حکمت نبوت ـ نبوت پیامبراسلام(ص)

حکمت نبوت ـ نبوت پیامبراسلام(ص)

در ابتدای بعثت، روزی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در صحن کعبه نشسته بود، جماعتی از اشراف و بزرگان قریش مانند ابوالبختری، ابوجهل و عاص‌ ابن وائل و… وارد مسجد شدند. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ مشغول یاد ‌دادن قرآن، و قوانین اسلام به چند نفر از یاران خود بود.
اشراف با دیدن پیامبر و یاران، به خود گفتند کم‌کم کار محمد بالا گرفته و فوق‌العاده مهم شده، خوب است برویم او را سرزنش کنیم و با او بحث نمائیم و با باطل نمودن آن چه آورده، او را نزد یارانش خوار و شرمسار نمائیم شاید با این وسیله، دست از گمراهی و عصیان و سرکشی خود بردارد. اگر از این راه هم نشد، چاره‌اش شمشیر است.
ابوجهل: بسیار خوب، ولی چه کسی می‌تواند با او بحث کند؟
عبدالله بن ابی امیه: من، آیا تو مرا به عنوان همتای نیرومند او در بحث قبول نداری؟
ابوجهل: چرا
همگی با هم به طرف پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ حرکت کردند، عبدالله شروع به سخن کرد و گفت: محمد تو ادعای خیلی بزرگی می‌کنی، و گفتار حیرت انگیزی داری، می‌پنداری تو فرستاد‌ه آفریدگار جهان هستی، ولی برای آفریدگار جهان شایسته نیست که کسی مانند تو را به عنوان رسالت انتخاب کند، زیرا تو هم مانند ما بشری هستی که می‌خوری و می‌آشامی و در بازارها راه میروی.[1] نگاه کن ببین پادشاه روم و ایران، برای سفارت، کسی را انتخاب می‌کنند که دارای ثروت کلان، اهمیت اجتماعی فوق العاده، دارای کاخها، خانه‌ها، خیمه‌ها، و دارای چندین برده و خدمتکار باشد. آفریدگار جهان که از این شاه‌ها مهمتر است، اینها بنده‌های او هستند و بنابراین او تو را با این فقر و تنگدستی به عنوان پیامبر انتخاب نمی‌کند و با این وضع اگر تو سفیر او بودی، حتماًً فرشته‌ای همراهت می‌فرستاد تا ادعای تو را تصدیق کند، و ما آن فرشته را می‌دیدیم.[2] بلکه اساساً اگر خدا می‌خواست پیامبر بفرستد، فرشته‌‌ای را برای رسالت انتخاب می‌کرد [3] نه بشری مانند خود ما، تو را کسی جادو کرده و از این جهت خیال می‌کنی که پیامبری، ولی واقع این طور نیست.
پیامبر: حرف دیگری هم داری؟
عبدالله: آری، اگر خدا می‌خواست برای ما پیامبری بفرستد، حتماً ثروتمندترین، و پرنفوذ‌ترین افراد ما را انتخاب می‌کرد، نه تو را. این قرآن که به پندار تو، خداوند بر تو نازل کرده، چرا بر مرد بزرگ و با شخصیتی از مکه، مانند: ولید بن مغیره و یا از طائف، مانند: عروه بن مسعود فرود نیامده؟
پیامبر: حرف دیگری هم داری؟
عبدالله: آری، ما هرگز گفته‌های تو را باور نمی‌کنیم مگر اینکه در مکه چشمه آبی جاری سازی. همانطور که می‌دانی سراسر این سرزمین را کوه و سنگ فرا گرفته ، اگر می‌خواهی ما به تو ایمان بیاوریم این سنگها را از این سرزمین بردار، و چاههای متعددی حفر کن، و چشمه‌های آبی در مکه جاری ساز که ما بی‌اندازه به آن محتاجیم.[4] یا باید باغی از خرما و انگور داشته باشی که مورد استفاده خودت و ما قرار گیرد، و در این باغها جوی‌های آب روان نمائی. یا آسمان را پاره پاره کنی و بر سر ما فروریزی. یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما حاضر سازی بطوری که ما آنها را مشاهده کنیم. یا خانه‌ای از طلا داشته باشی. یا به آسمان بالا روی، ولی بالا رفتن ترا هم باور نمی‌کنیم مگر اینکه نامه‌ای از خداوند بیاوری با این مضمون:
«این نامه از خداوند با اقتدار حکیم است، به عبدالله بن امیه و کسانی که با او هستند، من لازم دانم، شما به فرستاده من محمد، ایمان بیاورید و گفتارش تصدیق کنید که او از پیش من آمده است». ولی پس از انجام تمام این کارها که گفتم، باز هم نمی‌دانم که شخص من رسالت تو را می‌پذیرد یا نه. بلکه اگر ما را به آسمان هم بالاببری و درهای آنرا باز و ما را در آن وارد سازی می‌گوئیم چشم بندی، و یا جادو کرده‌ای[5] پیامبر: سخن دیگری نداری؟
عبدالله: این همه ایراد گرفتم کافی نیست؟ نه، دیگر سخنی ندارم، در پاسخ این ایرادها آن چه به نظرت می‌رسد بگو، و از آن چه در دل داری، پرده بردار…
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ، در اینجا خداوند را مخاطب قرار داده، چنین فرمود: «خدایا تو همه آوازها را می‌شنوی، و همه چیز را می‌دانی، می‌دانی که بندگانت چه گفتند». خداوند آیاتی بر او نازل کرد و پیامبر رو به عبدالله فرمود: «اینکه گفتی من بشری مانند شما هستم، غذا می‌خورم، راه می‌‌‌روم درست است، ولی امر رسالت به دست خدا است، چه می‌شود کرد، خدا مرا شایسته پیامبری دیده، وبه رسالت انتخاب کرده است». اینکه گفتی پادشاهان، سفراء متشخص و ثروتمند انتخاب می‌کنند، چرا خدا مرا انتخاب کرده «معلوم می‌شود اصلاًً هدف رسالت را نمی‌فهمی» خداوند من فقیر را انتخاب کرده، تا قدرت خود را به ما نشان دهد، که چگونه شما با داشتن تجهیزات کافی و نیرو نمی‌توانید چرا نابود کنید و از نفوذ من در جامعه جلوگیری نمائید. او بزودی مرا بر شما پیروز می‌کند، گروهی از شما را خواهم کشت و گروهی را در بند خواهم کشید و سپس شهر‌های شما را تحت کنترل من در می‌آورد… اینکه گفتی اگر پیامبر بودی فرشته‌ای همرا‌هت می‌آمد که رسالت تو را گواهی کند، بلکه اگر خدا بخواهد پیامبر بفرستد، فرشته‌ای می‌فرستد «این ایراد هم درست نیست، زیرا شما نمی‌توانید فرشته را ببینید، و بر فرض، قدرت دیدن فرشته را پیدا کنید می‌گوئید آن فرشته نیست، بلکه بشری مانند ما است، چون در این به صورت لازم است بصورت انسانی بر شما ظاهر شود تا بتوانید با او تماس بگیرید و سخنش را بشنوید، و مقصود او را بفهمید، بنابراین آن وقت از کجا می‌فهمید که او راست می‌گوید؟ بلکه خداوند انسانی را به عنوان پیامبری انتخاب می‌کند، و به او معجزاتی می‌دهد که انسانهای دیگری که مانند او هستند به هیچ وجه توانائی انجام آن معجزات را ندارند، و این گواهی علمی خداوند بر پیامبری او است اگر فرشته‌ای بر شما ظاهر می‌شد و معجزاتی انجام می‌داد از آنجا که ماهیتش با شما تفاوت داشت، نمی‌توانستید باور کنید که این معجزات مستند به خدا است، و خداوند با دادن این معجزات رسالت او را عملاً گواهی نموده است… اما این‌که گفتی من در نتیجه جادو گرفتار تخیل نبوت شده‌ام، خود می‌دانید قدرت تشخیص و تفکر من بهتر از شما است، آیا تا به حال از ابتدای کودکی من تا کنون که چهل سال دارم، دنائت، دروغ، جنایت، خطا در سخن، نابخردی در عقیده، از من مشاهده کرده‌اید؟ اما اینکه ایراد گرفتی که چرا قرآن بر مردی متشخص از مکه یا طائف نارل نشده؟ خدا مانند تو برای ثروت و ثروتمندی ارزش قائل نیست «هر کس که شایستگی واقعی داشته باشد او را رهبر جامعه قرار می‌دهد» «و اما خواسته‌هائی را که به عنوان سند نبوت از من تقاضا کردی، این خواسته‌ها‌ چند نوع است»: نوع اول : اموری که بر فرض، انجام دهم دلیل نبوت من نمی‌شود و پیامبر خدا نمی‌تواند نادانی مردم را غنیمت بشمرد و به ادله‌ای رسالت خود را ثابت کند که واقعاًً دلالتی ندارند.
نوع دوم: موجب نابودی تو است، و دلیل آوردن، برای گرایش به مذهب است، نه برای نابود کردن مردم.
نوع سوم: تحقق آن از نظر عقل امکان پذیر نیست.
نوع چهارم: اموری که ثابت می‌کند تو آدم لجبازی هستی که به هیچ وجه حاضر نیستی حقیقت را بپذیری، و کسی که به این بیماری مبتلا باشد، داروی آن بلای آسمانی، و یا دوزخ و یا شمشیر دوستان خدا است. امّا مطلب اولی را که به عنوان سند نبوت از من می‌خواستی (جاری ساختن چشمه) از سئوالت پیدا است که دلیل ارتباط انسان را با خدا نمی‌دانی، گیرم که من چنین کاری کردم، این دلیل نبوت من است؟
ـ : نه.
پیامبر: خود تو، در طائف باغها داری، آیا قسمتی از این باغها پیش از این که به این صورت درآید زمین‌های سخت و ناهموار و بی آب نبود که با فعالیت‌های تو هموار شد و چشمه‌های آب در آن جاری گردید؟!
ـ : چرا.
پیامبر: مانند تو کسانی دیگر هم هستند که نظیر باغ‌های تو را احداث کرده باشند؟
ـ : آری.
پیامبر: با چنین عملی تو و آنها پیامبر شدید؟
ـ : نه.
پیامبر: بنابراین جاری ساختن چشمه، سند نبوت محمد نمی‌تواند باشد، و این گفته تو در واقع مانند این است که بگوئی ما به تو گرایش پیدا نمی‌کنیم مگر این که بلند شوی و راه بروی، یا مانند مردم غذا بخوری. و اما درخواست دوم (که من دارای باغ خرما و انگور باشم) آیا تو و رفقایت در طائف چنین باغ‌هائی ندارید؟… و آیا با داشتن چنین باغ‌ها شما پیامبر شدید؟
عبدالله: نه.
پیامبر: بنابراین چرا از پیامبر به عنوان دلیل ارتباط با خدا، چیزهائی را می‌خواهید که بر فرض انجام دادن دلالت بر صدق او نمی‌کند بلکه دلیل کذب اوست، چون به اموری استدلال می‌کند، که از نظر علمی نمی‌توان با آن استدلال کرد. «و اما درخواست سوم» (فرو ریختن آسمان) موجب نابودی شما ـ و بلکه دیگران ـ می‌گردد، و پیامبر خدا، مهرش به تو بیش از این است، او تو را نابود نمی‌کند، بلکه با دلیل، حقیقت را به تو ثابت می‌نماید. ولی دلیل اثبات نبوت معجزه، به انتخاب مردم نیست چون مردم مصالح و مفاسد نمی‌دانند… گاه کارهای محال و نشدنی را انتخاب می‌کنند. سپس: فرمود آیا طبیب، داروی بیماران را به انتخاب خود آنها واگذار می‌کند؟، مسلم اینطور نیست، بلکه آن داروئی که خود صلاح می‌داند می‌دهد، بیمار، بخواهد یا نخواهد.[1] . و قالوما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق (فرقان 7).
[2] . لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا (فرقان7).
[3] . ولو شاء الله لانزل ملائکه (مؤمنون 24) لقالوا لوشاء ربنا لانزل ملائکه (فصلت14).
[4] . این خواسته و خواسته بعد بطور اجمال در سوره اسراء آیه90 و 93 آمده است.
[5] . ولو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون اقالوا انما سکرت ابصار‌نا بل قوم مسحورون (حجر 15).
@#@.. و علاوه بر این، اگر کسی مدعی حقی بر دیگری است، قاضی نمی‌تواند به او بگوید دلیلی که می‌آوری باید مطابق میل خصم باشد. و به انتخاب او تعیین گردد، اگر چنین بود هیچ کس نمی‌توانست حق خود را ثابت کند. «و اما درخواست چهارم » (احضار خدا و فرشتگان) نشدنی و محال است، و نیازی به توضیح ندارد، زیرا که آفریدگار، مانند آفریده نیست که بیاید، برود، حرکت کند، و در برابر چیزی قرار گیرد تا قابل احضار باشد… به بینم تو در طائف و مکه دارای زمین و باغ و مستغلات و کارمند نیستی؟
پیامبر: عبدالله: چرا آیا خودت شخصاً به کارهای آنجا رسیدگی می‌کنی یا نماینده‌ای داری؟
ـ : نماینده دارم.
پیامبر: اگر کارمندان به نماینده‌ات بگویند، در صورتی ما نمایندگی تو را می‌پذیریم که شخصاً عبدالله همراه شما باشد صحیح است؟
ـ: نه.
پیامبر: بنابراین این نمایندگان تو برای اثبات نمایندگی خویش باید چه کنند؟ آیا چنین نیست که اگر از طرف تو نشانه درستی که دلالت بر صدق تو کند همراه داشته باشند، بر کارمندان لازم است آنها را تصدیق کنند؟
ـ : چرا، همینطور است.
پیامبر: حالا اگر کارمندان، نماینده تو را نپذیرند و نماینده‌ات برگردد و بگوید اینها مایل هستند خودت همراه من بیائی «و تا نیائی نمی‌روم» آیا نماینده مخالف تو شمرده نمی‌شود؟ و تو به او نمی‌‌‌گوئی که تو تنها نماینده من هستی نه مشاور و فرمانده من؟
ـ :چرا.
پیامبر: چگونه درخواستی را که از زارعین و نماینده خود صحیح نمی‌دانی، خودت از نماینده خداوند داری، این دلیل قاطعی است که تمام درخواستهای تو را باطل می‌سازد. «و اما در مورد درخواست پنجم»‌ (داشتن خانه‌ای زرین)، خبر داری که «پادشاه» مصر خانه‌هائی از طلا دارد؟
عبدالله: آری.
پیامبر: او با داشتن آن خانه‌ها پیامبرشد؟
ـ : نه.
پیامبر: به همین دلیل خانه‌های زرّین دلیل نبوت محمد هم نمی‌شود و محمد نادانی تو را غنیمت نمی‌‌شمرد تا به این گونه دلیلها نبوت خود را ثابت کند.
«و اما در مورد درخواست ششم» (بالا رفتن به آسمان و آوردن نامه) بالا رفتن به آسمان از پائین آمدن مشکل تر است، و تو گفتی اگر من به آسمان هم بالا روم ایمان نمی‌آوری (مگر پس از بازگشت) وقتی بالا رفتنم سبب ایمان تو نشود، بازگشتم هم همانطور است. علاوه بر این تو گفتی باید نامه‌ای هم از خدا بیاوری، و پس از انجام تمام درخواستها باز هم نمی‌دانم رسالت تو را می‌پذیرم یا نه. بنابراین با اعتراف خودت، تو آدم لجبازی هستی که با روشن شدن حقیقت هم حاضر به پذیرفتن آن نیستی، پس تنها داروی شفا بخش تو شمشیر مجاهدین است…
خداوند برای پاسخ تمام سئوال‌های تو، یک جمله به من وحی کرد که بگو: «سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؛ منزه است خدای من، من فقط انسانی هستم فرستاده خدا»
از ساحت قدس پروردگارم دور است که به خواسته‌های افراد نادان، جامه عمل بپوشد، من هم انسانی مانند شما هستم که عنوان نمایندگی خدا را دارم، و بر من لازم نیست جز دلیلی که او به عنوان سند نبوت به من داده، دلیل دیگری بیاورم…
پیامبر اسلام(ص) با اشراف قریش

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید