نویسنده: دکتر سید علی علوی
گستره ی عدالت علوی
گستره ی عدالت علوی و نگاه توأم با مکرمت آن حضرت نسبت به انسان ها و پاس داشتن مقام انسانی شهروندان بدان پایه است که عرب و عجم و سیاه و سپید و مسلمان و غیر مسلمان را مشمول عنایت خود قرار دهد.
علی علیه السّلام در نامه ای به یکی از امراء و کارگزاران خود که مردم تحت حکومتش مسلمان نبوده اند می فرماید: اما بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می کنی و سختی روا می داری. ستم شان می ورزی و خردشان می شماری. من در کارشان نگرستم، دیدم چون مشرکند نتوانشان به خود نزدیک گرداند و چون در پناه اسلام اند نشاید آنان را راند. پس، در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز، گاه مهربان باش گاه نیز، زمانی نزدیک شان آور و زمانی دورتر. انشاالله [43] (شهیدی 1371:282- نامه 19)
امام علی علیه السّلام در این نامه تعبیر جالبی به کار می برند: فالبس لهم جلبابا من اللین تشوبه بطرف من الشده. یعنی با ایشان مهربانی آمیخته با سختی را شعار خود کن یا به عبارتی، جامه ای از نرمی برای آنان به تن کن که در آن درشتی آمیخته باشد. از این تعبیر چنین استفاده می شود که امام علی علیه السّلام به والی منصوب خود توصیه می فرماید که لباسی از محبت و مدارا با تارهایی از درشتی بر تن کن، یعنی اصل را بر لطف و مرحمت گذار، اما نه چنان که مشرکان از لطف و مرحمتت سوء استفاده کرده، فرمانت را گردن ننهند و حاکمیتت را به بازی گیرند و موقعیت تو را به عنوان نماینده حکومت اسلامی به مخاطره اندازند، و جامعه را به هرج ومرج و ناامنی کشانند.
و هنگامی که چپاول گران سپاه شام به دستور معاویه با یورش به نواحی مرزی امنیت شهروندان را به مخاطره می اندازند و در یکی از این تهاجم ها امنیت مردم را خدشه دار کرده و به حریم امن خانه ها هجوم می برند، وقتی گزارش این تهاجم و حمله یکی از این اشرار به خانه مردم و بی حرمتی به زنان مسلمان یا غیر مسلمان برای بیرون آوردن دست بند و گوشواره و خلخال به امام داده می شود امام از ظلمی که بر زنان مسلمان و غیر مسلمان روا داشته اند، چنان اندوهناک می شود که می فرماید: اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه ای بمیرد، چه جای ملامت است که در دیده من شایسته کرامت است. امام علی علیه السّلام می فرماید: اکنون سربازان این مرد غامدی (سفیان ابن عوف غامدی) به انبار (شهرکی است در شرق فرات) در آمده و (حسان ابن حسان بکری) را کشته و مرزبانان را از جایگاه های خویش رانده اند. شنیده ام مهاجم به خانه های مسلمانان و کسانی که در پناه اسلام اند. در آمده گردن بند و دست بند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان به در می کرده است، حالی که آن ستم دیدگان برابر آن متجاوزان، جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشته اند. سپس غارت گران، پشتواره ها از مال مسلمانان، بسته، نه کشته ای بر جای نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه ای بمیرد، چه جای ملامت است که در دیده من شایسته کرامت است [44] (شهیدی 1371:27- 28- خطبه 27)
علامه محمد تقی جعفری می نویسد: محمد بن الحسن [شیخ طوسی] با اسناد خود نقل می کند که پیرمردی نابینا می گذشت و از مردم سؤال می کرد، امیرالمؤمنین فرمود: این چیست(گدائی یعنی چه) گفتند: یا امیرالمؤمنین مردی است مسیحی. آن حضرت فرمود: این مرد را در جوانی به کار وادار کرده اید، یعنی جوانی اش را در کار سپری کرده است، اکنون که پیر شده است و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساخته اید معاش او را از بیت المال بپردازید. اگر در این روایت با دقت کامل تأمل شود، این نکات را خواهیم دید: نکته یکم، در آن اجتماع عادلانه ای که امیرالمؤمنین علی علیه السّلام زمام داری آن را به دست دارد، سؤال و گدائی معنائی ندارد، به همین جهت است که حضرت با کلمه «ما» استفهام فرمودند که به معنای چیز است، نه با «من» که به معنای کس است، یعنی سؤال و گدائی در این اجتماع چه پدیده ایست. نکته دوم، در برابر سؤال امیرالمؤمنین علی علیه السّلام از پدیده گدائی، این پاسخ را دادند که مردی است نصرانی. آن حضرت با تعجب جمله سؤال بعدی را که جنبه سرزنش سخت داشت، فرمود:(او در جوانیش برای شما کار کرده، اکنون که پیر شده است، از معاش محرومش ساخته اید). نکته ی سوم، حکم اسلامی درباره ی کارگران است که با ناتوانی از کار، نباید از معیشت خود ساقت شوند، بلکه بایستی معاش معمولی آنان پرداخت شود (جعفری 1375، ج4: 51) استاد دلشاد تهرانی در این مورد به عنوان یکی از نشانه های رفاه مردم در سرزمین های تحت حکومت امیرالمؤمنین علیه السّلام که حاصل اهتمام امام به بسط عدالت بود می نویسد: امام با دیدن صحنه تکدی پیرمرد نصرانی چنان برآشفت و عکس العمل نشان داد که مشخص است که تکدی در حکومت حضرت وجود نداشته و این صحنه نادر یا استثنائی بوده است:«مر شیخ مکفوف کبیریسال» (پیرمردی از کار افتاده دیده شد که دست نیاز به سوی مردم دراز کرده بود) «فقال امیرالمؤمنین علیه السّلام ما هذا؟»(امیرمؤمنان فرمود: این چیست؟) «فقالو: یاامیرالمونین، نصرانی» «گفتند: ای امیرمؤمنان، نصرانی است» «فقال امیرالمؤمنین علیه السّلام استعملتموه حتی اذا کبر و عجز منعتموه! انفقو علیه من بیت المال » (امیرمؤمنان علی علیه السّلام فرمود: هنگامی که جوان وتوانا بود از او کار کشیدید و اکنون که پیر و ناتوان شده است رهایش کرده اید! او را از بیت المال تأمین کنید) آن چه در این جا مهم است، این است که امام با دیدن چنین صحنه ای نپرسید«من هذا؟»(این شخص کیست؟) بلکه فرمودند این پدیده چیست؟ «ماهذا؟» (دل شاد تهرانی 1382: 23- 24)
عباد بن عبدالله اسدی گوید: روز جمعه خدمت حضرت علی علیه السّلام نشسته بودم، و او در منبر برای مردم خطبه می خواندند، او روی منبری از آجر نشسته بود، و سخن می گفت و فرزند صوحان هم در آن جا حضور داشت. دراین هنگام اشعث بن قیس امد و گفت: یا امیرالمؤمنین این سرخ رویان در نزد شما بر ما غلبه کرده اند علی علیه السّلام از این سخن برآشفت، ابن صوحان گفت: امروز وضع عرب روشن خواهد شد و نهان ها اشکار خواهد گردید. علی علیه السّلام فرمودند: کسی هست که از من در مقابل این گردن کلفت های بی خاصیت دفاع کند؟ آنها روی فرش ها خواب قیلوله می کنند، در صورتی که دیگران در گرمی روز به ذکر خدا مشغول می باشند. او به من امر می کند من آن ها را از خود دور کنم و از ظالمان به حساب آیم، سوگند به خدائی که دانه ها را شکافت و مخلوقات را آفرید، من از محمد صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: موالیان شما را برای عمل کردن به احکام اسلام مضروب خواهند کرد همان گونه که شما در اغاز اسلام با جنگیدن، اسلام را به آن ها تعلیم دادید. مغیره گوید: علی علیه السّلام به موالیان راغب بود، و به آنها محبت می کرد ولی عمر از آنان بسیار فاصله می گرفت. (ثقفی کوفی 1373: 267- 268) و این نیز یکی از بدعت های عمر بود که به رغم تأکید قرآن مجید و سنت نبوی بین مسلمانان به دلیل تفاوت های نژادی تمایز قائل بود.
هم چنین مرحوم شهید مطهری می نویسد:«روزی گروهی از «موالی» آمدند به حضور امیرالمؤمنین و از اعراب شکایت کردند و گفتند: رسول خدا هیچ گونه تبعیضی میان عرب و غیر عرب در تقسیم بیت المال یا در ازدواج قائل نبود، بیت المال را بالسویه تقسیم می کرد و سلمان و بلال و صهیب در عهد رسول با زنان عرب ازدواج کردند ولی امروز اعراب میان ما و خودشان تفاوت قائلند. علی علیه السّلام رفت و با اعراب در این زمینه صحبت کرد اما مفید واقع نشد. فریاد کردند: ممکن نیست، ممکن نیست. علی در حالی که از این جریان خشم ناک شده بود، آمد میان موالی و گفت: با کمال تأسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات پیش گیرند و مانند یک مسلمان متساوی الحقوق رفتار کنند. من به شما توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خداوند به شما برکت خواهد داد. (مطهری، بی تا، ج1:148)
شیوه حکومت سرشار از عدالت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام، در مدت کوتاه زمام داریشان، به رغم همه مشکلاتی که عدل ستیزان و متنعمین برخوردار از بیت المال درعصر خلفای پیشین، بر سر راه عدالت گستری امام علی علیه السّلام ایجاد کرده بودند، در فراهم ساختن رفاه عمومی چنان قرین توفیق شده بود که امام علی علیه السّلام می فرمایند: کسی در کوفه نیست که در رفاه به سر نبرد، حتی پائین ترین افراد نان گندم می خورند و سرپناه دارند و از آب فرات می آشامند [45]. (دل شاد تهرانی 1382: 23)
رسیدگی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام به امور حسبه و التزام به رعایت حقوق شهروندان
«من شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم (و مرزهای آن را مشخص نمودم)» (و وقفتکم علی حدود الحلال و الحرام). امام علی علیه السّلام آن قدر بر این کار اصرار داشت که نه تنها در خطبه هایش در مسجد و مجامع دیگر به بیان حلال و حرام می پرداخت. بلکه همه روزه سری به بازار مسلمین می زد و حلال و حرام اسلام را برای تجار و کسبه بازار بیان می فرمود و تاریخ سراغ ندارد کسی از زمام داران را که در تبیین حلال و حرام، این چنین پافشاری کند. در حدیثی می خوانیم:«علی علیه السّلام به بازار می آمد و ندا در می داد: ای اهل بازار تقوای الهی را پیشه کنید و برای معامله، سوگند یاد مکنید که برکت را از کار شما می برد، تاجر، فاجر است مگر کسی کهحق بگیرد و حق بدهد سلام بر شما، بعد از چند روز، باز به بازار می آمد و همان سخن را تکرار می کرد»[46] در حدیث دیگری می خوانیم:«هنگامی که به بازار قصاب ها می آمد، می فرمود ای قصابان هر کسی در گوشت بدمد، از ما نیست [47] (بعضی از قصاب ها در زیر پوست که روی گوشت قرار دارد، می دمیدند تا گوشت چاق به نظر برسد)»
در حدیث دیگری که در بحارالانوار آمده، می خوانیم:«امیرمؤمنان علی علیه السّلام همه روز صبح در بازارهای کوفه، بازار به بازار، گردش می کرد و تازیانه اش بر دوش او بود (تا متخلفان حساب ببرند) و بر سر هر بازاری می ایستاد و ندا می داد: ای بازرگانان قبل از هر چیز، خیر را از خدا بخواهید و برکت را در آسان گیری بدانید، به خریداران نزدیک شوید، حلم و بردباری را زینت خود سازید و از دروغ و سوگند دوری کنید و از ظلم بپرهیزید و حق مظلومان را ادا کنید، هرگز به سراغ ربا نروید و حق پیمانه و ترازو را ادا کنید (کم فروشی ننمایید) و از حقوق مردم چیزی کم نگذارید و در زمین فساد نکنید (مکارم شیرازی 1375، ج3: 586 ت 587)
ابومطر که یکی از اهالی بصره بود می گفت: من در مسجد کوفه می خوابیدم، و هنگام قضاء حاجت بیرون می شدم و در میدان کنار مسجد قضاء حاجت می کردم، و در کوچه سبزی فروشان غذا می خوردم یکی از روزها از مسجد بیرون شدم و می خواستم به یکی از بازارهای کوفه بروم. در این هنگام متوجه شدم مردی می گوید: دامنت را بالا بگیر تا آلوده نگردد، و برای خداوند لباس پاک بهتر است، گفتم این کیست که با من چنین سخن می گوید؟ گفتند: این امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام می باشد. من به دنبال آن حضرت روان شدم و او به طرف بازار شترها روان شد، هنگامی که آن جا رسید در وسط بازار توقف کرد، و فرمود: ای گروه بازرگانان از خداوند بترسید و سوگند دروغ نخورید سوگند دروغ تجارت را از بین می برد و برکت را محو می کند. بعد از آن به طرف بازار کرباس فروشان رفت و در آن جا از یک مردی پرسید: شما دو جامه به پنج درهم دارید؟ آن مرد گفت: آری یا امیرالمؤمنین. هنگامی که متوجه شد آن مرد او را شناخت، از دکان او دور شد، و بعد نزد غلامی که پارچه می فروخت توقف کرد، و از وی پرسید شما دو جامه به پنج درهم دارید؟ غلام گفت: آری دارم. یکی از آن ها بهتر از دیگری می باشد، یکی سه و دومی دو درهم می باشد. فرمود: آن ها را بیاورید، هنگامی که غلام پارچه ها را آورد، علی علیه السّلام به قنبر گفت: پیراهن سه درهمی را شما بردارید و به تن کنید، و دو درهمی را من بر می دارم و به تن می کنم. قنبر عرض کرد: یاامیرالمؤمنین، شما بالای منبر می روید و برای مردم خطبه می خوانید، اکنون شما پیراهن سه درهمی را بردارید و در تن کنید، علی علیه السّلام فرمودند: ای قنبر شما جوان هستید و در عنفوان جوانی می باشید. من از خداوند شرم دارم که خود را بر شما فضیلت دهم. من از رسول صلی الله علیه و آله شنیدم فرمودند: از هر چه در بر می کنید در بر آن ها هم بکنید و از هر چه می خورید به غلامان هم بخورانید، بعد از آن پیراهن دو درهمی را در برکرد و بعد متوجه شد که آستین آن از انگشتان می گذرد، فرمود: ای غلام، اضافه این را قطع کن، او هم برید و گفت: اجازه بدهید آن را بدوزم، فرمود: دوختن لازم نیست و کارها سریع تر از این ها می باشد. (ثقفی کوفی 1373: 56- 57) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام برای جلوگیری از معطل ماندن امور حقوقی مردم و اختلال در دادخواهی مردم از عزل قضات منصوب توسط خلفای پیشین خودداری فرمود. ابن ابی لیلی گوید: علی علیه السّلام به شریح قاضی پانصد درهم می داد شریح قاضی گوید: علی علیه السّلام برای من پیام فرستادند قضاء را کما فی السابق ادامه بده تا اوضاع و احوال مردم سامان داشته باشد و اختلافات آن ها مرتفع گردد. (ثقفی کوفی 1373: 59)
اعزام برای بازرسی و نظارت بر کارگزاران
علی علیه السّلام به منظور اجرای عدالت و جلوگیری از اجحاف در حق مردم، و تعدی به بیت المال، هم خود به اعزام مأمورین بازرسی اقدام می فرمود، و هم گماردن جاسوسان برای خبردهی از اعمال کارگزاران را به زمام داران تحت امر خود توصیه می فرمود. علی علیه السّلام به کعب بن مالک نوشت: برحوزه خدمت خود کسی را جانشین گذار و با گروهی از کسان خود بیرون رو تا به زمین شهرستان سواد بگذری و در میان دجله و عذیب از کارمندان من پرسش کنی و در روش ایشان بنگری، سپس تا بهقبادها بازگرد و همراهی با آن ها را در عهده گیر و فرمان خدا را در آن چه از این سرزمین ها در عهده تو نهاده بکاربر، و بدان که هر کار پسر آدم به حساب او می اید و بدان پاداش داده می شود، پس نیکی کن، خدا با ما و با تو نیکی کند و از آن چه انجام دادی به راستی مرا آگاه سازد و السلام [48] (یعقوبی 1371، ج2: 120 -121)
حضرت علی درعهد نامه خود به مالک می فرماید: سپس درکار عاملان خود بیندیش، و پس از آزمودن به کارشان بگمار و به میل خود و بی مشورت دیگران به کاری مخصوص شان مدار، که به هوای خود رفتن و به رای دیگران ننگریستن، ستم گری بود وخیانت، و عاملانی این چنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند و حیا، از خاندان های پارسا که در مسلمانی قدمی پیشتر دارند، و دل بستگی بیشتر، اخلاق آنان گرامی تر است و آبروشان محفوظ تر و طمع شان کم تر، وعاقبت نگری شان فزون تر. پس روزی اینان را فراخ دار که فراخی روزی نیروشان دهد تا در پی اصلاح خود برآیند، و بی نیازیشان بود، تا دست به مالی که در اختیار دارند نگشایند، و حجتی بود بر آنان، اگر فرمانت را نپذیرفتند، یا در امانت خیانت ورزیدند. پس بر کارهای آنان مراقبت دار، و جاسوسی راست گو و وفا پیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهاشان، وادار کننده آن هاست به رعایت امانت، و مهربانی بر رعیت (شهیدی 1371:332 -333) علی علیه السّلام در غالب نامه هایی که مشتمل بر تذکر و هشدار به عمال خویش است به گزارش هایی اشاره می فرمایند که توسط امنای ایشان در بلاد به حضرتشان گزارش شده است. به عنوان مثال به شریح قاضی می نویسند: به من خبر داده اند خانه ای به هشتاد دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای. (شهیدی 1371: 272 نامه 3) به قثم بن عباس عامل خود در مکه مرقوم می فرماید: جاسوس من در مغرب به من نوشته است که دسته ای از شامیان را برای روزهای حج روانه داشته اند(شهیدی 1371: 308 نامه 33) به محمد بن ابوبکر می نویسد: خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دل تنگ شده ای. (شهیدی 1371:309 نامه 34) به مصقله بن هبیره عامل خود در اردشیر خُرَّه مرقوم فرمودند: از تو به من خبری رسیده است، اگر چنان کرده باشی خدای خود را به خشم آورده باشی. (شهیدی 1371:315 نامه 43) در نتیجه همین گزارش هاست که علی علیه السّلام به منذر بن جارود [49] فرماندار اصطخر نوشت: همانا شایستگی پدرت مرا به تو مغرور ساخت، پس ناگاه تو را یافتم که از پیروی هوای خود نمی گذری، این هوس رانی، مقام تو را پست می کند. به من خبر رسیده است که تو بسیار می شود که کار خود را رها می کنی و در پی شکار و سگ بازی به هوس رانی و گردش بیرون می روی و سوگند می خورم که اگر درست باشد تو را بر کارت کیفر دهم، و نادان خاندانت از تو بهتر است پس هر گاه به نامه ام نگریستی نزد من آی، و السلام. منذر بیامد و علی علیه السّلام او را عزل کرد و سی هزار غرامت بر او نهاد. سپس آن را برای خاطر صعصعه بن صوحان، واگذاشت پس از آن که منذر را بر آن سوگند داد، و سوگند خورد. و آن چنان بود که علی برای عیادت بر صعصعه در آمد صعصعه به او گفت: ای امیرمؤمنان، این دختر جارود است که هر روز برای آن که برادرش منذر را حبس کرده ای اشک میریزد، پس او را از زندان در آور و من آن چه را بر اوست در بخشش های ربیعه ضمانت می کنم. پس علی بدو گفت: تو چرا ضامن آن شوی با این که خودش به ما می گوید که آن را نبرده است؟ پس سوگند خورد تا و را بیرون آوریم. صعصعه به علی علیه السّلام گفت: به خدا قسم تصور می کنم که سوگند میخورد. گفت: و من نیز به خدا سوگند چنان گمان می برم. و علی علیه السّلام گفت: او به دو سوی خود بس نگرنده (خودپسند) و در دو جامه خود خرامنده (متکبر) و بر دو بند کفش خود بسیار آب دهان اندازنده است(تا گرد و خاک از آن دو بازگیرد) پس هنوز هم باید سوگند خورد یا واگذارد. پس قسم خورد و او را رها کرد. (یعقوبی 1371، ج 2:118- 119) ذکر این نامه بدین مناسبت است که نحوه برخورد امام علی علیه السّلام با متهمین را باز نمائیم. ملاحظه می شود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام برخلاف عمر، که بدون هیچ ضابطه ای، نیمی از اموال کارگزاران خود را مصادره می کرد، در برخورد با تخلف کاگزاران، در این مورد و موارد دیگر، در وهله اول از متهم می خواست در صورت صحت وقوع جرم و اختلاص از بیت المال وجوه مذکور را خود به خزانه بیت المال برگردانند و تأکید می فرمود که در صورت اثبات جرم این وجه را به هر نحو از آنان بازپس خواهد گرفت.
جمع بندی
چون عثمان کشته شد مردم سه روز بدون پیشوا بودند و شخصی به نام غافقی با مردم نماز می گزارد. سپس مردم گرد مولی الموحدین علی علیه السّلام فراز آمدند و به اصرار علی علیه السّلام را به خلافت برگزیدند. امام علی علیه السّلام پس از بیعت مردم، کارگزاران خود را به شهرها گسیل فرمود، عثمان بن حنیف را به بصره و عماره بن حسان را به کوفه و عبدالله بن عباس را بر تمام یمن و قیس بن سعد بن عباده را بر مصر و سهل بن حنیف را به شام حکومت داد سهل بن حنیف چون به تبوک که از نواحی مرزی شام است رسید سواران معاویه به استقبال او آمدند و او را از آن جا برگرداندند و او نزد علی علیه السّلام برگشت. در این هنگام بر آن حضرت اشکار شد که معاویه مخالفت می کند و مردم شام با او بیعت کرده اند. از آن سوی، چون فصل حج فرا رسید زبیر و طلحه از علی علیه السّلام اجازه گرفتند که حج گزارند و علی علیه السّلام به آنان اجازه فرمود، عایشه همسر رسول خدا، هم هنگامی که عثمان را محاصره کرده بودند و بیست روز پیش از کشته شدن او به قصد عمره، به مکه رفته بود و پس از انجام عمره عازم مدینه بود که طلحه و زبیر به او پیوستند. و بدین ترتیب حزب قریش در منطقه شام به سرپرستی معاویه و در بصره به سرپرستی طلحه و زبیر در مقابل شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام قد علم کردند. و امام علی علیه السّلام برای رویارویی با این طغیان گران تصمیم گرفت مدینه را ترک کرده به سمت عراق حرکت کند. پس از آن که یاران علی علیه السّلام و اصحاب جمل رو در روی یک دیگر قرار گرفتند علی علیه السّلام سه روز توقف فرمود و فرستادگان خویش را نزد مردم بصره فرستاد و آنان را به اطاعت و پیروی از جماعت فراخواند، و چون پاسخی از آن قوم نشنید روز پنج شنبه دهم جمادی الآخر جنگ بین فریقین آغاز شد. چون سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السّلام بر اصحاب جمل پیروز شدند حضرت علی علیه السّلام بر یاران خود بانگ زد و فرمود هیچ کس را تعقیب مکنید و هیچ زخمی را مکشید و هیچ مالی را غارت مکنید و هر کس سلاح بر زمین گذارد و هر کس در خانه خود را ببندد، در امان است. چون علی علیه السّلام به بصره آمد و وارد مسجد بزرگ شد و مردم امدن و آن حضرت به منبر رفت و پس از ستایش خداوند و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه ای خواند و بصریان را بخشود. علی علیه السّلام از بصره حرکت کرد و عبدالله بن عباس را بر آن شهر گماشت.
حضرت علی علیه السّلام پس از پایان جنگ جمل همراه گروهی از مردم و بزرگان بصره روز دوشنبه دوازدهم رجب سال 36 هجری وارد کوفه شد، و در کوفه رحل اقامت افکند و کارگزاران خود را تعیین فرمود. چون معاویه به بهانه خون عثمان در صدد تدارک سپاه و عازم جنگ با علی علیه السّلام بود. حضرت علی علیه السّلام تصمیم به حرکت به سوی مردم شام گرفت، چون جمعه فرا رسید به منبر رفت خدای را حمد و نیایش کرد و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله درود فرستاد و گفت حرکت کنید به سوی جفاکاران فرومایه که اسلام آوردن ایشان از بیم و به زور بود.
معاویه هم با سواران به سوی صفین حرکت کرد. پس از جنگی که بین فریقین در گرفت همین که آثار شکست نهایی در سپاه شام آشکار شد، شامیان به حیله قران بر نیزه کردند و فریاد برآوردند:
خدا را، خدا را، دینتان را بپایید. این کتاب خدا میان ما و شما داور است. این حیلت موجب شد که در میان یاران علی علیه السّلام اختلاف نظر پدید آمد. پاره ای گفتند: «جنگ» و پاره ای گفتند: «داوری بردن به قرآن» و بدین ترتیب نبردی که می رفت با شکست قطعی شامیان به پایان رسد با حیله بر نیزه کردن قرآن ها و دعوت به حکمیت به پایان رسید.
سپس امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمان داد تا از صفین کوچ کنند. هنوز کوچ نکرده بود که ماجرای تحکیم (داوری) میان ایشان شایع شد. معاویه به شام رفت و به ایجاد اختلاف و پراکندگی میان اصحاب علی علیه السّلام نایل آمد. چون علی علیه السّلام به کوفه در آمد دوازده هزار تن از قراء از او کناره گیری کردند و با رایت های خویش روانه شدند تا به حروراء رسیدند. حروراء دهکده ای است از ناحیه سواد. ایشان شبث بن ربعی را امیر جنگ کردند و عبدالله بن الکواء را برای نماز برگزیدند. علی مدت شش ماه با ایشان مناظره کرد. گروهی از آنان بازگشتند و گروهی عزم قتال داشتند و جنگ نهروان را برپای داشتند.
منابع درامد بیت المال در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام هم چون گذشته خراج اراضی، مالیات سرانه و جزیه اهل کتاب و خمس و زکات بود. در مورد چگونگی تقسیم بیت المال در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نوشته اند: گروهی از یاران علی علیه السّلام نزد آن جناب رفتند و گفتند: یا امیرالمؤمنین این اموال را تقسیم کن و اشراف و اعراب را بر دیگران فضیلت بده، و قریشیان را بر موالیان و غیر عرب امتیاز عطا کن، و در غیر این صورت آن ها از شما فرار می کنند و به طرف دشمنانت می روند. امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمودند، شما به من امر می کنید من از طریق ستم و تعدی از مردم یاری بخواهم نه، به خداوند سوگند این کار را نخواهم کرد.
ضحاک بن مزاحم گوید: علی علیه السّلام فرمودند: دوست من رسول خدا صلی الله علیه و آله اموال را نگاه نمی داشت و همه را در روز خرج می کرد، و چیزی برای فردا باقی نمی گذاشت ابوبکر هم چنین می کرد، عمر بن خطاب در این باره دیوان و دفتری درست کرد واموال را برای سال دیگر ذخیره می کرد، ولی من مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کنم. علی علیه السّلام حقوق مردم را هفته به هفته پرداخت می فرمودند. مجمع گوید: علی علیه السّلام روزهای جمعه بیت المال را پاک می کرد، و بعد آن را با آب می شست و سپس دو رکعت نماز در آن جا می گذرد، و می گفت:روز قیامت برای من گواهی دهید.
شیوه حکومت سرشار از عدالت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام، در مدت کوتاه زمام داریشان، به رغم همه مشکلاتی که عدل ستیزان و متنعمین برخوردار از بیت المال در عصر خلفای پیشین، بر سر راه عدالت گستری امام علی علیه السّلام ایجاد کرده بودند، در فراهم ساختن رفاه عمومی چنان قرین توفیق شده بود که امام علی علیه السّلام می فرمایند: کسی در کوفه نیست که در رفاه به سر نبرد، حتی پائین ترین افراد نان گندم می خورند و سرپناه دارند و از آب فرات می آشامند.
در مورد رسیدگی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام به امور حسبه و التزام به رعایت حقوق شهروندان نه تنها در خطبه هایش در مسجد و مجامع دیگر به بیان حلال و حرام می پرداخت، بلکه همه روزه سری به بازار مسلمین می زد و حلال و حرام اسلام را برای تجار و کسبه بازار بیان می فرمود: علی علیه السّلام به منظور اجرای عدالت و جلوگیری از اجحاف در حق مردم، و تعدی به بیت المال، هم خود به اعزام مأمورین بازرسی اقدام می فرمود، و هم گماردن جاسوسان برای خبردهی از اعمال کارگزاران را به زمام داران تحت امر خود توصیه می فرمود.
حضرت علی درنامه خود به مالک می فرماید. پس بر کارهای آنان (مأموران) مراقبت دار، و جاسوسی راست گو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهاشان، وادار کننده آن هاست به رعایت امانت، و مهربانی بر رعیت. امام علی علیه السّلام در غالب نامه هایی که مشتمل بر تذکر و هشدار به عمال خویش است به گزارش هایی اشاره می فرمایند که توسط امنای ایشان در بلاد به حضرتشان گزارش شده است.
پی نوشت ها :
1- نویری در نهایه الارب این شخص را غافقی بن حرب ضبط کرده است، فرماندار مدینه بوده است و به نقل او پنج روز با مردم نماز می گزارده است.(م)
2- فاقبلتم الی اقبال العوذ المطافیل علی اولادها- تقولون البیعه البیعه- قبضت کفی فبسطتموها- و نازعتکم یدی فجاذبتموها- (نهج البلاغه (صبحی الصالح)، صفحه ی 195 خطبه 137
3- الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله (در این هنگام حق به سوی اهلش برگشته، به جایی که از آن خارج شده بود منتقل گردید)
4- اما و الذی فلق الحبه و برالنسمه- لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله علی العلما- الایقارو علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم- لالقیت حبلها علی غاربها- و لسقیت اخرها بکاس اولها- و لافیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز
5- نخستین کسی که دست بیعت به او داد طلحه بود. انگشتان طلحه شل بود. حبیب بن ذویب این را به فال بد گرفت و گفت که این بیعت را دوامی نیست و بزودی شکسته خواهد شد. بنی امیه از بیعت با علی علیه السّلام باز ایستادند و مروان بن الحکم و سعید بن العاص و ولید بن عقبه نیز بیعت نکردند. از میان صحابه، عثمانیان نیز از بیعت خودداری ورزیدند. (ابن العبری 1377، 141-142) نوشته اند: مردم با شور و شوق بر در خانه علی علیه السّلام ازدحام کردند و می خواستند همان جا با امام بیعت کنند. چون امام (ع) این حال را دید فرمود: که بیعتم باید در آشکارا باشد در مسجد، تا آمدند به مسجد نخستین بیعت کننده طلحه بود، سپس، زبیر و مسلمانان بیعت کردند- مگر عبدالله بن عمر- اسامه بن زید- سعد بن ابی وقاص کعب ببن مالک- حسان بن ثابت- عبدالله بن سلام. امر کرد به احضار عبدالله بن عمر- فرمود: بیعت کن، گفتا: بیعت نمی کنم تا این که همگان بیعت کنند، اشتر گفت: یا امیرالمؤمنین این از شمشیر و تازیانهات ایمن شده اذن فرما گردنش را بزنم، فرمود نه، ولش کنید، سپس به سعد بن وقاص گفت: بیعت کن، گفتا: یاابالحسن مرا واگزار وقتی که همگان بیعت کردند من هم بیعت می کنم فرمود: ولش کنید سپس به محمد بن مسلمه فرمود: آن هم اعتذار کرد امام ولش کرد، سپس به اسامه بن زید گفت، بیعت کن، او هم اعتذار کرد (مدرس وحید، بی تا، ج 4:114)6- و آن الافاق قد اغامت- و المحجه قد تنکرت- (نهج البلاغه (صبحی الصالح)، صفحه ی 136 از خطبه 92)
7- امام دراین ایام می فرمود: لا یضیع لله حد و آن حاضر «تا من باشم هیچ حدی از حدود الهی ضایع نخواهد شد» (تلخیص الشافی، تالیف شیخ طوسی ج 2/156) به نقل از (حکیمی، محمد رضا [بی تا]. امام در عینیت جامعه ص 17. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی)
8- وقتی در زمان خلیفه سوم حکم بن ابی العاص به مدینه بازگردانده شد، مردم شاهد بودند که با جامه ای فرسوده و پاره بر تن و بزی نر در پیش بر خلیفه وارد شد و با جبه خز و عبادی فاخر از نزد او بیرون آمد (یعقوبی 1371:56) و مسئول زکات های مسلمانان بازار مدینه موظف بود هر شب وجوهات جمع آوری شده را بدو (حکم بن ابوالعاص) تحویل دهد (یعقوبی 1371، ج 2:62)
9- برادر مادری عثمان ولید بن عقبه بن ابی معیط، در زمان خلافت عثمان به امارت کوفه منصوب شد و در حال مستی در مقام امام جماعت نماز صبح را چهار رکعت خواند و محراب مسجد را ملوث کرد وحضرت علی پیش چشم خلیفه او را حد زد، و عثمان به ناچار او را از امارت عزل و مأمور اخذ زکات های کب و بالقین «بنوالقین» کرد (یعقوبی 1371، ج 2:57 و 58)
10- الا و آن بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه- ص والذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله- و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر- حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم- و لیسبقن سابقون کانوا قصروا- و لیقصرن سباقون کانو سبقوا
11- یعقوبی می نویسد، طلحه و زبیر نزد وی آمدند و گفتند: پس از پیامبر خدا بر ما جفا شد اکنون ما را در کار خود شریک گردان. گفت: شما در نیرومندی و راستی دو شریک منید و بر ناتوانی و گران باری دو یاور من.» (11 و بعضی روایت کرده اند که فرمانداری یمن را به طلحه و یمامه و بحرین را به زبیر داد لیکن چون حکم ایشان را به ایشان داد بدو گفتند: از این صله رحم جزای خیر بینی. گفت: «زمام داری بر مسلمانان را با صله رحم چه کار!»11 و حکم را از آن دو پس گرفت پس از این کاربرآشفتند و گفتند: (دیگران را) بر ما برگزیدی. گفت: اگر حرص شما آشکار نمی گشت مرا درباره شما عقیده ای بود. و بعضی روایت کردند که مغیره این شعبه به او گفتک ای امیر مؤمنان، طلحه را به یمن و زبر را به بحرین فرست و حکم فرمانداری شام را برای معاویه بنویس وهر گاه کارها برایت رو به راه شد هر چه درباره ایشان خواستی بکن. پس علی در این موضوع به او پاسخی داد و مغیره گفت: به خدا سوگند پیش از این او را نصیحت نکرده ام و بعد از این هم نصیحت نخواهم کرد. (یعقوبی 1371 ج2:77)
12- در این هنگام معاویه بن ابی سفیان حاکم شام بود هفت سال از سوی عمر بن خطاب ودر تمام مدت حکومت عثمان از سوی او در شام حکومت می کرد. (ابوحنیفه دینوری 1371: 176)
13- با توجه به این که بیعت با حضرت علی علیه السّلام بیست و یکم ذی حجه بوده موسم حج گذشته بوده است طلحه و زبیر اجازه گرفتند که برای عمره به مکه بروند.
14- عایشه که علیه عثمان برخاسته بود و از او بدگویی می کرد هوای آن داشت که مردم با طلحه بیعت کنند. این بود که چون از حج باز می گشت سواری به استقبال او رفت. عایشه پرسید چه خبر؟ آن سوار گفت: عثمان کشته شد. عایشه گفت: به نظر می رسد که مردم با طلحه بیعت کرده باشند. سوار دیگر رسید. عایشه پرسید: چه خبر؟ آن سوار گفت که مردم با علی بیعت کردند. عایشه گفت: ای دریغا از عثمان، او را جز علی هیچ کس نکشته است، یک انگشت عثمان از هفت طبقه زمین که پر از امثال ایشان باشد افضل است. مردی از خویشاوندان مادری اش گفت: به خدا سوگند نخستین کسی که مردم را علیه او برانگیخت تو بودی که فریاد می زدی این نعثل را بکشید که کافر شده است. عایشه گفت: آنها نخست از او خواستند که تو به کند، چون توبه کرد کشتندش. نعثل به مردی می گویند که ریش دراز داشته باشد. و عثمان را به هنگام نکوهش نعثل می گفتند، زیرا ریشش دراز بود. (برخی گویند نعثل نام یهودیی دراز ریش بود) عایشه پس از این واقعه به مکه بازگشت و خیمه خویش را در مسجدالحرام بر پای کرد. (ابن العبری 1377:142)
15- نام جایی نزدیک بصره است و آن جا جنگی میان خسرو پرویز و بنی شیبان درگرفت و اعراب بر سپاه ایران پیروز شدند.
16- به هنگام ساخت مسجد روزی «عمار بن یاسر» که بر او خشت سنگین بار کرده بودند، پیامبر رسید و گفت: ای رسول خدا مرا کشتند، بیش از آن چه خود می برند بر من بار می کنند. «ام سلمه» همسر پیامبر می گوید: رسول خدا را دیدم که گیسوان افتاده عمار را به دست خویش می افشاند و می گفت: «ویح ابن سمیه، لیسوا بالذین یقتلونک، انما تقتلک الفئهالباعیه»:«افسوس بر پسر سمیه، اینان نیستند که تو را می کشند، بلکه گروه بیدادگر تو را خواهند کشت». (آیتی 1366: 229- 230)
17- فضای آزاد بیرون شهر را مربد می گویند.
18- هنگامی که ابن عباس پس از جنگ صفین با خوارج در باب علل رویگردانیدن از امیرمؤمنان علی علیه السّلام پرسش کرد یکی از دلایلی که مطرح کردند همین جلوگیری حضرت علیه السّلام از به اسارت گرفتن و تصرف اموال سپاهیان جمل بود. آن ها به ابن عباس گفتند: وی کشتار کرد اما اسیر نگرفت و غنیمت نستاند، اگر آن مردمان کافران بودند، اسیر کردن ایشان نیز روا بود و اگر مؤمنان بودند پس چرا باایشان پیکار کرد؟ «ابن عباس گفت این که گفتید او جنگ کرده و اسیر نگرفته و غنیمت نستانده، خداوند تعالی فرماید:«پیامبر به مؤمنان از خودشان نزدیک تر است وهمسران او مادر مؤمنان اند» (33:6) آیا شما مادر خویش را اسیر می کردید؟ و آن چه در مورد دیگران روا می دارید در حق او روا می داشتید؟ (مقدسی 1374، ج2:884)
19- رحبه: نام یکی از محلات کوفه است.
20- بر اصفهان و جبل محمد بن سلیم را (ابوحنیفه دینوری 1371:192)
21- به گفته یاقوت حموی بهقباذات نام سه پارچه آبادی در بغداد بود. این آبادی ها منسوب است به قباد پسر فیروز، پدر انوشیروان، بهقباذ، نام سه ناحیه است در بغداد که از فرات مشروب می شود، بهقباذ اعلی که شش طسوج است و بهقباذ اوسط چهار طسوج و بهقباذ اسفل پنج طسوج. (یاقوت حموی 1383، ج14: 217 و 663)
22- و بر کسکر و اطراف آن قدامه بن عجلان ازدی (ابوحنیفه دینوری 1371:192)
23- بهر سیر از نواحی بغداد بود.
24- و بر استان بالا حسان بن عبدالله بکری (ابوحنیفه دینوری 1371:192)
25- استادان العال: خوره ایست از سواد در باختر بغداد که چهار تسوج دارد: انبار، بادوریا، قطرپل، مسکن. (یاقوت حموی 1383، ج1: 218)
26- و در صفین از شامیان چهل و پنج هزار تن و از عراقیان در آن پیکار بیست و پنج هزار تن کشته شدند. (نصربن مزاحم 13701: 773)
27- والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء- لرددته (خطبه 15)
28- عبارت نهج البلاغه در خطبه 126: اتامرونی آن اطلب النصر بالجور- فیمن ولیت علیه- و الله لا اطور به ما سمر سمیر- ما ام نجم فی السماء نجما- لو کان المال لی لسویت بینهم- فکیف و انما المال مال الله- مرا فرمان می دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم به خدا که، نپذیرم تا جهان سرآید، و ستاره ای در آسمان پی ستاره ای برآید. اگر مال از آن من بود، همگان را برابر می داشتم که چنین تقسیم سزا است تا چه رسد که مال، مال خدا است. (شهیدی 1371: 124)
29- الا و آن امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه- ومن طعمه بقرصیه. (نهج البلاغه)
30- خطبه 232: و من کلام له علیه السّلام کلم به عبدالله بن زمعه و هو من شیعته، و ذلک انه قدم علیه فی خلافته یطلب منه مالا
فقال علیه السّلام آن هذاالمال لیس لی و لاک- و انما هو فی للمسلمین و جلب اسیافهم- فان شرکتهم فی حربهم کان لک مثل حظهم ـو الا فجناه ایدیهم لا تکون لغیر افواههم.
31- علی مردم رادر عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را، و در این باب با او سخن گفتند پس در حالی که چوبی از زمین برداشت و آن را میان دو انگشت خود نهاد گفت: «قرات ما بین الدفتین فلم اجد لولد اسماعیل علی ولد اسحاق فضل هذا»، تمام قرآن را تلاوت کردم و برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق به اندازه این چوب برتری نیافتم. (یعقوبی 1371، ج2، 63)
32- فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا- و طفقت ارتئی بین آن اصول بید جذاء- او اصبر علی طخیه عمیاء.
33- فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی- فضننت بهم عن الموت- و اغضیت علی القدی و شربت علی الشجا- و صبرت علی اخذ الکظم- و علی امر من طعم العلقم.
34- لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری- و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین- و لم یکن فیها جور الا علی خاصه- التماسا لاجر ذلک و فضله- و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.
35- للهم انک تعلم ت انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان- و لا التماس شی ء من فضول الحطام ـو لکن لنرد المعالم من دینک- و نظهر الاصلاح فی بلادی- فیامن المظلومون من عبادک و تقام المطلعه من حدودک.
36- لم تکن بیعتکم ایای فلته- و لیس امری و امرکم واحدا- انی اریدکم لله و انتم تریدوننی لانفسکم- ایها الناس اعینونی علی انفکسم- و ایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظلم بخزامیته- حتی اورده منهل الحق وان کان کارها.
37- واشعر قلبک الرحمه للرعیه- و المحبه لهم و اللطف بهم- و لا تکونن علیهم سبعاضاریا تغتنم اکلهم- فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین- و اما نظیر لک فی الخلق.
38- یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل- و یوتی علی ایدیهم فی العمد و الخطا- فاعطهم من عفوک و صفحک- مثل الذی تحب و ترضی آن یعطیک الله من عفوه و صفحه- فانک فوقهم و والی الامر علیک فوقک- و الله فوق من ولاک- و قد استنکفاک امرهم و ابتلاک بهم- و لا تنصبن نفسک لحرب الله- فانه لا یدلک بنقمته- و لا غنی بک عن عفوه و رحمته- و لا تندمن علی عفو و لا تبجحن بعقوبه.
39- فاخفض لهم جناحک و الن لهم جانبک- و ابسط لهم وجهک و اس بینهم فی اللحظه و النظره- حتی لا یطمع العظماء فی حیفک- و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم.
40- و اعلم آن البصره مهبط ابلیس و مغرس الفتن- فحادث اهلها بالاحسان الیهم- و احلل عقده الخوف عن قلوبهم- و قد بلغنی تنمرک لبنی تمیم و غلظتک علیهم- و آن بنی تمیم لم یغب لهم نجم- الا طلع لهم آخر- و انهم لم یسبقو بوغم فی جاهلیه و لا اسلام- و آن لهم بنا رحما ماسه و قرابه خاصه- نحن ماجورون علی صلتها- و مازورون علی قطیعتها- فاربع ابا العباس رحمک الله- فیما جری علی لسانک و یدک من خیر و شر- فانا شریکان فی ذلک و کن عند صالح ظنی بک- و لا یفیلن رایی فیک و السلام.
41- و لا تقاتلن الا من قاتلک و لا یحملنک شنانهم علی قتالهم- قبل دعائهم و الاعذار الیهم.
42- لا تقاتلوهم حتی یبدءوکم- فانکم بحمد الله علی حجه- و ترککم ایاهم حتی یبدءوکم حجه اخری لکم علیهم- فاذا بحمد اللهعلی حجه- و ترککم ایاهم حتی یبدوکم حجه اخری لکم علیهم- فاذا کانت الهزیمه باذن الله- فلا تقتلو مدبراً و لا تصیبوا معورا- و لا تجهزوا علی جریح- و لا تهیجو النساء باذی- و آن شتمن اعراضکم و سببن امراءکم.
43- ما بعد- فان دهاقین اهل بلدک شکوا منک غلظه و قسوه ـو احتقارا و جفوه- و نظرت فلم ارهم اهلا لان یدنوا لشرکهم- و لا آن یقصوا و یجفوا لعهدهم- فالبس لهم جلباباً من اللین تشوبه بطرف من الشده- دوال لهم بین القسوه و الرافه- و امزج لهم بین التقریب و الادناء
– و الابعاد و الاقصاء آن شاء الله.
44- و هذا اخو غامد [و] وقد وردت خیله الانبار- و قد قتل حسان بن حسان البکری- و ازل خیلکم عن مسالحها- و لقد بلغنی آن الرجل منهم کان یدخل- علی المراه المسلمه و الاخری المعاهده- فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رغثها- ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام- ثم انصرفو افرین- ما نال رجلا منهم کلم و لا اریق لهم دم- فلو آن امرا مسلما مسات من بعد هذا اسفا- ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیراً.
45- ما اصبح بالکوفه احد الا ناعما، و آن ادناهم منزله من یاکل البر، و یجلس فی الظل و من ماء الفرات.
46- ابوسعید گوید: علی علیه السّلام وارد بازار می شد و می فرمود: ای اهل بازار از خداوند بترسید و از سوگند خودداری کنید، سوگند کسب و کار را فاسد می کند و برکت را از بین می برد، تاجر از بدکاران است مگر آن گاه که به حق عمل کند، و حق را ادا نماید، درود بر شما باد. (ثقفی کوفی 1373:59)
47- حارث اعور روایت می کند که علی علیه السّلام وارد بازار شد و فرمود: ای گروه گوشت فروشان، هر کس از شما در گوشت بدمد از ما نخواهد بود. (ثقفی کوفی 1373:59)
48- اما بعد فاستخلف علی عملک و اخرج فی طائفه من اصحابک حتی تمر بارض کوره السواد فتسال عن عمالی و تنظر فی سیرتهم فیما بین دجله و العذیب ثم ارجع الی البقباذات فتول معونتها و اعمل بطاعه الله فیما و لاک منها و اعلم آن کل عمل ابن آدم محفوظ علیه مجزی به فاصنع خیرا صنع الله بنا و بک وا علمنی الصدق فیما صنعت و السلام.
49- علی علیه السّلام منذر بن جارود عبدی را والی فارس کرد، او مقداری از اموال خراج را برای خود برداشت. راوی گوید: آن مال چهار صد هزار درهم بود، علی او را حبس کرد صعصعه بن صوحان (عبدی) از او شفاعت کرد و کارهای او را اصلاح نمود، و علی هم او را از حبس آزاد ساخت (الغارات/ ترجمه، ص: 281)
منبع: دکتر سید علی علوی (1390) تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از عصرهخامنشیان تا پایان دوره اول حکومت بنی العباس)ناشر: تهران دانشگاه امام صادق چاپ اول