چرا امام‌ زمان از فرزندان امام‌ حسین‌علیه‌السلام است نه امام‌ حسن‌علیه‌السلام؟

چرا امام‌ زمان از فرزندان امام‌ حسین‌علیه‌السلام است نه امام‌ حسن‌علیه‌السلام؟

با استفاده از روایات اسلامی، قطعی و مسلم است که امام‌ زمان از فرزندان امام‌ حسین علیه‌السلام است. چنان‌که حذیفه، از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت می‌کند که فرمود: «اگراز دنیا بیش از یک‌روز هم باقی نمانده باشد، خدا آن‌ روز را طولانی گرداند تا مردی از اولاد مرا، که همنام من است برانگیزد.» سلمان عرض کرد: یا رسول‌الله! از کدام فرزندت به‌وجود می‌آید؟ پیغمبر اکرم دست مبارکش را بر حسین زده فرمود: «از این».[۱] همچنین ابووائل گوید: امام علی علیه‌السلام به فرزندش حسین نگاه کرد و فرمود: «این پسرم آقا و سید است، چنان‌که خدا او را آقا و سید نامیده و از پشت او مردی همنام پیغمبر و شبیه آن حضرت در خلقت و اخلاق بیرون آید که در وقت غفلت مردم و ضایع‌شدن حق و ظهور ظلم و ستم، خروج کند. به خدا سوگند، اگر خروج نکند (و شمشیر به‌دست نگیرد) گردنش را می‌زنند. از خروجش ساکنان آسمان خشنود شوند و زمین را از عدل و داد پر کند چنان‌که از ظلم و ستم پر شده باشد».[۲] روایات اندکی نیز وجود دارد که امام‌ زمان را از فرزندان امام‌ حسن مجتبی علیه‌السلام معرفی کرده. مثلاً‌ در همین روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به جای حسین، حسن آورده شده است. اما بعید نیست که این‌گونه احادیث ساختگی باشد؛ زیرا انگیزه‌هایی برای جعل این روایات به چشم می‌خورد؛ مشابه آنچه بنی‌عباس را به جعل احادیثی مبنی‌ بر اینکه مهدی از اولاد عباس است وادار ساخت. یکی از آن انگیزه‌ها این است که فرزندان امام‌ حسن علیه‌السلام به‌منظور تشکیل حکومت، از این روایات بهره می‌بردند. و اما اینکه چرا امام مهدی علیه‌السلام از فرزندان امام‌ حسین علیه‌السلام است نه امام‌ حسن علیه‌السلام و اینکه چرا از فرزندان امام‌ مجتبی علیه‌السلام کسی به امامت نرسید. در روایات نکات و دلایلی دراین باره به‌چشم می‌خورد که بدان اشاره می‌شود، البته این امری است الهی که خداوند متعال به مصلحت حقیقی آن آگاه است و ما تنها بندگان او هستیم و باید تسیلم امر خدای حکیم باشیم.
امام‌ رضا علیه‌السلام در پاسخ به این پرسش ـ که چرا امامت در فرزندان حسین قرار گرفت، نه در فرزندان حسن ـ فرمود: «زیرا خداوند خواسته است که از فرزندان حسین باشد و از فرزندان حسن نباشد و خداوند هیچ‌گاه از آنچه انجام می‌دهد مورد سؤال قرار نمی‌گیرد».[۳] اما به هر حال در برخی روایات بخشی از حکمت‌های این امر روشن شده.  هشام‌بن‌سالم از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد: امام‌ حسن افضل است، یا امام‌ حسین؟ امام‌ صادق علیه‌السلام فرمود: «حسن»، پرسید: پس چرا امامت بعد از حسین در فرزندان او است، نه فرزندان حسن؟ فرمود: «خداوند متعال دوست داشت که سنت موسی و هارون را در رابطه با حسن و حسین علیهماالسلام نیز قرار دهد. آیا نمی‌بینی که موسی و هارون هر دو پیامبر بودند، همان‌طوری که حسنین علیها‌السلام هر دو امام هستند؟ و خداوند عزوجل، نبوت را در فرزندان هارون قرار داد نه در فرزندان موسی؛ اگرچه موسی از هارون برتر بود…».[۴] همچنین از روایتی که درباره شهادت سیدالشهدا وارد شده، ارتباطی بین شهادت امام‌ حسین علیه‌السلام و قراردادن امامت در فرزندان آن حضرت دیده می‌شود. امام‌ صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «جبرئیل بر رسول‌ خدا نازل شده، عرض کرد: «ای محمد! خداوند تو را مژده می‌دهد به مولودی که از فاطمه متولد می‌شود،‌ و امت تو بعد از تو او را به قتل می‌رسانند». پیغمبر فرمود: «ای جبرئیل سلام مرا به آفریدگارم برسان و عرض کن مرا نیازی بر چنین فرزندی ـ که امتم بعد از من او را می‌کشند ـ نیست».
جبرئیل به آسمان عروج نموده، دیگر بار هبوط کرد و همین را گفت و باز همان جواب را شنید. دیگر باره فرود آمد، عرض کرد: «پروردگارت به تو سلام می‌رساند و تو را مژده می‌دهد که خدا در ذریه این پسر امامت و ولایت و وصایت را قرار می‌دهد». پیغمبر فرمود: «راضی شدم».
پس از آن نزد فاطمه علیها‌السلام فرستاد. به او خبر داد که خداوند مرا مژده می‌دهد به مولودی که خدا به تو عطا می‌فرماید و امت من‌ بعد از من او را به قتل می‌رسانند. فاطمه خدمت پدرش فرستاده، عرض کرد: «مرا نیازی به چنین مولودی نیست که امت تو بعد از تو او را بکشند».
دیگر بار آن حضرت کسی را نزد فاطمه علیها‌السلام فرستاد و پیام داد که خداوند در ذریه این پسر امامت و ولایت و وصایت را قرار می‌دهد. آن‌گاه فاطمه علیها‌السلام پیام به رضایت خود داد.»[۵] و نیز امام‌ صادق علیه‌السلام فرموده است: «خداوند متعال امام‌ حسین علیه‌السلام را به‌خاطر شهادتش پاداش داد به اینکه: امامت را در ذریه او قرار دهد، و در تربتش شفا باشد و دعا کنار قبرش اجابت گردد…».[۶] پی‌نوشت‌ها
۱. ذخائرالعقبی، محب‌الدین طبری، ص۱۳۶.
۲. الغیبه، شیخ طوسی، ص۱۱۶.
۳. الزا‌م‌الناصب، شیخ حائری یزدی، ج۱، ص۴۷.
۴. کمال‌الدین، شیخ صدوق، ص۴۱۶.
۵. کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۴.
۶. امالی، شیخ طوسی، ۳۱۷.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید