«انسانهای بزرگ، مظهر، تجسم، عصاره یا نماینده جنبشها یا ادوار تاریخی هستند.[1]»
پل ادواردز
«وقتی در برابر روح بزرگ یک انسان قرار می گیریم، گویی بر بالای قله ای مرتفع ایستاده ایم و نسیمی که از دور دستها می وزد، روح ما را به اهتزاز در می آورد.»
چرا انسان به الگو نیازمند است؟ و چرا جوانان بیش از دیگران، چنین نیازی را احساس می کنند؟ شاید اولین پاسخی که به نظرتان می رسد، خصیصه «کمال گرایی» آدمی است، که او را از درون به حرکت وا می دارد تا خود را به کسانی که مظهر کمالات اخلاقی هستند، نزدیک کند و صفات او را اقتباس کرده و آنها را در شخصیت خود، جذب کند. به این پدیده اصطلاحاً «همانند سازی» گفته می شود. از سوی دیگر زندگی مشتمل بر قواعدی است که جوانان مایلند، آنها را بیاموزند و بهترین شیوه کار را در تأسی جستن به رفتار و منش افراد مورد قبول خویش می دانند. تا بر این مبنا بتواند به شخصیت یک مرد یا زن کامل، دست یابند.
تأثیر الگو بر جوانان
معمولاً نسل جوان، به فعالیتها و امور زندگی، از جنبه تأثیر آنها توجه می کنند و اصطلاحاً «غایت گرا» هستند. در این خصوص نیز آنها مایلند، بدانند که نقش و تأثیر الگوها در شخصیت آنها چیست؟
برخی از آثار ارزنده الگو بر جوانان عبارتند از:
1. گرایش به الگوهای برجسته، افکار را منظم کرده و به آنها تمرکز می بخشد. در حقیقت، همگرایی فکری زمانی پدید می آید که آدمی در صدد همانند سازی با شخصیتی برتر از خود برآید.
2. الگوگرایی، نسل جوان را به تعالی روح و همتای والا فرا می خواند. آشنایی با چنین الگوهایی، جوانان را به نوعی تحسین آنها وا می دارد و برای دستیابی به منزلت رفیع الگوها، از هدفهای محدود و زندگی روزمره فراتر رفته و به نوعی به سوی حیات معقول و معنوی، سوق می دهد.
3. شناخت الگوهای رشید و بالنده، موجب به کار افتادن استعدادهای راکد و ظرفیتهایی پراکنده وجود جوانان می شود. حالت جذب و انجذابی که در پرتو تماس و آشنایی با الگوها به جوانان دست می دهد، آنچنان نیرومند است که توانایی به جریان انداختن تواناییهای مکنون و بلااستفاده نسل جوان را دارد.
رسالت ما در قبال الگوی نسل جوان چیست؟
برخی راه کارها در این زمینه عبارتند از:
1. در اولین گام، ضروری است که اعتماد نسل جوان را به قدر کافی جلب نماییم تا بتوانیم امکان ارتباط آنان را با الگوهای مورد نظرشان فراهم نماییم.
2. رسانه های گروهی با توجه به جذابیت و گستره نفوذشان در شخصیت جوانان، الگوهای ارزنده و متعالی را به خوبی ترسیم کنند تا نیاز شدید این نسل را اقناع کنند و ساختار اندیشه غنی و اصیل جوانان را به روزمرگی و ابتذال، عادت ندهند.
3. تبیین عناصر فرهنگ خودی به زبان مورد پسند و اقبال جوانان، ضروری تر از هر زمان دیگری، توجه برنامه ریزان و مسؤولان فرهنگی جامعه را به خود جلب می کند. تهی شدن از فرهنگ اسلامی و ملی، راه را برای نفوذ فرهنگ بیگانه هموار می کند.
4. اطرافیان جوان همچون والدین، اولیا و مربیان مدارس و استادان دانشگاه ها، نزدیکترین و مؤثرترین افراد برای او محسوب می شوند، زیرا جوان برای اتخاذ الگوی مطلوب، ابتدا به رفتار نزدیکترین انسانهایی که در پیرامونش هستند، دقیق می شود و سعی در درون سازی و جایگزین ساختن آنها در شخصیتش می نماید. پس لازم است، همه ما آنچنان باشیم که کفایت و صلاحیت لازم را برای الگو بودن نسل جوان، احراز نماییم.
5. تفکیک و شناسایی حدود و منزلت الگوها از ضد الگوها، امری ممکن و ضروری است. چه مانعی دارد در بحبوحه الگوپذیری نسل جوان، در خصوص ویژگیهای الگوی مطلوب و موارد افتراق آن از «ضدالگو» برایشان سخن بگوییم و با ایجاد «پل عاطفی» مطلوب ارتباط و همانند سازی این نسل پرشور خروش را با اسوه های متعالی زندگی، تسهیل نماییم.
[1] . پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ترجمه بهزاد سالکی، پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 169.
محمدرضا شرفی – جوان و نیروی چهارم زندگی، ص 17 – 19