امام‌ حسین‌(علیه السلام) در سخنان‌ یاران‌

امام‌ حسین‌(علیه السلام) در سخنان‌ یاران‌

نویسنده: محمد امینی‌

مقدمه‌
قلم‌ در بیان‌ عظمت‌ احیاگر بزرگ‌ اسلام‌ ناب‌ محمدی‌(ص) مفسّر عظیم‌ الشأن‌ ولایت‌و امامت‌، رهبر فرزانه‌، سرور آزادگان‌ گیتی‌، اسوه‌ بی‌نظیر فداکاری‌، شهید آگاه‌، چراغ‌فروزان‌ هدایت‌، کشتی‌ نجات‌ امت‌، حضرت‌ سیّد الشهدا امام‌ حسین‌(علیه السلام)، عاجز و ناتوان‌است‌.
آری‌ چه‌ می‌توان‌ نوشت‌ در عظمت‌ شخصیتی‌ که‌ همه‌ عالمان‌ متعهد و صاحب‌ نظران‌منصف‌ از عمق‌ جان‌ بر این‌ باورند که‌ حسین‌ حقیقتی‌ است‌ بزرگ‌ که‌ تمام‌ مردم‌ گیتی‌ دربرابر عظمت‌ روح‌ و علوّ همّت‌ او سر تسلیم‌ فرود آورده‌ و خضوع‌ کرده‌اند.
کدامین‌ عبارت‌ را در وصف‌ آن‌ جان‌ جانان‌ بکارگیریم‌ که‌ گویاتر از «مصباح‌ الهدی‌»،«سفینه‌ النجاه‌» و «سیدی‌ شباب‌ أهل‌ الجنه‌» باشد که‌ جد بزرگوارش‌، منجی‌ بشریت‌ وسرور کائنات‌ با آن‌ عبارات‌ او را ستوده‌ است‌.
و کدامین‌ کلمات‌ و جملات‌ می‌توانند حق‌ او را ادا کنند در حالی‌ که‌ خدایش‌ در قرآن‌کریم‌ در آیه‌ مباهله‌ او را «فرزند پیامبر» و در آیه‌ تطهیر «جزء پاک‌ترین‌ پاکان‌» و در سوره‌فجر «نفس‌ مطمئنه‌»اش‌ خوانده‌ است‌.
آری‌، از تصور عظمت‌ حضرت‌ ثار الله عاجزیم‌ و قلم‌ قاصرمان‌ از ادای‌ حق‌ عظیم‌حضرت‌ حسین‌ بن‌ علی‌8 ناتوان‌ است‌.
ولی‌ افرادی‌ وجود دارند که‌ از هر جهت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ نزدیک‌تر بوده‌اند و حتی‌ آن‌چنان‌ مجذوب‌ شخصیت‌ او شده‌اند که‌ در فداکردن‌ جان‌ خود در راه‌ او سر از پانمی‌شناختند و در رفتن‌ به‌ سوی‌ میدان‌ مبارزه‌ و شهادت‌ بر یکدیگر سبقت‌ می‌گرفتند وشهادت‌ در رکاب‌ او را نهایت‌ آمال‌ و آرزوی‌ خود می‌دانستند.
ظهر روز عاشورا وقتی‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) از نماز فارغ‌ شد در سخنان‌ کوتاهی‌ یاران‌ خود رابه‌ بهشت‌ بشارت‌ داد و فرمود: «این‌ پیامبر خداست‌ و اینان‌ شهدایی‌ که‌ در راه‌ خدا کشته‌شده‌اند، منتظر قدوم‌ شمایند، و شما را به‌ بهشت‌ بشارت‌ می‌دهند…»
اصحاب‌ به‌ امام‌ عرض‌ کردند: جان‌های‌ ما فدای‌ تو باد و خون‌های‌ ما نگاهدارنده‌ خون‌تو، به‌ خدا سوگند مادامی‌ که‌ از ما کسی‌ زنده‌ باشد، هیچ‌ گزندی‌ به‌ تو و حرم‌ تو نمی‌رسد.
ابن‌ عماره‌ از پدرش‌ نقل‌ می‌کند که‌: از حضرت‌ صادق‌(علیه السلام) سؤال‌ کردم‌ و گفتم‌: ازاصحاب‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) و ایثار و فداکاری‌ آنان‌ مرا آگاه‌ کن‌. آن‌ حضرت‌ فرمود: «پرده‌ وحجاب‌ از برابر آنان‌ برداشته‌ شد و منازل‌ خویش‌ را در بهشت‌ مشاهده‌ کردند، بطوری‌ که‌ برشهادت‌ و کشته‌ شدن‌ شتاب‌ می‌کردند تا با حور معانقه‌ نموده‌ و به‌ سوی‌ جایگاه‌ خود دربهشت‌ بروند».
شاعر عرب‌ چه‌ زیبا در وصف‌ آنان‌ سروده‌ است‌ که‌:
جادوا بأنفسهم‌ فی‌ حب‌ّ سیّدهم ‌والجود بالنفس‌ أقصی‌ غایه‌ الجود
السابقون‌ الی‌ المکارم‌ والعُلی‌ والحائزون‌ غداً حِیاض‌ الکوثر
لولا صَوارمُهم‌ ووقع‌ُ نِبالِهم ‌لم‌ تسمع‌ الاذان‌ صوت‌ مکبّر
آنان‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) را فراتر از سخن‌ و بیان‌ دانسته‌ و پیش‌ از آنکه‌ با زبان‌ در وصف‌ آن‌وجود مبارک‌ سخنی‌ بگویند، با عمل‌ خود به‌ وصف‌ او پرداخته‌ و اورا شایسته‌ ا´ن‌ دانسته‌اندکه‌ جان‌ خود را در راه‌ او فدا سازند. و با این‌ کار خود حتی‌ دشمنان‌ را به‌ تعجب‌ واداشته‌اند؛
ابن‌ ابی‌ الحدید معتزلی‌ گوید: به‌ یکی‌ از کسانی‌ که‌ در سپاه‌ کوفه‌ حضور داشت‌، گفته‌شد: وای‌ بر تو! چرا فرزند پیغمبر را کشتی‌؟!
آن‌ مرد گفت‌: دهانت‌ خرد باد! تو اگر می‌دیدی‌ آنچه‌ که‌ ما در کربلا دیدیم‌، تو هم ‌همین‌ کار را می‌کردی‌! آنها دست‌ به‌ قبضه‌ شمشیر می‌بردند و مانند شیران‌ غرنده‌ به‌ ماحمله‌ می‌کردند و خود را در دهان‌ مرگ‌ می‌انداختند! امان‌ قبول‌ نمی‌کردند، رغبتی‌ به‌ مال‌و منال‌ دنیا نداشتند! هیچ‌ چیزی‌ نمی‌توانست‌ در میان‌ ایشان‌ و مرگ‌ فاصله‌ بیندازد. اگر باآنها نمی‌جنگیدیم‌، همه‌ ما را از دم‌ شمشیر می‌گذرانیدند، چگونه‌ می‌توانستیم‌ از جنگ‌کردن‌ با آنها خودداری‌ کنیم‌؟!
هر چند او احمقانه‌ گناه‌ نابخشنودنی‌ خود را توجیه‌ می‌کند ولی‌ در واقع‌ اعترافی‌ است‌ به‌شجاعت‌ و بزرگواری‌ و پایداری‌ یاران‌ امام‌(علیه السلام).
ولی‌ متأسفانه‌ تاریخ‌ نتوانسته‌ است‌ سخنان‌ این‌ راد مردان‌ را در حق‌ امام‌ و مقتدای‌خود به‌ طور کامل‌ به‌ ثبت‌ برساند و حتی‌ برخی‌ از آنان‌ تنها نامشان‌ در لیست‌ شهدای‌ کربلاباقی‌ مانده‌ است‌ و اثری‌ از ابراز احساسات‌ آنان‌ نیست‌، ولی‌ همان‌ تعداد اندک‌ که‌نظراتشان‌ به‌ بهانه‌های‌ مختلف‌ پیرامون‌ حسین‌ بن‌ علی‌(علیه السلام) بیان‌ شده‌ است‌، می‌تواندگویای‌ جلوه‌هائی‌ از شخصیت‌ آن‌ حضرت‌ باشد و ما در این‌ مقاله‌ برا´ن‌ هستیم‌ که‌شخصیت‌ با عظمت‌ ا´ن‌ حضرت‌ را از دیدگاه‌ نزدیکترین‌ یارانش‌ مورد بررسی‌ قرار دهیم‌، وامیدواریم‌ نزد مولی‌ و مقتدایمان‌ حسین‌(علیه السلام) مقبول‌ واقع‌ گردد.

امام‌ حسین‌ (علیه السلام) در سخنان‌ یاران‌ بنی‌ هاشمی‌
1 ـ ابو الفضل‌ العباس‌(علیه السلام)
او اولین‌ فرزند علی‌(علیه السلام) از ام‌ البنین‌ است‌، علی‌(علیه السلام) در مورد علت‌ ازدواج‌ خود با مادر ابوالفضل‌(علیه السلام) می‌فرماید: «فتلد لی‌ غلاماً فارساً یکون‌ عوناً لولدی‌ الحسین‌ فی‌ کربلا به‌ خاطراین‌ که‌ برایم‌ پسر شجاعی‌ به‌ دنیا ا´ورد تا در کربلا یاور فرزندم‌ حسین‌ باشد».
و صاحب‌ «تنقیح‌ المقال‌» در مورد ا´ن‌ حضرت‌ می‌گوید: «وکان‌ شجاعاً فارساً وسیماًجسیماً یرکب‌ الفرس‌ المطهّم‌ ورجلاه‌ تخطان‌ الارض‌؛ آن‌ حضرت‌، شجاع‌، اسب‌ سوار،خوش‌ سیما، تنومند بود، درحالی‌ که‌ براسب‌ سوار می‌شد پاهایش‌ برزمین‌ کشیده‌می‌شد..»
متاسفانه‌ سخنان‌ این‌ راد مرد بزرگ‌ تاریخ‌ در حق‌ مولا و مقتدا و برادرش‌ حسین‌ به‌طور کامل‌ به‌ ثبت‌ نرسیده‌ است‌ مگر سخنانی‌ که‌ در لحظات‌ حساس‌ و سرنوشت‌ساز از آن‌حضرت‌ نقل‌ شده‌ است‌:
حسین‌(علیه السلام) را تنها نمی‌گذارم‌
یکی‌ از آن‌ مواقع‌ حساس‌ وقتی‌ است‌ که‌ شمر از هم‌ طائفه‌گی‌ خود با ام‌ البنین‌ سوءاستفاده‌ کرد و خواست‌ با دادن‌ امان‌ نامه‌ عبیدالله به‌ فرزندان‌ ام‌ البنین‌ بر زخم‌ دل‌ عزیززهرا نمک‌ بپاشد ولی‌ این‌ جا عباس‌ غیرت‌ و مردانگی‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاشت‌ و نه‌ تنهااز امان‌ نامه‌ او خوشحال‌ نشد، که‌ حتی‌ از او خشمگین‌ شد و فرمود:
«تبت‌ یداک‌ ولعن‌ ماجئتنا به‌ من‌ امانک‌ یا عدو الله أتأمرنا أن‌ نترک‌ أخانا وسیّدناالحسین‌ بن‌ فاطمه‌: وندخل‌ فی‌ طاعه‌ اللعناء وأولاد اللعناء؟!؛ دستانت‌ بریده‌ باد ولعنت‌ برا´ن‌ امانی‌ که‌ برای‌ ما ا´ورده‌ای‌! ای‌ دشمن‌ خدا! به‌ ما پیشنهاد می‌کنی‌ که‌ برادر و آقای‌ خود حسین‌ فرزند فاطمه‌ را رها کنیم‌ ودر تحت‌ فرمان‌ ملعونین‌ وفرزندان‌ملعونین‌ درآئیم‌.»
ویکی‌ دیگر از حساس‌ترین‌ لحظاتی‌ که‌ عباس‌ با سخنان‌ خود بر قوت‌ دل‌ برادرش‌حسین‌ افزود، شب‌ عاشورا بود که‌ بعد از خطبه‌ ابی‌ عبدالله(علیه السلام) به‌ نمایندگی‌ از اهل‌ بیت‌، امام‌ را مخاطب‌ ساخت‌ و عرض‌ کرد:
«هرگز تو را ترک‌ نخواهیم‌ کرد. آیا پس‌ از تو زنده‌ بمانیم‌؟ خداوند هرگز چنین‌ روزی‌ رانیاورد»
حسین‌(علیه السلام) تشنه‌ است‌ آب‌ نمی‌نوشم‌
یکی‌ دیگر از فرازهای‌ تاریخ‌ که‌ بیانگر ارادت‌ صمیمانه‌ و وفای‌ ابوالفضل‌(علیه السلام) نسبت‌ به‌برادرش‌ حسین‌(علیه السلام) است‌ آن‌ لحظه‌ای‌ است‌ که‌ عباس‌ تنهائی‌ برادرش‌ را مشاهده‌ کرد نزدآن‌ حضرت‌ آمد و عرض‌ کرد: آیا مرا رخصت‌ می‌دهی‌ تا به‌ میدان‌ بروم‌؟
امام‌(علیه السلام) گریه‌ شدیدی‌ کرد و فرمود: «ای‌ برادر تو صاحب‌ پرچم‌ و علمدار من‌ هستی‌؛
عباس‌ گفت‌: ای‌ برادر! سینه‌ام‌ تنگ‌ و از زندگی‌ خسته‌ شده‌ام‌ و می‌خواهم‌ از این‌منافقان‌ خونخواهی‌ کنم‌؛
امام‌(علیه السلام) فرمود: برای‌ این‌ کودکانم‌ کمی‌ آب‌ تهیه‌ کن‌».
عباس‌(علیه السلام) وقتی‌ به‌ شریعه‌ فرات‌ رسید، یاد عطش‌ حسین‌ و اهل‌ بیتش‌ او را از نوشیدن‌آب‌ بازداشت‌ و ابیاتی‌ را سرود که‌ در آن‌ ابیات‌ زندگی‌ بعد از امام‌ حسین‌(علیه السلام) را خواری‌ و ذلت‌می‌داند و می‌گوید:
یا نفس‌ من‌ بعد الحسین‌ هونی‌وبعده‌ لا کنت‌ أن‌ تکونی‌
هذا الحسین‌ شارب‌ المنون‌وتشربین‌ بارد المعین‌
جانم‌ فدای‌ حسین‌(علیه السلام)
و در رجزهائی‌ که‌ هنگام‌ پیکار سروده‌ است‌ ضمن‌ اینکه‌ حسین‌(علیه السلام) را با عناوین‌ «جان‌مصطفی‌» و «امام‌ صادق‌ یقین‌» و «نجل‌ النبی‌» ستوده‌ است‌ شهادت‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌را افتخار می‌داند و دشمنان‌ خود را تهدید به‌ آتش‌ سوزان‌ جهنم‌ می‌کند و می‌فرماید:
لا أرهب‌ الموت‌ اذ الموت‌ رقی‌حتی‌ اُواری‌ فی‌ المصالیت‌ لقا
نفسی‌ لنفس‌ المصطفی‌ الطهر وقااءنی‌ أنا العباس‌ أغدو بالسقا
ولا أخاف‌ الشر یوم‌ الملتقی‌
و بعد از قطع‌ دست‌ راستش‌ مشک‌ را به‌ دست‌ چپ‌ گرفت‌ و فرمود:
والله ان‌ قطعتم‌ یمینی‌اءنّی‌ احامی‌ أبداً عن‌ دینی‌
وعن‌ امام‌ صادق‌ الیقین‌نجل‌ النبی‌ الطاهر الامین‌
و بعد از قطع‌ دست‌ چپ‌ پرچم‌ را به‌ سینه‌ چسباند و فرمود:
یا نفس‌ لا تخشی‌ من‌ الکفّاروأبشری‌ برحمه‌ الجبار
مع‌ النبی‌ السیّد المختارقد قطعوا ببغیهم‌ یساری‌
فأصلهم‌ یارب‌ حرّ النار
2 – فرزندان‌ عقیل‌
اینان‌ فرزندان‌ و نوادگان‌ عقیل‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ هستند که‌ عبارتند از: «عبداللهبن‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌» و «محمد بن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌» و «محمد بن‌ ابی‌ سعید بن‌ عقیل‌» و «عبدالرحمن‌ بن‌ عقیل‌» و «جعفر بن‌ عقیل‌».
آنچه‌ از سخنان‌ این‌ یاران‌ نزدیک‌ و وفادار حسین‌(علیه السلام) به‌ ما رسیده‌ سخنی‌ است‌ که‌ درشب‌ عاشورا بیان‌ داشته‌اند، امام‌(علیه السلام) بعد از خطبه‌ و اظهار وفاداری‌ اصحاب‌ در شب‌ عاشوراروی‌ به‌ فرزندان‌ عقیل‌ نمود و فرمود: «شما را کشته‌ شدن‌ مسلم‌ کافی‌ است‌، بروید که‌ من‌ شما را رخصت‌ دادم‌؛
آنها گفتند:
سبحان‌ الله مردم‌ چه‌ می‌گویند؟! می‌گویند ما بزرگ‌ و سالار خود و عمو زادگان‌ خود که‌بهترین‌ مردم‌ بودند در دست‌ دشمن‌ رها کردیم‌ و با آنها تیری‌ به‌ طرف‌ دشمن‌ رها نکردیم‌و نیزه‌ و شمشیری‌ علیه‌ دشمن‌ به‌ کار نبردیم‌؟! نه‌ به‌ خدا سوگند چنین‌ نکنیم‌، بلکه‌ خود واموال‌ خود را فدای‌ توسازیم‌ و در کنار تو بجنگیم‌ و هر جا که‌ روی‌ کنی‌ با تو باشیم‌، ننگ‌ بادبر زندگی‌ پس‌ از تو».

امام‌ حسین‌(علیه السلام)در سخنان‌ شهدای‌ پیش‌ از عاشورا
قیس‌ بن‌ مسهّر صیداوی‌
قیس‌ بن‌ مسهّر که‌ حامل‌ نامه‌ امام‌(علیه السلام) در منزل‌ بطن‌ الرمه‌ به‌ سوی‌ مردم‌ کوفه‌ بود به‌خاطر دستگیری‌ مجبور به‌ پاره‌ کردن‌ نامه‌ امام‌(علیه السلام) شد و پس‌ از دستگیری‌ ابن‌ زیاد او رامجبور کرد که‌ برای‌ سب‌ حسین‌ و پدر و برادرش‌ بر بالای‌ منبررود.
به‌ حسین‌(علیه السلام) لبیک‌ گویید
او پیشنهاد عبیدالله را پذیرفت‌ و در مسجد اعظم‌ کوفه‌ و در جمع‌ مردم‌ کوفه‌ـ که‌ به‌دعوت‌ عبیدالله و برای‌ شنیدن‌ سخنان‌ قیس‌ گردآمده‌ بودندـ بر بالای‌ منبر رفت‌ و پس‌ ازحمد و ثنای‌ الهی‌ و درود بر رسول‌ خدا و رحمت‌ بر علی‌ و فرزندانش‌ و لعن‌ و نفرین‌ برعبیدالله و پدرش‌ و سردمدارانش‌، به‌ معرفی‌ حسین‌ بن‌ علی‌ پرداخت‌ و گفت‌:
«ای‌ مردم‌ حسین‌ بن‌ علی‌ بهترین‌ خلق‌ خدا و فرزند فاطمه‌ دختر رسول‌ خداست‌، ومن‌ فرستاده‌ او به‌ سوی‌ شما هستم‌، من‌ در یکی‌ از منازل‌ بین‌ راه‌ از او جدا شده‌ و نزد شماآمدم‌ تا پیام‌ او را برسانم‌، به‌ ندای‌ او لبیک‌ گویید».
او بعد از این‌ قضیه‌ به‌ دستور عبیدالله از بالای‌ قصر دارالاماره‌ به‌ زیر افکنده‌ شد و به‌شهادت‌ رسید و با رسیدن‌ خبر شهادت‌ او به‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) اشک‌ از دیدگان‌ مبارکش‌جاری‌ شد و محزون‌ گردید.

امام‌ حسین‌ (علیه السلام) در سخنان‌ سایر شهدای‌ کربلا
1 – بریر بن‌ خضیر
بریر بن‌ خضیر از اصحاب‌ امیر المؤمنین‌(علیه السلام) و از شیوخ‌ قرّاء در مسجد جامع‌ کوفه‌ و ازتابعین‌ بوده‌ است‌.
در راه‌ تو قطعه‌ قطه‌ می‌شویم‌
او در شب‌ عاشورا از جمله‌ افرادی‌ بود که‌ با اظهارات‌ خود بر حقانیت‌ حسین‌(علیه السلام) تأکیدداشت‌ و پس‌ از خطبه‌ ا´ن‌ حضرت‌ گفت‌:
«یابن‌ رسول‌ الله! خدا به‌ وسیله‌ تو بر ما منت‌ نهاد که‌ ما در رکاب‌ تو جهاد کنیم‌ وبدن‌مادر راه‌ تو قطعه‌ قطعه‌ شود و جدّ بزرگوارت‌ رسول‌ خدا(ص) در روز قیامت‌ شفیع‌ماباشد».
2 – نافع‌ بن‌ هلال‌
او آقا و شریف‌ در میان‌ قوم‌ خود، قاری‌ قرآن‌، از حاملان‌ حدیث‌ و از یاران‌ علی‌(علیه السلام) بودکه‌ در هر سه‌ جنگش‌ در عراق‌ همراه‌ ا´ن‌ حضرت‌ شمشیر زده‌ بود.
توچون‌ پیغمبر و علی‌ هستی‌!
او در شب‌ عاشورا سخنانی‌ بر زبان‌ جاری‌ کرد و با مقایسه‌ وضعیت‌ زمان‌ پیامبر(ص) وعلی‌(علیه السلام) با زمان‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) بر دشمنی‌ با دشمنان‌ اهل‌ بیت‌: تاکید کرد و عرض‌کرد:
«ای‌ پسر رسول‌ خدا! تو می‌دانی‌ که‌ جدّت‌ پیامبر خدا هم‌ نتوانست‌ محبت‌ خود را دردلهای‌ همه‌ جای‌ دهد و چنانچه‌ می‌خواست‌، همه‌ فرمان‌پذیر او نشدند، زیرا که‌ در میان‌مردم‌، منافقانی‌ بودند که‌ نوید یاری‌ می‌دادند ولی‌ در دل‌، نیت‌ بی‌ وفایی‌ داشتند؛ این‌ گروه‌در پیش‌ روی‌ از عسل‌ شیرین‌تر و در پشت‌سر از حنظل‌ تلخ‌تر بودند! تا خدای‌ متعال‌ او رابه‌ جوار رحمت‌ خود برد؛ و پدرت‌ علی‌(علیه السلام) نیز چنین‌ بود، گروهی‌ به‌ یاری‌ او برخواستند و اوبا ناکثین‌ و قاسطین‌ و مارقین‌ قتال‌ کرد اما مدت‌ او نیز به‌ سرآمد و به‌ جوار رحمت‌ حق‌شتافت‌؛ و تو امروز نزد ما بر همان‌ حالی‌! هر کس‌ پیمان‌ شکست‌ و بیعت‌ از گردن‌ خودبرداشت‌، زیانکار است‌ و خدا تو را از او بی‌نیاز می‌گرداند، با ما به‌ هر طرف‌ که‌ می‌خواهی‌، به‌سوی‌ مغرب‌ و یا مشرق‌، روانه‌ شو به‌ خدا سوگند که‌ ما از قضای‌ الهی‌ نمی‌هراسیم‌ و لقای‌پروردگار را ناخوش‌ نمی‌داریم‌ و ما از روی‌ نیّت‌ و بصیرت‌ هر که‌ را با تو دوستی‌ ورزد، دوست‌داریم‌، و هر که‌ با تو دشمنی‌ کند، دشمن‌ داریم‌».
مادر به‌ عزایم‌ بنشیند!
و باز در شب‌ عاشورا – بعد از جلسه‌ اصحاب‌ – هنگامی‌ که‌ حسین‌(علیه السلام) موقعیت‌ لشکرخود و دشمن‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌داد، نافع‌ با آن‌ حضرت‌ برخورد کرد، آن‌ حضرت‌ فرمود:
«در این‌ تاریکی‌ شب‌ از این‌ راه‌ برو و خود را نجات‌ بده‌!
نافع‌ خود را بر قدم‌های‌ امام‌ انداخت‌ و گفت‌:
مادرم‌ در سوگم‌ بگرید اگر چنین‌ کنم‌، خدا بر من‌ منت‌ نهاد که‌ در جوار تو شهید شوم‌».
او در روز عاشورا نیز ضمن‌ این‌ که‌ جان‌ خود را در رکاب‌ حسین‌(علیه السلام) فدا می‌کندافتخارش‌ این‌ است‌ که‌ بر دین‌ حسین‌ بن‌ علی‌(علیه السلام) از دنیا می‌رود و می‌گوید:
ان‌ تنکرونی‌ فأنا ابن‌ الجَملی‌دینی‌ علی‌ دین‌ حسین‌ بن‌ علی‌
3 – حبیب‌ بن‌ مظاهر
حبیب‌ بن‌ مظاهر – یا مظهّر – از بزرگان‌ شیعه‌ و ریش‌ سفیدان‌ معروف‌ کوفه‌ و ازاصحاب‌ پیامبر و علی‌(علیه السلام) بود که‌ از آنان‌ نقل‌ روایت‌ نموده‌ است‌.
و نیز از اصحاب‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ و امام‌ حسین‌: بود و مدال‌ پر افتخار «یرحمک‌الله یا حبیب‌ لقد کنت‌ تختم‌ القرآن‌ فی‌ لیله‌ واحده‌ وانت‌ فاضل‌» از امام‌ حسین‌(علیه السلام)نصیب‌ او شد.
او از شیعیانی‌ است‌ که‌ به‌ همراه‌ سلیمان‌ بن‌ صرد و دیگر شیعیان‌ و سران‌ کوفه‌ به‌ امام‌حسین‌(علیه السلام) نامه‌ نوشت‌ و از آن‌ حضرت‌ برای‌ حکومت‌ کوفه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌آورد.
سخنان‌ حبیب‌ نیز مانند دیگر یاران‌ حسین‌(علیه السلام) در مورد آن‌ وجود مبارک‌ کاملاً ثبت‌ وضبط‌ نشده‌ است‌ ولی‌ هر آنچه‌ به‌ ما رسیده‌ حاکی‌ از ارادت‌ خالصانه‌ اوست‌ که‌ از چهره‌معنوی‌ ابی‌ عبدالله الحسین‌(علیه السلام) بیشتر پرده‌ برمی‌دارد.
حسین‌(علیه السلام) را یاری‌ کنید
حبیب‌ بعد از آنکه‌ خود را به‌ هر زحمت‌ از کوفه‌ به‌ کربلا رساند و مورد استقبال‌ گرم‌ اهل‌بیت‌: قرار گرفت‌، در روز ششم‌ محرم‌ وقتی‌ بی‌وفایی‌ کوفیان‌ را مشاهده‌ کرد از امام‌(علیه السلام)اجازه‌ خواست‌ که‌ طائفه‌ بنی‌ اسد را به‌ استمداد حسین‌(علیه السلام) بطلبد، اوبا حضور در میان‌ آن‌ طائفه‌ با سخنان‌ خود آنان‌ را بر یاری‌ حسین‌(علیه السلام) تشویق‌ کرد، و در ضمن‌ سخنانش‌ علاوه‌بر دعوت‌ از مردم‌، حسین‌(علیه السلام) را این‌ گونه‌ معرفی‌ می‌کند:
«امروز از من‌ فرمان‌ برید و به‌ یاری‌ او بشتابید تا شرف‌ دنیا و آخرت‌ از آن‌ شما باشد،من‌ به‌ خدا سوگند یاد می‌کنم‌ که‌ اگر یک‌ نفر از شما در راه‌ خدا با پسر دختر پیغمبرش‌ دراینجا کشته‌ گردد و شکیبایی‌ ورزد و امید ثواب‌ از خدای‌ داشته‌ باشد رسول‌ خدا در علیین‌بهشت‌ رفیق‌ و همدم‌ او خواهد بود».
کدام‌ نماز مقبول‌ است‌؟!
حبیب‌ از آن‌ روز که‌ به‌ یاران‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) پیوست‌ مرتب‌ ملازم‌ امام‌ بود، و با سخنان‌حکیمانه‌اش‌ اصحاب‌ و یاران‌ امام‌ را جهت‌ دفاع‌ از اسلام‌ و امام‌ ترغیب‌ می‌کرد و در مواقع‌لزوم‌ در مقابل‌ دشمن‌ قرار می‌گرفت‌ و سخنان‌ ناصواب‌ آنان‌ را حکیمانه‌ پاسخ‌ می‌گفت‌،وقتی‌ حصین‌ بن‌ نمیر در ظهر عاشورا و هنگام‌ اقامه‌ نماز به‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) گفته‌ بود: نمازشما قبول‌ نیست‌، حبیب‌ جلو آمد و در پاسخ‌ او گفت‌:
«زعمت‌ لا تقبل‌ الصلاه‌ من‌ آل‌ رسول‌ الله وتقبل‌ منک‌ یا ختّار؛ ای‌ فاسد وشرابخوارا´یا پنداشتی‌ که‌ نمازاهل‌ بیت‌ رسول‌ الله(ص) قبول‌ نیست‌ و نماز تو قبول‌ است‌؟!»
به‌ کجا می‌روی‌؟!
و نیز وقتی‌ عمر سعد قره‌ بن‌ قیس‌ را برای‌ فرستادن‌ پیامی‌ به‌ محضر امام‌ حسین‌(علیه السلام)فرستاد حبیب‌ بن‌ مظاهر او را شناخت‌ و بعد از رساندن‌ پیام‌ به‌ نصیحت‌ او پرداخت‌ و گفت‌:
«وای‌ بر تو ای‌ قره‌! چه‌ کار می‌کنی‌ و کجا می‌روی‌؟ حسین‌(علیه السلام) را ـ که‌ خداوند به‌ برکت‌پدرانش‌ شما را گرامی‌ داشته‌ ـ یاری‌ نمی‌کنی‌ و به‌ سوی‌ ستمکاران‌ می‌روی‌؟!»
ولی‌ قره‌ گفت‌ من‌ مأمورم‌ پاسخ‌ پیام‌ را به‌ عمر سعد برسانم‌ و بعد تصمیم‌ می‌گیرم‌.
با دشمنانتان‌ می‌جنگیم‌
شب‌ عاشورا وقتی‌ نافع‌ بن‌ هلال‌ اضطراب‌ و پریشانی‌ زینب‌ کبری‌ و اهل‌ بیت‌ امام‌(علیه السلام)را می‌شنود و به‌ اطلاع‌ حبیب‌ می‌رساند، حبیب‌ می‌گوید:
«اگر منتظر دستور امام‌ نبودم‌، همین‌ الان‌ به‌ دشمن‌ حمله‌ می‌کردم‌»؛
آنگاه‌ حبیب‌ یاران‌ را صدا کرد، همگی‌ آمدند و در کنار خیمه‌های‌ آل‌ البیت‌ فریادبرآوردند که‌:
«ای‌ خاندان‌ رسول‌ خدا! این‌ شمشیرهای‌ ماست‌، قسم‌ خورده‌ایم‌ که‌ آنها را در غلاف‌نکرده‌ و با دشمن‌ شما مبارزه‌ کنیم‌، و این‌ نیزه‌های‌ ماست‌ که‌ در سینه‌ دشمن‌ قرار خواهدگرفت‌».
سپس‌ زنان‌ از خیمه‌ها بیرون‌ آمدند و گفتند:
«ایها الطیبون‌ حاموا عن‌ بنات‌ رسول‌ الله وحرائر امیر المؤمنین‌؛ ای‌ پاکان‌از دختران‌رسول‌ خدا و حرمهای‌ امیر المؤمنین‌(علیه السلام) حمایت‌ کنید؛
فضج‌ القوم‌ بالبکاء حتی‌ کان‌ الارض‌ تمید بهم‌: آنگاه‌ صدای‌ یاران‌ چنان‌ به‌ گریه‌ بلندشد که‌ گویا زمین‌ در زیرپای‌ آنان‌ می‌لرزید».
4 – زهیر بن‌ قین‌
توفیق‌ یاری‌
او که‌ ابتدا از طرفداران‌ عثمان‌ بود، در سال‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) در حال‌ بازگشت‌ از حج ‌بود و هنگام‌ فرود آمدن‌ در منازل‌ سعی‌ می‌کرد در منزلی‌ فرود آید که‌ با حسین‌(علیه السلام) هم ‌منزل‌ نباشد ولی‌ در منزل‌ «زَرْود» حسین‌(علیه السلام) به‌ وسیله‌ فرستاده‌ خود او را به‌ سوی‌ سعادت‌ابدی‌ فراخواند ، او با کمک‌ همسرش‌ برای‌ یاری‌ حسین‌(علیه السلام) توفیق‌ یافت‌ و توفیق‌ خود را این‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند:
«من‌ تصمیم‌ گرفته‌ام‌ که‌ در مصاحبت‌ حسین‌(علیه السلام) باشم‌ و جانم‌ را فدای‌ او کنم‌ و باروحم‌ محافظ‌ او باشم‌»
خوشحالی‌ درک‌ محضر حسین‌(علیه السلام)
زهیر بعد از وداع‌ با همسرش‌ این‌ توفیق‌ خود را در ضمن‌ یک‌ پیشگویی‌ بیان‌ می‌کند ومی‌گوید:
«ما در بلنجر جنگ‌ می‌کردیم‌ و خداوند ما را پیروز کرد، سلمان‌ باهلی‌ (و در روایتی‌سلمان‌ فارسی‌)، گفت‌: ایام‌ این‌ فتح‌ و پیروزی‌ و گرفتن‌ غنائم‌ خوشحال‌ و مسرورید؟ گفتیم‌: آری‌! گفت‌: زمانی‌ که‌ محضر سیّد شباب‌ آل‌ محمد(ص) را درک‌ کردید به‌ جنگ‌نمودن‌ در کنار او و یاری‌ نمودن‌ او و غنائمی‌ که‌ در این‌ مسیر نصیب‌ شما خواهد شد، بیشترشاد باشید!…».
زندگی‌ جاوید یا جنگ‌ در رکاب‌ حسین‌(علیه السلام)
بعد از آنکه‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) در منزل‌ «ذوحُسَم‌» خطبه‌ معروف‌ «فاءنی‌ لا أری‌ الموت‌ الاسعاده‌ ولا الحیاه‌ مع‌ الظالمین‌ الاّ برماً» را بیان‌ فرمود، زهیر بپاخاست‌ و روی‌ به‌ یاران‌ کرد وگفت‌: شما سخن‌ می‌گویید یا من‌ بگویم‌؟ گفتند: تو سخن‌ آغاز کن‌ و او پس‌ از حمد و ثنای‌الهی‌ به‌ ابراز احساسات‌ پرداخت‌ و گفت‌:
«یابن‌ رسول‌ الله! ما فراز و بلندی‌ که‌ در گفتار شما بود، شنیدیم‌؛ ای‌ پسر رسول‌ خدا! به‌خدا سوگند که‌ اگر ما می‌توانستیم‌ برای‌ همیشه‌ در این‌ دنیا زندگی‌ کنیم‌ و تمام‌ دنیا وامکانات‌ آن‌ را در اختیار داشتیم‌، باز هم‌ شمشیر زدن‌ در رکاب‌ تو را انتخاب‌ می‌کردیم‌».
امام‌(علیه السلام) در حق‌ او دعا کرد و او را پاسخی‌ نیکو داد.
رعایت‌ حق‌ خدا و پیامبر
و بار دیگر در روز تاسوعا هنگامی‌ که‌ زهیر به‌ همراه‌ حبیب‌ بن‌ مظاهر به‌ نصیحت‌لشکریان‌ عمر سعد می‌پردازد عزره‌ بن‌ قیس‌ به‌ او می‌گوید: ای‌ زهیر! تو از شیعیان‌ این‌خاندان‌ نبوده‌ بلکه‌ عثمانی‌ هستی‌، ولی‌ زهیر در پاسخ‌ او کلماتی‌ بر زبان‌ جاری‌ کرد که‌نشان‌ از اطلاع‌ او از مقام‌ حسین‌(علیه السلام) نزد رسول‌ خدا است‌:
او گفت‌:
«آیا در اینجا بودنم‌ به‌ تو نمی‌گوید که‌ من‌ پیرو این‌ خاندانم‌؟! بخدا سوگند که‌ نامه‌ای‌برای‌ او ننوشتم‌ و قاصدی‌ را نزد او نفرستادم‌ و وعده‌ یاری‌ هم‌ به‌ او ندادم‌، بلکه‌ او را در بین‌راه‌ دیدار نمودم‌ و هنگامی‌ که‌ او را دیدم‌، رسول‌ خدا و منزلت‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) نزد او را به‌ یادآوردم‌، و چون‌ دانستم‌ که‌ دشمن‌ بر او رحم‌ نخواهد کرد، تصمیم‌ به‌ یاری‌ او گرفتم‌ تا جان‌خود را فدای‌ او کنم‌، باشد که‌ حقوق‌ خدا و پیامبر او را که‌ شما نادیده‌ گرفته‌اید، حفظ‌ کرده‌باشم‌».
شفاعت‌ رسول‌ خدا(صلی الله علیه واله)
در شب‌ عاشورا نیز بعد از خطبه‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) یکی‌ از آن‌ یاران‌ که‌ وفاداری‌ خود رانسبت‌ به‌ حسین‌(علیه السلام) بیان‌ داشت‌ زهیر بن‌ قین‌ بود که‌ گفت‌:
«بخدا سوگند دوست‌ دارم‌ کشته‌ شوم‌، باز زنده‌ گردم‌، و سپس‌ کشته‌ شوم‌، تا هزار مرتبه‌، تا خدا تو را و اهل‌ بیت‌ تو را از کشته‌ شدن‌ در امان‌ دارد!».
و نیز هنگامی‌ که‌ زهیر در روز عاشورا بار دیگر لشکر دشمن‌ را نصیحت‌ می‌کند ارزش‌شهادت‌ در رکاب‌ حسین‌(علیه السلام) را این‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند؛
«بخدا سوگند در نظر من‌ شهادت‌ با حسین‌ بهتر از زندگی‌ جاودانه‌ با شماست‌…
به‌ خدا سوگند شفاعت‌ رسول‌ خدا هرگز به‌ گروهی‌ که‌ خون‌ فرزندان‌ و اهل‌ بیت‌ او رابریزند و یاران‌ او را بکشند، نخواهد رسید».
5 – مسلم‌ بن‌ عوسجه‌
او مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بن‌ سعد بن‌ ثعلبه‌ بن‌ دودان‌ بن‌ أسد بن‌ خزیمه‌ است‌ که‌ مردی‌شریف‌، رازدار، عابد، شب‌ زنده‌ دار و از یاران‌ حسین‌ بن‌ علی‌(علیه السلام)است‌.
اگر هفتاد بار کشته‌ شوم‌
او در شب‌ عاشورا پس‌ از خطبه‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) برخاست‌ و گفت‌:
«بهانه‌ ما در پیشگاه‌ خدا برای‌ تنها گذاردن‌ تو چیست‌؟ به‌ خدا سوگند این‌ نیزه‌ را درسینه‌ آنها فرو برم‌ و تا دسته‌ این‌ شمشیر در دست‌ من‌ است‌ بر آنها حمله‌ می‌کنم‌، و اگرسلاحی‌ نداشته‌ باشم‌ که‌ با آن‌ بجنگم‌، سنگ‌ برداشته‌ و به‌ طرف‌ آنها پرتاب‌ می‌کنم‌، به‌خدا سوگند که‌ ما تو را رها نمی‌کنیم‌ تا خدا بداند که‌ حرمت‌ پیامبر را در غیبت‌ او در باره‌ تو محفوظ‌ داشتیم‌، به‌ خدا قسم‌ اگر بدانم‌ که‌ کشته‌ می‌شوم‌ و بعد زنده‌ می‌شوم‌ و سپس‌ مرامی‌سوزانند و دیگر بار زنده‌ می‌گردم‌ و سپس‌ در زیرپای‌ ستوران‌ بدنم‌ درهم‌ کوبیده‌می‌شود و تا هفتاد بار این‌ کار را در حق‌ من‌ روا بدارند، هرگز از تو جدا نگردم‌ تا در خدمت‌تو به‌ استقبال‌ مرگ‌ بشتابم‌، و چرا چنین‌ نکنم‌ که‌ کشته‌ شدن‌ یک‌ بار است‌ و پس‌ از آن‌کرامتی‌ است‌ که‌ پایانی‌ ندارد».
6 – محمد بن‌ بشیر
از تو جدا نمی‌شوم‌
محمد بن‌ بشیر نیز از یاران‌ حسین‌(علیه السلام) است‌ که‌ در شب‌ عاشورا به‌ او خبر دادند که ‌فرزندت‌ در حدود شهر ری‌ اسیر شده‌ است‌. او در پاسخ‌ گفت‌:
«ثواب‌ مصیبت‌ او و خود را از خدای‌ متعال‌ آرزو می‌کنم‌ و دوست‌ ندارم‌ که‌ فرزندم‌ اسیرباشد و من‌ بعد از او زنده‌ بمانم‌».
امام‌ حسین‌(علیه السلام) چون‌ سخن‌ او را شنید، فرمود: خدا تو را بیامرزد، من‌ بیعت‌ خود را از توبرداشتم‌، برو و در
رهایی‌ فرزندت‌ از اسارت‌ بکوش‌.
محمد بن‌ بشیر گفت‌: «در حالی‌ که‌ زنده‌ هستم‌ طعمه‌ درندگان‌ شوم‌ اگر چنین‌ کنم‌ و از تو جدا شوم‌؛
امام‌(علیه السلام) فرمود: پس‌ این‌ لباسها را به‌ فرزندت‌ که‌ همراه‌ توست‌ بده‌ تا در نجات‌ برادرش‌ به‌ مصرف‌ برساند.»
نوشته‌اند که‌: امام‌ پنج‌ جامه‌ به‌ او داد که‌ هزار دینار ارزش‌ داشت‌.
7 – عبد الله بن‌ عمیر
او پدر وهب‌ و مردی‌ شجاع‌ و شریف‌ بوده‌ و در کوفه‌ نزدیک‌ «بئر الجعد» همدان‌،سرایی‌ داشت‌، همسر او ام‌ وهب‌ نیز از شهدای‌ زن‌ در کربلاست‌.
جهاد با اهل‌ شرک‌
عبدالله بن‌ عمیر روزی‌ در نخیله‌ سپاه‌ کوفه‌ را دید که‌ عازم‌ جنگ‌ با امام‌ حسین‌(علیه السلام)هستند گفت‌:
«به‌ خدا سوگند من‌ مشتاق‌ جهاد با اهل‌ شرک‌ هستم‌ و امیدوارم‌ جنگ‌ با این‌ جماعت‌که‌ با پسر دختر پیامبرشان‌ می‌جنگند کمتر از جهاد با مشرکین‌ از نظر ثواب‌ نباشد».
او پس‌ از مشورت‌ با همسرش‌ و جلب‌ موافقت‌ او شبانه‌ حرکت‌ کرد و به‌ خدمت‌ امام‌رسید و در روز عاشورا ابتدا او و سپس‌ همسرش‌ به‌ شهادت‌ رسیدند.
8 – سیف‌ بن‌ حرث‌ بن‌ سریع‌ بن‌ جابر همدانی‌ جابری‌
9 – مالک‌ بن‌ عبدالله بن‌ سریع‌ بن‌ جابر همدانی‌ جابری‌
گریه‌ برتنهائی‌ حسین‌(علیه السلام)
ا´ن‌ دو پسر عمو و برادر مادری‌ بودند و به‌ همراه‌ غلامشان‌ شبیب‌ در روز عاشورا هنگامی‌ که‌ حسین‌(علیه السلام) را در آن‌ حال‌ مشاهده‌ کردند، گریه‌ کنان‌ به‌ خدمت‌ امام‌ آمده‌ و به‌اردوی‌ او ملحق‌ شدند، امام‌(علیه السلام) به‌ آنها فرمود: «ای‌ فرزندان‌ برادرم‌! چرا می‌گریید؟! به‌ خدا سوگند بعد از گذشت‌ ساعتی‌ چشمانتان‌ روشن‌ خواهد شد؛
گفتند: «خدا ما را فدای‌ تو گرداند، برخود نمی‌گرییم‌، بلکه‌ گریه‌ می‌کنیم‌ برای‌ اینکه ‌شما را در محاصره‌ این‌ گروه‌ می‌بینیم‌ و قدرت‌ نداریم‌ تا به‌ چیزی‌ بیش‌ از جانمان‌ از توحمایت‌ کنیم‌».
10 – عمرو بن‌ قرظه‌ بن‌ کعب‌ انصاری‌
پدر او از صحابه‌ رسول‌ خدا و از یاران‌ علی‌(علیه السلام) بود او خود از سعادتمندان‌ در رکاب‌ امام‌حسین‌(علیه السلام) بود ولی‌ برادرش‌ علی‌ از شقاوتمندان‌ در سپاه‌ عمر سعد بود اظهار ارادت‌ او به‌امام‌ حسین‌(علیه السلام) که‌ حکایت‌ از اطلاع‌ او از جایگاه‌ الهی‌ امام‌(علیه السلام) دارد در قالب‌ رجز او در روزعاشورا بیان‌ شده‌ است‌.
جان‌ و مالم‌ فدای‌ حسین‌(علیه السلام)
در روز عاشورا از امام‌ اذن‌ گرفت‌ و به‌ میدان‌ رفت‌ در حالی‌ که‌ این‌ رجز را به‌ زبان‌ جاری‌می‌ساخت‌:
قد عَلِمت‌ کتیبه‌ الانصارأنّی‌ سأحمی‌ حوزه‌ الدمار
ضَرب‌ غلام‌ غیر نکس‌ شاری‌دون‌ حسین‌ مهجتی‌ وداری‌
11 – عابس‌ بن‌ ابی‌ شبیب‌
او از قبیله‌ بنی‌ شاکر و از رجال‌ شیعه‌ و از رؤسای‌ آنها و مردی‌ شجاع‌ و خطیبی‌ توانا وعابدی‌ پر تلاش‌ و متهجّد بود و از طائفه‌ای‌ است‌ که‌ علی‌(علیه السلام) در روز صفین‌ در حق‌ آنان‌فرمود: «لو تمّت‌ عدّتهم‌ ألفاً لعبد الله حق‌ عبادته‌؛ اگر تعداد ا´نها به‌ هزار نفر می‌رسید خدابه‌ شایستگی‌ عبادت‌ می‌شد».
وقت‌ آن‌ آمد که‌ من‌ عریان‌ شوم‌
او در روز عاشورا می‌گفت‌:
«امروز روزی‌ است‌ که‌ باید تلاش‌ کنیم‌ برای‌ سعادت‌ خویش‌ با هر چه‌ در توان‌ داریم‌زیرا بعد از امروز روز حساب‌ است‌ و عمل‌ بکار نیاید؛
آن‌ گاه‌ نزد امام‌ حسین‌(علیه السلام) آمد و گفت‌:
یا ابا عبدالله به‌ خدا سوگند روی‌ زمین‌ چه‌ در نزدیک‌ و یا دور کسی‌ عزیزتر و محبوبتر ازتو نزد من‌ نیست‌، اگر من‌ چیزی‌ عزیزتر از جانم‌ و خونم‌ داشتم‌ که‌ فدایت‌ کنم‌ و کشته‌شدن‌ را از تو دفع‌ کنم‌، هر آینه‌ تقدیم‌ می‌کردم‌؛
سپس‌ گفت‌:
السلام‌ علیک‌ یا ابا عبدالله أشهد انی‌ علی‌ هداک‌ وهدی‌ أبیک‌؛ سلام‌ بر تو ای‌ ابا عبدالله گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ من‌ در راه‌ هدایت‌ تو وپدرت‌ مستدام‌ هستم‌».
او کسی‌ است‌ که‌ وقتی‌ به‌ میدان‌ آمد کسی‌ جرئت‌ مبارزه‌ با او را نداشت‌، در نهایت‌ عمرسعد دستور داد ا ورا سنگباران‌ کردند، او وقتی‌ وضعیت‌ را چنین‌ دید، زره‌ از تن‌ به‌ درآورد وکلاه‌ خود را از سر برداشت‌ و بر سپاه‌ کوفه‌ حمله‌ کرد.
وقت‌ آن‌ آمد که‌ من‌ عریان‌ شوم‌جسم‌ بگذارم‌ سراسر جان‌ شوم‌
آزمودم‌ مرگ‌ من‌ در زندگی‌ است‌چون‌ رهم‌ زین‌ زندگی‌ پایندگی‌ است‌
آنچه‌ غیر از شورش‌ و دیوانگی‌ است‌اندرین‌ ره‌ روی‌ در بیگانگی‌ است‌
12 – جون‌ بن‌ ابن‌ مالک‌
آبرویم‌ از آبروی‌ توست‌ یا حسین‌
او بنده‌ سیاه‌ چرده‌ ابو ذر غفاری‌ است‌ که‌ نزد امام‌ آمد و برای‌ مبارزه‌ اجازه‌ خواست‌ امام‌حسین‌(علیه السلام) فرمود: «تو از جانب‌ ما مأذونی‌ و برای‌ عافیت‌ همراه‌ ما آمده‌ای‌ خود را درمشقت‌ مینداز؛
گفت‌:
ای‌ فرزند رسول‌ خدا! من‌ در راحتی‌ باشم‌ و شما را در سختی‌ تنها بگذارم‌؟! به‌ خداسوگند هر چند بوی‌ بدن‌ من‌ بد و حَسَب‌ من‌ رفیع‌ نیست‌ ولی‌ امام‌ بزرگواری‌ چون‌ تو بوی‌مرا خوش‌ و بدنم‌ را مطهر و رنگ‌ روی‌ مرا سفید می‌کند و به‌ بهشت‌ مژده‌ می‌دهد! به‌ خداسوگند که‌ از شما جدا نگردم‌ تا خون‌ سیاه‌ من‌ با خون‌ شریف‌ شما آمیخته‌ گردد..»
13 – سعید بن‌ عبدالله حنفی‌
اگر هفتاد بار کشته‌ شوم‌
او از وجوه‌ شیعه‌ و شجاعان‌ کوفه‌ و یاران‌ و دعوت‌ کنندگان‌ حسین‌(علیه السلام) به‌ کوفه‌ است‌ که‌در شب‌ عاشورا پیوند ناگسستی‌ خود را با حضرت‌ چنین‌ اعلام‌ کرد:
«به‌ خدا قسم‌ تو را وا نخواهیم‌ گذاشت‌، تا خداوند بداند در غیبت‌ پیامبر، حق‌ او را درباب‌ تو رعایت‌ کرده‌ایم‌، به‌ خدا قسم‌! اگر بدانم‌ هفتاد مرتبه‌ در راهت‌ کشته‌ شوم‌، مرابسوزانند و خاکسترم‌ را به‌ باد دهند، باز تو را رها نخواهم‌ کرد تا آنکه‌ در راه‌ تو بمیرم‌، حال‌چرا این‌ کار را نکنم‌ که‌ یک‌ شهادت‌ بیشتر نیست‌ و پس‌ از آن‌ کرامتی‌ پایان‌ناپذیر وهمیشگی‌ است‌.»

امام‌ حسین‌ (علیه السلام) در سخنان‌ توبه‌ کنندگان‌ از اصحاب‌
1 – حر بن‌ یزید ریاحی‌
حسین‌(علیه السلام) مقتدای‌ حر
او از فرماندهان‌ عبیدالله بن‌ زیاد بود که‌ در منزل‌ ذوحُسم‌ یا زباله‌ با هزار سوار در برابرامام‌ قرار گرفت‌، هر چند او در این‌ برخورد فرماندهی‌ از دشمن‌ است‌ ولی‌ در اولین‌ برخورد باحسین‌(علیه السلام) حرمت‌ فرزند زهرا را نگه‌می‌دارد و با حضور حسین‌ برای‌ خود امامتی‌ قائل‌نیست‌ برای‌ اقامه‌ نماز ظهر به‌ حسین‌(علیه السلام) می‌گوید:
«ما همه‌ به‌ شما اقتدا می‌کنیم‌».
حرمت‌ زهراء(سلام الله علیها)
دیگر بار که‌ حُر خودرا در برابر حسین‌(علیه السلام) به‌ نمایش‌ گذاشت‌ زمانی‌ بود که‌ حسین‌(علیه السلام)برای‌ اتمام‌ حجت‌ تصمیم‌ بر مراجعت‌ می‌گیرد ولی‌ حر مانع‌ می‌شود، امام‌ حسین‌(علیه السلام)فرمود:
«مادرت‌ در سوگت‌ بگیرد! چه‌ می‌خواهی‌؟
حر در پاسخ‌ حسین‌(علیه السلام) حرمت‌ مادرش‌ زهرا (سلام الله علیها) را به‌ شایستگی‌ پاس‌ می‌دارد ومی‌گوید:
«اگر کسی‌ جز شما در این‌ حال‌ با من‌ چنین‌ سخنی‌ می‌گفت‌، در نمی‌گذشتم‌! ولی‌ به‌خدا سوگند که‌ نمی‌توانم‌ نام‌ مادر شما را جز به‌ نیکی‌ ببرم‌».
به‌ درگاه‌ خدا توبه‌ می‌کنم‌
آری‌، رعایت‌ حرمت‌ زهرا و نور دیده‌اش‌ توفیق‌ را رفیق‌ او ساخت‌ و موفق‌ به‌ توبه‌ شد،خوارزمی‌ می‌گوید: چون‌ امام‌ در صبح‌ عاشورا فریاد برآورد:
«أما من‌ مغیث‌ یغیثنا لوجه‌ الله تعالی‌؟ اما من‌ ذاب‌ٍّ یذب‌ّ عن‌ حرم‌ رسول‌ الله؟؛ ا´یادادرسی‌ نیست‌ که‌ برای‌ رضای‌ خدا به‌ فریاد ما برسد و به‌ ماکمک‌ کند؟ ا´یا دفاع‌ کننده‌ای‌نیست‌ که‌ از حرم‌ رسول‌ خدا (ص) دفاع‌ کند».
حر بن‌ یزید استغاثه‌ امام‌ را شنید، قلبش‌ مضطرب‌ و اشک‌ از چشمانش‌ جاری‌ شد…
بر اسب‌ خود نهیب‌ زد و به‌ امام‌ حسین‌(علیه السلام) پیوست‌ و به‌ آن‌ حضرت‌ عرض‌ کرد:
«ای‌ پسر رسول‌ خدا جان‌ من‌ به‌ فدای‌ تو باد، من‌ کسی‌ بودم‌ که‌ راه‌ برگشت‌ رابرتوبستم‌ و بر تو سخت‌ گرفته‌ و در این‌ مکان‌ فرود آوردم‌، و گمان‌ نمی‌کردم‌ که‌ این‌ گروه‌ باتو چنین‌ رفتار نمایند و سخن‌ تو را نپذیرند، و به‌ خدایی‌ که‌ جز او معبودی‌ نیست‌، سوگنداگر می‌دانستم‌ که‌ این‌ گروه‌ با تو چنین‌ خواهند کرد، هرگز دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ نمی‌زدم‌، ومن‌ از آنچه‌ انجام‌ داده‌ام‌ توبه‌ کنان‌ نزد توا´مدم‌ تا جان‌ خود را فدای‌ شما کنم‌ و در مقابل‌شماکشته‌ شوم‌. ا´یا به‌ نظر شما این‌ کار من‌ توبه‌ است‌؟…».
حسین‌(علیه السلام) را تنها گذاشتید
حر بعد از آنکه‌ از پذیرش‌ توبه‌ خود نزد حسین‌(علیه السلام) اطمینان‌ یافت‌، اذن‌ میدان‌ گرفت‌ وبه‌ میدان‌ رفت‌ و علاوه‌ بر آنکه‌ عملاً به‌ مبارزه‌ با دشمنان‌ حسین‌(علیه السلام) برخاسته‌ بود، با زبان‌خود نیز به‌ معرفی‌ و دفاع‌ از حسین‌(علیه السلام) پرداخت‌و گفت‌:
«ای‌ اهل‌ کوفه‌! مادرتان‌ در سوگتان‌ بگرید، این‌ بنده‌ صالح‌ خدا را خواندید و گفتید: درراه‌ تو جان‌ خواهیم‌ باخت‌، ولی‌ اینک‌ شمشیرهای‌ خود را بر روی‌ او کشیده‌ و او را از هر طرف‌ احاطه‌ کرده‌اید و نمی‌گذارید که‌ در این‌ زمین‌ پهناور به‌ هر کجا که‌ می‌خواهد، برود، و مانند اسیر در دست‌ شما گرفتار شده‌ است‌، او و زنان‌ و دختران‌ او را از نوشیدن‌ آب‌ فرات‌منع‌ کردید در حالی‌ که‌ قوم‌ یهود و نصاری‌ از آن‌ می‌نوشند و حتی‌ بهائم‌ در آن‌ می‌غلطند، واینان‌ از عطش‌ به‌ جان‌ آمده‌اند! شما پاس‌ حرمت‌ پیامبر را در باره‌ عترت‌ او نگاه‌ نداشتید،
خدا در روز تشنگی‌ شما را سیراب‌ نگرداند…».
حر میزبان‌ حسین‌ است‌
و در نهایت‌ آن‌ گاه‌ که‌ جنگ‌ دلیرمردانه‌ خود را آغاز می‌کند در رجز مبارزه‌ خود حسین‌(علیه السلام) را از بهترین‌ انسانها می‌شمرد و خود را میزبان‌ او می‌داند می‌گوید:
إنی‌ أنا الحر ومؤوی‌ الضیف‌أضرب‌ فی‌ أعناقکم‌ بالسّیف‌
عن‌ خیر من‌ حل‌ّ بوادی‌ الخیف‌أضربکم‌ ولا أری‌ من‌ حَیف‌
2 – ابو الشعناء کندی‌
من‌ یاور حسینم‌
او یزید بن‌ زیاد بن‌ مهاجر کندی‌ است‌ که‌ با عمر سعد به‌ کربلا آمد و چون‌ کار به‌ مقاتله‌انجامید و سخنان‌ امام‌ را رد کردند، به‌ جانب‌ حسین‌ آمد و هنگام‌ نبرد این‌ رجز رامی‌خواند.
أنا یزید وأبی‌ مهاجرأشجع‌ من‌ لیث‌ نبیل‌ خادر
یارب‌ انی‌ للحسین‌ ناصرولابن‌ سعد تارک‌ وهاجر
امام‌ حسین‌(علیه السلام) در سخنان‌ یارانی‌ که‌ به‌ شهادت‌ نرسیدند

1 – طرماح‌ بن‌ عدی‌
او از اصحاب‌ با وفای‌ علی‌(علیه السلام) است‌ که‌ به‌ همراه‌ جمعی‌ به‌ محضر حسین‌(علیه السلام) رسیدند وگزارش‌هایی‌ از کوفه‌ از جمله‌ خبر شهادت‌ قیس‌ بن‌ مسهر را به‌ اطلاع‌ حسین‌(علیه السلام) رساند و راهنمایی‌ کاروان‌ حسین‌(علیه السلام) را بر عهده‌ گرفت‌.
خاندان‌ پر افتخار
هر چند او توفیق‌ شهادت‌ در رکاب‌ حسین‌(علیه السلام) را پیدا نکرد ولی‌ در ضمن‌ اشعاری‌ اهل‌بیت‌ و امام‌ حسین‌(علیه السلام) را این‌ چنین‌ می‌ستاید:
یا ناقتی‌ لاتزعری‌ من‌ زجری ‌وامضی‌ بنا قبل‌ طلوع‌ الفجر
بخیر فتیان‌ وخیر سفرِآل‌ رسول‌ الله اهل‌ الفخر
الساده‌ البیض‌ الوجوه‌ الغرّالطاعنین‌ بالرماح‌ السُّمْرِ
والضاربین‌ بالسُیوف‌ البترحتّی‌ تحلّی‌ بکریم‌ الفخرِ
الماجد الحرّ الرحیب‌ الصدراتی‌ به‌ الله لخیر امر
عمّره‌ الله بقاء الدهروزاده‌ من‌ طیبات‌ الذکر
یا مالک‌ النفع‌ معاً والضرّایّد حسیناً سیّدی‌ بالنّصر
علی‌ الطغاه‌ من‌ بقایا الکفراعنی‌ اللعینین‌ سِلیلی‌ صخر
یزید لازال‌ حلیف‌ الخمروابن‌ زیاد عُهر بن‌ العُهر

2 – یزید بن‌ مسعود
او کسی‌ است‌ که‌ به‌ امام‌(علیه السلام) نامه‌ نوشت‌ و آمادگی‌ خود را برای‌ یاری‌ حضرت‌ اعلام‌ کردو در حال‌ عزیمت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ قافله‌ کربلا بود که‌ خبر شهادت‌ امام‌ را شنید و تا آخرین‌لحظات‌ عمر خود در ندامت‌ و پشیمانی‌ بود که‌ چرا توفیق‌ شهادت‌ نصیب‌ او نشد.
شما حجت‌ خدا هستید
او در نامه‌ خود به‌ امام‌(علیه السلام) در وصف‌ حضرت‌ این‌ چنین‌ می‌گوید:
«نامه‌ شما به‌ من‌ رسید و به‌ آنچه‌ مرا فراخوانده‌ای‌ آگاه‌ شدم‌ که‌ رستگاری‌ خود را دریاری‌ تو می‌بینم‌ و طاعت‌ حق‌ را در اطاعت‌ از تو، به‌ درستی‌ که‌ خدا هرگز زمین‌ را ازرهبری‌ که‌ مردم‌ را به‌ راه‌ خیر بخواند و راهنمایی‌ که‌ راه‌ نجات‌ را به‌ مردم‌ نشان‌ دهد، خالی‌نمی‌گذارد، شما حجت‌ خدا بر خلقید و امانت‌ او در روی‌ زمین‌ هستید و شما بمنزله ‌شاخه‌های‌ سرسبز درخت‌ رسالتید، قدم‌ بر چشم‌ ما بگذار و با ما باش‌ که‌ قبیله‌ بنی‌ تمیم‌ دراطاعت‌ از تو و اجرای‌ فرامین‌ تو آماده‌ است‌ و سر تسلیم‌ به‌ درگاه‌ تو می‌ساید».

منابع‌:

1 ـ ابصار العین‌، شیخ‌ محمد بن‌ طاهر سماوی‌، چاپ‌ مرکز الدراسات‌ الاسلامیه‌، چاپ‌اول‌.
2 ـ الارشاد، شیخ‌ مفید، مؤسسه‌ آل‌ البیت‌:، قم‌.
3 ـ اعلام‌ الوری‌ بأعلام‌ الهدی‌، فضل‌ بن‌ حسن‌ طبرسی‌ مؤسسه‌ ا´ل‌ البیت‌، قم‌.
4 ـ بحار الانوار، علامه‌ مجلسی‌، موسسه‌ وفا، بیروت‌.
5 ـ تاریخ‌ طبری‌، دار الکتب‌ العلمیه‌، بیروت‌.
6 ـ تنقیح‌ المقال‌، مامقانی‌، چاپ‌ مرتضویه‌، نجف‌.
7 ـ سفینه‌ البحار، شیخ‌ عباس‌ قمی‌، کتابخانه‌ سنائی‌، تهران‌.
8 ـ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ابن‌ ابی‌ الحدید معتزلی‌، دار الکتب‌ العلمیه‌، قم‌.
9 ـ علل‌ الشرایع‌، شیخ‌ صدوق‌، انتشارات‌ داوری‌، قم‌.
10 ـ قصه‌ کربلا، علی‌ نظری‌ منفرد، انتشارات‌ سرور، 1376.
11 ـ الکامل‌، ابن‌ اثیر، دار صادر، بیروت‌.
12 ـ مثیر الاحزان‌، ابن‌ نما حلّی‌، موسسه‌ امام‌ مهدی‌، قم‌.
13 ـ مقاتل‌ الطالبیین‌، ابو الفرج‌ الاصفهانی‌، نشر الرضی‌، قم‌.
14 ـ مقتل‌ الحسین‌، خوارزمی‌، دار انوار الهدی‌، 1418.
15 ـ مقتل‌ الحسین‌، عبدالرزاق‌ موسوی‌ مقرم‌، دار الکتاب‌، بیروت‌.
16 ـ الملهوف‌، سید بن‌ طاووس‌، تحقیق‌ شیخ‌ فارس‌ حسّون‌، اسوه‌، 1417
17 ـ مناقب‌ ابن‌ شهرا´شوب‌، حیدریه‌، نجف‌ اشرف‌، 1376 ه .
18 ـ نفس‌ المهموم‌، شیخ‌ عباس‌ قمی‌، انتشارات‌ بصیرتی‌، قم‌.
19 ـ ینابیع‌ المودّه‌، قندوزی‌ حنفی‌، اسوره‌، 1416
منبع: مجمع جهانی اهل البیت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید