نویسنده: محمد تقی سهرابی فر
ریشه های حسد
خودبینی و خودخواهی، چه فتنه ها که بر نمی انگیزد.زشتی ها را می پوشاند و گاه آن ها را زیبا هم نشان می دهد و انسان اسیر خود، نمی تواند واقعیت خود را ببیند.
از سوی دیگر همین صفت نسبت به دیگران برعکس کار می کند؛ یعنی انسان خودخواه خوبی های دیگران را نمی بیند و عیب هایشان را دو چندان می بیند و این گونه خود را برتر از دیگران می یابد. گمان می کند که او باید بیش تر مورد احترام باشد، افزون تر از دیگران برخوردار باشد، دیگران به او سلام کنند، دیگران به احترامش از جا بلند شوند، دیگران به حضور او بروند یا به او تلفن بزنند؛چرا که شایستگی های او و شرف و مقام او بالاتر است!(1)
غافل از این که بالاترین انسان ها، متواضع ترین آن ها نیز بوده اند. ببینید.
پیامبراسلام (ص) را که بر بالاترین سکوی قهرمانی انسانیت ایستاده است و درعین حال،درسلام کردن برهمه پیشی می گیرد و در مجلس ها جایگاه خاصی برخود بر نمی گزیند.
خلاصه این که خودبینی سراز تکبر در می آورد و تکبر صفتی خانمان براندازاست. ابلیس با آن مقام بالایی که در پیشگاه خدا داشت، به خاطرتکبرش نسبت به آدم،از درگاه الهی رانده شده است. (2) او خود را برتر از آدم دید و حسادتش نسبت به آدم گل کرد.
ور حسد گیرد تو را در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو
کو زآدم ننگ دارد از حسد
با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه ای زین صعب تر در راه نیست
ای خنک آن کش حسد همراه نیست (3)
وقتی خداوند علت سجده نکردن را از ابلیس جویا شد،او خود را با آدم مقایسه کرد و گفت: تو مرا از آتش خلق کردی،ولی آدم را از گل آفریدی. (4) او آتش را برتر از گل می دانست و بدین سان خود بزرگ بینی اش سر از حسادت در آورد.تا جایی که دست از بندگی خدا شست و لعنت الهی را تا قیامت به جان خرید.فیض کاشانی داستان دیگری را درباره عاقبت عجب و خودبزرگ بینی نقل می کند:
امام صادق (ع) فرمود: «بپرهیزید از حسد و بر یکدیگر حسد نورزیده.»
آن گاه فرمود: «یکی از برنامه های حضرت عیسی، گردش در شهرها بود. در یکی از سفرهایش، یکی از اصحاب خود را که کوتاه قد بود و از ملازمین حضرت بود، همراه خود برد. در بین راه به دریا رسیدند؛ عیسی (ع) با نام خدا پای روی آب گذاشت و شروع به رفتن کرد. آن ملازم هم سخن عیسی را تکرار کرد و به دنبال او روی آب حرکت کرد. در وسط دریا عجب (خود بزرگ بینی) بر نفس او داخل شد و با خود گفت: عیسای پیامبر (ع) روی آب راه می رود، من هم بر روی آب راه می روم، پس برتری او از من در چیست؟ همین که این حرف را زد، در آب فرو رفت و از عیسی (ع) کمک طلبید.حضرت دست او را گرفت و از درون آب بالا کشید و به او فرمود: «چه گفتی که در آب فرو رفتی؟» حقیقت خیال درونی خود را گفت. فرمود: «خود را در غیر جایگاهی که خدا برایت معین کرده، قرار دادی و مورد غضب خدا قرار گرفتی؛ پس توبه کن تا منزلت سابق را بازیابی».او توبه کرد و پشت سر عیسی به راهش ادامه داد».آن گاه امام صادق (ع) فرمود: «از خدای بترسید و از حسد پرهیز نمایید» (5)
علاوه برتکبر و عجب، می توان عامل دیگری را به عنوان ریشه حسد معرفی کرد. کسانی که در معرض توجهات دیگران قرار گرفته اند و بر حسب اهمیت شغل و مقام و شخصیت، توجهات دیگران را به خود جلب می کنند، از قدرت و فعالیت جسمی و روحی بیش تری برخوردار بوده و زندگی با نشاطی دارند. بشر به طور طبیعی و فطری و بدون این که به
مکانیسم ارتباطات روحی دیگران آگاهی داشته باشد و یا به آثار و نتایج مفید و مثبت آن در طول زندگی پی برده باشد،طبعاً از توجهات روحی دیگران احساس شادی می نماید و تحت تأثیر آن به حرکت و فعالیت بیش تری نایل می شود.
نیاز بشر به توجه دیگران در دنیا کودکان، واضح ترخود را نشان می دهد. آن ها به محض این که خود را شناختند و بین خود و دیگران فرق گذاشتند،از مورد توجه قرار گرفتن، خرسند می شوند و اگر روزی کم تر مورد توجه قرار گیرند، بدون هرگونه پنهانکاری ناراحتی خود را ابراز می کنند.
کودکی را در نظر بگیرید که تا دیروز محبوب پدر و مادر بوده،اما اکنون این کودک رقیب جدیدی پیدا کرده است. نوزادی وارد این خانواده شده است که همه نگاه ها را به خود جلب کرده است، توجه پدر و مادر و دیگران به کودک قبلی، به نصف، بلکه کم تر کاهش یافته است. نیاز فطری کودک به توجه دیگران از یک سو و مانع شدن نوزاد ازاین توجه،از سوی دیگر، حسادت ناخودآگاهی را در دل کودک می پروراند.
این قضیه درکودکان به خاطر سادگی آنان، زود خودنمایی می کند.اما در بزرگ ترها می تواند مخفی مانده و تبدیل به عقده روحی شود و عواقب بس خطرناکی داشته باشد. داستان حضرت یوسف (ع) و برادرانش را خواندید و دیدید که نیاز برادران به توجه پدر و توجه بیش تر پدر به یوسف، چه مشکل بزرگی را پدید آورد.
نتیجه این که یکی از عوامل حسادت و رشک ورزی نیاز غریزی به مطرح شدن و مورد توجه قرار گرفتن است که اگر ارضای این نیاز با مطرح شدن دیگری به مخاطره افتد،او در معرض حسادت قرار خواهد گرفت.
ریشه های حسد در نگاه دانشمندان اخلاق
علامه مجلسی از بعضی علمای اخلاق نقل می کند که اسباب و ریشه های حسد هفت چیز است:
1. عداوت و دشمنی؛
2. تعزز؛یعنی من این گونه بیندیشم که صاحب نعمت به خاطر آن نعمت،متکبر شده و به من فخر فروشی خواهد کرد و از این رو زوال آن نعمت را آرزو می کنم.
3. کبر؛گاه حسود خود متکبراست و راه عملی کردن تکبرش را زوال نعمت از صاحب نعمت می داند.
4. تعجب؛بعضی وقت ها تعجب و غیره منتظره بودن نعمت باعث حسد می شود؛ مانند گروهی که به رسولان الهی ایمان نمی آوردند و حسادت می ورزیدند و می گفتند: «شما بشری مثل ما هستید؛»(6) «آیا به انسان هایی همچون خود ایمان بیاوریم». (7)
5. ترس؛شخص حسود از این که صاحب نعمتی از برخورداری خود سوء استفاده کند و مزاحمت هایی برای او ایجاد کند و یا این که مبادا او
فراموش شود و مورد بی توجهی قرار بگیرد،می ترسد و همین ترس باعث حسادت او می شود.
6. علاقه زیاد به ریاست؛رسیدن به ریاست در صورتی عملی می شود که تو خود را بالاتر از دیگران نشان دهی و یکی از راه های آن این است که دیگران نعمت ها و داشته ای خود را از دست بدهند و تو برای رسیدن به محبوب خود- یعنی ریاست – آرزوی فقر و نداری دیگران را می کنی و این گونه است که حب ریاست، به حسادت می انجامد.
7. ناپاکی و آلودگی سرشت و طینت؛ بعضی هیچ کدام از شش عامل بالا را ندارند، ولی همچنان چشم دیدن موقعیت ها و نعمت های دیگران را ندارند، این جا است که ریشه حسد را باید در خباثت باطن و درونی آن ها جست و جو کرد. (8)
ریشه اصلی حسد ازنگاه امام خمینی
امام خمینی (ره) با دقت در عوامل هفت گانه حسد،همه یا بسیاری از آن ها را به یک عامل ارجاع می دهد و آن احساس ذلت و خواری نفس است.
هرگاه انسان در برابر دیگران احساس حقارت کند، همین حسّ می تواند سرچشمه حسادت ها شود؛مگر این که تربیت نفس مانع از ریشه دوانی این بیماری گردد.
امام راحل در این باره می فرماید:از برای حسد،اسباب بسیاری است که عمده ی آن به رؤیت ذلّ نفس [خود
را ذلیل دیدن] برگردد… وقتی که غیر را کامل دید،دراو یک حالت ذلّ و انکساری رخ دهد که اگر عوامل خارجیه و مصلحات نفسانیه نباشد،حسد تولید کند. (9)
شاید پرسشی بجا ذهن شما را مشغول کند و آن این که در چند صفحه گذشته از تأثیر عجب و خودبزرگ بینی برحسد ورزی گفتیم، اما اکنون ریشه اصلی حسادت را احساس خواری و ذلت بیان می کنیم؛ این دو سخن چگونه با هم سازگاری دارند؟ پاسخ این پرسش را از زبان یک روان شناس نقل می کنیم. وی درباره نشانه های بیماری عجب می گوید:
علایم بارز این اختلال شخصیت، عبارت است از: احساس شدید خود مهم بینی و شاخص بون، تخیلات شدید و همیشگی درباره موفقیت،احتیاج شدید به خودنمایی و جلب توجه و تحسین دیگران،اختلال بین فردی و عاطفی؛مانند اتکا و استثمار دیگران..
در بسیاری ازموارد این احساس خود مهم بینی با احساس بی ارزشی توأم می شود. اگر درامری به طور کامل موفق نباشد، احساس حقارت می کند. (10)
باید دانست که امام خمینی (ره) علاوه بر خود ذلیل بینی،عامل دیگری را نه فقط برای حسد، بلکه برای همه ناهنجاری های اخلاقی معرفی می کند و آن ضعف ایمان است. در این زمینه بخشی از کلام امام را بیان می کنیم:
آن کس که حسد می ورزد و زایل شدن نعمت غیر را آرزو کند و کینه صاحب نعمت را در دل دارد،بداند که ایمان ندارد که حق تعالی از روی صلاح تام این نعمت را نصیب او کرده و دست فهم ما از آن کوتاه است و بداند که ایمان ندارد به عدل خدای تعالی و قسمت را عادلانه نمی داند. تو در اصول عقاید می گویی خدای تعادل عادل است،این جز لفظ چیز دیگر نیست. ایمان به عدل با حسد منافی است. (11)
حسدورزی بر دیگران، اعتراضی غیرمستقیم به خداوند است. خدایا چرا فلان نعمت او را به فلانی داده ای؟ حسود شاید با چند دلیل و برهان، خداوند و صفات او؛ همچون عدالت و حکمت و علم را به اثبات رسانده باشد، اما به تقسیم روزی که کار خداوند است، اعتراض می کند و این اعتراض نشانگرآن است که اعتقاد او تنها لقلقه زبان بوده، از حد قیل و قال تجاوز نکرده و قلب او جای نگرفته است. ایمان به این که کارهای الهی حکیمانه و عادلانه است، جایی برای حسادت و آرزوی نابودی نعمت دیگری باقی نمی گذارد.
ان ابی لیلی،قاضی زمان منصور دوانقی بود. منصور گفت:بسیار قضایای شنیدنی و عجیب نزد قضاوت می آورند مایلم یکی ازآن ها را برایم نقل کنی.
ابن ابی لیلی گفت: روزی پیرزنی افتاده نزدم آمد و با تضرع تقاضا می کرد و از حقش دفاع کنم و ستمکار را کیفر نمایم.
پرسیدم از چه کسی شکایت داری؟ گفت: دختر برادرم. دستور دادم او را احضار کردند.وقتی آمد زنی بسیار زیبا و خوش اندام بود. علت شکایت را پرسیدم و او اصل قضیه را به این ترتیب تعریف کرد: من دختر برادر این پیرزن و او عمه من است. من که کودک بودم، پدرم مرد و همین عمه مرا بزرگ کرد و در تربیت من هم کوتاهی ننمود تا این که بزرگ شدم. با رضایت خودم مرا به ازدواج مرد زرگری در آورد.
زندگی بسیار راحت و عالی داشتم. تا این که عمه ام بر زندگی من حسد برد. از آن پس همیشه دختر خود را می آراست و جلوی شوهرم جلوه می داد تا او را فریفت و دختر را خواستگاری کرد. همین عمه ام شرط کرد در صورتی دخترش را می دهد که اختیار من از نظر نگهداری و طلاق به دست او باشد،شوهرم هم قبول کرد. مدتی گذشت؛ عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا شدم.دراین ایام شوهر عمه ام در مسافرت بود؛ازمسافرت بازگشت و نزد من آمد و مرا دلداری می داد.
من هم آن قدرخود را آراستم و ناز و کرشمه کردم تا دلش را در اختیار گرفتم. تقاضای ازدواج با من را کرد. گفتم: راضی ام به این شرط که اختیار طلاق عمه ام در دست من باشد، قبول کرد.
بعد از عقد،عمه ام را طلاق دادم و به تنهایی بر زندگی او مسلط شدم. مدتی با این شوهرم به سر بردم تا از دنیا رفت.
روزی شوهر اولم پیش من آمد و اظهار تجدید ازدواج کرد؛گفتم: من هم راضی ام اگر اختیارطلاق دختر عمه ام را به من واگذاری،او قبول کرد. دو مرتبه با شوهر اولم ازدواج کردم. چون اختیار داشتم؛ دختر عمه ام را طلاق دادم.اکنون شما قضاوت کنید که من هیچ گناهی ندارم،غیر از این که حسادت بی جای همین عمه ام را تلافی کرده ام.(12)
آری حسادت گاهی زندگی یک یا چند نفر و یا چند خانواده را متزلزل می کند فتنه ها بر می انگیزد انسان ها را نسبت به هم دشمن می کند.
احساس حقارت از نگاه روان شناسی
گفتیم که امام خمینی (ره) احساس حقارت را ریشه اصلی بیماری حسادت می داند. مناسب است که از بعد روان شناسی نگاهی بر احساس حقارت کنیم.
شخصیت و روان آدمی از نقطه نظر تأثیرپذیری و انعکاس،نسبت به عوامل گوناگون محیط،از پیچیده ترین ابعاد خلقت انسان می باشد. دانش روان شناسی به کمک سایر رشته های علمی و بسط و توسعه امکانات تحقیقی، هر روز به کشف سیمای جدیدی از قلمرو اعصاب و روان نایل می شود. عقده حقارت، خود یکی از صدها عارضه شناخته و ناشناخته ای است که بر شخصیت و عواطف آدمی تأثیر می گذارد و در زمینه های خاص علایم خود را آشکار می کند.
در حقیقت،اصطلاح عقده حقارت- به معنای وسیع و کلی- در بر گیرنده تمامی انعکاسات و نشانه های ظاهری شخصیت است که بروز آن ها در افراد، نمایشگر علت های درونی خاصی از قبیل نداشتن اعتماد به نفس، احساس تقصیر و گناه،عدم اعتقاد به لیاقت و کفایت خود،بدبینی و یأس و سرخوردگی و نظایرآن می باشد.
به عبارت کوتاه تر کلیه احساسات، تمایلات و انعکاسات شخصی که در بطن خود، انگیزه هایی چون حسّ عدم اعتماد به خود و یا کمبود شایستگی در مقابله با محیط را دارند، نمودهایی از احساس حقارت درونی هستند که به عقده حقارت تعبیر می شوند. لازم به گفتن است که حسادت یکی از آثار شوم احساس حقارت است. روان شناسان آثار دیگری همچون فخرفروشی، سرزنش خویشتن، سرزنش دیگران، دلیل تراشی، کناره جویی، خیال بافی و پرخاشگری بیان می کنند. در این نوشتار جهت پرهیز از دور شدن از موضوع، تنها به بررسی رابطه احساس حقارت با حسد می پردازیم. (13)
بنابراصول و قواعد روان شناسی آدلر (14) هرگونه برخورد و اقدامی که غرور ذاتی و اعتماد به نفس یک فرد را از او سلب کند، می تواند عامل موثری در بروز احساس حقارت در ضمیر وی به شمار آید و تدریجاً او را به صورت فردی ناسالم و علیل از جهت روانی در آورد و در جامعه رها سازد. ترس در حکم هسته مرکزی و عامل اصلی احساس حقارت است.
از امام علی (ع) نیز نقل شده است که:«الجبن ذلّ ظاهر»؛ (15) ترس و بزدلی ذلتی آشکاراست.
از این رو هرگاه شخص در یک دوره زمانی در معرض خشونت و سلطه جویی و سایر عوامل بازدارنده قرار گیرد و این موجب شود که ترس در ضمیر او جایگزین شود و شخصیت او متزلزل کند،چنین آدمی نسبت به تمامی مسائل زندگی با دیدی منفی خواهد نگریست. بهتربگوییم: به جای این که مراحل رشد و تکامل شخصیت را با جسارت و اعتماد و اتکا به نفس طی کند، می خواهد به دوره طلایی آسایش و امنیت زمان طفولیت بازگردد؛زیرا در عهد کودکی او نیاز و اجباری به تصمیم گیری و قبول مسؤولیت نداشت.به عبارت دیگر، برای گریز از ترسی که بر وجودش استیلا یافته است،شخصیت ناتوانش در حصار صلح و آرامش روزگار کودکی پناه می جوید.
این است بیان حالات کودکانه بسیاری از افراد بالغ که درحقیقت نوعی عقب افتادگی و گرایش به خوی و خصلت بچه گانه است. دکتر پارسا شکست و ناکامی را عامل به وجود آمدن احساس حقارت دانسته و می نویسد:
یکی ازجلوه های بارز ناکامی های شدید، احساس حقارت یا خوارخویشتنی است که فرد به گونه ای آگاهانه به ناتوانی و ناشایستگی خود پی می برد و در مقایسه با دیگران خود را پایین تر و درمانده تر از آنان احساس می کند. دانش آموزی که دو سال پیاپی در امتحانات نهایی دوره
دبیرستان مردود می شود، وقتی خود را با دانش آموز هم کلاسش مقایسه می کند که در نخستین امتحان نهایی با معدل ممتاز پذیرفته می شود،احساس حقارت به او دست می دهد. (16)
چگونگی ظهور احساس حقارت
هنگامی که احساس حقارت بر ضمیر پنهان شخص نقش بندد و ماهیت عاطفی پیدا کند، بازتاب آن در چگونگی روابط و مناسبات او با دیگران و همچنین در قضاوت و ارزیابی شخص نسبت به خودش ظاهر می شود. انعکاس خارجی این احساس در مردان، عبارت است از: دستپاچگی و اضطراب در صحبت کردن یا نطق و خطابه، دقت و وسواس در آراستگی ظاهر و وضع لباس، کفش و امثال این ها و نیز حساسیت بیش از حد نسبت به نظر و عقیده دیگران درباره ایشان.
در زنان به صورت مدپرستی- یعنی افراط در تغییر آرایش سر و صورت و رنگ مو و مدل لباس و کفش و جوراب، به تبعیت از مد روز، تمایل به غیبت، عیب جویی و تحقیرسایر زنان خود را نشان می دهد. روشن است که احساس حقارت، یک نوع مقایسه خود با دیگران را به همراه دارد.
دراین مقایسه خود را بازنده و حقیر دیدن و دیگران را برتر و پیروز پنداشتن،حسادت فرد را نسبت به رقیبان بر می انگیزد.توجه به این نکته نیز مفید خواهد بود که در منجر شدن احساس حقارت به رشک ورزی تفاوتی بین زن و مرد نیست؛گرچه شکل ظهور حسادت درآن ها متفاوت باشد.
گاه به کسانی بر می خوریم که نسبت به همه چیز و همه کس نظر خورده گیری و بهانه جویی دارند. در نظر اینان همه خطاکار و مقصرهستند و هیچ چیز وجود ندارد که بتواند رضایت خاطر ایشان را جلب نماید. این طرز تلقی و نگرش خاص در هر انسانی مشاهده شود، نشانه واکنشی جبرانی در قبال آگاهی به حقارت خود است. هرکس در چنین موقعیتی قرار گیرد، شهامت و قدرت مبارزه خود را از دست می دهد و در برابر مشکلات و پیشامدها دستخوش ضعف و تردید می شود. مسیر تحول شخصیت فرد در این شرایط عبارت خواهد بود از: تزلزل در تصمیم و از دست دادن ثبات در روحیه و رفتار، نامشخص شدن هدف ها و منظورها، فقدان اعتماد به قابلیت شخصی و بالاخره خودداری مصرانه از پذیرفتن زندگی و گریز از واقعیت ها به وادی میخوارگی، اعتیاد، قمار، زندگی انگلی، سربار دیگران شدن و امثال آن.
از سوی دیگر، هرگاه ترس در اعماق ضمیر فردی خانه کند از گروه آدم های ستیزه جو و متجاوز باشد، در این صورت برای رهایی از احساس ترس و حقارت و تحمیل شخصیت خویش بر دیگران، رفتاری جسارت آمیز و تجاوزکارانه از خود نشان می دهد.
این گونه افراد،ظاهری پرخاشگر، زورگو و متکبرپیدا می کنند، خودستا و گزافه گو و مدعی و طلبکار می شوند، خودنمایی و تظاهر در لباس پوشیدن، حرف زدن و حرکات آن ها کاملاً مشخص و قابل لمس است.به طورکلی، زورگویی و تجاوز و خودستایی و رفتارها و حالت های غیرعادی و مبالغه آمیز، می توانند نشانه هایی از احساس عدم قابلیت و احساس حقارت در شخص باشند.
پیامدهای فردی حسد
روشن است که حسد نمی تواند حتی یک درصد نتیجه مثبت داشته باشد. بزرگان دین و علمای اخلاق، مطالب بسیاری در این زمینه گفته و نوشته اند که برخی از آن ها در این نوشتار خواهد آمد و لکن مولای متقیان (ع)جان کلام را در یک جمله بیان کرده است و آن این که:
ثمره حسد بدبختی در دنیا و آخرت است. (17)
به راستی که بهتر از این نمی شود گفت؛ زیرا که حسود نه در دنیا و نه در آخرت خوشی و راحتی نخواهد داشت و ازاین نظر ترحم کردنی است.حضرت در حدیثی دیگر درباره حسادت می فرماید:
من هیچ ظالمی را که این قدر به مظلوم شبیه باشد ندیده ام. (18)
و همین سخنان پرمغز و هشدار دهنده کافی است تا خواب غفلت را کنار بزنیم و با هشیاری،هرگونه فکر حسد را از درون خود بیرون کنیم. باز هم تذکر این نکته ضروری است که حسادت یک بیماری هولناک است و ایمان و سلامت جسم و روح را از بین می برد. بیماری حسد از درون ما
بروز می کند و شیطان و هوای نفس آن را گسترش می دهند.اگرانسان متوجه ناراحتی روحی و قلبی خود شود، شیطان آن را توجیه می کند. پس باید به خدا پناه ببریم و مراقب و مواظب نفس خویش باشیم.
در وجود انسان حقیقتی به نام قلب قرار دارد که این حقیقت غیر از قلب جسمانی است، این قلب مربوط به روح انسان است. می توان گفت که سعادت و خوشبختی یا شقاوت و بدبختی انسان در همین قلب رقم می خورد. در اهمیت قلب همین بس که خداوند در حدیث قدسی فرموده است.
من در زمین و آسمان خود نمی گنجم، اما در قلب بنده مومنم می گنجم.(19)
طبق این حدیث، قلب انسان می تواند جایگاه حضرت حق گردد.حال لازم است بدانیم که حسد یکی از بیماری های همین قلب است که آن را ویران می کند و می میراند و این بیماری نه تنها خود یک مرض است و مفاسدی به دنبال دارد، بلکه بیماری زا نیز هست؛ یعنی بیماری های دیگری، همچون کبر- که خود به تنهایی برای میراندن قلب الهی کافی است- با حسادت آشکار می شود و قلب انسان را به لانه شیطان تبدیل می کند. حضرت امام (ره) در این باره می فرماید:
بدان که حسد خودش یکی از امراض مهلکه قلبیه است و از او نیز زاییده شود امراض کثیره قلبیه و کبرو مفاسد. اعمالی که هریک از موبقات است و برای هلاک انسان سببی مستقل است. (20)
اینک پیامدهای منفی حسد را بر می شماریم:
1- دوری از ایمان
حضرت امام حسد را یکی از بیماری های قلبی معرفی می کند.ایشان در جای دیگر قلب را جایگاه ایمان می نامد. (21)
آیا قلب مبتلای به حسد، می تواند ایمان به خدا هم داشته باشد؟ آیا روحی که زنگ حسد آن را کدر کرده است، می تواند جمال حقو را در خود ببیند؟ امام صادق (ع) فرمود:
حسد ایمان را می خورد؛همان طور که آتش هیزم را می خورد. (22)
علی (ع) نیز فرمود:
ایمان از حسد دوری می کند. (23)
آیا ایمان به خدا با آرزوی از بین رفتن نعمتی که به خواست خدا به کسی داده شده است، سازگاری دارد؟ پس باید دقیق بود و پشت سر حسادت اعتراض به خداوند و دشمنی با او را دید.
حضرت امام (ره) درباره ناسازگاری ایمان با حسد می فرماید:
بس است در زشتی این رذیله (حسد) که ایمان را که سرمایه نجات آخرت و حیات قلوب است، از دست انسان بگیرد و او را مفلس و بی چاره کند. (24)
آری تا دیو حسد از خانه دل بیرون نرود، فرشته ایمان هرگز به آن وارد نمی شود؛ به تعبیرحافظ شیرازی؛
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چوبیرون رود فرشته در آید.
2-دوری از رحمت خدا
خداوند دو خصوصیت شخص حسود برای حضرت موسی (ع) را این گونه بیان کرده است: یکی خشم و غضب او نسبت به نعمت های خداوند است. و دیگری اعراض و روی برگرداندن از قسمت خدایی. در آخر می فرماید.
«و من یک کذلک فلست منه و لیس منّی»؛ (25) هرکس که این دو خصوصیت را داشته باشد،من از او نیستم و او از من نیست.
رها شدن حسود به حال خود و بیرون رفتن او از ولایت و رحمت خداوندی، بدبختی بزرگی است که تصور آن در فهم نمی گنجد. حضرت امام می فرماید:
کسی که خارج شد از ولایت حق و بیرونش کردند از زیر پرچم رحمت ارحم الراحمین، دیگرامید نجات برای او نیست، شفاعت شافعان نصیب او نخواهد شد. کسی شفاعت می کند کسی را [که] سخطناک به خدا است و از حرز ولایت او خارج است و ریسمان مودت ما بین او و مالک رقابش پاره شد؟! (26)
سخن این معلم متخلق به اخلاق الهی،زنگ خطری است در گوش ما.آنچه که به عنوان شفاعت شنیده و خوانده ایم شرایطی دارد. شفاعت مجوز جولان خواسته های پست و حیوانی نیست، بلکه کمکی است به کسانی که تا حدی در جهت جبران تقصیرات خود تلاش کرده باشند و کسی که قلبش آلوده به زنگار حسادت باشد، از شفاعت محروم خواهد بود.
گرچه ناامیدی از رحمت حق تعالی خود گناه بزرگی است و انسان هر قدر هم گناه کار باشد،نباید از رحمت بی کران خداوندی مأیوس گردد، اما این جا مسأله تنها گناه حسد نیست،بلکه گناهی است که دل انسان را بیمار کرده و روح را زیر زنگار حقد و حسد فرسوده است. دل و قلب مکدر شده و از بین رفته است، دیگر چه می توان کرد؟
شفاعت شفیعان ممکن است گناه حسود را نزد خداوند مورد عفو قرار دهد، اما دل مرده و ایمان از دست داده را چه کند؟ بر فرض گناه حسادت با شفاعت شافعین بخشوده شود، ناکام ماندن حسود در رسیدن به قلبی سالم و روحی پاک جبران ناپذیر است. مگر در همین دنیا با توبه ای واقعی، روح و قلب خود را از انواع آلودگی ها پاک کند.
3. خودآزاری و افسردگی
حسود اولین ضربه حسادت را بر خود وارد می کند. روح او در فشار و تنگنا قرار گرفته و یادآوری نعمت، موقعیت و برخورداری دیگران او را آزار می دهد و همیشه دستخوش حسرت و اندوه و ناراحتی می شود واین حالت همچون خوره وجودش را از درون می خورد. او قبل از آن که بخواهد کاری علیه دیگری بکند به خود ضربه می زند. نکته بالا در روایتی
از امام صادق (ع) نقل شده است که می فرماید:
«الحاسد مضرّ بنفسه قبل أن یضرّ بالمحسود» (27) حسود قبل از آنکه به دیگران ضرر بزند،به خودش ضرر و زیان می رساند.
حسود بدترین و تلخ ترین زندگی را در دروان حسادت برای خود واطرافیان به بار می آورد. در جهنمی از حقد و کینه و تلخ کامی و اندوه و سرخوردگی و نفرت و رنج وافسردگی دست و پا می زند. آیا با درونی پر از غم و حسرت،می توان شاداب و سرزنده بود؟ پیامبر گرامی اسلام (ص) با عبارتی کوتاه به این معنا اشاره کرده است:
«اقل الناس لذه،الحسود»؛ (28) حسود در دوران زندگی اش از کم ترین لذت ها برخوردار می شود.
حضرت امام در این باره می فرماید:
این صفت خبیث و زشت (حسادت) چنان قلب را گرفته و تنگ می کند که آثار آن در تمام مملکت باطن و ظاهر پیدا شود. قلب محزون و افسرده، سینه گرفته و تنگ، چهره عبوس و چین در چین شود… حسود خوف و حزنش در اطراف محسود چرخ می زند. مومن گشاده جبین (گشاده رو) است و بشرای او (شادابی او) در صورت او است، حسود جبینش (پیشانی اش) درهم و عبوس است. (29)
این نکته آن قدر مهم و جدی است که امام علی (ع) صحت و سلامت جسم را ازآثارکمی حسد بیان می کند. (30) و در جایی دیگر با عبارتی شیوا و جالب می فرماید:آفرین بر حسد، چه عدالت پیشه است؛ چرا که قبل از هرکس دیگر، صاحبش را به قتل می رساند. (31)
پس یکی دیگرازعواقب شوم حسد،زندگی توأم با رنج و شکنجه درونی است،اما کاش ماجرا به همین جا ختم می شد. کاش تلخی زندگی دنیا، تنها مجازات حسودان بود. حضرت امام (ره) مطلب ظریفی را از زندگی در آخرت نقل می کند که طبق آن فشارهای روحی و کدورت قلب در این دنیا به صورت فشار و ظلمت قبر در عالم برزخ بروز می کند. (32) و این گونه است که حسد هم در دنیا و هم در آخرت انسان را می سوزاند. همان که امام علی (ع) فرمود: «حسد بدبختی دنیا و آخرت است».
پس با کمی دقت متوجه می شویم که حسادت خودسوزی و خودآزاری است؛ یعنی دنیا حسود تاریک و پر از غم و اندوه و آخرتش در ظلمت و فشار قبر است.
روایتی از امام صادق (ع) درباره نتیجه حسادت در آخرت، زنگ بیدار باشی برای همه ما است تا از خواب غفلت برخیزیم و در پالایش نفس خود بیش تر بیندیشیم و تلاش کنیم. ایشان می فرماید:اگر سرزمینی پر از طلا در راه خدا بدهی و آن گاه بر مومنی حسادت بورزی با همان طلاها تو را می سوزانند. (33)
از طرفی بر طبق روایات امامان معصوم (ع) کسی که مورد حسادت قرار گرفته است، از بی مهری و حسادت حسودان در آخرت بهره مند خواهد شد. عبارتی از امام نکته سنج را در این زمینه می بینیم.
گرفتاری تو که حسود و دشمن اویی و عذاب و حزن تو برای او خود منفعتی است؛ می بیند خود متنعم است و تو از تنعم او معذبی؛ این خود نعمتی برای او می شود… درآخرت نیز حسد تو برای او نفع بخشد؛خصوصاً اگر به غیبت و تهمت و سایر موذیات منجر شود که حسنات تو را به او دهند و تو بی چاره و مفلس شوی و او دارای نعمت و عظمت (35).
علاوه برآنچه گفته شد، حسد آثار دیگری نیز دارد که هرکدام برای خود داستانی و ماجرایی مفصّل دارد.
روشن است که معمولاً حسد به دنبال حسادتش،گرفتار امراض و مفاسد دیگری نیز خواهد شد. او به ندای درون آلوده خویش که لانه وسوسه شیطان است، پاسخ مثبت داده است و از کبر و تهمت و غیبت و تحقیر و سخن چینی و فحش و ناسزا خودداری نخواهد کرد و این گونه حسادت همچون سلول های سرطانی، تمام وجود مادی و معنوی را هدف فرسایش قرار می دهد و ازانسان جز جنبه حیوانی اش باقی نمی گذارد.حضرت امام (ره) به نکته بالا اشاره کرده و می فرماید:
و کم اتفاق افتد که آن (حسد) سبب فساد دیگر نشود،بلکه از او سیئات اخلاقی واعمال دیگری زاییده شود؛ مثل کبر در بعضی موارد… و غیبت و نمیمه و فحش و ایذا و غیر آن که هریک از موبقات و مهلکات است. (36)
گفتنی است که در کنار مشکلات روحی و روانی، گاه عضب الهی در همین دنیا به شکلی دیگر دامنگیرحسود می شود. مرحوم فیض کاشانی در این زمینه داستانی نقل می کند:
در ایام خلافت معتصم عباسی، شخصی از ادبا وارد مجلس او شد. از صحبت های او معتصم خوشوقت گردید و دستور داد در هر چند روزی به مجلس او حاضر شود و عاقبت از جمله ندیمان هم صحبت خلیفه محسوب شد. یکی از ندیمان خلیفه در حق این ادیب حسد ورزید که مبادا جای وزارت او را بگیرد؛ در نتیجه او را به طرقی از بین ببرد.
روزی وقت ظهر با ادیب از حضور خلیفه بیرون آمدند و از او خواهش کرد به منزلش بیاید تا کمی صحبت کنند و ناهار مهمان او شود؛ او هم قبول کرد. موقع ناهار سیر گذاشته بود و ادیب از آن خوراک سیر زیاد خورد. وقت عصر صاحبخانه به حضور خلیفه رفت. صحبت از ادیب کرد و گفت من نمک پرورده نعمت های شما هستم. نمی توانستم این سرّ را پنهان کنم که این ادیب که ندیم شما شده،درپنهانی به مردم می گوید:بوی دهان خلیفه دارد مرا اذیت می کند؛ درحالی که پیوسته مرا نزد خود احضار می کند. خلیفه بی اندازه آشفته گردید و او را احضار کرد. ادیب چون سیر خورده بود،کمی با فاصله نشست و با دستمال دهان خود را گرفته بود. خلیفه یقین کرد که حرف وزیر درست است. نامه ای نوشت به یکی از کارگزارانش که حامل نامه را گردن بزند.
ندیم حسود درخارج اتاق خلیفه منتظربود که دید ادیب از حضورخلیفه بیرون آمد و مکتوبی در دست دارد؛خیال کرد در نامه خلیفه نوشته مال زیادی به او بدهند.حسدش زیادتر شد و گفت: من تو را از زحمت خلاص می دهم و دو هزار درهم این نامه را خرید و گفت: چند روز خودت را به خلیفه نشان مده؛او هم قبول کرد. ندیم حسود نامه را به عامل خلیفه داد و او گردن او را زد.مدتی بعد خلیفه پرسید: ادیب ما کجاست پیدا نمی شود؛ آیا به سفر رفته است؟ گفتند: چرا ما او را دیده ایم.
احضارش کرد و با تعجب گفت: تو را نامه ای دادیم به عامل ندادی؟ ادیب قضیه نامه و وزیر را نقل کرد. خلیفه گفت: آیا تو به ندیم ما گفته بودی که بوی دهن خلیفه مرا اذیت می کند؟ گفت: نه. خلیفه بیش تر تعجب کرد و گفت: چرا نزد ما آمدی دورتر نشستی و با دستمال دهان خود را گرفتی؟ عرض کرد: ندیم شما مرا به خانه خود برد و سیربه من خورانید.چون به حضور شما آمدم، ترسیدم بوی دهانم خلیفه را آزار بدهد.
خلیفه گفت: الله اکبر و قضیه حسادت ندیم و قتل حاسد و زنده ماندن محسود را برای همه حضار نقل کرد و همگان در حیرت شدند. (37)
4-ناکامی حسود
حسد یکی از عوامل شکست در زندگی است و انسان را همواره ناکام می گذارد. حسود به جای اینکه در مورد راه های رسیدن به مراتب والاتر فکر
کند و موانع و نکات ضعف خود را پیدا و برطرف کند،ذهنش مشغول رقیب می شود.تلخ کامی و ناراحتی حاصل از حسادت، تعقل و تفکرصحیح و منطقی را از حسود می گیرد و گاه مرض حسادت آنچنان در او ریشه می دواند که حاضرمی شود ضرر و صدمه ای- ولو به قیمت نابود شدن خودش- به رقیب بزند. مرحوم حاج ملا احمد نراقی و شیخ عباس قمی نقل کرده اند:
در زمان خلافت هادی عباسی مرد نیکوکار ثروتمندی در بغداد زندگی می کرد. در همسایگی او شخصی سکونت داشت که نسبت به مال او حسد می ورزید. آن قدر درباره او حرف زد تا دامن او را لکه دار کند، نشد.تصمیم گرفت غلامی بخرد و او را تربیت کند و بعد مقصد خود را به او بگوید.
روزی بعد از یک سال به غلام گفت: چقدر مطیع مولای خود هستی؟ گفت: اگر بگویی خودت را به آتش بینداز انجام می دهم. مولای حسود خوشحال شد؛ گفت که همسایه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم، می خواهم دستورم را انجام دهی. گفت: شب با هم بالای پشت بام همسایه ثروتمند می رویم و تو مرا بکش تا قتلم به گردن او بیفتد و حاکم او را به خاطر قتلم قصاص کند و از بین ببرد. هرچه غلام اصرار در انجام ندادن این کار کرد تأثیری نداشت.نیمه شب به دستور مولای حسود،گردن مولایش را بالای بام همسایه محسود ثروتمند زد و زود به رختخوب خود آمد.فردا قتل حسود بربام همسایه کشف شد. هادی عباسی دستوربازداشت مرد ثروتمند را داد و از او بازپرسی کرد. بعد غلام را خواست و از او جویا شد. غلام دید که مرد ثروتمند گناهی ندارد؛جریان حسادت و کشتن را تعریف کرد. خلیفه سر به زیر انداخت و فکر کرد و بعد سر را برداشت و به غلام گفت :هرچند قتل نفس کرده ای،ولی چون جوانمردی نمودی و بی گناهی را از اتهام نجات دادی،تو را آزاد می کنم و او را آزاد کرد و زیان حسادت به خود حسود بازگشت. (38)
آری حسادت هر مقدار که در جان آدمی نفوذ کرده باشد، به همان مقدار از رشد و شکوفایی انسان جلوگیری می کند. درون ذهن انسان،همچون حافظه رایانه،ظرفیتی محدود دارد، هرگونه اطلاعات و هر نوع دغدغه فکری که در این فضا به وجود بیاید، عرصه بر فکرها و دغدغه های دیگر تنگ خواهد شد. ناراحتی های درونی حسود، فضای ذهن او را پر می کند و نظام فکری او را در هم می ریزد.این حالت هر قدر شدیدتر باشد، قدرت تجزیه و تحلیل درست و برنامه ریزی صحیح را بیش ترازانسان می گیرد. آیا به نظر شما، چنین آدمی با این حال، می تواند مصلحت های خود را تشخیص دهد؟ شاید آن فرمایش امام علی که فرمود: «الحسود لا یسود» (92)به همین سخن دلالت می کند. آری حسود به بزرگی و بزرگواری نمی رسد؛ چرا که پیشرفت دیگران چنان آفتی بر جان او می شود که فرصتی برای فکر و حرکت صحیح باقی نمی گذارد.
پیامدهای اجتماعی حسد
شاید کم ترکسی به اهمیت نقش اساسی و تعیین کننده شرایط روانی افراد،درمسائل بنیادی جامعه وقوف کامل داشته باشد؛اما آنچه مسلم است، بخش مهمی از نابسامانی ها و مشکلات اجتماعی عصر ما از خصوصیات تربیتی و روانی افراد جامعه مایه می گیرند و چه بسا که سهل انگاری و عدم توجه کافی در این باره،جامعه را به ورطه فساد و تباهی سوق دهد.
چشم به داشته های دیگران دوختن و احساس ناراحتی از برخورداری دیگران و آرزوی نابودی آن ها،عواقبی فردی دارد که در صفحات گذشته یادآور شدیم. اکنون از زاویه ای دیگر آثار حسد را در جامعه مرور می کنیم.جامعه ای که در آن حسد امری رایج باشد،چه خصوصیاتی خواهد داشت؟
1. ناامنی
در میان جمعی که فضای زندگی شان پر است از کینه ها،عقده ها و غیبت ها و تهمت ها و.. هیچ کس قابل اعتماد نیست. هر لحظه تهمتی تازه و توطئه ای جدید احتمال می رود و امنیت و آسایش به کلی از افراد سلب می شود؛چرا که حسودان دست بردار نیستند.
به قول امام علی (ع)
«لا یرضی الحسود عمّن یحسده الّا بالموت او بزوال النعمه»؛ (39)حسود راضی نمی شود، مگربا مردنش و یا با زوال نعمت از محسود.تصور چنین جامعه ای مرا به یاد گله گرگ های گرسنه می اندازد.شب هنگام است، شدت گرسنگی از یک سو و خستگی و خواب آلودگی از سوی دیگر فشار می آورد و لکن مشکل اصلی آن است که بستن چشم همان و تکه پاره شدن همان.بلی اولین گرگی که بخوابد،توسط همنوعان خود دریده خواهد شد.
اعتراف می کنم که تشبیه ناقصی بیان کردم؛ چرا که گرگ ها همیشه در چنین حال دشواری نیستند،اما جامعه انسانی حسد ورز، مادام که این بیماری را از خود دور نکرده است، در نگرانی و اضطراب به سر خواهد برد. در چنین جامعه ای، گاه چندین نسل در همان حالت ناامنی،به دنیا می آیند و از دنیا می روند.
به طوری که اضطراب امری عادلانه و لازمه زندگی تلقی می شود و افراد، زندگی را مساوی با همین دغدغه ها می دانند و نمی توانند جامعه ای سالم و بدون آلودگی تصور کنند، لذا اولین گام برای معالجه- که همان احساس بیماری و درد است- از این افراد گرفته می شود، مگر این که انسان الهی بیابد و با دم مسیحایی، ناآگاهان را آگاهی بخشد.
وقتی صحبت از بهشت می شود، سریع خوردنی ها،حورالعین و باغ و بستان بهشت را تصور می کنیم و از نعمت های دیگر غفلت می کنیم و آن این که جامعه بهشتی، جامعه ای خالی از هرگونه کینه ها و حقدها است.بهشتیان با هم رفت و آمد دارند و گفت و گو می کنند،اما این روابط گفت و گوها در سلامت کامل است. صحبت ها از انواع گوشه و کنایه و تحقیرو شماتت خالی است؛ چرا که انسان ها تا از هر گونه بیماری و آلودگی پاک نشوند، وارد بهشت نمی شوند.
«و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین»؛ (40) نگهبانان بهشت بر تقوا پیشگان گویند:سلام بر شما، پاک شدید؛ پس داخل شوید و جاودانه بمانید.این که خداوند درباره بهشتیان می فرماید: آنان جز سلام چیز دیگری نمی شنوند، (41) به همین معنا است.آن ها در جامعه ای زندگی می کنند که افراد آن از انواع حقد و کینه و حسد ودروغ و فریب و نیرنگ و صدها بیماری و آلودگی پاک شده اند.
آیا می توانید لذت آرامش و آسایش در چنین جامعه ای را تصورکنید؟ دیگر در پس سلام دادن و هدیه دادن و دعوت کردن ها، طمع و فریب و کلاهبرداری نیست و شما مطمئن هستید که اظهارعلاقه ها و محبت ها واقعی است.دراین دنیا شاید نتوانیم جامعه ای همچون بهشت درست کنیم و لکن می توانیم به سوی آن حرکت نماییم؛ اگرچه به آن نرسیم.
خلاصه این که جامعه آلوده به مرض های روحی- از جمله حسد- زندگی همراه با ناراحتی همیشگی برای شهروندان درست خواهد کرد.
2. عقب ماندگی
می دانیم که حسد اگر کنترل نشود، در رفتار و گفتار شخص حسود،
خود را نشان خواهد داد.حال مجموعه ای از انسان های حسود را در نظر بگیرید که در یک جا زندگی می کنند. هرکدام شغلی برای خود دارند. یکی از لحاظ مال و ثروت و دیگری در مقام و موقعیت و سومی در علم و آگاهی و چهارمی از جهتی دیگر به پیشرفت هایی نایل می شود. چه بسا کسانی که درآن،درجا می زنند و در هیچ بعدی از ابعاد گامی فراتر نمی نهند.
ویروس حسد با این جامعه چه خواهد کرد؟ آن ها به جای کمک کردن به یکدیگر در پیشرفت و رشد،تا آن جا که بتوانند مانع تکامل همدیگرخواهند شد. چنین جامعه ای محکوم به ضعف و عقب ماندگی است. امام علی (ع) می فرماید:
«اذا امطر التحاسد نبت التفاسد» ؛ (42) زمانی که باران حسدورزی به همدیگر شروع به باریدن کرد، فسادها رویش خواهند کرد. افراد این جامعه چون چشم دیدن پیشرفت همدیگر را ندارند و مدام برعلیه هم توطئه می کنند،سروری و آقایی غیر را بر خود می پذیرند و حسادت، آن ها را از استقلال و بزرگی ساقط می کند.
پینوشتها:
1. – ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص333-334.
2. – امام خمینی در این باره می فرماید: «ابلیس به تکبر به آدم؛ از مقام قرب دور شده (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 340).
3. – مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت 429 به بعد.
4. – ر. ک: حجر (15): 33.
5. – المحجّه البیضاء، ج 5، ص 328.
6. – ر. ک: یس (36) : 15.
7. – ر. ک: مومنون (23) : 47.
8. برای ملاحظه ریشه های هفت گانه حسد،ر.ک:بحار الانوار ج70،ص240.
9. – شرح چهل حدیث، ص 106- 107.
10. – آسیب شناسی روانی،ص 13.
11. – شرح چهل حدیث، ص112 – 113.
12. – پند تاریخ، ج2، ص138.
13. -برای اطلاع بیش تر از تأثیر احساس حقارت بر حسد از دیدگاه روان شناسی، ر. ک: زمینه روان شناسی، ص 236-246.
14. – آدلر (Adler)، متولد وین (1870- 1937)، آثار و آرای او دارای اهمیت فراوان است. او بنیان گذار مکتبی به نام: «روان شناسی فردی» نیز می باشد.
15. – تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص263.
16. – زمینه روان شناسی، ص237.
17. – «ثمره الحسد شفاء الدنیا و الاخره» (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 301، ح6857؛ منتخب میزان الحکمه، ص152، ماده حسد)
18. – همان.
19. – بحارالانوار، ج55، ص39.
20. -شرح چهل حدیث، ص108.
21. – ر.ک : همان، ص112.
22. – الکافی، ج2، ص306، ح1.
23. – تصنیف غررالحکم و دررالکلم،
24. ص 299،ح6793.
25. – شرح چهل حدیث، ص 109.
26. – الکافی، ج2، ص307، ح6.
27. – شرح چهل حدیث، ص109.
28. – سفینه البحار، ج2، ص177.
29. -همان، ص176.
30. – شرح چهل حدیث، ص108- 109.
31. – «صحه الجسد من قله الحسد». (سفینه البحار،ج2، ص177)
32. – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص316.
33. – ر. ک: شرح چهل حدیث، ص109.
34. – سفینه البحار، ج2، ص179.
35. – شرح چهل حدیث، ص 110.
36. -همان.
37. -ر.ک:المحجه البیضاء ،ج5،ص328.
38. – معراج السعاده، باب حسد؛ سفینه البحار، ج2، ص178.
39. – منتخب میزان الحکمه، ص152.
40. – تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 301،ح6844.
41. – زمر(39): 73
42. – لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً * الّا قیلاً سلاماً سلاما»؛ واقعه (56): 25-26.
43. – تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 300، ح6801.
منبع:
سهرابی فر، محمدتقی، (1387) امام خمینی (ره) و مفاهیم اخلاقی: حسد، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم.