نصر بن حارث که از افراد هوشمند، زیرک و کاردان قریش بود و پاسی از عمر خود را در حیره و عراق گذرانده بود، از وضع شاهان ایران و دلاوران آن سامان مانند رستم، اسفندیار و عقاید ایرانیان درباره خیر و شر، اطلاعاتی داشت. او را برای مبارزه با پیغمبر (ص) انتخاب کردند و دار الندوه تصویب کردند نضر بن حارث با معرکه گیری در کوچه و بازار و نقل داستانهای ایرانیان و سرگذشت شاهان آنان، قلوب مردم را از استماع سخنان پیامبر به خود جلب کند، برای آن که از مقام آن حضرت بکاهد و سخنان و قرآن او را بی ارزش جلوه دهد، مرتب می گفت: مردم، سخنان من با گفته های محمد (ص) چه فرقی دارد؟ او داستان گروهی را برای شما می خواند، که گرفتار خشم و قهر الهی شدند، من هم سرگذشت عده ای را تشریح می کنم که غرق نعمت بودند و سالیان درازی است که در روی زمین حکومت می کنند.
این نقشه به قدری احمقانه بود که چند روز، بیشتر ادامه پیدا نکرد و خود قریش از شنیدن سخنان بیهوده نضربن حارث خسته شده و از دور او پراکنده شدند و نهایتاً نقشه شوم قریش در رابطه با مقابله نمودن با سخنان پیامبر و قرآن به شکست انجامید و باعث شد تا عده دیگری نیز به اسلام ایمان آورند و مجذوب قرآن گردند.