نویسنده:بهروز حدادى
علامیه یا اصول پیشنهادى لوتر در سال 1517، یکى از نقاط عطف مهم در تاریخ مسیحیت و نیز مغرب زمین است; زیرا سرآغاز تحولات مهم و برگشت ناپذیرى در مناسبات دین و دولت از آن زمان به بعد بوده است. خود لوتر آن را «نود و پنج تز در باب آمرزش» نامید و در ابتدا آن را براى عالمان الهیات و اهل فن به لاتینى نوشت و سپس به زبان آلمانى ترجمه کرد و دیر زمانى است که روز انتشار آن به عنوان آغاز جنبش اصلاحات دینى در آلمان جشن گرفته مى شود. درباره این اعلامیه، توجه به نکات زیر اهمیت دارد:
1. در مورد چگونگى انتشار این اعلامیه دو روایت هست. بر اساس روایت اول، مارتین لوتر این اعلامیه را در 31 اکتبر سال 1517 در «روز همه قدیسان» در کلیساى جامع ویتنبرگ نصب کرد. انتخاب این روز نیز بدان سبب بود که مردم از اطراف و اکناف براى بزرگداشت این روز به کلیساى یادشده مراجعه مى کردند. با این که این روایت در بسیارى از کتب نقل شده اما ظاهراً مستند درستى ندارد و بنا به آنچه در دایره المعارف معتبر کاتولیک نقل شده، براى اولین بار یکى از یاران لوتر به نام ملانشتون چنین روایتى را نقل کرد و بعدها نیز این روز جشن گرفته شد. افزون بر این خود لوتر در دست نوشته ها و خاطراتش ـ که بسیارى از تحولات مهم زندگى خود را بیان کردهـ نه تنها اشاره اى به این واقعه نمى کند که نکته دیگرى را ذکر مى کند که نقل خواهیم کرد.
روایت دوم آن است که لوتر ملاحظات خود را نه براى عموم بلکه براى بزرگان کلیساى آلمان فرستاد و کوشید با یادآورى این موضوع به آنان، بدعت پیداشده را به گونه اى مسالمت آمیز از میان بردارد. بهترین مؤید این مطلب نقل قولى از خود لوتر از «مجموعه آثار» وى است: «آنگاه نامه اى همراه با مسئله هایم براى اسقف ماگدبورگ ارسال کردم و از او استدعا کردم که تتسل را از موعظه در مورد این مسائل احمقانه باز دارد… چنین شد که رساله من علیه نوشته هاى تتسل که اکنون چاپ شده است، منتشر شد و در عرض دو هفته تمام آلمان را فراگرفت» (فلاورز، اصلاحات، ص33). به علاوه، اصول و نکات مورد نظر خود را به زبان لاتینى نوشت و این زبان در آن زمان، زبانى علمى و خاص عده اى اندک از دانشوران آن عصر بود. بدیهى است که اگر مخاطب لوتر، عموم مردم بود، وى اعلامیه خود را به همان زبان آلمانى مى نوشت; همچنان که بعدها آثار مهمش را به قلمى شیوا و به آلمانى منتشر کرد.
2. به جرئت مى توان گفت که صنعت نوپاى چاپ، اولین تأثیر عمیق خود در تحولات فکرى قرن شانزدهم را با انتشار گسترده آثار لوتر در اروپا آغاز کرد و اعلامیه لوتر اولین اثر لوتر بود که در تیراژى وسیع در سراسر اروپا منتشر شد.
3. آنچه در ظاهر دلیل آمرزشنامه فروشى و گردآورى پول بود، ساختن کلیساى عظیم سنت پیتر در رم بود. خشم آلمان ها از این بود که سرمایه هاى آنان از آلمان بیرون رفته، در ایتالیا صرف ریخت و پاش هاى دربار پاپ مى شود و البته این راز برملا نشده بود که نیمى از درآمد آمرزشنامه ها مصرف دیگرى داشت. سراسقف ماینز جوانى بود که شرایط کافى براى اسقف شدن را نداشت ولى با قرض گرفتن از خاندان فوگر توانست این پست را با پرداخت پول به پاپ به دست آورد، ولى بعدها در بازپرداخت بدهى خود دچار مشکل شد و با تبانى پاپ قرار شد که از محل درآمد آمرزشنامه ها، بدهى اش پرداخت شود.
4. مهم ترین موضوع مورد مناقشه در این اعلامیه فروش آمرزشنامه بود. آمرزشنامه چه بود و چه کارکردى داشت؟ بر اساس آنچه از نقل قول مورخان برمى آید، این سنت در کلیساى کاتولیک وجود داشت که هر گاه کسى مرتکب گناه مى شد، نزد کشیش مى رفت و به نشانه پشیمانى از گناه خود، اعتراف مى کرد. کشیش پس از مراسم توبه، تکالیفى را بر فرد توبه کار مقرر مى کرد مانند سفر به زیارتگاه هاى مسیحى مانند فلسطین، روزه گرفتن، اعانه هاى مالى به یتیم خانه ها و کلیساها. حال جاى این پرسش بود که کشیش ها با چه مجوز و دلیل الهیاتى اعتراف مى گرفتند و گناه مى بخشودند؟ آیا مجوّز آنها براى این عمل شامل همه گناهان بود یا بعضى از گناهان؟ مربوط به زندگان بود یا شامل اموات و مردگان نیز مى شد؟ در مجموع آنچه از کلمات محققان و مورخان به دست مى آید، آن است که این سنت از قرن سیزدهم میلادى آغاز شد، ولى منحصر به بخشودن گناهان موقت نه ابدى آن هم از زندگان بود. این بخشودگى ممکن بود که بدون هیچگونه مجازات مادى و این جهانى باشد. پاره اى از مجازات ها صرفاً در برزخ قابل جبران بود. در نتیجه، اگر کسى موفق به توبه کامل نمى شد، باید در برزخ آن را جبران مى کرد. کسانى که بدون توبه نیز درگذشته بودند به همین سرنوشت گرفتار مى آمدند. اما به هر حال، این مجازات ها «نتیجه» توبه بود نه «شرط» آن. با گذشت زمان این رسم و سنت دگرگون شد و منافع مالى نیز با آن گره خورد و کار به جایى رسید که فرد با پرداخت اندک پولى و گرفتن برات از عذاب مى توانست مرتکب هر گناهى شود و با خیال آسوده و وجدانى غیرملامتگر به خواسته ها و تمایلات درونى ناصواب خود جامه عمل بپوشاند. نقطه آغاز این روند جدید، جنگ هاى صلیبى بود که نیاز به سرباز و ساز و برگ جنگى داشت. در ابتدا، سربازان با ورود به عرصه جنگ با مسلمانان، کفاره گناهان خود را مى پرداختند و دیگر نیازى به توبه نداشتند و با گذشت زمان، کسانى که سپاهیان صلیبى را حمایت مالى مى کردند، از این موهبت معنوى برخوردار مى شدند و معاف از اعتراف. اما این که چگونه کشیشان در موقعیتى قرار گرفتند که واسطه بین خالق و مخلوق شده و به افراد نامه برائت از عذاب و جهنم دهند، پاسخ این بود که مسیح با رنجى که به جان خرید و مرگى که پذیراى آن شد، گنجینه اى بس ارجمند باقى گذاشت و پاپ به عنوان وارث و میراث دار این گنجینه بس ارجمند مى توانست افراد را بیامرزد. کشیشان نیز نمایندگان او در این موضوع بودند. کم کم این مضمون بر سر زبان ها افتاد که به محض آن که پول در صندوق اعانات کلیسا انداخته شود، روح از عذاب برزخ نجات مى یابد.
5. روند آمرزشنامه فروشى چنان شکل رسوایى شکوه و به خود گرفت که شخصى چون اراسموس،اومانیست بزرگ که تا آخر عمر نیز به آیین کاتولیک وفادار ماند، سرانجام زبان به شکوه اعتراض گشود: «دربار رُم ظاهراً شرم و حیا را فراموش کرده است زیرا هیچ چیز شرم آورتر از این آمرزش نامه فروشى ها نیست» (فاسدیک، مارتین لوتر، ص56).
6. آنچه در این اعلامیه محور نقد و اعتراض است، فروش آمرزش نامه است و این در حالى است که اصل اساسى در تفکر لوتر آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان از طریق فیض است. لوتر در اعلامیه خود به این اصل هیچ اشاره اى نمى کند. شاید بتوان گفت که دلیل این تفاوت و اختلاف، پیدایش تطور و رشد در اندیشه لوتر در سال هاى بعد باشد. آنچه در الهیات کلیسا در قرون وسطى بسیار بر آن تأکید مى شد، مسئله عمل و انجام شعایر بود. خود لوتر در ابتدا نیز بر همین منوال رفتار کرد و در دیر راهبان، موبه مو قوانین و قواعد رهبانى را اجرا مى کرد، چنان که خودش مى گوید: «من راهب شایسته اى بودم و چنان آداب و مقررات را مو به مو اجرا مى کردم که اگر بنا بود تنها یک راهب به خاطر انجام آداب و مقررات رهبانى به بهشت برود، آن راهب، من بودم. همه دوستان من در دیر این مطلب را تأیید مى کنند. ….با این حال، وجدانم، مرا آرام نمى گذاشت و همیشه در تردید بودم و با خود چنین مى گفتم: تو کارت را به خوبى انجام ندادى و چنان که باید، تائب و پشیمان از گناه نبودى. تو بدون اعتراف آن را ترک کردى. هر چه کوشیدم که وجدان ناآرام، ناتوان و بلازده ام را با استفاده از سنّت هاى بشرى درمان کنم، نتوانستم و آن را بیش از پیش ناآرام، ناتوان و بلازده یافتم» (مک گراث، مقدمه اى بر تفکر نهضت اصلاح دینى، ص229)، اما بعدها به این نتیجه رسید که راه رستگارى و نجات از مسیر انجام شعایر نمى گذرد. اولین جرقه این اندیشه زمانى به ذهنش خطور کرد که رساله اول رومیان را تدریس مى کرد و به آیه هفدهم رسید. لوتر خود این تحول روحى را شرح داده است: «من قطعاً در پى آن بودم که پولس را با نامه او به رومیان بشناسم، اما هیچ چیز به اندازه این عبارت در فصل اول رساله به رومیان نتوانست مرا از این کار منصرف سازد: «در آن عدالت خدا مکشوف مى شود» (رومیان، 1: 17)، زیرا من از عبارتِ «عدالت خدا» متنفرم; عبارتى که آن چنان که به من آموخته بودند، به معناى عدالتى بود که خداوند بر اساس آن عادل است و گناهکارانِ غیرعادل را مجازات مى کند. هر چند که زندگى من در لباس رهبانى، عارى از هر گونه سرزنش و ملامت بود، با این حال، خود را در محضر خدا، فردى گناهکار با وجدانى ناآسوده مى دانستم و نمى توانستم معتقد باشم که او را با کارهاى خود راضى کرده ام; زیرا واقعیت این است که من بیش از آن که خداى عادل را دوست داشته باشم، از او نفرت داشتم… . در فهم منظور پولس از این عبارت، مأیوس و سرخورده شده بودم. سرانجام، پس از آن که روز و شب به غور و تأمل درباره ربط کلمات «در آن عدالت خدا مکشوف مى شود از ایمان تا ایمان، چنان که مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود» پرداختم، کم کم به درک این مطلب نایل شدم که «عدالت خداوند» همان چیزى است که عادل به وسیله آن و با هدیه خداوند (ایمان) خواهد زیست و جمله «عدالت خدا مکشوف مى شود»، اشاره به عدالتى انفعالى دارد که بر اساس آن، خداوند مهربان ما را به وسیله ایمان مى آمرزد; چنان که مکتوب است که «عادل به ایمان زیست خواهد کرد.» این موضوع، بى درنگ به من چنان احساسى داد که گویى بار دیگر به دنیا آمده ام یا گویى درهاى بهشت به رویم گشوده شده و من وارد آن شده ام. از آن پس، چهره کامل کتاب مقدس را در پرتو نور تازه اى مشاهده کردم. .. و هم اکنون عبارت «عدالت خداوند» را که روزى از آن نفرت داشتم، شیرین ترین عبارت مى دانم و بدان عشق مىورزم و آن را ارج مى نهم; زیرا این عبارت پولس، راه ورود من به بهشت بود» (همان، ص232). رفته رفته دین درونى و توبه قلبى نزد او اهمیت بسیار یافت تا جایى که از شعایر هفتگانه فقط دو مورد (تعمید و آیین عشاى ربانى) را قابل قبول دانست و مابقى را انکار کرد و سرانجام اذعان کرد که نیل به رستگارى و عادل شمردگى نزد خداوند تنها با ایمان و بهره گیرى از فیض او میسر است.
7. لوتر هیچ گاه تصور نمى کرد که مناقشه او سرانجام کلیساى غرب را دچار انشقاق خواهد کرد. او تصور مى کرد که بدعتى در آیین مسیح رخ داده و او با کمک گرفتن از کتاب مقدس مى تواند آن را از میان بردارد و البته پاپ نیز از او حمایت خواهد کرد; اما بعدها دریافت که خیال باطلى در ذهن مى پرورانده است. بدین سبب، وى در ابتدا حریم و حرمت پاپ را پاس داشت و تنها به انتقاداتى ملایم و غیرمستقیم از پاپ قناعت کرد، اما با گذشت زمان دریافت که آب از سرچشمه گل آلود است و از این رو پاپ را در نوک پیکان حملات و انتقاداتش قرار داد و سرانجام پس از گذشت دو سه سال، او را دجّال و ضدمسیح نامید.
8. از آنچه بیان شد، درمى یابیم که انگیزه لوتر از نوشتن و انتشار این اعلامیه نه ستیزه جویى و رویارویى مستقیم با پاپ و نه راه انداختن جنگى تمام عیار علیه او و سلسله مراتب کلیسایى بود. هر چند لوتر سرانجام به این وادى کشانده شد، اما نه خواهانش بود و نه از آن رضایت داشت او دریافته بود که کلیسا با درد و بیمارى مزمنى دست و پنجه نرم مى کند. او حتى به شهادت فقراتى از همین اعلامیه، به حمایت پاپ امیدوار بود، زیرا اساس انتقادات و پیشنهادهایش بازگشت به کتاب مقدس بود. به بیان دیگر، لوتر در این مرحله نه آغازگر مبارزه اى سیاسى و اجتماعى بلکه مبارزه اى علمى بود و مخاطبانش نه عامّه مردم بلکه اساتید الهیات در دانشگاه ها بودند. باز هم باید تأکید کرد که او در اساس راهبى کاتولیک و مؤمن و معتقد بود که به معتقداتش سخت پایبند بود.
9. لوتر در این اعلامیه مطالبى را بیان کرد که طى دویست سال پیش از آن، مصلحانى مانند جان هوس در جهان مسیحیت بر سر آن به رویارویى با کلیساى کاتولیک پرداخته و البته تاوان سختى نیز براى آن داده بودند که از دست دادن جان یکى از آنها بود. با این حال، آنان نتوانستند جریانى نیرومند و جنبشى سازمان یافته را رهبرى کنند و لذا موج اول اصلاحات دینى در غرب به راحتى سرکوب شد اما همین موج، زمینه را براى موج بسیار نیرومندى در آینده هموار کرد که به هیچ وجه قابل مهارشدن نبود. آنچه باعث شد که این موضوع در قرن شانزدهم طوفانى برپا کند، آن بود که تحولات پیچیده اجتماعى سخت از چنین معارضه اى حمایت مى کرد. همین موضوع که این بحث علمى، بر خلاف خواست لوتر و به شکلى فورى و فراگیر، به میان توده مردم کشیده شد، مى تواند شاهدى بر این موضوع باشد. ظهور تمایلات ملى گرایانه و ناسیونالیستى در سراسر اروپا و احساس انزجار از فرمانبرى از فرمانروایى خارجى در ایتالیا موجب شده بود که هم مردم و هم شاهزادگان و قدرت هاى محلى مستمسکى براى طغیان پیدا کنند و سخن حق لوتر جرقه اى بود که این آتش را شعلهور کرد. به همین دلیل نیز بود که لوترِ اصلاح طلب نه تنها تحت فشار قدرت هاى محلى قرار نگرفت، که تنها تکیه گاه او در برابر قدرت پاپ و امپراتورى همانها بودند و این خود یکى از وجوه تمایز و افتراق میان موج اول و دوم اصلاحات دینى در غرب است.
10. در هنگامه اى که لوتر علم مخالفت برافراشت، اومانیست هایى مانند اراسموس نیز فعال بودند و لوتر نیز از دستاوردهاى فکرى و علمى آنان بهره بسیار برد. از سوى دیگر، مخالفت هاى لوتر با پاپ و سلسله مراتب کلیسایى این تصور نادرست را براى آنان پدید آورد که لوتر نیز به مبانى فکرى و اعتقادى آنان پایبند است. البته این خطاى در تصور به سود هر دو طرف بود اما چندان نپایید و این به هنگامى بود که لوتر و اراسموس بر سر موضوعاتى مانند اراده و اختیار انسان دچار اختلاف شدند و در ردّ یکدیگر کتاب نوشتند.
11. مطالب لوتر در این اعلامیه موجب اعتراض شدید مقامات کلیساى کاتولیک در آلمان شد، به گونه اى که سراسقف ماینز متن اعلامیه را به همراه شکوائیه اى علیه لوتر به رم فرستاد و از آنان استمداد کرد. البته مقامات کلیساى کاتولیک در رم از این که لوتر به خود اجازه داده که به مقام و موقعیت آنان متعرض شود، سخت خشمگین بودند، اما به دلیل پاره اى از ملاحظات سیاسى از برخورد خشن و تند با لوتر احتراز کردند و کوشیدند تا مناقشه را به نحو نسبتاً مسالمت آمیزى خاتمه دهند. البته اصرار کلیساى کاتولیک رم بر مواضع خود و سرسختى متقابل لوتر، راه را براى هر گونه مصالحه اى بست و پس از دو سال مقام پاپى ناگزیر شد که مخالفت خود را با 41 مورد از اصول مورد نظر لوتر اعلام کند. نقطه اوج این تحول در ارتباط با پاپ، تکفیر لوتر و طردش از کلیسا ضمن صدور دستورى پاپى، و نیز آتش زدن این توقیع به شکل علنى توسط لوتر بود.
12. به طور کلى، لوتر در این اعلامیه تعالیم کلیساى کاتولیک در باب توبه و مفیدبودن آمرزش نامه ها را زیر سؤال برد و تا حدودى متعرض مقام پاپى و شأن اختصاصى او شد. وى در آغاز نوشته خود، سخنش را با دستورى از عیسى مسیح آغاز کرد که مردم را به توبه دعوت کرد و مراد او را نه رسم و آیین رایج بلکه توبه درونى و قلبى دانست و اقتدار پاپى را صرفاً در بخشودن مجازات هایى دانست که خودش وضع کرده و صریحاً اعلام کرد که نجات روح در برزخ با انداختن پول در صندوق اعانات فاقد مبنایى در کتاب مقدس است و البته تنها تأثیرش، افزون شدن آز و طمع فروشندگان آمرزش نامه و ستانندگان پول است. لوتر در این اعلامیه چنین نبود که به طور کلى مقام پاپ و شأن کشیش را منکر شود. بلکه آن را مهم شمرد و در عین حال اعلام کرد که کسى که بى اعتنا به بینوایان مى گذرد و آمرزش نامه مى خرد، تنها به غضب الهى گرفتار است و کسى که به مستمندان کمک مى کند یا قرض مى دهد کارش بهتر از آن است که آمرزش نامه مى خرد. وى به بیانى طعنه آمیز گفت، اگر پاپ اخاذى و باجگیرى واعظانِ آمرزش نامه ها را مى دانست، ترجیح مى داد که کلیساى سنت پیتر به کلى به خاک تبدیل شود تا این که با گوشت و خون مردمانى بینوا آباد شود و شاید نیز ترجیح مى داد که کلیساى یادشده را فروخته و هزینه مردمى این چنین کند یا از درآمد خودش به عنوان ثروتمندترین فرد در جهان، شخصاً به این کار اقدام کند.
13. ماکیاولى در سال 1513، چهار سال پیش از انتشار اعلامیه لوتر، چنین گفت: «هر کس اصول اساسى آن مذهب (مسیحیت) را وارسى کند و ببیند که تا چه اندازه عملکرد و کاربرد فعلى آن با آن اصول متفاوت است، خواهد گفت که ویرانى یا کیفر سرسخت آن مذهب قریب الوقوع است» (بومر، جریان هاى بزرگ در تاریخ اندیشه غربى، ص219).
14. امروزه بسیارى از مطالب مذکور در این اعلامیه، مسائلى جزئى و پیش پاافتاده به نظر مى رسد ولى واقعیت این است که طرح این مسائل در آن عصر و رویارویى با پاپ و تشکیک در مسائلى که پذیرفتگى الهیاتى دیرینه اى یافته بود، کارى بود بس دشوار و نیازمند به کسانى بود که با تهور و بى باکى به استقبال مخاطرات روند و به همین سبب بود که همین مطالب خشم کاتولیک ها را برانگیخت و آنان را به رویارویى درازمدت با لوتر و هوادارانش واداشت.
ادامه دارد …