نویسنده:مهراب صادق نیا
3ـ3. هبوط
پیش فرض دیگر پولس در نقد شریعت، تفسیر ویژه او از هبوط است; تفسیرى که تا پیش از او در ادبیاتِ مسیح و عهد عتیق به معناى رانده شدن از بهشت تفسیر مى شد. آفرینش انسان در موقعیتى متمایز و آسمانى، از اصول بدیهى الاهیات مسیحى است. بر اساس این باور، انسان برترین آفریده خدا است. «متن محورى در اعتبار این آموزه، آیه 27 از باب نخست سفر پیدایش است که بیان مى کند که آدمى در چهره و صورت خدا آفریده شده است.»[38] اما او نتوانسته است این موقعیت ممتاز را نگه دارد و در اثر گناه از آنچه داشته و از مواهب آسمانى که در اختیارش گذاشته شده بود، جدا شده و در وضعیت تازه اى قرار گرفته است. این اصل الاهیاتى که بى تردید ریشه در آموزه هاى پولس دارد، در حقیقت هبوط را نوعى تنزل رتبه اى معنا مى کند; به آن معنا که آدم به دنبال گناه از منزلت بلند خود به پایین سقوط کرد.
بر اساس این دیدگاه، انسان آنگاه که آفریده شد، در مقام «چون خدایى» آفریده شد و به همین دلیل، روحانى بود و در زندگى اى روحانى مى زیست و مقررشده بود که جاودانه زندگى کند ولى در اثر گناه از این منزلت ممتاز به زیر آمد و موقعیتى پست یافت و به مقام غلامى رسید. پس در این سیر، از نگاه پولس مقصد هبوط غلامى است و مبدأ آن موقعیت ممتاز «چون خدایى».
درپى این تنزل موقعیت است که رابطه آدمى با خدا تغییر کرد و آن رابطه صمیمانه پیشین بعد از سقوط جاى خود را به رابطه حاکم و محکوم داد و از آن پس آدم و حوا احساس کردند که خدا از آنها ناراضى است به همین دلیل ترسان شدند (رساله رومیان; باب 7). آنها دریافتند که مقام خود را در برابر خدا از دست داده اند و در حضور او محکومند.[39] از نگاه پولس، همین رابطه تازه است که زمینه ساز اعطاى شریعت از سوى خدا به آدم است و این رابطه تا زمان آمدن مسیح و ایمان به او ادامه دارد ولى با آمدن اوست که انسان در سایه ایمان به او مى تواند به رابطه تازه اى دست یابد و از سلطه شریعت رهایى یابد.
3ـ4. شریعت
اما این پایان ماجراى گناه نخستین و عواقب آن نیست و در این میدان مرگ تنها بازیگر نیست. در این چرخه عنصرى دیگر نیز وجود دارد که به ایفاى نقش مى پردازد. این عنصر چیزى نیست جز «شریعت».[41] و تنها دلیل افزوده شدن آن، گناه اصلى و هبوط آدم است و در حقیقت به سبب تقصیرها بر آن افزوده شده است (غلاطیان 3:19). اگر نبود گناه آدم و افول از آن طبیعت روحانى، شریعت هرگز به میان نمى آمد.
پولس با الهام از همان آموزه هاى یهودى معتقد است که خداوند به خاطر گناه آدم، چنان بر او خشم گرفت و از او ناخشنود شد که از آفرینش پشیمان گشت و بر آن شد تا او را نابود سازد: «و خدا پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت و خداوند گفت انسان را که آفریده ام از روى زمین محو سازم … چرا که متأسف شدم از ساختن ایشان» (پیدایش 6:6 ـ 7)، اما اقبال او چنان بلند بود که با شفاعت پیامبرى چون نوح، نسل آدم نابود نشد بلکه به غلامى پذیرفته شد و از آن پس در چارچوب معاهده و پیمان با خداوند درآمد. پولس بر اساس همین آیات از کتاب مقدس معتقد است که آدمى در یک سیر کاملا نزولى از مقام آسمانىِ «چون خدایى» فرود آمد و کسوت غلامى و بندگى پوشید (رومیان 8:14 و 16 و رومیان 5:28) و از آن جا که مقام تازه انسان اقتضائات تازه اى دارد، که از آن جمله فرمانبرى است، عنصر شریعت نیز در تاریخ زندگى بشر پدید مى آید. باتوجه به همین پیش فرض ها است که او باور دارد که «در نقشه اصلى خداوند براى نجاتِ آدمى (و نیز در آفرینش انسان)، شریعت وجود نداشته و دلیل اضافه شدن آن به این نقشه، گناه انسان و «طبیعت گناه آلوده اوست.»[42] او خود مى گوید: «پس شریعت چیست؟ براى تقصیرها بر آن افزوده شد» (غلاطیان 3:19).
پولس براى آن که ادعاى خود را بیش از پیش به کتاب مقدس استوار سازد و از آن براى ادعاى خود شاهدى بیاورد، به داستان زندگى حضرت ابراهیم اشاره مى کند. او معتقد است که در وعده خدا به ابراهیم، که بر اساس آن خدا متعهد شده بود تا نسل او را وارثان زمین گرداند، سخنى از شریعت به میان نیامده است[43] و انجام این وعده و تعهد هرگز بر رعایت اصولى به نام شریعت استوار نیست: «زیرا اگر میراث از شریعت بودى، دیگر از وعده نبودى; لیکن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد» (غلاطیان 3:18). بر اساس این اندیشه، گناهکارى هاى بشر در فاصله وعده و ناموس، که بر اساس سفر خروج 430 سال طول کشید، سبب شد تا خدا با وضع شریعتْ مرزهاى خیر و شر را براى بشر عیان کند تا شاید بتواند این مرزها را نگه دارد و از آن پس، میراث نه از عهد که از شریعت است.
در این جا پرسش دیگرى مطرح است و آن این که آیا واقعاً شریعت جنبه عقوبت و عذاب دارد؟ یعنى خدا براى این که بندگان گناهکارش را عذاب کند آنان را به انجام دادن شریعت فرمان داد یا این که شریعت اثر تکوینى گناهکارى است و عقوبتى در میان نیست؟ آیا شریعت نوعى مهربانى و لطف است که خدا به بندگانش ارزانى کرده است؟ در گفته هاى پولس پاسخ این پرسش به خوبى آمده است. او معتقد است که انسان پس از آن که تنزل رتبه یافت و از مقام «چون خدایى» نزول کرد و به مقام بردگى رسید، شریعت بدو داده شد. پس از این منظر، شریعت از تبعاتِ عقوبت گناه و یا خودْ عقوبت است. از سوى دیگر، وجود شریعت در این زندگى تازه مى تواند لطف خداوند به بنده اش شمرده شود; چون بنده اى که طبیعتش به گناه آلوده شده، هر لحظه در خطر ابتلا به گناه است و هر آن ممکن است خود را به گناهى گرفتار ساخته، متوجه گناه خود نگردد. البته ممکن است این خطا را گناه ننامیم، چون شریعت وجود ندارد تا گناه معنا داشته باشد: «زیرا قبل از شریعت گناه در جهان مى بود، لکن گناه محسوب نمى شد در جایى که شریعت نیست» (رومیان 5:13) ولى به هر حال خطا وجود دارد. به همین دلیل خدا بر بنى اسرائیل منت گذاشته،[51]
3ـ 5. فدیه
«او آمد تا با قربانى کردن خود گناه را بردارد» عبرانیان 9:26. پیش فرض دیگر پولس در نفى شریعت، آموزه «فدیه» است. فدیه را باید یکى از اساسى ترین آموزه هاى او بدانیم. بر اساس این تعلیم، بشر از آغاز تاریخ به سبب گناه از خدا دور شده و از منزلت آسمانى خود به زیر آمده است; امّا در پى خضوع کامل و اطاعت مطلق عیسى از خدا که در زندگى، رنج ها و مرگ وى جلوه گر شده، انسان ها با خدا آشتى کردند و به موقعیت گذشته دست یافتند. این عقیده را نجات یا فدا مى نامند.[52] بر اساس این باور، آدمى در پى مرگ عیسى و مصلوب شدنش از نیروهاى مرگ و گناه نجات مى یابد.
مسئله فدیه و کفاره شدن عیسى براى تمامى انسان ها، یکى از مهم ترین مباحث الاهیاتى عهد جدید به شمار مى رود.[53] پولس با ابداع این نظریه بر آن است که در حالى که غضب الهى به دلیل گناه بر تمام بشر سایه گسترانده بود و همه آدمیان در زیر سلطه گناه زندگى مى کردند، خورشید رحمت و مهربانى خداوند راه دیگرى براى بشر روشن کرد و به انسانِ زندانى در زیر سلطه گناه، رهایى ارزانى داشت و در پرتو این همه مهربانى و لطف براى مسئله گناه راه حلى فراهم آمد و این راه حل که پولس از آن به «فیض و لطف رایگان الهى» تعبیر مى کند، از طریق کفاره شدن مسیح براى گناه انسان صورت پذیرفت.
او معتقد است که خدا فرزند خود را در بدنى چون بدن انسان ها به این جهان فرستاد. او آمد و جانش را در راه آمرزش گناه انسان ها قربانى کرد تا آنان را از زیر بار گناه برهاند: «…خدا پسر خود را در شبیهِ جسمِ گناه و براى گناه فرستاده و بر گناه درجسم فتوا داد تا عدالت شریعت کامل گردد در انسان هایى چون ما که نه بر حسب جسم بلکه بر حسب روح رفتار مى کنیم» (رومیان 8:4). پولس در جایى دیگرى مى گوید که بر اثر گناه رابطه انسان و خدا به دشمنى گراییده بود اما خدا پسرش را فدا کرد تا این رابطه دشمنى به رابطه دوستى مبدل گردد: «زیرا در حالى که دشمن بودیم، به وساطت مرگِ پسرش با خدا صلح داده شدیم. پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن به وساطت حیات او نجات خواهیم یافت» (رومیان 5:10).
او در جایى دیگر مى گوید: «او که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود…» (رومیان 8:33). و این اوج مهربانى و رحمت پروردگار است که او زمانى که آدمى درمانده و زیر بار گناه شانه خم کرده بود، مسیح را به فریاد او مى رساند: «در آن هنگام که ما درمانده و ذلیل بودیم، درست در زمان مناسب، مسیح آمد و در راه ما گناهکاران جان خود را فدا کرد» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان 5:6).
پس مسیح به وسیله خدا فرستاده شد تا مجازات گناهان ما را متحمل شود و خشم و غضب خدا را از ما برگرداند و از آن پس، همه «به فیض او مجاناً عادل شمرده مى شوند، به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است» (رومیان 3:24). و بدین سان خداوند خون عیسى مسیح و ایمان انسان به او را وسیله اى قرار داد تا آدمى از زیر بار گناه و غضب الهى نجات یابد: «که خدا او را از قبل معیّن کرد تا کفاره باشد به واسطه ایمان به وسیله خون او تا آن که عدالتِ خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطایاى سابق در حین تحمل خدا» (رومیان 3:25). در نگاه پولس، این ها همه نشان از لطف خدا و مهربانى اش دارد که خواسته است غفورانه گناه بنده اش را به واسطه ایمان به مسیح پاک کند.[54] بنابراین خدا راهى تازه گشوده است، راهى که در پرتو آن انسان مى تواند از آن طبیعت کُهنه و گناه آلودى که میراث کهن نیاى بزرگ اوست، رهایى یابد.
البته این صرفاً یک رأى و نظریه است، اگرچه امروزه یکى از اصول اساسى و مهم الاهیات مسیحیت است و به رغم آن که الاهیدانان مسیحى در تبیین، تفسیر و ترجمه عقلانى آن بسیار کوشیده اند، این اعتقاد را مسیح تأیید نکرده است و براى خود الاهیدانان مسیحى نیز ابهامات زیادى داشته است. در حقیقت، پولس براى کفاره گناهان قوم خود الاهیاتى به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزى جز نکات مبهمى در تأیید آن نمى توان یافت (رومیان 5:12). چنین مفهومى نزد مشرکان قابل قبول تر بود تا یهودیان. مردم مصر، آسیاى صغیر و یونان از دیر زمان به خدایانى مانند اوزیرس و آتیس و دیونیوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند. عنوان هایى از قبیل سوتر (منجى) و الئوتریوس (=رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق مى کند، همان عنوانى بود که کیش هاى سوریه و یونان به دیونیوس که مى مرد و رستگارى را عملى مى ساخت داده بودند. غیر از یهودیانِ انطاکیه و شهرهاى دیگر، که هرگز عیسى را در حیاتش نشناخته بودند، دیگران نمى توانستند او را جز به شیوه خدایان منجى بپذیرند[55] و البته شاید پولس، متأثر از آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قربانى کردن «بز طلیعه» براى کفاره و قربانى، چنین الاهیاتى را به دنیاى مسیحیت تزریق کرده باشد.
پولس در مواجهه با این پرسش که چگونه ممکن است در پرتو مرگ و درد یک نفر تمام آدمیان از گناه نجات یابند، پاسخى مى دهد که همان گونه که گناه یک نفر (مراد آدم ابوالبشر) مرگ و گناه را به تمام عالم جارى کرد، فیض الهى از طریق یک نفر نیز مى تواند به تمامى عالم سریان یابد. از این رو، همچنان که به واسطه آدم گناه داخل جهان گردید و به (وسیله) گناه، موت (رومیان 5:12ـ15)، به همین سان به واسطه یک نفر یعنى عیسى مسیح فیض خدا به همه جهان جارى مى شود. او با صراحت مى گوید: «در نتیجه گناه یک انسان یعنى آدم، مرگ و نابودى همه چیز را در چنگال خود گرفت; اما تمام کسانى که هدیه خدا یعنى آمرزش و پاکى کامل از گناه را مى پذیرند از آن پس شریک حیات و سلطنت یک انسان دیگر یعنى عیسى مسیح مى گردند. بلى، گناه آدم براى همه محکومیت به همراه آورد ولى عمل شایسته و مقدسى که مسیح انجام داد همه را از محکومیت رهایى مى دهد و به ایشان زندگى مى بخشد» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان 5:17ـ19).
بر این اساس، پولس معتقد است که با فدیه شدن عیسى براى انسان او از مرگ و حیات جسمانى رها شد و به تبع آن از زیر شریعت و فرمان نیز به در آمده است.[57] به گفته او، «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد» (غلاطیان 3:12).
3ـ6. پسرخواندگى و رهایى از شریعت
«زیرا همگى شما به وسیله ایمان در مسیح عیسى پسران خدا مى باشید» غلاطیان 3:26.
«پسرخواندگى»، از اصطلاحات خاص پولس است، واژه اى که تا پیش از او به کار نرفته بود. مراد از این واژه، از نگاه او و الاهیات مسیحى، نوعى رابطه خاص بین انسان و خدا است.
انسان در پى گناه نیاى خود از آن طبیعت آسمانى و از خدا دور شد، و بر اثر گناه به غلامى رفت (غلاطیان 4:1ـ4)، اما با آمدن پسر خدا و فدیه شدنش براى انسان و گناه او، آدمى از آن وضعیت به در آمده و دیگر غلام نیست،[58] بلکه پسرخوانده خدا است. او خود مى گوید: «چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد تا آنانى را که زیر شریعت باشند فدیه کند تا آنکه پسرخواندگى را بیابیم» (غلاطیان 4:4 و 5). لهذا دیگر غلام نیستى بلکه پسر (غلاطیان 4:7).
از دیدگاه پولس، مبدأ و مقصد نجات چنین تعریف مى شود: نجات از غلامى و رسیدن به پسرخواندگى واین درسایه فدیه اى است که در زندگى، رنج ها و مرگ پسرخدا به دست آمده است; بدان معنا که خدا با درک موقعیت دشوار انسان و گرفتارى اش با فرستادن پسرخود به صحنه آمده است تا اورا نجات دهد و درخانواده خود فرزند سازد.
فرزندخواندگى در رسائل پولس کاربردهاى فراوانى دارد ولى عمده مشخصات آن را مى توان در سه ویژگى زیر سامان داد:
ویژگى اول این موقعیت رابطه اى خاص است که میان انسان و خدا پدید مى آید. در این رابطه، انسان دیگر از غلامى بیرون آمده و عضوى از خانواده خداست. به همین دلیل، خدا دیگر حاکم نیست بلکه پدر است و به همین دلیل است که به گفته پولس: «خدا را از درون ابّا یعنى اى پدر ندا مى کنیم» (رومیان 8:15). این رابطه، رابطه اى است لطیف بین خدا و انسان که بر محور محبت و عشق استوار است نه فرمان و اطاعت.
ویژگى دوم این موقعیت پیوند عمیق آن با روح القدس است (غلاطیان 3:2 و 14:16)، بدان معنا که آدمى با رسیدن به این موقعیت عطاى روح القدس را دریافت مى کند (رومیان 8:9). با رسیدن انسان به مقام پسرخواندگى، روح القدس در درون انسان ساکن مى شود (امثال: 4:23) و با جاى گرفتن در مرکز اراده آدمى او را دگرگون ساخته و احیا مى کند (دوم قزنتیان 3:6 و 7).
ویژگى سوم مقام پسرخواندگى، رهایى انسان از طبیعت جسمانى است; چه این که خود مى گوید: «پسرخواندگى یعنى خلاصى از جسم خود» (رومیان 8:23) و بى گمان مراد از طبیعت جسمانى که انسان از آن رها شده، همان طبیعت فاسدى است که آدم در پى ارتکاب گناه بدان گرفتار شده است.
اما آنچه درباره مقام پسرخواندگى نباید از چشم دور بماند، پیوند عمیق آن با ایمان به مسیح است; بدان معنا که آدمى فقط از راه ایمان به مسیح است که مى تواند به این مقام نایل گردد (غلاطیان 3:26). به همین دلیل، از نگاه پولس تنها ایمان است که انسان ها را پسران خدا مى کند.[61] که زندگانى در مسیح را به بیانى عمیق تر بیان مى کند.
پولس در رساله خود به رومیان «تعمید در مسیح» را به مثابه مرگ و زندگى جدید تصویر مى کند و نشان مى دهد که تعمید مظهر پایان یافتن رابطه قدیمى انسان با خدا و آغاز رابطه اى جدید است. او مى گوید:
آیا نمى دانید که جمیع ما که در مسیح تعمید یافتیم، در موت او تعمید یافتیم. پس چون که در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آن که به همین قسمى که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تاریکى حیات رفتار نماییم; زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم هر آینه در قیامت وى نیز چنین خواهیم شد. زیرا این را مى دانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا حد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگى نکنیم (رومیان 6:3ـ7).
بر اساس این آیات، تعمید مظهر ایمان شخص مسیحى است که او را با مسیح متحد مى کند; به گونه اى که او نیز با مسیح نسبت به گناه مى میرد و با مسیح نسبت به هر چه که به زندگى گذشته تعلق دارد دفن مى شود و با مسیح براى یک زندگى تازه که گناه در آن تسلطى ندارد، قیام مى کند.[62] پولس مى کوشد تا این نکته را به خوانندگان رساله هایش بفهماند، که یک ایماندار زمانى زیر شریعت بوده است، اما وقتى همراه با مسیح نسبت به گناه مرد، تعهد قانونى او نیز به شریعت پایان یافته و در نتیجه او آزاد است و مى تواند به زندگى جدیدى بپیوندد که در آن از ثمرات روح القدس بهره گیرد (رومیان 7:4) و در راه ایمان خود استوار بماند.
او نظریه خود را با تمثیل ازدواج چنین بیان مى کند که: زنى که ازدواج کرده تا زمانى که شوهرش زنده است، شرعاً به شوهرش تعلق د ارد و مجاز نیست با مرد دیگرى ازدواج کند; اما هنگامى که شوهرش بمیرد، آزاد است و مى تواند با مرد دیگرى ازدواج کند. آن زن در صورتى که پیش از فوت شوهر دست به چنین عملى بزند، زناکار خوانده مى شود اما پس از مرگ شوهر اشکالى در این کار وجود ندارد. در مورد شما نیز همین امر صادق است. بدین ترتیب که شریعت یهود در گذشته همچون شوهر، صاحب اختیار شما بود اما شما همراه مسیح بر روى صلیب مردید. از این رو، از قید ازدواج و تعلق به شریعت یهود آزاد شدید و شریعت دیگر بر شما تسلط و حکمرانى ندارد.[63]
از نگاه پولس، مرگِ با عیسى و بر صلیب شدنِ به همراه او و زندگىِ دوباره با او به معناى خاتمه یافتن شریعت است و انسان در این زندگى جدید آن انسان پیشین نیست، بلکه هویتى تازه یافته و آن بخش از هستى اش که گناه آلوده بود، بر صلیب میخکوب ماند و هرگز زنده نشد.
او خود مى گوید: «زیرا این را مى دانیم که انسانیتِ کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگى نکنیم» (رومیان 6:6). پولس که شریعت را از لوازم زندگى جسمانى انسان مى دانست، حال که با مردن و دوباره زنده شدن از آن حیات جسمانى جدا شده و یک زندگى سراسر روحانى یافته معتقد است که شریعت دلیلى براى ماندن ندارد، چون: «الآن که ما مرده ایم و بدن کهنه اى که زیر بار گناه بود و ناموس بر آن حکم مى راند، به واسطه مسیح از ما گرفته شده است; پس ناموس هم تمام شده است چون ما دیگر زنده جسمانى نیستیم» (کولسیان 2:14) و با یافتن زندگى جدید ملتزم مى شود که از این پس «براى ناموس هیچ ارتباطى با آدمى وجود نخواهد داشت» (کولسیان 2:14).
با توجه به پیش فرض هاى یادشده، روشن مى شود از نگاه پولس شریعت که به دلیل هبوط انسان در پى گناه اصلى به میان آمده بود، با آمدن مسیح و فدا شدنش از میان رفته، دیگر به آن نیازى نیست: «و آن دست خطى را که ضد ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت» (کولسیان 2:14).
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
[38]. McGrath, Alister, Christian Theology, P. 440.[39]. تیسن، هنرى، همان، 175.
[40]. James, D. G. Dunn, ibid, P. 128.
[41]. The Interpreters Bible, V.10, P. 514.
[42]. The Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
[43]. ماجراى این پیمان در سفر پیدایش 17: 12ـ1 آمده است.
[44]. باسیم، بولس، همان، ص 446.
[45]. the Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
[46]. المسکین، متى، القدیس بولس الرسول، ص341.
[47]. ر.ک: کول، آلان، التفسیر الحدیث، ج9، 26.
[48]. همان.
[49]. المسکین، متى، همان، ص 322 و تیسن، هنرى، همان، ص163.
[50]. همان.
[51]. همان.
[52]. میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص56.
[53]. میشل، توماس، همان، ص56 و صص81ـ85.
[54]. بارکلى، ویلیام، همان، ح9، ص73
[55]. دورانت، ویل، همان، ج3، ص689
[56]. باسیم، بولس، المعجم اللاهوتى، ص447.
[57]. دورانت، ویل، همان، ج3، ص690
[58]. ر.ک: غلاطیان 3: 25.
[59]. پالما، آنتونى، همان، ص 28.
[60]. The Interpreters Bible, v. 10, p. 518 and v.9, p.476.
[61]. baptized in to christ، غلاطیان 3: 27.
[62]. پالما، آنتونى، همان، ص 68.
[63]. ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان 7: 1ـ4.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب