نویسنده: هادى صادقى
مسأله شرور که از دیر زمان در تمام ادیان مهم و مکتبهای برجسته جهان مطرح بوده است، اینک یکی از مباحث فلسفه دین به شمار میآید و جایگاه آن، مسأله اثبات وجود خدا است. در این زمینه، دو فکر عمده، وجود دارد:
الف) دستهای از فلاسفه دین معتقدند که وجود خداوند، نیازی به اثبات ندارد. اینان راه خداشناسی را غیر از راه استدلال و اثبات میدانند و معتقدند که در ادیان بزرگ، وجود خداوند به عنوان یک امر بدیهی و فطری و بینیاز از استدلال در نظر گرفته شده است و عمده دعاوی پیامبران پیرامون مسأله عبادت دور میزند، نه اثبات وجود خدا. برخی راه دل و شناخت عرفانی را پیش میکشند و یامان را جدای از عقل و بینیاز از آن میدانند.
ب) عدهای نیز، معتقدند که وجود خداوند، نیاز به اثبات و استدلال دارد. فیلسوفانی که چنین رهیافتی دارند به سه دسته تقسیم میشوند.
1. برخی معتقدند که وجود خدا اثبات شده است و ادله کافی برای آن وجود دارد.
2. برخی دیگر وجود خدا را اثبات ناشده میدانند و دلیلی هم بر نفی آن ندارند.
3. دسته دیگر وجود خدا را اثباتناشدنی میدانند و یا میگویند که دلیل بر نفی آن وجود دارد.
از میان دسته سوم، برخی مدعیاند که چون ما محدودیم و اگر خداوند وجود داشتهب اشد نامحدود است، ما نخواهیم توانست بر او احاطه پیدا کنیم و به همین جهت قابل شناخت و اثبات نیست. منتهای مدعای اینان با همه مسامحاتی که دارد تنها اثباتناشدنی بودن وجود خدا را اثبات میکند ولی دلیلی بر نفی وجود او اقامه نمیکند. برخی دیگر، پیشتر رفته، مدعیاند که دلیل بر نفی وجود خدا اقامه کردهاند. عمده دلیلی که به آن تمسک شده اثبات وقوع تناقض میان وجود شرّ و اوصاف الهی است که با مسلّم گرفتن وجود شرور، نتیجه نفی وجود خدا خواهد بود. البته پارادکس قدرت مطلق نیز، از قدیم الایام، مطرح بوده است و مادیهای جدید هم بدان تمسک کردهاند. مضمون این حکم متناقض این است که اگر خداوند قادر مطلق باشد، باید بتواند موجودی خلق کند که خود از مهار کردن آن عاجز باشد. اگر محقق نشود، یعنی خداوند نتواند چنین موجودی را بیافریند، باز هم دلیل بر عجز او خواهد بود و این با مطلق بودن قدرت خداوند نمیسازد. از همان دوران ینز پاسخهای محکمی به این استدلال داده شده است. از جمله اینکه فاعلیت خداوند تام است و نقص در قابلیت قابل است؛ یعنی چنین چیزی خودش امکان وجود ندارد و محال است و کسی نیز ادعا نکرده است که قدرت خداوند بر محال تعلق میگیرد. از این پاسخ که بگذریم، میتوان مسأله را به گونهای دیگر حل کرد که در ضمن پاسخهای ارائه شده درباره مسأله شرّ به آن اشاره میشود.
معضل شرّ
معضل شرّ این است که میان دو واقعیت تناقض دیده میشود:
1. وجود شرور
2. باورهای دینی درباره صفات خداوند
از طرفی شروری در این جهان وجود دارند که قابل انکار نیستند: از جمله:
1. شرور طبیعی: همچون بیماری، سیل، زلزله، طوفان، مرگ، پیری و…
2. شرور اجتماعی: مانند ظلم، حقکشی، دزدی، جنایت، جنگ، تجاوز، کلاهبرداری و…
3. شرور اخلاقی: مانند گناه، حسادت، خودبینی، تکبر، غرور و…
و از سوی دیگر، باورهای دینی خداوند را موجودی دارای قدرت مطلق، علم بیپایان، خیرخواهی و عدالت محض میدانند. مجموعه این اوصاف اقتضا میکند که چنین موجودی اجازه ندهد که هیچگونه شرّی در جهان پدید آید. بنابراین میان مجموعه این اوصاف و وجود شرور تنافی بوده، باید یکی را انکار کرد. آنچه که نفی میشود نمیتواند و جود شرور باشد؛ زیرا قابل انکار نیست. پس نتیجه، انکار وجود خدا خواهد بود. این استدلالی است که فلاسفه دین ملحد بدان متمسک شدهاند که مشهورترین آنها عبارتند از: کای نیلسون، آنتونی فلو، ج. ال. مکی، هاسپرس را نیز میتوان در زمره مشهورترین نام برد.
طرز تلقی ادیان، نسبت به مسأله شرّ
ادیان و مذاهب بزرگ جهان را میتوان به سه دسته عمده تقسیم کرد:
1. ادیانی که ریشه آنها به هندوئیسم باز میگردد.
2. ادیانی که دو خدایی هستند.
3. ادیان ابراهیمی و توحیدی.
یکی از مسائلی که موجب تمایز این ادیان از یکدیگر میشود، همین مسأله شرّ و طرز تلقی آنها نسبت به این مسأله است.
1. ادیانی که ریشه در هندوئیسم دارند، شرّ را امری پنداری و موهوم میدانند. آنها معتقدند که حقیقت شرّ غیر از خیال و پندار، چیزی دیگری نیست؛ همانند سایهای که هولناک به نظر میرسد، اما واقعیت آن چیزی نیست و آنچه موجب پیدایش این سایه هولناک شده است خود امری خیر و نیک است. اخیراً نیز برخی از نحلهها در مسیحیت پیدا شدهاند که چنین گرایشی دارند.
2. ادیان دو خدایی، که مهمترین آنها دین زرتشت است، برای خیرها خدایی قائلند و برای شرّها نیز خدایی جداگانه. آنان برای شرّها واقعیتی مستقل قائلند و خالق آنها را خدای ظلمات و بدیها میدانند و به ناچار، به قدرت مطلق خدای نور و خیرها قید میزنند.
3. ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت و اسلام) نه وجود و واقعیت شرّها را انکار کردهاند و نه به دو خدا قائل شدهاند، بلکه با وجود یک خدای علیم، قادر، عادل و خیرخواه به وجود شرور نیز اعتراف کرده و هیچ ناسازگاری را در این میان نمیبینند.
ناگفته نماند که متکلمان هر یک از این ادیان، راههای مختلف و بعضا متناقضی را برای حل این مسأله و توجیه وجود شرور پیمودهاند که ممکن است برخی از آنها با ظواهر و نصوص دینیشان وفق ندهد و البته در میان آنها راهحلهای مناسب و بیاشکال نیز یافت میشود که باید در جای خود بررسی شوند.
در این مقال رهیافت یهود و متکلمان آن در رابطه با معضل شرّ بررسی میشود.
طرز تلقی یهود، نسبت به مسأله شرّ
در متون مقدس یهود خداوند موجودی قادر، علیم و عادل و خیرخواه معرفی شده است که برای هر یک از این اوصاف نمونههایی را میآوریم:
1. قادر مطلق بودن خداوند
«به نام خداوند قادر مطلق»؛ «خداوند قادر و جبار»؛ «کیست ای ماه قدر مانند تو»؛ «یهوه» «صبایوت قدیر اسرائیل»؛ «من قدیر اسرائیل میباشم»؛ «آیا ندانسته و نشنیدهای که خدای سرمدی یهوه آفریننده اقصای زمین درمانده و خسته نمیشود»؛ «منم خدای قادر مطلق».
2. عادل و خیرخواه بودن خداوند
«به درستی که خداوند بدی نمیکند و قادر مطلق انصاف را منحرف نمیسازد»؛ «خدای عادل و نجاتدهنده غیر از من نیست»؛ «او صخره است و اعمال او کامل است؛ زیرا همه طریقهای او انصاف است، خداوند امین و از ظلم مبرا و عادل و راست است… »؛ «خدا در طبقه عادلان است»؛ «راههای خداوند رحمت است»؛ «جهان سرشار از رحمت خداوند است»؛ «یهوه رحیم است»؛ «خداوند نیکوست»؛ «خداوند برای همگان نیکوست».
3. مطلق بودن علم خداوند
«همه طریقهای مرا دانستهای»؛ «و میگویند که یاه نمیبیند و خدای یعقوب ملاحظه نمیکند؛ ای احمقان قوم! بفهمید و ای ابلهان کی تعقل خواهید کرد؛ آیا او که گوش را خلق کرد، نمیشنود؟ آیا او که چشم را ساخت، نمیبیند؟… او که معرفت را به انسان میآموزد و خداوند فکرهای انسان را میداند»؛ «وای بر آنانی که مشورت خود را از خداوند بسیار عمیق پنهان میکنند و اعمال ایشان در تاریکی میباشد ومیگویند: کیست که ما را ببیند و کیست که ما را بشناسد… »؛ «اوست که چیزهای عمیق و پنهان را کشف میکند؛ به آنچه که در ظلمت است آگاه است»؛ «… و فهم او را تفحص نتوان کرد»؛
از سوی دیگر، نصوص زیادی را از عهد عتیق داریم که دلالت بر وجود شرّها میکنند؛ یعنی هیچگونه انکاری نسبت به وجود شرّ دیده نمیشود و در هیچ جا آن را پنداری و خیالی نیز تلقی نمیکند، مثلاًُ: «شرارت در زمین بسیار است»؛ «مردمان سدوم بسیار شرور بودند»؛ «چرا شروران، زنده میمانند»؛ «شروران به هاویه برخواهند گشت»؛ «بر شرور آتش خواهد بارانید»؛ «سیلهایش خاک زمین را میبرد»؛ «طوفان مهلک خواهد انداخت»؛ «بلائیرا که در آن هستیم»؛ «مصیبت مثل گردباد شما را در رسد».
توجیه وجود شرور در ظواهر و نصوص دینی یهود
اینک، باید دید که چگونه ممکن است خدایی علیم، قادر، عادل و خیرمحض، اجازه دهد که شرّی در عالیم به وجود آید و آیا میتوان از نصوص دینی توجیهی در این زمینه پیدا کرد؟
در عهد عتیق برای وجود شرور چهار علت عمده معرفی شده است:
1. گناه
2. امتحان
3. درخواست شیطان برای اتمام حجت بر او همراه با نتیجه خوب
4. ظاهر بعضی از شرور، شرّ است ولی در واقع، خیر فراوان در آنها نهفته است.
برای آشنایی خوانندگان محترم برای هر کدام شواهدی را از کتاب مقدس میآوریم:
1. عهد عتیق در بسیاری از موارد شرّ را معلول گناه بشر میشمارد. به عنوان نمونه، در داستان طوفان نوح چنین میخوانیم: «و خدا به نوح گفت: انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است؛ زیرا زمین به سبب ایشان پر از ظلم شده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت»
و در جای دیگر میخوانیم: «الان فکر کن کیست که بیگناه هلاک شود و راستان، در کجا تلف شدند؛ چنان که من دیدم، آنانی که شرار ترا شیار میکنند و شقاوت را میکارند، همان را میدروند. از نفحه خدا هلاک میشوند و از باد غضب او تباه میگردند. »؛ «بنابراین، از میوه طریق خود خواهند خودر و از تدابیر خویش سیر خواهند شد؛ زیرا که ارتداد جاهلان، ایشان را خواهد کشت و راحت غافلانه احمقان ایشان را هلاک خواهد ساخت؛ اما هر کس که مرا بشنود، در امنیت ساکن خواهد بود و از ترس بلا مستریح خواهد ماند»؛ «و با توبه سبب جمیع رجاساتت کارها خواهم کرد که قبل از این نکره باشیم و مثل آنها هم دیگر نخواهم کرد… »؛ «و شریر از کار دست خود بدان گرفتار گردیده است. هجایون سلاه»؛ «و چون شما گویید که یهوه خدای ما چرا تمامی این بلاها را بر ما وارد آورده است آنگاه، تو بایشان بگو از این جهت که مرا ترک کردید و خدایان غیر را در زمین خویش عبادت نمودید».
در این نصوص، به روشنی میبینیم که علت پدید آمدن بلاها و آفتها را عیان بندگان برشمردهاند. در برخی ازآنها نیز، شرک و کفر علت مصیبتها دانسته شده است.
2. کتاب مقدس، در برخی موارد شرّ را وسیلهای برای آزمایش بندگان خدا معرفی کرده است؛ از جمله، در داستان حضرت ابراهیم و مأموریتی که برای ذبح فرزند پیدا کرد آمده است: «و واقع شد بعد از این واقعی که خدا ابراهیم را امتحان کرده، به او گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک؛ گفت: اکنون پسر خود را که یگانه فرزند تست و او را دوست میداری، یعنی اسحق را بردار و به زمین موریا برو و در آنجا او را بر یکی از کوههایی که به تو نشان میدهم، برای قربانی سوختنی بگذران… و ابراهیم دست خود را دراز کرده، کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح کند».
سرگردانی بنی اسرائیل، به مدت چهل سال، در بیابانها و مواجهشدن با رنجها سفر و آفتهایی که در این چهل سال به آنها رسید نیز، از مواردی است که به جهت امتحان پیش آمده است. البته این مسأله، نافی این نیست که علل دیگری، همچون گناه و شرک، برای این سرگردانی در کار بوده باشد:
«و بیاد آور تمامی راه را که یهوه خدایت تو را این چهل سال در بیابان رهبری نمود تا تو را ذلیل ساخته بیازماید و آنچه را که در دل تو است بداند که آیا اوامر او را نگاه خواهی داشت یا نه و تو را ذلیل و گرسنه ساخت… ». داستان حضرت ایوب و ابتلائات عظیم وی نیز نمونه خوبی از این آزمایش است که در قسمت بعد به آن اشاره میشود.
3. در پارهای موارد نیز، افاتی که به انسان میرسد ناشی از درخواست شیطان است. او میخواهد با این آفات، انسان از طریق بندگی خدا خارج شود و ادعایش این است که انسان، تا زمانی بندگی خدا را میکند که در نعمت و رفاه باشد و اگر این نعمتها از او سلب شوند، ترک طاعت کرده و به گناه و کفر روی میآورد. خداوند نیز، برای اتمام حجت بر او و نشاندادن صبر و استقامت بنده مؤمنش دست وی را در برخی جهات، باز گذاشته و آفاتی به انسان میرسد؛ هر چند که سرانجام نیکی در انتظار صابران است. این مطلب، در داستان حضرت ایوب به خوبی بیان شده است:
«خداوند به شیطان گفت: آیا درباره بنده من، ایوب، تفکر کردی که کسی مانند و در زمین وجود ندارد. او مردی کامل، راست و خداترس است که از گناه اجتناب میکند. شیطان در جواب گفت: آیا ایوب مجانا، از خدا میترسد؟ آیا تو گرد او و خانه و همه اموالش از هر طرف، حاصر نکشیدی و کارهای دست او را برکت ندادی و مواشی او در زمین منتشر نشد؟ اما اکنون، دست خود را دراز کن و تمامی مایملک او را لمس نما، پیش روی تو، تو را ترک خواهد کرد. خداوند به شیطان گفت: اینک همه اموالش در دست تو است، لیکن دست خود را بر او دراز نکن! پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت» که به دنبال آن، شیطان، تمامی اموال او را نابود میکند و فرزندان و غلامانش را هلاک میکند. تمامی احوال شاکر و صبور باقی میماند. همین داستان، درباره خود او و سلامتش تکرار میشود. در همه حالتها و با همه مصیبتهای بزگی که بر جان و مال او وارد میشود، هیچگونه ناسپاسی و بیصبری نمیکند و در نهایت نیز، در اثر صبر و بندگی، هر آنچه داشت، دو چندان باز یافت.
4. دسته دیگری از مصیبتها، تنها در ظاهر، شرّند و در واقع، مستبطن خیر کثیر و عاقبت نیکاند. این عاقبت نیک میتواند در دنیا یا آخرت باشد؛ مثلا: «خداوند، ولی تو میگوید: به جوشش غضبی خود را از تو برای لحظهای پوشانیدم، اما به احسان جاودانی بر تو رحمت خواهم فرمود». و یا درباره سرگردانی چهل ساله بنیاسرائیل در بیابان و سختیهایی کهاز آن ناحیه دیدند، آمده است: «چه کسی تو را در بیابان بزرگ و خوفناک، که در آن مارهایی آتشین و عقربها و زمینی تشنه بیآب بود رهبری کرد. که برای تو آب از سنگ خارا بیرون آورد، که تو را در بیابان منّ خورانید که پدرانت آن را نداشته بودند تا تو را ذلیل سازند و تو را بیازماید و بر تو در آخرت احسان نماید. »
میبینیم که نتیجه آن سختیها و بلاها هم در دنیا ظاهر شده و هم وعده احسان در آخرت داده شده است. نمونه دیگر، داستان حضرت یوسف است که پس از حیله برادران و اسارت یوسف و آن همه سختی که دید، به منصبی حکومتی دست یافت و برادران به حضورش رسیده، عذرخواهی کردند؛ «ایشان را گفت مترسید؛ زیرا آیا من در جای خدا هستم؟ شما درباره من بد اندیشیدید، اما خدا از آن قصد نیکی کرد تا کاری کند که مردم بسیاری را احیا کند، چنان که امروز شده است. »
خلاصه اینکه کتاب مقدس، وجود شرّ را نفی نمیکند، اما آن را ناشی از عمل بندگان میداند و صنع خداوندی را نیک میشمارد: «و خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا بسیار نیکو بود و شام بود و صبح بود روزی ششم. »
شرّ از دیدگاه متکلمان یهود
بدیهی است که نمیتوان انتظار داشت که پاسخ تمامی اشکالها را از خود کتاب مقدس گرفت. این، وظیفه متکلمان هر دین و مذهبی است که پاسخگوی شبهات باشند و در هر زمان، اشکالهای پیش آمده و سؤالهای جدید را جواب دهند. در بحث شرور نیز، باید دید که متکلمان یهود، برای آن چه توجیهی دارند.
برجستهترین متکلم یهود، که از قرون وسطی تاکنون پا به عرصه وجود نهاده، موسی بن میمون است. وی در بیستم مارس 1135میلادی، در قرطبه، چشم به جهان گشود و در سال 1204، در قاهره، از دنیا رفت. ابن میمون، شاگرد سه تن از علمای اسلام، یعنی ابن افلح، یکی از شاگردان ابی بکر بن صائغ و ابن رشد بوده است. مهمترین اثر فلسفی کلامی وی، کتاب دلاله الحائرین است که آن را به زبان و خط عربی نگاشته است. تأثیری که فرهنگ و فلسفه اسلامی بر ابن میمون داشته، به خوبی در این کتاب مشهود است.
در بررسی رهیافت متکلمان یهود نسبت به مسأله شرّ، باید هر یک از مقدمههای چهارگانه تشکیل دهند معضله را مورد توجه قرار دهیم.
1. قدرت مطلق خداوند
در اینباره تردیدی نیست که متکلمان یهود خداوند را قادر مطلق میدانند، اما نه به این معنا که بر محالات نیز قادر باشد؛ بلکه تصریح میکنند که برخی امور از قدرت خداوند خارج است: «همه چیز، دراختیار خداوند است، جز ترس از خدا» و صریحتر از این، آن چیزی است که ابن میمون درباره محالات میگوید: «ممتنع دارای طبیعتی ثابت است که ثباتش برپاست و کار کسی هم نیست؛ به هیچ وجه نیز نمیتوان آن را تغییر داد. به این دلیل، خداوند به قدرت داشتن بر آن، موصوف نمیشود. این از مطالبی است که هیچ کس از اهل نظر، در آن اختلافی ندارد».
2. عدالت و خیرخواهی خداوند
دانشمندان یهود، خداوند را موجودی خیرخواه و عادل میدانند که هیچگونه ظلمی نسبت به بندگان روا نمیدارد. اگر غضب میکند، در اثر گناهان بشر است و در عین حال، رحمت او را پانصد برابر بیشتر از غضبش میدانند. آنان با استشهاد به یکی از آیههای کتاب مقدس این مطلب را استنباط میکنند: «من که یهوه، دخای تو هستم غیورم و انتقام گناه پدران را از پسران، تا چهار پشت، از آنان که مرا دشمن دارند، میگیرم و بر آنان که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند، تا هزار پشت، رحمت میکنم»؛ البته در متن عبری کتاب مقدس و همچنین ترجمه انگلیسی آن، آمده است: «تا هزاران پشت» و ترجمه فارسی آن نارسا است. حداقل هزاران، دو هزار میباشد که اگر آن را نسبت به انتقام گناه پدران، تا نسل چهارم پسران در نظر بگیریم، نسبت رحمت به غضب، پانصد برابر میشود. (البته این، حداقل تفضیل است).
ابن میمون میگوید: «به هیچ وجه نمیتوان به خداوند نسبت انجام شرّ را داد… بلکه تمام کارهای خداوند، خیر محض است؛ زیرا او کاری نمیکند مگر وجود و هر و جودی هم خیر است».
3. علم مطلق خداوند
از نظر دانشمندان یهود، خداوند دارای علم مطلق است. هیچ چیز از او مخفی نیست و از پیش، به نیک و بد عالم آگاهی دارد: «از آغاز آفرینش جهان، ذات قدوس متبارک اعمال نیکوکاران و بدکاران را پیشبینی کرده است». «خداوند هر چه را که در آینده واقع خواهد شد میداند». «همه چیز به وسیله ذات قدوس متبارک پیشبینی شده است». «حتی پیش از آنکه انسان سخنی بگوید، خداوند میداند که در ضمیر او چیست». «همه چیز قبلا پیشبینی شده و (با وجود این) انسان دارای اختیار و آزادی عمل کامل است».
ابن میمون نیز میگوید: «به هیچ وجه، چیزی از خدای متعال مخفی نمیماند، بلکه همه چیز برای علم خدا، که عین ذات او است، مکشوف است و محال است که ما به اینگونه ادراک، آگاهی یابیم… » و در جای دیگر میگوید: «اجماع بر آن است که صحیح نیست برای خداوند تعالی علم حادث شود تا اینکه الان چیزی را بداند که قبلاً نمیدانست… لازمه این اعتقاد آن است که علم به عدمها تعلق گیرد و به بینهایت احاطه داشته باشد. پس چنین اعتقادی را داریم».
4. وجود شرّ
آنچه از برخی متکلمان یهود نقل شده است، نشان میدهد که آنها وجود شرور را به خداوند سبحان نسبت ندادهاند: «شری پیدا نمیشود که از بالا نازل شده باشد. »
ابن میمون شرور را تماماً عدمی میداند، البته عدم مضاف: «همه شرور عدم هستند که هیچ فعلی به آنها تعلق نمیگیرد، مگر از جهتی که بیان کردیم که ماده با این طبیعتی که دارد موجود شده است؛ یعنی اینکه همیشه همراه عدم است. از اینرو، همین ماده سبب هر فساد و شرّی شده است. بنابراین، هر چه که خداوند این ماده را برای آن نیافرید، فاسد نمیشود و هیچ یک از شرور به آن نمیرسد«. آنگاه، درباره شرور اجتماعی میگوید که آنها هم ناشی از عدم هستند: «تمام این شرور عظیمی که میان انسانها اتفاق م یافتد و به حسب اغراض، شهوتها، آرا و عقاید برخی، به برخی آسیب میرسانند، به دنبال عدم هستند؛ زیرا همه آنها لازمه جهل، یعنی نبود علمند». پس از آن به یکی از نصوص عهد عتیق استشهاد میکند و میگوید: «و گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید… و شیر، مثل گاو، کاه خواهد خورد و طفل شیرخوار بر سوراخ مار بازی خواهد کرد… و در تمامی کوه مقدزس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا جهان، از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهایی که دریا را میپوشانند».
توجیه انواع شرّ، از دیدگاه دانشمندان یهود
ابن میمون برای توجیه شرّ، ابتدا انواع آن را بیان میکند: «هر شرّی که به انسان میرسد، به یکی از سه نوع باز میگردد:
1. (شرور طبیعی) «نوع اول شرّ، آن است که از جهت طبیعت کون و فساد، یعنی از این جهت که دارای ماده است، به انسان میرسد».
2. (شرور اجتماعی) «نوع دوم، شرّی است که از برخی مردم به برخی دیگر میرسد؛ مانند تسلط بعضی بر بعضی دیگر».
3. (شرور اخلاقی) «نوع سوم، شرّی است که در اثر فعل خودمان به ما میرسد. »
وی شرور طبیعی را نادر، شرور اجتماعی را زیاد و شرور اخلاقی را بیش از همه میداند. آنگاه به توجیه هر یک میپردازد.
1. شرور طبیعی
ابن میمون معتقد است که شرور طبیعی از لوازم غیرقابل انفکاک عالم ماده است. اگر کسی بخواهد که چنین شروری در عالم نباشد یا باید بخواهد که عالم ماده به وجود نیاید (که در این صورت، دستهای از خیرات منع شدهاند) و یا باید معتقد به اجتماع ضدین شود که این نیز محال است. او میگوید: «و آن کسی که میخواهد دارای گوشت و استخوان باشد و تأثر نپذیرد و هیچ یک از لوازم ماده به او ملحق نشود، همانا بدون توجه خواهان جمع بین ضدین شده است؛ زیرا وی میخواهد هم متأثر باشد و هم غیرمتأثر، زیرا اگر غیرقابل تأثیر میبود هرگز به وجود نمیآمد… جالینوس در منفعت سوم، سخن خوبی دارد، آنجا که میگوید: در امر باطل طمع مورز که ممکن باشد از خون حیض و منی، حیوانی درست شود که نمیرد و متألم نشود، یا همیشه در حرکت باشد، یا مانند خورشید، درخشان باشد… پس این نوع شرّ، باید موجود شود».
ضمنا در بحث وجود شرّ از دیدگاه متکلمان یهود، عبارتهایی را از «براشیت ربه» و ابن میمون نقل کردیم که انتساب اینگونه شرّها را به خداوند متعال رد میکرد و آنها را لازمه عالم ماده که محل کون و فساد است، میدانست.
2. شرّهای اجتماعی
ابن میمون معتقد است که این دسته از شرّها هر چند بیش از دسته اول هستند، اما بیش از خیرها نیستند. وی میگوید: «این نوع شرّ، در میان مردم هیچ یک از شهرهای دنیا شایع و اکثری نیست، بلکه وجودش کم است؛ مانند کسی که با حیله دیگری را بکشد یا شبانه به او دستبرد بزند. چنین چیزی تنها در جنگهای بزرگ وجود دارد که این نوع شرّ افراد زیادی را در برمیگیرد. و این هم در تمام روی زمین اکثری نیست».
پیشتر نیز عبارتهایی را از ابن میمون نقل کردیم که اینگونه شرّها را نیز تابع عدم، یعنی عدم معرفت میدانست.
3. شرّهای اخلاقی
ابن میمون میگوید: «تمام این نوع [شرّها] تابع رذایل هستند؛ یعنی حرص در خوردن و آشامیدن، زناشویی و زیادروی و کمی در آنها یا خرابی ترتیب یا کیفیت غذاها، که باعث تمامی بیماریها و آفات جسمانی و نفسانی میشوند. اما بیماریهای جسمی که روشن است و اما بیماریهای نفس که ناشی از چنین سوء تدبیری است، از دو جهت، یکی تغییری که به دنبال تغییر [و بدی حالت] جسم پیدا میشود… و جهت دوم، آنکه نفس با امور غیرضروری انس میگیرد و به آنها عادت میکند. پس به چیزهایی که نه برای بقای شخصش ضروری است و نه برای بقاء نوع ملکه اشتیاق پیدا میکند و این شوق هم چیزی است که پایانی ندارد. »
وی درادامه میگوید: «بسیاری از آلام روحی و محنتهایی که انسان متحمل میشود، به خاطر همین زیادهطلبی و سیرنشدن وی است. او به هر چه برسد، غصه بعد از آن را میخورد». آنگاه، به خصوص، از کتاب مقدس دلیل میآورد: «همانا این را فقط دریافتم که خدا آدمی را راست آفرید اما ایشان مخترعات بسیار طلبیدند». «و اکنون از خدا درخواست کن تا بر ما ترحم نماید. یهوه صبایوت میگوید: این از دست شما واقع شده است… ». «اما کسی که با زنی زنا کند ناقصالعقل است. هر که چنین عمل نماید جان خود را هلاک خواهد ساخت». «اینک استغاثه کن و آیا کسی هست که تو را جواب دهد و بگو به کدام یک از مقدسات توجه خواهی کرد؛ زیرا غصه، احمق را میکشد و حسد، ابله را میمیراند. من احمق را دیدم که ریشه میگرفت و ناگهان مسکن او را نفین کردم… ، بلکه انسان، برای مشقت متولد میشود».
همانطور که ملاحظه شد، متکلمان یهود برخی شرور را عدمی محض و برخی را اعدام مضاف به ملکات و منشأ آنها را خود انسان میدانستند. گویا آنها را لازمه اختیار آدمی میگرفتند (هر چند تصریح به این مطلب نداشتند) و آنهایی را هم که در اختیار انسان نیستند، مثل شرور طبیعی، لازمه خلق عالم ماده میدانستند. تنها یک مسأله باقی میماند و آن، اینکه آیا خدای قادر مطلق نمیتوانست انسان را مختار بیافریند و عالم ماده را خلق کند و این لوازم را نداشته باشد؟ اگر میتوانست، چرا خلق نکرد و اگر نمیتوانست، پس قادر مطلق نیست؟
در پاسخ به این سؤال، علمای یهود شق دوم را بر میگزینند؛ یعنی قدرت مطلق خداوند در محدوده ممکنات است و تفکیک ذاتیات هر چیزی از آن، امکان ندارد.
اما اگر مستشکلین اصرار ورزند که خداوند باید بر محالات نیز قادر باشد، میتوان از جانب متکلمان یهود پاسخ داد که در این صورت مانعی ندارد که آن قادر مطلق، شرور را نیز بیافریند و در عین حال، خیرخواه، عادل و قادر باقی بماند. هر چند که ممکن است این عمل تناقضآمیز باشد؛ زیرا اگر یک امر محال برای قادر مطلق ممکن شد، پس )حداقل، در ارتباط با خداوند( غیرممکن، ممکن است؛ یعنی میتوان جمع بین نقیضین کرد. در منطق نیز ثابت است که میتوان از اجتمناع نقیضین هر نتیجه دلخواهی را به دست آورد و اگر نمیتوانید یا نمیخواهید که چنین نتیجهای را بپذیرید، پس اصل فرضتان باطل است؛ یعنی در هر حال، اشکال شرور مرتفع میشود.
پینوشتها:
1. The problem of Evil
2. The philosophy of Religion
3. Proof
4. The Paradox of Omnipotence
5. Physical Evil
6. Social Evil
7. Maral Evil
8. athesit
9. Kai Neilsen
10. Anthony Flew
11. J. L. Mackie
12. John Hospers
13. جهت اطلاع بیشتر از نحوه استدلال آنها میتوانند به مقاله مکّی، تحت عنوان “شرور قدرت مطلقه” که ترجمه آن، در مجله کیان، شماره 3، به چاپ رسیده است، مراجعه کنید. پاسخ آن مقاله نیز، در شماره 17همان مجله، به چاپ رسیده است. 14. illusion
15. نحله علم مسیحی Christian Science
16. این قسمت را از جزوههای درس استاد، مصطفی ملکیان استفاده کردهام.
17. خروج 3:6
18. مزامیر 8: 24
19. مزامیر 8: 89
20. اشعیاء 24: 1
21. اشعیاء 16: 60
22. اشعیاء 28: 40
23. پیدایش 1:17
24. این که دو وصف را در کنار هم آوردهایم، به این دلیل است که در مسأله شرّ، تنها به یکی از آنها نیاز است و در ضمن اشکالها و پاسخها در فرهنگهای مختلف، به هر دو اشاره شده است.
25. ایوب 12: 34
26. اشعیاء: 21: 45
27. تثنیه: 4: 34و 5
28. مزامیر: 5: 14
29. مزامیر: 10: 25
30. مزامیر: 5: 23
31. اعداد 18: 14
32. مزامیر 8:25
33. مزامیر 9:14
34. مزامیر 3:139
35. مزامیر 5-10: 94
36. اشعیاء: 15:29
37. دانیال 22: 2
38. اشعیاء: 28: 40
39. پیدایش 5:6
40. پیدایش 13:13
41. ایوب 7:21
42. مزامیر 17:9
43. مزامیر 6:11
44. ایوب 19: 14
45. اشعیاء 12:28
46. نحمیاء 17:2
47. امثال سلیمان 27: 1
48. Old thestament
49. Holy Bible
50. پیدایش 13: 6
51. ایوب .9: 4
52. امثال سلیمان 31 33: 1
53. حزقیال 16:6
54. مزامیر: 16:9
55. ارمیاء: 18:5
56. در متون اسلامی این پسر، اسماعیل خوانده شده است.
57. پیدایش 1 10:22
58. تثنیه 3:8 و 2
59. ایوب .12: 1
60. ایوب 24
61. اشعیاء 8:54
62. تثنیه 1. 16:8
63. پیدایش 31:1
64. پیدایش 31: 1
65. «یهوه» عبارت از چهار حرف «ی. ه. و ه» است که آن را اسم مرتجل غیر مشتق میدانند و مانند “اللّه” در فرهنگ اسلامی، آن را اسم اعظم میدانند. بقیه اسمهای خداوند را مشتق میدانند. ر. ک: موسی بن میمون، دلاله الحائرین، چاپ ترکیه، 1974، ص 153.
66. بر اخوت 33ب، به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 36.
67. دلاله الحائزین، ص 520.
68. خروج .6:20
69. گنجینهای از تلمود، ص 43.
70. دلاله الحائزین، ص 498.
71. برشیت ربا 7:2 به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 39.
72. سنهدرین 90ب، به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 39.
73. تنحوما سلح بند 9، به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 39.
74. شموت ربا 3:21، به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 39.
75. میشنا آووت 19:30، به نقل از گنجینهای از تلمود، ص 112.
76. دلاله الحائزین، ص 548.
77. همان، ص 543.
78. براشیت 51، به نقل از دلاله الحائرین، ص 499.
79. دلاله الحائزین، ص 498.
80. همان، ص 499.
81. اشعیاء: .9:11.
82. دلاله الحائزین، ص 502.
83. همان، ص 503.
84. همان، ص 504.
85. همان، ص 503 502.
86. ر. ک: پاورقیهای 80و 81.
87. دلاله الحائرین، ص 503.
88. ر. ک: پاورقیهای 80و 81.
89. دلاله الحائزین، ص 504.
90. همان، ص 505.
91. جامعه سلیمان 29:7
92. ملاکی 9:1
93. امثال سلیمان 32:6
94. ایوب .6:5
منبع: ماهنامه معرفت