گفتمان های سیاسی معطوف به ظهور امام عصر (عج)

گفتمان های سیاسی معطوف به ظهور امام عصر (عج)

در اعتقاد شیعه، امامت جوهره ی سیاست است، چرا که هویت سیاسی مدینه ی فاضله ی شیعی، با حضور امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شناخته می شود، تا آن جا که شیعه را مذهب امامیّه لقب داده اند. غیبت امام در عینیت جامعه، حیات سیاسی شیعه را در فرآیند پرپیچ و خمی از زیست منتظرانه قرار داده است.

گفتمان های سیاسی معطوف به ظهور امام عصر (عج)

در تاریخ افزون بر هزار ساله ی غیبت، اقلیت شیعه تحت فشار و هژمونی اکثریت سنّی و سلطه ی حاکمان جور بوده، پاسداری از مرزهای اعتقادی و هویت مکتبی در این دوران، فراز و فرودهای رفتاری و عقیدتی زیادی داشته است. پرسش اساسی این است که آیا در دوران طولانی غیبت، شیعه به حال خود رها شده و یا با دستورالعمل ویژه و ارائه ی الگوی رفتاری، تکلیف آنها مشخص شده است؟
حاصل تحقیق حاضر این است که در هر دوره ای، گفتمان ویژه ای که، ملهم از آموزه های امامان (علیهم السّلام) بوده، به کنش منتظرانه ی شیعه غنا بخشیده است. در این میان، گفتمان های ذیل- که این تحقیق بر محور آنها استوار شده است- از اهمیت ویژه ای برخوردارند:
-گفتمان انتظار؛
-گفتمان تقیّه؛
-گفتمان تعامل؛
-گفتمان ولایت فقیه.
علاوه بر اینها، گفتمان های دیگری، مانند«مبارزه»، «برائت» و«گفت و گوی جدلی» در دوران غیبت مطرح بوده و در هر زمان و دوره ای، متناسب با شرایط سیاسی و اجتماعی، از الگوهای غالب شیعه به شمار می رفته است.

گفتمان انتظار
آرمانِ ظهور منجی برای نجات بشر، در همه ی دین ها و مذهب ها برای انسان ها نوعی امیدواری به آینده ایجاد کرده است. در اسلام که دین خاتم است، این انتظار روشن تر و در شیعه از شفافیت بیشتری برخوردار است. انتظار در روایات، با تعابیری چون«برترین اعمال»(1)،«مجاهد»(2)، «شهید»(3)، «پولادین تن»، «قوی الایمان و الیقین» و «برترین انسان ها در همه ی زمان ها»(4)آمده است.
در دعای عهد، منتظر واقعی انسان خودساخته ای است که شمشیر از نیام کشیده و نیزه در دست، آماده ی همراهی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.(5) او در همه ی لحظه ها بر گردن خود عهد و بیعت با حضرت را احساس می کند و خود را در زمره ی یاران و هواخواهان و مدافعان وی می داند. چنین انسانی معتقد است حیات بشر، آبادانی سرزمین ها، رفع همه ی نابسامانی ها و فساد و خرابی ها، حقوق انسان ها، یاری همه ی ستم دیدگان، اجرای اوامر الهی و سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در سایه ی حکومت جهانی حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امکان پذیر است.
بنابراین، انتظار باوری همراه عمل است، که زیستِ منتظرانه دوران غیبت را پوشش داده؛ به طوری که ادبیات سیاسی و انقلابی شیعه در این دوران، از الگوی انتظار جدایی ناپذیر شده است. در برهه هایی از تاریخ، انتظار معطوف به ظهور، به اندازه ای جدّی بوده که شیعه ی واقعی برای فرج امام خود لحظه شماری می کرده و امکانات یاری به حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را فراهم می نموده است. در خانه ی هر شیعه ی منتظر، شمشیری مخصوص و مرکب جنگی بود و بر اساس دستور فقها، در مصرف خمس و زکات، سهم امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کنار گذاشته می شد، تا به دست حضرت برسد. چنین باوری در فرآیند زندگی منتظرانه، گفتمانی را سامان داده که شیعه را همواره در نوع آمادگی انقلابی قرار داده است.
در ادبیات انقلابی گفتمان انتظار، چهار عنصر اساسی وجود دارد:
1.حقیقت فراموش شده؛
2.واقعیت مسلط؛
3.نجات بخش موعود؛
4.شیعه انقلابی و فداکار و منتظر؛
شیعه ی انقلابی، فداکار و منتظر، کسی است که با خودآگاهی و شناخت حقیقت و منجی، به واقعیت باطل موجود اعتراض داشته، آن را نفی می کند.
گاهی با سلاح مبارزه، هنگامی با تاکتیک تقیّه و زمانی با تعامل و مصلحت، زمینه را برای ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراهم می سازد، تا مصلح واقعی، جهان را پر از قسط و عدل نماید. بنابراین، گفتمان انتظار، حلقه ی ارتباط بین سه دوره ی نبوّت، امامت و غیبت است و انسان منتِظر، به گسست تاریخی این سه دوره پایان می دهد. از این رو، انتظار، فلسفه ی مثبتی از تاریخ است که با آینده نگری، شرایط تحول، پویایی، مسئولیت، تعهد و آمادگی روحی و فکری را فراروی منتظران قرار می دهد.
در روایات و مستندهای گفتمان انتظار، سه عامل سیاسی غیبت، بیشتر از عوامل دیگر، یاد شده است:

1.عدم بلوغ سیاسی مردم
در فلسفه ی غیبت، رشد، بلوغ و آمادگی مردم از جمله شرایط ظهور به شمار می آیند؛ چنان که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود فرموده اند:
اگر شیعیان ما- که خداوند آنان را بر اطاعت خویش موفق بدارد- با دل های یک پارچه و با رشد وآمادگی بر عهد خویش وفادار باشند، به دیدار ما نائل شده و از فیض حضور ما بهره مند خواهند شد.(6)

2.کوتاهی خواص
کوتاهی بزرگان و افراد برگزیده در یاری ائمه (علیهم السّلام)، از دلایل اساسی محرومیت جامعه ی اسلامی از فیض آنان بوده است. 25 سال سکوت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناشی از خیانت خواص و کوتاهی آنان در یاری حضرت بود و بازگشت حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صحنه ی سیاسی، پس از آن صورت می گیرد که مردم، به ویژه خواص دوباره مسئولیت خویش را باز می شناسند:
لَوْ لا حُضُورُ الحاضرِ وَ قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ(7)؛
اگر آمادگی و حضور اجتماع مردم و حاضران در صحنه نبود و حجت بر من تمام نمی شد، به کناره گیری از صحنه ی قدرت ادامه می دادم.
در ادبیات سیاسی، نقش خواص با تعبیر«حضور در صحنه» و «عمل انقلابی» و کوتاهی شان با«تعلل» و فرو رفتن در آرزوها و خواهش های نفسانی، بیان شده است. امام رضا (علیه السّلام) در پاسخ به این که چرا آنچه درباره ی دشمنانتان گفته شده-نوعاً- به وقوع پیوسته، اما آنچه در مورد شما خاندان بیان گردیده، رخ نداده است، می فرماید:
إنَّ الَّذی خَرَجَ فِی أَعدائِنا کانَ مِنَ الحَقِّ فَکانَ کَما قیلَ وَ أَنتُمْ عَلَّلتُم بالأَماِنی فَخَرَجَ إِلَیکُم کَما خَرَجَ(8)؛
آنچه درباره ی دشمنان ما واقع شده، همان هایی بود که به درستی بیان شده و به همان گونه نیز اتفاق افتاد. ولی شما سرگرم آرزوها و خواسته های ناروای خود شدید پس آنچه می خواستید واقع شد.
امام صادق (علیه السّلام) با اشاره به کوتاهی بنی اسرائیل در مسئولیت خویش و عذاب های وارده بر آنها و خودآگاهی و حضور مجدد آنان در صحنه ی سیاسی که نتیجه اش نجات آنان به کمک حضرت موسی (علیه السّلام) بود، می فرماید:
هکَذا أَنتُمْ لَوْ فَعَلْتُم لَفَرَّجَ اللهُ عَنِا فَأَمّا إِذا لَم تَکونَُوا فَإِنَّ الأَمرَ یُنتَهی إِلی مُنتَهاهُ(9)؛
این چنین است که اگر شما هم همین کردار را داشته باشید، خداوند فرج ما را می رساند، اما اگر این چنین نباشید، کار بدان جا می رسد که اکنون در آستانه ی رسیدن است.

3.حاکمیّت جور
همه ی مورخان، فشار سیاسی دستگاه ظالمانه ی بنی عباس بر امام حسن عسکری (علیه السّلام) را نقل کرده اند. حضرت در پادگان نظامی آنها تحت نظر بود و به این دلیل به ایشان لقب«عسکر» داده اند. مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پنج سالگی از پادگان به پشت پرده ی غیبت رفته است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پیش گویی های خود از حضرت با تعبیر«غلام= جوان» یاد کرده است:
قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لا بُدَّ لِلغُلامِ مِن غیَبَهٍ فَقیلَ لَهُ:وَ لِمَ یا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قالَ یُخافُ القَتلُ(10)؛
برای آن جوان، چاره ای جز غیبت نیست. گفته شد: چرا ای پیامبر خدا؟ فرمود: از کشته شدن می ترسد.
وجود حکومت جور از یک سو، کوتاهی خواص و ناآگاهی عوام از طرف دیگر، سبب شده تا همه ی امامان شیعه، مجبور به بیعت با حاکمان ستم گر شوند. گویا یکی از ویژگی های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آن است که با هیچ طاغوتی بیعت نکرده است. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در یکی از توقیعاتش فرمود:
إنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِن آبائِی إِلا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِی عُنُقهِ بَیعَهُ لطِاغِیَهِ زمَانِهِ وَ إِنّی أَخرُجُ حینَ أَخرُجُ وَ لا بَیعَهَ لأَحَدٍ مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقِی(11)؛
هیچ کس از پدران من نبوده، مگر این که از سوی حاکمان ستم کار زمانش بیعتی بر عهده داشت، اما من زمانی که[ از پشت پرده غیبت] ظاهر می شوم، از هیچ طاغوتی بیعت بر گردنم نیست.
در ادبیات سیاسی گفتمان انتظار«غیبت» حاصلِ جمع جبری عوامل اساسی و سلبی است؛ یعنی وجود طاغوت، به علاوه ی عدم بلوغ سیاسی عوام، به علاوه ی تعلل خواص، مساوی با غیبت است. در مقابل، ظهور و حضور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاصلِ جمع ارتفاع این عوامل و ایجاد عوامل وجودی است:
برداشت ها و تفسیرهای گوناگون از روایت انتظار، اختلاف ها و انحراف هایی را در این گفتمان به وجود آورده است؛ به طوری که نحله های انحرافی و مدعی مهدویّت و حجت محوری، برداشت های خاصی ارائه کرده اند. در مجموع، گفتمان انتظار به دو بخش، تقسیم می شود: یکی انتظار سازنده، مثبت، انقلابی و اصلاحی و دیگری، انتظار ویران گر، مخرب، همراه با جمود و خمود. در دیدگاه دوم، انتظار بیشتر در حد اصلاح فردی، دعا برای تعجیل فرج، صدقه دادن برای سلامتی وی و گریه و شوق در فراق حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خلاصه می شود. انحراف در این بینش به حدی است که با تفسیر بعضی روایات، ترویج فساد و ظلم و ستم را مقدمه ی ظهور حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می دانند.(12)

گفتمان تقیّه
تقیّه، به معنای خویشتن داری، مراقبت و پرهیز کردن است و مفهوم فقهیِ آن، پنهان نمودن اعتقاد باطنی و کتمان در برابر مخالفان به دلیل گریز از زیان های دینی و دنیوی است.(13) در اصطلاح سیاسی، تصمیم عالمانه و تاکتیک خردمندانه، بر اساس قاعده ی عقلی دَوَران انتخاب میان اهم و مهم است. انسان آگاه و هوشمند، در عرصه ی رفتار اجتماعی، موضوع اهم را انتخاب کرده، از زیان های ناشی از حکم مهم، جلوگیری می کند. فضای مفهومی تقیّه و مفاهیم هم سو، نشانِ آن است که این امر، به منظور ادای وظیفه و مسئولیت الهی انسان مسلمان است، تا با رفع موانع، کتمان اسرار، مدارا و مسامحه با دشمن، از زیان های جانی و مالی دوری کرده، با جلب نظر آنها در شرایط مناسب، حق را اظهار کند.
ادبیات به کار رفته در تقیّه، گفتمان انقلابی و خردمندانه ای سامان داده که با عنایت به جهت گیری های آن، از مفاهیم انقلابی به شمار می رود و با آن، استعدادها و نیروها، عقده ها و دغدغه های متراکم ذخیره می شود و از اتلاف فرصت ها جلوگیری شده و تهدیدها کنترل می گردد، تا در شرایط متناسب، انقلاب صورت گیرد. این گفتمان در زبان دینی و مستندهای روایی با مفاهیم مشخصی بیان شده است.(14)
تأمل در هر کدام از مفاهیم فوق و نوع ادبیاتِ روایات، نشان می دهد که برخلاف تصور و تلقی رایج، تقیّه به هیچ وجه فرار از مسئولیت انقلابی نیست، بلکه تاکتیکی معقول و قاعده ای خردمندانه، برای عبور از شرایط اجبار و اضطرار تهدیدآمیز است. این قاعده ی عقلی در همه ی ادیان الهی پذیرفته شده است.
گفتمان تقیّه در عصر غیبت برای شیعه در شرایط و مناطق مختلف وجود داشته، اما به طور خاص می توان مقطع تاریخی بین آغاز تا غیبت تا ظهور آل بویه، در آغاز قرن پنجم، را مقطع تقیّه دانست. در این دوران(260-320ه. ق) فشار سیاسی دستگاه خلافت و به تبع آن چیرگی فکری اکثریت سنّی، عرصه ی فکری را بر دانشمندان شیعه تنگ کرده بود و به ناچار برای حفظ هویت و حقانیت خویش، چاره ای جز روی آوردن به تقیه نداشتند. با ظهور حمدانیان و بویهیان، شیعه توانست تا حدودی از این گفتمان خارج شده و حقانیت خود را در گستره ی مملکت اسلامی از شاخ آفریقا تا مناطق شامات، بحرین، عراق و ایران آشکار کند و در مناطقی با استقلال، اکثریت را به خود اختصاص دهد.
این وضعیت کم و بیش در مناطقی از ایران، وجود داشت و با روی کار آمدن صفویان، به اوج خود رسید و گفتمان حکومت شیعی به کلی جای گزین تقیّه شد.(15)

1.حفظ اسلام
شیعه در میان گروه های مختلف اسلامی، خود را مذهب حقه می داند و با اتخاذ گفتمان تقیّه در دوران خفقان خلفای ستم کار و فاسد عباسی، نه تنها برای حفظ خود، بلکه برای حفظ کیان اسلام کوشیده است. البته مرزهای این تقیّه تا زمانی بوده که موجب شر و فساد و یا تقویت کفر، بی ایمانی و گسترش ظلم و جور و تزلزل در اصول و ارکان اسلام نباشد.

2.حفظ هویت شیعه
فشار دستگاه خلافت، هم زمان با ولادت حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و غیبت ایشان، علیه شیعه به قدری شدید بود که شیعیان، با زبان رمز و اشاره با یکدیگر سخن می گفتند و با پنهان کردن عقیده ی خود، با دستگاه جور همکاری می کردند.

3.حفظ و ذخیره ی نیروها
در روزگاری که صرف اعتقاد به مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) جرم تلقی شده، شناسایی وفاداران و عالمان این مکتب، موجب از بین رفتن آنها می گردید، «تقیّه» بزرگ ترین و عاقلانه ترین روش تعامل با دشمن به شمار می آید.

4.پنهان کردن برنامه ها
اقلیت صالح شیعی برای حفظ هویت خود و مقابله با فشارها و دشمنی های مخالفان، همواره از پویایی و تحرک بالایی برخوردار بوده، برای وحدت داخلی به طرح ها و برنامه هایی نیاز داشت که می بایست از چشم دشمن پنهان می ماند.
از این رو،«تقیّه»سپر پولادینی بود که از برنامه ها و طرح های شیعه در دوران خفقان حفاظت می نمود.

گفتمان تعامل
شکسته شدن اقتدار خلفای عباسی در آغاز قرن چهارم و ظهور جنبش های شیعی در کشور اسلامی، شیعه را از وضعیت تقیّه خارج و در موقعیت جدیدی قرارداد و تهدیدهای فزاینده ی سیاسی، به فرصت های طلایی تبدیل شد. برای اولین بار به صورت آشکار- در بغداد مرکز خلافت- منصب وزارت در بین خاندان شیعی، مانند کرخی و ابن فرات وارد شد.(16)تهاجم سهمگین آل بویه از مشرق و حمدانیان از مغرب، خلیفه را خوار و زبون کرد؛ به گونه ای که به هرگونه همکاری تن داد. آل بویه با عزل خلیفه، می توانستند دستگاه سیاسی خلافت را منقرض نموده، خود بر کرسی خلافت تکیه زنند، با مصلحت سنجی بدان اقدام نکردند و با نصب جانشینی برای خلیفه، با وی همکاری کردند. در این دوران، شرایط سیاسی حاکم بر جامعه ی اسلامی، بحث تعامل با سلطان جور را به صورت گسترده در فقه شیعه مطرح ساخت و گویا فقها درصدد حل این مشکل برآمدند.
شیخ طوسی(متوفای 460)با خروج از قاعده ی حرمت تعامل با حکومت جور می فرماید:
أَمّا سُلطانُ الجَورِ فَمتَی عَلِمَ الإِنسانُ أَوْ غَلَبَ علَی ظَنِّهِ أنَّهُ مَتی تَولَّی الأَمرَ مِن قَبلِهِ أَمْکَنَهُ التَّوَصُّلُ إلی إقامَهِ الحُدوُدِ وَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ وَ قِسْمِ الأخماسِ وَ الصَّدَقات فِی أَربابِها وَصِلَهِ الإخَوانِ وَ لایَکُونُ فِی جَمیعِ ذلِکَ مُخِلاً بِواجِبٍ وَ لا فاعِلاً لِقَبیحٍ فَإنَّهُ یُستَحَبُّ لَهُ أَن یَتَعرَّضَ لتِوَلِّی الأَمرِ مِن قِبَلِهِم(17)؛
اما سلطان ستم گر، پس هرگاه برای انسان علم یا ظنّ غالب به دست آید، که با پذیرش ولایت وی، این امکان را می یابد که در اقامه ی حدود، امر به معروف و نهی از منکر، تقسیم خمس و صدقات بین صاحبان آنها و صله به برادران مسلمان موفق می شود و در این روند خللی به واجبات الهی وارد نشده، مرتکب کارهای ناپسند نمی گردد، آن گاه پذیرش این مسئولیت استحباب می یابد.
شیخ طوسی، زمانی که اساس اسلام در خطر تهاجم کفار قرار می گیرد، همکاری با حکومت جور و جنگیدن تحت فرمان او را لازم می داند.(18) محقق حلّی(602-672) صاحب شرائع نیز در صورت امکان و اقامه ی مصالح اسلامی، همکاری با سلطان جور را جائز می داند.(19)
شیخ انصاری از فقهای قرن سیزدهم، با گسترش نظریه ی تعامل با حکومت های جور معتقد است:
هر جا مصلحت عموم مسلمانان، از طریق همکاری با حکومت جور و پذیرش مسئولیت در دستگاه سیاسی آنها امکان پذیر باشد- خواه پذیرش همکاری با اجبار باشد یا رضایت- تعامل و همکاری مشروع است.(20)

گفتمان ولایت فقیه
ابونصر فارابی می گوید:
بعد از ائمه ابرار (علیهم السّلام)؛ یعنی کسانی که رهبران حقیقی هستند، همه ی سنت های رئیس اول بدون کم و کاست و تغییری حفظ و در اختیار رهبری غیر مماثل گذاشته می شود، تا به آنها عمل کند و در اموری که رئیس اول تکلیف آن را مشخص نکرده، وی به اصول مقدر رئیس اول مراجعه و از طریق آن، احکام امور مستحدثه و غیرمصرحه را استنباط می نماید. در این صورت رئیس سنت به صناعات فقه نیازمند می شود و این صناعت، او را بر استخراج و استنباط همه ی امور و احکام وضع نشده از جانب واضع شریعت، توانا ساخته و تکلیف امت را روشن می سازد. فَمَنْ کانَ هکَذا فَهُوَ فقَیه(21). چنین کسی که[ متولی این امور است] باید فقیه باشد.
چنین گفتمانی در دورانی مطرح می شود، که غیبت طولانی آغاز شده و نماینده ی خاص، معرفی نمی کند و رهبری شیعیان را در اختیار نواب عام قرار می دهد:
و أَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیِها إِلی رُواه حَدیثِنا فَإنَّهُم حُجَّتی عَلیَکُم(22)؛
اما در حوادث پیش آمده، به عالمان دین مراجعه کنید و موضع فکری و رفتاری خود را در رویدادهای زندگی با رهنمودهای اجتهادی اینان هماهنگ سازید، چرا که آنان حجت من بر مردم اند.
شیخ مفید(23)، سلّار دیلمی(24)و شیخ طوسی از علمای قرن های چهارم و پنجم نیز خبر از تفویض مسئولیت رهبری به فقیهان داده، می گویند:
وَ قَدْ فُوَّضُوا ذلِکَ إِلی فُقَهاءِ شِیَعتهِم فی حالٍ لا یَتَمَکَّنُونَ فِیهِ مِن تَوَلّیهِ بنُِفُوسِهِم فَمَنْ تَمَکَّنَ مُن إِنفاذِ حُکمٍ أَو إصلاحٍ بَینَ النَّاسِ أَو فَصلِ المُختَلِفینَ فَلیَعمَل ذلِکَ(25)؛
چنانچه شرایط و زمینه های رهبری-اعم از اجرای احکام و اصلاح میان مردم و حل و فصل مشکلات و دعاوی آنان- به وجود آید، آنها باید به این وظیفه اقدام نمایند.
شهید ثانی در ضرورت گفتمان ولایت فقیه می گوید:
در عصر غیبت باید فرد عارف و عادلی باشد، تا مردم در مسائل شرعی و دینی خود به او مراجعه کرده، تکالیف و وظایف دینی خود را طبق نظر او انجام دهند. اگر چنین نباشد، احکام شرعی دگرگون گشته، حکمت و هدف خداوند، که همانا حفظ دین و ترویج دین و دنیا است، به تعطیلی کشیده خواهد شد.(26)
صاحب جواهر(1200-1266ه.ق) با ارائه ی گزارش تاریخی از اندیشه ی گفتمان ولایت فقیه، معتقد است که کسی از علمای شیعه در اصل آن تردید ندارد. وی می گوید:
تمام اصحاب شیعه ی امامیه وحدت نظر دارند که فقیه عادل امین- که جامع شرایط فتوا است و اصطلاحاً مجتهد نامیده می شود- در زمان غیبت، نایب و جانشین امامان معصوم (علیهم السّلام) بوده، نیابت وی شامل همه ی مواردی است که نیابت از امامان (علیه السّلام) امکان پذیر است.(27)
این گفتمان، در فرآیند دوران غیبت، به تناسب شرایط زمان و مکان در معرض تطور و تکامل قرار داشته است؛ به گونه ای که در زمان مرحوم نراقی، تئوری پردازی جدیدی شد(28) و در دوران معاصر، به وسیله ی بزرگ ترین نماینده ی فکری آن(امام خمینی (رحمه الله)) سامان تازه ای یافت، تا آن جا که بر گفتمان های دیگر برتری یافت و هویت شیعه ی معاصر در سایه ی آن باز شناخته شد.
پی نوشت ها :

1.همان، ج2، ص 644، باب55، ح3: قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَفضَلُ َاعمالِ اُمَّتی إِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللهِ عزَّوَجلَّ.
2.همان، ج1، ص 319، باب31، ح2: عَن عَلیِّ بنِ الحُسَینِ زینِ العابدینَ (علیه السّلام): وَ جَعَلهُمْ فی ذلِک الزَّمانِ بِمَنزلَهِ المُجاهِدینَ بَینَ یَدیِ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
3.همان، ج2، ص 645، باب55، ح6: عَن أَمیرِالمُؤمنِینَ (علیه السّلام) قالَ: المُنتَظِرُ لأمرنا کَالمُتَشحِّط بِدَمهِ فِی سَبیل اللهِ؛‌ شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 371، ح2: قال ابوعبدالله (علیه السّلام): یا فُضَیلُ… مَن عَرَفَ إمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ أَن یَقُومَ صاحِبُ الأمرِ کانَ بِمَنزِلَه… مَنِ استَشهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
4.شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 320، باب31، ح2: عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ زَینِ العابِدینَ (علیه السّلام): إنَّ أَهلَ زمَانِ غَیبِتهِ القائلِینَ بإِمامَتِهِ وَ المُنتظرینَ لِظُهُورهِ أفضَلُ مِن أَهلِ کُلِّ زَمانٍ…
5.کفعمی، مصباح، ص550: شاهِراً سَیفِی مُجِردّاً قنَاتی مُلبِیِّاً دَعوَهَ الدُّاعی فِی الحاضِرِ وَ البادِی.
6.شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 499: وَ لَوْ أَنَّ أَشیاعَنا وَفقَهُمُ اللهُ لطِاعَتِهِ عَلی إجتماعِ مِنَ القُلُوبِ فِی الوَفاء بِالعَهدِ عَلَیهِم لَما تَأَخَّرَ عَنهُمْ الیُمنُ بلِقائنِا وَ لَتَعَجَّلتَ لَهُم السَّعادهُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ المَعرِفَهِ.
7.نهج البلاغه، خطبه ی 3.
8.شیخ صدوق، علل الشرائع، ج2، ص 581، ح16.
9.محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج2، ص 154، ح49.
10.همو، علل الشرائع، ج1، ص 243، ح1.
11.شیخ طوسی، الغیبه، ص 292.
12.عماد الدین باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 144.
13.شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص 137: قال الشَّیخُ المُفیدِ (رحمه الله): اَلتَقیَّهُ کِتمانُ الحَقِّ وَ سِتْرُ الاعتقادِ فیهِ و مُکاتَمَهُ المُخالِفینَ وَ تَرکُ مُظاهِرَتِهِم بِما یُعَقِّبُ ضرَرَاً فِی الدّینِ أَوِ الدُّنیا؛ شیخ مفید- رحمت خدا بر او باد- می فرماید: تقیه، یعنی نهان نمودن حق و مخفی نگه داشتن اعتقاد به آن و کتمان در برابر دشمنان و پرهیز از بیان و گفت و گو و مقابله با آنان در آنچه موجب ضرر در دین و دنیا می گردد.
14.مفاهیمی، چون جنّه، حصن، سدّ، ردم، حرز، خباء، حجاب، عبادت سرّی، جلب مودت، نومه، حفظ اللسان، عدم اذاعه، مماسحه و ترس نیز از جمله مواردی اند که معنای تقیه را بیان می دارند؛ سید احمد طیبی شبستری، تقیّه، امر به معروف و نهی از منکر، ص 47.
15.محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسی فارابی، ص 74.
16.همان، ص 35.
17.شیخ طوسی، النهایه، ص 356.
18.همان، ص 290.
19.روح الله شریعتی، اندیشه ی سیاسی محقق حلّی، ص 112.
20.محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسی شیخ انصاری، ص 56.
21.ابونصر فارابی، المله، ص 50.
22.شیخ طوسی، الغیبه، ص 291.
23.شیخ مفید، المقنعه، ص 810.
24.ابی یعلی حمزه بن عبدالعزیز الدیلمی، المراسم العلویه، ص 263.
25.شیخ طوسی، النهایه، ص 301.
26.شهید ثانی، حقایق الایمان، ص 193.
27.محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج21، ص 396: إتَّفَقَ أَصحابُنا عَلی أَنَّ الفَقیهَ العادِلَ الاَمینَ الجامِعَ لِشَرائطِ الفَتوی المُعَّبرَ عَنهُ بِالمُجتَهِدِ فِی الأحکامِ الشَّرعِیَّهِ نائِبٌ مِن قِبَلٍ ائِمَهِ الهُدی (علیهم السّلام) فی حال الغَیبَه فِی جَمیعِ ما للِنیِّابَهِ فیهِ مَدخَلُ.
28.محسن مهاجرنیان، تأسیس اندیشه ی سیاسی بر مبنای اخلاق مدنی(مجموعه مقالات کنگره ی فاضلین نراقیین، ج2).
منبع مقاله :
امامی کاشانی و دیگران؛ (1385)، گفتمان مهدویت( سخنرانی و مقاله های گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ چهارم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید