عصر غیبت (19) عصر غیبت صغری

عصر غیبت (19) عصر غیبت صغری

نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم

فصل 7 : عصر غیبت صغرى (260 – 329 ه -.)
این عصر و دوره از زمان رحلت امام حسن عسکرى علیه السلام در هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى که امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) متولى امر ولایت و امامت شده است ، آغاز مى گردد و در تاریخ پانزدهم شعبان سال (329 ه -) با ارتحال چهارمین و آخرین سفیر و نایب خاص آن حضرت ، ابوالحسن على بن محمد سمرى به پایان مى رسد.
در این فصل ، حوادث و رویدادهاى این دوره حساس از تاریخ شیعه را طى 9گفتار به ترتیب زیر مورد بررسى قرار خواهیم داد.
1 – وضعیت سیاسى ، اجتماعى و فکرى عصر غیبت صغرى .
2 – تاریخ غیبت و کیفیت آغاز آن .
3 – فلسفه غیبت .
4 – ویژگیهاى دوره غیبت صغرى .
5 – اختلافات فرقه اى پس از رحلت امام عسکرى علیه السلام
6 – نصب نواب اربعه
7 – نصب وکلا براى مناطق شیعه نشین در عصر غیبت صغرى .
8 – وکلاى خائن و مدعیان دروغین وکالت .
9 – وضعیت فکرى و سیاسى – اجتماعى شیعه در عصر غیبت صغرى .

1 – وضعیت سیاسى ، اجتماعى و فکرى عصر غیبت صغرى .

الف – وضعیت سیاسى
این دوره هفتاد ساله مقارن است با زمامدارى 6 تن از خلفاى ((عباسى )) ، از پانزدهمین خلیفه عباسى تا بیستمى آنان .
– المعتمد على الله (256 – 279 ه -).(567)
– المعتضد بالله (279 – 289 ه -).(568)
– المکتفى بالله (289 – 295 ه -).(569)
– المقتدر بالله (295 – 320 ه -).(570)
– القاهر بالله (320 – 322 ه -).(571)
– الراضى بالله (322 – 329 ه -).(572)
ویژگیهاى وضعیت سیاسى جارى در این دوره به مانند ویژگیهاى دوره گذشته است . همان ویژگى هائى که در دوره قبل از غیبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشریف ) در جهان اسلام جریان داشت ؛ مانند غلبه و استیلاى ((موالى ))به ویژه ((ترکان ))بر اوضاع سیاسى جهان اسلام . اینها چه به عنوان وزرا و والیان و چه به عنوان فرماندهان نظامى ، روز به روز بیشتر قدرت مى گرفتند و بر اوضاع جهان اسلام مسلط مى شدند.
به موازات این استیلاى روبه فزونى ((موالى ))و ((ترکان )) ، حکومت مرکزى روز به روز ضعیفتر مى شد. هرچه زمان مى گذشت خلیفه در اداره امور مملکت بیشتر ناتوان مى شد، کارها را دیگران در دست مى گرفتند و حکومت مرکزى در اداره کشور به ویژه در کنترل مرزها بیش از گذشته توان خود را از دست مى داد.
در زمان ((مقتدر)) مرزبانهاى دریایى ، در مناطقى ؛ مانند ((ارزن )) ، ((ملطیه )) ، ((میافارقین )) ، ((آمُد))و… به قدرى شعیف و ناتوان شده بودند که قدرت مرزبانى و جلوگیرى از نفوذ دشمن را نداشتند، آنان با فرستادن گزارشى به ((بغداد))، از حکومت مرکزى و خلیفه عباسى تقاضاى کمک نمودند و تهدید کردند که اگر به آنان کمک نشود خود را به ((رومیان )) تسلیم خواهند کرد، ولى به سخن آنان توجهى نشد، به همین جهت شکست خوردند و مأیوسانه برگشتند.(573)
همچنین به جهت ضعف دستگاه خلافت و غلبه ترکان و موالى بر اوضاع سیاسى جهان اسلام ، خلیفه نمى توانست تدبیر امور را در دست بگیرد. او دائم از اهرم هاى فشار که در دست دیگران بود وحشت داشت .
گاهى به زور خلیفه را وادار مى کردند تا فردى را از ولایتعهدى خلع کند و فرد دیگرى را جایگزین آن نماید، به عنوان مثال در سال (279 ه -) بر اثر فشارهاى گوناگون ، ((معتمد عباسى ))مجبور شد پسرش را از ولایتعهدى عزل نماید و برادرزاده اش ((معتضد))را جانشین خود قرار دهد.(574)
گاهى افسران ترک ، خلیفه را دستگیر و از خلافت خلع مى نمودند و او را شکنجه مى دادند، براى نمونه در سال (322 ه -) عده الى از افسران ترک بر خلیفه عباسى ، ((القاهر)) ، شوریدند و قصرش را محاصره کردند، او وقتى که سر و صدا را شنید، از خواب بیدار شد، در حالیکه آثار مستى در وى نمایان بود، او را دستگیر کردند و شکنجه دادند و چشمانش را از حدقه درآوردند.(575)
گاهى بر اثر جنگ قدرت بین عباسیان ، خلیفه براى حفظ و دفاع از جان خود ناتوان مى شد، به عنوان نمونه در سال (267 ه -) بین ((معتمد))و برادرش ((موفق ))، درگیرى رخ داد و ((موفق ))پیروز شد و برادرش ((معتمد))، را که خلیفه بود زندانى کرد. (576)
بنا به نوشته ((مسعودى ))، ((موفق )) او را در ((فم الصلح ))تحت نظر قرار داد و عده اى را هم براى حفاظت وى گماشت . پیش از این وى به ((موصل ))فرار کرده بود و ((موافق ))توانست به واسطه وزیرش ، ((صاعد))او را برگرداند. (577)
گاهى به قدرى ارکان خلافت عباسى متزلزل مى شد که خلیفه نمى توانست به فردى اعتماد کند و پست وزارت را به وى واگذار نماید. گاهى اتفاق مى افتاد که خلیفه عباسى فردى را به وزارت نصب مى کرد و او تنها به مدت دو روز وزیر بود و روز سوم وى را عزل مى نمود. در همین رابطه ((مسعودى ))مى نویسد: ((المقتدر بالله )) ، هیجدهمین خلیفه عباسى ، شانزده بار وزراى خود را تعویض نمود. و یا ((القاهر بالله )) نوزدهمین خلیفه عباسى ، در طول یک سال و اندى از خلافتش ، 4 بار، وزیر خود را جابه جا نمود.
این عزل و نصب هاى پى در پى ، گویاى این واقعیت است که ، خلافت و حکومت مرکزى عباسیان رو به ضعف نهاده بود و خلیفه ، نقش زیادى در اوضاع حکومت نداشت ، حتى در همین عزل و نصب هاى پى در پى گاهى دیده مى شود که خلیفه تحت تأثیر القائات زنان قرار مى گرفت و شخصى را از مقامش عزل و زندانى مى کرد.
بنا به نقل مورخان ((سیده ))مادر ((مقتدر)) ، در همه کارهاى دولت مداخله مى کرد و عزل ((على بن عیساى ))وزیر در سال (304 ه -)، توسط او انجام شد. وزیرى که بنا به نوشته ((سیوطى ))با تقوا و عفیف بود و در جهت عدالت و برقرارى احکام اسلامى گام برمى داشت .(578)
ابن اثیر مى نویسد:
((ام موسى ))ندیمه ((سیده ))مادر ((مقتدر))به خانه وزیر رفت تا درباره مخارج و لباس خدمتگزاران قصر گفت و گو کند، وزیر خوابیده بود، نگهبان وزیر گفت : قدرى درنگ کن تا وزیر از خواب بیدار شود، او خشمگین شد و با ناراحتى تمام برگشت و به ((سیده ))مادر ((مقتدر شکایت کرد، وقتى وزیر از خواب برخاست و از آمدن ((ام موسى )) باخبر شد، نگهبان و فرزند خود را براى عذرخواهى به نزد ((ام موسى )) ، پیش خدمت مادر خلیفه فرستاد، اما ندیمه این عذرخواهى را نپذیرفت و به نزد ((مقتدر))رفت و از وزیر بدگویى کرد و خلیفه عباسى او را از وزارت خلع و سپس دستگیر و زندانى نمود.(579)
و نیز او توانست ((ابوالعباس خصیب ))را از پست وزارت عزل نماید.
دخالت هاى ((سیده ))خود نشانه اى از ضعف خلیفه در امور مملکتى و به نوبه خود، عامل ضعف و کاهش اقتدار روزافزون خلیفه بود.
با همه ضعف هایى که بیان شد، خلفاى عباسى همیشه بر ظلم هاى خود نسبت به مردم مسلمان مى افزودند، آنان براى ادامه حکومت خود از هیچ جنایتى فروگذار نمى کردند. جو اختناق و وحشت با شدت تمام در سراسر این دوره حاکم بود، به ویژه در دوره ((معتضد))(279 – 289 ه -) که به تعبیر شیخ طوسى ، در این دوره بسیار سخت و دشوار، از شمشیرها خون مى چکید.(580)
آنچه بیان شد مربوط به ویژگیهاى و وضعیتى بود که از عصر قبل از غیبت صغرى جریان داشت ، و در این دوره نیز برقرار بود.
اکنون به بیان خصایص و حوادثى که در دوره غیبت صغرى اتفاق افتاد، مى پردازیم .
انتقال خلافت از سامرا به بغداد
همان گونه که در فصل سوم گذشت در سال (220 ه -) ((معتصم )) عباسى ، مرکز خلافت را از ((بغداد))به ((سامرا))منتقل کرد، تا شاید از این طریق بر مشکلات چیره شود و ضعف دستگاه خلافت را برطرف گرداند، اما این تعبیر، به حال دستگاه خلافت رو به ضعف نهاده ، تاثیرى نداشت ، بلکه خود منشا مشکلاتى براى آنان شد، تا این که در سال (279 ه -) در ((بغداد))با ((معتضد عباسى ))بیعت کردند و مرکز خلافت بار دیگر به ((بغداد))بازگشت .
((المکتفى ))خواست دوباره پایتخت را به ((سامرا))برگرداند، ولى وزیرش به بهانه هزینه سنگین انتقال ، با آن مخالفت نمود، و او را از این فکر منصرف کرد. بعد از این ((سامرا)) متروک شد و به صورت ویرانه اى باقى ماند. (581)
ظهور قرامطه
در عصر غیبت صغرى یکى از مشکلاتى که براى جهان اسلام پدید آمد، فتنه ((قرامطه ))بود.(582)
((قرامطه ))در سال (277 ه -) سر به طغیان نهادند و در جهان اسلام بیش ‍ از سى سال بر مردم ستم کردند، اینها به قدرى خشن و سفاک بودند که هیچ سپاهى جرأت روبه رو شدن با آنان را نداشت . احتمال هجوم ((قرامطه )) به منطقه اى ، کافى بود تا در میان مردم رعب و وحشت پدیدار گردد.
این گروه که با یک مذهب خاصى حرکت مى کردند و جان و مال و ناموس ‍ دیگر مسلمانان را مباح مى دانستند، حملات خود را از ((کوفه ))آغاز نمودند و در ((عراق )) ، ((سوریه ))و ((بحرین ))به مردم ستمهاى فراوانى روا داشتند.
((قرامطه ))در سال (294 ه -) به رهبرى ((زکرویه ))به کاروان حجاج خراسان حمله کردند و آنان را کشتند.
در سال (311 ه -) ((قرامطه ))به رهبرى ((ابوطاهر، سلیمان ابى سعید خجرى قرمطى ))در ((بصره ))به جان مردم بى گناه افتادند و به مدت 17 روز تا توانستن مردم را کشتند و اموال آنان را به غارت بردند و به نوامیس ‍ مردم تجاوز کردند.
در سال (312 ه -) سپاه ((ابوطاهر))به کاروان حجاج حمله ، و اموال آنان را غارت مى کردند، در این غارتگرى ، سپاهیان ((ابوطاهر))در حالیکه تمامى اموال ، آب و غذاى حاجیان را گرفته بودند، آنان را در بیابان سوزان واگذاشتند و همه آنان از گرسنگى و تشنگى جان دادند.
در سال بعد؛ یعنى سال (313 ه -) ((قرامطه ))جلو حرکت کاروان حجاج را گرفتند و در قبال گرفتن باج ، به آنان اجازه رفتن به مکه را دادند، در سال (317 ه -) این سپاه ، وحشیانه به ((مسجدالحرام ))حمله کردند، حاجیان را کشتند و جنازه آنان را در چاه زمزم انداختند، ((ابوطاهر)) ، پرده کعبه را از جا کند و پاره پاره کرد و در بین سپاهش پخش نمود. او خانه هاى مکه را غارت کرد، ((حجرالاسود))را در ((بحرین ))نگه داشتند. در سال (315 ه -) همین شخص به ((کوفه ))هجوم برده ، کشتار زیادى کرد و اموال مردم را به غارت برد.
این جریان ناامنى سرانجام در سال (318 ه -) با کشته شدن ((سلیمان )) فروکش کرد.(583)
کاهش قیام هاى علویان و پیدایش جو اختناق بیشتر نسبت به شیعه
با ظهور غائله ((قرامطه ))و همچنین غائله ((صاحب زنج ))که هر دو، جنایات بى شمارى را مرتکب شدند و هر دو غائله به شیعه نسبت داده شد، این دو حرکت بهانه و دست آویزى شد در دست خلفاى عباسى بر ضد شیعیان . نتیجه این دو حرکت از سویى موجب تشدید جو اختناق بر ضد شیعیان گردید و از سوى دیگر، شیعیان را در رو آوردن به قیامهاى مسلحانه ناامید نمود.(584)
به عنوان نمونه ، ((حسین بن روح )) ، سومین سفیر حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) به دنبال حمله ((قرامطه ))به مردم ((بصره ))و کاروان حاجیان ((بغداد)) ، در سال (311 ه -) دستگیر و زندانى شد، به این بهانه که ((قرامطه )) ، شیعه هستند و شما شیعیان در این غائله مقصرید، دیگر این که بر اثر تبلیغات مسموم بر ضد شیعیان ، اهالى ((بغداد))تحریک شدند و بر ضد ((ابن فرات ))شیعه است ، بنابراین ، او ((قرامطه ))را تحریکت کرد تا این جنایات را مرتکب شوند؛ این تبلیغات زهرآگین تأثیر خود را گذاشت ، و در نتیجه ((ابن فرات ))و پسرش از وزارت معزول و سپس کشته شدند. (585)
با این وجود قیام هاى علویان به کلى فروکش نکرد. در همین دوره نیز در چند مورد، آنان پرچم مبارزه را در دست گرفتند و در برخى از آن مبارزات موفقیت هایى نیز داشتند.
اینک نمونه هایى از قیام هاى علویان را که در این دوره رخ داد، یادآور مى شویم :
– قیام حسن بن یحیى : او در یمن در سال (278 ه -) بر ضد عباسیان قیام نمود. (586)
– قیام ابن الرضا: ((محسن بن جعفر))در ولایت ((دمشق ))به سال (300 ه -) قیام نمود ((مسعودى در این باره مى نویسد: در سال (300 ه -) میان ((ابن الرضا))و ((ابوالعباس ، احمد بن کیغلغ ))جنگ شد و گردن او را زدند و به قولى در میدان جنگ کشته شد و پسرش را به مدینه السلام بغداد بردند و سر پل جدید در سمت غربى به دار آویختند.(587)
– قیام اطروش : ((حسن بن على ))معروف به ((اطروش ))در سال (301 ه -) در منطقه طبرستان و دیلم قیام کرد و ((سیاهجامگان ))را از آن منطقه بیرون راند. ((اطروش ))پس از پاکسازى منطقه طبرستان و دیلم به سوى ((رى ))پیش روى کرد. از این رو، حاکم آنجا را متوارى ساخت و سرانجام ((حسن بن على ))در یکى از جنگ ها توسط دستنشاندگان خلیفه عباسى در سال (304 ه -) کشته شد.(588)
– قیام حسن بن قاسم : معروف به ((حسن داعى )) : او در سال (317 ه -) با سپاه بسیارى از گیل و دیلم به سوى ((رى ))حرکت کرد و بر مناطق وسیعى از ((رى )) ، ((قزوین )) ، ((زنجان )) ، ((قم )) ، ((ابهر))و دیگر شهرهاى پیوسته به ((رى ))تسلط یافت .
– قیام احمد بن محمد طالبى : او در ((مصر))سپاه ((احمد بن طولون ))جنگید و کشته شد.(589)
ظهور مهدى در شمال آفریقا و تاسیس دولت فاطمى در مصر
در سال (296 ه -) شخصى به نام ((عبیدالله مهدى ))در شمال آفریقا ادعا کرد که او مهدى موعود است . پس از آن که زمینه لازم توسط ((ابوعبدالله ، حسین بن احمد بن محمد بن زکریا)) ى شیعى از اهالى ((صنعا)) ، براى وى فراهم شد، بر منطقه اى وسیع تسلط پیدا کرد و در آن منطقه بر دولت ((آل اغلب ))چیره گشت و آخرین حاکم آن ، یعنى ((زیاده الله بن محمد))را از آن منطقه بیرون کرد و قسمت زیادى از ((شمال آفریقا)) ، ((لیبى )) ، ((الجزایر))و ((تونس ))را تصرف نمود.
((عبیدالله مهدى )) ، شهرى در ((شمال آفریقا))و سرزمین ((مغرب ))را، به نام ((مدینه المهدى ))پایتخت خود، قرار داد.
آغاز حکومتش در این شهر در روز شنبه ، پنجم ذیقعده ، سال (303 ه -) بود. او در سال (322 ه -) مُرد و فرزندش ((محمد))ملقب به ((قائم )) جانشین او شد.(590)
ظهور دولت هاى مستقل و خودمختار
به دلیل وجود ضعف هاى روزافزون خلافت عباسیان ، والیان و فرمانروایان مناطق و نواحى ، از این ضعفها سوء استفاده مى نمودند و اعلان استقلال و یا خودمختارى مى کردند، در برخى از موارد نیز بر اثر قیامهاى مردمى ، حاکم و فرمانرواى عباسى را عزل و اخراج مى کردند و یا مى کشتند و دولت انقلابى مستقل از مرکز خلافت تشکیل مى دادند.
حرکتهاى استقلال طلبانه که در عصر قبل از ((غیبت صغرى ))شروع شده بود در این عصر شدت یافت . و دولت هاى مستقلى را در پى داشت .
قبل از دوره غیبت صغرى ، دولت هایى که برقرار بود، از این قرار است :
1 – دولت مستقل ((طولونیه ))که توسط ((احمد بن طولون ))در ((مصر))و ((شام ))در سال (224 ه -) تشکیل شده بود. حکومت مذکور، تا سال (270 ه -) ادامه داشت . (591)
2 – دولت مستقل و انقلابى ((اغالبه ))یا ((آل اغلب ))که در سال (184 ه -) در ((تونس ))و نواحى اطراف آن ، توسط ((ابراهیم بن اغلب بن سالم ))تشکیل شده بود، تا سال (296 ه -) ادامه یافت . (592)
3 – دولت مستقل و انقلابى ((ادریسیان ))در ((مراکش )) ، توسط ((ادریس حسنى ))در سال (221 ه -) تشکیل شده بود، تا سال (312 ه -) برقرار ماند.(593)
4 – دولت مستقل ((امویان ))که از سال (138 ه -) در ((قرطبه ))(594) تشکیل شده بود همچنان پابرجا بود، و تا سال (422 ه -) دوام یافت . (595)
افزون بر دولت هاى مستقلى که از دوره قبل پابرجا مانده بود، در این دوره نیز دولتهاى مستقل دیگرى بر آنان افزوده شد و بیش از پیش حکومت مرکزى و خلافت عباسى را در تنگنا قرار داد.
دولتهایى که بر حکومتهاى مستقل پیشین افزوده شدند، بدین قرار است :
5 – دولت مستقل ((صفاریان ))که توسط ((یعقوب بن لیث صفارى )) در ((خراسان ))و شرق ایران تشکیل شد. ((یعقوب بن لیث صفارى )) که در سال (254 ه -) از سوى حاکمان ((بغداد))به ولایت ((خراسان بزرگ ))منصوب شده بود، در آغاز، حرکت استقلال گرایانه خود را آشکار نکرد. همانگونه که در فصل سوم گذشت ، او نسبت به خلفاى عباسى اظهار دوستى و وفادارى مى نمود و تنها در هنگام مرگش در سال (265 ه -) آن را اظهار نمود. بعد از او برادرش ((عمرولیث ))ادعاى برادر را دنبال کرد و حکومت مستقل ((صفاریان ))را رهبرى نمود که این حرکت استقلال گرایانه ، تا سال (290 ه -) ادامه داشت . (596)
6 – دولت مستقل ((سامانیان ))در ((ماوراءالنهر)) ، ((خراسان ))و بخشى از ((ایران مرکزى ))توسط ((سامان خدات ))و پسرانش تشکیل شد. آنها توانستند از سال (261 ه -) تا سال (389 ه -) در مناطق یادشده ، دولت مستقل برقرار کنند.(597)
7 – دولت ((فاطمى ))در ((مصر))و ((بلاد مغرب ))توسط ((عبیدالله مهدى ))در سال (296 ه -) تشکیل شد و تا سال (567 ه -) پابرجا ماند. (598)
8 – دولت خودمختار و مستقل ((آل حمدان ))یا ((حمدانیان ))در ((موصل ))و ((حلب ))توسط ((ناصرالدوله حمدانى ))در سال (319 ه -) تشکیل شد و تا سال (394 ه -) ادامه یافت . (599)
9 – دولت انقلابى ((آل بویه )) ، در ((طبرستان )) ، ((رى )) ، ((همدان )) ، ((اصفهان )) ، ((نواحى اطراف ایران جنوبى ))و قسمتى از ((عراق ))کنونى ، توسط سه فرزند ((بویه ))به نامهاى ((على )) ، ((حسن ))و ((احمد))در سال (320) تشکیل شد و تا سال (338 ه -) دوام داشت . (600)
10 – دولت ((اخشیدیه ))که توسط ((محمد بن طعج الاخشید))در مناطق ((مصر))و ((شام ))در سال (323 ه -) تشکیل شد و تا سال (334 ه -) پابرجا ماند.(601)
سه خلیفه در یک زمان
شایان ذکر است که ، در عصر ((غیبت صغرى ))در جهان اسلام ، سه نظام سیاسى اسلامى به نام نظام خلافت تشکیل شده بود و در یک زمان ، سه نفر به عنوان خلیفه ، ادعاى رهبرى سیاسى بر تمام جهان اسلام را داشتند. اول حکومت ((عباسیان ))در ((بغداد)) ، دوم حکومت ((امویان ))در ((اندلس ))و ((قرطبه )) ، سوم حکومت ((فاطمیان ))در ((مصر)) .
در سال (296 ه -) در ((مصر))مردم با ((عبیدالله مهدى ))به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کردند و ((عبیدالله ))خود را خلیفه خواند.(602)
در ((اندلس )) ، حاکمان بنى امیه در آن سرزمین با عناوینى همانند ((امیر)) ، ((ابن الخلائف ))و یا ((سلطان ))خوانده مى شدند. در سال (317 ه -) آنان کوشیدند تا خلافت از دست رفته ((امویان ))را بار دیگر احیا کنند، به همین جهت در این سال ((عبدالرحمان )) ، حاکم اموى آن سرزمین را ((امیرالمؤ منین ))خواندند. (603)
بنابراین ، در سال (317 ه -) براى اولین بار در تاریخ سیاسى اسلام ، سه نفر در سه نقطه از جهان اسلام ، ادعاى خلافت ، امیرى و فرمانروایى بر تمام مسلمانان را داشتند.

ب : وضعیت اجتماعى
در این دوره هفتاد ساله وضعیت اجتماعى (با همان تعریفى که در فصل سوم بیان شد) مانند دوره گذشته بود، همان امورى که در دوره قبل وجود داشت در این دوره نیز ادامه پیدا کرد. در فصل سوم بیان شد که در دوره قبل از ((غیبت صغرى ))مردم در آن جامعه از لحاظ امور اقتصادى و مادى از یک اختلاف طبقاتى فاحش رنج مى بردند که این امر در این دوره نیز ادامه داشت . (604) اینکه به بیان برخى از حوادثى که گویاى وضع ناهنجار اجتماع آن زمان است ، مى پردازیم .
اختلافات مذهبى و فرقه اى
در عصر ((غیبت صغرى ))در جوامع اسلامى اختلافات فرقه اى و مذهبى همانند دوره هاى گذشته رواج داشت ، این اختلافات به اختلاف مذهبى بین شیعه و سنى محدود نمى شد، بلکه در میان مذاهب اهل سنت نیز درگیرى هایى وجود داشت .
در سال (310 ه -) ((محمد بن جریر طبرى ))عالم ، مفسر و نویسنده معروف اهل سنت ، دیده از جهان فروبست ، خواستند او را در بغداد دفن کنند، اما ((حنبلیان ))که با ((طبرى ))درگیر بودند و اختلاف مذهبى با وى داشتند، مانع دفن او در بغداد شدند.(605)
در سال (318 ه -) ((حنبلیان ))در بغداد آشوبى به پا کردند که این آشوب نیز ریشه مذهبى داشت و تنها به این خاطر که در فهم یک آیه قرآن ، گروهى از اهل سنت ، دیدگاه ((حنبلیان ))را قبول نداشتند و به گونه اى دیگر آن را تفسیر مى کردند، بلوایى به پا شد و گروه زیادى از مردم کشته شدند.(606)
اختلافات قومى و قبیله اى
در این عصر به جز ((عباسیان ))و ((ترکان )) ، دیگر اقوام و قبایل نقش ‍ چندانى در حکومت عباسیان نداشتند، و حاکمان وقت آنان را به صورت افراد درجه دو مى نگریستند، به همین جهت بود که در دوره دوم حکومت عباسیان ؛ یعنى دوره غلبه ترکان ، فریادهاى استقلال طلبانه و قیام هاى علویان به اوج خود رسید. قیام هاى علویان قبل از عصر غیبت صغرى به اوج خود رسید، ولى به جهاتى که به آن اشاره شد در این عصر کاهش ‍ یافت . اما حرکت هاى استقلال طلبانه در این عصر فزونى گرفت . همانگونه که بیان شد، در این عصر در سرزمین هاى اسلامى حدود ده دولت مستقل و نیمه مستقل تشکیل شد؛ این حرکت هاى خودمختارانه و استقلال طلبانه ریشه ها و انگیزه هاى متعددى داشت که یکى از آنها همین اختلافات قبیله اى و بها ندادن به قوم و قبیله هاى گوناگون از سوى حکومت مرکزى بود.
اختلافات طبقاتى
به جهت تغییر در ماهیت و اهداف فتوحات ، جنگ هاى مسلمانان به جاى آنکه مایه رهایى مردم تحت ستم شود، خود عاملى براى ستم بر آنان شد. سپاهیان خلفاى عباسى با انگیزه هاى غیر اسلامى ، مى جنگیدند، مردم را به اسارت مى گرفتند، بر خلاف مقررات اسلامى با آنان برخورد مى کردند، حقوق مسلم شرعى و انسانى آنان را رعایت نمى کردند. این امر موجب شد تا بسیارى از ارزشهاى اسلامى در جامعه آن زمان به فراموشى سپرده شود. به نوشته ((دکتر حسن ابراهیم حسن )) ، در این عصر اختلاف طبقاتى حاکم بود. از جمله آنها، طبقه بندگان و غلامان و کنیزان بود. ((مصر)) ، ((شمال آفریقا))و ((شمال جزیره العرب ))بازار غلامان سیاه ، و آشوب ((زنگیان ))بازتاب این جو نامساعد اجتماعى بود که مصیبت هاى بسیارى را بر جامعه آن زمان تحمیل نمود. به جهت مسخ ارزشها کنیزکان نغمه گر، بازار خوبى داشتند، و آنان را با قیمت هاى گزاف مى خریدند. ((ابن راثق ))در سال (325 ه -) کنیز گندم گونى را که خوش نغمه بود، به ارزش 4000 دینار خرید. (607)
در ادامه مناسب است به برخى موارد و نمونه هایى از این اختلافات و تفاوت و تبعیض هاى طبقاتى ، اشاره اى داشته باشیم .
عیاشى و خوشگذرانى
عیش و نوش به ویژه در نزد خلفا، وزرا، امرا و اشراف رواج داشت و ویژگى مشترک همه آنان بود. این وضعیت همچنان که در گذشته رواج داشت ، در این دوره نیز پابرجا بود. (608) به گفته ((سیوطى )) ، تنها ((القاهر بالله )) خلیفه عباسى ، مطربى و بساط عیش و نوش را قدغن کرد و به دستور او کنیزکان آوازه خوان را دستگیر مى کردند و ابزارهاى طرب را مى شکستند.(609)
به جز زمان حکومت دو ساله ((القاهر))بساط عیش و نوش برقرار بود.
این وضع تنها در ((بغداد))و یا ((سامرا))و مرکز خلافت نبود، بلکه در حوزه فعالیت والیان و حکومت هاى خودمختار نیز جارى بود. در ((مصر))امراى ((طولونیه ))غرق در بساط عیش و نوش بودند.
((خمارویه )) ، حاکم طولونى مصر خانه اى از طلا ساخت و آن را به برپایى بساط طرب و عیش و نوش اختصاص داد.(610)
اسراف و تبذیرهاى گسترده
اسراف و تبذیرهایى را که در زندگى حاکمان عباسى نقل کرده اند، به قدرى زیاد و گسترده است که به راستى جاى شگفتى و تعجب دارد و تصدیق آن بر اذهان سنگینى مى کند.
((مسعودى ))مى نویسد: ((معتضد))عباسى با هزینه اى بالغ بر 000/400 دینار براى خود قصرى ساخت و نام آن را قصر ((ثریا))نهاد. درباره این قصر گفته اند که چهار فرسخ طول داشت .(611)
این نقل گرچه ممکن است اغراق آمیز باشد. اما به هر حال گویاى این واقعیت است که حکمرانان عباسى در مصرف هاى بى رویه و اسراف و تبذیرهاى غوطه ور بودند و گوى سبقت را از همگان ربودند.
((معتمد))عباسى در یک شب نشینى در کنار شط در ((بغداد))آن قدر خورد که بر اثر پرخورى دل درد گرفت و مرد.(612)
((احمد بن طولون ))حاکم ((مصر))نیز در سال (270 ه -) به علت پرخورى و ابتلاى به دل درد درگذشت . (613)
((ابوالجیش ، خمارویه )) ، که بعد از ((احمد بن طولون ))حکومت ((مصر))و ((شام ))را در اختیار گرفت به خاطر مصرفهاى بى رویه و ساختن قصر طلا و اختصاص آن به طربخانه ، و نیز مصرفهایى که در عروسى دخترش ((قطرالندى )) ، انجام داد، منفور اطرافیان خود شده بود. بنا به نوشته ((مسعودى )) ، به خاطر شدت تنفر، بعد از آن که او را کشتند، بدنش را قطعه قطعه کردند و برخى از غلامان ، گوشت بدن او را بریده و به سیخ کشیدند و خوردند.(614)
درباره عروسى ((قطرالندى ))دختر ((خمارویه طولونى ))که زن ((معتضد))عباسى شده بود، گفته اند: ((خمارویه ))که همه بیت المال ((مصر))را در اختیار داشت ، بى حساب در عروسى دخترش خرج کرد، به گفته ((دقماق ))مورخ آن عصر، ((خمارویه ))با دختر خود به عنوان جهیزیه چیزهایى فرستاد که نه کسى آن را دیده و نه شنیده بود. ((ابن خلکان ))مى نویسد: مهریه عروس 000/000/1 درهم بود، و این به قیاس ‍ آن جهازِ گران قیمت بسیار ناچیز بود. گویند: ((ابن جصاص ))که مسؤ ولیت تهیه جهاز، با او بود، پس از همه خریدهایى که کرد 000/400 دینار به جا ماند و ((خمارویه ))همه را به او بخشید.(615)
به مناسبت این عروسى در ((بغداد))و ((مصر))جشن هاى پرهزینه متعددى برپا شد و چه بسیار زنان عباسى و حاکمان ((عراق ))و ((مصر))که با لباسهاى گران قیمت در این بساط عیش و نوش شرکت مى کردند. گویا که زر و زیورهاى دنیا در انحصار این عده بود و این عده هم در اختیار هواهاى نفسانى قرار داشتند. آنان جز ارضاى هواهاى نفسانى هیچ هدفى نداشتند.
((خمارویه )) ، افزون بر این مصرف هاى بى رویه ، ماهانه 000/23 دینار براى مصرف آشپزخانه خود اختصاص مى داد.(616)
اینها تنها نمونه هایى است از صدها و هزاران مورد که خلفا، وزیران ، حاکمان و والیان و اشراف ، در آن زمان به این گونه کارها روى مى آوردند. همان گونه که در چند صفحه گذشته اشاره شد، این کارها بازتاب اجتماعى ناهنجارى ؛ مانند آشوب ((زنگیان ))را به دنبال داشت .(617)

ج : وضعیت فکرى
در وضعیت فکرى این دوره تنها به یادآورى دو نکته اشاره مى کنیم :
پیدایش مکتب اشعرى
در نیمه اول قرن دوم هجرى دو مکتب و جریان فکرى در جهان اسلام پیدا شد. در یک جریان فکرى ، عقل بى ارزش بود و در فهم مسائل و معارف اسلامى به ظواهر آیات و روایات بسنده مى شد، حتى اگر برخلاف حکم عقل باشد، این گروه بدون غور و دقت عقلى به ظاهر آیه و حدیث تمسک مى کردند و به آن معتقد و پایبند مى شدند. آنان آیه یدالله فوق ایدیهم (دست خدا بالاى دستهاى آنها است ) بدون اینکه دقتى در معناى واژه ((ید))بکنند، گفتند: خدا هم دست دارد، در حالیکه این آیه قدرت خداوندى را بیان مى دارد؛ خداوند جسم نیست تا دست ، اعضا و جوارح داشته باشد. این گروه را ((اهل حدیث ))مى گفتند.
گروه دیگرى در برابر این گروه ایستادند که به عقل ، بهاى زیادى مى دادند. آنان در زمان خلافت ((مأمون ))عباسى ، قدرت زیادى یافتند و بر گروه ((اهل حدیث ))پیروز شدند. به این گروه دوم ((معتزله ))یا ((مذهب اعتزال ))مى گفتند که بحث این جریان فکرى در بحث مربوط به وضعیت عصر قبل از غیبت ، در فصل سوم بیان شد.
در دوره قبل از غیبت صغرى بین این دو مذهب و مکتب فکرى ؛ یعنى ((اهل حدیث ))و ((اعتزال ))درگیریهاى زیادى رخ مى داد؛ گاهى با حمایت برخى از حکام عباسى ((مذهب اعتزال ))پیروز مى شد و گاهى وضع تغییر مى کرد و خلیفه دیگرى حاکم مى شد و او از مکتب ((اهل حدیث ))حمایت مى کرد و ((اعتزال ))شکست مى خورد. در دوره قبل از غیبت این وضع ادامه داشت تا این که در نیمه اول قرن چهارم ، ((ابوالحسن اشعرى ))(618) ظهور نمود. او که تا 40 سالگى پیرو ((مکتب اعتزال ))بود، از ((اعتزال ))روى گردان شد و بر شالوده هاى مکتب ((اهل حدیث ))مکتب جدیدى بنا نهاد، که این مکتب جدید به نام بنیانگذارش ، ((ابوالحسن اشعرى )) ، (مکتب ((اشعرى ))یا ((اشاعره )) ) معروف شد. شکل گیرى این مکتب با حمایت ((مقتدر)) خلیفه عباسى بود که در دوره 25 ساله زمامدارى اش بین سالهاى (295 – 320 ه -) با ((مکتب اعتزال ))به ستیز برخاست و از ((اهل حدیث ))و ((اشاعره ))حمایت کرد. (619)
از این تاریخ به بعد ((اعتزال ))به صورت یک مکتب فکرى مغلوب و از بین رفته درآمد و ((مکتب اشعرى ))بى رقیب ماند.(620)
تدوین کتب روایى
در قرن اول به دستور خلیفه دوم ، ((عمر)) ، نویسندگى و تدوین کتاب درباره تاریخ و حدیث اسلامى ممنوع شده بود. (621)
در تمامى قرن اول این سیاست ادامه داشت . در آغاز قرن دوم ، ((عمربن عبدالعزیز))خلیفه اموى این قانون را لغو نمود و به حاکم مدینه ، ((ابوبکر بن حزم ))نامه اى نوشت مبنى بر این که ، علما براى ثبت و ضبط احادیث و حوادث تاریخ اسلام بکوشند و آنها را بنویسند.(622)
در نیمه اول قرن دوم این سیاست جدید رواج پیدا نکرد، در عصر اول عباسیان به ویژه در زمان ((مامون )) ، نهضت نویسندگى و تدوین کتب رواج یافت و کتابهاى فراوانى در این دوره نوشته شد.
در دوره غیبت صغرى این کار ادامه پیدا کرد و کتاب هاى بیشترى نوشته شد.
4 کتاب از 6 کتاب مهم اهل سنت معروف به ((صحاح سته ))در این عصر نوشته شد که عبارتند از:

1 – ((سنن ابن ماجه ))
توسط ((محمد بن یزید ابن ماجه قزوینى ))(207 – 273 یا 275 ه -).

2 – ((سنن ابى داود))
توسط ((ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانى )) ، متوفاى (275 ه -).

3 – ((الجامع الصحیح ))
، معروف به ((سنن ترمزى )) ، ((توسط محمد بن عیسى بن سوره ترمزى ))(209 – 297).

4 – ((سنن نسایى )) ،
توسط ((احمد بن شعیب نسایى ))(214 – یا 215 – 303 ه -).
افزون بر این کتاب ها ده ها، بلکه صدها کتاب پرارزش در همین دوره تدوین شد که از آن جمله مى توان کتاب هاى زیر را نام برد:
((فتوح البلدان ))و ((انساب الاشراف )) ، توسط ((بلاذرى )) ، متوفاى (289 ه -).
((اخبار الطوال ))توسط، ((احمد بن واضح یعقوبى )) ، متوفاى (284 ه -).
((تاریخ طبرى ))و ((تفسیر طبرى ))توسط، ((ابن جریر طبرى )) ، متوفاى (329 ه -).
((بصائر الدرجات ))توسط ((محمد بن حسن بن صفار)) ، متوفاى (290 ه -).
((المحاسن ))توسط ((ابوعبدالله ، احمد بن محمد خالد برقى )) ، متوفاى (274 – 280 ه -).
… ادامه دارد.

پی نوشت :

567- المعتمد على الله (256 – 279 ه -).
احمد بن جعفر معروف به ((معتمد))پانزدهمى خلیفه عباسى ، در ماه رجب سال (256 ه -) به خلافت رسید. او در این هنگام 25 سال بیشتر نداشت . مدت خلافت او را 23 سال نوشته اند. از این مدت ، 17 سال آخر آن ، با عصر ((غیبت صغرا)) ى امام مهدى علیه السلام مقارن بود.
در زمان خلافت ((معتمد))قدرت در دست برادرش ، موفق ، بود. عزل و نصب ها در دست او، و فرماندهان نظامى هم ، گوش به فرمان او بودند، معتمد قدرت چندانى نداشت . بعد از مرگ ((موفق )) ، پسرش ((معتضد))به جاى پدر به تدبیر امور پرداخت و در زمان خلافت معتمد قدرت فراوانى داشت .
در زمان خلافت معتمد، ابتدا ((عبیدالله بن یحیى بن خاقان ))وزیر بود و بعد از مرگ ، پسرش ((عبیدالله بن یحیى بن خاقان ))وزیر متوکل شد. و بعد از آن به ترتیب ((حسن بن مخلد)) ، ((سلیمان بن وهب ))و ((صاعد بن مخلد))به پست وزارت نایل آمدند و در سال (265 ه -) بعد از همه این افراد، پست وزارت به ((اسماعیل بن بلبل ))رسید.
وقتى که تدبیر امور در دست معتضد بود، به بهانه هایى اسماعیل بن بلبل را از از وزارت خلع کردند و سپس دستگیر، زندانى و شکنجه نمودند که بر اثر شکنجه در سال (278 ه -) جان سپرد. بنا به نوشته مورخانى ؛ مانند ((مسعودى ))و ((ابن اثیر))معتمد مردى عیاش و خوشگذران بود و هدفى جز ارضاى هواهاى نفسانى خود نداشت . در زمانى که تدبیر امور در دست برادرش ((طلحه ، ابواحمد موفق ))بود، او معتمد را زندانى کرد، با این وصف معتمد اولین خلیفه اى بود که زندانى شد. با این همه ، او مردى بیرحم و خونریز بود و از قطعه قطعه کردن افرادى که مى کشت لذت مى برد. گویند که مرگ او بر اثر پرخورى اتفاق افتاد. (تاریخ اسلام ، حسن ابراهیم ، ج 3، ص 12 – 17؛ مروج الذهب ، مسعودى ؛ الکامل فى التاریخ ، ابن اثیر).
568- المعتضد بالله (279 – 289 ه -). شانزدهمین خلیفه عباسى
ابوالعباس ، معتضد، احمد بن طلحه در همان روز مرگ عمویش ، معتمد به خلافت رسید. او از رجب سال (279 ه -) تا ربیع الاخر سال (289 ه -) به خلافت پرداخت .
مسعودى ، مدت خلافت وى را 9 سال و 9 ماه و 2 روز ذکر نموده است .
او در حالیکه از اسلام چیزى نمى دانست به نام خلیفه رسول خدا بر مردم فرمانروایى کرد. او پایبند به احکام اسلام و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله نبود.
در وصف او نوشته اند: او روز عید فطر براى مردم نماز عید خواند و در رکعت اول 6 تکبیر و در رکعت دوم یک تکبیر گفت . وى مردى عیاش و خوشگذران بود و بیت المال را بى رویه مصرف مى کرد.
مسعودى مى نویسد: معتضد براى خود قصرى ساخت به نام ثریا که 000/400 دینار هزینه ساخت آن شد. بنا به نوشته برخى از مورخان ، طول این قصر چند فرسخ بود! او مردى بسیار سخت دل و با قساوت بود و به مردم شکنجه روا مى داشت .
مثلا در سال (280 ه -) محمد بن حسن بن سهل ، برادرزاده فضل بن سهل ، ذوالریاستین را در بغداد دستگیر کردند و پیش معتضد بردند، معتضد او را به طرز فجیعى کشت ؛ گویند: او را به میله درازى به سیخ کشیدند و در حضور معتضد دو سر میله را بلند کردند و روى آتش گرفتند و به این وسیله او را زنده زنده سوزاندند. (مروج الذهب ، مسعودى ، ج 2، ص 597؛ تاریخ الاسلام ، حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 17 – 20).
569- المکتفى بالله (289 – 295 ه -). هفدهمین خلیفه عباسى
بعد از معتضد با پسرش مکتفى ، على بن احمد، بیعت کردند و او را به عنوان هفدهمین خلیفه عباسى برگزیدند. وى از ربیع الاول سال (289 ه -) تا ذیقعده سال (295 ه -) خلیفه بود. بنا به نوشته مسعودى ، مدت خلافت او 6 سال و 7 ماه و 12 روز بود.
مکتفى در آغاز خلافتش بر خلاف سیاست پدر خود معتضد عباسى ، یک سرى کارهاى خوب انجام داد. او دستور داد تا سیاهچال هایى را که معتضد براى شکنجه مردم ایجاد کرده بود، ویران کنند و زندانیان را آزاد نمایند. به دستور او مکان ها و منازلى که پدرش به زور از مردم گرفته بود به صاحبانش ‍ برگرداندند. او در آغاز خلافت با این کارها دل هاى مردم را تا حدودى به سوى خود جلب کرده ، اما در برابر این سیاست مردم پسند، وزیرى بسیار خشن و خونریز به نام قاسم بن عبیدالله داشت که بر او مسلط بود، پس از وفات قاسم بن عبیدالله ، وزیر دیگرش عباس بن حسن بر او چیره شد.
بعد از گذشت چندى از خلافت مکتفى ، سیاست مردم دارى خویش را تغییر داد و به همان سیاست ظالمانه پدرش روى آورد و در پى ظلم و ستم مردم حرکت کرد و اموال مردم را مصادره نمود و به این وسیله مردم دعاگوى او، به نفرین وى روى آوردند. (تاریخ الاسلام ، ابراهیم حسن ، ج 3، ص 19 – 20).
570- المقتدر بالله (295 – 320 ه -). هجدهمین خلیفه عباسى
بعد از مکتفى ، در همان روز مرگش ، با مقتدر برادرش ، بیعت کردند، مسعودى مى نویسد: روز یکشنبه 13 ذیقعده سال (295 ه -) با جعفر بن احمد، ملقب به مقتدر بیعت کردند. او در این هنگام تنها 13 سال داشت .
مدت خلافت او 24 سال و 11 ماه و 16 روز بود.
در زمان خلافت وى افرادى ؛ مانند عباس بن حسن ، على بن موسى بن محمد بن فرات ، محمد بن عبیدالله بن یحیى بن خاقان ، على بن عیسى بن داود جراح ، حامد بن عباس ، عبدالله بن محمد بن عبیدالله بن خاقانى ، احمد بن عبدالله خصیبى ، ابوعلى محمد بن على بن مقله ، سلیمان بن حسن بن مخلد، عبیدالله بن محمد کلواذى ، حسین بن قاسم بن سلیمان بن وهب و فضل بن جعفر بن موسى بن فرات ، یکى پس از دیگرى به وزارت رسیدند.
به نوشته مسعودى ، 16 بار در مدت خلافت مقتدر پست وزارت بین عده اى رد و بدل شد.
در زمان مقتدر، افسران ، موالى و وزراء، او را از خلافت خلع کردند و برادرش ((قاهر))را به جایش ‍ نشاندند، اما مقتدر با حیله توانست بار دیگر خلافت را در دست گیرد. او بعد از آن که مجددا به قدرت رسید، به برادرش گفت : مى دانم که تو مقهور شدى ، تو قاهر نیستى . برادرش با شنیدن این سخنان گریست و گفت برادر مرا نکش … (مروج الذهب ، ج 4، ص 660 – 661).
در دوره خلافت مقتدر با تعویض هر وزیر، سیاست عوض مى شد. مثلا هنگامى که ((محمد بن عبیدالله بن یحیى بن خاقان ))و همفکران او به سمت وزارت مى رسیدند، رابطه حکومت با شیعیان تیره مى شد و جو اختناق و وحشت در مورد آنان حکمفرما مى گشت . و بر عکس هنگامى که پست وزارت به ((ابن فرات ))مى رسید رفتار دستگاه خلافت با شیعیان بهتر مى شد.
به همین جهت خاندان بنى نوبخت ، از جمله حسین بن روح نوبختى سومین نایب خاص امام مهدى علیه السلام که از قبل مورد احترام خاص دربار عباسیان بود، در زمان مقتدر به مدت 5 سال (312 – 317 ه -) دستگیر و زندانى شد.
مقتدر در روز چهارشنبه ، 3 روز مانده از شوال سال (320 ه -) در بغداد کشته شد بنا به نوشته ابن اثیر در ((الکامل )) : او با بدترین وضع به دست عده اى از بربرها و آفریقائیان ، دور از یارانش کشته شد. در حالیکه دورش را گرفته بودند، به رویش شمشیر کشیدند و او را کشتند. (تاریخ طبرى ، حوادث سال 320 ه -).
571- القاهر بالله (320 – 322 ه -). نوزدهمین خلیفه عباسى
یک روز پس از کشته شدن مقتدر، با برادرش محمد بن احمد، ملقب به القاهر بالله بیعت کردند و او را به عنوان نوزدهمین خلیفه عباسى برگزیدند. و بعد از 1 سال و 6 ماه و 6 روز در تاریخ 5 جمادى الاولى سال (322 ه -) او را از خلافت خلع کردند و چشمانش را میل کشیدند.
قاهر در مدت کوتاهى که خلیفه بود چند بار پست وزارت را تعویض نمود. ابوعلى ، محمد بن على بن مقله را در سال (321 ه -) به عنوان وزیر برگزید. سپس او را عزل نمود و به جاى او احمد بن عبدالله بن حصیبى را وزیر خود انتخاب نمود.
اخلاق وى ثباتى نداشت ، با دشمنان بدرفتارى مى کرد و بسیارى از افراد را با دست خود مى کشت . او نیزه کوچکى داشت که هر وقت در خانه خود راه مى رفت آن را به دست مى گرفت و به هنگام نشستن آن را جلوى خود مى گذاشت و هرکس را مى خواست با آن مى کشت .
به همین جهت عده اى از افسران ترک ، بر ضد او تبانى کرده و بر وى شوریدند و شبانگاه قصرش را محاصره کردند، وقتى سر وصدا را شنید در حالیکه مست بود از خواب پرید و به این سو و آن سو دوید، تا شاید از دست آنان بگریزد. اما او را گرفتند و هر دو چشمش را از حدقه در آوردند (تاریخ الخلفا، سیوطى ، ص 388).
572- الراضى بالله (322 – 329 ه -). بیستمین خلیفه عباسى
پس از آنکه ((القاهر بالله ))به وسیله افسران ترک از خلافت خلع شد، با برادر زاده اش ، ابوالعباس ، محمد بن جعفر، پسر مقتدر ملقب به الراضى بالله ، بیعت کردند. آغاز خلافت وى 6 جمادى الاولى سال (322 ه -) و پایانش 10 ربیع الاول سال (329 ه -) بود و مدت خلافت وى 6 سال و 11 ماه و 3 روز بود.
در زمان ((الراضى بالله )) ، ابوعلى ، محمد بن على بن مقله ، ابوعلى ، عبدالرحمان بن عیسى بن داود بن جراح ، ابوالقاسم کرخى ، ابوالقاسم ، سلیمان بن حسن بن مخلد، ابوالفتح بن جعفر بن فرات و ابوعبدالرحمان محمد بریدى ، یکى پس از دیگرى وزیر خلیفه شدند.
رابطه راضى با حسین بن روح سومین نائب ویژه امام مهدى علیه السلام خوب بود. او گاهى مى گفت : دیگران مى گویند: امامیه خمس مال را به ((ابن روح ))مى دهند، ولى ما این اتهام را رد مى کنیم و مدعى هستیم که دروغ است و اگر هم درست باشد مگر این کار خلاف است ؟ به خدا سوگند آرزو دارم تا 1000 انسان به مانند او بودند و امامیه مى توانستند درائى ها و اموال خود را آنقدر به آنها بدهند تا بى نیاز شوند.
جریان شلمغانى در زمان راضى پیش آمد و به دستور او شلمغانى به دار آویخته شد. (تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم ، دکتر جاسم حسین ، ص 205 – 206).
573- الکامل ، ج 6، ص 206 (به نقل از: تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 348).
574- تاریخ الخلفا، سیوطى ، ص 367.
575- الکامل ، ج 6، ص 237 (به نقل از: تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 347)؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 664.
576- تاریخ الخلفا، سیوطى ، ص 365.
577- مروج الذهب ، ج 2، ص 609.
578- تاریخ الخلفا، ص 308.
579- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 447.
580- الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 179.
581- تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 349 – 350.
582- ((قرامطه ))فرقه اى از ((اسماعیلیه ))هستند که به امامت محمد بن اسماعیل معتقدند و مى گویند: محمد فرزند اسماعیل هفتمین امام ، قائم ، مهدى و پیامبر است . او زنده است و در بلاد روم زندگى مى کند. (مراجعه شود به فرق الشیعه ، نوبختى ).
583- مروج الذهب ، ج 2، ص 638 – 666؛ الغیبه الصغرى ، محمد صدر، ص 356 – 361، دایره المعارف ، محمد فرید وجدى ، واژه قرمط، ج 7، ص 719.
584- الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 362.
585- دکتر جاسم حسین ، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى ، ص 199.
586- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
587- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
588- الکامل ، ج 8، ص 186 – 189، (اقتباس از: کتاب انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن ، عمید زنجانى ، ص 156 – 157).
589- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
590- تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 353 – 355.
591- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 126.
592- همان ، ص 157.
593- همان ، ص 162 به بعد.
594- یکى از شهرهاى قدیمى اسپانیاست که در دوره حکومت امویان بر اندلس ، این شهر مرکز حکومت آنان بود.
595- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 170.
596- همان ، ص 65.
597- همان ، ص 73.
598- همان ، ص 146 به بعد.
599- همان ، ص 115 به بعد؛ درباره حکومت حمدانیان ر. ک : دایره المعارف بزرگ اسلامى ، ج 1، ص ‍ 692 – 688.
600- تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 103 به بعد.
601- همان ، ص 135 به بعد.
602- همان ، ج 2، ص 145.
603- همان ، ص 253.
604- العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 53 – 66.
605- تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 423.
606- همان ، ص 424؛ تاریخ الخلفاء، ص 384.
607- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 424؛ العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 83.
608- العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 92.
609- تاریخ الخلفاء، ص 386؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 433.
610- تاریخ الاسلام ، ج 3، ص 433.
611- العصر العباسى الثانى ، ص 55 – 56.
612- الکامل ، ج 6، ص 73؛ تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 346.
613- الکامل ، ج 6، ص 55؛ تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 353.
614- مروج الذهب ، ج 2، ص 610.
615- تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 458.
616- همان ، ص 440.
617- براى اطلاع بیشتر ر. ک : العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 53 – 91؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 423 – 459.
618- ابوالحسن ، على بن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبدالله بن موسى بن بلال بن ابى برده بن ابى موسى اشعرى ، (260 – 324 ه -) براى اطلاع درباره زندگى او ر. ک : بحوث فى الملل و النحل ، جعفر سبحانى ، ج 2، ص 1710.
619- همان ، ص 31.
620- براى توضیح درباره مکتب اشعرى ، ر. ک : بحوث فى الملل و النحل ، جعفر سبحانى ، ج 2.
621- اضواء على السنه المحمدیه ، محمود ابوریه ، ص 43.
622- صحیح بخارى ، به شرح کرمانى ، ج 2، ص 6؛ سیره پیشوایان ، مهدى پیشوایى ، ص 326. منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید