تحلیلی بر سیره ارتباطات میان فردی پیامبراکرم(ص) (3)

تحلیلی بر سیره ارتباطات میان فردی پیامبراکرم(ص) (3)

نویسنده:کریم خان محمدی *

میدان کنش ارتباطی

در جلو صحنه یا میدان کنش، سیره پیامبراکرم(ص) مشحون از اصول و قواعدی است که ذیل مفاهیم ارتباطی نمی‌گنجد. اما جهت انتظام بخشی و گونه‌بندی مطالب، این اصول، ذیل عناوین ارتباطی پیش گفته مندرج می‌گردد:
الف) تساوی: شاید کسانی که به دنبال الگویی برای ارتباط آزاد، مساوات طلبانه، عادلانه و دو سویه هستند، نتوانند نظیری برای رابطه پیامبر(ص) با اصحاب خویش بیابند. در این جا به نمونه‌هایی از سیره آن حضرت اشاره می‌کنیم.
1ـ جلسات پیامبر با اصحاب معمولاً به صورت حلقه‌ای تشکیل می‌شد و هیچ فردی به لحاظ محل جلوس بر دیگری امتیازی نداشت.(1) حتی نگاه پیامبر(ص) نیز به تساوی توزیع می‌شد. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) به طور مساوی و یکنواخت به یارانش نگاه می‌کرد».(2)
این گونه برخورد به دیگران نیز توصیه شده است.
یکی از سنت‌های پیامبر(ص) این است که هرگاه با عده‌ای صحبت می‌کنی، در میان آنها تنها به یک نفر معین توجه ننمایی، بلکه همه را مورد توجه خود قرار دهی. (3)
متغیرهایی همانند سن، جنس، ثروت و قدرت در نحوه ارتباط میان فردی پیامبر تأثیرگذار نبود.
2ـ پیامبر(ص) در مواجهه با دیگران هیچ وقت برای خودش موقعیت فرا دست اتخاذ نمی‌کرد.
هنگامی که سوار بر مرکبی بود، اجازه نمی‌داد که کسی پیاده همراه او حرکت کند، یا او را همراه خود سوار بر مرکب می‌نمود یا اگر شخص مقابل قبول نمی‌کرد، پیامبر(ص) می‌فرمود: تو جلوتر برو و در فلان جا منتظر من باش.(4)
3ـ پیامبر(ص):
هیچ گاه فقیری را به خاطر فقر یا بیماری‌اش تحقیر نمی‌کرد واز هیچ سلطانی به خاطر ملکش نمی‌ترسید. فقیر و سلطان را به یک نحو به سوی خدا دعوت می‌فرمود و این و آن در نظرش یکسان بود.(5)
4ـ پیامبر(ص) همچنان که به خاطر بزرگسال منتظر، نماز خویش را کوتاه می‌کرد برای کودک گریان نیز نماز را کوتاه‌تر می‌نمود.(6) قطب راوندی می‌گوید: «رسول خدا به بزرگ و کوچک سلام می‌نمود». (7) در سیرت رسول خدا(ص) محبت به کودک زمینه ساز پرورش جوانانی بود که شایستگی امیری لشکر پیامبر(ص) را کسب می‌کردند. محمدبن نقل می‌کند:
هنگامی که اُسامه ی ابن زید پسر بچه‌ای بود و تازه به مدینه آمده بود دچار آبله گردیده و آب بینی او بر روی لب‌هایش می‌ریخت و عایشه از او نفرت داشت. پیامبر(ص) آمد و شروع به شستن صورت او کرد و او را بوسید. عایشه گفت: به خدا سوگند، از این پس او را از خود دور نمی‌کنم و نمی‌رانم.(8)
5ـ پیامبر(ص) برخورد یکسانی با زنان و مردان داشت. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) به زن‌ها سلام می‌کرد، آنها نیز جواب سلام آن حضرت را می‌دادند». (9) خوله دختر ثعلبه انصاری، زنی است که با پیامبر(ص) درباره همسر خویش مجادله نمود و آیه اول سوره مجادله درباره وی نازل شد.
ب) مثبت‌گرایی: علت بی‌اعتباری و شکست در ایفای نقش از تمایز میان هویت اجتماعی بالفعل با هویت اجتماعی بالقوه ناشی می‌شود واین حالت درباره کسانی رخ می‌دهد که حداقل در یک جنبه معیوب باشند.(10)
امام صادق (ع) در وصف رسول اکرم(ص) می‌فرماید:
پیامبری است که مولدش در خاندانی عزیز و اصلش از دودمانی کریم بود، حسبش بدون نقص و نسبش عاری از هر آلودگی بود… یگانه فرد هاشمی بود که نظیر و همانندی نداشت و یکتا مرد مکی بود که هیچ کس به پایه شوکت و فخر او نرسید… در بهترین دودمان‌ها و در گرامی‌ترین نژادها و در باشرف‌ترین دامن‌ها پرورش یافت، خداوند متعال او را برگزیده و پسندیده و کلیدهای دانش را به او داد و منابع سرشار حکمت را به او بخشید. (11)
بدین ترتیب، بر حسب ادبیات فروید، هیچ دلیلی بر منفی گرایی رسول خدا(ص) وجود نداشت. پیامبر اکرم(ص) مثبت‌گراترین مرد عالم است. در قاموس محمد(ص) واژه «نه» وجود نداشت. حضرت علی می‌فرماید:
هنگامی که از رسول خدا(ص) چیزی درخواست می‌کردند، اگر اراده می‌فرمود، جواب مثبت می‌داد و اگر قصد انجام آن را نداشت، سکوت می‌فرمود؛ اما هیچ گاه کلمه نه را بر زبان جاری نمی‌ساخت.(12)
البته سکوت در مرتبه سوم قرار داشت.
تا آن جا که برایش امکان داشت نیاز درخواست کننده را برآورده می‌ساخت، وگرنه با زبان نرم و شیرین (گفتار) او را راضی می‌نمود، اما هرگز جواب «نه» نمی‌گفت. (13)
پیامبر(ص) نگرش مثبت به خود و دیگران داشت و تکیه‌گاه این نگرش اعتماد به ذات «الله» بود. پیامبر(ص) همه عالم را جلوه الهی می‌پنداشت و هیچ مخلوقی را زاید و خارج از حکمت تلقی نمی‌کرد؛ از این رو به مثابه ایمانش، مثبت اندیش‌ترین مرد عالم بود. آموزه‌‌هایی همانند «حسن ظن»، «توکل»، «امید»، «انتظار»، «کتمان سر» و «تفأل به خیر» در مکتب پیامبر(ص) حکایت از مثبت‌گرایی پیامبراسلام دارد.
در ارتباطات میان فردی، پیامبر(ص) از همه عواملی که ممکن است مثبت‌گرایی را خدشه‌دار کند پرهیز داشت. رسول خدا(ص) به یارانش می‌فرمود:
بدی‌های خودتان را نزد من بازگو نکنید، زیرا من دوست دارم با دلی آرام و عاری از هر کدورتی نزد شما بیایم.(14)
اصولاً پیامبر(ص) نه تنها به خود و دیگران نگرش مثبت (حسن ظن) داشت بلکه از منفی بافی و تاریک اندیشی متنفر بود. ایشان همواره فال بد زدن را ناخوش داشت، اما تفأل به خیر را دوست داشت.(15)
ج) حمایتگری: ارتباطات میان فردی پیامبر(ص) به گونه‌ای حمایتگرانه بود که هیچ فردی از بیان خواسته‌هایش در نزد وی هراس نداشت. پیامبر(ص) «جلالت و هیبت خاصی داشتند». (16) و برخلاف پادشاهان که در راستای هیبت افزایی تلاش می‌کردند سعی می‌کرد این هیبت را شکسته و مردم را به گفت‌وگوی رها از ترس ترغیب کند. ابن مسعود می‌گوید:
مردی می‌خواست باپیامبر(ص) سخن بگوید، ولی مرعوب هیبت آن حضرت شد و لرزید. پیامبر(ص) به او فرمود: بر خودت آسان گیر، من پادشاه نیستم، بلکه پسر زنی هستم که گوشت خشکیده می‌خورد. (17)
امام صادق (ع) نیز می‌فرماید:
از رأفت و مهربانی پیامبر(ص) این بود که با یاران خود مزاح می‌فرمود تا این که عظمت و بزرگی‌اش آنها را نگیرد تا بتوانند به او نگاه کرده و نیازهای خود را بازگو نمایند.(18)
همانا، بر روی زمین غذا می‌خورد و همانند بندگان می‌نشست و کفش خود را با دست خویش وصله می‌کرد و بر دراز گوش لخت سوار می‌شد و شخص دیگری را هم ردیف خود سوار می‌نمود.(19)
د) همدلی: اگر مسافرت و آشنایی با جوامع و فرهنگ‌های مختلف میزان «همدلی» را بالا می‌برد، پس پیامبر(ص) همدل‌ترین شخصیت عالم است، چه این که ایشان در شب معراج در تمام عوالم سیر کرد و عوالم جبروت و ملکوت را زیر پا گذاشت تا جایی که به اندازه «قاب قوسین» با «لاهوت» فاصله داشت؛ از این رو پیامبر(ص) از همدلی بالایی برخوردار بوده و این روحیه را در شیوه ارتباطات میان فردی به منصه ظهور رسانده است. یک مثل معروف می‌گوید: «هرچه بر خود نپسندی بر دیگران نیز مپسند» یا «با دیگران آن گونه رفتار کن که انتظار داری دیگران با تو رفتار کنند». در این مثل «خود» ملاک ارزیابی دیگران قرار گرفته است. در علوم ارتباطات این مثل به خاطر نبود همدلی، مورد خدشه واقع شده است، به ویژه در برخورد با افرادی که از فرهنگ‌های دیگر هستند این گونه بیان شده است که «با دیگران همان گونه رفتار کن که دیگران میل دارند با آنان رفتار شود».(20) طبق این آموزه، ملاک ارتباط همدلانه درک طرف مقابل براساس معیارهای مخاطب است نه ملاک‌های پیام فرست. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) می‌فرمود: ما گروه پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل آنها صحبت نماییم».(21)
سازگاری با مردم از اصول اساسی ارتباط میان فردی پیامبر است و در این زمینه از قدرت انطباقی بسیار بالایی برخوردار بود. زید بن ثابت می‌گوید:
هرگاه با رسول خدا(ص) همنشین می‌شدیم، اگر صحبت از آخرت بود، پیامبر هم، همراه با ما، راجع به آن صحبت می‌فرمود و اگر درباره دنیا گفت‌وگو می‌کردیم، با ما درباره ی دنیا صحبت می‌فرمود، و اگر راجع به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها سخن به میان می‌آمد، باز با ما درباره ی آن صحبت می‌فرمود. (22)
همان‌گونه که قرآن نازل شده تا در سطح درک انسان‌ها بگنجد، پیامبر(ص) نیز تواضع کرده و در سطح مخاطبان و نیازهای آنهاارتباط برقرار می‌کرد. هر چند پیامبر(ص) اصول ثابتی داشت که در همه زمینه‌ها و برای همه انسان‌ها آنها را ترویج می‌کرد، اما این اصول در قالب‌های مختلف به تناسب مخاطبان تغییر شکل می‌یافت.
و) گشودگی: «سلام»، «مصافحه» و «مجالسه» در اسلام نماد گشودگی است که پیامبر(ص) مروج آنهاست. اصولاً «گفت‌وگو» و به عبارت دیگر «باز کردن سر سفره دل» و در نتیجه ارائه اطلاعاتی از خود که با سلام و مصافحه شروع می‌شود در مکتب اسلام اهمیت بسزایی دارد. برخلاف نظریه پردازان دوره مدرنیته که «بی‌تفاوتی مدنی» را ترویج می‌کنند،(23) رسول خدا(ص) گفت‌وگوی مدنی را ترویج و در ارتباطات میان فردی به آن ملتزم بود.
مصافحه: هنگامی که پیامبر(ص) به مسلمانی می‌رسید، ابتدا با وی دست داده ومصافحه می‌کرد.(24) پیامبر(ص) مصافحه را قبل از طرف مقابل قطع نمی‌کرد. امام علی(ع) می‌فرماید:
هرگز نشد که رسول خدا(ص) با کسی دست بدهد و زودتر از طرف مقابل دست خود را از دست او بیرون بکشد تا آنگاه که آن طرف، دست پیامبر(ص) را رها می‌ساخت.(25)
سلام: رسول خدا(ص) به هر کسی می‌رسید ـ کوچک و بزرگ ـ سلام می‌داد.(26)
[اگر کسی پیش‌دستی کرده و جلوتر سلام می‌داد] اگر می‌گفت: سلام علیک، پیامبر(ص) در جواب می‌فرمود: و علیک‌السلام و رحمه الله، و هنگامی که آن مسلمان می‌گفت: السلام علیک و رحمهالله، می‌فرمود: و علیک السلام و رحمه الله و برکاته، و این گونه بود که رسول خدا(ص) جواب سلام را اضافه‌تر می‌داد.(27)
مجالست: پیامبر نه تنها در شروع گفت‌وگو با سلام و مصافحه پیش‌دستی می‌کرد هیچ‌گاه گفت‌وگوی همدلانه و مجالست را قطع نمی‌کرد. علی(ع) می‌فرماید:
هرگز نشد که کسی با پیامبر آغاز به صحبت نماید و او پیش از طرف مقابل سکوت نموده و گفت‌وگو را قطع نماید.(28)
هرگاه شخصی وارد شده و نزد رسول خدا(ص) می‌نشست، پیامبر هرگز از جای خویش بر نمی‌خاست، تا آنگاه که خود آن شخص برخیزد.(29)
پیامبر حتی موقع جدایی، میهمان را مشایعت می‌کرد.(30)
پیامبر(ص) در منش ارتباطی خویش از عوامل ابهام و اختفا پرهیز می‌کرد. به گونه‌ای رفتار نمی‌کرد که طرف مقابل احساس نماید حوزه‌‌های ابهام وجود دارد و پشت پرده اطلاعاتی وجود دارد که پیامبر(ص) از آنها مخفی می‌کند؛ به همین دلیل پیامبر(ص) به کسی خیره نمی‌شد،(31) و با چشم و ابرو یا دست اشاره نمی‌کرد. (32) اشاره کردن را شأن پادشاهان دانسته و می‌فرمود: «اشارت کردن خیانت است و شایسته هیچ پیامبری نیست که اشاره کند».(33)

خلاصه و نتیجه‌گیری

مطالعه سیر زندگانی پیامبر(ص) نشان می‌دهد که «ارتباطات میان فردی» در انجام رسالت الهی نقش بسزایی داشت. اصول و قواعد ارتباطات میان فردی پیامبر (ص) را می‌توان در گزاره‌های ذیل تلخیص کرد:
الف) از مردم گریزپای نبود و در نهایت توان، خود را در معرض ارتباطات میان فردی قرار می‌دادند.
ب) از همه زمینه‌های ساختاری برای برقراری ارتباط با توده مردم استفاده می‌کردند.
ج) در پشت صحنه، زمینه‌ها را به گونه‌ای فراهم می‌کردند که ارتباط به نحو مطلوب و عاری از پارازیت صورت بگیرد.
د) تلاش می‌کردند از کلیه موانع ارتباط پرهیز نموده و صحنه رابرای گفت‌وگوی دو طرف آماده کنند.
ه) اصل مساوات را در ارتباط میان فردی مراعات کرده و به گونه‌ای رفتار می‌کردند که در تعاملات اجتماعی نقش متغیرهایی همانند سن، جنس، قدرت و ثروت به حداقل ممکن کاهش یابد و مخاطب احساس «فرودستی» نکند.
و) با مردم به گونه حمایتگرانه گفت‌وگو می‌کردند به طوری که مخاطب هیچ گونه احساس بازخواست نکرده و بدون ترس و واهمه خواسته‌های خود را مطرح نماید.
ز) از گشودگی بسیار بالایی برخوردار بوده و با بشاشت، خوشرویی و پرهیز از رفتارهای ابهام‌زا، مخاطب را به گفت‌وگو ترغیب می‌فرمودند.
ح) با مثبت‌گرایی، گفتمان «امید»، «خوش‌بینی»، «توکل» و «انتظار» را ترویج کرده و اصل «تجاهل» و «تغافل» از مخالفان را جایگزین اصل «تجسس» می نمودند.
ط) الگوی ارتباطی پیامبر اکرم(ص) کاملاً باالگوی به تصویر کشیده شده به وسیله گافمن منافات دارد. در سیره پیامبر(ص) اغفال و تمسک به ابزارهای نامشروع جایگاهی ندارد.
ی) در گفتمان ارتباطی پیامبر(ص) آرمان صوری هابرماس در قله تحقق قرار گرفته و رویای قرن بیستمی را در عالم واقع و آن هم در اوج قدرت به منصه ظهور رسانده است.
ـ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.
ـ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، قم، سیدالشهداء، 1405 ق.
ـ ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف ابن عبدالله، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالحیل، 1992 م.
ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1983 م.
ـ ______، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.
ـ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، چاپ بیست و پنجم، 1381.
ـ میناوند، محمد قلی «اینترنت و توسعه سیاسی: حوزه عمومی در فضای سایبرنتیک» دو فصلنامه پژوهش علوم سیاسی، ش 2 (سال 1385).
ـ سورین، ورنر و جیمز تانکارد، نظریه‌های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1381.
ـ دادگران، سید محمد، مبانی ارتباطات جمعی، تهران، انتشارات فیروزه، چاپ ششم، 1383.
ـ ریتزر، جورج، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ هشتم، 1383.
ـ ازکیا، مصطفی، جامعه شناسی توسعه، تهران، موسسه نشر کلمه، چاپ سوم، 1380.
ـ محسنیان راد، مهدی، ارتباط شناسی، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1369.
ـ گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1377.
ـ فرهنگی، علی اکبر، مبانی ارتباطات انسانی، تهران، موسسه رسا، چاپ هفتم، 1382.
ـ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، چاپ اول، 1409 ق.
ـ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365.
ـ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی طالب ، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379 ق.
ـ شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، قم، مکتبه الداوری، بی‌تا.
ـ ـــــــــــــــ، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413ق.
ـ سید ابن طاوس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367.
ـ نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت، 1408 ق.
ـ کلینی، محمد بن محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
ـ طباطبایی، سید محمد حسین، سنن النبی، ترجمه عباس عزیزی، تهران، انتشارات صلاه، تهران، 1385.
ـ ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، قم، مکتبه الفقیه، 1376 ق.
ـ واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تاریخ جنگ‌های پیامبر ، ترجمه محمود مهدوی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1369.
ـ خان محمدی، کریم، «تعیّن اجتماعی مشارکت سیاسی زنان در اندیشه معاصر تشیع»، فصلنامه شیعه شناسی، سال پنجم، ش 18، (تابستان 1386).
ـ خامنه‌ای، آیت الله سید علی، سخنرانی برای طلاب مشهد، در حرم مطهر امام رضا ، 26/2/1386.
ـ گافمن، اروین، داغ ننگ، ترجمه مسعود کیانپور، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1386.
ـ طبرسی، رضی الدین حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، انتشارات شریف رضی، 1412ق.

پی نوشتها :

*استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم (ع)
1- ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی (بیروت: دارالجمیل، 1992 م) ج 2، ص 751.
2- کلینی، پیشین، ج 2، ص 671.
3ـ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام (قم: مکتبه الفقیه؛ 1376 ق) ج 1، ص 32.
4ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 8، ص 273.
5ـ محمد حسین طباطبایی، پیشین، ص 74.
6ـ محمد بن حسن حر عاملی، پیشین، ج 8،ص 421.
7ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 8، ص 34.
8ـ محمد بن عمر واقدی، مغازی، تاریخ جنگ‌های و پیامب ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی (تهران: چاپ دوم، مرکز نشر دانشگاهی، 1369) ص 860.
9ـ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 3، ص 467.
10- اروین گافمن، پیشین، ص 152.
11ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 369.
12ـ همان، ج 9، ص 327؛ محمد بن عمر واقدی، پیشین، 828.
13ـ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق (قم: انتشارات شریف رضی، 1412 ق) ص 23.
14ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 230.
15ـ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه (قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق) ج 19، ص 374.
16ـ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص 118.
17ـ همان، ج 16، ص 229.
18ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 8، ص 407.
19ـ همان، ص 268.
20- مهدی محسنیان راد، ارتباط شناسی (تهران: چاپ اول، انتشارات سروش، 1380) ص 85.
21ـ کلینی، پیشین، ج 1، ص 23.
22ـ محمد باقر مجلسی، ج 16، ص 235.
23ـ آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی (تهران: چاپ اول، نشر مرکز، 1377) ص 96.
24ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 226.
25ـ کلینی، پیشین، ج 2، ص 182.
26ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 8، ص 364.
27ـ همان، ص 371.
28ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 236.
29ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 8، ص 438.
30- محمد حسین طباطبایی، پیشین، ص 108.
31ـ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 236.
32ـ همان، ص 332.
33ـ ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 139.

منبع:فصلنامه تخصصی تاریخ اسلام شماره 37

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید