نویسنده:حجهالاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی
اشاره:
امروزه دیدگاههای متفاوتی در زمینه اولویت کلان کشور در بحث توسعه مطرح است. کارشناسان سیاسی و اقتصادی هر کدام به فراخور حال خود گسترش اقتصادی یا سیاسی را در اولویت برنامهها قرار میدهند. کارشناسانِ اقتصاد سرمایهگذاری و رسیدن به رفاه نسبی برای مردم را نیاز امروز کشور میدانند و کارشناسان سیاست بر ضرورت روابط و حضور صلحآمیز همه گروهها در داخل و حضوری معتدل در عرصه روابط بینالملل تأکید میورزند. امّا ضرورت تعامل فرهنگی بر وجهی که بر تمامی وجوه دیگر اولویت داشته باشد، مد نظر برخی از کارشناسان فرهنگ است. در این مقاله، نویسنده معتقد است که اساس توسعه باید بر شالوده فرهنگ پیریزی شود تا بتوانیم به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابیم.
معنای توسعه سیاسی
در این گونه مباحث باید ابتدا واژهها تبیین شوند، مقصود در توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی چیست؟ اگر از «توسعهسیاسی» گسترش فرهنگ قانونگرایی، گسترش آزادیها تا حدّی که «دین» اجازه میدهد، مقصود باشد بیتردید این تلقّی در متن «مکتب» قرار داشته و در همه حکومتهای الهی به عنوان یک اصل مطرح بوده است. و اگر مقصود از آن گسترش فرهنگ ابتذال و هرزگی و آزادیهای بیحد و مرز آن چنانکه در «غرب» است (گو این که آزادی در جهان غرب هم حدّ و مرزی دارد، اما نه حد و مرزی که دین تعیین کند.) این معنی از توسعه سیاسی با فرهنگ اسلام و قرآن بیگانه است.
معنای توسعه اقتصادی
اگر توسعه اقتصادی به معنای «تدبیر» برای اصلاح و سامان دادن معیشت مردم و آنان که در سایه حکومت اسلامی زندگی میکنند، باشد؛ این معنا کاملاً صحیح و مورد توجه مکتب حیاتبخش اسلام است. این دیدگاه دقیقا به تک تک افراد جامعه نظر دارد و در آن سخنی از تبعیضهای ناروا نیست. ولی اگر توسعه اقتصادی بدین معنی باشد که دروازهها آن چنان باز شود که بیگانگان به بهانه مسایل اقتصادی جای پایی در کشور اسلام بیابند و از این رهگذر به استقلال، اصالت و حیثیت اسلامی کشور ضربه بزنند، قطعا «صاحب شریعت» آن را نمیپسندد.
اگر توسعه اقتصادی بدین معنا باشد که: برنامهریزیها به گونهای طراحی شود که تنها عدهای از خوان گسترده سرمایههای الهی بهرهمند گردیده و از رهگذر ثروتهای بادآورده به «آلاف و الوف» برسند و مردم طفیلی آنها نوایی بیابند، این معنا از توسعه اقتصادی نیز هرگز مورد تأیید نیست.
آن چه در این آغاز گفته آمد و به طور اجمال معنای صواب و ناصواب واژهها تبیین شد باید دید که در حکومت الهی مولاعلی(ع) اولویت با کدام یک از اینها بود.
در پاسخ باید گفت:
1ـ در حکومت مولا اولویت با توسعه فرهنگی بود، نه توسعه سیاسی و اقتصادی!
2ـ در حکومت حضرت این دو (توسعه سیاسی و اقتصادی) در عرض هم مطرحاند، نه در طول یکدیگر!
توسعه فرهنگی
اصولاً در مکتب همه انبیا، و نیز در روش امامان، اساس بر توسعه فرهنگی است توسعه فرهنگی؛ یعنی گسترش باورهای اعتقادی الهی، گسترش ارزشهای خدایی و در نتیجه سالمسازی جامعه از رهگذر ایمان و عمل صالح. با نگاهی به اولین رهنمود همه انبیا این مدعا اثبات میشود. اولین رهنمود همه آنان دعوت به عبودیت خداوند و پرهیز از طاغوت بوده است:
«و لقد بعثنا فی کلّ امهٍ رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت…؛1 و همانا به میان هر ملّتی پیامبری را مبعوث کردیم که خدای را پرستش کنید و از طاغوت اجتناب نمایید…»
معنای این پیام آن است که اساس دعوت انبیا را «توسعه فرهنگی» تشکیل میداده است، مگر توسعه فرهنگیِ مطلوب، چیزی جز دعوت انسانها به «صلاح» است؟
مگر توسعه فرهنگی همان رشد فکری انسانها نیست؟! این توسعه جز در سایه اعتقاد کامل به توحید و نفی طاغوتها امکانپذیر نیست.
به سورههای نازل شده در آغاز بعثت بنگرید (که در جزء آخر قرآن است) و همه سخن از مبدأ و معاد و مسائل مربوط به این دو است. پیام این روش این است که انقلاب همه جانبه، جز از رهگذر «انقلاب فرهنگی» ممکن نیست، و انقلاب فرهنگی واقعی فقط در سایه «اعتقاد واقعی» به مبدأ و معاد میسّر است. و نیز راه توسعه سیاسی و اقتصادی از این مسیر میگذرد. بزرگترین مشکل در مسیر تحقق توسعه اقتصادی کسانی هستند که فقط به خود و سود شخصی میاندیشند، کسانی که فقط به نوا رسیدن خود را مهم میشمارند، نه جامعه! قرآن کریم جهت اصلاح اینان ابتدا از معاد و پروای از خداوند سخن میگوید که البته این آغاز راه است، زیرا که در کنار «اخلاق»، «قانون» نیز وجود دارد که سودجویان زالوصفت را که با پشت پا زدن به قانون، خدا و ارزشهای الهی را نادیده میگیرند، سر جای خود بنشاند ولی آغاز راه تصحیح باورها است که اساس توسعه فرهنگی است:
«ویلٌ للمطففین الّذین اذا اکتالوا علی النّاس یستوفون و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون الا یظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم یوم یقوم الناس لرب العالمین؛2 وای بر کمفروشان آنان که چون کیل از مردم میستانند آن را پر میکنند و چون برای مردم وزن کنند از آن میکاهند، آیا اینان نمیدانند در آن روز بزرگ زنده میشوند، روزی که مردم به پیشگاه پروردگار جهانیان میایستند.
بنابراین، اگر یاد قیامت به عنوان یک باور در دل و جان کمفروشان نفوذ داشته باشد، دست از این گناه برمیدارند. این شیوه اعقتادی و توسعه فرهنگی در مکتب انبیا و روش حکومتی امام علی(ع) نیز شواهد فراوان دارد. نگاهی به رهنمودهای امام علی(ع) در طول دوران حکومت میتواند زندهترین شاهد در این زمینه باشد. در کمتر کلامی از مولا است که از یاد
پیامبر بزرگ در این حکومت الهی به همان میزان که تأکید بر عمل به قانون خداوند داشت به همان میزان که تأکید بر تساوی همه در برابر قانون داشت که معنا و مفهوم توسعه سیاسی است به همان مقدار بر اصلاح معیشت و سامان دادن زندگی مسلمانان، در حدّ توان تلاش میکرد.
قیامت، اعراض از دنیا، تقوا و… سخنی نرفته باشد.
نهج البلاغه با این که بخشی از کلمات مولا را در خود جای داده است شاهد زندهای بر مدّعای فوق است؛ به عنوان نمونه:
امام علی(ع) در روزهای آغازین خلافت الهی خویش و پیش از اعلان برنامههای انقلابی چنین خطبه میخواند:
«… ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات…؛3 … آن کس که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گیرد، تقوا وی را از آلوده شدن به کارهای شبههناک باز میدارد…»
آن گاه به بیان انقلاب همه جانبه در حکومت الهی خود میپردازد. (بخشی از کلمات مولا در این زمینه در مقاله قبل ذکر شد.)
آن گاه سخن از اخلاق است و ارزشهای الهی:
«شغل من الجنّه والنّار امامه ساع سریع نجا و طالب بطیءٌ رجا و مقصّرٌ فی النار هوی…؛4 همواره دل مشغول دارد آن که بهشت و دوزخ را در برابر خود بیند (مردم در این راستا سه گروهاند) گروهی کوشنده و سخت کوشنده به سوی حقاند، اینان رهایی یافته اهل نجاتند و گروهی طالب حقاند، ولی به کندی گام برمیدارند، اینان را نیز امید رهایی هست و گروه سوّم آناناند که در کارها «وظایف خویش» قصور میورزند و تقصیر میکنند اینان در آتش دوزخ سرنگون گردند… .»
این بخشی از خطبهای است که امام علی(ع) در هفتمین روز حکومت خویش ایراد کرده است.
مولا علی(ع) در صدر برنامههایی که برای کارگزاران خویش قرار میدهد، رنگی از فرهنگ دارد که در حقیقت اساس و مبنای تحوّل است:
حضرت در نامهای به «قثم بن عباس» استاندار مکّه مینویسد:
«اما بعد فاقم للناس الحج و ذکّرهم بایام الله واجلس لهم العصرین فافت المستفتی و علّم الجاهل و ذاکر العالم…؛5 اما بعد حج را برای مردم برپای دار و ایام الله را به یادشان آور و هر بامداد و شامگاه برایشان به مجلس بنشین و کسی را که در امری فتوا خواهد، فتوا ده نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن…»
در این نامه ابتدا سخن از تعلیم و آموزش مردم است که اساس و مبنا در کار فرهنگی است و سپس سخن از برخورد خودمانی و متواضعانه با مردم و…
در این باره از سیره حکومتی مولا سخن و مثال فراوان است و اگر بخواهیم رهنمودهای مولا را در این زمینه بیاوریم، باید اکثر نهجالبلاغه را به عنوان شاهد ذکر کنیم بنابراین، به همین مقدار بسنده میکنیم. در پایان این قسمت از بحث، تذکر این نکته گفتنی است که هرگز مقصود ما از «توسعه فرهنگی» گسترش بیرویه افکار و آرا و نظریات که در قالب روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامهها، فصل نامهها و… نیست چرا که گسترش بیرویه در این عرصه و آزادی بیحدّ و مرز پایانی جز بمباران تمامی باورهای اعتقادی سالم و ارزشهای الهی ندارد! به فضل خداوند خواهیم گفت که در سیره مولا آزادی «رشدآور» بود، اما مولا هرگز اجازه نشر ابتذال را به کسی نمیداد.
توسعه سیاسی و اقتصادی
با سودجستن از کلام مولا(ع) دریافتیم که اولویت با توسعه فرهنگی و اخلاقی است، نه با توسعه سیاسی یا اقتصادی، این سخن مطرح میشود که بین این دو کدام یک اولویت دارند، توسعه سیاسی یا توسعه اقتصادی. به نظر میرسد که باید این دو را در کنار هم دید. در این صورت است که توسعه، توسعه مطلوب خواهد بود. سیری در سیره نبیاکرم(ص) و امام علی(ع) میتواند شاهدی بر مدّعای ما باشد.
پیامبر گرامی اسلام با هجرت به مدینه در حقیقت شالوده حکومت بزرگ الهی را پیریزی کرد؛ حکومتی که در عین بِساطت، ارکان اصلی یک حکومت را در خود داشت و مقرّ آن «مسجد» بود. و به تعبیر امام راحل رحمه الله علیه:
«مسجد مسلمین در زمان رسول خدا(ص) و در زمان خلفایی که بودند، مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است، در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسی، مطالب مربوط به جنگها، مطالب مربوط به سیاست مدن. اینها همه در مسجد درست میشده است شالودهاش در مسجد ریخته میشده است، در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر سلام الله علیه.»6
پیامبر بزرگ در این حکومت الهی به همان میزان که تأکید بر عمل به قانون خداوند داشت به همان میزان که تأکید بر تساوی همه در برابر قانون داشت که معنا و مفهوم توسعه سیاسی است به همان مقدار
امام علی(ع): میان تو و مردم پیام رسانی جز زبانت و حاجبی جز رویت نباشد، هیچ نیازمندی را از دیدار باز مدار، زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نیاز او برآوری کس تو را نستاید… .
بر اصلاح معیشت و سامان دادن زندگی مسلمانان، در حدّ توان تلاش میکرد. پیامبر(ص) خود اولین مؤمن به تمامی مکتب بود «امن الرّسول بما أنزل الیه…؛7 پیامبر به آن چه بر او نازل شده ایمان دارد…»
و دیگران را به همین دعوت میکرد که به راستی با تمام وجود قانون خدا را پذیرا باشید که قانون ناپذیری (نپذیرفتن قانون خدا) کفر است، شرک است، ظلم است، چرا که قانون او بهترین قانون است: «أفحکم الجاهلیّه یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون»8 آیا حکم جاهلیت را میجویند، برای آن مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از حکم خدا بهتر است.» قرآن کریم نشانه ایمان و اعتقاد راستین به خداوند را تسلیم بودن در برابر قانون او میداند:
«و ما کان لمؤمن و لامؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعصی الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبینا؛9 هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکم کردند آنها را در کارشان اختیاری باشد، هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است.
و در آیهای دیگر میخوانیم:
«فلا و ربّک لایؤمنون حتی یحکموک فیـما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما؛10 نه سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آن که در نزاعی که میان آنها است تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو میدهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند.»
از این دو آیه به خوبی میتوان دریافت
که پذیرش قانون خداوند، ستون فقرات ایمان است و از روایتی استفاده میشود که این پذیرش حتی در عمق جان نیز باید تحقق یابد:
امام صادق(ع) فرمود: «لو ان قوما عبدوا الله وحده لاشریک له و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشیء صنعه الله أو صنعه النبی الا صنع خلاف الّذی صنع أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین ثم تلاهذه الآیه… ثم قال ابوعبدالله فعلیکم بالتسلیم؛11 چنان چه مردمی خدای یگانه و بیشریک را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات بدهند و حج خانه خدا را به جا آورند و ماه رمضان را روزه دارند، سپس به چیزی که خدا خلق کرده یا پیغمبر ساخته اعتراض کنند و بگویند، چرا بر خلاف آن رفتار نشده یا در دل خود چنین اعتراضی کنند، گرچه به زبان نیاورند به همین اعتراض مشرک میشوند. سپس آیه «فلاو ربک…» را تلاوت فرمود. سپس حضرت امام صادق(ع) فرمود بر شما است که تسلیم باشید.»
براین اساس، حضرت به اجرای قانون خدا سخت مقیّد بود. وقتی زنی از قبیله «بنیمخزوم» سرقت کرد و نزد پیامبر جرمش ثابت شد، حضرت به قطع دست وی تصمیم گرفت. آنان به هر دری زدند تا جلو اجرای حکم را بگیرند، سرانجام دست به دامن «اسامه بن زید» چهره محبوب و مورد علاقه پیامبر زدند تا او واسطه شود!! اسامه نیز به درخواست آنان تن داد و توقف حکم را در مورد آن مجرم تقاضا کرد. پیامبر اکرم در حالی که آثار غضب از چهرهاش هویدا بود فرمود:
ـ اسامه! تو برای تعطیلی حدی از حدود خدا وساطت میکنی؟!
ـ اسامه عذرخواهی کرد و گفت: استغفرلی یا رسول الله؛ از پیشگاه خداوند برای من استغفار کنید.
آن گاه پیامبر در سخنرانی شب آن روز چنین فرمودند:
«اما بعد فانّما اهلک الّذین من قبلکم انّهم کانوا اذا سرق فیهم شریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحدّ و انّی والّذی نفسی بیده لو انّ فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها؛12 مردمی که پیش از شما زندگی میکردند، به این جهت نابود شدند که هرگاه شخص صاحب نفوذی در میانشان مرتکب دزدی و خلاف میشد، قانون در حق او اجرا نمیگردید، اما اگر فردی ضعیف دست به سرقت میزد، قانون در مورد او اجرا میشد به خدا قسم اگر دختر من فاطمه نیز چنین کند، دستش را قطع خواهم کرد.»
سپس به امر پیامبر(ص) دست زن سارق قطع شد.
پیامبری که این چنین بر قانونگرایی تأکید میکند، هم زمان به فکر معیشت مسلمانان به ویژه مهاجران است و با ایجاد سنّت برادری بین مهاجران و انصار بهبود نسبی در وضع زندگی آنان پدید میآورد.
«هشت ماه بعد از هجرت رسول خدا، میان مهاجر و انصار برادری قرار داد که در راه حق یکدیگر را یاری دهند و پس از مرگ از یکدیگر ارث ببرند اینان نود نفر یا صد نفر بودند، نیمی از مهاجران و نیمی از انصار که رسول خدا به آنان گفت: «تأخوا فی الله اخوین اخوین» در راه خدا دو نفر دو نفر با هم برادری کنید سپس دست علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ را گرفت و گفت: هذا اخی؛ این برادر من است، حکم توارث، با نزول آیه اولی الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله[احزاب:6] بعد از جنگ بدر منسوخ شد.»13
این تنها دو نمونه از مصادیق توسعه سیاسی و اقتصادی در سیره پیامبر(ص) بود که از این قبیل فراوان است و بیان همه آنها در این مقال نمیگنجد.
توسعه سیاسی و اقتصادی در سیره امام علی(ع)
در سیره حضرت نیز این دو را در عرض هم میبینیم. در دستورالعملی که مولا برای کارگزاران خویش دارد این دو در کنار هم قرار دارند؛ به عنوان نمونه: در نامهای که حضرت برای مسؤولان جمعآوری زکات مینویسد، ابتدا بر رفتار شایسته با مردم تأکید دارد که از مصادیق بارز توسعه سیاسی است:
«… و لا تروعن مسلما و لاتجتازن علیه کارها و لاتأخذن منه أکثر من حق الله فی ماله… فهل لله فی أموالکم من حق فتؤدوه الی ولیّه فان قال لا فلاتراجعه و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاک من ذهب أو فضه…؛14… مبادا مسلمانی را بترسانی و اگر خود نخواهد به سرزمینش نروی و بیش از آن چه حق خداوند است از او مستانی… به آنها بگو آیا خدا را در اموالتان سهمی است که آن را به ولیّ خدا بپردازید؟
امام علی(ع): پس خدا را خدا را در نظر گیر در مورد طبقه پایین آنها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان و نیازمندان و تهیدستان و از کار افتادگان در این طبقه هم کسانی هستند که دست سؤال دارند و هم افرادی که باید بدون پرسش بخشش شود… .
اگر کسی گفت: نه حرفش را پذیرفته به سراغش مرو و اگر کسی گفت آری بی آن که او را بترسانی یا تهدیدش کنی یا بر او سخت گیری یا به دشواریاش افکنی به همراهش برو و آن چه از زر و سیم دهد، بستان و… .»
نیز در نامه دیگر به همین مسؤولان میفرمایند:
«… و أمره الاّ یجبههم و لا یعضههم و لایرغب عنهم تفضلاً بالاماره علیهم فانّهم الاخوان فی الدّین والاعوان علی استخراج الحقوق…؛15 و او را فرمان میدهد که با مردم با چهره عبوس رو به رو نشود و آنان را دروغگو نخواند و به این دستاویز که بر آنان امارت دارد، روی از ایشان برمتابد، زیرا آنها برادران دینی او و در گرفتن حقوق خداوند یاران او هستند… .»
در نامهای که حضرت به «محمد بن ابی بکر» به هنگامی که او را به استانداری مصر منصوب کرده آمده است:
«فاخفض لهم جناحک والن لهم جانبک وابسط لهم وجهک واس بینهم فی اللّحظه والنظره حتی لایطمع العظماء فی حیفک لهم و لاییأس الضعفاء من عدلک علیهم…؛16 بالهای محبتت را بر آنها بگستر و نرمخوی و گشاده روی باش و تساوی بین آنها را حتی در نگاههایت مراعات کن، تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنی و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند…»
و در نامهای که حضرت به استاندار مکه «قثم بن عباس» مینویسد، آمده است: «… ولایکن لک الی الناس سفیر الاّ لسانک و لا حاجبٌ الاّ وجهک و لاتحجبن ذا حاجه عن لقائک بها فانّها ان ذیدت عن أبوابک فی أوّل وردها لمتحمد فیـما بعد علی قضائها…؛17 میان تو و مردم پیام رسانی جز زبانت و حاجبی جز رویت نباشد، هیچ نیازمندی را از دیدار باز مدار، زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نیاز او برآوری کس تو را نستاید… .»
اینها تنها نمونهای اندک از جلوههای مردمی حکومت مولی علی(ع) است در این دیدگاه کارگزاران نظام اسلامی، خدمتگزاران مردماند و باید شایستهترین برخورد را با رعیت داشته باشند. باید حریم و حقوق آنها کاملاً رعایت گردد.
در بُعد قانون مندی نیز مولا علی(ع) از پایبندترین انسانها به قانون خدا است، نه خود و نه به بستگان خود اجازه هتک حریم قانون را نمیدهد، در برابر زیاده طلبیها، تمامت خواهیها، از هر کس که باشد میایستد، سه بار عقیل، برادر حضرت، به محضر مولی شرفیاب شد و خواهان امتیاز بیشتر از بیتالمال بود، پیوسته جواب ردّ شنید، فرزندش «ام کلثوم» درخواست استفاده از گردنبند قیمتی بیتالمال کرد، مولا اجازه نداد. خواهر رضاعیاش «ام هانی» خواهان امتیاز بیشتر بود، پاسخ رد شنید. عبدالله بن جعفر داماد حضرت، درخواست کمک از بیتالمال داشت. مولا جواب مثبت به او نداد و… و اگر از کارگزاری، گزارشی منفی میآمد، مولا به صرف اتهام او را از کار برکنار نمیکرد؛ تحقیق میکرد، اگر گزارش نادرست بود، کارگزار خویش را تبرئه میکرد. و اگر درست بود، بیمحابا و با قاطعیت در برابر تخلف او میایستاد در این باره به یاری خداوند در مقالهای جداگانه پیرامون کارگزاران مولی و رفتار حضرت با آنان سخن خواهیم گفت ان شاءالله.
با این همه این گونه نبود که حضرت از توسعه اقتصادی و اصلاح وضع معیشتی مردم نیز غافل باشد. در عهدنامه مالکاشتر که جامعترین آیین نامه حکومتی است، مولا بر این امر تأکید ویژه دارد.
در صدر دستور العمل مولا به مالک چنین آمده است:
«… جبایه خراجها و جهاد عدوّها و استصلاح اهلها و عماره بلادها…؛18 … مالک مأمور است مالیات سرزمین مصر را جمعآوری کند و با دشمنان آن کشور پیکار کرده و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد…»
در جای جای این عهدنامه سخن از مردم (رعیت) و برخورد انسانی با تمامی اقشار جامعه است تا جایی که مولا قضاوت خوب مردم را ملاک صلاح افراد میداند.
«… و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده…؛19… و نیکوکاران را از آن چه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته توان شناخت… .»
آن گاه در همین عهد سخن از اقتصاد، سرمایههای کشور و اصلاح معیشت مردم به میان میآورد:
«… و تفقد امر الخراج بما یصلح اهله فان فی صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم و لاصلاح لمن سواهم الاّ بهم…؛20 … خراج و مالیات را دقیقا زیر نظر بگیر به گونهای که صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا اصلاح کار خراج و خراجگذاران صلاح کار دیگران است و در بهبودی حال مالیات دهندگان بهبودی حال دیگران نیز نهفته است… .»
در این سخن مولی بر برخورد انسانی با مالیات دهندگان تأکید دارد، چرا که در حکومت مردمی باید به گونهای رفتار کرد که مردم حکومت را از خود دانسته و با علاقه و اشتیاق همکاری کنند، آن گاه فرمود: «… فان شکوا ثقلاً أو علّه أو انقطاع شرب أو بالّهٍ أو احاله أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجوا ان یصلح به امرهم…؛ … هرگاه از سنگینی خراج یا افت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین چون در آب فرو رفتن یا بیآبی شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه آن قدر که امیدی داری که کارشان را سامان دهد….»
آن گاه در مورد تجّار و صاحبان صنایع و رفتار درست با آنان را توصیه میکند، سپس مولا سخن از محرومان به میان آورده تأکید ویژه بر اصلاح وضع معیشتی آنان دارد.
«… ثمّ الله الله فی الطبقه السفلی من الّذین لاحیله لهم من المساکین والمحتاجین و اهل البؤسی والزمنی فان فی هذه الطبقه قانعا و معترّا…؛21 … پس خدا را خدا را در نظر گیر در مورد طبقه پایین آنها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان و نیازمندان و تهیدستان و از کار افتادگان در این طبقه هم کسانی هستند که دست سؤال دارند و هم افرادی که باید بدون پرسش بخشش شود… .»
«… فلایشغلنّک عنهم بطرٌ فانک لاتعذر بتضییعک التافه لاحکامک الکثیر المهم فلا تشخص همّک عنهم و لاتصعّر خدّک لهم و تفقد امور من لایصل الیک منهم ممن تقتحمه العیون و تحقره الرجال…؛22 … هرگز نباید سرمستی زمامداری تو را به خود مشغول سازد و به آنها رسیدگی نکنی، زیرا این بهانه که کارهای خُرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ رها کردن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس همّت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و متکبرانه با آنها برخورد مکن و کارهای کسانی که به تو دست نتوانند یافت، خود تفقد و بررسی نما. اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال حکومت… .»
در کلمات مولا از این نمونه فراوان میتوان یافت که آوردن آنها از حدود مقاله خارج است.
بنابر آن چه گفته شد، نتیجه میگیریم که:
1ـ در حکومت پیامبر و مولا اصل و اساس بر توسعه فرهنگی، اخلاقی است نه دیگر توسعهها؛ 2 ـ توسعه سیاسی و اقتصادی باید در عرض یکدیگر باشد تا کشور اسلامی سامان یابد.
به یاری خداوند در مقاله آینده، دیگر ابعاد حکومت مولا علی(ع) را پی خواهیم گرفت.
پی نوشت ها :
1 ) نحل (16) آیه36.
2 ) مطففین (83) آیه1 تا 6.
3 ) نهج البلاغه، خطبه 16.
4 ) همان.
5 ) نهج البلاغه، نامه 67.
6 ) سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص128. دفتر دوازدهم تبیان.
7 ) بقره (3) آیه285.
8 ) مائده (5) آیه50.
9 ) احزاب (33) آیه36.
10 ) نساء (4) آیه65.
11 ) اصول کافی، ج2، باب شرک، حدیث4.
12 ) صحیح مسلم، ج3، ص1315، کتاب الحدود، باب2.
13 ) سیرهالنبی، ج2، ص123 ـ 126؛ امتاع الاسماع، ص49 و 50؛ جوامع السیره، ص96 و 97؛ الطبقات الکبری، ج1، ص238 و تاریخ پیامبر اسلام مرحوم آیتی، ص216.
14 ) نهج البلاغه، نامه 25.
15 ) همان، نامه 26.
16 ) همان، نامه 27.
17 ) همان، نامه 67.
18 ) همان، نامه 53
19 ) همان.
20 ) همان.
21 ) همان.
22 ) همان.
منبع:نورپورتال