نویسنده : سیدنى گریفیث
مترجم : وحید صفرى
براساس دفاعیه هاى مسیحى به زبان هاى عربى و سریانى در اولین قرن زمامدارى عباسیان
اشاره:
قرن نخست خلافت عباسیان دوره اى است که براى اولین بار مسیحیان دفاعیه هاى سریانى و عربى را در پاسخ به مدعیات دینى اسلام پدید آوردند. تصویر اسلام و ارزیابى مسیحى از تعالیم اسلامى که نویسندگان این دوره ارائه کردند، برنامه اى مؤثر را براى تحول آتى دفاعیات مسیحى در دارالاسلام مشخص کرد. در بسیارى از رساله ها، خود حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن موضوعات مهم و قابل ملاحظه اى بودند. هدف از پژوهش حاضر، تشریح اوصاف محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اعتبار قرآن بر اساس این آثار کلامىِ مسیحى است. درک درست از این تصویر نیازمند آن است که قبل از هر چیز، شناختى از گستره فعالیت هاى مورد نظر به دست آوریم. به همین خاطر، بخش نخست مقاله به دفاعیه نویسان و رساله هاى چاپ شده آنها اشاره مى کند. بخش دوم به بحث در مورد اسلام، حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن، چنان که در این رساله ها آمده، مى پردازد.
دفاعیه پردازان و آثار آنان
نخستین دفاعیه سریانى، که حدود چهل سال بر قرن نخست خلافت عباسیان تقدم داشت، گزارشى کوتاه از گفتوگو میان سراسقف یعقوبى، یوحناى اول (متوفاى 648 م) و یکى از مقامات رسمى مسلمانان به نام عمرو است. این گزارش، نامه اى از سوى سراسقف است که سؤالات طرح شده توسط مقام رسمى مسلمان درباره مسیحیت را به همراه پاسخ هاى یوحنا شرح داده است. موضوعات مورد بحث عبارت است از: انجیل، آموزه هاى تثلیث و تجسد، و قوانین و احکامى که بر حیات مسیحى حاکم است.(1) نامه در واقع یک اعتقادنامه کوچک از باورهاى مسیحى است که براى پاسخگویى به سؤالاتى که معمولا توسط مسلمانان مطرح مى شد، طراحى شده است. با این حال، مى توان در این نامه مختصر چارچوب کلى مسائل مورد مناقشه را، که در دفاعیه هاى عربى و سریانى بعدى رواج یافت، مشاهده کرد.
نخستین رساله سریانى که در مقابل مخالفت هاى رایج مسلمانان با تعالیم مسیحى، دفاعیه اى مفصل تر ارائه مى کند، فصل دهم کتاب اسکولیون1 اثر تئودور بارکونى2 است. نویسنده، رساله را به عنوان تفسیرى مقدماتى و مختصر از کتاب مقدس ارائه کرد که بر آموزه هاى تئودور اهل ماپسوئستیا مبتنى است. این اثر در واقع یک راهنماى الاهیات نسطورى است که براى استفاده در این مکتب پدید آمده است. در چاپ دوم کتاب، فصل دهم به آن اضافه شده است. این فصل گفتوگویى میان یک استاد و شاگرد اوست. در این گفتوگو شاگرد، سؤالاتى را مطرح مى کند که دیدگاه اسلامى را منعکس مى سازد و استاد با دفاع از آموزه هاى مسیحى و اعمال دینى اى که از نظر مسلمانان مردود است، به سؤالات پاسخ مى دهد.(2) تئودور کتاب اسکولیون را در آخرین دهه قرن هشتم میلادى تکمیل کرد. لذا او با تیموتى اول (متوفاى 823 م)، سراسقف نسطورى و نویسنده مشهورترین دفاعیه سریانى علیه مسلمانان، معاصر بود.
دفاعیه تیموتى از مسیحیت در واقع نامه اى است از سوى سراسقف که دو گفتوگوى او با خلیفه المهدى را توصیف مى کند. در این گفتوگوها خلیفه در مورد آموزه هاى مسیحى مسائلى را مى پرسد و سراسقف پاسخ هایى در دفاع از آموزه ها ارائه مى کند. این نامه بسیار رواج یافت، به طورى که به صورت یک متن سریانى مفصل و یک متن تلخیص شده، و نیز در نسخه هاى عربى متعدد در جامعه مسیحى منتشر شد.(3) احتمالا رواج این نامه به دلیل سبک ساده و صریح آن و نیز شهرت نویسنده آن بود. پاسخ هاى سراسقف به سؤالات خلیفه آشکارا به قصد ارائه پاسخ هاى آماده اى که هر مسیحى مى تواند در جواب به سؤالات مسلمانان کنجکاو به کار برد، ارائه شده بود.
سراسقف تیموتى در نامه شماره 40 خود که هنوز منتشر نشده، با شیوه اى فلسفى تر به چالش هاى عقلى اسلام پرداخت. او این نامه را حوالى سال 781 میلادى براى سرجیوسِ کشیش و پزشک نوشت. نامه به شرح بحثى مى پردازد که میان سراسقف و یک «فیلسوف ارسطویى» در دربار خلیفه رخ داد. مسائل مورد بحث عبارت است از: یگانگى خدا، تثلیث الاهى و آموزه تجسّد.(4) در این نامه کاملا آشکار است که تیموتى از مباحث رایج در میان متکلمان مسلمان مطلع است. به عنوان مثال، او براى القاى این مطلب که آموزه مسیحى تثلیث، تنها رویکرد مناسب را براى توصیف خداوند فراهم مى کند، از دغدغه هاى این متکلمان در مورد صفات الاهى بهره مى گیرد. شیوه تیموتى در این زمینه و در موارد دیگر، نشان دهنده روش شناسى دفاعیه نویسى در میان نویسندگان عرب زبان مسیحى است.
دقیقاً در پایان قرن نخستِ زمامدارى عباسیان، نونوس3 اهل نصیبین، نویسنده یعقوبى، به زبان سریانى دفاعیه اى را به رشته تحریر در آورد. نونوس به عنوان الگویى براى دیگر نویسندگان مسیحىِ روزگار و منطقه اش، رساله خویش را به شکل راهنمایى براى یافتن دین صحیح از میان گزینه هاى متعددى که در قرن نهم میلادى در عراق، موجود بودند، تنظیم کرد. اما کاملا آشکار است که بیشترین دغدغه او به فشارهاى اسلام معطوف است. یگانگى خداوند، تثلیث و تجسد و نیز دلایلى که به اعتقاد او در میان ادیان معاصر، تنها وثاقت مسیحیت را اثبات، و وفادارى به آن را ایجاب مى کنند، اصلى ترین مسائل مورد بحث توسط اوست.(5)
در واقع، طى نخستین قرن زمامدارى عباسیان، مهم ترین دفاعیه پردازان مسیحى که به زبان عربى مى نوشتند، سه تن بودند. بر حسب تصادف، هر یک از آنان نماینده یکى از سه جامعه دینى اى بود که در آن زمان تشکیل دهنده جمعیت مسیحى در دارالاسلام بودند: تئودور ابوقرّه (متوفاى 820 م) یک ملکایى بود; حبیب بن حدمه ابورائطه (متوفاى بعد از 828 م) یعقوبى بود و عمّار البصرى (متوفاى 850 م) هم نسطورى بود.
تئودور ابوقرّه پرکارترین نویسنده عربی ـ مسیحى، در قرن نخست زمامدارى عباسیان محسوب مى شد. آثار چاپ شده او مشتمل بر یک رساله طولانى در دفاع از منزلت شمایل و برخى رساله هاى کلامى در موضوعاتى مانند: تثلیث، تجسد، و سرشت و ساختار اداره کلیسا است. دفاعیه کلّى او از مسیحیت، «در باب وجود خالق و دین راست اندیش» نام دارد. بقیه آثار باقیمانده از او شامل برخى رسالات عربى کوتاه، و چهل و چهار رساله و متن مختصر به زبان یونانى است.(6)
تعداد قابل توجهى از نسخه هاى خطى باقیمانده، از جمله نسخه گفتوگوى ادعاشده میان ابوقرّه و یک مقام رسمى مسلمان که معمولا از وى به خلیفه مأمون یاد مى شود، مؤید رواج دفاعیه هاى تئودور ابوقره در میان مسیحیان عرب زبان مى باشد. این متون مشتمل بر پرسش هایى از جانب خلیفه و پاسخ هاى ابوقره در توجیه باورها و اعمال مسیحى است. هیچ یک از بیست و چند نسخه خطىِ شناخته شده که چنین گزارش هایى را ارائه مى کنند، در دوران جدید منتشر نشده است; اگر چه در سال 1925 آلفرد گویلاوم چکیده اى از محتویات متنى را که در نسخه خطى شماره 70 در بخش عربى کتابخانه پاریس باقى مانده است، منتشر کرد.(7) بسیارى از محققان جدید به پیروى از جرج گراف در اصالت این گزارش ها که شدیداً از یکدیگر متفاوت است، تردید دارند و چنین نتیجه مى گیرند که مسیحیان متأخر آنها را در محیطى اسلامى پدید آورده و پاسخ هاى تند و مشهور ابوقرّه به اتهامات خاص مسلمانان درباره باورها و اعمال مسیحى را بسط داده اند.(8)
حبیب بن حدمه ابورائطه، رقیب یعقوبى مذهب ابوقرّه، نیز یک دفاعیه پرداز مسیحى برجسته در قرن نخست زمامدارى عباسیان بود. دفاعیه کلى او از مسیحیت، تحت عنوان «رساله اى در اثبات دین مسیحى و تثلیث مقدس» به شکلى ناقص به دست ما رسیده است. علاوه بر دفاعیه او، رساله هاى وى در باب تثلیث، آموزه تجسد، رد بر ملکائیان، اضافات یعقوبى به تریشاگیون4 و مقالات و چند گزارش کوچک با ویرایش و چاپ جدید از او در اختیار ماست.(9) یکى از ویژگى هاى قابل توجه آثار ابورائطه، به خصوص در بحث او درباره آموزه تثلیث، آگاهى او از مشاجرات جارى در میان متکلمان مسلمان و استفاده او از گویش عربى، براى بزرگداشت آموزه هاى مسیحى است.(10) کاملا روشن است که در این زمان در عراق نوعى گفتوگو یا حداقل ارتباطى جدلى میان عالمان مسیحى و مسلمان درباره چگونگى توصیف خداوند در زبان عربى وجود داشت. ابورائطه مانند عمار بصرى و دیگر دفاعیه پردازان مسیحى متأخر، با علاقه این مباحث را پیگیرى و از آنان براى اهداف دفاعیه نویسانه استفاده مى کرد.
نظام نسطورى در عراق، فضایى را پدید آورده بود که در آن عمار بصرى دفاعیه هاى مسیحى خود را به زبان عربى تألیف کرد. عنوان دفاعیه کلى او از مسیحیت، «کتاب البرهان» یا «درس نامه برهان» است که آشکارا به این حکم قرآن اشاره دارد که بارها در زمان مواجهه حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اعضاى جوامع دینى دیگر، تکرار مى شد: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (به عنوان مثال نگاه کنید به بقره: 111). عمار علاوه بر این دفاعیه عام، یک رساله عربى مفصل تر به رشته تحریر درآورد که عنوان آن «کتاب المسائل و الأجوبه» یا «کتاب پرسش ها و پاسخ ها» بود. وى در این کتاب مسائل مورد مناقشه میان مسیحیان و مسلمانان را با تنقیح بیشترى مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.(11) عمار کاملا با علم کلام اسلامى آشناست و در طراحى استدلالات خویش به سود عقاید مسیحى، مهارت زیادى براى بهره جستن از مسائل مورد علاقه عالمان مسلمان از خود نشان مى دهد.
دو سند عربى ـ مسیحى انتشاریافته در اوایل قرن نهم وجود دارد که در حال حاضر به شکلى ناقص در اختیار ماست. سند اول، رساله اى است درباره تثلیث از نویسنده اى ناشناخته که عنوان آن «فى تثلیث الله الواحد» است یعنى: «در باب اعتراف به سه بودن خداى واحد».(12) تنها بخشى از این رساله باقى مانده است. رساله عباراتى را از عهد قدیم و عهد جدید و قرآن در تأیید آموزه تثلیث نقل مى کند. سند دوم گزارشى از یک مناظره است که بنابه ادعا در سال 815 میلادى در اورشلیم میان راهبى به نام ابراهیم اهل تیبریاس و یک مقام رسمى مسلمان به نام عبدالرحمن بن مالک بن صالح درگرفت. متأسفانه تنها ترجمه آلمانىِ این گزارش چاپ شده و لذا چندان مفید نیست.(13)
دقیقاً بعد از پایان قرن نخست زمامدارى عباسیان، دفاعیه حنین بن اسحاق (متوفاى 873 م) پدید آمد. موقعیتى که وى رساله خود را در آن تألیف کرد، به خواننده معاصر درباره رابطه مسیحیان و مسلمانان بغداد در اواسط قرن نهم، بینشى اجمالى و نادر مى بخشد. طبق داستانى که براى ما نقل شده، در حدود سال هاى 861 تا 862، حنین و دوست مسلمانش، ابوالحسن على بن یحیى المنّجم، (متوفاى 888 م)، فرزند ستاره شناس دربار مأمون، که به دلیل درخواست خلیفه به اسلام گرویده بود، در بغداد در مجلسى که ابوالحسن عبدالله بن یحیى برمکى، میزبان آن بود، حضور داشتند. دوست مسلمان، این ادعاى حنین را شنید که عدم پذیرش یک حقیقتِ آشکار از سوى فرد یا کنار گذاشتن عجولانه استدلالى که فرد مى داند موضع مخالف او را تأیید مى کند، قابل بخشایش نیست. در همان جا، ابن منجم براى حنین یک یادداشت فرستاد و چنین استدلال کرد که او باید اسلام را بپذیرد. حنین یادداشت را نادیده گرفت. لذا ابن منجم رساله اى رسمى با عنوان «البرهان»، نه تنها براى حنین، بلکه براى دانشمند مسیحى همکار وى، قسطا بن لوقا (متوفاى 912 م) فرستاد. ابن منجم در رساله خود چنین استدلال کرد که به دلیل ادعاى مشروع محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى پیامبرى، هر انسان خالى از تعصب باید اسلام را بپذیرد. حنین و قسطا با دفاعیه هایى که به نام هر یک از آنان باقى مانده، پاسخ گفتند،(14) اما تا کنون تنها بخشى از دفاعیه حنین منتشر شده است. متن کامل نامه به زودى در مجله آباءشناسى شرقى5 منتشر خواهد شد.(15)
آنچه باقى مى ماند، تنها بررسى دفاعیه مشهورى است که تحت نام عبدالمسیح بن اسحاق کندى رواج یافته است و شاید در میان دفاعیه هاى نخستین مسیحى از همه شناخته شده تر و مشهورتر باشد. این دفاعیه به شکل یک نامه است که در جواب نامه یک شخصیت مسلمان به نام عبدالله بن اسماعیل هاشمى به رشته تحریر درآمد. عبدالله در نامه خود، مخاطب را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود. نامه عبدالله یک بیان بسیار کوتاه از شهادت اسلامى و ارکان پنج گانه اسلام است. از سوى دیگر پاسخ عبدالمسیح، یک دفاع طولانى از آموزه ها و اعمال متعارف مسیحى است که بر اساس چارچوب مرسوم براى طرح موضوعات، در دفاعیه هاى رایج تر مسیحیت، تنظیم شده و در ضمن، حاوى مناقشه اى شدید علیه قرآن، حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تعالیم و اعمالى است که اختصاصاً در اسلام وجود دارد. این دو نامه به عنوان اجزاى یک اثر واحد، منتشر شد و طرفین به عنوان اعضاى دربار خلیفه مأمون (833ـ 813 م) معرفى شدند. از این مکاتبه تعدادى نسخه خطى وجود دارد و اسامى گزارش شده طرفین به میزان قابل توجهى متفاوت است. متأسفانه هنوز ویرایشى انتقادى، جدید و رضایت بخش از متن عربى وجود ندارد. تنها متن منتشرشده از این مکاتبه یک متن است که میسیونرهاى مسیحى در اواخر قرن نوزدهم، با استفاده از دو نسخه خطى ناشناخته، منتشر کردند.(16) این اثر، از آنجا که در زمان پطرس مقدس (متوفاى 1156م)، ترجمه اى از آن به زبان لاتین در اسپانیا موجود بود، در مجادلات ضداسلامى غرب در قرون وسطى نیز نقش داشت.(17)
در مورد تاریخ تألیف این مکاتبه و نیز در مورد آموزه هاى مورد قبول نویسنده مسیحى، در میان محققان اختلافات قابل ملاحظه اى وجود دارد. در مورد تاریخ تألیف، به دو نقطه اشاره شده که حد بالاتر و حد پایین تر را براى دوره زمانى که در خلال آن، اثر مزبور مى توانست پدید آید، مشخص مى کند. از یک سو، این مکاتبه باید در ابتداى قرن یازدهم موجود بوده باشد، زیرا بیرونى (متوفاى 1050) در کتاب گاه شمار ملل باستان6 به آن اشاره مى کند.(18) از سوى دیگر، این مکاتبه نمى تواند قبل از رواج رساله ابورائطه در دفاع از آموزه تثلیث پدید آمده باشد; زیرا نویسنده نامه مطالب بسیارى را از رساله ابورائطه نقل مى کند. برخى قائل شده اند که شاید اخذ مطالب به شکل عکس این انجام گرفته است، یعنى ابورائطه از دفاعیه کندى نقل کرده است;(19) اما این قولْ ناموجه است، زیرا فحوا و لحن نامه کندى کاملا قابل قیاس با چیزى است که در رساله هاى عوام پسند دفاعیه پردازى و جدل، انتظارِ یافتن آن را داریم و به هیچ وجه به استدلال هاى الهیاتى و عقلانى اى که ابورائطه مطرح کرد، شباهتى ندارد. به عبارت دیگر، در نامه کندى، متون نقل شده تا حدى خارج از سیاق این نامه است، در حالى که کاملا با خصوصیات رساله ابورائطه تناسب دارد.
برخى از محققان تمایل دارند که در قرن دهم، بین دو نقطه مذکور، که زمان پیدایش این اثر را به طور تقریبى مشخص کنند، تاریخى براى تألیف آن بیابند. آنها براى این کار به اشارات تاریخى مختلف در متن نامه و میزان آگاهى نویسنده از تحولات پژوهش دینى در مکاتب اسلامى آن زمان استناد کرده اند;(20) اما برخى از محققان هیچ ضرورتى در این استدلالات نمى بینند.(21) و در واقع، هیچ دلیل الزام آورى وجود ندارد که ما را وادار کند تا در گواهى خود اثر به این که نویسنده آن از حوادثى الهام گرفته که در دربار خلیفه، مأمون(833 ـ 813م) مشاهده کرده است، تردید کنیم. این خلیفه به خاطر حمایت از مشاجراتى که در این مکاتبه ثبت شده، مشهور است.(22) محتویات مکاتبه به شکلى نیست که نتوان آن را به قرن نخست زمامدارى عباسیان متعلق دانست. در نتیجه، سخن نویسنده را باید پذیرفت و تاریخ این اثر را نیمه دوم این قرن دانست.
مؤلف مکاتبه هاشمى/کندى، کاملا ناشناخته است. به احتمال زیاد، او یک نسطورى بوده باشد، واقعیتى که به هیچ وجه مانع از آن نمى شد که از استدلالات تثلیث گرایانه ابورائطه یعقوبى استفاده کند. به علاوه، بسیار بعید است که اسامى ضمیمه شده به نامه ها، اسم افراد حقیقى باشد. تمامى عناصر سه گانه هر اسم بیانى منظم از دو مذهب، یعنى اسلام و مسیحیت است. با آن که تمامى عناصر هر اسم، کاملا در میان اسامى معاصران رواج داشته، تقارن منظم آنها در این مورد حاکى از آن است که آنها تنها به شخصیت ادبى و نه حقیقى اشاره داشتند. به علاوه، به سختى مى توان باور کرد که متفکر مسلمانى در دربار مأمون، طرفدار تصویرى تلخیص شده از اسلام به شکلى باشد که در این مکاتبه یافت مى شود و تنها مقدمه اى براى ردیه کندى است; یا چه کسى مى تواند با اثرى که به این شکل منفى، اسلام، قرآن و حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معرفى مى کند، ارتباط برقرار کند. یک ویژگى بارز دفاعیه کندى از مسیحیت، که آن را در میان دفاعیه هاى سریانى یا عربى در قرن نخست زمامدارى عباسیان، منحصر به فرد مى سازد، سخن گفتن بى پرده آن در رد مدعیات دینى اسلام است. لحن این رساله گستاخانه است و قرآن و پیامبر را به شکلى تحقیر مى کند که یادآور رساله هاى جدلى یونانى بر ضد اسلام است.(23) به همین خاطر، آرماند ابل7 نویسنده این مکاتبه را le Nicetas monde arabe نامیده است.(24)
سنت آخرالزمانى مسیحى به زبان سریانى یا عربى که به شکل داستان بحیراى مسیحى، براى نخستین بار در قرن نخست زمامدارى عباسیان پدید آمد، با دفاعیه هاى این زمان، ارتباط تنگاتنگى داشت. بحیرا نام یک راهب مسیحى است که طبق سنت اسلامى، پیامبرى محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را، هنگامى که در نوجوانى همراه با یک کاروان مکى به سمت سوریه سفر مى کرد، تأیید کرد.(25) او در میان جدلیان مسلمان قرن نخست عباسى، فردى مسیحى از آن نوع که به گفته قرآن براى مسلمانان خوشایند بود، (مائده: 82) معرفى شد و رفتارش با مسیحیانى که نسطوریان، یعقوبیان و ملکائیان آن زمان، نمایندگان آنان محسوب مى شدند و به مجادلات ضد اسلامى، مشغول بودند، در تضاد بود.(26) لذا عجیب نیست که نویسندگان دفاعیه پرداز مسیحى در آن دوره، و از جمله، نویسنده مکاتبه هاشمى/کندى چنین استدلال کنند که این راهب یک بدعتگذار بود و بر اساس مفاهیم دینى بدعت آمیز خود محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تحت تأثیر قرار داد. طبق داورى برخى از محققان، در نیمه دوم قرن نخست زمامدارى عباسیان، و احتمالا در زمان خلافت مأمون، داستان این راهب با افسانه مسیحى آخرالزمان دانیالى و حتى بینشى معادشناختى در هم تنیده بود. بر اساس این بینش، حکومت مسلمانان مرحله اى از تاریخ انسان است که در آینده، هنگامى که خداوند براى امت حقیقى خود پیروزى و صلح را به ارمغان آورد، از بین خواهد رفت.(27) این تفسیر آخرالزمانىِ حوادث حاکمیت اسلامى، در قرن نخست زمامدارى عباسیان در جامعه یهودى نیز رواج داشت. این واقعیت، پدیدارشدن روایت مسیحى افسانه بحیرا در این دوره را تأیید مى کند.(28)
دفاعیه هاى مسیحى به زبان سریانى و عربى، که طى قرن نخست زمامدارى عباسیان پدیدار شد، از اهمیت منحصر به فردى برخوردار است. بسیارى از متفکران مشهورتر مسیحى که به زبان عربى مى نوشتند، یعنى نویسندگانى مانند یحیى بن عدى (متوفاى 974م)، ائوتوخیوس اهل اسکندریه (متوفاى 940م)، ابن طیب (متوفاى 1043م)، الیاس نصیبینى (متوفاى 1049م)، یا سوروس بن مقفع (متوفاى 1000م) به دوره هاى متأخرتر متعلق بودند; اما کسانى که شیوه طرح مسائل در مجادلات مسیحیان و مسلمانان و روش بحث در مورد آنها به زبان عربى را تعیین کردند، جدلیان مسیحى و مسلمان در قرن نخست زمامدارى عباسیان بودند.
نکته جالب توجه این است که نخستین ظهور الاهیات مسیحى به زبان عربى که عمدتاً طى نیمه دوم قرن نخست زمامدارى عباسیان اتفاق افتاد، و موطن اصلى آن بین النهرین و عراق بود، با دوره اى زمانى که بر اساس تمامى شواهد موجود،کمى قبل از آن، تعداد زیادى از افراد مسیحى به اسلام گرویده بودند، منطبق است. شواهد متعددى براى رواج این پدیده تغییر دین وجود دارد. واضح ترین آنها متنى است که توسط جى. بى. سگال از یک وقایع نامه سریانى بدون امضا، مربوط به اواخر قرن هشتم نقل شده است. وقایع نویس این گونه لب به شکوه مى گشاید:
دروازه ها براى ورود آنها به اسلام باز شده بود. افراد هرزه و بى بندوبار به ورطه تباهى فرار کردند و علاوه بر بدن هایشان روح هاى خود را نیز ـ که تمامى آن چیزى است که مالک آنیم….ـ از دست دادند. آنها بدون کتک یا شکنجه … به ارتداد گرویدند. آنها بدون هیچ اجبارى، گروه هاى ده، بیست، سى، صد، دویست و یا سیصد نفره تشکیل دادند …، به حران رفتند و در حضور مقامات رسمى دولت مسلمان شدند. جمعیت زیادى…. از سرزمین هاى ادسا، حران، تِلاّ و رِسینا این کار را انجام دادند.(29)
قطعاً جامعه مسیحى با تحقیر به نوکیشان مى نگریست. از نظر آنان، این تغییر کیش ها تنها به قصد قدرت شخصى و پیشرفت اجتماعى صورت مى پذیرفت. به عنوان مثال، به گفته مؤلف مکاتبه هاشمى/کندى، مأمون بعد از آن که با اتهام عدم خلوص نیت کسانى که در دربار او مسلمان شدند، مواجه شد، چنین نظرى را ابراز کرد. او جواب داد:
من با اطمینان مى دانم که فلانى، فلانى، فلانى و فلانى مسیحى بودند. آنها با اکراه مسلمان شدند. در واقع آنها نه مسلمانند و نه مسیحى، بلکه فریبکارند. من باید چه کنم؟ چگونه باید عمل کنم؟ لعنت خدا بر تمامى آنان باد.(30)
مى توان از منابع دیگر شواهد بیشترى را از رواج جدى گرایش به اسلام در جامعه مسیحى طى نخستین قرن زمامدارى عباسیان به دست آورد. به عنوان مثال، ریچارد دبلیو. بولیت بر اساس تحلیل آمارى خود از آهنگ گرایش به اسلام در دوره قرون وسطى اظهار مى دارد که نیمه دوم این قرن آغاز اولین موج عظیم تغییر کیش در عراق، سوریه و حتى مصر است. طبق اصطلاح شناسى او، سال هاى 791 ـ 888 دوره «اکثریت اولیه» را تشکیل مى دهد، یعنى زمانى که بنا به حدس او، در یک «فرآیند فرصت طلبانه» بالغ بر 34 درصد از جمعیت مسیحى به اسلام گرویدند.(31)
قطعاً چنین موقعیت هایى کافى بود تا جامعه مسیحى را براى پدیدآوردن دفاعیه هایى علیه مدعیات دینى اسلام تشویق کنند. اگر چه ممکن است که این دفاعیه پردازى ها، حداقل به ظاهر، خطاب به مسلمانان صادر شده باشد، اما مى توان حدس زد که مخاطب اولیه آنها خود جامعه مسیحى است. هدف این دفاعیه ها آن بود که روند گرایش به اسلام با این استدلال که منطقاً تنها مسیحیت و آموزه هاى آن شایسته اعتقاد است، متوقف شود.
از طرف دیگر، به محض این که دفاعیه پردازان مسیحى فعالیت خود را به طور جدى آغاز کردند، تلاش هاى آنان موجب مقابله به مثل متفکران مسلمان شد. با تقلا و کوشش زیاد مى توان این واکنش را در رشد و گسترش محدودیت هاى اجتماعى که در نیمه اول قرن نخست زمامدارى عباسیان، طبق «عهدنامه مشهور عمر» بر اهل ذمه تحمیل مى شد، مشاهده کرد. در حدود سال 800 میلادى، فرآیند شرح و تفسیر این سند آغاز شد. در این فرآیند، عالمان فقه، آن را به شکل سنتى مرسوم درآوردند(32) و در پایان قرن نخست زمامدارى عباسیان، خلیفه متوکل (847 ـ 861م) تلاش کرد که در یکى از اندک سیاست هاى آشکار و ضدمسیحى دولت در تاریخ اسلام، این عهدنامه را به قانون لازم الاجراى سرزمین تحت سلطه خویش تبدیل کند.(33)
بخشى از رنجش مسلمانان از استدلالات دفاعیه پردازان مسیحى در قرن نخست زمامدارى عباسیان، در رساله اى ثبت شده که جاحظ کمى قبل از سال 847 میلادى علیه آنان نوشت و عاملى مؤثر در اقدامات ضد مسیحى متوکل بود.(34) جاحظ در رساله خود چنین مى گوید:
هیچ یک از یهودیان، مجوس و صابئان به شدتِ مسیحیان این جامعه را تحت فشار قرار نداده است. واقعیت آن است که آنان تعارض را از احادیث ما و گزارش هایى که داراى اِسناد ضعیف است و آیات متشابه کتاب مقدس ما پیدا مى کنند، سپس مشغول بحث با انسان هاى مرعوب در میان ما مى شوند. آنها این مسائل را از افراد عادى ما سؤال مى کنند و آنچه از سؤال هاى مرتدان و زنادقه ملعون بدانند از آنان مى پرسند، تا حدى که اغلب با این کار، از پسِ دانشمندان و افراد بلند مرتبه ما نیز برمى آیند. آنها در میان توانمندان به بحث و مناظره مى نشینند و ضعفا را فریب مى دهند. یک عامل مشکل آفرین هم این است که هر مسلمان خود را یک متکلم مى داند و هیچ کس دیگرى هم آن قدر کارکشته و ماهر نیست که علیه این انسان هاى منحرف استدلال کند.(35)
ادامه دارد…
پی نوشت ها :
1. M. F. NAU, Un colloque du patriarche Jean avec l’emir des Agareens et faits divers des annees 712 a 716, Journal asiatique, 11th sereies, 5(1915), pp. 225-79. Cf. also H. AMMENS, A propos d’un colloque entre le patriarche jacobite Jean I er et Amr ibn al-As, Journal asiatique, 11th series, 13 (1919), pp. 97-110.
2. Cf. Addai SCHER, Theodorus bar Koni Liber Scholiorum (CSCO, vols. 55 and 69; Paris 1910 and 1912). Chapter ten in vol. 69, pp. 231-84. Cf. also Sidney H. GRIFFITH, Chapter Ten of the Scholion: Theodore bar Koni’s Anti-Muslim Apology for Christianity, Orientalia Christiania Periodica, 47 (1981), pp. 158-188; ID, Theodore bar Koni’s Scholion, a Nestorian Summa Contra Gentiles from the First Abbasid Century, East of Byzantium: Syria and Armenia in the Formative Period; Dumbarton Oaks Symposium, May 9-11, 1980.
3. A. MINGANA, Timothy’s Apology for Christianity, Woodbrooke Studies, 2 (1928), pp. 1-162.
براى یک برگردان سریانى کوتاه رک:
A. VAN ROEY, Une apologie syriaque attribuee a Elie de Nisibe, Le Museon, 59 (1946), pp._381-97.
براى روایت هاى عربى رک:
Hans PUTMAN, L’eglise el l’islam sous timothee I (Beyrouth, 1975); Robert CASPAR, Les versions arabes du dialogue entre le Catholicos Timothee I et le calife al-Mahdi, Islamochristiana, 3 (1977), pp. 107-75.
4. Cf. Raphael BIDAWID, Les Littres du patriarche nestorien Timothee I (Studi e Testi, 187: Citta del Vaticano, 1956), pp. 32-3, 63.
یک ترجمه انگلیسى از نامه شماره .4 تیموتى که در مجموعه روبه رو موجود است، رساله فوق لیسانس توماس هورست در دانشگاه کاتولیک آمریکا در واشنگتن دى سى در سال 1981 بوده است:
MS. Vat. Siriaco 605, ff. 216v-244v.
5. Cf. A. VAN ROEY, Nonnus de Nisibe; traite apologetiqe (Bibliotheque du Museon, v. 21; Louvain, 1948).
6. I. ARENDZEN, Theodori Abu Kurra de cultu imaginum libellus e codice arabico nunc primum editus latine versus illustratus (Bonn, 1877); Constantin BACHA, les oeuvres, arabes de Theodore Aboucara eveque d’Haran (Beyrouth, 1904); ID., Un traite des oeuvres arabes de Theodore Abou-Kurra, eveque de haran Tripoli de Syrie and Rome, 1905; George GRAF, Die arabischen Schriften des Theodore Abu Qurra, Bischofs von Harran (ca. 740-820) (Forschung zur christlichen literature Dogmengeschichte, X. Band. 3/4 Neft; Paderborn, 1910); Louis CHEIKHO, Mimar li-Tadurus Abi Qurrah fi Wugud al-Haliq wa-d-Din al-Qawim, al-Machriq, 15 (1912), pp. 757-74; 825-42; George GRAF, Des Theodor Abu Kurra Traktat uber den Schopfer und die wahre religion (Beitrage zur Geschichte der Philosophie des Mittelalters. Texte und Untersuchungen, Band XIV, Heft. 1; Munster i.W., 1913); Ignace DICK, Deux ecrits inedits de Theodore Abuqurra, Le Museon, 72 (1959), pp. 53-67; Sidney H. GRIFFITH, Some Unpublished Arbic Sayings Attributed to Theodore Abu Qurrah, Le Museon, 92 (1979), pp. 29-35.
براى آثار ابوقره که فقط به زبان یونانى باقى مانده اند، رک:
J. P. MIGNE, Patrologiae, Cursus Completus, Series Graeca (161 vols. In 166; Paris, 1857-87), vol. 97, cols. 1461- 610.
براى یک تحقیق جدید و جامع درباره ابوقره رک:
Ignace DICK, Un continuateur de saint Jean Damascene: Theodore Abuqurra, eveque melkite de Harran, Proche- Orient chretien, 12 (1962), pp. 209-23, 319-32; 13 (1963), pp. 114-29.
7. Alfred GUILLAUME, Theodore Abu Qurra as Apologist, Moslem World, 15 (1925), pp. 42-51.
8. George GRAF, Geschichte der christlichen arabischen literature (vol. 2, Studi e Testi, 133; Citta del Vaticano, 1947), pp. 21-3.
9. Cf. George GRAF, Die Schriften des Jacobiten Habib Ibn Hidma Abu Raita (CSCO, vols. 130 and 131; Louvain, 1951).
10. Cf. Sidney H. GRIFFITH, Habib ibn Hidmah Abu Raitah, A Christian Mutkallim of the first Abbasid Century, Oriens Christianus, 64 (1980), pp. 161-201.
11. Michel HAYEK (ed.), Ammar al-Basri, Apologie et controverses, (Beyrouth, 1977).
معرفى و خلاصه رسالات به زبان فرانسه در نشریه روبه رو نیز موجود مى باشد:
Islamochristiana, 2 (1976), pp. 69-113.
12. Cf. Margaret DUNLOP GIBSON, An Arabic Version of the Acts of the Apostles and the Seven Catholic Epislles;…. with a Treatise on the Triune Nature of God Studia Sinaitica, 7; (London 1899), pp. 75-107. Cf. also J. Rend el HARRIS, A Tract on the Triune Nature of God, American Journal of Theology, 5 (1901), pp. 75-86. .
13. K. VOLLERS, Das Religionsgesperach von Jerusalem (um 800 D); aus dem Arabischen Ubersetzt, Zeitschrift fur kirchengeschichte, 29 (1908), pp. 29-71, 197-221; and GRAF, 1947, pp. 28-30.
14. Cf. Rachid HADDAD, Hunain ibn Ishaq Apologiste chretien, Arabica, 21, (1974), pp. 292-302; Paul NWIA, Un dialogue islamo-chretien au ixe siecle, Axes, 9 (1976-77), pp. 7-21.
15. براى دفاعیه حنین رک:
Louis CHEIKHO, Vingt traits theologiques (beyrouth, 1920), pp. 143-46; paul SBATH, Vingt traits philosophiques etapologetiques d’auteurs arabes chretiens du IXe au XIVe siecle (Cairo, 1929), pp. 181-5.
براى دسترسى به متن کامل این مکاتبه رک:
Samir KHALIL and Paul NWIA, Patrologia Orientalis, 40, no. 183.
16. Cf. Anton Tien (ed.), Risalat Abd Allah b. Ismail al-Hashimi ila Abd al-Masih ibn Ishaq al-Kindi yad’uhu biha ilal-Islam warisalat Abd al-Masih ila al-Hashimi biha alayhi wa-yad’uhu ila n-Nasraniyyah, (London, 1885); GRAF, 1947, pp.135-45; G. TROUPEAU, al-Kindi, Abd al-Masih b. Ishaq, EI2, vol V., pp.120-1.
تلخیصى از این این مکاتبه را مى توان در منابع زیر یافت:
William MUIR, The apoplogy of al-Kimdi; written at the court of al-Mamun (c. A. H 215; A. D. 830), in defense of Christianity against Islam (London, 1887); Armand ABEL, L’apologie d’al-Kindi et sa place dans la plemique islaamo-chretienne, Atti della Accademia Nazionale dei lincei, 361 (1963), pp. 501-23; George C. ANAWATI, Polemique, apologie et dialogues islamo-chretiens. Positions classiques, medievales et positions contemporaines, eunttes Docete, 22 (1969), pp. 380-92.
چنین اعلام شده که به زودى یک ویرایش جدید از این مکاتبه توسط انتشارات زیر به چاپ خواهد رسید:
Pasteur G. Tartar of the Union des Gryants Monotheistes, Combs-La-Ville, France.
17. Jose Munoz SENDINO, Al-Kindi, Apologia del Cristianismo, Miscelania Comillas 11 and 12 (1949), pp. 339-460; James KARITZECK, Peter the Venerable and Islam (Princeton, 1964), pp. 101-7.
18. Cf. MUIR. op. cit. pp. 13 ff.
19. Cf. GRAF, op. cit., 1951, vol. 131, pp. 32-6.
20. به عنوان مثال رک:
L. MASSIGNON, Al-Kindi, Abd al-Masih b. Ishak, EI1, Vol. II, p. 1080; P. KRAUSS, Beitrage zur islamischen Ketzergeschichte, Rivista degli Studi Orientali, 14 (1933), pp.335-79.
کراوس مدعى است که مکاتبه هاشمىـکندى بر کتاب زمرد نوشته ابن راوندى (متوفاى 910) مبتنى است. ابن راوندى یک معتزلى بود که بعدها زندیق شد و یک کتاب جدلى علیه نبوت محمد(صلی الله علیه واله) و وثاقت قرآن به عنوان یک کتاب وحیانى نوشت. استدلال کراوس مشتمل بر شباهت هاى موضوعى متعددى بین استدلال هاى به کار رفته در نامه کندى و کتاب ابن راوندى است. به گمان وى این شباهت ها مى تواند به این نتیجه منتهى گردد که نویسنده مسیحى از کتاب ابن راوندى بهره برده بود. ظاهراً دیدگاه هاى کراوس توسط گراف در اثر زیر مورد تأیید قرار گرفته است.
G. GRAF, GCAL, op. cit., vol. IIp. 143; G. TROPEAU, al-Kindi, Abd al-Masih b. Ishak, EI2, vol. V, p. 120; Robert CASPAR et al., Bibliographie du Dialoge islamo-chretien, Islamo-christiana, I (1975), p.143.
مطالعه دقیق استدلال هاى کراوس نویسنده این مقاله را به این نتیجه رسانده که این استدلال ها قانع کننده نیستند. نخست آن که همان طور که خود کراوس در برخى مواضع گفته است این مشابهت ها تنها موضوعى هستند. به اذعان خود کراوس، در بین مشابهت ها، تفاوت هاى زیادى هم در بین مطالب نقل شده از دو نویسنده وجود دارد. نظریه کراوس مبتنى بر این تصور است که قبل از ابن راوندى هیچ سیاق و زمینه مسیحى وجود نداشت که در آن، اثر مؤلف مکاتبه هاشمى/کندى بتواند پدید آید. شواهدى که در این مقاله ارائه شده خلاف این نظریه را اثبات مى کند. در واقع اگر هیچ گونه وابستگى میان این دو نویسنده وجود مى داشت، با توجه به تحول دفاعیه هاى عربى مسیحیان در قرن نخست زمامدارى عباسیان، معقول تر به نظر مى رسد که ابن راوندى را تحت تأثیر مسیحیان بدانیم. قطعاً تعدادى از استدلال هاى او از کتابچه هاى جدلى مسیحیان بر ضد مسلمانان اخذ شده اند. به علاوه تا کنون استدلال هایى مانند این که قبل از ابن راوندى از جانب مسلمانان ارائه شده باشد، شناخته نشده است. همچنین گفته شده که ابن راوندى تحت تأثیر ابوعیسى وراق بوده است، یعنى مردى که قطعاً با آثار مسیحیان آشنا بود. رک: (ص12، شماره4) نتیجه آن که ابن راوندى مرهون دفاعیه پردازان مسیحى بود. رک: P. KRAUS (G. Vajda), Ibn Rawandi, EI2, vol. III, pp. 905-6.
21. Cf. SENDINO, art. Cit., pp. 346-7; HADAD, art. Cit., p.302, n. 1.
22. به عنوان مثال رک: به مطالبى که در مورد مأمون در منبع زیر آورده شده است:
William MUIR, The Caliphate, Its Rise, Decline, and Fall; From Original Sources (Edinburg, 1915), pp. 506-8.
23. Cf. Adel-Theodore KHOURY, Les theologiens Byzantins et l’islam; texts et auteurs (VIIIe-XIIIe siecle) (Louvain et Paris, 1969); ID., Polemique Byzantine comtre l’islam (VIIIe-XIIIe siecle) (Leiden, 1972).
24. ABEL, art. Cit., p. 523.
25. براى یک زندگى نامه مناسب رک:
A. ABEL, BAHIRA, EI2, vol. I, pp. 922-3.
26. براى سخنان جاحظ در رد مسیحیان رک:
J. FINKEL, Three Essays of Abu Othman Amr ibn Bahr al-Jahiz (Cairo, 1926), p. 14.
27. در منبع زیر متون سریانى و عربى این داستان با ترجمه اى انگلیسى منتشر شده اند:
R. GOTTHEIL, A Christian Bahira Legend, Zeitschrift fur Assyriology, 13 (1898), pp._189-242; 14 (1899), pp. 203-68; 15 (1900), pp. 56-102; 17 (1903), pp. 125-66.
براى توضیح و شرح این داستان و استدلال هایى که آن را از مجعولات زمان مأمون معرفى مى کنند، رک:
A. ABEL, L’Apocalypse de Bahira et la notion islamique de Mahdi, Annusire de l’Institut de Philologie et d’histoireorientales, 3 (1935), pp. 1-12; ID., Changements politiques et literature eschatologique dans le monde musulman, Studia Islamica, 2 (1954), pp. 23-43.
براى استدلالى که آن را جعل شده در زمانى متأخرتر مى داند رک:
GRAF, op. cit., 1947, pp. 145-9.
این اسطوره در قرن چهاردهم به دنیاى لاتینى زبان راه یافت. رک:
J. BIGNAMI-ODIER, and M. G. LEVI DELL AVIDA, Une version latine de l’Apocalypse syro-arabe de Serge-Bahira, Melangesd’archeologie et d’histoire, 62 (1950), pp. 125-48.
28. براى یک بحث مستوفا و کتاب شناسى مناسب در این زمینه، رک:
Bernard LEWIS, An Apocalyptic Vision of Islamic History, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 13 (1950), pp. 308-38.
براى پژوهشى گسترده تر که ادبیات آن از همین نوع است، اما تاریخ بسیار متأخرترى را مى پذیرد، رک:
M. STEINSCHNEIDER, Apocalypsen mit polemischer Tendenz, Zeitschrift der deutschen morgenlandischen Gesellschaft, 28 (1874), pp. 627-57; 29 (1878), pp. 162-6.
29. Segal, Edessa, `The Blessed City’ p. 206.
30. cf. Richard W. Bulliet, Conversion to Islam in the Medieral Period; an Essay in Quantitative History (Cambridge, Mass, 1979).
29. J. B. SEGAL, Edessa, ‘the Blessed city’ (Oxford, 1970), p. 206.
همچنین در مورد خطر اعمال مجازات علیه «مرتدان» در داستان بحیراى مسیحى رک:
GOTTHEIL, art. cit., 13 (1898), p. 237, 14 (1899), pp. 229-30.
30. TIEN, op. cit., p. 112.
31. Cf. Richard W. BULLIET, Conversion to Islam in the Medieval Period; an Essay in quantitative History (Cambridge, Mass., 1979).
32. Cf. A. S. TRITTON, The Califs and Their Non-Muslim subjects, A Critical Study of covenant of Umar (London, 1930); Antoine FATTAL, Le statut legal des non-musulman en pays d’islam (Beyrouth, 1958).
33. Cf. DOMINQE SORUDEL, Le Vizirat Abbasid de 749 a 936 (2 vols.; Damas, 1959), vol. I, pp. 271-86; ID., The Abbasid Caliphate, in P. M. HOLT et al. (eds.), The Cambridge History of Islam (2 vols.; Cambridge, 1970), pp. 126-7; F. E. PETERS, Allah’s Commonwealth; a History of Islam in the Near East 600-1100 A. D. (New york, 1973), pp. 450-3; M. A. SHABAN, Islamic History; a New Interpretation (Cambridge, 1976), pp. 72-80.
34. Cf. Ch. PELLAT, Gahiz a Bagdad et a Samarra, Rivista degli Studi Orientali, 27 (1952), pp. 57-8; ID., Gahizana III’ essai d’inventaire de l’ceuvre gahizienne, Arabica, 3 (1956), p. 170.
35. J. FINKEL (ed.), Three essays of Abu Othman Amr Ibn Bahr al-Jahiz (Cairo, 1926), pp._19-20.
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب