گرایش به مال و فرزند (1)

گرایش به مال و فرزند (1)

نویسنده : علامه مصباح یزدی

انسان به مال و فرزند علاقه فراوان دارد. مال و فرزند در قرآن کریم غالباً همراه یکدیگر مورد توجه قرار گرفته اند؛ مثل:
وَاعْلَمُوا أنَّمَا أمْوَالُکُمْ وَأوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَأنَّ اللهَ عِندَهُ اجْرٌ عَظِیمٌ؛ (1) و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش اند و نزد خدا پاداشی بزرگ هست.
وَمَا آمْوَالُکُمْ وَ لَا أوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرَّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی؛ (2) اموال و فرزندان شما نیستند که شما را در نزد ما مقرّب سازند.
وَأمْدَدْنَاکُم بِأمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أکْثَرَ نَفِیراً؛(3) شما را به اموال و فرزندان مدد کردیم و بر نفراتتان افزودیم.
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ؛ (4) مال و فرزندان زینت بخش زندگی است و اعمال صالح نزد خدا بهتر است.
در آیات بالا و آیات فراوان دیگری، پیوسته این دو چیز مطلوب و مورد علاقه انسان همراه هم ذکرشده اند و ارزش های مثبت و منفیِ مشترکی برای آن دو طرح شده است.
ما نیز دراین نوشته به پیروی از قرآن این دو موضوع را همراه می آوریم و از زوایای گوناگون به تجزیه و تحلیل آن دو می پردازیم.

مال و ملک
مفهوم مال با مفهوم ملک فرق دارد. مال معمولاً یک عین خارجی است که به شکلی مورد بهره برداری انسان در تأمین نیازهای گوناگونش قرار می گیرد، ولی ملک امری اعتباری و قراردادی است. در تعریف ملک می توان گفت: «تسلّط اعتباری انسان بر شیء است که می تواند به شکلی از آن بهره مند شود». در هر حال، قوام ملکیّت به این است که انسان نوعی تسلّط قانونی بر شیء داشته باشد که به گونه مشروع و به دلخواه خود بتواند در آن تصرّف کند. شاید بهترین تعریف ملکیّت همین تسلّط اعتباری و قانونی باشد که لازمه آن، اضافه مالکیّت و مملوکیّت است.

ارزش اخلاقی علاقه به مال
آیا علاقه به مال از نظر اخلاقی نکوهیده است یا ستوده یا خنثی است و بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد؟
دادن پاسخ دقیق به این پرسش، تا حدّ زیادی به استقلال و عدم استقلال این میل بستگی دارد. اگر آن را علاقه ای ثانوی برشماریم، چون مال وسیله ای است برای تحصیل چیزهای مورد نیازانسان، ارزش مال هم تابعی از ارزش آن ها خواهد بود. بنابراین، اگر آن ها ارزش مثبت داشته باشند، مال هم به تبع آن ها ارزش مثبت می یابد و اگر آن ها ارزش منفی داشته باشند، علاقه به مال نیز ارزش منفی خواهد داشت. برعکس، اگر علاقه به مال را میلی مستقلّ و غیر وابسته حساب کنیم، باید بگوییم مانند دیگر خواسته های فطری خود به خود نه خوب است و نه بد؛ بلکه ارزش مثبت یا منفی آن، از یک سو به انگیزه تحصیل مال بستگی دارد و از سوی دیگر به این که از چه راهی به دست می آید و در چه راهی صرف می شود. اگر از راه نامشروع تحصیل شود، چون مانع دستیابی انسان به کمالات دیگر می شود، دارای ارزش منفی است یا اگر مال را وسیله ای قرار دهد برای کاری که ارزش مثبت دارد، تحصیل مال هم که واسطه آن است، مطلوب خواهد بود و برعکس، اگر مال را برای مصارف نادرست بخواهد، تحصیل آن هم ارزش منفی می یابد.

مال و فرزندان در قرآن
در قرآن با بیان های گوناگونی از مال یاد می شود. در برخی آیات مال و فرزند را زینت معرفی کرده است؛ از جمله:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهّبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا؛ (5) دوستی خواسته هایی چون زن و فرزندان و مقادیر زیاد طلا و نقره و اسب ها و چارپایان و کشت و زرع برای مردم زینت داده شده، این ها نعمت های زندگی دنیا هستند.
در آیه دیگری می گوید:
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا؛ (6) مال و فرزند، زینت و آرایش زندگی دنیاست.
در شماری ازآیات، اموال و فرزندان نعمت هایی خداداد برای بشر معرفی شده اند که این به تنهایی دلیل ارزش اخلاقی آن ها نیست؛ ولی از یک سو نعمتی است که زمینه سپاس گزاری انسان در برابر خدا را فراهم می کند و از سوی دیگر، استفاده از آن ها اگر به انگیزه تقویت برای عبادت و ادای وظیفه باشد، دارای ارزش مثبت اخلاقی است:
وَأمْدَدْنَاکُم بِأمْوَالٍ وَبَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أکْثَرَ نَفِیراً؛ (7) شما را [در مقابل دشمن نیرومندتان بختنصرّ] با اموال و فرزندان، یاری کردیم و شمارتان را بیش از دشمن قرار دادیم.
خداوند در قرآن به مؤمنان تلقین می کند و به آنان می آموزد که به فرزندان خویش دعا کنند. در آن جا که می فرماید:
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرْضِ هَوْناً…*… وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ آزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛ (8) بندگان خدای رحمان کسانی اند که در زمین به نرمی گام برمی دارند … و کسانی اند که می گویند: پروردگارا، همسران و فرزندان ما را مایه چشم روشنی مان قرار ده و ما را پیشوای تقواپیشگان بگردان.
در بعضی از آیات فرزند صالح نعمت خاص و پاداش عمل شایسته تلّقی شده است:
-وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ آجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛ (9) و اسحاق و یعقوب را به او [= ابراهیم] عطا کردیم و درمیان فرزندانش پیامبری و کتاب را قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و قطعاً او در آخرت از صالحان خواهد بود.
از این آیات برمی آید که داشتن مال و فرزند خود به خود، ارزش منفی ندارد و هدف اسلام این نیست که انسان در دنیا بدون فرزند و تنها در بیغوله ای زندگی کند یا دست از کار و تلاش برای تحصیل مال و معاش بردارد.

فرزنددوستی و فطرت
بر پایه ی شواهدی می توان گفت که فرزنددوستی میلی فطری است. البته مردم انگیزه های متفاوتی در تقویت این میل فطری دارند. در جوامع عشیره ای فرزند منشأ قدرت بیشتر انسان می شود. برخی نیز، فرزند را برای کمک به هنگام پیری و درماندگی دوست می دارند و سرانجام، انگیزه دیگراین است که فرزند را دنباله وجود خود تلّقی می کنند؛ یعنی شخص وقتی توجه می کند که زندگی اش ابدی نیست و سرانجام می میرد، وجود فرزند را در واقع مرتبه ضعیف تری از وجود خود می پندارد و بقای فرزند را پس از مرگ خود، بقای خویش می شمارد و این اندیشه مایه آرامش او خواهد شد. البته در ورای همه این انگیزه های مختلف که نام بردیم، یک میل اصیل و مستقل فطری به داشتن فرزند نیز در نهاد انسان وجود دارد، و این خود تفاوت روشنی است میان دو انگیزه مال دوستی و فرزنددوستی. علاقه به مال اصیل نیست؛ بلکه وسیله ای برای تأمین دیگر نیازمندی ها مطلوب است، اما می توان گفت که فرزند اصالتاً مطلوب است و خواست مستقل فطری به آن تعلّق می گیرد.

تحصیل مال و فرزند از نظر اخلاقی
آیا تحصیل مال و فرزند از نظر اخلاقی ارزش مثبت دارد یا منفی؟ پاسخ این پرسش با توجه به اصولی که از پیش گفته ایم معلوم می شود. علاقه به مال و فرزند در صورتی که اصالت پیدا کند، سبب غفلت خواهد شد و کار به جایی می رسد که مال و فرزند را منشأ ارزش و برتری می داند و از کمالات واقعی و معنوی غافل می شود.
قرآن کریم در بسیاری از آیات هشدار می دهد که علاقه به مال و فرزند نباید برای انسان هدف بشود و او را از دستیابی به اهداف اصیل زندگی بازدارد. قرآن کسانی را که ملاک ارزش را مال و فرزند می دانستند نکوهش می کند و در داستان طالوت می گوید:
وَقَالَ لَهُم نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ مَلِکاً قَالُوا إنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ قَالِ إِنَّ اللهَ أصْطَفَتخُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ (10) و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخته است». گفتند: «چگونه او برما پادشاهی خواهد داشت در صورتی که ما به پادشاهی شایسته تر از او هستیم و به او از حیث مال، گشایشی داده نشده است». پیامبرشان گفت: «خدا او را بر شما برگزید و در دانش و نیروی جسمی بر شما فزونی اش بخشید و خدا پادشاهی خود را به هر که بخواهد می دهد و خداوند گشایش گرِ داناست».
مشرکان مکه چنان در ارزش های مادّی غرق بودند و ملاک عظمت و ارزش انسان را مال می دانستند که به گمان آن ها، حتی پیامبر خدا هم باید از میان ثروتمندان برگزیده شود.
در آیه دیگری می خوانیم:
فَلَوْلَا ألْقِیَ عَلَیْهِ أسْوِرَهٌ مِّن ذَهَبٍ؛ (11) [اگر او پیغمبر است] پس چرا بر او دستبندهای زرّین آویخته نشده است؟
این گونه انحرافات فکری و ارزشی، کم و بیش درجوامع گوناگون وجود دارد و اندیشه انسان ها و حتی مؤمنان خداپرست را، به خود مشغول می سازد، بنی اسرائیل مردمی خداپرست بودند و به پیام آور او ایمان داشتند و خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست تعیین فرمانده داشتند؛ با این حال براساس علاقه به ثروت و به عنوان یگانه ملاک شایستگی برای فرماندهی، فرماندهی طالوت را که ثروتمند نبود نمی پذیرفتند. خداوند این بینش را به شدّت محکوم می کند:
وَیْلٌ لَّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ * الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ *یَحْسَبُ أنَّ مَالَهُ أخْلَدَهُ * کَلَّا لَیُنبَذَنَّ فِی الحُطَمَهِ؛ (12) وای بر هر بدگوی عیب جو که مالی گرد آورد و برشمردش، می پندارد که مالش او را جاودانه می سازد، ولی چنین نیست، قطعاً در آتش خردکننده فرو افکنده خواهد شد.
این پندار که مال باعث سعادت و جاودانگی انسان می شود از بینش های نادرست است که باید با آن مبارزه کرد. خداوند درباره ابولهب می گوید:
مَا أغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ؛ (13) هرگز مال و ثروتش و آن چه به دست آورد به حالش سودی نبخشید.
و درباره کفّار می فرماید:
وَقَالُوا نَحْنُ أکْثَرُ أمْوَالاً وَأوْلَاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذِّبِینَ؛ (14) و گفتند: «ما دارایی و فرزندانمان بیشتر است و ما مورد عذاب خدا واقع نخواهیم شد».

وسیله آزمایش
قرآن با کسانی که مال و فرزند را هدف اصلی زندگی یا عامل تکامل و تقرّب انسان به خدا می دانستند، مخالفت می کند و تنها به دید دو وسیله آزمایش انسان، به آن دو می نگرد:
-وَمَا أمْوَالُکُمْ وَلَا أوْلَادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی؛ (15) و اموال و فرزندان شما، مایه قرب و منزلت شما نزد ما نمی شوند.
قرآن کریم نه تنها مال و فرزند، که همه نعمت های دنیا را وسیله آزمایش می داند و طبیعی است چیزی وسیله آزمایش انسان قرار می گیرد که جاذبه ای داشته باشد و او را به دنبال خود بکشاند. اگر آدمی به مال و فرزند علاقه نمی داشت و به آن ها بی توجه می بود، مال و فرزند وسیله آزمایش او قرار نمی گرفت تا معلوم شود آیا آن را از راه صحیح به دست می آورد و در راه درست خرج می کند؟ و آن جا که باید از مال بگذرد می گذرد یا نه؟
پس مال و فرزند باید جاذبه ای داشته باشند تا وسیله آزمایش انسان شوند و با توجه به این رابطه است که مفاد آیه «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا؛ (16) مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند». در کنار آیه مذکور روشن می شود و هیچ منافاتی با آن نخواهد داشت. در آیه دیگری به روشنی به این رابطه و دو طرف آن اشاره می کند:
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضَ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أیُّهُمْ أحْسَنُ عَمَلاً؛ (17) در حقیقت ما آن چه را بر روی زمین است، زینت آن قرار داده ایم تا آنان [= انسان ها] را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند.
از سوی دیگر در شماری از آیات می فرماید:
إِنَّمَا أمْوَالُکُمْ وَ أوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَاللهُ عِندَهُ أجْرٌ عَظِیمٌ؛ (18) اموال و فرزندان شما صرفاً [وسیله] آزمایش [شما] هستند و خداست که پاداش بزرگ نزد اوست.
و اشاره می کند که اگر جاذبه های مادی انسان را نفریبد و او با گذشتن از آن ها از عهده امتحان الهی برآید، به پاداش های بزرگ تر و شیرین تر و پرجاذبه تری که نزد خداست نایل می شود. بنابراین، مال اگر نردبان صعود انسان و دستیابی به کمالش شود، خوب است.
ادامه دارد …

پی نوشت ها :

1.انفال (8)، 28.
2.سبأ (34)، 38.
3.اسراء (17)، 6.
4.کهف (18)، 46. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 13، ص 342؛ محسن الفیض کاشانی، الصافی، ج 3، ص 244.
5.آل عمران (3)، 14. ر. ک: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 2، ص 411.
6.کهف (18)، 46.
7.اسراء (17)، 6.
8.فرقان (25)، 63، 74.
9.عنکبوت (29)، 27.
10.بقره (2)، 247. ر. ک: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 3، ص 354؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 300.
11.زخرف (43)، 53.
12.همزه (104)، 1 – 4.
13.مسد (111)، 2.
14.سبأ (34)، 35.
15.سبأ (34)، 37.
16.کهف (18)، 46.
17.کهف (18)، 7.
18.تغابن (64)، 15.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید