نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
از جمله مهم ترین حقوق مردمان بر حکومت و زمامداران، حق آموزش و تربیت است که تا این حق به درستی ادا نشود، روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی جایگاهی درست پیدا نمی کند و اصلاحات سیاسی و تحقق اهداف دولت اسلامی میسر نمی شود، امیر مؤمنان علی (ع) در ضمن خطبه ای که حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بیان کرده، درباره ی حقوق اساسی که مردمان بر گردن دولت دارند چنین فرموده است:
«ایُهَا الناسُ ان لِی عَلیکُم حَقاًَ و لکُم عَلی حَقُ. فَاما حَقکُم عَلی فَالنَصیحهُ لکُم، و تَوفیرُ فَیئکُم عَلیکُم و تَعلیمکُم کَیلاَ تَجهلُوا و تَأدیبکمُ کیَما تَعلموا…»(1)
مردم، مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی. بر من است که خیرخواهی از شما دریغ ندارم و حقی را که از بیت المال دارید بگزارم، و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
جامعه زمانی صلاح و سامان می یابد و به سوی اهداف متعالی سیر می نماید که در آن جامعه، مردمان از آموزش و تربیتی همه جانبه و کامل بهره مند باشند؛ و امیر مؤمنان علی (ع) مردم خود را مردمی آگاه، بصیر، ناقد، ناصح و حکیم می خواست و در راه این تلاش بسیار کرد. در منظر امیر مؤمنان علی (ع) انسان باید یا عالم باشد و یا متعلم، و راه سوم راه تباهی و سقوط و هلاکت است و آن حضرت در همه ی عمر خویش و در تمام دوران حکومت خود بر همین راه روشن سیر کرد. آن حضرت در تقسیمات جامعه شناسانه مردم را با تکیه به دانش و تربیت تقسیم کرده و در حکمتی نورانی به کمیل بن زیاد فرموده است:
«النَّاسُ ثَلاثهُ: فَعالِمُ ربَّانیُ و مُتعِلمُ علَی سَبیِل نَجاهٍ، و هَمجُ رعَاعُ اتباعُ کُل ناعقٍ یَمیلُونَ مَع رِیحَ، لَم یَستضیئُوا بنُورِ العِلمِ، و لَم یَلجاُوا الی رُکنٍ وَثیقٍ.»(2)
مردم سه دسته اند: دانایی که شناسای خداست، آموزنده ای که در راه رستگاری کوشاست، و فرومایگانی رونده به چپ و راست که در هم آمیزند، و پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند.
انسان های به دور از علم و دانش، و آگاهی و بصیرت فرومایگانی تباه شده اند که از خود هویتی ندارند و اسیر این و آنند و دست مایه ی شیاطین و برده صفتانند. آن چه هویت و حقیقت انسان، و کرامت و عزت او را پاس می دارد و نگهبانی می نماید علم و دانش، و آگاهی و بصیرت است و تا تربیت صحیح تحقق نیابد، هیچ یک از اهداف دولت اسلامی و محقق نمی شود. بنابراین اساس امور باید بر آموزش و تربیت مردمان و اصلاح فرهنگ جامعه قرار گیرد و این از امور اقتصادی مهم تر است و تا این امر اصلاح نشود اصلاحات دیگر ثمر نمی دهد. حافظ و نگهبان انسان ها و جوامع و مایه ی برپایی سلامت و قدرت و عظمت ایشان علم و دانش آن هاست. امیر مؤمنان علی (ع) در ادامه ی سخن خویش به کمیل بن زیاد به او چنین یادآور شده است.
«یَا کُمیلُ! العِلمُ خَیرُ منَ المَالِ. العلِمُ یَحرسُکَ و انتَ تَحِرسُ المَالَ.»(3)
ای کمیل! دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان.
براین مبنا، امیر مؤمنان علی (ع) همگان را به علم و دانش، و آگاهی و بصیرت فرا خوانده و از جهالت و ناآگاهی سخت پرهیز داده است. در سخنان نورانی آن حضرت چنین وارد شده است.
«کُن عَالماً نَاطقاً او مُستَمعاً وَاعیاً، و ایَّاکَ ان تَکونَ الثَّالِثُ.»(4)
دانایی سخت گستر یا آموزنده ای شنوا و نگهدارنده باش و سخت بپرهیز از این که سومی [یعنی شخص نادان] باشی.
لزوم آموزش و تربیت زمامداران و کارگزاران
بی گمان لزوم آموزش و تربیت در مورد زمامداران و کارگزاران جدی تر و حیاتی تر است، و اداره کنندگان یک نظام در مراتب گوناگون آن باید فرهیخته ترین مردمان باشند. امیر مؤمنان علی (ع) در کوفه با استفاده از منبر خلافت و محیط آزاد و فضای سیاسی باز تلاش می کرد مردمان را هر چه بیشتر آگاه سازد و دانش آموزد و بصیرت افزاید؛ و به ویژه سعی داشت کارگزاران و کارمندان و اداره کنندگان امور را در این جهت رشد دهد و فرهیختگی را ترویج نماید و حکومتی حکیمانه بر پا سازد و جامعه را بر این اساس به سوی کمال سوق دهد.(5)
در اندیشه ی سیاسی امیر مؤمنان علی (ع) دانش و بصیرت، و آگاهی و تربیت پشتوانه ی اصلی تکلیف و مسئولیت است و کسانی می توانند به درستی امور را اداره نمایند که از این پشتوانه ی گران سنگ بهره مند باشند. امیر مؤمنان علی (ع) فرموده است:
«قَطعَ العِلمُ عُذرَ المُتعَللیِنَ.»(6)
علم و دانش راه عذر بر بهانه جویان بسته است.
تا مردمانی فرهیخته در مصادر امور و اداره ی کارها قرار نگیرند، انتظار درست عمل کردن به تکالیف و مسئولیت ها و رفتار و مناسبات انسانی و مدیریتی به سوی اهداف الهی، انتظاری نابجا و ناشدنی است. مهم ترین سرمایه ی یک نظام، علم و دانش، و اداره کنندگانی فرهیخته است. به بیان امیر مؤمنان علی (ع):
«العِلمُ افضَلَ قِنَیهٍ.»(7)
علم و دانش برترین سرمایه است.
نظام اداری ای که کارگزاران و کارمندانش دانایان و آگاهان و بصیران باشند، قوی ترین سرمایه را داراست و محصول چنین امری مدیریتی عالمانه است. آن چه دولت ها را به تباهی می کشد و سبب بحران ها و تزلزلها می شود، در درجه ی نخست مدیریت جاهلانه درآن هاست. در اندیشه ی سیاسی امیر مؤمنان علی (ع)، فرهیختگی پشتوانه ی اصلی سیاست و مدیریت است. بنابراین لازم است امر آموزش و تربیت زمامداران و کارگزاران مورد توجه جدی قرار گیرد و دانش افزایی و ارتقای علمی و فرهنگی آنان به عنوان یک اصل تلقی شود، زیرا در این صورت است که مدیریتی کارا و توانا شکل می گیرد. با این نگاه است که امام (ع) در عهد نامه ی مالک اشتر بدو چنین سفارش می کند:
«وَ اکثرَ مُدارسهَ العُلماءِ، و مُناقشهَ الحُکماءِ، فِی تَثبیِتِ مَا صَلحَ عَلیهِ امُر بِلاِدکَ، و اقامهِ مَا اسَتقامَ به النَّاسُ قَبلکَ.»(8)
و با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه، در آن چه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار سازد.
مدیریت دانایان و حکیمان، امور را درست و استوار می سازد و زمینه ی اصلاح زندگی این جهانی و آن جهانی مردمان را فراهم می نماید، و مدیریت جاهلان و سفیهان کارها را به سستی و ناراستی می کشاند و زندگی این جهانی و آن جهانی مردمان را تباه می گرداند. امام (ع) در حکمتی نورانی به جابر بن عبدالله انصاری فرموده است:
«یَا جَابِرُ، قِواَمُ الدینِ و الدُنیا بأَربعهٍ: عَالمٍ مسُتعملٍ علمَهُ، و جَاهلٍ لا یَستنِکفُ ان َیتعلَّمَ، و جَوادٍ لَا یَبخلُ بَمعروفهِ، و فَقیرٍ لا یَبیعُ آخرَتُه بدُنیاهُ؛ فاذَا ضَیَّعَ العَالِمُ علمُه استَنکفَ الجاهِلُ ان یتَعلمَ، و اذا بَخِلَ الغَنیُ بمَعروفهِ باعَ الفَقیرُ آخرتهُ بدنُیاهُ.»(9)
ای جابر! دنیا به چهار چیز برپاست: دانایی که دانش خود را به کار برد، و نادانی که از آموختن سر باز نزند، و بخشنده ای که در بخشش خود بخل نکند، و فقیری که آخرت خویش را به دنیای خود نفروشد. پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد، نادان به آموختن نپردازد. و اگر توان گر در بخشش خویش بخل ورزد، فقیر آخرتش را به دنیا در بازد.
خطر مدیریت نابخردان و نابکاران
امیر مؤمنان علی (ع) پیوسته نگران این امر بود که نابخردان و نابکاران زمام امور مردمان را به دست گیرند و در نتیجه مردمان را به بندگی خویش گیرند و دارایی ها را به یغما ببرند، چنان که در نامه ای به مصریان که با مالک اشتر فرستاد چون او را به حکومت آن سرزمین بگمارد، این نگرانی را اظهار کرد:
«ولکنَّنی آسَی ان یَلی امرَ هذهِ الامهِ سفُهاوُهَا و فُجَّارُها، فَیتخُذوا مالَ اللهِ دُولاً، و عبِادُه خَولاً.»(10)
لیکن نگرانی من از آن است که نابخردان و نابکاران این امت زمامداری را به دست آرند، و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگی و خدمت خود گیرند.
هیچ چیز خطرناکتر و تباه کننده تر از این نیست که کسانی زمام امور مردمان را به دست گیرند که سفیه و نابکار باشند و نظام اداری به گونه ای سفیهانه و نابکارانه اداره شود و متصدیان امور جز به قدرت و مکنت نیندیشند. علی (ع) در ضمن خطبه ای که پس از کشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل در جمادی الثانی سال سی و شش هجری ایراد کرده،(11) این حقیقت را چنین ابراز کرده است:
«لَم یُوجِس مُوسی – علیه السلام – خِیفهً علَی نَفسهِ، بَل اشَفقَّ مِن غَلبهُ الجُهَّالَ و دوَلهِ الضَّلالِ.»(12)
هراسی که موسی را [هنگام رو به رو شدن با ساحران] گرفت به جهت بیم جان خود نبود، بلکه فقط از غلبه اجتماع جاهلان و دولت های گمراه [یا گمراه کننده] اندیشناک شد.
امام (ع) اظهار می کند که از هنگامی که حق را به من نشان دادند در آن تردید نکردم و در انجام آن سستی ننمودم؛(13) و اگر هراس از من دیدید، نه از ترس جان است. موسی (ع) هنگام رو به رو شدن با ساحران در دل اندیشناک شد و هراس او را گرفت.
«فَاوجسَ فِی نَفسهِ خیِفهً مُوسَی.»(13)
و موسی در خود بیمی احساس کرد.
اما این هراس نه برای جان خود بود، بلکه ترس او از غالب آمدن جاهلان و روی کار آمدن دولت گمراهان بود.(15) امام (ع) پیوسته همان هراسی را داشت که موسی (ع) در رویارویی با ساحران در درون خود احساس کرد، یعنی بزرگ ترین هراس ها برای مردمان دولت ها: چیره شدن نادانان بر اداره ی امور و حاکم شدن دولت گمراهان.(16)
اداره ی امور در همه ی مراتب آن باید به دست کسانی باشد که به خوبی آموزش دیده و تربیت شده اند و از این رو حقوق و ارزش ها و کرامت های مردمان را به درستی پاس می دارند و به هیچ دست تعدی نمی گشایند و مردمان را به خواری نمی کشانند. ثقه الاسلام کلینی به اسناد خود روایت کرده است که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود:
«انَّ الناسَ آلُوا بَعدَ رسُولِ اللهِ (ص) الی ثلاثهٍ: آلُو الی عَالمٍ علَی هُدیً منَ اللهِ قَد اغناهُ اللهُ بمَا عَلِمَ عَن علمِ غَیرَهِ؛ و جَاهلٍ مُدَّعٍ للعلمٍ لا عِلمَ لهُ مُعجبٍ بمَا عندهُ و قَد فَتنتهُ الدُنیا و فَتنَ غَیرُه؛ و مُتعلمٍ مِن عَالم ٍعلَی سبَیلِ هُدیً مِنَ اللهِ و نَجاهٍ ثُمَّ هَلک مَنِ الدَّعی و خَابَ مَن افَتری.»(17)
پس از رسول خدا (ص) مردم به سه جانب روی آوردند: به عالمی که از هدایت الهی بهره مند بود و خداوند او را به آن چه می دانست از علم دیگران بی نیاز ساخته بود؛ و به نادانی که مدعی علم بود و علم نداشت، به آن چه در دست داشت مغرور بود و دنیا او را فریفته بود و او دیگران را فریفته بود؛ و آموزنده از عالمی که در راه هدایت الهی و نجات [و رستگاری] گام برداشته بود؛ پس آن که ادعا کرد هلاک شد و آن که دروغ بست نومید گشت.
بنابراین از منظر پیشوای عدالت پیشگان، علی (ع) خطر ناآموختگان و تربیت نشدگان از هر چیز بر مردمان بیشتر است، و فتنه ی ایشان سخت ترین و تباه کننده ترین فتنه هاست، به ویژه آن که اینان زمام امور مردمان را در دست داشته باشند و نظام اداره ی خلق در اختیار ایشان باشد. امام (ع) در شأن قاسطین و پیروان معاویه و شامیان همین تعبیر را می کند و می فرماید:
«جفُاهُ طَغامُ، و عَبیِدُ اقَزامُ، جُمعِوا مِن کُل اوبٍ و تُلقِطوا من کُل شَوبٍ؛ ممَّن یَنبغی ان یُفقَّه و یُودَّبَ، و یُعلَّم و یُدرَّبَ، و یُولَّی علَیه، و یُوخذَ علَی یَدیهِ.»(18)
درشتخویانی دون پایه، و بندگانی فرومایه، از هر سو فراهم آمده، و از هر گروه ناکس و بی اصل گرد آمده؛ مردمانی که باید از دین فهم عمیق بیابند، و ادب شوند، و آموخته گردند، و تربیت شوند، و سرپرستی گردند، و دستشان گرفته شود.
تسلط قاسطین و پیروان معاویه و شامیان بر مردمان، یعنی تسلط نابخردان و نابکاران، موجب حاکم شدن شدیدترین فتنه ها گردید و بسیاری را در کام هلاکت بلعید.
اگر اداره کنندگان امور، آموزش ندیده و تربیت نشده باشند، عملکردی جز افراط و تفریط نخواهد داشت که شأن انسان های جاهل و نادان همین است. به بیان امیر مؤمنان علی (ع):
«لا تَری الجَاهَل الاّ مُفرِطاً او مُفرِطاً.»(19)
نادان را نمی بینی مگر اینکه یا افراط می کند یا تفریط.
مدیریت فرهیختگان
دانایان و تربیت یافتگان از افراط و تفریط به دورند، و خردمندانه و عالمانه به اداره ی امور می پردازند، و تلاش امام علی (ع) در این جهت بود که نظام اداری او با چنین کارگزاران و کارمندانی اداره شود. آن حضرت می فرمود:
«العَالِمُ کلُ العَالمِ مَن لَم یمَنعِ الرِّجاءَ لرحمهِ اللهِ و لَم یُومنهُم مَکرَ اللهِ.»(20)
دانای به تمام معنا دانا، کسی است که مردم را از امید به رحمت خدا باز ندارد و از عذاب ناگهانی خدا ایمنشان ندارد.
اگر کارگزاران و کارمندان از آموزشی درست و تربیتی صحیح برخوردار باشند، نظام اداری از اعتدال و استحکام لازم بهره مند خواهد شد که بهترین مدیریت ها، مدیریتی است که اساس اداره ی امور را بر آگاهی و دانایی، و معرفت و بصیرت استوار سازد. در این صورت مدیریتی رشید، متواضعانه، و توأم با بردباری و دوراندیشی، و رفق و مدارا جلوه می یابد. در سخنان حکمت آموز امیر مؤمنان علی (ع) چنین وارد شده است:
«اُطلُبوا العِلمَ، تَرشُدوا.»(21)
در پی دانش باشید تا راه راست را بیابید.
«التَواضُع ثمَرهُ العِلمِ.»(22)
فروتنی میوه ی درخت دانش است.
«الحلِمُ ثَمرهُ العلِمِ.»(23)
بردباری میوه درخت دانش است.
«رأسُ العِلم الرِفقُ.»(24)
رفق و مدارا رأس دانش است.
دولتی که در پی برپا ساختن عدالت و زمینه ی رشد و کمال مردمان است، باید بر مدیریتی عالمانه استوار باشد که حکومت عدالت، حکومت حکمت است، نه حکومت جهالت. امیر مؤمنان علی (ع) عدالت را بر فهمی ژرف، و دانشی عمیق، و داوری نیکو، و بردباری راسخ استوار می داند که این ها جز با دانش حقیقی و تربیت الهی فراهم نمی شود. آن حضرت فرموده است:
«و العدلُ منهَا عَلی اربعِ شَعبٍ: عَلی غائصِ الفَهمِ، و غَور العلمِ، و زُهرهِ الحُکم، و رسَاخهِ الحلِم، فمَن فهِم عَلِمَ غَورَ العِلمِ، و مَن عَلِمَ غَور العلمِ صَدرَ عَن شَرائعِ الحُکمِ؛ و مَن حَلُمَ لَم یُفِرط فی امرهّ و عَاشَ فی الناسِ حَمیداً.»(25)
عدالت بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده، و دانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری کردن، و در بردباری استوار بودن. پس آن که به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود.
بر این مبنا، امیر مؤمنان علی (ع) تأکید می کرد که کسی نباید از آموختن و فرهیختن سر باز زند، یا خود را بی نیاز بیند، چنان که وارد شده است که فرمود:
«ألَا لَا تسَتحیَّنَ مَن لا یَعلمُ ان یَتعلمَ، فانَّ قیِمهَ کُلِ امریٍ ما یَعلمُ.»(26)
آگاه باش که کسی که به اموری نادان است، نباید از آموختن شرم کند، زیرا ارزش آدمی به دانایی اوست.
تا زمانی که کارگزاران و کارمندان یک دولت به درجه ای والا از آموزش و تربیت نرسند و نظامی فرهیخته شکل نگیرد، اصلاحات بنیادی سامان نمی یابد و برنامه های دولت اسلامی در جهت اهداف آن به درستی تحقق نمی یابد.
آموزش و تربیت در نظام اداری امام علی (ع)
امیر مؤمنان علی (ع) پس از گزینش صحیح و با معیارهایی که بدان اشاره شد، برای برپا ساختن نظامی عادلانه به آموزش و تربیت کارگزاران و کارمندان خود اهتمام می ورزید و پیوسته آنان را هدایت می نمود.
نامه های امیر مؤمنان علی (ع) به کارگزاران و مأموران و مسئولان خود، همه، نامه هایی آموزشی و تربیتی است.
مجموعه ی نامه های گردآوری شده ی امیر مؤمنان علی (ع) یکصد و هشتاد و پنج نامه است،(27) که بیشتر این نامه ها از محتوایی آموزشی و تربیتی خطاب به کارگزاران و مأموران و مسئولان برخوردار است.
«از هفتاد و نه نامه که در نهج البلاغه ثبت است آن چه از لحاظ کشور داری مهم است رهنمودهایی است که به سران لشکر و قضات و استانداران و عاملان خراج و سایر مأموران ارائه شده است. امام در این رهنمودها به همه تذکار داده که شغل خود را بر اساس دین و اخلاق انجام دهند و کار دولت اسلامی را از دین جدا ندانند. در عین حال که وظیفه ی خود را با قدرت انجام می دهند، مظهر رأفت و عدالت برای مستضعفان باشند. بر ضعیفان ببخشایند و بر زخم های آنان مرهم گذارند. به امام و رهبر خود تأسی کنند و از هواپرستی و آزمندی و شهوت و غضب و آرزوهای دور و دراز و مال اندوزی و کبر و جاه طلبی دوری کنند و مانند توده ی مردم، دل سوز و گشاده رو و مهربان باشند. از هرگونه بدعت گذاری و تک روی و خودمحوری و خودرأیی و بخل و جهل و رشوه خواری، و هر عمل مخالف کتاب خدا و سنت رسول الله اجتناب ورزند و حمال گناهان رعیت و بدآموز خلق نباشند و هنگام صدور فرامین و وضع و جمع مالیات، خود را به جاری ضعیف ترین مردم قرار دهند…»(28)
مروری بر نامه ها، بخشنامه ها، دستورالعمل ها، رهنموده ها، فرمان ها و عهد نامه های به جای مانده از امیر مؤمنان علی (ع) نشان می دهد که آن حضرت تا چه اندازه به امر آموزش و تربیت کارگزاران، مسئولان و کارمندان خود اهمیت می داده و در این راه اهتمام می ورزیده است که به ذکر نمونه هایی بسنده می شود.
گفته اند که شریح بن حارث، قاضی امیر مؤمنان علی (ع) در دوران خلافت آن حضرت، خانه ای به هشتاد دینار خرید؛ چون این خبر به امام (ع) رسید، او را طلبید و فرمود:
«بلَغنَِی انکَ ابتَعتَ داراً بثَمانینَ دیناراً، و کَتبتَ لهَا کتاباً و اشهَدتَ فیهِ شَُهوداً. [فَقالَ شُریحُ: قَد کانَ ذلکَ یا امیرالمؤمنین.َ قالَ فَنظرَ الیهِ نَظرَ مُغضَبٍ، ثُمَّ قالَ لُه:] یَا شَُریحُ، امَا انُه سَیاتیِکَ مَن لا یَنظرُ فی کتَابِکَ، و لا یَسالُکَ عَن بَینِتَکَ حتَی یُخرِجَکَ منَها شَاخصاً، و یُسلمِکَ الی قَبرِکَ خَالصاً. فانظُر یَا شُریحُ لا تَکوُن ابتعتَ هذهِ الدارَ مِن غَیرِ مَالکَ، او نَقدتَ الثَّمنَ من غَیر حَلالکَ، فاذا انتَ قَد خَسرتَ دارَ الدُنیا و دارَ الاخرهِ. اما انکَّ لَو کُنتَ اتیتَنی عنَد شِرائکَ مَا اشتَریتَ لکَتبتُ لکَ کتاباً علَی هذهِ النُسخَه، فَلم تَرغَب فی شِراء هذهِ الدارِ بدرهمٍ فمَا فَوقُ؛ [و النُسخهُ هذهِ:] هَذا مَا اشَتری عَبدُ ذَلیلُ مِن مَیت ٍقَد ازعِجَ للرَّحیِل. اشتَری منُه داراً مِن دارِ الغُرور، من جَانبِ الفَانینَ، و خطِه الهَالکینَ، و یَجمَعُ هذهِ الدارَ حدودُ اربعهُ: الحَدُ الاولُ یَنتهِی الی دَواِعی الافاتِ، و الحُد الثَّانی یَنتهِی الی دَواعی الُمصیِباتِ، و الحدُ الثالثُ یَنتهی الی الهَوی المُردی، و الحدُ الرَّابعُ ینَتهی الی الشَیطانِ المغُوی. و فیهِ یُشرَعُ بابُ هذهِ الدارِ. اشَتری هذا المُغترُِ بالاملِ، من هذا المُزعجِ بالاجل،ِ هذهِ الدارَ بالخُروجِ من عزِ القَناعهِ و الدُخولِ فی ذُل الطَلبِ و الضَراعه، فَما ادرکَ هذَا المُشتری فیَما اشتَری منُه من درکٍ، فَعلی مُبلَبل اجسامِ المُلوکِ، و سَالبِ نفُوس الجَبابرهِ، و مُزیلِ مُلکِ الفَراعنهِ، مثلِ کسرَی و قَیصرَ، وتُبعٍ و حِمیَر، و مَن جَمعَ المَالَ عَلی المَالِ فاکثرَ، و مَن بُنی و شَیَّد و زَخرفَ، و نَجدَّ و ادَّخرَ، و اعتقَد و نَظرَ بزَعمهِ للولدِ. اشخاصُهم جَمیعاً الی مَوقفِ العَرض و الحسابِ، و مَوضعِ الثَوابِ و العقابِ. اذا وقَعَ الامُر بَفصلِ القَضاءِ «و خَسِرَ هنُالِکَ المُبطلُونَ»(29) شَهِدَ علَی ذلکَ العَقلُ اذا خَرجَ من اسرِ الهَوی، و سَلِمَ مُن علَائقِ الدُنیا.»(30)
به من خبر داده اند خانه ای به هشتاد دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای و گواهانی بر آن گرفته ای. [شریح گفت: آری امیر مؤمنان، چنین بوده است. امام نگاهی خشمگین بدو کرد، سپس فرمود:] شریح! به زودی کسی به سر وقتت می آید که به نوشته ات نمی نگرد و از گواهی ات نمی پرسد، تا آن که تو را از آن خانه بیرون کند و بردارد و تهیدست به گورت بسپارد. پس شریح! مبادا این خانه را از جز مال خود خریده باشی یا بهای آن را از جز حلال به دست آورده؛ آن گاه خانه ی دنیا را زیان کرده ای و خانه ی آخرت را از دست داده. اگر آن گاه که این خانه را خریدی نزد من می آمدی، برای تو سندی می نوشتم بدینسان؛ پس رغبت نمی کردی به خریدن خانه به درهمی یا افزون از آن، [ و سند چنین است]: این خانه ای است که خریده است آن را بنده ای خوار، از مرده ای که او را از جای برخیزانده اند برای کوچ و بستن بار. از او خانه ای از خانه های فریب خریده است، در کویی که سپری شوندگان جای دارند و تباه شوندگان [روز به سر آرند]. این خانه از چهار سو، در این چهار حد جای گرفته است: حد نخست بدانجا که آسیب ها و بلا در کمین است، و حد دوم بدانجا که مصیبت ها جایگزین، و حد سوم به هوسی که تباه سازد، و حد چهارم به شیطانی که گمراه نماید؛ و در خانه به حد چهارمین گشاده است [ و شیطان بدان جا ایستاده]. خرید این فریفته ی آرزومند [این خانه را] از این کسی که اجل وی را از جای کند، به بهای برون شدن از قناعتی که موجب ارجمندی است، و درون شدن در ذلت و به دست آوردن [دنیا که مایه ی دردمندی است] و زیانی که این خریدار را در آن چه خریده رسد، بر نا آرام دارنده ی تن های پادشاهان است، و گیرنده ی جان های سرکشان، و در هم ریزنده ی دولت فرعونان،(31) چون کسرا،(32) و قیصر،(33) و تبع،(34) و حمیر،(35) و آن کس که مال بر مال نهاد و افزون داشت و ساخت و برافراشت، و زیور کرد و بیاراست، و اندوخت، و به گمان خویش برای فرزند مایه توخت.(36) بر اوست(37) که همگان را در جایگاه رسیدگی و حساب، و محل پاداش و عقاب روانه کند، آن گاه که کار داوری به نهایت رسد، «و آن جاست که تباهکاران زیان برند». بر این سند، خرد گواهی دهد هر گاه از بند هوا و دل بستگی های دنیا برون رود.
آیا نمی بینی چه گونه شلاق دنیا سوز تربیت علی (ع) بر هر دل بستگی و وابستگی فرود می آید و به کارگزار خود درس پارسایی و پرواپیشگی می دهد و او را به تربیتی حقیقی راه می نماید؟
هر که در این سخن نیک بیندیشد و حقیقت آن را دریابد، بی گمان باب دنیادوستی را بر خود ببندد، و میل به خودکامگی را در درون خود بخشکاند، و فزون خواهی را از دل براند، و فزون داری را یک باره پشت سر اندازد.
پیشوای آزادگان و دادگران، امیر مؤمنان علی (ع) در نامه ای به اشعث بن قیس که به سال سی و چهار هجری از سوی عثمان به حکومت «آذربایجان» منصوب شده بود و راه و رسمی خودکامه داشت و حکومت و مسئولیت را طعمه می انگاشت، چنین نوشته است:
«و انَّ عمَلکَ لیَس لکَ بطعمهٍ، و لکنُه فی عنُقِکَ امانهُ، و انتَ مُسترعیً لمَن فَوقکَ. لیسَ لکَ ان تَفتاتَ فی رَعیِهٍ و لا تخُاطرَ الا بَوثیقهٍ. و فی یَدیکَ مالُ من مَال الله – عز و جل – و انتَ من خُزانه حتَی تُسلمُه الیَّ، و لعَلی ان لا اکُونَ شرَّ وُلاتِکَ لکَ، و الَّسلامُ.»(38)
همانا حکومت و مسئولیت و کاری که به عهده ی توست، برایت طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت؛ و آن که تو را بدان کار گمارد، نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده. تو را نرسد که به استبداد و دل خواه در میان مردم رفتار کنی و بی دستوری به کاری دشوار در آیی. و در دست تو مالی از مال های خدای عزوجل است، و تو خزانه دار آنی تا آن را به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم، و السلام.
در این سخن والا، امیرمؤمنان علی (ع) به تصحیح فهم و درک زمامداران و کارگزاران از زمامداری و کارگزاری اهتمام نموده و هرگونه خودمحوری و خود رأیی و چپاول گری را نفی کرده و دریافتی درست از خدمت گزاری مردمان را ارائه نموده است.
تا زمانی که بینش زمامداران و کارگزاران به امر زمامداری و کارگزاری تصحیح نشود و آنان به واقع کاری را که به عهده شان گذاشته می شود امانت نبینند و خود را خدمت گزار نیابند، نظام اداری مطلوب شکل نمی گیرد. آن چه در رفتار زمامداران و کارگزارن با مردمان و عملکرد آنان نقشی تعیین کننده دارد، نوع نگاه ایشان به زمامداری و کارگزاری است. آن که قدرت خود را وکالتی، و مسئولیت خود را خزانه داری، و ریاست خود را خدمت گزاری، و حکومت خود را امانت داری بداند، حقوق مردمان را به درستی پاس می دارد و دست تعدی به هیچ چیز نمی گشاید و بر اساس موازین حق و عدل عمل می نماید.
امیر مؤمنان علی (ع) در نامه ای به زیاد بن ابیه قائم مقام کارگزار آن حضرت – عبدالله بن عباس – در بصره چنین نوشته است:
«فَدَع الاسرافَ مُقتصداً، واذکُر فی الیَوم غَداً، و امسِک من المَالِ بقَدر ضَرورتِکَ، و قدمِ الفَضلَ لیومِ حَاجتکَ. اترجُو ان یعُطیکَ اللهُ اجرَ المُتواضعینَ و انتَ عندهُ من المتُکبرینَ. و تَطمَعُ – و انتَ متَمرغُ فی النعَّیمِ تَمنُعه الضَعیفَ و الارملَ – ان یُوجبَ لکَ ثوابَ المُتصدقینَ و انمَّا المَرءُ مَجزیُ بما اسَلف، و قَادمُ علی ما قَدمَّ، و السَّلامُ.»(39)
میانه رو باش، و از زیاد روی دست بدار! فردا را به خاطر آر و از مال چندان نگاه دار که تو را کارساز است، و زیادت را پیش فرست برای روزی که تو را بدان نیاز است. امیدداری خدایت پاداش فروتنان دهد، و تو نزد او گردن فرازان به شمار آیی؛ و طمع بسته ای که ثواب صدقه دهندگان یابی، در حالی که در نعمت غلتانی و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ می داری! آدمی، پاداش یابد بدان چه کرده است و در آید بدان چه از پیش فرستاده است، و السلام.
امام (ع) کارگزاران خود را میانه رو و آینده نگر و فروتن و خدمت گزار می خواست، و از زیاده روی و کوته نگری و گردن فرازی و خیانت کاری سخت بیزار بود و به هیچ وجه اجازه نمی داد که کارگزارانش بدین امور گرایش یابند، و از حال بینوایان غافل بمانند، و در رفتار خود با مردمان ستم روا دارند، و وظایف خود را به تباهی کشانند. موعظه های امیر مؤمنان علی (ع) در آموزش و تربیت کارگزاران بهترین سخنان است. آن حضرت در نامه ای به عبدالله بن عباس چنین نوشته است:
«امَا بَعدُ، فانَّ المَرءَ قَد یَسرُه درَکُ ما لَم یَکُن لیفُوتهُ، و یَسوءهُ فَوتُ مَا لَم یکُن لیُدرکهُ. فَلیکُن سرُورکش بما نلتَ من آخرِتکَ، ولیکُن اسفُکَ عَلی مَا فَاتکَ منِها. و مَا نَلتَ مِن دنُیاکَ فلَا تُکثر به فرحاً، و مَا فَاتکَ منِها فَلا تاسَ علیهِ جَزعاً. و لیکُن هَمَُّکَ فیما بَعد المُوتِ.»(40)
اما بعد، گاه آدمی را شاد می کند دست یافتن بر آن چه از دست او رفتنی نبود، و ناخشنودش می سازد از دست شدن آن چه او را به دست آمدنی نبود. پس شاد باشد بدان چه از آخرتت به دست آورده ای و اندوهناک باش بر آن چه از آن از دست داده ای. بدان چه از دنیا به دست آری فراوان شادمان مباش، و بدانچه از دست داده ای ناشکیبا و نالان. تو را دربند آن باید که پس از مرگ شاید.
ابن عباس گفته است که پس از گفته ی رسول خدا (ص) از هیچ گفته ای چنین سود نبردم.(41)
پیشوای پارسایان و پرواپیشگان، امیر مؤمنان علی (ع) در نامه ای به یکی از مأموران خود، هنگامی که او را برای گرفتن زکات فرستاد، چنین نوشته است:
«امَرهُ بتَقوی اللِه فی سَرائرِ امرهِ و خَفیاتِ عَملهِ، حَیثُ لا شَهِیدَ غَیرهُ، و لَا وَکیلَ دوُنهُ. و امرهُ ان لا یَعملَ بشَیءٍ مِن طَاعهِ اللهِ فیمَا َظهرَ فَیخُالِفُ الی غیرهِ فیما اسرَّ، و مَن لَم یَختلِف سرهُ و عشلانیتُه، و فعلُه و مَقالتُه، فَقَد ادَّی الامانهَ و اخلَص العباَدهِ. و امرهُ ان لَا یَجبَههُم، ولَا یَعضَههُم، و لَا یَرغبَ عنَهُم تفَضُّلاً بالامارَهِ علَیهِم، فانهُم الاخوانُ فی الدینِ، و الاعَوانُ علَی استخرَاجِ الحُقوقِ. و انَّ لکَ فی هذهِ الصَّدقهِ نَصیباً مفَروضاً، و حَقاً معَلوماً، و شُرکاءَ اهلَ مسَکنهٍ، و ضُعفاءَ ذَوی فَاقَه؛ و انا مُوفُّوکَ حَقکَ فَوفهِم حقَوقَهُم، و الَّا تَفعَل فانکَ من اکثرِ الناسِ خصُوماً یَوم القِیامهِ، و بُوساً لمَن خَصمهُ عندَ اللهِ الفُقراءُ و المسَاکینُ و السُائلُونَ و المَدفوُعونَ و الغَارمُونَ و ابنَ السبیلِ. و مَن استهَان بالامَانهِ و رتَع فی الخِیانِه و لَم یُنزِه نفَسهُ و دِینُه عنَها، فَقَد احلَّ بنفسهِ الذُلَّ و الخزِیَ فی الدُنیا، و هُو فیِ الاخرهِ اذلُ و اخَزی. و انَّ اعظمَ الخِیانهِ خیِانهُ الامَهِ، و افَظعَ الغشِ غشُ الائمهِ، و السَّلامُ.»(42)
او را فرمان می دهد که از خدا بترسد در کارهای نهانش و کرده های پنهانش، آن جا که جز خدا کسی نگرنده نیست و جز او راه برنده؛ و او را فرمان می دهد تا آشکارا طاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را آرد؛ و آن کس که نهان و آشکار، و کردار و گفتار او دو گونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده. و او را فرمان می دهد که [زیردستان خود را] نرنجاند و دروغگویشان نداند، و به خاطر امیر بودن روی از ایشان برنگرداند؛ که آنان در دین برادرانند [و یار] و در به دست آوردن حقوق [مسلمانان] مددکار. و تو را در این زکات بهری معین است و حقی معلوم و روشن و شریکانی داری درویش و ناتوان و پریش. ما حق تو را به تمام می پردازیم، پس باید حقوق آنان را تمام به آنان برسانی و گرنه روز رستاخیز دارای بیشترین خصمانی؛ و بدا به حال آن کس نزد خدا که خصمانه او مستمند باشند و گدا، و در یوزه کنان و رانده شدگان، و امانت داران، و تهیدستان در راه ماندگان؛ و آن که کار امانت را سبک شمارد، و در آن خیانت روا دارد، و جان و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهان در خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و به آخرت خوارتر و رسواتر درآید؛ و بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین دغل کاری، ناراستی کردن با امام ایشان؛ و السلام.
امیرمؤمنان علی (ع) با بیانی در نهایت رسایی و شیوایی کارگزاران خود را به پرواپیشگی، یک رنگی، مردم داری، و فروتنی، راست کرداری می خواند و در این جهت تربیت می نماید و بدیشان می آموزد که چه گونه حدود الهی و حقوق مردمی را پاس دارند و نسبت بدان اهتمام ورزند.
امام (ع) در نامه ای دیگر به یکی از والیان خود چنین می نویسد:
«امَا بَعدُ، فانکَ ممَّن استَظهِرَُ بهِ علَی اقامهِ الدینِ و اقمَعُ به نَخوهَ الاثیمِ، و اسدُ به لهَاه الثَّغرِ المَخوُفِ، فَاستعَن باللهِ علَی مَا اهمکَ، و اخلِط الشِدهَ بضعث ٍمن اللینِ، و ارُفق ما کانَ الرِفقُ ارفقَ، و اعتَزم بالِشدهِ حینَ لا تغُنی عَنک الا الشدهُ. و اخفِض للرَّعیهِ جنَاحکَ، و ابُسط لهُم وجَهکَ، و الن لهُم جَانبکَ، و آسِ بَینهُم فی اللَحظه و النَظرهِ، و الاشارَه و الَتحیهِ، حَتی لا یَطمعَ العُظمَاءُ فی حَیفِکَ، و لا یَیاسَ الصُعفاءُ من عَدلکَ، و السَّلامُ.»(43)
اما بعد، تو از آنانی که در یاری دین پشتیبانی شان را خواهانم، و [یاد] خودستایی گنهکار را به آنان می خوابانم، و رخنه ی مرزی را که بیمی از آن است بدانها بستن توانم. پس در آن چه تو را مهم می نماید از خدا یاری جوی، و درشتی را به اندک نرمی بیامیز، و آن جا که مهربانی باید راه مهربانی پوی، و جایی که جز درشتی به کار نیاید درشتی پیش گیر، و برابر رعیت فروتن باش، و آنان را با گشاده رویی و نرم خویی بپذیر، و با همگان یکسان رفتار کن، گاهی که گوشه ی چشم به آنان افکنی یا خیره شان نگاه کنی، یا یکی را به اشارت خوانی، یا به یکی تحیتی رسانی، تا بزرگان در تو طمع ستم [بر ناتوان] نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند، والسلام.
امام (ع) به والیان خود می آموزد که چه گونه باید با مردمان سلوک نمود و عدالت و مساوات را پاسداری کرد، و راه هرگونه سوء استفاده و تعدی از سوی بزرگان را بربست و جانب ناتوانان را نگاه داشت. امیر مؤمنان علی (ع) در نامه ای به عاملان خود که مأمور گرفتن خراج بودند چنین آموزش می دهد:
« مَن عَبدِ اللهِ علَی امیر المؤمنینَ الی اصحابِ الخَراجِ: اما بَعدَ، فان مَن لَم یَحذَر ما هُو صَائُر الیه لَم یقُدمُ لنفسهِ ما یُحرزُها. و اعلَموا ان ما کُلفتُم به یَسیِرُ، و انَّ ثَوابُه کثَیرُ. و لَو لَم یَکُن فیما نهَی اللهُ عنهُ من البَغی و العُدوانِ عقابُ یُخافُ لکانَ فی ثَواب ِاجتنابهِ ما لا عُذرَ فی تَرکِ طلبهِ. فَانصفُوا الناسَ من انفُسکُم، و اصبرِوا لحَوائجِهم، فَانکُم خُزانُ الرَّعیهِ، و وُکَلاء الامهِ، و سُفراءُ الائمهِ. و لاتَحسِمُوا احداً عَن حَاجتهِ، و لا تَحبسوُه عَن طلبتهِ، و َلا تَبیعُنَّ للنِاسِ فِی الخَراجِ کسِوهَ شِتاءٍ و لَا صَیفٍ، و لا دَابهً یعَتملُونَ علَیها و لا عَبداً، و لَا تضَربنَ احداً سَوطاً لمَکانِ دِرهمٍ، و لا تمَسُنَّ مَال احدٍ منَ الناسِ مُصلٍ و لَا مُعاهدٍ، الا ان تَجدُوا فَرساً او سلاحاً یُعدی به عَلی اهلِ الاسلامِ فانُه لا یَنبغی للمُسلمِ ان یَدع ذلکَ فی ایدی اعَداءِ الاسلامِ، فَیکون شَوکهً علَیه. و لا تَدخِرُوا انفسکُم نَصیحهً و لا الجُندَ حُسنَ سیرهٍ، و لا الرَّعیهَ مَعونهً، و لا دیِنَ اللهِ قُوهً، و ابلُوا فی سَبیل اللهِ ما استَوجبَ علیکُم، فانَّ اللهِ سُبحانهُ قَد اصطنعَ عندنَا و عندَکُم ان نَشکرُه بجُهدِنَا، و ان نَنُصرَهُ بمَا بَلَغتَ قُوتُنَا و «لَا قُوه َالَّا باللهّ»(44) «العَلیُ العَظیمِ.»(45)
از بنده ی خدا، علی امیر مؤمنان، به خراج ستانان! اما بعد، آن که نپرهیزد از آن چه روی بدان خواهد نهاد، چیزی را که نگهبان وی بود، پیشاپیش نفرستاد؛ و بدانید آن چه به عهده ی شماست اندک مقدار است و ثواب آن بسیار؛ و اگر خدا برای ستم و بیداد که از آن نهی فرمود کیفری که از آن ترسند نمی نهاد، ثوابی که در پرهیز از آن است جای عذری برای نخواستن آن نمی گذارد. پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجت های آنان شکیبایی ورزید، که شما رعیت را خزانه دارانید و امت را وکیلان و امامان را سفیران. حاجت کسی را روا ناکرده مگذارید، و او را از آن چه مطلوب اوست باز مدارید، و برای گرفتن خراج، پوشش زمستانی و تابستانی رعیت را مفروشید، و چارپایی که بدان کار کنند و بنده ای را که در اختیار دارند. و برای درهمی کسی را تازیانه مزنید و دست به مال کسی مبرید، نمازگزار باشد یا پیمان مسلمانان را عهده دار؛ جز آن که اسبی یا جنگ افزاری را بینید که در جنگ با مسلمانان به کار می رود، که مسلمان را روا نیست اسب و جنگ افزار را در دست دشمنان اسلام وانهد تا موجب نیروی آنان بر زیان مسلمانان گردد. و خیرخواهی را دریغ مدارید، و با سپاهیان نیک رفتاری را فرو مگذارید، و رعیت را یاری کردن و دین خدا را نیرو بخشیدن؛ و آن چه در راه خدا بر عهده ی شماست به جای آرید، که خدای سبحان از ما و شما خواسته است تا در حد توانایی او را سپاس گوییم و تا آن جا که نیرو داریم او را یاری دهیم، و «هیچ نیرویی جز از جانب خدای بزرگ نیست».
امیر مؤمنان علی (ع) کارگزاران خود را می آموزد که با مردمان انصاف ورزند و داد مردمان را از خود بدهند و هیچ کاری از امور مردم را متوقف نسازند و تقاضای کسی را روا نکرده مگذارند و در رفتار با مردمان و نیازهای آنان شکیبایی ورزند و ستمی بر کسی روا مدارند و نیک رفتاری را اساس رفتار خود گرداند؛ و این همه، صورت نمی پذیرد جز آن که کارگزاران و کارکنان دولت خود را وکیلان مردمان و خزانه داران ایشان و سفیران امامان بدانند.
امام (ع) در نامه ای به شریح بن هانی هنگامی که او را امیر دسته ی مقدم لشکر خود به شام قرار داد، چنین نوشت:
«اِتقِ اللهَ فی کُل صبَاحٍ و مَساءٍ، و خَف عَلی نَفسِکَ الدُنیا الغَرُور، و لا تَامنهَا علَی حاَلٍ. و اعلَم انکَّ ان لَم تَردَع نَفسکَ عَن کَثیرٍ ممَّا تُحِبُ، مَخافهَ مَکرُوهٍ؛ سَمَت بکَ الاهواءُ الی کثیرٍ من الضَرر، فکُن لنَفسِکَ مَانعاً رَادِعاً، و لنَزوتِکَ عندَ الحَفِیظَهِ واقماً قَامعاً.»(46)
در هر بام و شام از خدا بترس، و از فریب دنیا بر خود بیم دار. و هیچ گاه دنیا را امین مشمار، و بدان که اگر خود را بازنداری، از بسیار آن چه دوست می داری به خاطر آن چه ناخوش و زشت می شماری، هوس ها تو را بدین سو و آن سو کشاند و زیان های بسیاری به تو رساند. پس نفست را بازدار و در پی هوس و رفتنش مگذار، و چون خشمت سر کشد، خردش ساز و بکوبش و برانداز.
امام (ع) کارگزاران خود را چنین می خواست: خدا ترس و دنیاشناس، پروا پیشه و راه یافته، مردمدار و خدمت گزار، پارسا و کارا؛ و در این جهت آنان را آموزش می داد. آن حضرت در نامه ای به حارث همدانی – از خواص اصحاب امام و از فقیه ترین مردمان-(47) چنین نوشته است:
«و تَمسَّک بِحَبلِ القرُآنِ و استَنصِحهُ، و احلَّ حلَالهُ، و حَرم حَرامَه؛ و صَدق بمَا سَلفَ مِن الحَق، و اعتَبرِ بمَا مَضی من الدُنیا لمَا بَقیَ منِها، فانَّ بَعضَها یُشِبُه بَعضاً، و آخِرهَا لاحقُ باوَّلهِا! و کلُها حَائلُ مفُارقُ. و عَظم اسمَ اللهِ ان تَذکرَهُ الا عَلی حقٍ، و اکِثر ذِکرَ المَوتِ و ما بَعد المَوتِ، و لا تَتَمنَّ المَوتِ الا بشرطٍ وَثیقٍ. و احذَر کلَ عملٍ یَرضاهُ صاحبُه لنفسهِ، و یَکرهُ لعامهِ المُسلمینَ. و احذَر کُلَ عَملٍ یُعملُ به فِی السِر، و یسُتَحی منهُ فی العَلانیهِ، و احذَر کُلَ عَملٍ اذا سُئِلَ عَنُه صاحبُه انکَرُه او اعتذَر منُه. و لا تَجعَل عِرضَک غَرضاً لنبَالِ القَولِ، و لا تُحدِثَ الناسِ بکُل ما سَمعِتَ به، فَکفَی بذلکَ کَذِباً. و لا ترُدَّ علَی الناسِ کلُ مَا حَدثُوکَ به، فَکفَی بذلکَ جَهلاً. و اکظِم الغَیظَ، و تَجاوزَ عندَ المَقدرهِ، و احلُم عندَ الغَضبِ، و اصفَح معَ الدَّولهَ، تَکُن لکَ العاقبهُ. و استَصلح کُلَّ نِعمهٍ انعمَها اللهُ عَلیکَ، و لا تُضیعنَ نعمهً من نعمِ اللُه عندکَ، ولُیرَ علَیک اثرُ ما انَعمَ اللهُ به علَیکَ. و اعلَم انَّ افضَل المُومنینَ افضلهُم تقدمهً من نَفسهِ و اهلهِ و مَالهِ، فانَّکَ مَا تُقدِم مِن خیرٍ یَبقَ لکَ ذُخرسه، و مَا تُوخِرُه یَکُن لغِیرِکَ خَیرهُ. و احذَر صَحابهَ مَن یَفیِلُ رایُه، و ینُکَرُ عَملُه، فاَّن الصِاحبَ مُعتبرُ بصاحبهِ. و اسُکنِ الامَصارَ العِظامَ فانها جِماعَ المسُلمینَ، و احذُر مَنازِلَ الغفلهَ و الجفاءِ و قلَّهَ الاعوانِ علی طاعه اللهِ. واقصُر رایَکَ علیَ مَا یَعنیِکَ. و ایاکَ و مَقاعِدَ الاسَواقِ، فانها مَحاضِرُالشَّیطانِ، و معَاریِضُ الفِتَنِ، و اکثرِ ان تَنظُرَ الیَ من فُضِلتَ عَلیهِ، فانَّ ذلکَ مِن ابوابِ الشُکرِ، و لا تُسافِر فی یَومِ جُمعهٍ حتَی تَشهدَ الصلاهَ الا فاَصلاً فی سبیلِ اللهِ، او فی امرٍ تُعذِرَ بهِ. و اطِع اللهَ فِی جَمیعِ امُورِکَ، فانَّ طاَعهَ اللهِ فاضلهُ علَی ما سِواهَا. و خَادع نَفسکَ فی العِبادِه، و ارفُق بَها و لا تَقهَرها. و خُذ عَفوهشا و نَشاطَها، الا ما کَانَ مکتوباً علیکَ منَ الفَریضهِ، فانهُ لابُدَّ من َقضائِها و تعَاهُدهِا عندَ مَحلِها. و ایاکَ ان یَنزِلَ بکَ المَوتُ و انتَ ابقُ من ربکَ فی طَلبِ الدُنیا. و ایاکَ و مُصاحبهَ الفُساقِ، فانَّ الشَّر بالشَّرِ مُلحقُ. و وَقرِ اللهَ، و احبِب أحِباءَهُ. و احذَر الغَضَب، فانُه جُندُ عظَیمُ من جُنودِ ابلیسَ، و السَّلامُ.»(48)
و چنگ در ریسمان قرآن زن و از آن نصیحت پذیر، و حلالش را حلال و حرامش را حرام گیر، و حقی را که پیش از این بوده است تصدیق دار، و رفته ی دنیا را برای مانده ی آن آینه ی عبرت شمار، چه برخی از آن به برخی دیگر ماند، و پایانش خود را به آغاز آن رساند، و همه ی آن رفتنی است و با کسی نماندنی. و نام خدا را بزرگ شمار و آن را جز برای حق بر زبان میار. مرگ و پس از مرگ را فراوان یاد کن و آرزوی مرگ مکن، جز که بدانی از تبعات مرگ رستن توانی. و از کاری دوری کن که کننده ی آن، آن را بر خود روا دارد، و از دیگر مسلمانان ناپسند شمارد. و بترس از کاری که در نهان کنند و در عیان از آن خجلت برند. و بپرهیز از کاری که چون از کننده ی آن پرسند آن را به خود نپذیرد، یا راه پوزش پیش گیرد. آبرویت را نشانه ی تیر گفتار مگردان، و هر چه شنیدی به مردمان مرسان که آن دروغ گویی را نشان است، و هر چه مردم به تو گویند به خطا منسوب مکن که آن نادانی را برهان است. خشم خود را فرو خور، و به دقت توانایی در گذر. و گاه خشم در بردباری بکوش و به هنگام قدرت [از گناه] چشم پوش تا عاقبت تو را باشد. هر نعمتی را که خدا به تو داده با سپاس داشتن باقی بدار، و هیچ نعمت از نعمت های خدا را که ارزانی توست ضایع مگذار، و باید که نشان نعمتی را که خدایت داده، در تو ببینند آشکار. و بدان که بهتر مؤمنان آن بود که جان و خویشاوند و مال خود را در راه خدا پیشاپیش دهد، چه هر نیکی پیشاپیش فرستی برای تو اندوخته شود و آن چه واگذاری خیر آن را دیگری برد. از همنشینی آن که رأیش و کارش ناپسند بود بپرهیز، که هر کس را از آن که دوست اوست شناسند. و در شهرهای بزرگ سکونت کن که جایگاه فراهم آمدن مسلمانان است، و بپرهیز از جایهایی که در آن از یاد خدا غافلند و آن جا که به یک دیگر ستم می رانند، و بر طاعت خدا کمتر یارانند، و تنها در چیزی بیندیش که تو را باید و به کارت آید. مبادا بر سر بازارها بنشینی که جای حاضر شدن شیطان است و نمایشگاه فتنه و طغیان. و بدان کسی که از او برتری، فراوان بنگر تا بدین نگریستن سپاس نعمت داری و شکر آن بگذاری. و در روز جمعه سفر مکن تا نماز جمعه را بگزاری، مگر سفری بود که در آن روی به خدا داری یا از آن ناچاری، در همه ی کارهایت خدا را اطاعت کن که طاعت خدا از هر چیز برتر است. نفس خود را بفریب و به عبادتش وادار و با آن مدارا کن و مقهورش مدار، و بر آن آسان گیر و به هنگامی که نشاط و فراغتش بود، روی به عبادت آر؛ جز در آن چه بر تو واجب است که باید آن را به جای آری و در وقت آن بگزاری. و بترس که مرگ بر تو در آید، و تو از پروردگارت گریزان باشی و در جستجوی دنیا روان. از هم نشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر پیوندد. خدا را بزرگ دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهیز [و خود را از آن برهان] که خشم سپاهی است بزرگ از سپاهیان شیطان، و السلام.
پیشگامی در آموزش و تربیت و تربیت عملی
زمامداران و مسئولان خود باید در آموزش و تربیت پیشگام باشند و بیش از هر کس از آن بهره مند باشند و پیش از آن که دیگران را به اصلاح و تربیت بخوانند، خود آن را در خویش تحقق بخشیده باشند. امیر مؤمنان علی (ع) در این باره فرموده است:
«مَن نصَبَ نفَسُه للناسِ اماماً فَلیبدا بتَعلیم ِنفَسه قَبلَ تَعلیمِ غَیرهِ، ولیکُن تأدیبُه بسیرتهِ قَبلَ تأدیبهِ بلسانهِ و مُعلمُ نفشسه و مَودبُها احقَّ بالاجلالِ من مُعلم الناسِ و مُودِبهم.»(49)
هر که خود را پیشوای مردم سازد، باید پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بپردازد، و باید تربیت کردنش، پیش از آن که با زبانش باشد، با سیرت و رفتارش باشد؛ و آن که خود را تعلیم دهد و تربیت نماید، شایسته تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و تربیت نماید.
علی (ع) در آموزش و تربیت، خود پیشگام بود و هرگز به چیزی فرا نخواند مگر آن که خود بدان عمل کرده بود از چیزی پرهیز نداد مگر آن که خود از آن پرهیز کرده بود، چنان که در این باره فرمود:
«ایُهَا الناسُ، انی و اللهِ ما احُثُکُم عَلی طَاعهٍ الَّا و اسِبقُکُم الیَها، ولَا انهَاکُم عَن مَعصیهٍ الَّا و اتَناهَی قَبلکُم عَنهَا.»(50)
ای مردم، به خدا من شما را به طاعتی بر نمی انگیزم، جز آن که خود پیش از شما به گزاردن آن بر می خیزم. و شما را از معصیتی باز نمی دارم، جز آن که خود پیش از شما آن را فرو می گذارم.
آموزش و تربیت در نظام اداری، زمانی به درستی معنا می یابد که زمامداران و مسئولان خود پیش از هر کس به آموزش و تربیت خود اهتمام ورزند و بیش از دیگران به آموختن و تربیت کردن خود نظر داشته باشند؛ و در این صورت است که آموزش و تربیت به بار می نشیند و نتیجه می دهد.
پی نوشت ها :
1. همان. خطبه ی 34.
2. همان، حکمت 147.
3. همان.
4. غررالحکم، ج2، ص 105.
5. ن. ک: محمد حسین مشایخ فریدنی، نظرات سیاسی در نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، 1366ش. ص 61.
6. نهج البلاغه، حکمت 284.
7. غررالحکم، ج1، ص 41.
8. نهج البلاغه، نامه ی 53.
9. همان، حکمت 372.
10. همان، نامه ی 62.
11. پرتوی از نهج البلاغه، ج1، ص 150.
12. نهج البلاغه، خطبه ی 4.
13. همان.
14. قرآن، طه / 67.
15. پرتوی از نهج البلاغه، ج1، ص 151.
16. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، الطبعه الاولی، دارالبلاغه، بیروت، 1409ق، ج1، ص 94.
17. الکافی، ج1، صص 33-34.
18. نهج البلاغه، کلام 238.
19. همان، حکمت 70.
20. غررالحکم، ج1، ص 93.
21. همان، ص 144.
22. همان، ص 22.
23. همان، ص 42.
24. همان، ص 370.
25. نهج البلاغه، حکمت 31.
26. غررالحکم، ج1، ص 173.
27. ن. ک: نهج السعاده، ج4، صص6-334؛ ج5، صص 3-372.
28. نظرات سیاسی در نهج البلاغه، ص 61.
29. قرآن، غافر / 78.
30. نهج البلاغه، نامه ی 3.
31. فرعون لقب پادشاهان مصر بوده است.
32. لقب شاهان ایران.
33. لقب امپراطوران روم.
34. لقب فرمانگزاران یمن.
35. پادشاهان جنوب عربستان پیش از اسلام، پس از حکومت سبائیان.
36. توختن: فراهم آوردن.
37. ملک الموت.
38. نهج البلاغه، نامه ی 5.
39. همان، نامه ی 21.
40. همان، نامه ی 22.
41. همان.
42. همان، نامه ی 26.
43. همان، نامه ی 46.
44. قرآن، کهف /39.
45. نهج البلاغه، نامه ی 51.
46. همان، نامه ی 56.
47. ر. ک: رجال الکشی، ص 89؛ شمس الدین أبوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالفکر، بیروت، ج1، صص 435-437.
48. نهج البلاغه، نامه ی 69.
49. همان، حکمت 73.
50. همان، خطبه ی 175.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.