نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
رفتار کارگزاران و کارکنان دولت با مردم آینه ی نوع تلقی دستگاه دولت از امانت داری و خدمتگزاری است؛ و یکی از بهترین شاخص های شناخت دولت مردمی، نوع رفتاری است که از کارگزاران و کارکنان دولت نسبت به مردم ظهور می کند. در واقع نوع رفتار کارگزاران و کارکنان دولت با مردم در انجام وظایف دولت و سیر به سوی اهداف آن از جایگاهی خاص برخوردار است و نقشی تعیین کننده و اساسی دارد. از عوامل توفیق دولت ها در سیر به سوی مقاصد خود، رفتار کارگزاران و کارکنان آن دولت ها با مردم است و هر چه این رفتار انسانی تر، خدمت گزارانه تر و امانت دارانه تر، توفیق دولت ها بیشتر. تشخیص مردم از نوع رفتار کارگزاران و کارکنان، خود بهترین معیار در تعیین صلاح و فساد نظام اداری و میزان خدمتگزاری و امانت داری آنان است. امیرمؤمنان علی (ع) در عهد نامه ی مالک اشتر به او چنین یادآور شده است:
«انَّما یُستَدلُّ علُی الصَّالحینَ بمَا یجُرِی اللهُ لهُم علُی السُنِ عبِادهِ.»(1)
نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبان های بندگانش جاری ساخت.
برخی گمان می کنند که تنها اموال مردم حرمت دارد و باید حریم آن حفظ شود و خود مردم را به هیچ می انگارند و برای آنان حرمتی قائل نمی شوند، در حالی که حرمت مردمان از همه چیز بالاتر است و همان طور که در روایات وارد شده است حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است.(2) امیرمؤمنان علی (ع) در این باره می فرماید:
«انَّ اللَه تَعالی انزلَ کتاباً هادیاً بَین فیهِ الخَیرِ و الشَر. فَخذُوا نَهجَ الخَیرِ تَهتدُوا، و اصدِفَُوا عَن سَمتِ الشرِ تقَصِدوا. الفرائضَ الفرائِضَ، ادُّوهَا الیَ اللهِ تُودِکُم الی الجَنهِ. انَّ اللهَ حَرمَ حراماً غیرَ مَجهولٍ، و احلَّ حلالاً غیرَ مدَخُولٍ، و فَضلََ حُرمهَ المُسلمِ علَی الحُرم کلُها، و شدَّ بالاخلاصِ و التَوحیدِ حقُوقَ المُسلمینَ فی مَعاقِدها. فَالمُسلمِ مَن سَلمَ المُسلمُونَ من لسانهِ و یَده الا بالحقِ. و لا یَحِلُ اذَی المُسلمِ الا بِما یَجِبُ.»(3)
همانا خدای تعالی کتابی راهنما را نازل فرمود و در آن نیک و بد را آشکار نمود؛ پس راه خیر را بگیرید تا هدایت شوید، و از راه شر برگردید و به راه راست روید. واجبها! واجبها! آن را برای خدا به جا آرید که شما را به بهشت می رساند. خدا حرامی را حرام کرده که ناشناخته نیست، و حلالی را حلال کرده که عیب خالی است، و حرمت مسلمان را از دیگر حرمت ها برتر نهاده، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و یگانه پرستی پیوند داده. پس مسلمان کسی است که مسلمان از دست و زبان او آزاری نبیند جز آن که برای حق بود؛ و گزند مسلمانان روا نیست جز در آن چه واجب شود.
امیرمؤمنان علی (ع) حرمت مردمان را برتر از همه ی حرمت ها معرفی می نماید و حقوق مسلمانان را پیوند داده شده با اخلاص و یگانه پرستی اعلام می دارد. از این رو زیر پا گذاشتن حرمت مردمان، زیر پا نهادن همه ی حرمت هاست و دریدن هیچ حریمی این گونه نیست؛ و جلوه اخلاص و یگانه پرستی، پاسداری از حقوق مسلمانان و ادای حقوق ایشان است. نظام اداری باید حافظ حریم کرامت مردمان و عزت مسلمانان باشد و بیش از هر چیز این حرمت را پاس نهد و رعایت حرمت مردمان و ادای حقوق ایشان در رأس برنامه ها قرار گیرد.
تأکید بر حرمت مردمان
امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه ها و دستورالعمل های حکومتی خود، کارگزاران خویش را سخت هشدار داده است که حرمت مردمان را پاس دارند و به هیچ روی به حریم کرامت و عزت آنان تعدی ننمایند و به شدت مراقب رفتار خود با مردمان باشند، آن حضرت در عهدنامه ی مالک اشتر بدو چنین گوش زده کرده است:
«و اشعِر قلَبکَ الرحمهَ للرعَّیهِ، و المَحبهَ لهُم، و اللُطفَ بهِم؛ و لَا تکوُننَّ علََیهِم َسبُعاً ضَاریاً تَغتنمُ اکلهُم.»(4)
قلب خود را از مهر و محبت و لطف به مردمان لبریز ساز و مبادا نسبت به آنان چون جانور درنده ی آزارکننده ای باشی که خوردنشان را غنیمت بشماری.
آنان که حرمت مردمان را پاس نمی دارند و حقوق مردمان را نادیده می گیرند و کرامت ایشان را می شکنند، چون جانورانی درنده اند که از حیثیت انسانی بی بهره اند. آنان که در رفتار با مردم خودسرانه و خودکامانه عمل می کنند در واقع درنده خویانه حرمت مردمان را زیر پا می گذارند. امام (ع) در نامه ی خود به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان او را متوجه این امر کرد و به او فرمود:
«و انَّ عَملکَ لیَس لکَ بطُعمهٍ و لکنُّه فی عنُقکَ امانهُ، وَ انتَ مُسترعیً لمَن فَوقکَ. لیسَ لکَ ان تَفتاتَ فی رعیهٍ.»(5)
حکومتی که در دست توست شکار و طعمه نیست که به چنگت افتاده باشد، بلکه امانتی است بر گردن تو، و باید به فرمان آن کس که فرا دست توست، حق آن امانت را پاس داری و نگاهبان آن باشی. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه خود در میان مردمان رفتار کنی.
در دستورالعمل های حکومتی امام علی (ع) حرمت و حیثیت انسان ها چنان مهم انگاشته شده است که چیزی با آن قابل قیاس نیست. آن حضرت در دستورالعمل خود به مأموران گرفتن زکات چنین فرمان داده است:
«انطَلقِ علَی تقَوی اللهِ وحدهُ لا شریکَ لهِ، و لا تُروعَنَّ مُسلماً و لَا تَجتازَّنَ علیهِ کارهاً، و لا تَاخُذنَّ منُه اکثرَ مِن حقِ اللهِ فی مالهِ. فاذَا قَدمتَ علَی الحَی فانزِل بمَائهِم من غَیر ان تخُاِلطَ ابیاتهُم، ثُم امِض الیهِم بالسَکینهِ و الوَقار، حتَی تقَوُمَ بیَنهم فَتَُسَلِمَ علیهم، و لا تخُذج بالتحَّیه لهُم، ثم تقَول: عباد َاللهِ ارسَلنی الیکُم ولیُ اللهِ و خَلیفتُه لاخَُذ منکُم حقَّ اللهِ فی اموالکُم، فَهل للهِ فی اموالکُم من حقٍ فتَودوه الی ولیهِ؟ فانَّ قالَ قائلُ لا، فلَا تُراجعهُ، و ان انعمَ لکَ منُعم فَانطلق معَه من غیرِ ان تخُیفهُ او تُوعدَه او تعَسفُه او تُرهَقُه، فخُذ ما اعطاکَ من ذهبٍ او فضهٍ فانَّ کانَ لهُ ماشیهُ او ابلُ فَلا تَدخُلهَا الا باذنهِ، فانَّ اکثَرها له، فاذا اتیتَها فلا تدَخُل علیَها دُخولَ متسلطٍ علیهِ و لا عنیفٍ بهِ؛ و لا تُنفرنَّ بهیمهً و لا تفُزعنَها و لا تَسوُءنَّ صاحبَها فیها، و اصَدعِ المالَصدَعینِ ثُم خیرهُ، فاذا اختارَ فلا تَعرضنَّ لما اختارَهُ. ثم اصدَع البَاقی صَدعینِ، ثم خَیرهُ، فاذا اختارَ فلَا تعرضنَّ لما اختارَهُ. فلا تَزالُ کذلکَ حتی یَبقی ما فیهِ وفاءُ لحقِ اللهِ فی مالهِ، فَاقبِض حقَّ اللهِ منُه. فان استَقالکَ فاقلُه.»(6)
برو با ترس از خدا، که یگانه است و بی همتا، مسلمانی را مترسان! و اگر او را خوش نیاید، بر سر وی مران! و بیش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه هایشان درمیای! پس آهسته و آرام سوی ایشان رو تا به میان آنان رسی و سلامشان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا خدا را در مال های شما حقی است تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آن که او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سخت گیری یا کار را بر او سخت گردانی! آن چه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصت او میان آن در مشو که بیشتر آن رمه، او راست؛ و چون به رمه رسیدی چونان کسی به میانشان مرو که بر رمه چیرگی دارد یا خواهد که آنها را بازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با خداوند آن در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و خداوند مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخش را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن که تا آن چه از مال او باقی می آید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر [و اگر گمان زیان کند] و خواهد آن چه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.
این همه تأکید بیانگر اهمیتی است که حرمت و کرامت مردمان دارد و کارگزاران و کارکنان دولت باید آن را پاس بدارند و از کمترین اهانت و استخفاف مردمان بپرهیزند، در نهایت احترام با ایشان رفتار کنند و در گرفتن حقوق حقه دولت این گونه با ملاحظه عزت آنان عمل کنند و حتی چارپایان ایشان را پاس بدارند و مبادا در رفتار خود عملی نمایند که چارپایان را بترسانند! امیرمؤمنان علی (ع) به مسئولان دریافت زکات فرمان می دهد که در رفتار خود چنین آدابی را رعایت کنند:
1. مسلمانی را نترسانند
2. بدون اجازه بر کسی ورود نیابند
3. حقوق ایشان را پاس بدارند
4. احترام های لازم را در بدو ورود به جا آورند
5. بر آنان سخت مگیرند
6. آنان را در انتخاب سهم قابل پرداخت مخیر کنند و هرگونه مردمان نظر دادند پذیرای آن نظر شوند.
در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) حرمت مردمان چنان است که کمترین اهانتی به آنان و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی ایشان قابل تحمل نیست.
پس از جنگ نهروان امام (ع) عراقیان را به نبرد با شامیان فراخواند اما آنان سستی ورزیدند و به جهاد در راه خدا با قاسطین پشت نمودند و در این اوضاع و احوال معاویه گروه های غارتگری را به فرماندهی ضحاک بن قیس فهری، سفیان بن عوف غامدی و بسر بن ابی ارطاه به سوی مناطق تحت حکومت امام (ع) فرستاد و دستور داد که به پادگان ها حمله ببرند، طرف داران امام را بکشند، مردمان را غارت کنند و ترس و وحشت و ناامنی را در همه جا بپراکنند.
در ضمن این حمله ها سفیان بن عوف غامدی به سوی شهر انبار رفت و فرمانده پادگان آنجا ابو حسان اشرس بن حسان بکری به مقاومت برخاست ولی جمعی حاضر به ایستادگی و دفاع نبودند. او با عده ای اندک با غارتگران مقابله کرد و با ایشان پیکار نمود تا همگی به شهادت رسیدند. آن گاه غارتگران وارد شهر شدند و به خانه های مردمان هجوم بردند. وقتی خبر این ماجرا به امام (ع) رسید تأثر و اندوه همه ی وجود او را گرفت و آن حضرت از ناراحتی شکسته شدن حرمت مردمان رنجور گردید. امام (ع) سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار تن به تعقیب سفیان بن عوف فرستاد. اما آنان پس از تجاوزها و غارتها رفته بودند و سعید بن قیس پس از چندی بازگشت. علی (ع) تا وقتی که سعید به کوفه بازگشت هم چنان اندوهناک و افسرده بود و خبر این پیشامد و سستی مردم چنان در وجود شریفش تأثیر کرده بود که رنجور شده بود و چون نمی توانست برپا بایستد و سخن خود را به مردم بگوید، همراه دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و عبدالله بن جعفر بر دری از مسجد کوفه به نام «باب السده» نشست و خطبه ی مشهور «جهادیه» را نوشت و به دست آزاد شده ی خود سعد داد و فرمود برای مردم بخواند. سعد این خطبه را از جانب امیرمؤمنان علی (ع) برای مردم می خواند و مردم جواب هایی می گفتند. علی (ع) صدای سعد و جواب مردم را می شنید، و قیل و قال مردم سست نهاد تن پرور که صفت ممتازشان پرگویی و کم همتی بود به گوش امام (ع) می رسید و بر اندوهش می افزود.(7)
امام (ع) در ضمن خطبه ی «جهادیه» از شکسته شدن حرمت مردمان به دست غارتگران معاویه سخت اظهار تأسف و اندوه کرده است و از این مصیبت تا مرز مرگ پیش رفته است.
«و هَذا اخُو غامدٍ قَد وَردَت خَیلُه الانبارَ، و قَد قَتلَ حسَّان ابن حسَّانَ البَکری، و ازالَ خیَلکُم عن مَسالحِها، و لقَد بلَغنی ان الرجُلَ منهُم کانَ یَدخُُلُ علَی المراهِ المُسلمه، و الاخرَی المعُاهده، فَینتزعُ حجلهَا و قُلبَها و قَلائِدهَا و رعُثها، مَا تَمتَنِعُ منهُ الا بالاسترجاعِ و الا سترحامِ، ثُم انصَرفُوا وافرِینَ ما نالَ رجُلاً منهُم کَلُم، و لا اُریقَ لهُم دمُ. فَلو ان امرءًا مسلماً ماتَ من بَعدِ هذا اسفاً ما کانَ به مَلوماً، بَل کانَ به عندِی جَدیراً.»(8)
اکنون سربازان این مرد غامدی به انبار درآمده و حسان پسر حسان بکری را کشته و مرزبانان را از جایگاه های خویش رانده اند. شنیده ام مهاجم به خانه های مسلمانان، و کسانی که در پناه اسلامند در آمده، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان به در می کرده است، حالی که ستمدیدگان برابر آن متجاوزان، جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشته اند. سپس غارتگران، پشتواره ها از مال مسلمان بسته، نه کشته ای بر جای نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از این پس مردم مسلمانی از غم چنین حادثه بمیرد، چه جای ملامت است، که در دیده ی من شایسته ی چنین کرامت است.
آن چه در این بحث از موضع گیری امام (ع) بسیار در خور توجه و درس آموز است، حرمت مردمان است که شنیدن خبر بی حرمتی به آنان، امام (ع) را این گونه بی تاب کرده است، اینکه مردمان مورد تعدی قرار گیرند و پناه و فریادرسی نداشته باشند، این که خلخال از پای زنی غیر مسلمان که در پناه دولت اسلامی بوده است به در کنند و فریادرسی نداشته باشد؛ باید از این اندوه قالب تهی کرد. آیا همین کافی نیست تا دانسته شود که امام (ع) چه جایگاهی برای مردمان و حرمت ایشان و حفظ حقوقشان قائل بوده است؟
امیرمؤمنان علی (ع) در فرمان ها و عهدنامه ها و دستورالعمل های خود بیش از هر چیز نسبت به حق و حقوق مردمان و ملاحظه ی ایشان و رفتار درست و سراسر رحمت و محبت با آنان تأکید کرده است.
مبانی اصلاح رفتار کارگزاران با مردمان
رفتار کارگزاران و کارکنان دستگاه اداری زمانی با مردمان به سامانی درست می رسد که بینش آنان به مردمان و کار و مسئولیت اصلاح شود و نیز راه و رسم و روش آنان در خدمتگزاری و امانت داری اصلاح گردد و هم چنین بستر لازم بر این امر فراهم شود.
بینش کارگزاران نسبت به کارگزاری
رفتار کارگزاران و کارکنان دولت با مردمان در مسیر درست و مطلوب قرار نمی گیرد و به صلاح و سامان نمی آید تا آن که نگاه آنان به مردمان و کارگزاری و مسئولیت همان شود که در اندیشه و سیره ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) وارد شده است. فهم کارگزاران از کارگزاری در نوع رفتار آنان با مردمان سخت مؤثر است. اگر کارگزاران مسئولیت و مدیریت خود را طعمه و شکاری به چنگ آمده ندانند، بلکه آن را امانتی بر گردن خود بدانند و خود را وکیل مردمان و خدمتگزار آنان بدانند و احساس کنند که نمایندگان پیشوایانند، رفتارشان خودکامه و سلطه گرانه و به دور از کرامت و عزت مردمان نخواهد بود. امیرمؤمنان علی (ع) مکرر این حقیقت را به کارگزاران خود گوشزد کرده و تلاش نموده است تا بینش آنان را نسبت به کارگزاری تصحیح کند؛ در نامه ی خود به استاندار آذربایجان فرمود:
«و انَّ عمَلکَ لیَس لکَ بطُعمهٍ و لکنُه فی عنُقکَ امانهُ.»(9)
مسئولیت و حکومتی که در دست توست طعمه و شکاری نیست که به چنگت افتاده باشد، بلکه امانتی است بر گردن تو.
در نامه به مأموران گرفتن خراج فرموده است:
«فانَّکُم خُزانُ الرَّعیهِ، و وُکلاءُ الامهِ، و سُفراءُ الائمهِ.»(10)
شما خزانه داران مردم و وکیلان امت و سفیران پیشوایانید.
امیرمؤمنان علی (ع) در پایان عهدنامه ی مالک اشتر چنین آورده است:
«و اناَ اسالُ اللهَ بسَعهِ رحمتهِ، و عَظیمِ قُدرتهِ علَی اعطاءِ کُل رَغبهٍ، ان یُوفقِنی و ایاکَ لمَا فیهِ رضاهُ من الاقامهِ علَی العُذرِ الواضحِ الیهِ و الی خلقهِ، مَع حُسنِ الثَناء فی العِبادِ، و جَمیلِ الاثرِ فی البلادِ، و تَمام النعمهِ و تَضعیفِ الکَرامهِ.»(11)
من از خدا می خواهم با رحمتی فراگیر که او راست، و قدرت بزرگ او بر انجام هرگونه درخواست، که من و تو را توفیق دهد در آن چه خشنودی او در آن بود، از داشتن عذری آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش، و گذاشتن نام نیکو میان بندگانش و آثار نیک در شهرها و تمامی نعمت و فراوانی کرامت.
اگر کارگزاران و کارکنان دولت خود را چنین ببینند، بی گمان جز رضای خدا و خلق او را نجویند و تمام همت خود را بر این قرار دهند که با خدمتگزاری میان بندگان نام نیک باقی گذارند و در سرزمین ها و شهرها آثار نیک بر پا کنند و با مجاهدت نعمت را افزون کنند و تمام نمایند و کرامت مردمان را فراوان سازند و به کمال رسانند.
احساس رضایت شغلی در برخورداری از امنیت و تأمین کافی
علاوه بر تصحیح بینش کارگزاران و کارکنان دولت از کارگزاری و تلقی امانت داری و خدمتگزاری از مسئولیت، و داشتن روحیه ی عشق به مردمان و خود را نماینده و وکیل آنان دانستن، آن چه از مبانی اصلاح رفتار کارگزاران با مردم به شمار می آید، احساس رضایت شغلی و رضایت خدمتگزاری و تأمین کافی است. زمانی می توان انتظار داشت که رفتار کارگزاران دولت با مردم همان رفتار مطلوب باشد که آنان از کار کردن و خدمت گزار بودن احساس رضایت و شادمانی کنند و از امنیت شغلی لازم برخوردار باشند و از تأمین کافی بهره مند گردند.
کسی که از آن چه انجام می دهد احساس رضایت و خشنودی نمی کند، نمی تواند در رفتار با مردم خدمتگزارانه و عاشقانه عمل نماید؛ کسی که با آن چه انجام می دهد تأمین نمی شود و خود را محروم می بیند، نمی تواند در رفتار با مردم امانت دارانه و کرامت مدارانه سلوک نماید.
امیرمؤمنان علی (ع) در فرمان ها و عهد نامه ها و دستورالعمل های حکومتی خود بدین امر توجه داده است، چنان که در عهدنامه ی مالک اشتر بدو فرمان داده است:
«ثُمَّ اَسِبغ عَلیهمُ الارزَاقَ، فانَّ ذلکَ قوهً لهُم علَی استصلاحِ انفُسهِم، و غنیً لهُم عَن تَناوُلِ ما تَحتَ ایدیِهم، و حُجهُ علیهِم ان خَالفُوا امرکَ او ثَلمُوا امانتَکَ.»(12)
پس روزی کارکنان و کارمندانت را فراخ دار! که فراخی روزی نیرویشان دهد تا در پی اصلاح خود برآیند، و بی نیازشان بود تا دست به مالی که در اختیار دارند نگشایند، و حجتی بود بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند، یا در امانت خیانت ورزیدند.
وظایف کارگزاران در رفتار با مردمان
از مجموعه ی فرمان ها و عهدنامه ها و دستورالعمل های حکومتی امیرمؤمنان علی (ع) وظایف کارگزاران در رفتار با مردمان به شرح زیر استنباط می شود:
1. خود را به واقع خدمتگزار مردم دانستن
2. هدف وجودی خود را – در مسئولیتی که دارند – برای مردم دیدن
3. مدارا کردن با مردم و ملایمت نمودن در برخورد با ایشان
4. به کار گرفتن بهترین کلمات و زیباترین عبارات در برخورد با مردم
5. داشتن روحیه ی استقبال در خدمتگزاری
6. انجام دادن امور و کارهای مردم با خوش اخلاقی و میل و علاقه
7. پذیرا بودن در شنیدن انتقاد و نصیحت مردم و استقبال از امر به معروف و نهی از منکر ایشان
8. پرهیز از هرگونه رفتار غیر انسانی و خلاف کرامت و عزت و حرمت مردم
9. پر حوصله بودن و بردبار بودن در برخورد با تقاضاها و نیازها و خواسته های مردم
10. پرهیز از حبس کارهای مردم
11. پرهیز از تأخیر در انجام دادن امور مردم
12. خوش رویی و گشاده رویی در رویارویی و برخورد با مردم
13. پرهیز از هرگونه تبعیض در انجام دادن امور و کارهای مردم
14. رعایت دقیق حقوق ارباب رجوع
15. پاسداری از عدالت و رعایت عدالت در رفتار با مردم و انجام دادن کارهای ایشان
16. به تأخیر نینداختن آن چه باید انجام شود
17. رعایت مساوات در آن چه باید مساوات پاس داشته شود
18. پیروی از قانون در رفتار با مردم و پرهیز از هرگونه خلاف و خلاف کاری
19. پیگیری کارهای مردم در جهت انجام گرفتن خواسته های حق آنان
20. برخورد صادقانه با مردم و پرهیز از هرگونه فریب کاری، پنهان کاری و دروغ گویی
امیرمؤمنان علی (ع) در آغاز «عهدنامه ی مالک اشتر» او را سفارش می نماید و فرمان می دهد که با تمام وجود در خدمت مردمان باشد و قلب خود را لبریز از رحمت و محبت و لطف به ایشان نماید و حقوق آنان را پاسداری کند و هرگز خود را برآنان مسلط نبیند و رفتاری سراسر گذشت و بخشش با مردمان پیش گیرد و در آن چه انجام می دهد پیوسته خداوند را بر خود حاضر و ناظر ببیند. آن حضرت فرموده است:
«و اشِعر قلَبکَ الرحَمه للرَّعیهِ، و المَحبهَ لهُم، و اللُطفَ بهِِم، و لا تَکونَنَّ علیِهم سَبُعاً ضاریاً تغَتنمُ اکلهُم، فانهُم صنفانِ: اما اخُ لکَ فی الدینِ، او نظیرُ لکَ فی الخلقِ، یفَرُطُ منهُم الزَّللَ، و تَعرِضُ لهُم العللُ، و یُوتی علَی ایدیهِم فی العَمد و الخَطا، فَاعطهِم من عفَوکَ و صَفحِکَ مثلَ الذی تُحِبُ و تَرضی ان یعُطیکَ اللهُ من عَفوهِ و صَفحهِ، فانکَ فوقهُم، و والِی الامِر علیکَ فَوقکَ، و اللهُ فوقَ من ولاکَ! و قَد استکفاکَ امرهُم، و ابتلاکَ بهِم. و لا تنَصبنَّ نفسکَ لحربِ اللهِ فانُه لا یَد لکَ بنقمتهِ، و لا غِنی بکَ عَن عفوهِ و رحمتهِ. و لا تَندمَن علَی عفوٍ، و لَا تَبجحنَّ بعقوبهٍ، و لا تُسر عنَّ الی بادرهٍ وجَدتَ منَها منَدوحهً.»(13)
قلب خود را لبریز از رحمت و محبت و لطف به مردمان کن و چونان جانوری درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری! زیرا آنان دو گروهند: یا همکیشان تواند یا همانندان تو در آفرینش. گناهی از ایشان سر می زند، یا علت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته یا ناخواسته خطایی می کنند. به خطایشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنان که دوست داری خدا برتو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید، چه تو برتر آنانی، و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است، و خدا از آن که تو را ولایت داد بالاتر، و او ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیلت آزمایش تو ساخت؛ و خود را آماده ی جنگ با خدا مکن که کیفر او را نتوانی برتافت و در بخشش و آمرزش از او بی نیازی نخواهی یافت؛ و بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادی مکن، و به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب.
امام (ع) کارگزاران خود را به این حقیقت متوجه می ساخت که زمامداری و کارگزاری، بهره برداری و توشه گیری نیست، بلکه امانتداری و خدمتگزاری است، چنان که در نامه ی خود به اشعث بن قیس فرمود:
«و انَّ عمَلکَ لَیس لکَ بطُعمهٍ ولکنُه فی عنُقُکِ امانهُ…»(14)
همانا حکومت و مسئولیت و کاری که به عهده ی توست، برایت طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت.
امیرمؤمنان علی (ع) کارگزاران خود را فرمان می داد که با مردمان افتاده و فروتنانه رفتار نمایند و آنان را پرهیز می داد که در آنچه بهره ی همگان یکسان است، برای خود امتیازی قرار دهند و با مردمان رفتاری خودخواهانه داشته باشند، چنان که به یکی از کارگزاران خود چنین نوشته است:
«و اخِفض للرَّعیهِ جَناحکَ.»(15)
پر و بال عطوفت بر مردمان بگستر و در برابر آنان فروتن باش.
و مالک اشتر را چنین فرمان داده است:
«و ایاکَ و الاسِتئثَارَ بمَا الناسُ فیهِ اُسوهُ.»(16)
و بپرهیز از آن که چیزی را به خود مخصوص داری که بهره ی همه ی مردم در آن یکسان است.
امام (ع) به کارگزاران خود تأکید می کرد که در رفتار با مردم پر حوصله و بردبار باشند و هرگز کارهای مردم را حبس نسازند و به تأخیر نکشانند و با ایشان از سر انصاف عمل کنند:
«فَانصِفُوا الناسَ مِن انفُسِکُم، و اصبِروا لحَوائجهِم… و لا تَحسِمُوا احداً عَن حاجتهِ، و لا تَحبسوهُ عن طلبتهِ.»(17)
پس، داد مردم را از خود بدهید و در برابر حاجت های آنان شکیبایی ورزید… و حاجت کسی را روا ناکرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مدارید.
پیشوای پارسایان، کارگزاران خود را سفارش می کرد که با مردم مدارا و ملایمت کنند و با رویی گشاده آنان و خواسته هایشان را پذیرا شوند و هیچ تبعیضی در انجام دادن امور و کارهای مردم روا ندارند. امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه ی محمد بن ابی بکر بدو چنین یادآور شده است:
«فَاخفِض لهُم جَناحکَ، و الن لهُم جَانبکَ، و ابسُط لهُم وجهکَ، و آسِ بینهُم فی اللَحظهِ و النَظرهِ.»(18)
پر و بال عطوفت بر مردمان بگستر و در برابر آنان فروتن باش و نرمخویی پیشه کن و با آنان گشاده رو باش و در نگاه و اشاره همگان را به یک چشم بنگر.
و نیز آن حضرت در نامه ای به عبدالله بن عباس – چون او را به کارگزاری بصره گمارد – فرمود:
«سَعِ الناسَ بوَجهِکَ و مَجلسِکَ و حُکمِکَ.»(19)
در دیدار خویش و مجلس خویش و حکم خویش با مردم گشاده روی باش.
امام (ع) تأکید می کرد که کارگزارانش در آن چه باید مساوات پاس داشته شود، مساوات را رعایت کنند و به هیچ وجه در این حق، تسامح ننمایند، چنانکه در نامه ای حکومتی به کارگزار خویش اسود بن قطبه فرموده است:
«فلیَکُن امرَ الناسِ عندکَ فِی الحقِ سواءً فانُه لیسَ فی الجَور عوضُ من العَدلِ.»(20)
پس باید کار مردم در آن چه حق است، نزد تو یکسان باشد که از ستم نتوان به عدالت رسید.
امیرمؤمنان علی (ع) گشودن راه نصیحت و انتقاد و پذیرش آن را از وظایف نظام اداری می دانست و حفظ این امر را، به عنوان یک اصل سیاسی و حق واجب خداوند بر بندگانش برای سعادت ایشان، لازم می دانست، آن حضرت در ضمن خطبه ای در کارزار «صفین» فرمود:
«مِن واجبِ حقُوق اللهِ علَی عبادهِ النَّصیحهُ بمَبلغِ جهُدهِم، و التَعاُونُ علَی اقامهِ الحَقِ بَینهُم.(21)
از حقوق واجب خداوند بر بندگانش، نصیحت و خیرخواهی با تمام توان و همکاری در برپا داشتن حق در میان خودشان است.
مردمانی که نصیحت کننده ی یکدیگر نیستند و راه های انتقاد را می بندند و آزادی اصلاح امور را به بند می کشند، به خیر و صلاح پشت می کنند و خود را از بهترین وسیله ی جلوگیری از اشتباه و مهم ترین سرمایه ی سامان امور محروم می سازد. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«لَا خَیرَ فی قَومٍ لیسُوا بنَاصحینَ، و لا یحُبونَ النَّاصحینَ.»(22)
در مردمی که نصحیت کننده ی یکدیگر نیستند و نصیحت کنندگان را دوست نمی دارند، خیری نیست.
امیرمؤمنان علی (ع) خود راه نصیحت و انتقاد را بر مردم می گشود و آنان را تشویق می نمود که زبان بگشایند و زمامداران را به حق و عدالت بخوانند، و اگر انحراف و کجی دیدند، گوشزد کنند و در امور نظر دهند و از سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری نکنند؛ می فرمود:
«فَلا تَکفُوا عن مقالهٍ بحقٍ او مشورهٍ بعدلٍ؛ فانی لستُ فی نفَسی بفَوقِ ان اُخطیَ، و لا آمنَُ ذلکَ من فعلِی، الا ان یَکفی اللهُ من نفسیِ ما هُو املکُ به منِی.»(23)
از گفتن سخن حق یا رأی زدن به عدل باز نایستید، زیرا من خویشتن را بالاتر از آن نمی دانم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ایمن باشم، مگر این که خداوند مرا حفظ کند زیرا او تواناتر از من به من است.
امام معصوم (ع) چنین می گوید و به کارگزاران خود می آموزد که چه گونه بیندیشند و خود را چه گونه ببینند و با مردم چگونه رفتار کنند. آنان که پذیرای نصیحت و انتقاد خیرخواهانه نیستند، چگونه می توانند حق را به پا دارند و عدالت را جاری نمایند و حقوق مردمان را پاس دارند و امانتداری کنند؟ پیشوای آزادیخواهان، امیرمؤمنان علی (ع) چنین می فرماید:
«و لَا تظُنوا بی استثَقالاً فی حقٍ قیلَ لی، و لا التماسَ اعظامٍ لنفسی، فانه من استثقلَ الحقَ ان یُقالَ لهُ او العَدلَ ان یُعرض علیهِ، کان العملُ بهِما اثقلَ علیهِ.»(24)
مپندارید که گفتن حق بر من گران می آید و [بدانید که ] نمی خواهم مرا بزرگ انگارید، زیرا هر که شنیدن حق بر او گران آید، یا نتواند اندرز کسی را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است.
امام (ع) برخورد صادقانه و پرهیز از هرگونه فریبکاری و پنهان کاری و دروغ گویی را از وظایف کارگزاران در رفتار با مردمان می دانست و می فرمود:
«و َلیصَدُق رائدُ اهلهُ.»(25)
پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن راند.
آن حضرت برای این که بیاموزد چه گونه باید بود و این که کارگزارانش بدو تأسی کنند و راه و رسم نیکوی او را پیروی نمایند، خود در همه ی این امور پیشگام بود و در نخستین خطبه ی حکومتی خویش فرمود:
«ذمِتَی بمَا اقولُ رهینُه، و انا به زَعِیمَ…. و اللهِ مَا کتَمتُ وَشمَهً، و لَا کَذبتُ کِذبَهً.»(26)
پیمان من بدانچه می گویم در گرو است، و به درستی گفتارم متعهد و متکلفم… به خدا سوگند هرگز به اندازه ی سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشته ام، و هیچ گونه دروغی نگفته ام.
پی نوشت ها :
1. همان، نامه ی 53.
2. الکافی، ج4، ص 568.
3. نهج البلاغه، خطبه ی 167.
4. همان، نامه ی 53.
5. همان، نامه ی 5.
6. همان، نامه ی 25.
7. الغارات، صص 324-325؛ شرح ابن أبی الحدید، ج2، ص 87-88؛ پرتوی از نهج البلاغه، ج1، صص 338-339.
8. نهج البلاغه، خطبه ی 27.
9. همان، نامه ی 5.
10. همان، نامه ی 51.
11. همان، نامه ی 53.
12. همان.
13. همان.
14. همان، نامه ی 5.
15. همان، نامه ی 46.
16. همان، نامه ی 53.
17. همان، نامه ی 51 [در بعضی نسخه ها «و لا تحشموا أحدا عن حاجته» (کسی را از درخواستش به خشم نیاورید) آمده است].
18. همان، نامه ی 27.
19. همان، نامه ی 76.
20. همان، نامه ی 59.
21. همان، خطبه ی 216.
22. غررالحکم، ج2، ص 367.
23. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
24. همان.
25. همان، خطبه ی 108 و 154.
26. همان، کلام 16.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.