نویسنده: محمد تقی خلجی
الف) دراین سرا
کوششهای آدمی برای انجام هرکاری، به منظور دستیابی به لذت و دلپذیری آن کار است، خواه این لذت و دلپذیری مادی و جسمانی باشد؛ مانند خوردن و آشامیدن و لذتهای جنسی و هرچه از اینگونه است، خواه معنوی باشد؛ مانند توفیقهای علمی و اجتماعی و لذتی که از مدح و ثنا، انتقام از دشمن و چیرگی بر او و امنیت و سلامت و نظیر اینها میبرد.
جالب اینکه همین لذتها و دلپذیریها است که موجب گشته تا کاری را که انجام میدهد، درنظرش زیبا و آراسته و محبوب جلوه کند. و جالبتر اینکه خدایتعالی با همین لذتها و دلپذیریها و محبوبیتها، آدمی را برای تحقق هدف آفرینش- یعنی بقای شخص و دوام و پایداری نسل- به تسخیرخویش درآورده است. به راستی، اگر خوردن و آشامیدن و پوشیدن و مسکن گزیدن و زناشویی و اینقبیل کارها، همچنین موقعیتهای علمی و اجتماعی، امنیت و سلامت و مقولههایی از اینگونه لذتبخش و شادیآفرین نمیبود، هیچگاه بشر برای وصول به آنها، خود را به زحمت و خطر نمیافکند و سرمایههای مادی و معنویاش را به کار نمیگرفت و سختیها را که بر سر راهش بود، تحمّل نمیکرد و درنهایت، زندگی فردی و اجتماعی به سامان نمیرسید و نوع بشر منقرض گشته، آفرینش او گزاف و بیهوده مینمود. این لذتها گوناگونند:
گونه نخست، لذتهاییاند که خاستگاهشان طبیعی لذیذ و دلپذیراست؛ مانند غذاهای دلچسب و مرغوبی که ذائقه آدمی را شیرین میسازند و نوشیدنیهای خوشگوار و لباسهای زیبا و خانههای باشکوه و همسران دل ربا.
گونه دوم، لذتهاییاند که خاستگاه معنوی دارند؛ هم آبادکننده دنیایند، هم آبادکننده آخرت آدمی؛ به تعبیر دیگر، لذتهاییاند که خاستگاه فطری دارند و با فطرت سالم و بیآلایش انسان سازگارند؛ مانند لذتی که آدمی از معرفت و ایمان و انس و قرب و محبت به خداوند در وجود احساس میکند.
«ولکنّ الله حبب الیکم الا یمان و زینه فی قلوبکم»(1)؛
لیک خداوند ایمان را در نزدتان خواستنی داشت و در دلهاتان بیاراست.
«یا من اذاق احباءه حلاوه الموانسه فقاموا بین یدیه متملقین»(2)؛
ای خدایی که به دوستانت شیرینی انس را میچشانی تا در برابر تو تملّقگویان بپا خیزند.
گونه سوم، لذتهاییاند که بر وفق هواهای نفسانی و مایه تباهی دنیا و آخرت انسانند؛ زندگی شیرین را برکام او تلخ و ناگوار میسازند و بافطرت سالم و بیآلایش او ناسازگارند. از آنجاکه خداوند فطرت آدمی را بر شاکلهای نهاده است که او را به سوی سعادت و تعالی پیش می برد، هراندیشه یا کاری که با فطرت او همسازی ندارد و سعادت او را تأمین نمی کند، به یقین ازآموخته های شیطان است که بر فطرت آدمی تحمیل گشته:
«وَ اِنَّ الشیاطین لَیُوحُونَ الیَْ اولیائِهِم»(3)؛
شیطانها در دل دوستانشان وسوسه میکنند.
نکته مهم آن که لذتهای مادی و آنچه بر وفق هواهای نفسانی است، همچون دنیایی که در آن و با آن زندگی می کنیم، پدیدههایی سرابگونه و زود گذرند که نمیسزد آدمی کرامت و منزلت خویش را به پای آنها قربانی کند.و این حقیقتی است که در قرآنکریم، به تأکید و تکرار مورد توجه قرار گرفته است:
«جز این نیست که مثل(وصف) زندگی این جهان مانند آبی است که از آسمان فرو فرستادهایم.پس رُستنی های زمین از آنچه مردم و چارپایان می خورند، به آن در آمیخت [و رویید]، تا چون زمین آرایش خود[ازشکوفه ها و گل ها] را فراگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند که خود بر آن توانایی (بهره مندی) دارند؛ (ناگاه) فرمان ما شبی یا روزی در رسید، پس آن را چنان درویده کردیم که گویی دیروز هیچ نبوده است.این چنین آیات خود را برای گروهی که میاندیشند، به تفصیل بیان می کنیم»(4)
نکته مهمتر این آدمی علاوه بر کوششهای غریزی و طبیعی، که لازمه بُعدِ حیوانی اوست، کوششهای تدبیری و مصلحت گرایی و آیندهنگری نیز دارد که ناشی از تعقل و تفکر و مبنی بر مصلحتاندیشی و درنهایت تأمینکننده بُعدِ انسانی و متعالی او هستند. براین اساس است که اگر کاری را مشروع و بر وفق وجدان انسانیاش یافت و آن را به مصلحت خویش و جامعه خود دانست و به تعبیر ژرف و ظریف قرآنکریم، کاری از گونه «مایَنفَعُ النّاَس فَیَمکُثُ فیِ الاَرضِ»(5) بود، انجام میدهد، و اگر چنین نیافت، ذهن خود را از آن تهی میسازد و خویشتن را به فساد و تباهی نمیکشاند. براساس همین محاسبه و ارزیابی خردمندانه و دوراندیشانه بود که امام علی(ع) در برابرکوچکترین انحراف از اصول انسانی و اخلاقی و کمترین نافرمانی از خداوند همچون کوهی سرفراز و مقاوم می ایستاد و میفرمود:
«اگر همه هفت اقلیم عالم وهر چه را در زیر آسمان است به من دهند تا خدا را با ربودن پوست جوی ازدهان مورچهای معصیت کنم، نپذیرم.و بیشک، این دنیای شما برای من از برگی که ملخی میجود، ناچیزتر است. علی را با نعمتی که روی در زوال دارد و لذتی که پایدار نمیماند، چهکار؟! از به خواب رفتن عقل و زشتی لغزشها به خدا پناه میبریم و از او یاری میجوییم»(6).
تدبیر صحیح و عقلانی در هرکاری این است که آدمی به انگیزه و علل اقدام برآن و نتایج و آثار و پیامدهای آن بیندیشد و با یک ارزیابی دقیق در سود و زیان، وارد عمل شود. پیامبر گرامی(ص) در یک توصیه اخلاقی به یکی از مسلمانان فرمودند:
«فانّی اُوصیک اِذا اَنت هَمَمتَ باَمرِ فتَدبَّر عاقبتَه، فاِن یَکُ رُشداً فاَمضِه اِن یکُ غیّاً فانتَهِ عنه»(7)؛
به تو سفارش می کنم که چون به کاری همت می گماری، به فرجام آن بیندیش: اگر آن را درست و به راه یافتی از پی آن برو، و اگر نادرست و بیراهه بود، از انجام آن بازایست.
این همان نکته مهمّی است که امام خمینی(ره) در بیان پیشگیری و درمان بیماری «غیبت» بدان توصیه کردهاند؛ مطالعه و بررسی فایده خیالی مترتّب بر آن از یکسو و آثار و پیامدهای زشت و ناگوار آن در این سرا و سرای پسین ازسوی دیگر و نیز سنجش و ارزیابی این دو با یکدیگر.
در اینجا، به برخی از آثار و پیامدهای غیبت دراین سرا به اجمال اشاره میشود:
1. ازآنجا که عشق به حسن و کمال، و تنفّر و انزجاراززشتی و نقص از فطرت الهی انسان مایه میگیرد «فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها»(8)، انسانها کسی را که از غیبت و بدگویی در پشت سر دیگران دوری گزیند، دوست میدارند، و درمقابل، از کسیکه زبانِ بیبندوباری دارد و به انگیزه هماهنگی با رفیقان و گرم نگاهداشتن بزم آنان، پرده عِرض و آبروی دیگران را میدرد و همواره در پشت سر دیگران بدگویی میکند و عیب نهان آنها
را آشکارمیسازد، بیزار و دلزدهاند.از همینرو است که برخی عالمان دین، ازجمله امامخمینی(ره) قبح «غیبت» را فطری میدانند(9).
انسان به اقتضای فطرت الهی که دارد، هیچگاه به خوردنِ گوشت برادرِ مرده خود تن نمیدهد.همینگونه بر خود نمیپسندد که عیب و نقص پنهان مردم را فاش کرده، آبرو و کرامت و اعتبار آنها را مخدوش کند؛ چراکه چنین رفتاری انحراف از فطرت الهی انسان است. امامخمینی(ره) در اینباره میفرمایند:
اما آثار آن دراین عالم، آن است که انسان از چشم مردم میافتد و اطمینان آنها از او سلب میشود.طباع مردم بالفطره مجبول به حُبّ کمال و نیکویی و خوبی و متنفّر از نقص و پستی و زشتی است.و بالجمله، فرق میگذارند بین اشخاصی که احتراز از هتک مستور و ازکشف اَعراض و سرائر مردم کنند و غیرآنها. حتی خود مغتاب نیز شخص محترز ازاین امور را از خود ممتاز داند، فطرتاً و عقلاً. اگر کار را از حد گذراند و پرده ناموس اَعراض مردم را درید، خداوند او را در همین عالم رسوا میکند؛ چنانچه در روایت اسحاقبنعمّار، که سبق ذکریافت، مذکوراست(10).و باید انسان بترسد از آن رسوایی که به دست حقتعالی واقع شود که جبرانپذیرنخواهد بود(11).
2. پرداختن به بدگویی و غیبت باعث میشود که انسان از عیبهای خویش غفلت ورزد و آن عیبها همچنان در وی بمانند. امامصادق(ع) فرمود:
«انفعُ الأشیاء للمرء سبقه النّاس إلی عیب نفسِه»(12)؛
سودمندترین چیزها برای مرد آن است که خود در جستنِ عیب خویش بردیگرِ مردم پیشی گیرد.
ابوجعفربلخی گوید: «در نزدیکی ما، جوانی از اهل بلخ زندگی میکرد. او بسیارعابد و زاهد بود و درمجاهده ی با نفس خود و با طاعتگزاری از خداوند مشغول، ولیکن درباره مردم زیاد غیبت میکرد.روزی او را درمیان جذامیان دیدم که به مرض جذام مبتلا شده، با ایشان زندگی میکند. به او گفتم: ای فلان، این چه حال و وضعی است که در تو میبینم؟ گفت: آن همه غیبت کردن از مردم و آسیب رساندن به آبرو و ناموس دیگران و ایجاد فتنه و آشوب درمیان دوستان و آشنایان، عاقبت کار مرا به اینجا کشید که به بیماری جذام مبتلا شدم. و این عذاب و کیفرِ همان کار زشت من است که از مردم غیبت میکردم، و این بلایی است از جانب خداوند. اکنون به کفّاره و جبران آن گناه زشت-غیبت کردن از مردم- درمیان این جذامیان زندگی کرده و به ایشان خدمت میکنم و آن حال و احوالی که تو پیش از مجاهده، زهد و پارسایی، عبادت و طاعتگزاری از خداوند در من میدیدی، همه بر اثر غیبت کردن تباه و نابود شد. حال دعا کن و از خداوند بخواه تا مرا ببخشاید و از من درگذرد»(13).
کم نیستند کسانیکه خاشاک ریز را در چشم دیگران میبینند، اما تنه درخت را در چشم خود، نه.و کم اتفاق میافتد که آدمی خود هیچ عیبی و نقصی نداشته باشد، بلکه هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است، جز کسانیکه خداوند به عصمت خویش، آنها را نگه داشته است؛ «الاّ من عصم اللهُ.» و اینان نیز کمیابند.بنابراین، بسیارناپسند است که آدمی خویشتن را سرزنش نکند و همواره به سرزنش و عیبجویی از مردم بپردازد. آدمی باید بداند همچنان که خود دارای عیب و نقصی است، دیگران نیز مانند او، و همانگونه که از اصلاح عیب خویش وامانده است، دیگران نیز چون او؛ فرق بین او و دیگران چیست؟ علی(ع) درمقام خیرخواهی و از راه شفقت و مهرورزی، به فرزند دلبندشان و همه فرزندان معنوی خودش میفرمایند:
«فرزندم، خود را در آنچه میان تو و دیگران است، میزان قرار ده؛ پس برای دیگران دوست بدارآنچه برای خود دوست میداری، و آنچه برای خود نمیخواهی، برای دیگران مخواه؛ و همانگونه که نخواهی بر تو ستم کنند، بر کسی ستم روا مدار. به دیگران نیکی کن؛ همانگونه که خواهی به تو نیکی کنند.آنچه از دیگران زشت میداری، برخود نیز زشتبدار.آنچه از مردم به تو میرسد و خشنودت میسازد، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد. آنچه نمیدانی، مگوی؛ هرچند دانستههایت اندک باشد. و آنچه نمیپسندی به تو گویند، تو نیز بر زبان میاور.و بدانکه خودپسندی ضدّ صواب و آفت خردها است»(14).
البته اینها همه درصورتی است که عیب دیگری عیب اخلاقی و به اختیارش باشد. و اگر آن عیب، که دربارهاش سخن میگوید، مربوط به آفرینش و بیرون از اراده و اختیار او باشد، درحقیقت با بدگویی از او، آفریدگار را نکوهش میکند و این بزرگترین گناهی است که آدمی خود را بدان میآلاید.
عیبجویی به فرزانهای گفت: ای زشت روی! در پاسخ گفت:آفرینش صورتم به دست من نبوده است تا آن را زیبا بیافرینم.
و اگر عیبجو-به فرض محال- هیچ عیبی نداشته باشد، اولاً، میسزد که بر این بیعیبیاش خدای را سپاس گوید و با گشودن زبان خویش به غیبت و بدگویی دیگران، خویشتنِ بیعیبش را کثیف و آلوده نکند.
ثانیاً، اینکه بپندارد بیعیب است، همین پندار خودپسندی و بزرگترین عیب است که ریشه در نادانی به خویش دارد.و به تعبیر قرآنکریم، چنین کسانی از زیانکارترینانند و میپندارند که کارنیک میکنند:
«یحسبون انَّهم یحسنون صنعاً»(15)
حضرت علی(ع) میفرمایند:
«یا ایّها النّاس، طوبی لمن شغله عیبه من عیوب النّاس.و طوبی لمن لزم بیته و اکل قوته واشتغل بطاعهْ ربّه و بکیْ علی خطیئته، فکان من نفسه فی شغلٍ، والنّاس منه فی راحهًْ»(16)؛
ای مردم، خوشا آنکس که پرداختن به عیب خود، وی را ازعیب دیگر مردم بازدارد؛ و خوشا کسیکه در خانهاش بماند و روزی خود بخورد و به طاعت پروردگارش اشتغال ورزد و برگناهان خود بگرید. چنین کسی، هم به کار خود پرداخته است و هم مردم از او آسوده خاطرند.
3. کسیکه زبانش را به بدگویی از دیگران میچرخاند، باید بیندیشد که چه عاملی او را بدینکار زشت واداشته است و این بدگویی برای وی چه سودی دارد؛ آیا برای فرو نشاندنِ خشم و کینهای است که از شخصِ غیبتشونده در دل دارد و میخواهد عقدهگشایی کند؟ اگر چنین است، باید بداند که اینگونه عقدهگشایی اولاً، ازمنزلت اخلاقی وانسانیاش میکاهد و به تعبیر امامخمینی(ره):
انسان ازچشم مردم میافتد و اطمینان آنها از او سلب میشود(17).
علاوه براین، با بدگویی، غیبتشونده را مظلوم و حق به جانب، و خود راستمگر و پردهدر مینمایاند، و این، خود خسارت بزرگی است.
ثانیاً، با اینکار میخواهد بر دیگری خشم براند، درحالیکه خود به گناهی بس بزرگ آلوده است، اما فرو خوردنِ خشم(کظمغیظ) و گذشتن از خطاهای دیگران و تغافل از آنها فضیلتی بزرگ و رسم و آیین بزرگواری و کرامت انسانی است.امامخمینی(ره) میفرماید:
تو اگر دشمنی نیز داری با شخصی که از او غیبت میکنی، مقتضای دشمنی نیز آن است که از او غیبت [نکنی]، اگر ایمان به احادیث داری؛ زیراکه در حدیث وارد است که حسنات غیبتکن منتقل میشود به نامه عمل کسی که از او غیبت کرده، و سیّئات این به نامه آن منتقل میشود. پس خواستی دشمنی با او کنی، با خود دشمنی کردی(18).
اگربه انگیزه رضامندی و خشنودی کسانیکه با او انس دارند به چنین کار زشتی خود را میآلاید، باید بداند که به دشمنی خداوند برخاسته و یا رضای خلق، خشم خالق را فراهم آورده است و بندگان خدا را بر خداوند برتری داده و عظمت و احتشام خدای عزیز جبّار را نادیده انگاشته است.
از اینرو امامخمینی(ره) در ادامه سخن بالا میفرماید:
پس بدان، با خداوند نمیتوانی ستیزه کنی. خداوند قادراست با همین غیبت تو، آن شخص را درنظر مردم عزیز و محترم کند و تو را به واسطه همین در نظر آنها خوار و ناچیز کند و درمحضر کروبییّن نیز همین معامله را کند:نامه اعمال تو را از سیّئات پر کند، پس تو را مفتضح کند و نامه اعمال او را از حسنات پر کند و او را معزّز و محترم کند. پس بفهم که با چه قادرجبّاری در ستیزه هستی، و از دشمنی او بترس(19).
ب – درسرای پسین
توجه به این نکته ضروری است که اعمال ما- به طور عام- علاوه بر آثار و پیامدهای دنیوی، نتایج اخروی نیز دارند که از آنها نمیتوانیم گریخت. و دقیقاً به همین دلیلکه بشریم و زندگیمان در لحظه مرگ تماماً پایان نخواهد یافت؛چراکه مرگ، خود پدیدهای است که در بسترحیات آدمی اتفاق میافتد و هر موجودی، خواه ناخواه، با ذائقه جانش طعم شیرین یا تلخ آن را خواهد چشید:
«کلُّ نفسٍ ذائقهًُْ الموت و نبلوکم بالشَّرِّ والخیرفتنهًًْ و الینا ترجعُونَ»(20)؛
هرکسی چشنده مرگ است. و شما را به بدی (سختی و بلا و مصیبت) و نیکی (آسانی و نعمت و دولت) میآزماییم، آزمودنی؛و به سوی ما بازگردانده میشوید.
زندگی روح و روان ما پس از مرگ کالبدمان،ادامه خواهد یافت.به دلیل همه این واقعیتها، ما باید از بدیها و معاصی یا به عبارت دقیقتر، از آنچه قرآن و حدیث آن را بد و معصیت میدانند،بپرهیزیم. ما باید مطابق خواست و مشیّت خداوند، که در قرآن آمده و در حدیث و سنّت شرح داده شده است، زندگی کنیم.
در سراسر قرآن و حدیث،به انسان اخطار میشود که حیات بشر به نحوی سامانیافته است که اثرات و نتایج اعمالی که ما در این جهان انجام میدهیم،نه تنها از لحظه انجام این اعمال و از محدوده تبعات و توالیهای مستقیم و بیواسطه هرکدام از این اعمال فراتر میرود،بلکه به واسطه جاودانگی روح ما، به ورای این جهان نیز میکشد و خداوند در همه این مراحل، ناظر بر اعمال ما است و ما در عرصه رستاخیز، جزای اعمالنیک و بد خود را خواهیم گرفت:
«الا انَّ لله ما فیالسَّموات والأرض قد یعلم ما انتم علیه وَ یَومَ یرجعون الیه فینبِّؤهم بما عملوا والله بکلِّ شیءٍ علیمُ»(21)؛
هان! آنچه درآسمانها و زمین است، خدای راست. به درستی میداند که شما در چه حال و بر چه کارید (از کفر و اسلام و نافرمانی و طاعت).و روزی که به او بازگردانده شوند،آنان را بدانچه کردهاند آگاه میکند (و جزاشان خواهد داد.) و خدا به هر چیزی دانا است.
این جهان درواقع،بسان مزرعهای است که اعمال ما همچون بذرهایی در آن کاشته میشوند و ما ثمرهها و آثار این کِشتههای خویش را در آخرت خواهیم دروید. این تصویر در تعالیم اسلامی، به صورتهای گوناگونی از جمله به شکل این حدیث ارائه شده است که:
«الدُّنیا مزرعهًُْ الآخرهًْ»(22).
«مطلب بسیار عمده و اساسی که کتب آسمانی ما را بدان توجه دادهاند، پیوستگی این دو زندگی است.این دو حیات از یکدیگر جدا نیست؛ بذر
آن حیات دراین حیات به دست خود انسان کاشته میشود و سرنوشت آن حیات در این حیات به وسیله خود انسان تعیین میگردد.
ایمان و اعتقاد پاک و درست و مطابق با واقع (و جهانبینی واقعبینانه)، خلقوخوی پاکیزه و انسانی و منزّه از حسادتها، مکرها،حقه و کینهها، غَلّ و غشها نیز اعمال صالح که درجهت تکامل فرد و جامعه صورت میگیرد، خدمتها، اخلاصها و امثال اینها سازنده یک حیات سعادتمندانه جاوید است برای انسان. برعکس،بیایمانیها، بیاعتقادیها، باورهای غلط، خلقوخوی پلید، خودخواهیها، خودپرستیها، خودبینیها، ظلمها، ستمها، ریاکاریها، رباخواریها، دروغ، تهمت، غیبت، سخنچینی، فتنهانگیزی،امتناع از عبادت و پرستش خالق و امثال اینها موجب حیات بسیار شقاوتآلود برای انسان در جهان آخرت است»(23).
نکته مهم اینکه شکل و قواره ی آدمی دراین جهان براساس اراده و خواست آفریدگار چهرهنگارِ صورتپرداز است:
«هوالَّذی یصوِّرکم فیالأرحام کیف یشآء»(24)؛
او است آنکه شما را در زهدان مادران چنانکه خود میخواهد،چهره مینگارد.
بدینمعناکه خداوند هرکس را به هر شکل و قوارهای که ویژه او است
آفریده؛زشت،زیبا، سفید، سیاه، زن، مرد، و هرگونه که خواست و اراده او است:
«خلق الله آدم علی صورته»(25).
اما شکل و قوارهای که آدمی پس از مرگ به خود میگیرد،نگارندهاش خودِ او است؛ یعنی آدمی، خود خویشتن را آنگونه که بخواهد، میسازد و با همان چهرهای که نگاشته است، برانگیخته خواهد شد. به تعبیر دیگر، هر موجودی،خودش است، جز انسان که در سرای پسین،به شکلهای گوناگون برانگیخته میشود. از اینمیان، گروهی نیز در شکل انسان برانگیخته خواهند شد. بنابراین، انسان مجبور نیست که انسان باشد؛ میتواند انسان بشود و میتواند خود را به حیوانی مانند سگ و گرگ تبدیل کند؛ مهم این است که چه ملکاتی را در وجود خود در این جهان میپروراند.البته دراین پروراندن و بالیدن،هم ازهدایت عقل و خرد (پیامبر باطن)،هم ازدستگیری پیامبران و راهنمایان (عقل بیرون)برخوردار است، ولی مددخواهی از این دو به اختیار و خواست خود او است:
«ما آدمی را از نطفهای آمیخته (نطفه مرد و زن) بیافریدیم؛ او را میآزماییم و از اینرو، شنوا و بینایش ساختیم.ما راه را به او بنمودیم؛ یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس»(26).
از اینرو،باید بنگرد که به چه میاندیشد و چگونه عمل میکند و چه خلقوخویی در خود میپروراند.
درحقیقت،آدمی تجسّم همانی است که خود خواسته؛تجسّم اندیشهها و اخلاق و رفتارهای خویش.اگراندیشههای پست و رفتارها و خلقوخوی حیوانی او بالیده شوند، ازاو حیوانی مینگارند که به یقین،از هر حیوانی خطرناکتراست.
«ان هم الاّ کالأنعام بل هم اضلُّ سبیلاً»(27).
براءِ بن عازب میگوید:درمنزل ابوایّوب انصاری، معاذبن جبل، که نزدیک پیامبرگرامی(ص) نشسته بود،ازآن بزرگوار پرسید درباره:«یوم ینفخ فیالصّور فتأتون افواجاً»(28) چه میفرمایید؟ درحالیکه اشک از دیدگانش جاری شده بود، فرمود: ای معاذ،ازموضوع مهمّی پرسش کردی. آنگاه فرمود: ده گروه از امّت من (از گورهاشان) برانگیخته میشوند،به گونهای که خداوند چهره ی انسانی را از آنان گرفته و از جمع مسلمانان جداشان کرده است:
1. گروهی که چهره میمون دارند، سخنچینانند؛
2. گروهی که چهره خوک دارند، حرام خوارانند (رشوهگیران)؛
3. گروهی که وارونهاند، چنانکه پاها بالا و چهرهشان به زیر،و بر روی زمین کشیده میشوند، رباخوارانند؛
4. گروهی که نابینایان سرگردان و حیرانند،حاکمان ستمپیشهاند؛
5. گروهی که کر و گنگند و هیچ درنمییابند،خودبینانند که از کارهای خود در شگفت و خشنودند؛
6. گروهی که زبان خویش میجوند و از دهانشان چرکابه سرازیر است و بوی گند آن جهنمیان را میآزارد، عالمان و قاضیانی هستند که رفتارشان با گفتارشان ناسازگار است؛
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند(29)
7. گروهی که دست و پا بریدگانند، همسایگانشان را میآزارند؛
8. گروهی که بر سرشاخههایی از آتش آویختهاند، جاسوسان و سخنچینانِ از مردم در پیشگاه حاکمند؛
9. گروهی که بوی گندشان از مردار بیشتر است، شهوترانان و شادخوارانند و حق فقیران نمیپردازند؛
10. گروهی که جبّههایی از قطران (مادهای که روغنی است و از درختان گرفته میشود) بر تن دارند، متکّبران و سرکشانند(30).
بنابراین،آدمی در همینجهان، یا انسان است، یا حیوان؛ هرچه هست در سرای پسین نیزهمان خواهد بود.
صورتی کان بر نهادت غالبست
هم برآن تصویر حشرت واجبست(31)
چهره و چگونگی نگاه و گفتار و نیز رفتار انسانها نمایانگرچهره درونی آنها است؛ هم نشانه نیکوکاران در رخسارشان آشکار است، هم بزهکاران به نشان رویشان شناخته میشوند؛و تشخیص این دو برای اولیای الهی و صاحبدلان کاری سهل و آسان است. و چه بسا برخی نه در چهره یک جانور، بلکه جانورانی درنده دیده میشوند که به هیچ حیوانی نمیمانند.
آری، کسانیکه با دست و زبان و قلم، عِرض و شرف مردمان را هتک میکنند، پردهها را میدرند و کاستیهای پنهان مردم را آشکار مینمایند،ازهر درندهای درندهترند؛ چهره و نمادِ انسانی دارند، اما دلشان دل حیوان است:
«الصّورهًُْ صورهًُْ اِنسانٍ والقَلبُ قلبُ حیوان»(32).
با ظاهری آراسته، مؤدّب و ملایم، چهره پلید خود را میپوشانند و بسا نقش انسانهای وارسته و پارسا را ایفاء میکنند تا شکارهای خود را از چنگ و دندان و غرّشهای سبعانه خود غافل دارند و بیشتر به دام آرند.قرآنکریم در تصویری هنرمندانه، پرده از چهره نهان و پلیدشان برداشته،واقعیت زشت این درندگان انساننما را آشکار کرده و از فرجام نکبتبارشان سخن گفته است:
«قلهل انِّبؤکم بشرٍّ من ذلک مثوبهًًْ عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القردهًْ والخنازیرو عبد الطّاغوت اولئک شرُّ مکاناً و اضلُّ عن سواء السَّبیل»(33)؛
بگو:آیا به بدتر از این پاداشی نزد خدا خبر بدهم؟(پاداش) آنکس که خدا او را لعنت کرده و براو خشم گرفته و برخی از آنان را بوزینگان و خوکان گردانیده و کسیکه طاغوت (بت و طغیانگر) را پرستیده است؛ اینان درجایگاهی بدترند و از راه راست گمتر.
صدرالمتألّهین میگوید:
پیش ازاین گفتیم که انسان برحسب فطرت و سازمان جسمانی، نوع واحدی است (و از این حیث، هیچ تفاوتی درمیان افراد انسان نیست) ولیکن همین انسان برحسب آنچه نفس وی بدان صورت میگیرد و جوهر عقلِ منفعل وی بدان قِوام مییابد و در علوم و کمالات و ملکات نفسانی از قوّه به فعل میگراید،بدیناعتبار، به انواع گوناگون تقسیم میشود و بدانسان که نفس وی صورت گرفته است، در روز قیامت محشور خواهد شد. پس حشر خلایق برحسب اعمال و ملکاتشان به شکلهای گوناگون خواهد بود:
حشر برای قومی بر سبیل وَفْد (به فتح واو و سکون فاء؛ یعنی حضور در محفل انس؛ حضوری مقرون به دعوت و تکریم) است؛ چنانکه آیه شریفه «یومن نحشر المتَّقین الی الرَّحمَْن وفداً»(14 ناظر به این است؛ و برای گروهی بر سبیل وِرْد (به کسر واو؛ به معنای حضور مجرم در محضر حاکم) است؛چنانکه آیه کریمه «و نسوق المجرمین الی جهنَّم ورداً»(34) مشعر به آن است؛ برای گروهی با بدنی تاریک و سیاه و صورتی کدِر و کبود خواهد بود؛ چنانکه آیه کریمه «و نحشرالمجرمین یومئذٍ زرقاً»(35) بدان تصریح میکند؛ و برای گروهی دیگر از تبهکاران با چشمانی کور و نابینا خواهد بود؛چنانکه آیه شریفه «و نحشره یوم القیامهًْ اعمیَْ»(36) بیانگر آن است؛ و برای گروهی با دستهای بسته و زنجیرهای گران که بر گردن آنها نهاده خواهد شد؛چنانکه آیه کریمه «اذا الأغلال فی اعناقهم والسَّلاسل یسحبون * فیالحمیم ثمَّ فیالنّاریسجرون»(37) بر آن دلالت میکند.
و چکیده سخن اینکه حشر و برانگیختن هرکسی در سرای پسین بدان چیزی است که غایت سعی و کوشش و عمل او و مورد محبت و علاقه وی بوده است. حتی اگر یکی از شما سنگی را دوست داشته باشد، با همان سنگ محشور خواهد شد؛ زیرا تکرار اعمال-نیک یا بد- موجب تحقق ملکاتی در نفس میگردد. پس هر ملکهای از ملکات، که در داردنیا بر نفس غالب گردد، در آخرت بدان صورتی که مناسب با او است، متمثّل میگردد؛چنانکه در قرآنکریم میفرماید: «قل کلُّ یعمل علیَْ شاکلته»(38)؛ و شکی نیست دراینکه اعمال و کارهای شقاوتپیشگانی که به دنیا روی آورده و از آخرت و مقامهای آن روی برگرداندهاند،همگی برحسب همّتهای پست و کوتهبینیها و فرو افتادن در لذتهای حیوانی و تعلّقخاطر به هواهای نفسانی است، و اینکه تصورات و اندیشههاشان تنها برای دستیابی به غرضهای حیوانی و پرورش خلقوخوی درندگی که بر وجودشان چیره گشته،به کاررفته است. پس ناگزیر در روز رستاخیز، به صورت حیواناتی که مناسب با ملکات و تصورات نفسانی آنها است، برانگیخته خواهند شد؛ همانگونه که در آیه شریفه «اذا الوحوش حشرت»(39) به این نکته اشاره شده و در حدیث شریف «یحشر بعض النّاس علی صورهْ تحسن عندها القردهًُْ والخَنازیر»(40) به این مطلب تصریح گردیده است.
مولای روم در اینباره چه عالی سروده است!
ای دریده پوستین یوسفان!
گرگ برخیزی از این خوابِ گران
گشته گرگان یکبهیک خوهای تو
میدرانند ازغضب اعضای تو(41)
امامخمینی(ره) درتصویرچهره ملکوتی «غیبت» و «غیبتکننده» و همچنین «شنونده غیبت» میفرماید:
از برای این موبقه کبیره در عالم غیب و پسِ پرده ملکوت،صورت مشوَّه (بیقواره) زشتی است که علاوه بر بدی آن، موجب رسوایی در ملأ اعلاء و محضر انبیای مرسلین و ملائکه مقرّبین میشود.
صورت ملکوتی آن همان است که خداوند- تبارکوتعالی- در کتاب کریمش اشاره به آن میفرماید و احادیث شریفه نیز صراحتاً و اشارتاً بیان آن را کردهاند:قالالله- عزَّوجلَّ: «ولا یغتب بعضکم بعضاً ایحبُّ احدکم ان یأکل لحم احیه میتاً فکرهتموه»… ما غافلیم از آنکه اعمال ما عیناً با صورتهای مناسبه با آنها درعالم دیگر به ما رجوع میکند. نمیدانیم که این عمل صورتِ مردارْ خوردن است. صاحب این عمل همانطور که چون سگهای درنده اعراض مردم را دریده وگوشت آنها را خورده، در جهنم نیز صورت ملکوتی این عمل به او رجوع میکند(42).
درجای دیگر،مشفقانه میفرماید:
ای بیچاره انسان! جهنم و عذابهای گوناگون عالم ملکوت و قیامت صورتهای عمل و اخلاق خود توست. تو به دست خود، خویشتن را دچار ذلّت و زحمت کردی و میکنی؛ تو با پای خود به جهنّم میروی و به عمل خود،جهنم درست میکنی. جهنم نیست، جز باطن عملهای ناهنجار تو. ظلمتها و وحشتهای برزخ و قبر و قیامت نیست، جز ظلّ ظلمانی اخلاق فاسده و عقاید باطله بنیالإنسان(43).
نیز میفرماید:
انسان همینطور که در این دنیا یک صورت مُلکی دنیاوی دارد که خداوند تبارکوتعالی آن را در کمال حُسن و نیکویی و ترکیب بدیع خلق فرموده…، کذلک از برای او یک صورت و شکل ملکوتی غیبی است که آن صورت تابع ملکات نفس و خُلق باطن است در عالم بعد از موت، چه برزخ باشد یا قیامت. انسان اگر خلق باطن و ملکه و سریرهاش انسانی باشد، صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است، ولی اگر ملکاتش غیرملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملکه است؛ مثلاً،اگر ملکه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حُکم مملکت باطن حکم بهیمه شود، انسان صورتِ ملکوتیاش صورت یکی از بهایم است، مناسب با آن خُلق؛ و اگرملکه غضب و سبعیت بر باطن و سریرهاش غلبه کند و حکم مملکت باطن و سریره حکم سبع شود،صورت غیبیه ملکوتیه صورت یکی از سباع است؛ و اگر وهم و شیطنت ملکه شدت و باطن و سریرهاش دارای ملکات شیطانیه شد، ازقبیل خدعه،تقلّب،نمیمه، غیبت، صورت غیب و ملکوتش صورت یکی از شیاطین است، به مناسب آن. و گاهی ممکن است به طریق ترکیب، دو ملکه یا چند ملکه منشأ صورت ملکوتی شود،آنوقت به شکل هیچیک از حیوانات نمیشود، بلکه صورت غریبی پیدا میکند که هیچ آن صورت مدهش و موحش بد ترکیب در اینعالم سابقه ندارد. از پیغمبرخدا(ص) نقل شده که بعضی مردم در قیامت محشور میشوند به صورتهایی که نیکو است پیش آنها میمون[ها] و انترها،بلکه ممکن است از برای یک نفر در آن عالم چند صورت باشد؛زیراکه آن عالم مثل این عالم نیست که یک چیز بیش از یک صورت قبول نکند.و این مطلب مطابق با برهان نیز هست و در محلّ خود مقرّراست(44).
نکته جالب اینکه نه تنها کارهای بدنی و اعمال خوب و بد آدمی در رستاخیز به صورتهای نیک و بد تجسّم مییابند، بلکه نیتهای خوب و بد نیز مجسّم خواهند شد.
«افلا یعلم اذا بعثر ما فیالقبور*و حصِّل مَْا فِیالصُّدُورِ»(45)؛
پس آیا (سرانجام را) نمیداند، آنگاه که آنچه را در گورها است زیر و روکنند و برآرند؛و آنچه در سینهها است (از ایمان و کفر و خیر و شرکه ورزیدهاند) فرا دید آرند؟
هرخیالی کو کند در دل وطن
روزِ محشرصورتی خواهد شدن(46)
پینوشتها:
1-حجرات: 7.
2-دعای «عرفه» امامحسین(ع).
3-انعام: 121.
4-یونس: 24.
5-آنچه مردم را سود دهد در زمین برجای ماند.(رعد:17)
6-نهجالبلاغه، خطبه217.
7-وسائلالشیعه، ج15، ص281.
8-روم: 30.
9-مکاسب محرّمه، ج1، ص371.
10-«اسحاقبن عمّار به روایت امامصادق(ع) از پیامبرگرامی(ص) آورده است که فرمود: ای کسانیکه به زبان اسلام آورده و هنوز ایمان بر دلهاتان ننشسته، مسلمانان را نکوهش نکنید و در جستوجوی عیبهاشان نباشید؛ چراکه هرکس در جستوجوی عیبهای آنان باشد، خداوند از عیب او جستوجو خواهد کرد، و هرکه را خداوند در جستوجوی عیبش برآید، هرجاکه باشد- ولو در خانهاش- رسوایش میکند.»(الکافی، ج2، ص354.)
11-شرح چهلحدیث، ص311-312.
12-تحفالعقول، ص366.
13-رساله قشیریه، ص256
14-نهجالبلاغه، نامه31.
15-کهف: 104.
16-نهجالبلاغه، خطبه175.
17-شرح چهلحدیث، ص311.
18-همان، ص313.
19-همان.
20-انبیاء: 35.
21-نور: 64.
22-علمالیقین، ج1، ص460.
23-مجموعه آثار، شهید مطهری، ح2، ص520.
24-آلعمران: 6.
25-جامعالأسرار، ص135.
26-انسان: 2-3.
27-فرقان: 44.
28-روزیکه در صور دمیده شود، پس شما گروهگروه بیایید. (نبأ: 18)
29-دیوان حافظ.
30-مجمعالبیان، ج10، ص424.
31-مثنویمعنوی، دفتر اول، بیت1691.
32-نهجالبلاغه، خطبه86.
33-مائده: 60.
34-روزی که پرهیزگاران را به سوی خدای رحمان به مهمانی و دیدار فراهم آوریم. (مریم: 85)
35-و بزهکاران را تشنه به سوی دوزخ برانیم. (مریم: 86)
36-و بزهکاران را در آن روز کبود چشم برانگیزیم. (طه: 102)
37-و روز رستاخیز او را نابینا برانگیزیم. (همان: 124)
38-آنگاه که غلها و زنجیرها در گردنهاشان باشد و بر روی کشیده شوند در آبجوشان، سپس در آتش سوخته و بریان شوند. (غافر: 71-72)
39-بگو: هرکس فراخورِ سرشت و عادت و روشِ خویش کار میکند. (اسراء: 84)
40-آنگاه که جانوران وحشی گردآورده شوند. (تکویر: 5)
41-برخی از مردم با چهرهای برانگیخته میشوند که در قیاس با آنان میمون و خوک زیبا هستند. (الشواهد الربوبیهًْ، المشهد الرابع، الإشراق السادس، ص287).
42-مثنویمعنوی، دفتر چهارم، ابیات3662-3663.
43-شرح چهلحدیث، ص303.
44-شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص141.
45-عادیات: 9-10.
46-مثنویمعنوی، دفتر پنجم، بیت1793.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: غیبت، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.