نویسنده: ام. جِى. کاستلو ، اعظم مقدم
اشاره: [1]
آشور یا آسور نام قدیم ناحیه اى در دو طرف رود دجله، بین زاب صغیر و مرز کنونى سوریه و عراق است و بنا به اعتقاد عده اى از محققان، نام سوریه از آن مشتق شده است.
کلیساى آشورى (کلیساى نسطورى) از کلیساهاى کهن است هرچند اطلاعات اندکى درباره پیشینه آن وجود دارد. بر اساس پاره اى از نوشته هاى یونانیان، سورى ها و ایرانیان، پطرس و توماسِ رسول به تبلیغ در سرزمین هاى قوم پارت پرداختند. کلیساى یادشده در دوران طولانى خود، پیوست ها و گسست هاى مختلفى با دیگر کلیساها به ویژه کلیساى کاتولیک رم داشته است. مقاله حاضر به بیان سیر تحولات تاریخى این کلیسا مى پردازد.
کلیساهاى آشورى در طول تاریخ با واژه تحقیرآمیز «کلیساى نسطورى» [4] از سوى کلیساى آشورى را تأیید کرد.
ریشه ها ـ درباره پیشینه ترویج مسیحیت در ایران [13] در دهه هاى آخر قرن سوم و دهه هاى آغازین قرن چهارم، تأثیر پذیرفت.
به دنبال شکست نسبى اشکانیان (247 قبل از میلاد ـ 224 بعد از میلاد)، مسیحیت به طور عمده اى گسترش یافت; اما هنگامى که ساسانیان (224ـ651) به قدرت رسیدند، برگشت از دین زرتشت [15] نمى توانست انتخاب شود. بدین ترتیب در سرزمین ایران، هیچ مدرسه الاهیاتى ساخته نشد و مدارس انطاکیه، اسکندریه و قسطنطنیه نیز آن قدر دور بود که فراهم آوردن زمینه اى براى آموزش کشیش هاى آینده ، بسیار مشکل بود.
جیمز، اسقف شهر نصیبین، شهر رومى نزدیک مرز ایران، این مشکل را تا حدودى طرف کرد. وى در بازگشت از شوراى نیقیه در سال 325، یک مدرسه الاهیات در نصیبین بنا نهاد و هدایت آن را به افریم [19] با تعالیم الاهیاتى و نیز با توجه به ترجمه آثار یونانى به زبان سریانى، بسیار مشهور شد.
در سال 399، هنگامى که یزدگرد اول [27] که در امپراتورى روم زندگى مى کردند، خواستار شد.
شورایى که در سال 424 زیر نظر اسقف اعظم دادیشو[32] رئیس مدرسه اى در ادسا و حامى وفادار تئودور موپسوئستایى، جانشین وى گردید.
در سال 449 در «شوراى رابر»، افسس ایباس به خاطر نامه اى که به مارى، اسقف ایرانى سلوکیه ـ تیسفون (433 یا 436) نوشته بود، از مقام خود خلع گردید. وى در این نامه از دیودور طرسوسى و تئودور موپسوئستایى دفاع کرده بود و در عین حال نسطوریوس را به شدت رد کرده بود. با وجود این که ایباس در شوراى کالسدون (451)، پس از تکفیر نسطوریوس دوباره به مقام قبلى باز گردانده شد، اما وى در شوراى قسطنطیه دوم [36] به فکر افتادند که در ایتالیا نیز مدرسه اى شبیه به آن تأسیس کنند.
با مرگ جاثلیق دادیشو در سال 456 بابو [40] آن بود، بسیار تأکید کرد. در سال 484، بابو به خاطر نامه اى که به قسطنطنیه نوشته بود و البته در نصیبین جلوى آن گرفته شده بود، دستگیر شد. هنگامى که او از پرستش خورشید به منزله «اثبات» وفادارى به پادشاه سرپیچى کرد، به طور بى رحمانه اى کشته شد. اندکى پس از اعدام بابو، با مرگ پادشاه پروز، تمام امیدهاى بارسوما براى کسب مقام کاتولیکى بر باد رفت.
در سال485، آکاکیوس [41] به مقام سراسقفى منصوب شد و در فوریه سال بعد، وى شورایى در سلوکیه تشکیل داد که در آنجا ساختار انطاکیه اى مربوط به اصول اعتقادى وجود دو ذات در مسیح به تصویب رسید و همچنین به شمّاس ها و کشیش ها نیز حتى پس از انتصاب، اجازه ازدواج داده شد. در سال 497، این اجازه ازدواج تا مقام اسقفى نیز گسترش یافت.
طى قرن ششم، کلیساى آشورى به واسطه تفرقه هاى طولانى مدت (521 یا 522ـ537 یا 539)، آزار و اذیت هاى شدید (540ـ545) در دوران حکومت خسرو انوشیروان اول[43] (540ـ551)، آیین مراتب روحانى بار دیگر احیا شد، اما جوزف، جانشین وى به علت خرید و فروش امتیازها و مقام هاى کلیسایى و همچنین سرکوب کشیش ها و اسقف هاى تحت فرمان، از مقام خود برکنار شد.
در سال 609 که جاثلیق گریگورى اول [45] راهب پرجنب و جوش، پذیرفته شد. برخلاف سایر ساختارهاى اولیه آشورى در مورد موضع انطاکیه اى، موضع باباى به هیچ وجه نمى توانست به گونه اى که با احکام شوراى کالسدون هماهنگ باشد، تفسیر شود.
در سال 628، خسرو انوشیروان به قتل رسید و پسرش کاواد دوم [47] انتخاب کنند اما او پس از شش یا هشت ماه دوران حکومت مشقت بار مرد. یزدگرد سوم (631ـ651)، آخرین پادشاه ساسانى، قادر به جمع آورى نیروى کافى جهت دفع حملات نیروهاى اسلام نبود و در نهایت در سال 637، شاهد سقوط پایتختش، شهر سلوکیه ـ تیسفون بود.
رهبانیت[48] و فعالیت هاى تبلیغى
کلیساى آشورى در دوران حکومت ساسانیان، به رغم آزار و اذیت هاى پى درپى از خارج و اهانت، تفرقه و اختلافات عقیدتى فراوان از داخل، به ویژه در زمینه گسترش نهادهاى رهبانیگرى و همچنین ایجاد هیئت هاى تبلیغى متعدد، شور و نشاط فوق العاده اى از خود نشان داد. در قرن سوم در ایران، افراد گوشه نشینى وجود داشتند که با پیروى از روش زهد و ریاضت کشى در انزوا زندگى مى کردند در نوشته هاى افراتس[51] به عزلت نشینى روى آورد. صومعه هاى زیادى نیز توسط پیروان او تشکیل شد. یکى از ویژگى هاى متمایز رهبانیت آشورى این بود که راهبان به نیازهاى مادى و معنوى پیروانشان توجه زیادى داشتند.
سخت ترین بخش کار تبلیغاتى آشوریان، عمدتاً مربوط به آزار و اذیت هایى بود که بر آنها وارد مى شد. آنها پس از تبلیغ در سرزمین اصلى شان، مراکز مسیحیت جدیدى نیز در بخش هاى دورافتاده کشور و در کشورهاى دیگر ایجاد نمودند. آنها همچنین فعالیت هاى گسترده تبلیغاتى خود را در مسیر مهم تجارى منتهى به شمال، جنوب و شرق ادامه دادند. قبل از تسلط اعراب بر سرزمین ایران، آنها مسیحیت را در یمن و سواحل شرقى عربستان نیز گسترش داده بودند. همان طور که از نوشته هاى پهلوى زبان قرن ششم و هفتم بر روى صلیب هاى سنگىِ کشف شده در کوه توماس قدیس نزدیک مدارس[59] حضور داشتند.
اولین مبلغان آشورى در سال 631 با چین ارتباط برقرار نمودند. چهار سال بعد، یکى از آنها به نام آلوبن (آلوپن)،[66] بود، همچنین آسیب جدى به مسیحیان آشورى در چین وارد کرد، به طورى که در قرن دهم، مسیحیت به طور کامل از سرزمین امپراتورى محو شد.
مسیحیان آشورى در دوران حاکمیت اسلام
تصوّف ایران توسط اعراب ، دو قرن آرامش و آسایش نسبى براى مسیحیان آشورى به همراه داشت. مسلمانان در مورد مسیحیانى که یکتاپرست و تا حد زیادى مانند خودشان سامى نژاد[71] وجودشان داراى اهمیت خاص بود، پیروان زیادى به دست آورند.
یکى از پسرهاى چنگیزخان مغول [79]امروزى)، داشته باشند.
پس از افتادن حکومت به دست ترک هاى سلجوقى[84] در سال 1582، در این مناطق، اطلاعات ناچیزى در مورد مسیحیان آشورى وجود دارد.
تلاش براى اتحاد با کلیساى کاتولیک رم
جنگ هاى صلیبى لاتینى،[95] اعتراف خود به اصول اعتقادى کاتولیک رم را رسماً اعلام نمود.
در سال 1551، گروهى از مسیحیان آشورىِ خواهان اتحاد با رم، در موصل[105] دریافت نمود.
طى قرون هفدهم و هجدهم، انتظار مى رفت که صلح و سازش در میان گروه هاى مختلف آشورى برقرار شود. در قرن نوزدهم، تعداد مسیحیان آشورى بسیار کاهش یافت. مرکز اصلى آنها، در اطراف دریاچه ارومیه[109] پاتریارک آشورى به ایالات متحده تبعید شد. بنابراین از آن پس، سراسقف هاى آشورى در ایالات متحده در تبعید به سر بردند.
دهه 1990، دوره اى با اهمیت براى گسترش و وحدت کلیساها بود. در 11 نوامبر 1994، ماردینخاى چهارم از کلیساى آشورى و پاپ ژان پل دوم، بیانیه مسیح شناسى مشترکى در واتیکان به امضا رساندند که در این بیانیه، این نکته که آشوریان و کاتولیک ها در اصول مشترک مسیحاشناسى با هم متحدند، به رسمیت شناخته شد. در سال 1996، ماردینخاى چهارم با همتاى کاتولیک کلدانى خود، پاتریارک رافائل اول بیداوید، [110] ملاقات کرد، و در این ملاقات بیانیه سراسقفى مشترکى در مورد همکارى دو جانبه کلیساها به امضا رسید. پس از آن در سال 1997، شوراهاى مقدسِ هر دو کلیسا، «حکم شورایى مشترکى جهت حمایت از اتحاد کلیساها» را به تصویب رساندند. از آغاز قرن بیست و یکم، کلیساى آشورى به طور رسمى با هیچ کلیساى دیگرى مشارکت نداشته است.
پی نوشت ها :
[1]. این نوشته ترجمه اى است از:M. J. Costelloe “Assyrian Church of the East” in New Catholic Encylopedia, Second Edition, Thomson, 2003.
[2]. Nestorian Church
[3]. Mardinkha IV
[4]. Chalcedonian
[5]. Persia
[6]. Parthians
[7]. Thaddaeus
[8]. Bartholomew
[9]. Addaeus (ADDAI)
[10]. Edessa
[11]. Valerian
[12]. Papa bar Aggai
[13]. Seleucia-Ctesiphon
[14]. Zoroastrianism
[15]. Catholicos
[16]. Ephrem
[17]. Julian
[18]. Jovian
[19]. Aristotelian Philosophy
[20]. Yazdgard I
[21]. Arcadius
[22]. Maruthas
[23]. Martyropolis
[24]. Magi
[25]. Vahra¦m V
[26]. Theodosius II
[27]. Mazdakites
[28]. Dadisho
[29]. Theodore of Mopsuestia
[30]. Nestorius
[31]. Rabbula
[32]. Ibas
[33]. the Council of Constantinople II
[34]. Narses
[35]. Pope Agapetus I
[36]. Cassiodorus
[37]. Ba¦bo¦e
[38]. Bar Souma
[39]. King Peroz
[40]. Byzantium
[41]. Acacius
[42]. Chosroes (khusro) I
[43]. Mar Aba
[44]. Gregory I
[45]. Ba¦bai the Great
[46]. Kava¦dh II
[47]. Ishojabh (Isho¦’jab)
[48]. Monasticism
[49]. Aphraates
[50]. Abraham of Kashkar
[51]. Mount Izla¦
[52]. Madras
[53]. Kottayam
[54]. Travancore
[55]. Socotra
[56]. Ceylon
[57]. Merv
[58]. Heart
[59]. Samarkand
[60]. Aluoben (Alopen)
[61]. Taizong (T’ai Tsung)
[62]. Changan
[63]. Xi’an (Sian)
[64]. “Luminous Doctrine”
[65]. Xi’anfu
[66]. Buddhists
[67]. Semites
[68]. Timotheus I
[69]. Tibet
[70]. Chinese Turkestan
[71]. Mongols
[72]. Genghis Khan
[73]. Keraits
[74]. Kublai
[75]. Hulagu Khan
[76]. Mangu
[77]. Armenian
[78]. Kambaluk
[79]. Beijing
[80]. Seljuk Turks
[81]. Mark
[82]. Yabhalaha III
[83]. Timurlane
[84]. Abbas the Great
[85]. The Latin Crusades
[86]. Jesuit
[87]. Gregory IX
[88]. Montferrat
[89]. Sabri¦sho¦’ V
[90]. Damascus
[91]. Jerusalem
[92]. Maragha
[93]. Nicosia
[94]. Eugene IV
[95]. Colossae
[96]. Mosul
[97]. Sulla¦qa¦
[98]. Alko¦sh
[99]. Chaldean Patriarch
[100]. Maltese
[101]. Diarbekr
[102]. Abdi¦sho¦
[103]. Jeziret ibn-Omar
[104]. Beit-Zabdai
[105]. Pius IV
[106]. Lake Urmia
[107]. Kurds
[108]. Turks
[109]. Mar Simon XXIII
[110]. Raphael I Bidowid
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب