. «ایمان» عبارت از این باور است. علم به پیغمبر فایده ندارد، ایمان به پیغمبر فایده دارد.
برهان اقامه کردن بروجود خدای تبارک وتعالی کافی نیست، ایمان باید بیاورد انسان؛ قلب را باور بیاورد و خاضعش کند برای او. اگر ایمان آمد همه چیز دنبالش است. اگر انسان باورش آمد که یک مبدیی برای این عالم هست، و یک بازخواستی برای انسان هست در یک مرحله بعد، مردن فنا نیست، مردن انتقال از یک نقص به کمال است؛ اگر این را باورش بیاید، این انسان را نگه می دارد از همه چیزها، از همه لغزش ها(8).
پی نوشت ها :
1. – در حیدث عنوان بصری از امام صادق (ع) آمده است: لیس العلم بالتّعلم،إنما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی أن یهدیه، بحارالانوار، ج1، ص 225.
2. – بقره، آیه 282.
3. – شرح علی المأه کلمه، «کلمه» دوم، ص 54، و عوالی اللئالی، ج 4، ص 73، حدیث 48، از امیرالمؤمنین.
4. – شرح چهل حدیث، ص 373- 372.
5. – امام علی (ع) در ضمن مواعظ خود به نوف بکالی می فرماید: إجتنب الغیبه فإنها ادام کلاب النار. «از غیبت دوری کن زیرا که آن، نانخورش سگ های آتش است». وسائل الشیعه، ج 8 ص 599، حدیث 13 و اربعین، امام خمینی، حدیث 19.
6. – یعنی یک بار بلعیدن انجام نمی پذیرد و پایان کند، بلکه دائما بلعیدن تکرار می شود.
7. – اشاره به مسئله تجسم اعمال وصفات و ملکات انسانی است که در عوالم برزخ و قیامت بروز می کند. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به اربعین، امام خمینی شرح احادیث 1، 4، 7، 19، 27.
8. – تفسیر سوره حمد، ص 109- 108.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.