نویسنده: آیت الله سیدمحمّدتقی مدرسی
مترجم: محمد تقدمی صابری
نگاهی به درونمایه و محورهای سوره ی زخرف
برای اینکه قلبهایمان نور ایمان را پذیرا شود، ناگزیر باید پلیدیهایی را که در آنها رسوب کرده، پاک سازیم. آیات قرآن، این پلیدیها را یادآور شده، ما را تشویق می کند تا قلبهایمان را از آنها پاکیزه گردانیم، قرآن، چگونگی این کار را نیز به ما نشان می دهد. گویا آیات سوره زخرف در این راه جریان می یابند، امّا چگونه؟
هدف این کتابِ روشنگر که خداوند آن را قرآنی عربی قرار داده (قرآن به زبان عربهاست و حقایق را به روشنی آشکار می سازد) پروراندن و به کمال رسانیدن خرد است و این برای آنچه در کتاب اصلی (لوح محفوظ) جای دارد، والاترین و دقیق ترین تعبیر است. (آیات 1-4)
آیات وحی، یکی پس از دیگری می آیند تا آدمی را از پیچیدگیهایی روانی آگاه سازند، که ناگزیر باید از آنها گذر کنیم (یا قفلهایی که باید آنها را باز کنیم و یا بیماریهایی که باید به درمان آنها بپردازیم و یا پلیدیهایی که باید قلب را از آن پاک کنیم تا آماده پذیرش ایمان گردد). این پیچیدگیها عبارتند از:
1- فریفتگی به اموال، لیک آیا پروردگار این فریفتگان را بدون هشدار یا فرستادگانی که آنان را پند دهند، تنها بدان سبب که قومی اسرافکارند، رها می سازد؟ آیا آنان پیش از آن که عذابی سخت، غرورشان را بشکند، بیم داده نمی شوند؟ همانگونه که اقوام نیرومندتر از آنان کشته گشتند و تنها سخنانی شدند که بدانها پند گرفته می شود. (آیات 5-8)
2- جدایی میان پروردگارِ آسمان و زمین و باور اینکه پروردگار حق، کاری به دنیای ایشان ندارد. هرگاه از مشرکان پرسیده شود که آسمانها و زمین را چه کسی آفریده، چاره ندارند جز اینکه اعتراف کنند آنها را پروردگار توانا و دانا آفریده است. زمین نیز همانگونه است، پس همان پروردگار آن را گهواره ای ساخت و در آن راههایی نهاد، باشد که آنان به آرزوهایشان و پس از آن به خدایشان که زمین را نیکو آفرید و حتی اداره ی روزی آنان نیز به دست اوست، رهنمون شوند. آیا زندگی آنان بر آب تکیه ندارد؟ پس چه کسی آنان را به اندازه ی نیازشان از آسمانها فرود می آورد؟ آیا نمی نگرند که خداوند چگونه زمین را به آب زنده می دارد؟ پس از چه رو به این حقیقت که همانگونه نیز آنان را پس از مرگ زنده می دارد، راه نمی یابند؟
آفرینش زوجها از دیگر نشانه های تدبیر پروردگار است. او وسایل حمل و نقل را آماده می سازد، آیا تمام این نشانه ها بر این حقیقت رهنمون نیست که پروردگار آسمان، همان پروردگار زمین است؟ آیا این نشانه ها، آنان را به اطاعت از پروردگار و سپاس بر نعمتهای او فرا نمی خواند؟ پس هرگاه انسانها بر پشت چارپایان سوار می شوند و یا بر کشتی ها می نشینند، باید خدای را تسبیح گویند که مرکبها را برایشان رام ساخته، در حالی که آنان را یارای رام ساختن مرکبها نبود. (آیات 9-14) در پایان سوره نیز بار دیگر به این حقیقت یادآوری شده است. (آیه 84)
3- مقدس شمردن اشیاء و اشخاص، برخی از مردمان، بندگان را جزیی از پروردگار خویش می سازند (آن بندگان را مقدس می انگارند). آنان هنگامی در کفر خود زیاده روی کردند که پنداشتند پروردگار برای خود دخترانی برگزیده و برای آنان پسرانی.
قرآن می پرسد: آیا آفرینش خود را دیده اند؟ هرگز، قرآن می گوید: سخن باطل آنان شهادتی بر خودشان است، این سخن نوشته خواهد شد و از آن بازخواست خواهند شد… مشرکان، پرستش خدایان را با جبرالهی توجیه می کنند، بدون اینکه دانشی نزد آنان باشد یا به کتابی الهی چنگ در زنند، بلکه این را تنها از روی حدس و گمان و یا با پیروی از پدران خویش انجام می دهند. (آیات 15-22)
قرآن، پیروی از پدران را بررسی می نماید و آن را از عادت خوشگذرانان می داند؛ همانهایی که خداوند بیم دهنده ای را به هیچ شهری نفرستاد مگر اینکه مردمان آن به سنتهای پوسیده خود سرسختانه آویختند و رسالتهای پروردگار خویش را به چالش کشیدند، لیک آیا مردمان فرجام کار آن خوشگذرانان را در نمی نگرند که خداوند از آن انتقام کشید؟ (آیات 23-25)
قرآن در این پیرامون، از داستان ابراهیمِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثالی پیش می نهد (زیرا: 1- به چالش کشانیدن عادتهای گذشتگان نمایان ترین جنبه ی رسالت ابراهیم (علیه السلام) است، این مبارزه و چالش از پدر ابراهیم (علیه السلام) آغاز گشته، به قوم او پایان می پذیرد. 2- او از پیامبران اولی العزمی است که در این سوره به جز نوح (علیه السلام) از آنها یادی می رود.)
اگر جاهلیت عربی بر باورهای پدران خود تکیه دارد، پس از چه رو بر باورهای ابراهیم (علیه السلام)، که والاترین این پدران است، تکیه نمی کند؟ همان ابراهیمی که پرچمدار توحید و درهم شکننده ی بتهاست؟ چرا از او پیروی نمی کنند، در حالی که او توحید را در پی خود سخن جاویدان کرد؟ هرگز؛ اینان نه از پدران، بل از هوای نفس خود پیروی می کنند و کالای دنیا آنها را از پیروی حق، فریفته ساخته، تا بدان جا که افسون را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادند. (آیات 26-30)
4- ارزشگذاری حقایق با سنجه های مادّی، مشرکان گفتند: چرا قرآن بر یکی از دو مرد بزرگ در مکه یا طائف فرود نیامده است؟ پروردگار آنان را نکوهش می کند و می پرسد: آیا آنانند که نعمتهای خدا را تقسیم می کنند؟ هرگز، بلکه این پروردگار است که وسایل معاش را میان آنان تقسیم می کند و برخی از آنان از نظر امور مادّی بالاتر از برخی دیگر قرار می دهد، نه بدان سبب که یکی نزد او ارزشمند است و دیگری خوار، بلکه پروردگار این اختلافات مادّی را برای تنظیم زندگی اجتماعی قرارداده تا انسانها به یکدیگر نیازمند گردند و در کارهای خود، همکاری نمایند، امّا نعمت بزرگ، رحمت الهی است نه ثروتی که آن را انباشته می سازند. (آیات 31-32)
چه بسیار این دنیا نزد خدا ناچیز و بی ارزش است! اگر بر مؤمنان دشوار نمی آمد پروردگار، دنیا را به تمامی از آنِ کافران می ساخت، چه، دنیا در نهایت کالایی بیش نیست، امّا آخرت بر جای می ماند و تنها از آنِ نیکوکاران است. (آیات 33-35)
5- دمسازانی بد، که کردار زشت آدمی را زیور می بندند تا به چشم او نیکو درآید. پروردگار بر هر جن یا انسی که از یاد او دل بگرداند و یا خود را به غفلت زند، دمسازی بد می گمارد. (امّا هر که خدای را یاد کند، حقایق را خواهد دید، زیرا شیطان از یادکرد خدا، می گریزد.) هر که یاد خدای را ترک گوید، شیطان او را از راه هدایت باز می دارد و گمراهی را برای او زیور می بندد. این انسان، هنگامی که نزد پروردگار خویش می آید، از نقش شیطان در گمراهی اش آگاه می گردد و به او می گوید: (کاش میان من و تو فاصله ی خاور و باختر بود که چه بد دمسازی هستی!) و آن روز دوری جستن از شیطان چه سودی در برخواهد داشت، چه، آنان هر دو به سبب ستمی که روا داشته اند، در کیفری مشترک خواهند بود. (قرآن اینگونه با یاد خدا، وسوسه های شیطانی را درمان می کند.) (آیات 36-39)
قرآن کسانی را بیم می دهد که از عذاب بی خبرند، چه در روزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و چه پس از او، سپس فرمان می دهد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروانش به وحی که شرافت آنان است (وحی شرافت است نه مال و مقام) چنگ درزنند، زیرا از آنان درباره ی وحی پرسیده خواهد شد. قرآن سپس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرمان می دهد تا از رسولانی که پیش از او فرستاده شده اند، جویا شود و سیره ی آنان را بررسی و کنکاش کند، آیا آنان مردمان را هرگز به سوی کسی غیر از خدا فرا می خواندند؟ و خداوندگاران زر و زور را مقدس می شمردند؟ هرگز چنین نبود. قرآن از سیره موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) (اینان در شمار پیامبران اولی العزمی هستند که به همراه ابراهیم (علیه السلام) و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در این سوره از آنها یاد شده است.) مثالی پیش می نهد. (آیات 40-45)
آن هنگام که پروردگار، موسی (علیه السلام) را با نشانه های آشکار به سوی فرعون و سران قوم او روانه ساخت، آنان بر او خنده زدند و هر اندازه که پروردگار، آیات خویش را به آنان می نمایاند، از موسی (علیه السلام) می خواستند تا پروردگار خویش را بخواند و با او پیمان بستند که ایمان آورند، لیک هنگامی که عذاب از آنها برداشته شد، پیمان خویش گسستند و بر ارزشهای ثروت و قدرت خویش، تکیه کردند.
فرعون در میان قوم خویش غرورِ تعصب و شهوتِ ثروت و قدرت را برانگیخت و آنان را خوار داشت، قومش او را فرمان بردند، پروردگار نیز از آنان انتقام کشید و برای آفریدگان عبرتشان قرار داد. (آیات 46-56)
جاهلان عرب نیز در برابر پیامبر خدا عیسی (علیه السلام) چنین موضعی داشتند و آن هنگام که پروردگار او را مثلی شایسته قرار داد، قوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در این مثل ستیزه گری کرده، گفتند: آیا خدایان ما بهترند یا او؟ آنان حق را می شناختند، لیک به ستیزه گری روی آوردند، شاید از آن رو که بر ارزش ثروت و قدرت تکیه کردند و خدایان خود را که نماد ثروت و قدرت بودند، مقدس انگاشتند و فرزند مریم را که مثالی از پاکیزگی و پارسایی بود، خوار داشتند، آری عیسی بنده ای بود که پروردگار بر او منّت نهاد و او را برای بنی اسرائیل، سرمشقی ساخت. (و به آنان فرمان نداد که او را پرستش کنند)
پروردگار، ستیزه گران را چنین بیم می دهد که بر نابودی آنان توانست و می تواند فرشتگان را در زمین جایگزین آنان گرداند تا او را پرستش کنند، آنگاه قرآن برخی از جنبه های عظمت عیسی (علیه السلام) را بیان می دارد که او از نشانه های رستاخیز است و با دلایل آشکار و حکمت و سخنی آمده که به اختلافات بنی اسرائیل پایان می دهد. عیسی (علیه السلام) بنی اسرائیل را فرمان داد تا پروردگار جهانیان را یگانه دانند، لیک آنان از روی ستم و سرکشی در عیسی (علیه السلام) اختلاف ورزیدند، پس وای بر کسانی که ستم کردند از عذاب روزی دردناک! (آیات 57-65)
پروردگار برای ما یادآور می شود که در روز رستاخیز، یاران- جز پرهیزگاران- بعضی شان دشمن بعضی دیگرند (بر این بنیان، شایسته است دوستان خویش را از میان پرهیزگاران گزینش کنیم، آیات پیشین نیز به موضوع دمساز و قرین اشاره کردند.) قرآن نعمتهای پروردگار در روز رستاخیز برای بندگان خویش را توصیف می کند که فرشتگان با سلام و بشارت به پیشواز آنان می روند و به بهشتشان فرا می خوانند که بدانجا هر چه دلها آرزو کند و دیدگان را خوش آید، هست و تمام اینها پاداشی است بر کرده هایشان. (آیات 66- 73)
امّا گنهکاران در دوزخ، جاودان خواهند بود، بدون اینکه از عذابش بر آنان کاسته گردد. گنهکاران به سبب ستمی که روا داشته اند در دوزخ از رحمت الهی نومیدند و آن هنگام که بزرگ فرشتگان دوزخ (مالک) را ندا می دهند تا خداوند جانشان را بستاند، او پاسخ می دهد که شما ماندگارید، مالک می گوید: قطعاً حقیقت را برایتان آوردیم، لیک شما حقیقت را خوش نمی داشتید. دوزخیان با حقیقت به ستیز برخاستند، پروردگار نیز در پاداش ستیزه گری آنان، کیفر جاودان را برایشان مقرر کرد. (آیات 74-79)
با این بینش، سیاق آیات حالت ستیزه گری را بررسی و درمان می کند، این حالت یکی از برجسته ترین گردنه های روانی در جاده ی ایمان است. قرآن سپس به بررسی و درمان دیگر حالاتی می پردازد که مانع ایمان آوردن می شود؛ مانند این توهّم که خداوند راز و نجوای آنان را نمی شنود. پروردگار ما را یادآور می شود که سخن آنها را می شنود و فرشتگان گرامی او، مردمان را فراگرفته اند و آنچه بر زبان می آورند، به ثبت می رسانند. (آیه 80)
قرآن به درمان و بررسی حالت شرک بازمی گردد، آنجا که آدمی معمولاً برای فرار از سنگینی مسؤولیت به سایه ی شرک پناه می برد، قرآن می فرماید: پیامبر فرزند پروردگار نیست، بلکه نخستین پرستندگان اوست. (آیه 81)
قرآن، اساس شرک را که بر پایه ی ناآگاهی از عظمت پروردگار استوار است، ویران می سازد، سپس می فرماید: پروردگار آسمانها و زمین منزّه است از داشتن فرزندی مانند آنچه وصف می کنند، آیا او پروردگار عرش عظیم و چیرگی نام نیست، پس فرزند به چه کار او آید؟ (آیه 82)
قرآن، رسول خدا (و اهل رسالت) را فرمان می دهد گویندگان این سخن را رها کنند تا در یاوه گویی خود فرو روند و بدون داشتن هدفی خردمندانه در زندگی به بازی بپردازند تا اینکه در روز جزایی که بدان وعده داده شده اند، با پروردگار خویش دیدار کنند. (قرآن اینگونه مشرکان را بیم می دهد که آنان زندگانی خویش را از هدفی درست تهی ساخته اند، همانگونه که از بینشی حقیقی خرد خود را.) (آیه 83)
قرآن بیان می دارد که خدای آسمان، همان خدای زمین است و او سنجیده کاری داناست. (از این رو جدایی میان دین و سیاست و عالم آفرینش و واقعیت حکم، روا نیست.) (آیه 84)
چگونه ثروت و قدرت را به خدایی گیریم، حال آنکه تمامی نیکیها نزد خداست؟! آیا آسمانها وزمین و آنچه در میان آن دو است، از آنِ خدا نیست؟ اوست که به همه چیز برکت می بخشد، پس آیا شایسته نیست که او را پرستش کنیم تا از برکات خود به ما ارزانی دارد؟ علم رستاخیز نزد خداست، پس آیا نباید از او بهراسیم حال آنکه به سوی او باز می گردیم؟ (آیه 85)
امّا مال و مقام و … [که از سوی کسانی، شریک پروردگار پنداشته می شوند] ارزنده ترین چیزی را که آدمی بدان نیاز دارد، در دست ندارد و آن رهایی از آتش دوزخ است، این شریکان از شفاعتی که نزد پروردگار است، بی بهره اند و شفاعت تنها از آنِ حق و اهل آن است. آن هنگام که تمامی آفریدگان اعتراف می کنند خداوند آفریدگار آنان است، مشرکان از این حقیقت روی می گردانند. (لیک سزاوار نیست که مؤمنان از روی افسوس خوردن بر آنها، خویشتن را هلاک کنند.) هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با پروردگار خویش نیایش نمود که: بار خدایا! اینان گروهی اند که نمی گروند، پروردگار او را فرمان داد تا از آنها روی برتابد و بگوید: «به سلامت» (و با آنان جنگ نکند)، زیرا آنان به زودی خواهند دانست که به چه بازگشتگاهی برخواهند گشت. (آیات 86-89)
منبع مقاله :
مدرسی، سید محمدتقی؛ (1386)، سوره های قرآن: درونمایه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمی صابری، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ اول.