فلسفه غیبت امام زمان(علیه السلام) در منابع کلام شیعی(1)

فلسفه غیبت امام زمان(علیه السلام) در منابع کلام شیعی(1)

نویسنده:غلامرضا جلالی
باور به مهدی موعود، از زمان حیات پیامبر اسلام، میان مسلمانان رواج داشته است و رسول اللّه او را از اهل بیت و فرزندان فاطمه معرفی می کرد(1). تواتر این اخبار، در حدّی است که هیچ یک از شیعه و اهل سنّت، وجود مهدی را انکار نکرده اند. با این تفاوت که برای عموم اهل سنّت، مهدی پیام آور (آخرالزّمان) است ولی شیعه، حکمت وجودی خود را با فلسفه غیبت و ضرورت انتظار مهدى، گره زده و با اتّکای به همین اعتقاد، دید غیب گرایانه خود را توانمند کرده و با ایمان به آن، توانسته سده های پرمخاطره ای را پشت سر بگذراند و با خودیاری اجتماعى، در فساد محیط، حل نشود، جامعه خود را تهذیب کند و با دیدی روشن بینانه و امیدوارانه، به آینده بنگرد و به قول عروضی سمرقندی (به غایت متمسّک باشد)(2) خود را باز یابد و با بهره گیری از این اعتقاد، از خدمت به دستگاههای ستم دوری جوید و ابزار حاکمان زور مدار و زر سالار و تزویر گر واقع نشود.
هر خروجی جز به تایید او و نایبان او را باطل بداند و بر خلاف مظلومیت، اقلیت و عوامل فراوان بازدارنده، از تنگناهای ویران ساز تاریخ، سرافراز بیرون آید و هر حاکمیتی جز حکومت اسلام را نفی کند و از این راه، اندیشه خود را بُعدی جهانی ببخشد، و مدعی گردد، این مهدی (صاحب السّیف) است که در نهایی ترین مصاف حامیان و حاملان داد و بیداد، همه مظاهر ستم را با قیام دادگرانه خود، در سطح جهانی از میان برخواهد داشت و همه طاغوتها را سرکوب خواهد کرد و بر تمام مظاهر و نمودهای کفر و شرک و نفاق و تعارضهای باطل چیره می شود، خاوران و باختران را می گشاید و حکومت واحد جهانی را چونان پرنیانی برگستره کره خاکی می گستراند و میان همه انسانها به داد حکم می راند و دین را چون ماه از محاق بدعتها درآورد و به آن عزّت اللّه و حقایق مکتوم جهان را ظاهر گرداند.
پس در یک کلمه، (مهدى)، در ضمیر تشیّع، انسان کاملی است که به جامعه آرمانی اسلام جامه عمل می پوشاند و از این راه، به همه آرمانهای مردان خدا تحققّ می بخشد.
این بود که مدام ضرورت انتظار فرج و تعمق در فلسفه غیبت، از سوی رهبران راستین اسلام گوشزد شده است، به گونه ای که هر چه غیبت طولانی تر گردید، انتظار عمق بیشتری یافت و هر چه انتظار عمیق تر گردید، فلسفه غیبت روشن تر شد، تا جایی که در سده های پیشین در شهرهای شیعه نشین جهان اسلام، انتظار مهدی به صورت سمبلیک، در بامدادان و شامگاهان به نمایش درآمد و گزارشاتی از آن، در سفرنامه ابن بطوطه‌(3)، معجم البلدان یاقوت حموى‌(4) و روضه الصّفای میرخواند(5) آمده است.

فلسفه غیبت در زبان دانایان غیب
پیامبر اکرم و ائمه(ع) نخستین کسانی هستند که به منظور رفع شبهات، از علت غیبت سخن رانده اند و در مجموعه های روایى، احادیث زیادی در این باب جمع آوری شده است.
نعمانی از على(ع) نقل می کند که ایشان دلیل غیبت را: غربال انسانهای صالح از گمراه و دانا از نادان می داند(6) و براساس روایت دیگرى، حضرت در منبر کوفه فرمود:.
(زمین، از حجت الهی خالی نمی ماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن خلق و ستم و زیاده روی ، آنان را از وجود حجت بی بهره می سازد(7).).
روایات دیگری که بیشتر در عصر تقیّه جمع آوری شده اند، حاکی از این هستند که بشر قادر به درک فلسفه حقیقی غیبت نیست و این راز، پس از ظهور آشکار خواهد شد.
در دوران امامت حضرت باقر (از 95 تا 114ه ق) و حضرت صادق (از 114 تا 148ه ق) با توجه به نهضتهای دینی و بازار گرم مناظره های مذهبی و ضرورت نقد عقاید کیسانیه، زیدیّه، غلات و اسماعیلیه، در خصوص غیبت امام، به فلسفه غیبت توجّه بیشتری صورت گرفت. روایات زیادی از امام صادق در این زمینه به دست ما رسیده است.
عبیداللّه بن فضل هاشمی می گوید: از امام ششم شنیدم که فرمود:.
(صاحب الامر، غیبتی دارد که تخلف ناپذیر است و هر جوینده باطلی در آن به شک می افتد و اجازه نداریم علت آن را بیان کنیم. حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجتهای پیشین وجود داشته است و پس از ظهور، روشن خواهد شد، چنانکه حکمت کارهای خضر از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و برپاداشتن دیوار شکسته، وقتی برای موسی روشن شد که آن دو، از هم جدا شدند. غیبت امری از امور الهی و سرّی از اسرار و غیبتی است از غیبتهای او(8).).
در روایت دیگرى، امام صادق(ع) علت غیبت را آزمایش الهی می داند(9).
از دید امام جعفر صادق(ع) تصدّی خلافت توسط عباسیان به معنای غصب حقوق سیاسی ایشان، به عنوان پیشوای بر حق مسلمانان بود و عباسیان، از همان ابتدا نسبت به ایشان و علویان بدگمان شدند. امام که سیاست تقیّه را در پیش گرفته بود، احادیثی را در زمینه غیبت امام عصر(ع) در میان راویان حدیث شیعه نشر داد و این نکته را روشن ساخت: بر امام منصوص الهى، لازم نیست، قیام کند، تا حقوق سیاسی خود را به دست آورد. او، باید رهبری روحانی خود را داشته باشد و وظایف خویش را انجام دهد، تا زمانی که جامعه، خود، به اندازه کافی از آگاهی و شعور سیاسی برخوردار شود و با مراجعه به ائمه(ع) خواستار برقراری حکومت اسلامی و شیعی گردد.
بر مبنای همین عقیده بود که امام صادق(ع) آشکار اعلام کرد: (مهدى، به قدرت سیاسی دست خواهد یافت‌(10).).
امام صادق(ع)، به گونه روشن، بیان کرد که کدام یک از فرزندان ایشان، مهدی شمرده می شود(11) و پیش از ظهورش او را غیبتی باید(12)و منشأ او چیزی جز خوف از کشته شدن‌(13) و عدم آمادگی مردمان نیست‌(14). و به دوستان خود توصیه کرد که در هر بامداد و پسین، در انتظار فرج باشند(15).
در بیان امام صادق(ع) فلسفه غیبت و انتظار رابطه تنگاتنگی دارند و هر دو، به فعل انسانها باز می گردند. چون این مردم هستند که شایستگی خود را برای ظهور یا عدم ظهور امام غایب، به نمایش می گذارند و با کارهای ناپسند خود، بین خویشتن و امام حجاب می گردند، از این روى، به همه شیعیان خود سفارش می کند:.
(در دولت باطل خموش و چموش باشند و در انتظار دولت حق به سر برند و بدانند که خدا، حق را به کرسی خواهد نشاند و باطل را محو خواهد ساخت.).
از آنان می خواهد:.
(هدنه و آرامش بر دین داری خود صبر کنند(16).).
امام صادق(ع) از ستمی که بر شیعیان اعمال می شد، غفلت نداشت و به همین دلیل، تعمق در فلسفه و علت غیبت را سفارش می کرد.
امام صادق(ع) به عمّار ساباطی فرمود:.
(شما، به چشم خود، نگاه کنید که حق امام شما و حق خود شما در دست ستمکاران است. آنان جلو شما را گرفته اند و دارایی شما را برده اند و شما را ناچار کرده اند به کشت و کار و تلاش برای گذران و خرج دنیا و طلب معاش زندگی و صبر بر دینداری خودتان و عبادت مخصوص به خودتان و اطاعت از امام خودتان با بیم از دشمن‌(17).).

رحلت امام صادق(علیه السلام) و تاویل حضرت مهدی(علیه السلام)
ارتحال امام صادق(ع) و فشارهایی که از خارج بر شیعیان اعمال می شد، سبب گردید تحلیلهای نادرستی از علت غیبت صورت گیرد و انتظار به تیغ دو دمی تبدیل شد که دستگاههای ستم، با عوام فریبی و به منظور رسیدن به اغراض سیاسی خود، کوشیدند در جایی عنصر انتظار را از جامعه بگیرند و در جایی دیگر با تشدید آن، راه تلاشهای عملی و سیاسی را در عینیت جامعه به روی آنان ببندند. در این بستر تاریخی است که فرقه های شیعی اسماعیلیه، ناووسیّه و فطحیّه به وجود آمدند.
اسماعیلیه مدعی شدند: اسماعیل، فرزند امام صادق (که در زمان حیات پدر فوت کرده بود) نمرده است و جانشین حقیقی امام صادق(ع) اوست و نخواهد مرد، مگر این که دنیا را تحت امر خود در آورد. بعدها، این تلقّی در میان اسماعیلیان پیش آمد که مقصود از مهدی پایان یافتن دوره ای از رسالت و آغاز دوره دیگری از آن است. در این دوره، پاره ای از احکام و آثار اسلام که تغییر یافته، اصلاح می شود. نخستین مهدی آنان، محمدبن اسماعیل (م:198ه ق.) بود. البته باید دانست که زیدیّه، بیشتر از اسماعیلیه، دست به تاویل مهدی زده اند و آن را شرط امام می دانستند. مهدویت، از نظر زیدیّه، همان امامت است که با ارشاد و هدایت مردم همراه باشد(18). و ناووسیه، پیروان عجلان بن ناووس، به غیبت خود امام صادق(ع) باور یافتند و گفتند: ایشان وفات نیافته، بلکه غیبت کرده و باید تا بازگشت او، به عنوان مهدى، به انتظار نشست‌(19).).

دفاع نقلی از فلسفه غیبت
با شهادت امام موسی کاظم(ع) شکاف دیگری در میان امامیّه به وجود آمد. گروهی او را همان امام غایب پنداشتند. آنان به تدریج به چهارگروه کوچک تر تقسیم شدند و این زنگ اعلان خطری بود به عالمان دین. در این عصر، هنوز عقل گرایی به شکل معتزله در شیعه رونق نیافته بود و راویان حدیث، با جمع آوری سخنان پیشوایان تشیع و نشر و پخش آن می کوشیدند به پرسشهای مردم پاسخ دهند. به همین دلیل، تعدادی از ارباب نظر، با تدوین مجموعه های روایی مربوط به غیبت، کوشیدند تا مردم را از گُم گشتگی رها سازند.
حسن بن محبوب زراد، صاحب کتاب مشیخه که در اصول شیعه مشهورتر از کتاب مزنی و امثال اوست و بیش از صدسال جلوتر از عصر غیبت زندگی می کرد، برخی از اخبار مربوط به غیبت امام را در آن درج کرد.
علی بن حسن بن محمد طائی طاطرى، از اصحاب موسی بن جعفر نیز کتابی در غیبت نوشت‌(20). علی بن عمر اعرج کوفی و ابراهیم بن صالح انماطی کوفى، دو تن دیگر از اصحاب امام موسی بن جعفر نیز درباره غیبت کتاب نوشتند.
این مهم، در عصر امام رضا، علیه السلام، نیز ادامه یافت.
عباس بن هشام ناشدی اسدی (م:220ه.ق.) و فضل بن شاذان ازدی نیشابوری (م:260ه.ق.) و حسن بن علی بن ابی حمزه سالم بطاینی کوفی که همگی از اصحاب و معاصران امام رضا(ع) بودند، آثاری را در زمینه یاد شده گردآوری کردند.

عصر آشفتگی و حیرت
کوشش خلفای عبّاسى، برای زیرنظر گرفتن امامان شیعه که پیش از رحلت امام رضا آغاز شده بود، در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکرى(ع) ادامه یافت.
بازداشتن امامان شیعى، از هر تلاش فرهنگی و سیاسى، سبب شد، تا با شهادت امام حسن عسکری (260 – 232ه.ق.) بیشترین انشعاب به شیعه راه یابد.
امام عسکرى، چون تحت نظر بود، کوشش کرد تا هویت فرزندش حجت بن الحسن، که به سال 256ه.ق. تولّد یافته بود، برای دیگران پوشیده ماند. بویژه ایشان فرصت ایجاد ارتباط با پیروان خود را نداشت و بیشتر آنان از تماس آزاد با آن حضرت محروم بودند، تا این که پس از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت، در روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال‌260ه.ق. به دست معتمد، خلیفه عباسى، در28 سالگى، به شهادت رسیده و در محدوده منزل خود در سامراء، در جوار پدرش امام هادى(ع) به خاک سپرده شد.
خلیفه المعتمد علی الله (256 – 279ه.ق.) در جست وجوی فرزند وی برآمد و دستور داد، خانه امام را بازرسی کنند. مأموران، اتاقها را مهر کردند و قابله ها را به میان زنان و کنیزکان ایشان فرستادند و بر کار آنان گماشتند و….
تنها خواص شیعه بودند که در زمان حیات امام حسن عسکرى، از وجود فرزند ایشان آگاهی داشتند(21) و حضرت حجت، همزمان با شهادت امام عسکری از انظار ناپدید شد(22). و پس از هفت سال، میراث امام حسن عسکرى(ع) در میان مادر امام و جعفر، برادر امام، تقسیم شد(23).
جعفر، مشهور به (کذّاب) کوشید امامت را از آن خود کند و عده ای را دور خود جمع کرد، ولی به نتیجه نرسید. زیرا از همان سال غیبت، تا سال 329، که سال درگذشت ابوالحسن علی بن محمد سَیْمُرى، آخرین نایب خاص امام دوازدهم است، چهار نایب از سوی حضرت حجت برای دراختیار گرفتن زمام امور شیعیان معیّن شدند و از آن پس، غیبت کبرا آغاز گردید، ولی عملاً ادعاهای جعفر کذّاب، شیعه را پریشان تر کرد و میدان را برای تاخت وتاز مخالفان، بویژه معتزله، اصحاب حدیث و سنّت، زیدیّه و خلیفه عبّاسی بازگذاشت و دوره ای آمد که شیعه در تاریخ خود، مانند آن را کمتر شاهد بوده است. دشمنان، از هیچ تبلیغ ناروا و سخت گیری کوتاهی نکردند. مؤمنان بسیاری دچار حیرت شدند و اختلاف به اندازه ای رسید که به نقل شیخ مفید، چهارده انشعاب در شیعه به وجود آمد که از آن میان، فقط سه فرقه به وجود مهدی یقین داشتند. گسترش دامنه شبهات، مؤمنان و اندیشورانی را که براساس تفکر شیعى، به غیبت مهدی پایبند مانده بودند، به نوشتن کتابهای دیگری در این موضوع واداشت. حسن بن حمزه بن عبدالله بن محمدبن حسن بن حسین بن علی سجّاد (م:358) و عبدالله بن جعفر بن حسن حمیری و حسن بن محمدبن یحیی معروف به ابن اخی طاهر، (م:358) و محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانى، معروف به ابن ابی زینب، که در اوایل غیبت صغرا متولد شده و از شاگردان ثقه الاسلام محمدبن یعقوب کلینى، (م:342ه.ق.) است، از آن جمله اند.
نعمانى، در مقدمه الغیبه، درباره راه یافتن تردید در دل مردم، در امر غیبت امام زمان می نویسد:.
(وشکوا جمیعاً الاّ القلیل فی امام زمانهم وولی امرهم و حجّه ربّهم الّتی اختارها لعلمه‌(24).).
محمدبن حسن بن احمدبن علی صامت قمى، از علمایی بود که از قطع رابطه مستقیم با امام دچار تزلزل شد و کتابی در این باب نوشت. به گفته او روایاتی را که جمع آوری کرده، در الاصول الاربعمأه وجود داشته و پیش از سال 260ه.ق. به دست شیعیان نگارش یافته است‌(25).
اخباری مربوط به بیست سال پیش از شروع غیبت کبرا در حدود سال 352ه.ق. وجود دارد که نشان می دهد، حیرت و ناامیدی از بازگشت سریع امام دوازدهم، ویژگی بارز محافل امامیّه بوده است. حملات شدید به غیبت و فلسفه آن از سوی معتزلیانی چون: ابوالقاسم بلخى‌(26) و زیدیّه، همچون ابو زید علوى‌(27) و صاحب بن عباد(28)، این حیرت را در میان امامیّه، از نیشابور تا بغداد، گسترش داد، تا آن که شماری عقاید خود را ترک گفتند(29).

ضرورت تبیین عقلی غیبت
از عصر آشفتگی و حیرت که رابطه ظاهری و عینی شیعیان با امام خود بریده شده، تبیین فلسفه غیبت با بهره گیری از عقل و دلایل عقلى، از اهمیّت ویژه ای برخوردار گردید. برای بیشتر امامیه، این سؤال مطرح بود که مهدی کجاست و تا چه زمانی در پرده غیبت خواهد ماند و علت غیبت چیست‌(30).
از توجیه هایی که برای پدیده غیبت امام رواج یافته بود، بیان منسوب به خود امام است که به اسحاق بن یعقوب کلینی نوشت:.
(نیاکانش، همگى، به ظاهر، بیعت حاکمان خود را به گردن داشته اند، اما او خود را مخفی ساخته تا با شمشیر قیام کند و بیعت هیچ حاکم جوری را بر گردن نخواهد داشت‌(31).).
در واقع، عصر غیبت، عصر آمادگی برای سرنگونی حکومت ستم و بیداد است‌(32). ولی این سخنان، چنانکه باید مخالفان را قانع نمی ساخت و با اوج گیری بحثهای کلامى، وجود مجموعه های روایی کلینى، نعمانی و صدوق، پاسخ گوی نیاز روز نبود. ولی ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختى، پیش از این عصر، از سده سوّم، فلسفه غیبت را براساس دیدگاه متکلمان بررسی کرده بود و از این نظر، پیشگام بحثهای عقلی در حوزه فلسفه غیبت شمرده می شود. پس از او، علمای دیگر شیعه، از او پیروی کردند. ابوالحسن محمدبن بشر سوسنجردى، ابوالحسن علی بن وصیف الناشی الاصغر (م:365 – 27ه.ق.) ابوالجیش مظفربن محمدبلخی (م:367ه.ق.) شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمانی (م:336 – 413ه.ق.) سید اجل علم الهدی ابوالقاسم علی بن حسین مرتضی (م: 436 – 355ه.ق.) و شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسی (م:46 – 385ه.ق.) همه با واسطه، یا مستقیم از او، دانش فراگرفته اند.
با این حال، ابن ندیم، قول شاذی را درباره غیبت به ایشان نسبت داده و می نویسد:.
(ابوسهل اسماعیل بن علی نوبخت درباره قائم آل محمد نظریاتی داشت و کسی بر او در این سخنان، پیشی نگرفته است.
وی می گفت: من عقیده دارم محمدبن حسن امام بود و در غیبت از دنیا رفت و جانشین او در امامت، در همان غیبت، پسرش بود و همین ترتیب را سایر پسران پس از وی دارند تا زمانی که امر خداوند ظهور او تعلق یابد(33).).
درستی این سخنان بر ما روشن نیست، زیرا افزودن بر این که در هیچ یک از منابع شیعی به آن اشاره نشده است، بخشی از کتاب التنبیه ابوسهل را که شیخ صدوق در کمال الدّین نقل می کند با رأی صاحب نظران شیعى، در خصوص غیبت تفاوتی ندارد(34).
در زمان ابوسهل است که حسین بن منصور حلاّج بیضاوى، صوفی معروف، در مراکز عمده شیعه، بویژه در قم و بغداد به تبلیغ و انتشار آراء و عقاید خود پرداخت.
او، ابتدا خود را رسول امام غایب و دلیل و باب آن حضرت معرفی می کرد.
ابوسهل که عقاید او را بر وفق امامیه نیافت، به ردّ دیدگاههای او همت کرد و طی دو مناظره رو در رو، عامّه را از او برگرداند.
آخرین مناظره حلاّج و ابوسهل، در حدد سالهای 298 و 301ه.ق. در اهواز اتّفاق افتاد(35).

شیخ صدوق و فلسفه غیبت
در زمان ابن بابویه قمّی (شیخ صدوق) علم کلام در میان امامیه مورد بحث بود و خیلى، از جمله خود وى، رد کردن مخالفان را از راه استناد به کلام خدا و حدیث پیامبر و امامان، یا از راه معانی گفته های ایشان کافی می دانستند. شاید وى، از نخستین متفکران شیعی است که عقل گرائی را، بویژه در بخشهایی از کمال الدین، پیشه خود ساخت. قسمتهایی از این کتاب، برگرفته از کتاب الانصاف، نوشته ابوجعفر بن قبه رازى، یکی از بزرگان متکلمان شیعه است که در ابتدا از معتزله بود، بعد به شیعه امامیه گروید و المسترشد را، ابوالقاسم کعبى، در نقد آن نوشت و ابوجعفر، کتاب المتثبت را در ردّ آن نگاشت و کعبى، نقض المتثبت را در ردّ آن نوشت‌(36).
ایشان در مقدمه کتاب خود، به اشکالاتی اشاره می کند که در عصر وى، بر امامیّه در خصوص ضرورت غیبت وارد می شد. از جمله می نویسد:.
چرا امام زمان، همانند امامان دیگر شیعه، با اسم و رسم مشخص نیست اگر تشخّص ضرورت ندارد، در آن صورت امامان پیشین نیز می توانستند غایب باشند و همان دلایلی که برای غیبت امام زمان آورده می شود، برای غیبت آنان نیز قابل عرضه بود و اگر دارای فلسفه خاصی نیست، پس چرا امام دوازدهم، از دیده ها غایب است‌(37).
شیخ در جواب می نویسد:.
(دشمنان ما، نسبت به آثار حکمت الهی در جهل مانده اند و از مواقع حق و مناهج سبیل، در مقامهای حجتهای الهی غفلت کرده اند. چون ظهور حجتهای الهى، بر سبیل امکان و تدبیر اهل زمان است، حال اگر شرایط غیرممکن باشد، نهان شدن او برابر حکمت خواهد بود و تدبیر اقتضا می کند که در پرده باشد و خدا او را از دیده ها پنهان بدارد تا وقت بلوغ کتاب فرا رسد، چنانکه برخی از حجتهای پیشین نیز در نهان بوده اند.).
شیخ صدوق، با استناد به روایت عبدالحمید بن ابی الدیلم، از امام صادق(ع) می نویسد:.
(در عصر ابراهیم، چون امکان ظهور حجت نبود، خداوند او را از دیده ها پنهان داشت و نمرود، فرزندان رعایای خود را برای جستن ابراهیم می کشت و ابراهیم، ستم دیدگان را با افکار خود آشنا می کرد. وقتی شمار آنان به اندازه معیّن رسید، ابراهیم رسالت الهی خود را آشکار ساخت. پیامبران پس از ابراهیم نیز، بر حسب شرایط زمان خود، پنهان یا آشکار، پیام خود را به مردم می رساندند، تا این که زمان موسی فرا رسید. فرعون، برای یافتن موسى، فرزندان بنی اسرائیل را می کشت خداوند، زاده شدن او را پوشیده داشت و موسی را در کنار فرعون پروراند، تا این که زمان مناسب اظهار دعوت فرا رسید.
پس از وفات موسی نیز، این سبک و سیاق ادامه یافت، تا عیسی پیام آسمانی خود را بر مردم عرضه داشت. زمان او، زمان مناسبی بود. خداوند او را از دید جامعه دور نداشت. حواریون عیسی نیز، بعضی در پنهان بعضی آشکارا رسالت خود را ابلاغ کردند، تا محمد بن عبداللّه(ص) به رسالت برگزیده شد. پیامبر نیز، اوصیای خود را معین کرد و به آمدن مهدى، خاتم ائمه، خبر داد. رهبری که زمین را پس از آن که از ستم انباشته گردیده، از عدل و داد پر می گرداند(38).).
شیخ صدوق، فلسفه غیبت امام زمان را، همان فلسفه ای می داند که در غیبت پیام آوران و پیشوایان الهی پیشین، وجود داشته است‌(39).
شیخ صدوق، در کمال الدّین نشان می دهد که مسأله مهدویّت، از مسائلی بوده که در اسلام سابقه داشته است و برخی از فرقه ها در جستن مصداق دچار خطا شده اند. وقتی پیامبر(ص) رحلت کرد، عمر خطاب مدّعی شد: او، نمرده است و مانند موسی از میان قومش غایب شده است و به زودی ظهور خواهد کرد. و ابوبکر آیه: (انّک میّت و انّهم میّتون‌(40) را به وی خاطر نشان ساخت، آن گاه عمر از نظر خود، دست کشید(41).
به نقل شیخ صدوق، بعد از عمر، کیسانیه، در شناخت مهدی کژ رفتند و گفتند: محمدبن حنفیّه نمرده است، تا جائی که اسماعیل بن محمد حمیرى، سیّد شعرا، ابتدا تحت تأثیر این نظریات قرار گرفت و امامت محمد حنفیه را پذیرا شد و اشعاری را در این باره سرود، ولی در پی دیدار با امام جعفرصادق(ع) متوجه خطای خود شد و از راهی که رفته بود، برگشت‌(42).
وى، درقصیده طولانی که درباره غیبت امام زمان سروده، بیم از جان و نبودن شرایط مناسب برای گسترش حکومت دینی امام(ع) را علت غیبت ایشان دانسته است:.
ولکن روینا عن وصی محمّد
وماکان فیما قال بالمتکذب.
بانّ ولی الامر یفقد لایُرى
مستیتر الفعل الخائف المترقب.
آن جا که می سراید:.
له غیبه لابدّ من ان یغیبها
واقفه فصلّی علیه اللّه من متغیّب.
شیخ صدوق، در بخشی از کلام خود، این اشکال را مطرح می کند:.
(اگر بیم از جان، سبب غیبت امام شده، در این عصر که شیعه از آسایش و امنیت بیشتری نسبت به دوره بنی امیّه برخوردار است، چرا ظهور نمی کند).
پاسخ می دهد:.
(ظهور حجتهای الهی و پنهان شدن آنان، بر حسب امکان و تدبیر اهل ایمان و با میزان حکمت سنجیده می شود(43).).
به دنبال آن بخشهایی از اشکالات ابوالحسن علی بن احمدبن بشار را در خصوص فلسفه غیبت نقل می کند و جواب محمدبن عبدالرحمن بن قبه رازی را که ابتدا از معتزله بود، بعد به امامیه پیوست و از مشایخ بزرگ امامیّه شد، در پی آن می آورد.
ابن قبه، کلام ابن بشار را در نفی وجود حجت، مردود می داند و می نویسد:.
(اگر شما بگویید او کجاست می گوئیم: آیا منظور شما این است که به او دستور دهیم، بر مرکب سوار شده و خدمت شما بیاید و خود را بر شما عرضه کند یا می خواهید تا برای او خانه ای بنا کنیم و او را به آن خانه بفرستیم و اهل شرق و غرب به آن آگاه شوند نه ما به چنین چیزی توانایی داریم و نه این گونه چیزی بر حجت واجب است؛(44) زیرا امام از ترس ظالمان خود را در نهان نگهداشته است‌(45).).
در یکی از مجالس امیرسعید رکن الدوله، ملحدی از شیخ صدوق پرسید:.
(در فلان جنگ که چیزی نمانده بود تا روم بر مسلمانان غلبه کند، امام زمان شما کجا بود و چرا خروج نکرد).
شیخ جواب داد:.
(در روزگار پیامبر نیز، شمار کافران بیشتر و قدرتشان بالاتر بود، با این حال، چهل سال پیامبر رسالت خود را ابراز نکرد و مترصد فرصت شد(46).).
شیخ اثبات می کند که اعتقاد شیعه به امام زمان، یک اعتقاد مبتنی بر انکار محسوسات، معقولات و عادات نیست‌(47).

پى‌نوشت‌ها:

1. (کمال الدین و تمام النعمه) شیخ صدوق، 1/403. موسسه نشر اسلامى؛ (فتوحات مکیه) محی الدین عربى، ج/3 باب 366/، نشر دار صادر، بیروت؛ (قواعد الایمان)، خواجه نصیرالدین طوسى) 461/.
2. (چهارمقاله)، نظامی عروضى، باب شرح حال فردوسى، اشرافى.
3. (سفرنامه)، ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، ج‌1/239. انتشارات علمی و فرهنگى.
4. (معجم البلدان، یاقوت حموى، ج‌4/15.
5. (روضه الصفا) میرخواند 1588/ چاپ لکهنو.
6. (غیبت نعمانى) ترجمه جواد غفاری 202/، صدوق، تهران.
7. (همان مدرک) 203/.
8. (کمال الدین)، ج‌2/158.
9. (غیبت نعمانى) 243/.
10. (کمال الدین) 59/.
11. (کافى) کلینى، ج‌1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
12. (کافى) کلینى، ج‌1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
13. (همان مدرک) 338/.
14. (همان مدرک) 338/.
15. (همان مدرک) 338/.
16. (همان مدرک)333/.
17. (همان مدرک)333/.
18. (همبستگی میان تصوف و تشیع)، کامل مصطفی شبیبى، ترجمه دکتر علی اکبر شهابى.237/. دانشگاه تهران.
19. (فضل بن شاذان و نبرد اندیشه ها در ایران پس از اسلام)، فریدون جنیدی 50/، انتشارات بلخ، تهران.
20. (رجال نجاشى)193/.
21. (کمال الدین) ج‌1/101. (الارشاد) شیخ مفید ج‌2/9. چاپ شده در مصنّفات شیخ 12.
22. (الغیبه)، شیخ طوسی 167 و 275.
23. (کمال الدین)، 25، 26، 34، 47، 261، 262؛ (فرق الشیعه نوبختى) 79/، علمى، فرهنگى.
24. (غیبت نعمانى) 31/.
25. (کمال الدین) ج‌1/203.
26. (المغنى) ج‌2/176.
27. (کمال الدین) ج‌1/122، 126.
28. (نصرت مذهب الزیدیه)، ابن عباد211/.
29. (کمال الدین) ج‌1/2، 3، 16.
30. (غیبت نعمانى)، ترجمه جواد غفارى‌80/.
31. (همان مدرک) 101/؛ (کمال الدین) 303/، 485.
32. (کافى) ج‌8/247.
33. (فهرست ابن ندیم)، ابن ندیم، ترجمه محمد رضا تجدد 330/، امیرکیبیر.
34. (کمال الدین 53/، 55.
35. (خاندان نوبختى) عباس اقبال آشتیانی 116/.
36. (رجال نجاشى) 266/. دفتر نشر اسلامى.
37. (کمال الدین) ج‌1/20.
38. (همان مدرک) 22/.
39. (همان مدرک) 22/.
40. (سوره زمر) آیه 30.
41. (کمال الدین) ج‌1/31.
42. (همان مدرک) 32/.
43. (همان مدرک) 45/، 47.
44. (همان مدرک) 54/.
45. (همان مدرک) 112/.
46. (همان مدرک) 87/.
47. (همان مدرک) 93/.
منبع: چشم به راه حضرت مهدى(علیه السلام)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید