شاگرد: من وقتي كه آيات قرآن را ميخوانم و بعضي از آيات را با بعضي ديگر، كنار هم قرار ميدهم، يكنوع اختلافي بين آن دو آيه مينگرم، علّت چيست؟ مگردر كلام خدا، اختلافي وجود دارد؟
استاد: هرگز در كلام خدا، اختلافي نيست و هيچگونه تضادّي در ميان آيات قرآن وجود ندارد[1] و در خود قرآن در آية 82 سورة نساء ميخوانيم: «وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوجَدُوا فِيهِ اِخْتِلافاً كَثِيراً ؛ و اگر قرآن از ناحية غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مييافتند». و اين يكي از دلائل حقّانيّت قرآن است كه در سراسر آن تضاد و اختلافي نيست، و همين عدم اختلاف سند زندهاي بر اعجاز قرآن است و بيانگ
ر آن است كه قرآن، زائيده فكر بشر نيست بلكه از طرف خدا نازل شده است.
شاگرد: پس چهطور شده كه من گاهي در مقايسه بين آيات قرآن چنين احساسي را ميكنم كه گوئي، اختلافي وجود دارد؟
استاد: يكي دو نمونه، از مقايسة خود را بيان كن، تا با بررسي آن، روشن شود كه آيا اختلافي وجود دارد يا نه؟
شاگرد: به عنوان مثال، دو نمونه را ذكر ميكنم:
1. قرآن در بعضي از آيات آن قدر مقام انسان را بالا برده و به او بهاء داده كه ميفرمايد: « فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ ؛ و هنگامي كه آدم را (انسان) را موزون نمودم و از روح خودم در آن دميدم، او را سجده كنيد»، سورة صاد ـ 72 و سورة حجر ـ 29). ولي در بعضي ديگر از آيات آنچنان مقام انسان را پائين آورده كه او را همانند چهارپايان بلكه پائينتر، خوانده است، چنانكه در آية 179 سورة انعام ميخوانيم: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئكَ كَالاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ «قطعاً گروه بسياري از جنّ و انس را براي دوزخ آفريديم، آنها دلها (عقلها) دارند كه با آن نميفهمند، و چشماني دارند كه با آن نميبينند، و گوشهائي دارند كه با آن نميشنوند، آنها همانند چهارپايان بلكه گمراهترند، آنان غافلانند».
استاد: بين اين دو آية مذكور، هيچگونه اختلافي نيست، بلكه اين دو آيه، انسانها را بر دو دسته نموده، خوبان و بدان، خوبان آنقدر در پيشگاه خدا داراي مقام هستند كه مسجود فرشتگان ميباشند، و خداوند به فرشتگان فرمان داده كه به خاطر وجود آنها، سجدة شكر بجا آوردند، ولي بدان به قدري در مقام پائين هستند كه از حيوانات پستترند، زيرا با وجود داشتن گوهر گرانبهاي عقل، راه حيوانات را پيمودهاند. بنابراين، بهاء دادن آيه نخست به انسان، مربوط به جنبههاي مثبت و استعدادهاي عالي انساني كه موجب كسب ارزشها ميشوند، ميباشد، و آية دوّم مربوط به جنبههاي منفي انسان است، كه او با اختيار خود آنهمه استعدادهاي رشد و تكامل خود را رها كرده و اسير غرائز حيواني خود شده است.
شاگرد: از بيانات قانع كنندة شما سپاسگزارم، اينك اگر اجازه بدهيد، نمونة ديگري را ذكر ميكنم.
استاد: بفرمائيد، آزاد هستيد.
شاگرد: 2ـ در آية 3 سورة نساء ميخوانيم: «… فَانْكحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني و ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْْ ْاَلا ّتَعْدِلُوا فَواحِدَةً … ؛ با زنان پاك، ازدواج كنيد، دو يا سه يا چهار همسر (ولي) اگر ميترسيد عدالت را (در مورد همسران متعدّد) رعايت نكنيد، تنها به يك همسر قناعت نمائيد.»، مطابق اين آيه، در اسلام انتخاب همسر تا چهار عدد براي مرد در صورت رعايت عدالت، جايز است. ولي در آية 129 همين سوره ميخوانيم: «وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ: «و هرگز نميتوانيد در ميان زنان عدالت كنيد، هر چند كوشش نمائيد».
نتيجه اينكه: طبق آية نخست، تعدّد زوجات، جايز است و مشروط به رعايت عدالت ميباشد، ولي طبق آية دوّم، به خاطر اينكه رعايت عدالت بين همسران ممكن نيست، پس انتخاب بيش از يك همسر جايز نيست، به اين ترتيب بين اين دو آيه يكنوع اختلاف و دوگانگي وجود دارد.
استاد: اتّفاقاً همين مطلب در عصر امام صادق ـ عليه السّلام ـ از طرف منكران خدا مانند ابن ابي العوجاء مطرح شد، و هشامبن حكم پاسخ اين اشكال را از امام صادق ـ عليه السّلام ـ گرفت، و به اشكال كنندگان جواب داد و آنها قانع شدند[2] آن جواب اين است كه: عدالت در آيه نخست به معني عدالت در رفتار و كردار و حقوق همسري است، ولي عدالت در آيه دوّم به معني عدالت در تمايلات قلبي است، بنابراين تضادي بين اين دو آيه نيست، اگر كسي رعايت عدالت بين همسران در رفتار و كردار كند، گرچه نتواند رعايت عدالت در تمايلات قلبي را بنمايد، ميتواند داراي چند همسر (تا چهارعدد) باشد.
شاگرد: چرا عدالت در اين دوآيه را دو گونه معني كنيم، با اينكه عدالت يك معني دارد؟
استاد: از نظر ادبي، اگر قرينهاي در كار باشد، ميتوان از واژهاي معني مجازي ديگر، يا معني باطني آن اراده شود، در دو آيه مورد بحث قرينهي روشني وجود دارد، كه منظور از عدالت در آية نخست، عدالت در رفتار و كردار است چنانكه ظاهر آيه، همين مطلب را اقتضا ميكند، ولي در آيه دوّم، در دنبال آيه ميخوانيم: «فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَروُها كَالْمُعَلَّقَةِ ؛ تمام تمايل خود را متوجّه يكي از همسرانتان نسازيد كه ديگري را به صورت رها شده و بلاتكليف در آوريد». از اين فراز فهميده ميشود كه منظور از عدم استطاعت بر رعايت عدالت، كه در آغاز آيه آمده، عدم آن در تمايلات قلبي است، نه عدم آن در رفتار و كردار و رعايت حقوق همسران. بنابراين هيچگونه تضادي بين اين دو آيه، وجود ندارد.
شاگرد: از بيان منطقي و جالب شما كه مرا قانع كرد، سپاسگزارم.[1] . براي دريافت اين مطلب مناظرة 30 اين كتاب را بخوانيد.
[2] . تفسير برهان، ج1، ص 220.
شاگرد و استاد