نویسنده: دکتر حسین کلباسی اشتری
هزارهگرایی مسیحی (4)
در طی قرون متمادی، چهار شیوه و دیدگاه متداول برای مطالعه و تفسیر مکاشفه یوحنا وجود داشته که در بنیاد با ادبیات مکاشفهای رسایل عهد عتیق و به ویژه کتاب دانیال (1) مرتبط بودهاند. این دیدگاه ها عبارتند از:
دیدگاه گذشتهگرا، (2) دیدگاه آینده گرا، (3) دیدگاه ایدئالیستی (4) و دیدگاه تاریخی.
1. دیدگاه گذشتهگرا (برگرفته از واژه لاتینی Praeterire به معنای «عبور کردن» و «گذشتن») رساله مذکور را در بستر تاریخی دوره حیات مؤلف، یعنی ا واخر قرن نخست میلادی در زمان آزار و اذیت فرمانروایان رومی نرون و دامیتین تفسیر کرده و به حوادث جزئی در این زمینه توجه خاصی دارد.
2. دیدگاه تاریخی معتقد است یوحنا رخدادهای مهم و برجسته تاریخ از زمان تولد عیسی مسیح تا پایان عالم را به صورت رمزی و نمادین ثبت و ضبط کرده و به دیگر سخن، این کتاب رخدادهای عصر مسیحی را پیشاپیش به نگارش درآورده است، رخدادهایی نظیر ظهور کلیسای روم، وقوع جنگهای صلیبی، دادگاه تفتیش عقاید (5) و نیز نهضت اصلاح دینی (6) که همگی به شکل نمادین و رمزی به ویژه در خلال فصول نهم تا شانزدهم رساله مذکور در قالب مفاهیمی چون «هفت بلا» (7) و «هفت صدای شیپور» (8) بیان گردیدهاند. مشکل مهمی که با قبول چنین دیدگاهی پیش میآید این است که خواننده باید به طور مدام خود را با وقایعی که در آینده رخ خواهد داد وفق دهد، یا به عبارت دیگر رخدادهای آتی را به نحوی در زمینه دعاوی مکاشفه یوحنا توجیه وتأویل کند. برای نمونه، یکی از مفسران کتاب مقدس در قرن نوزدهم به نام آدام کلارک (9) که در حدود 1830 به نویسندگی اشتغال داشته، لاجرم تفسیر خود را با جنگهای ناپلئون به پایان برده است.
3. دیدگاه ایدئالیستی چنین است که مکاشفه یوحنا را به مثابه رویارویی نمادین و جاودانه – صرف نظر از حوادث جزئی تاریخ – لحاظ میکند که این امر مبیّن ستیز همیشگی نیروهای شر علیه نیروهای خیر – و مشخصاً عیسی مسیح و یارانش – است و بر هر عرصهای از حیات بشر قابل اطلاق بوده و به یک واقعه تاریخی خاص منحصر نمیباشد. بدین ترتیب حیوانی که در رساله مذکور بندگان خدا را اذیت و آزار میرساند میتواند نماینده هر نیروی پلیدی باشد که در تمامی زمانها و مکانها در برابر هر آنچه که خیر است دشمنی ورزد. بر این اساس، پیام اصلی مکاشفه یوحنا این است که در آخرالزمان سرانجام عیسی مسیح پیروز میشود وآخرالزمان همان روزی خواهد بود که مسیح دوباره ظهور میکند.
4. دیدگاه آیندهگرا که در قرن بیستم با اقبال فراوان مسیحیان بنیادگرا (10) و انجیلی (11) مواجه و دوباره احیا گردیده است، مکاشفه یوحنا را بازنمایی دقیق حوادث روزهای پایانی تاریخ، به ویژه در هفت سال پایانی آن لحاظ میکند. مطابق این دیدگاه، تمثیلها و نمادهای مکاشفه یوحنا (چهار سوارکار، (12) حیوانها، شیپورها، جامهای عذاب، (13) …) حکایت از رخدادهای واقعی و عینی دارند که در هنگام دوره ی به اصطلاح «محنت کبری» (14) و پیش از آخرالزمان به وقوع میپیوندند، زیرا بخش اعظم حوادثی که در رساله مذکور از آن یاد شده هنوز پدیدار نشده و امور مهمی در راه است! بر مبنای این دیدگاه قرن حاضر به نحو خاصی پیشگوییهای مکاشفه یوحنا را متحول ساخته و در نتیجه، میلیونها نفر از مسیحیان متعصب، از مبلغان تلویزیونی، سخنرانان و واعظان «عید پنجاهه» (15) گرفته تا هنرمندان و چهرههای سیاسی و اجتماعی به توجیه و تأویل رویدادهای روز علاقه نشان میدهند. شگفت آنکه حتی اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل حکومت اسرائیل در سال 1948 را از زمره وقایع آخرالزمانی قلمداد کرده، آن را نشانه تحقق پیشگوییهای عهد عتیق و مؤیّد دعاوی مکاشفه یوحنا میدانند! کار بدانجا رسیده که شکست جبهه اعراب در جنگ شش روزه سال 1967 را نیز تفسیر دقیق و عینی نوشتههای پیشگویانه جلوه میدهند!
اما نقطه اوج این گونه توجیهات و تبلیغات رسانهای بر واقعهای موسوم به «نبرد هارمجدّون» (16) متمرکز شده است. عباراتی که در عهد عتیق در کتابهای زکریّا (باب 14)، دانیال (باب 11) و یوئیل (باب 3) ونیز در عهد جدید در متّی (باب 24) و لوقا (باب 21) آمده، قراینی برای تفسیر گروههای افراطی و دستاویزی برای برخی مبلغان مذهبی قرار گرفتهاند تا نشان دهند امور جهان مطابق پیشگوییهای کتاب مقدس به پیروزی گروهی خاص که امروزه با عنوان ویژه «مسیحیان صهیونیست» (17) خوانده میشوند، به پیش میرود. ادعای این گروه صراحتاً چنین است که هیچ یک از حلقههای زنجیره حوادث واتفاقات امروز و فردا، بدون احیا وحمایت از دولت اسرائیل، اورشلیم یهودی، بازسازی معبد سلیمان و در یک کلام تبلیغ و توجیه اعمال رژیم صهیونیستی معنا نخواهد داشت! یقیناً چنین دیدگاه انحرافی، نژادپرستانه و ایدئولوژیک در تاریخ دو سنت یهودی و مسیحی سابقه نداشته است. کار بدانجا رسیده که با همکاری صهیونیستها و مسیحیان بنیادگرا، طرحها و نقشههایی برای تخریب بیتالمقدس – به بهانه دستیابی به آثار باقی مانده از معبد سلیمان – تهیه گردیده و برای تحقق این نقشهها مبالغ هنگفتی از شهروندان آمریکایی جمعآوری میگردد. (18)
در این میان یهودیان ارتدوکس به تحکیم دولت اسرائیل، مهاجرت و جذب یهودیان به اورشلیم و حاکمیت مطلق یهودیان سخت علاقه نشان میدهند، اما شگفت آنکه مسیحیان بنیادگرا نیز آرمان دیگری را تبلیغ میکنند. بنابر ادعای اینها، چنانچه پیشگویی کتاب مقدس درباره «دجّال» (19) بخواهد تحقق یابد، باید معبد جدیدی که در واقع همان معبد دجّال است تأسیس شده تا بدین طریق زمینه ظهور عیسی مسیح نیز فراهم گردد. از دیگر سو، یهودیانی نیز هستند که معتقدند ساخت معبد سوم در واقع سرآغاز عصر مسیحایی است!
یکی از نویسندگان معاصر در این زمینه مینویسد:
در آمریکا یهودیانی وجود دارند که میخواهند به هر وسیله که شده معبد سلیمان را به تصرف خود در آورده و مسیحیانی نیز هستند که میخواهند معبد یهودی بازسازی و سپس ویران گردیده تا نبرد نهایی میان نیروهای خیر و شر (= نبرد هارمجدّون) در آخرالزمان آغاز شود و البته قاطبه مسلمانان نیز هرگز نمیتوانند تخریب قبهالصخره (20) را شاهد باشند. اما شگفت آنکه رسانههای حامی صهیونیستها و مسیحیان بنیادگرا دائماً از صلح و حلّ مناقشه خاورمیانه دم میزنند! (21)
توجیهات نوپدیدی نیز در زمینه وقایع آخرالزمانی وجود دارد از جمله اینکه ارتباط جهانی حاصل از فناوری اطلاعات – مانند تلویزیون، اینترنت، رایانه و صنعت دیجیتال – این امکان را به وجود آورده که به نحو عینی نوعی از تسلط جهانی و همه جانبهای را شاهد باشیم که در فصول 11، 13، 17 و 18 مکاشفه یوحنا از آن سخن رفته است، حتی اینکه برخی از این تفسیرها، ظهور «دولت جهانی»، «اقتصاد جهانی» و تحولات ناگهانی در مرحله بینالمللی را به پیشگوییهای رساله مذکور مرتبط میسازند! در مکاشفه یوحنا همچنین توصیفاتی درباره قحطی عالمگیر، بیماریهای خطرناک و مُسری، زلزلههای ویران گر، امواج سیلآسا، آبهای آلوده و حتی اصابت اشیای آسمانی به زمین (22) آمده که به اعتقاد این گروه از مفسران، اموری تخیلی و وهمی نیستند، بلکه برعکس واقعاً رخ خواهند داد و حتی آنچه که عیسی مسیح در انجیل لوقا درباره وقوع تغییراتی در آب و هوا و آشفتگیهای کیهانی میگوید، (23) در واقع نشانههایی بارز از بازگشت او به زمین است! با ملاحظه این گونه تفسیرها و گرایشها، جای تعجب نخواهد بود که بشنویم در زمان وقوع جنگ جهانی دوم عدهای از یهودیان و مسیحیان آمریکا، انگلستان، آلمان نازی و شخص هیتلر را نمادی از شخصیت «حیوان» (24) در مکاشفه یوحنا میدانستند و در همان زمان جریان نسبتاً فراگیری با عنوان «جنبش پیشگویی کتاب مقدس» (25) به کار تبلیغ و نشر عقاید افراطی سخت اشتغال داشتند. البته در کنار اینها، دیدگاههای مخالف و انتقادآمیزی نیز وجود داشته و دارند که این نوع تفسیرها و عقاید مرتبط با آنها را بیاساس و فاقد مبنای صحیح میدانند. از زمره آنها راولی (26) محقق معاصر کتاب مقدس است که مینویسد:
… بیش از دو هزار سال از اثبات واهی بودن این آرزوها میگذرد و باید امروز نسبت به احیا و پذیرش مجدد آن هشیار بود. نویسندگان این کتابها که به نجات قریبالوقوع امید داشتهاند و نیز مفسران آنها که بر این باور بودند که نقطه رهایی قطعی در روزگار آنها به وقوع میپیوندد، سخت در اشتباه بودهاند و نیز آنهایی که مبانی و امیدهای مشابه را زنده میکنند و معتقدند که این پیشگوییها متحقق خواهند شد، به همان اندازه در اشتباه به سر میبرند … . (27)
اساس هزارهگرایی در سنت مسیحی را باید در مضامین رساله مکاشفه یوحنا، به ویژه در باب بیستم آن جستجو کرد. بر مبنای این رساله، امروزه چهار رویکرد کلامی – فلسفی درباره هزارهگرایی را از یکدیگر متمایز ساختهاند:
* رویکرد ماقبل هزارهگرایی تاریخ؛ (28)
* رویکرد ماقبل هزارهگرایی قومی؛ (29)
* رویکرد پساهزارهگرایی (30) (یا هزارهگرایی مدرن)؛
* رویکرد هزارهگرایی (31) (یا هزارهگرایی کلاسیک).
آنچه که سبب تمایز رویکردهای مذکوراز یکدیگر شده، زمینههای تاریخی هر کدام از آنها بر مبنای مفهوم «هزاره» (32) است، البته بدان گونه که در باب بیستم مکاشفه یوحنا انعکاس یافته است. با این وصف شایسته است خلاصهای از ویژگیهای هر کدام از رویکردهای یاد شده را مطرح کنیم.
الف) ماقبل هزارهگرایی تاریخی
به عقیده برخی محققان تاریخ مسیحیت، نظریه «بازگشت مسیح»، سلطنت و شوکت او نه مفهومی متأخر، بلکه ریشه و سابقهای کاملاً تاریخی داشته وهمان دیدگاه کلیسای اولیه و تاریخی بوده است. همچنین به طور کلی آن دسته از مسیحیان که اعتقاد دارند بازگشت مجدد عیسی مسیح آغازگر دوران هزار سالهی استقرار عدالت در جهان است، با عنوان «ماقبل هزارهگرا» نامیده شدهاند. از زمره این محققان جان والوورد (33) است که درباره ماهیت تاریخی این نظریه چنین مینویسد:
… شواهد تاریخی متعدد حاکی از آن است که الهیات عهدین و نیز الهیات آغازین کلیسا نه تنها صورت ماقبل هزارهگرا (34) داشته، بلکه صورت اصلی آن عملاً تا زمان آگوستینوس [قرن پنجم میلادی] مورد شک و تردید نبوده، الا مواردی که از سوی شکاکان و کافران مطرح شده است. اعتقاد به بازگشت عیسی مسیح به عنوان مقدمهای برای تأسیس سلطنتی بر پایه حق و عدالت در زمین، تقریباً انتظار یکسان یهودیان در زمان تجسّد [عیسی مسیح] و هم کلیسای اولیه برای تحقق پیشگوییهای عهد عتیق بوده است. به این دلیل هسته اصلی این باور، ماقبل هزارهگرایی است، هر چند ممکن است درجزئیات با صورت مؤخرش متفاوت باشد. (35)
دیدگاه این نویسنده در خصوص تفاوت میان «ماقبل هزارهگرایی تاریخی» وصورت جدید آن کلیدی است که میتواند مفهوم صحیح دیدگاههای کلیسای اولیه در مورد بازگشت مسیح را روشن سازد. به گواهی تاریخ ، دیدگاههای کلیسای اولیه درباره بازگشت دوباره مسیح بسیار متفاوت از دیدگاههای جدیدی است که با عنوان «ماقبل هزارهگرایی فرقه ای» مطرح میگردد. از وجوه این تفاوت و تمایز در مفهوم بسیار مهم «پاروسیا» (36) (که همان بازگشت یا حضور دوباره مسیح است) بروز میکند. اساس مطلب این است که «هزاره باوری»، نوعی آینده معادشناسانه را به تبعیت از مفهوم «پاروسیا» به دو مرحله متمایز از هم، یعنی یک دوره زمانی و قابل مشاهده و یک دوره سرمدی و مطلق تقسیم میکند. البته باید متذکر شد که بر مبنای دیدگاه سنتی ارتدوکسی و همچنین تفسیر و روایت پولسی (پولس قدیس) از کتاب مقدس، قرینهای در خصوص چنین ثنویت معادشناسانه را نمیتوان در این کتاب یافت و تنها میتوان گفت مطابق نصوص کتاب مقدس حالت سرمدی و جاودانه عالم با بازگشت مسیح آغاز خواهد شد. (37) مطابق این دیدگاه، کلیسای اولیه چنین باور داشته است که مفهوم «هزاره» به مثابه یک دوره زمانی که با آمدن مسیح آغاز میشود، در واقع ناظر به وجه سرمدی (38) انسان است، نه صورت سلطنت فردی خاص بر روی زمین. به لحاظ تاریخی، در قبال اعتقاد کلیسای اولیه درباره هزارهگرایی، محدودیتهایی برای آن به وجود آمده و ظاهراً مکاشفه یوحنا برای رهایی آباء نخستین از چنین محدودیتها و آزارهایی تکوین یافته است. شاهد بر این معنا شرایط و وضعیتی است که مسیحیان قلمرو امپراتوری در چند قرن اولیه میلادی با آن مواجه بودهاند. جوهره اصلی این رساله فرا رسیدن پیروزی عیسی مسیح بر دشمنان و شیاطین و استقرار حکومت خداوند است. بدین ترتیب غایت و آمال مسیحیان اولیه بازگشت پیروزمندانه مسیح و غلبه بر دشمنانش بود. آنها بر این اعتقاد بودند که آمدن مسیح – پاروسیا – سرآغاز دوره جدیدی از زندگی توأم با صلح و صفای بشر است و بدین لحاظ نوشتههای آباء نخستین در سه قرن اولیه میلادی غالباً درباره بازگشت مسیح موعود بوده است. گفتنی است که برخی محققان این گونه آثار را به صورتی تفسیر و تأویل میکنند که دلالت بر ادوار هزار ساله حکومت بر روی زمین میکند، اما غالب این آثار بطی به این موضوع ندارند.
بیتردید محرک و انگیزه اصلی چنین نوشتههایی و به دنبال آن شکلگیری آموزههایی از سنخ آموزههای کلامی هزارهگرایانه و موعودگرایانه را میتوان در آرزوی بشر برای تحقق عالمی بهتر و مطلوبتر دانست، عالمی که به وجهی با اندیشههای اتوپیایی در طول تاریخ پیوند داشته است. دیدگاه نخستین متکلمان و متألهان مسیحی در خصوص مکاشفه یوحنا این بوده که عیسی مسیح در وقتی معین در امور جهان مداخله کرده و وقایع و امور آن را به نفع پیروان خود تغییر خواهد داد و بنابراین محور اصلی این رساله، امید به دخالت مستقیم و بیواسطه خداوند به منظور تغییر جهت تاریخ و غلبه خیر بر شر میباشد. در صدر مسیحیت، امید و باوری این چنین برای مؤمنانی که از آزار و محدودیتهای دستگاه حاکمه رومی به ستوه آمده بودند، بسیار خوشایند بود و به نظر میرسد این امید و آرزو در واقع نوعی رستاخیزشناسی (39) رایج در سه قرن نخست میلادی بوده است که به ویژه در آثار نویسندگان مسیحی چون پاپیاس، (40) ایرنائوس، (41) ژوستین شهید، (42) ترتولیانوس، (43) هیپولیتوس، (44) متودیوس، (45) کومودیانوس (46) و بالاخره لاکتانتیوس (47) دیده میشود. والوورد و سایر نویسندگانی که نماینده دیدگاههای ماقبل هزارهگراییاند، در خصوص اعتقاد کلیسای اولیه به سلطنت هزار ساله مسیح بر روی زمین، به عباراتی از ژوستین شهید استناد میکنند:
… من و سایر کسانی که از هر لحاظ مسیحیان واقعی هستند، اطمینان داریم که رستاخیزی برای مردگان خواهد بود و در یک دوره هزار ساله اورشلیم بازسازی و مرمت شده و گسترش خواهد یافت، همانگونه که حزقیال نبی (48) و اشعیای نبی (49) و دیگر انبیا وعده دادهاند … همچنین مردی از رسولان به نام یوحنا (50) که همراه ما بود، بر اساس مکاشفهای که برایش رخ داد، پیشگویی کرد که همه مؤمنان به عیسی مسیح، به مدت هزار سال در اورشلیم رحل اقامت خواهند افکند و اجمالاً اینکه پس از آن دوره طولانی، در آنجا رستاخیز و داوری تمامی انسانها رخ خواهد داد. (51)
اما در عین حال به نظر میرسد عبارات مذکور در تعارض با برخی مضامین کتاب مقدس است، چنان که برخی محققان اظهار کردهاند:
هیچ دلیل موجه و قانع کنندهای در کتاب مقدس برای توجیه تصورات هزارهباورانه قدیمی در خصوص بازگشت تمامی بنیاسرائیل به سرزمین مقدس و اینکه عیسی مسیح و قدیسان واقعاً بر تخت سلطنت تکیه خواهند زد و سلطنتی با شکوه و چشمگیر را بر روی زمین برقرار میکنند، نمیتوان یافت و حتی در باب بیستم مکاشفه یوحنا، هیچ قرینه آشکاری درباره سرزمین مقدس، یهودیان و مخالفانشان به چشم نمیخورد. (52)
بدین ترتیب، دیدگاه به اصطلاح «ماقبل هزارهگرایی تاریخی» در مقابل شواهد و مستندات تاریخی سخت مورد تردید قرار گرفته و حداقل آن است که برای توجیه و دفاع از مدعیات خود بایستی قراین قابل قبولی از کتاب مقدس به ویژه عهد جدید عرضه کند.
ب) ماقبل هزارهگرایی قومی
از زمان آگوستین تا کنون دیدگاه غالب در خصوص بازگشت عیسی مسیح، دیدگاه هزارهگرایانه بوده است. همانگونه که قبلاً ذکر شد، در دوران محنت و محدودیت مسیحیان در قلمرو امپراتوری، افرادی بودند که با امید به بازگشت عیسی مسیح، از زمره مدافعان هزارهگرایی به شمار میرفتند ولی تعداد آنها اندک و دامنه تبلیغ و اشاعه دیدگاهشان بسیار محدود بود، ضمن آنکه از حمایت کلیسا هم محروم بودند. از آن زمان تا اوایل قرن نوزدهم دفاع چندان قدرتمندی از این دیدگاه بروز نکرد.
در این زمان شخصی به نام جان داربی (53) بر اساس مفهوم «نجات»، (54) آن گونه که در الهیات مسیحی مطرح شده، نظریهای را درباره بازگشت مسیح عرضه نمودکه اصطلاحاً «ماقبل هزارهگرایی قومی» لقب گرفته است. او طرح کلی «نجات خداوند» را به نظامهای دینی مخلتف، یا ادواری که خداوند در آنها انسانها را نسبت به اطاعت از احکام الهی مورد آزمایش قرار میدهد، تقسیم کرده است. به عقیده داربی، هر نظام دینی در بر گیرنده دیدگاه خاصی در مورد فلاح ورستگاری بشر است که به دین بعدی این اجازه را میدهد تا به دیدگاه خاص دیگری در مورد نجات دست یابد. در نظر او، به طور کلی نظامهای ماقبل هزارهگرایی از هفت مؤلفه دینی با عناوین زیر برخوردارند:
معصومیت، (55) وجدان (آگاهی)، (56) حکومت بشری، (57) انتظار، (58) قانون، (59) لطف (60) و سلطنت (61).
مؤلفههای مذکور را میتوان در قالب یک نظریه یا آموزه کلامی به نحوی ترکیب کرد که مشتمل بر مختصات و دعاوی پیامبرگونهای همانند دعاوی هزارهگرایان شود؛ داربی این ویژگیها و دعاوی را به شکل زیر مرتّب عرضه کرده است:
1. هزاره سلطنت مسیح، (62) دوره قهری آینده بشر است که در آن مسیح شخصاً و به نحو عینی همراه با قدیسانش به مدت هزار سال بر روی زمین سلطنت خواهند کرد.
2. قبل از این سلطنت، بازگشت قابل مشاهده مسیح صورت خواهد پذیرفت.
3. این بازگشت طی دو مرحله، دوره شور و شعف (63) و دوره ظهور (64) صورت خواهد گرفت. میان این دو مرحله فاصله قابل توجهی وجود دارد که در آن وقایع مهمی رخ خواهند داد.
4. شور و شعف مذکور در هر لحظه ممکن است رخ دهد، ولی قطعاً پیش از آن رنج بزرگی پدید خواهد آمد.
5. این شور و شعف، «آرزوی مقدس» (65) کلیساست.
6. کلیسا متشکل از کسانی است که در فاصله میان «عید پنجاهه» و شور و شعف یاد شده نجات خواهند یافت.
7. عصر غلبه کلیسا، دورهای نامشخص و اسرارآمیز است (یعنی پیشگویی زمان دقیق وقوع آن ممکن نیست)، ولی تلویحاً میتوان قبول کرد که میان هفتههای شصتونهم و هفتادم، مطابق پیشگوییهای باب نهم از کتاب دانیال (66) عهد عتیق خواهد بود.
8. در فاصله میان کدو دوره یاد شده، وقایع «هفته پایانی» مطابق پیشگوییهای باب نهم دانیال، باب بیستوچهارم متی وباب نوزدهم مکاشفه یوحنا از کتاب مقدس رخ خواهند داد.
9. در پایان دوره اول، گروهی از غیر مؤمنان، کلیسا را به عنوان مکان مقدس و خانه خدا در زمین انتخاب کرده و به آن خواهند پیوست.
میتوان گفت این مضامین از دو خاستگاه مختلف نشئت گرفته است: یکی احساس نارضایتی عمیق بسیاری از مسیحیان واقعی از تجملپرستی و دنیاطلبی بخشی از کلیسا در زمانهای مختلف و دیگری امید و انتظار همیشگی مسیحیان نسبت به بازگشت عیسی مسیح مطابق پیشگوییهای کتاب مقدس. (67)
اما برخی از محققان بر این دیدگاه خرده گرفتهاند که چرا و چگونه میتوان بر مبنای قاعده لطف و رحمتالهی، تنها گروهی از مؤمنان را شایسته نجات دانست و سایرین را از این موهبت محروم دانست؟ این در حالی است که آموزه پولس به ما میگوید:
… [دیگر فرقی نمی کند] که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شما در مسیح عیسی یکی میباشید. اما اگر شما از آن مسیح باشید، هر آینه نسل ابراهیم و بر حسب وعده، وارث هستید. (68)
به نظر میرسد دیدگاه مذکور اندکی غیرمنصفانه باشد، زیرا نمیتوان باور کردکه موضوعی بدین درجه از اهمیت و تأثیرگذاری در حوزه باورهای دینی، هیچ زمینه قبلی و خاستگاهی در کتاب مقدس نداشته باشد، گرچه نمیتوان انکار کرد که افکار و آموزههایی که در حکم «بدعت» (69) و انحراف تلقی شدهاند، همواره در تاریخ ادیان وجود داشته و دارد و برای نمونه، از زمان پولس تا آگوستین افراد و دیدگاههایی پدید آمدند که تصویری غلط از هزارهباوری عرضه کردهاند.
در تاریخ تحولات غرب، پس از پذیرش مسیحیت از جانب امپراتوری روم در اواسط قرن چهارم، هزارهباوری نظریهای کاملاً بدعتآمیز تلقی شد. واقعیت این است که علیرغم گسترش و بسط چشمگیر آموزه هزارهباوری نباید آن را آموزهای جهانشمول و از زمره مبانی اعتقادی کلیسا لحاظ کنیم، زیرا از چهرههای شاخص کلیسا کسانی بودهاند که با این آموزه، مخالفت جدی ابراز میکردند. نخستین مخالف مشهور این آموزه کایوس، (70) کشیش رومی اوایل قرن سوم بوده است. نمونه دیگر اریژن اسکندرانی (71) است که به ویژه علیه عقاید و بدعتهای فرقه «مونتانوسی» (72)- از جمله هزارهگرایی آنها – نوشتههایی را منتشر کرد. جروم قدیس (73) نیز از جمله این مخالفان بود که از خطابه و نوشته علیه بدعتگذاران و از جمله هزارهباوران از هیچ کوششی دریغ نورزید و تدریجاً دامنه مخالف با هزارهباوران از محدوده مراجع کلیسا به عموم کشانده شد. از دلایل این تغییر و تحول در زمینه عقاید و نظریات را باید به شرایط و مواضع تحول یافته کلیسا نسبت داد. مسیحیان در آغاز در آرزوی ظهور مجدد عیسی مسیح بودند و در نظر آنها سقوط امپراتوری روم صرفاً با تکیه بر قدرت معنوی و اخلاقی صلیب – بدون دخالت اراده فوقطبیعی شخص مسیح – امری محال و غیرممکن مینمود، اما با گسترش آموزهها و تعالیم انجیل، امکان و احتمال پیروزی حتمی مسیحیت بر تمامی نیروهای متخاصم از طریق «قدرت روح» و همبستگی مؤمنان، جایگاهی مهم در اعتقادات مؤمنان مسیحی به دست آورد. (74)
با این وصف، در آنجا که مضامین کتاب مقدس به نجات گروه یا قومی خاص (یهودی، یونانی، مسیحی) اشاره میکند، چارهای جز تأویل و تفسیر غیرظاهری باقی نمیماند. با وجود این در دهههای اخیر، ویرایش جدیدی از کتاب مقدس – به ویژه در آمریکا – به عمل آمد که جنبههای فرقهای و قومی در آن برجسته شد و عملاً «هزارهگرایی قومی» را تقویت و تشدید میکند، مانند نسخه مشهور به اسکوفیلد (75) که به ترتیب در سالهای 1909، 1917 و 1967 در سطحی وسیع چاپ و منتشر گردید. در کنار ویرایشهای جدید از کتاب مقدس، آثار و نوشتههای متعددی نیز به بازار عرضه شد که به رشد سریع این روایت از هزارهگرایی در سطح جامعه آمریکا کمک کرد و در این مورد به ویژه باید به کتاب عیسی مسیح میآید، (76) اثر بلک استون (77) اشاره کرد که در سال 1878 منتشر گردید و بسیاری از محققان معتقدند که تأثیر آرای داربی بر این کتاب بسیار مشهود است. گفته میشود ویرایش یاد شده از کتاب مقدس کاملاً فرقهگراست و احتمالاً برای ترویج عمومی تعالیم پیشگویانه داربی و برخی فرقههای افراطی پروتستان انتشار یافته است. (78) در کنار اشاعه عقاید داربی و امثال او، جالب است بدانیم افرادی نیز در این سو و آن سو مدعی ظهور و بازگشت مسیح در وقت و تاریخی خاص شدند و برای نمونه شخصی به نام میلر (79) در آمریکا ادعا کرد که بر مبنای مضامین کتاب مقدس ، عدد 1844 معنای خاصی دارد و این عدد همان زمان بازگشت عیسی مسیح و برقراری سلطنت اوست! سال 1844 آمد و هیچ اتفاق ویژهای روی نداد. پس از آن سال میلر به دیدگاههای اولیه خود روی آورد، ولی دیگران با نگرش پیشگویانه جدیدی دیدگاه او را اخذ کردند. امروزه پیروان فرقه «آدونتیستهای روز هفتم» (80) خود را به این دیدگاه منتسب کرده و از تمامی امکانات تبلیغی و رسانهای برای اشاعه عقاید خود بهره میجویند.
ج) پساهزارهگرایی (هزارهگرایی مدرن)
تمایز برجسته «هزارهگرایی مدرن» با «ماقبل هزارهگرایی» در این است که هزاره گرایان جدید، هزاره سلطنت مسیح را به عنوان عصر طلایی کلیسا لحاظ میکنند که در آینده و پیش از ظهور مجدد مسیح شرح خواهد داد. امروزه تعداد اندکی هستند که واقعاً به این نظریه اعتقاد دارند، اما در اوایل قرن نوزدهم به عنوان عقیدهای رایج و فراگیر به شمار میرفت، زیرا در آن زمان، دنیا دستخوش تغییر و تحولات مداوم و چشمگیر شده بود. انقلاب صنعتی اواخر قرن هیجدهم و اواسط قرن نوزدهم افقهای جدیدی را فراروی بشر گشود و دستاوردهای علمی و تکنیکی به نوبه خود در عرصه باورهای دینی مردمان نیز اثر گذاشت. شور و اشتیاق دینی برای جستجوی حقیقت و کوشش برای تبیین و تقریر مبادی و دستگاههای اخلاقی و معنوی رونق گرفته بود و در این میان بسیاری از متفکران در اندیشه تأسیس مدینه فاضله (81) و جوامع آرمانی مورد نظر خود بودند. اما به نظر میرسد کوشش آنان در تصویر جامعهای انسان محور، سکولار و بدون خدا ناکام ماند، زیرا در همان زمان زمینه بروز اندیشههای هزارهگرایانه جدید و بر مبنای آموزههای دینی کاملاً فراهم گردید. تعداد قابل توجهی از نویسندگان و عالمان دینی دنیای مسیحیت به تقریر و توجیه صورتی جدید از هزارهگرایی روی آوردند که در دل خود آیندهای بهتر وروشنتر را تصویر کرده و همه چیز را به اراده و خواست خداوند نسبت میدهد. این صورت از هزاره باوری بر بسط ایمان مسیحی و سلطنت همه جانبه عیسی مسیح تأکید دارد و بر این مبنا دعاوی اصلی آن را میتوان چنین تقریر کرد:
1. بر مبنای وعدههای کتاب مقدس میتوان امیدوار بود که در آینده کلیسا به سعادت و قدرتی خواهد رسید که تا کنون از آن بهرهمند نشده است.
2. وضعیت یاد شده حداقل به مدت هزار سال به درازا خواهد کشید و در این مدت رستگاری و نجات به بهترین صورت ممکن آن رخ خواهد داد.
3. وضعیت مذکور دورهای بسیار شکوهمند و مبارک است. در آن هنگام تمامی غیرمسیحیان – از جمله یهودیان – به مسیحیت خواهند گروید. و مسیحیت حقیقی در سراسر عالم و در میان تمامی ملتها بسط یافته و سلطنت مسیح با حضور روحانیاش در باشکوهترین صورت آن آغاز خواهد شد. (82)
در آغاز قرن بیستم، گروهی از مسیحیان که به عنوان «رجعتگرایان» (83) شهرت یافته بودند، به عنوان «پساهزارهگرایان» به شمار میآمدند ولی تدریجاً از این جریان فکری فاصله گرفته و نام پیروان «جنبش رجعت» (84) را برای خود برگزیدند.
هزارهگرایی
غالباً تصور بر آن است که مؤسس دیدگاهها هزارهگرایی آگوستینوس (354-430 م) بوده، در حالی که باید توجه داشت خود این اصطلاح – هزارهگرایی – برای وی آشنا نبود، لکن وی عملاً در آثار و نوشتههای خود به شفاف نمودن و تنقیح آموزههای هزارهای پرداخته است. وی صراحتاً بیان میداشت که «کلیسا چیزی نیست جز تمثل و نمونه سلطنت خداوند بر زمین» و بنابراین زمینهساز و هموارکننده سلطنت هزار ساله مسیح است. این معنا با مواضع و جهتگیریهای رسمی کلیسا کاملاً مطابقت داشت و به عبارتی دیگر مؤید خواست و نیت کلیسا بود. میتوان گفت دیدگاه تاریخی آگوستین، آنگونه که در شهر خدا عرضه شده – و مسامحتاً میتواند صورتی از «فلسفه تاریخ» برآمده از کتاب مقدس به شمار آید – دقیقاً بیان شبه کلامی اندیشه هزارهای است. از سوی دیگر، وی برخی از واژگان و الفاظ به کار رفته در کتاب مقدس را به «سلطنت» و مانند آن ترجمه کرده است، برای نمونه:
… و ما را از قدرت ظلمت رهانیده، به ملکوت (= سلطنت) پسر محبت خود منتقل ساخت … . (85)
و همچنین:
من یوحنا که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت (= سلطنت) و صبر در عیسی مسیح هستم … . (86)
که در هر دو مورد بالا، تفسیر عرضه شده توسط او بر سلطنت عیسی مسیح تأکید دارد. این دسته از تفاسیر ادعا میکنند که «کلیسا سرزمین موعود خداوند است» و تمامی آنها که نجات می یابند، در این سلطنت سهیم خواهند شد. در مجموع میتوان گفت هزارهگرایی از آغازین مراحل تکوین و گسترشاش، به منزله آموزه رسمی و غالب کلیسا درآمد، چه به صورت آشکار و چه به صورت مستتر. گروهی از قائلین به «ماقبل هزارهگرایی» بر این اعتقادند که هزارهگرایی دیدگاهی جدید و متأخر است، اما از این نکته غافلاند که این نظریه به اندازه خود مسیحیت قدمت دارد. شواهد متعددی در دست است که نشان می دهد این دیدگاه میان آباء کلیسا در قرون دوم و سوم کاملاً مقبول بوده و حتی ادعا شده که تاریخ مذکور دوره طلایی هزارهباوری (87) بوده است. از قراین عمده پذیرش و مقبولیت گسترده هزارهباوری این بوده که در اعتراف نامههای تاریخی (88) چهرههای برجسته کلیسا، آثار و عناصر این دیدگاه کاملاً دیده شده و همواره به عنوان اعتقادی رایج در میان مسیحیان و مؤمنان مطرح بوده است. (89)
مدعای هزارهگرایی این بوده و هست که بازگشت یا ظهور مجدد عیسی مسیح با پایان این جهان مناسبت دارد. عیسی مسیح دوباره به زمین باز نمیگردد، بلکه مسیحیان باید گرد او در ملکوت آسمان حلقه زنند. (90) پولس ادعا میکند که در زمان ظهور مجدد عیسی مسیح، سلطنتی که خداوند به او عطا کرده را به خود او وا میگذارد. (91) اگر چنین ادعاهایی را بر مبنای کتاب مقدس بتوان اثبات کرد، آنگاه باید گفت دیدگاه «ماقبل هزارهگرایی» قابل دفاع نیست ودر واقع عیسی مسیح خود را برای سلطنت وعده داده شده، آماده میسازد!
هـ) مذهب پروتستان و مسیحیت صهیونیستی
نهضت اصلاح دینی و ظهور جریان «پروتستانتیسم» در اروپا آغازگر تحولاتی در تاریخ غرب بود. چهرههایی چون لوتر و کالون قرائت جدیدی از کتاب مقدس و اعتقاد دینی عرضه داشتند که به کلّی با گذشته مسیحیت و فهم متعارف از دین و کتاب مقدس متفاوت بود. لوتر خود قبل از جریان اصلاح دینی و ظهور پروتستانتیسم، عمیقاً تحت تأثیر آموزههای فلسفی، کلامی و جهانبینی سنت یهود قرار داشت به گونهای که به هنگام پژوهش در خصوص شخصیت وی به عنوان مشهورترین چهره جریان و نهضت مذکور، با علاقه زائدالوصف او به دین یهود ومنابع عبرانی به مثابه سرچشمه حقیقی دیانت مسیح روبرو می شویم. بدین جهت میتوان گفت تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از نظام فکری و الهیاتی عهد عتیق تدریجاً موجب ظهور تغییراتی بزرگ و همه جانبه در مفاهیم بنیادی کلیسای کاتولیک گردید. در نخستین مظاهر این دگرگونیها، «ربح» و «ربا» که در مسیحیت کاتولیک تحریم شده بود، در مسیحیت پروتستان مجاز شمرده شد و پس از آن با سرعت و همراه با توسعه پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان، برتر دانستن قوم یهود، متعلق دانستن سرزمینهای فلسطین تحت عنوان «ارض موعود» و سرزمینهای وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند از دیگر شاخصههای مذهب لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح «قوم برگزیده خداوند» تا آنجا پیش رفت که شبهه ی یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدی مطرح شد. خود وی نیز با انتشار کتابی تحت عنوان عیسی مسیح یک یهودی زاده شد (1523)، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در آن کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیکهاست اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک به عنوان باور مسلط و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضد یهودی استوار بود، این شبهه را به طور فزاینده مطرح می ساخت که پروتستانتیسم، مسیحیتی است که بنیادها و شالودههای آن یهودی است و شاید این نظر به نحوی بیانگر پیدایی مسیحیت یهودی بود. هر چند که لوتر در سالهای پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست به نوعی نام خود را به عنوان یک ضد یهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید اما این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی به وجود آمده را برطرف کند.
در واقع باید گفت لوتر بعد از پولس طرسوسی پایهگذار دومین دگرگونی بزرگ در مسیحیت تلقی میگردد. باید یادآور شویم که لوتر همچون پولس یعنی تعبیه کننده تثلیث در مسیحیت – عمیقاً تحت نفوذ دین عبرانی قرار داشت. می دانیم که او یهودیای بود که نام حقیقیاش شائول بود و قبل از گرایش به مسیحیت، مطالعات و تحقیقات مبسوطی بر کتاب کابالا یعنی منبع «باطنیگرایی عبرانی» انجام داده بود.
نکته جالب توجه دیگر در این رابطه، حمایت و زمینهسازی توسعه و ترویج پروتستانتیسم توسط یهودیان اروپا بود. به نظر میرسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم درصدد تحقیق دو هدف راهبردی خود بودند:
اول اینکه کلیسای کاتولیک، یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از حجیّت و اعتبار خود ساقط کنند؛ دوم اینکه جهانبینی و اعتقادات قومی – دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودیسازی اساس تمدن سدههای میانه و در ادامه آن سدههای جدید اروپا را فراهم سازند که البته به هر دو هدف خود نیز نائل آمدند. در این زمینه نقش برخی فرقههای نوپدید و برآمده از مذهب لوتری بسیار حائز اهمیت است و برای نمونه باید از فرقهی «پیوریتن» (92) (یا پارسایان) در انگلستان پس از دوره جدید نام ببریم.
به طور مشخص تحول باور مسیحی – یهودی و تبدیل آن به مسیحیت صهیونیستی به عنوان مکتب پروتستانها در قرن میانه توسط فرقه مذکور صورت پذیرفت. در دائرهالمعارف یهود، پیوریتانیزم چنین معرفی شده است:
پیوریتانیزم که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات است، به عنوان یهودیگری انگلیس نامیده میشود.
این فرقه پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات بود و به عنوان یهودیگری انگلیسی شناخته میشد، توسط فردی از پیروان مذهب کالون، به نام ویلیام تیندل پایهگذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخهای از کالونیسم به حساب میآمد.
پیوریتانیزم نیز همانند یهودیت حامل فلسفهای دنیامحور و نه آخرتگرا بود. این آیین در قوام و قدرت گرفتن سرمایهداری جدید نیز نقش کلیدی ایفا کرد. این مذهب هوادار یهود، ثروت را به عنوان یکی از شاخصهای تعیین کننده تلقی نمود و از پیدایی و قدرت گرفتن نظام سرمایهداری و شکلگیری رژیم پارلمانی حمایت به عمل آورد. پیوریتانیزم همچنین به شکلگیری و نضج پروتستانتیسم لیبرال نیز مدد رسانده بود. وابستگی پیوریتانیزم به یهودیت در حدی بود که از تمامی دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفته بود و حقیقتاً هم پیوریتانیزم، «یهودیگری انگلیسی» بود ودر عین حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت یهودی شده را کسب کرده بود. نخستین جلوههای پدیده «مسیحیت صهیونیستی» از همین نقطه آغاز میشود و در دههها و سدههای بعد در قالب یک جریان سیاسی مقتدر و با نفوذ در سطح اروپا و به ویژه آمریکا نقشآفرینی میکند.
از لحاظ تاریخی، با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرامول – که خود از پیروان فرقه پارسایان بود – و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان، مبانی و شالودههای مسیحیت صهیونیستی به طور فوقالعاده ای تحکیم شد، چرا که با قدرت گرفتن تفکر این فرقه در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال اروپا، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجه فوقالعادهای به زبان عبری نشان داده شد. کاربرد زبان عبرانی تا آنجایی پیش رفت که تقاضاهایی مبنی بر مبنا قرار گرفتن تورات برای قانون اساسی کشورها مطرح گردید. این گونه علاقه نشان دادن پیوریتنها نسبت به تورات، بالطبع موجب حیرت زیاد یهودیان نیز شده بود. نتیجه آن شد که با پذیرش کلیت تورات، عدم پذیرش یهودیان به عنوان قوم برگزیده که دائماً مورد تمجید و ستایش تورات بود امری غیر ممکن می نمود. اگر چه بعد از کرامول اصحاب فرقه مذکور قدرت و اقتدار خود را از دست دادند، اما بر فرهنگ و سنت انگلیسی اثرات عمیقی از خود بر جای نهادند به گونهای که در مستعمرهسازی دنیای جدید نقش پیشتاز را داشتند. فرهنگ آمریکا نیز از پیوریتنها تأثیر پذیرفته بود و امروزه بنیادگراها و پروتستانهای انجیلی در آمریکا را میتوان ادامه سنت پیوریتن قلمداد کرد و حتی گفته می شود که سیاست خارجی فعلی آمریکا تأثیرات عمیقی از این سنت را در خود نشان می دهد. آنچه در این میان قابل توجه است ارتباط این سنت دینی و یهودیت است.
از زمره نمودهای نزدیک شدن سنت پیوریتن و سنت یهودی آن است که آنان خصوصاً قانون و قواعد توراتی را با دقت و وسواس به کار میبستند و به پولس نیز که واضع آموزه مسیحی «اسرائیل جدید» بود علاقه نشان میدادند. آنها ضمن همانندانگاری خود با یهودیان مذکور در تورات، برای خود هویت جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نامهای یهودی مثل «ساموئل»، «آموس»، «سارا» و یا «جودیت» میگذاشتند. آنان همچنین حمایتهای ویژه و همه جانبه از یهودیان زمان خود به عمل میآوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودی وجود نداشت، چرا که پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتهام «رباخواری و استثمار مردم» تمامی یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود؛ اما یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند، چرا که در کتاب مقدس آنها این ادّعا وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح (علیه السلام) آنها باید در تمامی دنیا منتشر میشدند. پیوریتنها که احترام فوقالعادهای برای تورات قائل بودند، در راستای تحقق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابه «قوم برگزیده» در راستای تحقق مذکور با هیجان و اراده گسترده حمایت به عمل آوردند.
حاصل آنکه قدرت یافتن مذهب پارسایان موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالونیسم نیز یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند، چرا که آنها بر مبنای الهیات مذهب یاد شده، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. لذا بر اساس اعتقادات پیوریتنها، یهودیان باید قبل از بازگشت مجدد مسیح به سرزمینهای مقدس باز میگشتند و قولی که در «حمایت از صهیونیسم» از سوی پیوریتنها داده شده بود به واقع هم عملی گردید. در قرن بیستم رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولتی یهودی در فلسطین در جستجوی کمک و یاری بودند، بزرگترین حمایت و یاری را از «مسیحی – صهیونیستهای» آینده و کلیساهایی بنیادگرای پروتستان که در اصل ادامه پیوریتنها بودند دریافت داشتند؛ بدین ترتیب که بر مبنای تصمیم اتخاذ شده در خصوص حمایت سیاسی «لورد بالفور» از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین بیش از آنکه یک برآورد سیاسی باشد، مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن سرزمینهای مقدس از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلق داشت! اگر امروزه شاهد توسعهطلبی، اشغال سرزمینها وحتی کشتار ساکنان اصلی سرزمین فلسطین به دست اقلیّتی افراطی و خشونتطلب، یعنی دولت صهیونیستی هستیم؛ و اگر مجامع و نهادهای بینالمللی و نظامهای حقوق بشر قادر به جلوگیری از این پدیده ناهنجار و ضد بشری نیستند، دقیقاً به دلیل هم سویی زمینههای تاریخی با اراده سیاسی استعمار در دوره مدرن است، تا آنجا که «هزارهباوری» و «هزارهگرایی» سنت مسیحی نیز در خدمت اغراض و مقاصد تبلیغاتی، سیاسی و نظامی مسیحیان صهیونیست (یا مسیحیان بنیادگرا) قرار گرفته و گروه کثیری از پیروان کلیساهای انجیلی، تعمیدی و مانند آن را آگاهانه یا ناآگاهانه در مسیر اهداف شوم صهیونیسم بینالملل مقرار دادهاند. به امید آن روز که دنیای مسیحیت دامن خود را از این انحراف و دگرگونی بزرگ پاک کرده و حقیقت تعالیم عیسی مسیح (علیه السلام) را از روایتها و قرائتهای مجعول، افراطی و ستیزهجو جدا سازند.
پینوشتها:
1. Daniel
2. Preterism
3. Futurism
4. Idealism
5. Inquisition
6. Reformation
7. Seven Plagues
8. Seven Trumpets
9. Adam Clarke
10. Fundamentalist
11. Evangelical
12. Four Horseman
13. Bowls of Wrath
14. Great Tribulation
15. Pentecostal Preachers
16. Battle of Armageddon
17. Zionist Christians
18.هال سل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل)، صص 283-288.
19. Anti- Christ
20. The Dome of the Rock
21. The New York Times Magazine, Oct. 3, 1999, P. 12
22. مکاشفه، 7/8-10.
23. لوقا، 25/21-27.
24. The Beast
25. Bible Prophecy Movement
26. H. Rowley
27. Rowley, H., The Relevance of Apocalyptic, p. 173
28. Historical Pre-millennialism
29. Dispensational Pre – millennialism
30. Post – millennialism
31. A- millennialism
32. milleni
33. John Walvoord
34. Premillennial
35. Walvoord, J, The Millennial Kingdom, pp. 113-114.
36. Parousia
37. The Pauline Eschatology, p. 228.
38. Immortal
39. Eschatology
40. Papias (60-130(
41. Irenaeus (130-200)
42. Justin (Martyr) (100-165)
43. Tertullianus (160-220)
44. Hippolytus (170-236)
45. Methodius (d.311)
46. Commodianus (d. 285)
47. Lactantius (250-325)
48. Ezekial
49. Isaiah
50. John
51. Terry, M. Biblical Hermeneutics, A Quote from Justins Dialogue with Trypho, p. 484.
52. Ibid, p. 485
53. John N. Darby
54. Redemption
55. Innocency
56. Conscience
57. Human goverment
58. Promise
59. Law
60. Grace
61. Kingdom
62. Millennium
63. Rapture
64. Appearing
65. Blessed hope
66. Daniel
67. Allis, O.T., Prophecy and the Church, p. 29
68. غلاطیان، 28/3-29.
69. Herecy
70. Caius
71. Origenes of Alexandria
72. Montanism
73. St. Jerum
74. Clitock. M. and Strong, Cyclopedia of Biblical Literature, Baker, Vol. VI, p. 265.
75. Scofield Reference Bible
76. Jesus Is Coming
77. W. E. Blackstone
78. Prophecy and the Church, pp. 13-14.
79. W. Miller
80. Seventh – Day Adventists
81. Utopia
82. Campbell, A. Millennial Harbinger, Vol. 6, 1956, pp. 95-98.
83. Restorationist
84. Restoration movement
85. کولسیان، 13/1.
86. مکاشفه، 9/1.
87. Chiliasm
88. Historical Confessions
89. Berkhof, L. Systematic Theology, Paperback, p. 708
90. دوم تسالونیکیان، 13/4-18.
91. اول قرنتیان، 20/15-28.
92. Puritans
منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزارهگرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.