نویسنده : حمید رضا مطهری
ب) اقدامات امنیتى
یکى دیگر از روشهاى امام علىعلیه السلام در راه تأمین امنیت جامعه اسلامى به کارگیرى روشهاى امنیت بود. کسب خبر به وسیله نیروهاى مخفى در میان دشمنان، و نظارت پنهان بر ارتباطات کارگزاران خود به منظور جلوگیرى از فریب خوردن آنها توسط دشمن و نیز حفظ اسرار نظامى از جمله این روشها بود.
1. خبرگیرى از دشمن :
یکى از مهمترین اقدامات اطلاعاتى و امنیتى براى مقابله با دشمنان، آگاه بودن از اقدامات و امکانات آنان است. در زمان خلافت امام علىعلیه السلام همواره افرادى از طرف آن حضرت به صورت مخفیانه براى خبرگیرى از دشمن به نقاط مختلف فرستاده مىشدند که اخبار دشمن و تصمیمات آنها را براى امام گزارش مىکردند، این گزارشها باعث مىشد تا آن حضرت به شکل مناسب با دشمنان مقابله کند. چنانکه گفته شده معاویه قصد داشت افرادى را به عنوان زائرخانه خدا به حج اعزام کند که در واقع هدف آنها تبلیغ براى معاویه و نیز مقصّر جلوه دادن امام در قتل عثمان بود. نیروهاى اطلاعاتى این خبر را به امام گزارش کرده و امام نیز در نامهاى به قثم بن عباس والى مکه چنین نوشتند :
اما بعد فان عینى بالمغرب کتب الى یعلمنى انهوُجِّهَ الى الموسم اناس من اهل الشام العمى القلوب، الصم الاسماع، الکلمه الابصار الذین یلتمسون الحقّ بالباطل و یطیعون المخلوق فى معصیه الخالق … فاقم على ما فى یدیک قیام الحازم الصلیب … و ایاک و ما یُعْتَذَرُ منه(24)؛ جاسوس من در مغرب (شام) در نامهاى به من اطلاع داده که مردمى از اهل شام با دلهاى نابینا و گوشهاى ناشنوا و دیدههاى کور مادر زاد گسیل شدهاند، کسانى که حق را از راه باطل مىجویند و در معصیت آفریننده و نافرمانى خدا از مخلوق پیروى مىکنند … پس به آنچه در دست توست (حکومت مکه و حفظ امنیت آن) پایدارى کن … و مبادا کارى کنى که به عذر خواهى بیافتى.
2. نظارت بر کارگزاران :
یکى از تهدیدهاى خطرناک براى هر حکومت ، ارتباط دشمن با کارگزاران آن حکومت است. رفع این تهدید، نظارت مستمر و حتى پنهانى بر رفت و آمد و ارتباطات والیان را طلب مىکند. در این راستا امام على علیه السلام به وسیله نیروهاى اطلاعاتىخود ارتباطات احتمالى دشمن با برخى کارگزاران خود را نیز زیر نظر داشته و در موارد ضرورى آنها را از خطراتى که در کمینشان بود آگاه کرده و به آنها هشدار مىدادند. چنانکه معاویه نامهاى به زیادبن ابیه نوشته و او را به سوى خود فراخوانده بود و براى تحریک و ترغیب او قضیه انتساب او به ابوسفیان را نیز مطرح کرده بود، امام علىعلیه السلام که از طریق مأموران مخفى خود از جریان آگاه شده بود در نامهاى به زیاد این نکته را متذکر شده و او را نسبت به خطرى که از جانب معاویه او را تهدید مىکرد هشدار داده و چنین نوشتند :
و قد عرفت اَنَّ معاویهَ کتب اِلیک یستزِّلُ لُبّکَ و یَستَفِلُّ غَربک، فاحذَره فانّما هو الشّیطان، یأتى المرء من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله لیقتحِمَ غَفْلَتهَ ویَستَلِبَ غِرَّتَهُ(25)؛ آگاهى یافتم که معاویه نامهاى به تو نوشته، مىخواهد دلت را بلغزاند و مىخواهد در زیرکى تو رخنه کند، پس از او برحذرباش ، زیرا او شیطانى است که از پس و پیش و راست و چپ شخص مىآید تا ناگهان در هنگام غفلت عقل او را برباید.
نظارت مخفى امام علىعلیه السلام برکارگزاران خود در موارد دیگرى نیز گزارش شدهاست. براى نمونه مىتوان به نامه آنحضرت به مصقله بن هبیره شیبانى حاکم اردشیر خوره از جانب امام و نیز عثمان بن حنیف انصارى حاکم بصره از طرف حضرت اشاره کرد.(26)
3. حفظ اسرار نظامى :
برخى از اطلاعات و امکانات هر کشور به ویژه امور نظامى آن در هر مقطع زمانى چه جنگ و چه صلح باید از دید عموم حتى ساکنان و کارگزاران آن کشور مخفى بوده و تنها در موقع لزوم از آن آگاه شوند. اهمیّت اسرار نظامى به اندازهاى است که سربازان و نیروهاى نظامى نیز تا زمان اجرا نباید از آن آگاه شوند تا مبادا دشمن از طریق جاسوسان و نیروهاى مخفى خود از آن آگاه شده و در صدد ضربه به آن برآمده و یا به تدارک قوا و آمادگى نیروهایش بپردازد. امام علىعلیه السلام نیز به این نکته توجه داشته و در نامهاى خطاب به مرزداران و نیروهاى مسلح خود ضمن اشاره به برخى از
حقوق آنان بر حاکم مىفرماید :
الا و انّ لکم عندى اَنْ لا اَحْتَجِزَ دونکم سرّاً الاَّ فى حربٍ…؛(27) بدانید که حق شما بر من این است که هیچ رازى جز اسرار نظامى را از شما پوشیده ندارم.
دو نکته بسیار مهم در این کلام امامعلیه السلام وجود دارد: نخست آن که اسرار مربوط به جنگ به دلیل رعایت اصل غافلگیرى باید در سطح فرماندهى کلان باقى بماند و نیروهاى عمل کننده تا زمان اجراى عملیات از آن مطلع نباشند تا مبادا دشمن از اخبار و اسرار آگاه شده و به تدارک قوا بپردازد و دیگر آنکه امیرالمؤمنینعلیه السلام اهمیّت فراوانى به مرزداران دادهاست که مىفرماید حق شما این است که هیچ چیز را از شما پنهان نکنم.
ج) اقدامات نظامى
سیره حکومتى امیرالمؤمنینعلیه السلام براین اساس استوار بود که بدون جنگ و خونریزى امنیت جامعه برقرار گردد، امّا این بدان معنا نبود که آن حضرت توجهى به اقدامات دفاعى نداشته باشد، بلکه براساس دستور صریح قرآن و اعدوالهم ما استطعتم من قوه…(28) امام علىعلیه السلام نیز توجه خاصى به نیروهاى نظامى داشته و آنها را حافظ مردم و زینت و آراستگى حکمرانان دانسته فرمودند :
فا لجنود باذن اللَّه حصون الرّعیّه و زَینُ الوُلاه و عزّ الدین و سُبُل الأمن و لیس تقوم الرّعیّهِ اِلاّ بهم؛(29) پس سپاهیان به فرمان خدا براى رعیّت مانند دژها و قلعهها (که آنها را از شرّ دشمنان آسوده مىدارند) و زینت و آراستگى حکمرانان و ارجمندى دین و راههاى امن و آسایش هستند و رعیّت بر پا نمىماند مگر با بودن ایشان.
آن حضرت در جاى دیگر خطاب به قیس بن سعد هنگامى که او را به حکومت مصر اعزام مىکرد فرمود :
به همراه سپاهى به مصر برو، زیرا داشتن سپاهى جنگجو و آماده براى دشمنت ترسانندهتر و براى دوستانت عزّت آورتر است.(30) چنانکه ملاحظه مىشود امام علىعلیه السلام آمادگى دفاعى لازم و وجود نیروهاى مقتدر را باعث آرامش مردم و آسودگى حاکمان و ترس دشمنان مىداند. 1. اقدام پیش گیرانه :
یکى از نکات بسیار مهم در بر خورد با دشمن این است که باید فرصت حمله را از وى گرفته و او را در موضع دفاعى قرار داد. امام علىعلیه السلام نیز به این نکته توجه داشته و همواره تأکید مىکردند که قبل از حمله دشمن باید در مقابل او آماده شد و قبل از آنکه در خانه، غافلگیر دشمن شوند اقدام به مقابله کرد.
زمانى که طلحه و زبیر و دیگران بیعتشکنى کردند و به سمت عراق رفتند، برخى اصحاب امام از آن حضرت خواستند تا از تعقیب آنان خوددارى کند، امّا امام ضمن ردّ این درخواست فرمود :
و اللَّه لا اکون کا لضَّبع تنام على طول اللَّدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها را صدها و لکنى اضرب بالمُقبِل الى الحقّ المدبِر عنه و بالسّامع المطیع العاصى المریب ابداً حتى یأتى علىّ یومى؛(31) سوگند به خدا من مانند کفتار خوابیده نیستم تا صیاد به او رسیده و او را در دام اندازد، بلکه همراه کسىکه به حق رو آورد و شنوا و فرمانبردار است، بر گنه کارى که از حق رو گردانیده شک و تردید در آن دارد شمشیر مىزنم و مىجنگم تا زنده هستم.
در جاى دیگر نیز ضمن سرزنش کوفیان و یاران خود و اشاره به تقاضاهاى مکرر خود از آنان مبنى برآماده شدن براى جنگ با دشمنان، به این نکته اشاره مىکند که اگر جنگ به میان دیار کسانى کشیده شود باعث ذلت و خوارى آنها خواهد شد، یعنى اگر کسانى در جنگ و جهاد سستى کنند تا دشمن وارد دیار آنها شود، آنها شکست خورده و خوار مىشوند. در خطبه 27 نهجالبلاغه به این نکته اشاره کرده مىفرمایند :
الا و انى قد دعوتکم الى قتال هؤلاء القوم لیلاً و نهاراً و سراً و اعلاناً و قلت لکم اغزوهم قبل ان یغزوکم فواللَّه ما غُرىَ قوم قط فى عقردارهم الاّ ذلّوا؛(32) آگاه باشید من شما را به جنگیدن (با معاویه) شب و روز، نهان و آشکار دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه آنها به جنگ شما بیایند شما به جنگشان بروید. سوگند به خدا هرگز با قومى در میان خانه (دیار) ایشان جنگ نشده مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشتهاند.
بنابراین، این اصل مهم باید مورد توجه قرار گیرد که همواره باید فرصت حمله را از دشمن گرفت.
2. گزینش سپاهیان :
امام علىعلیه السلام علاوه بر اهتمام ویژه به وجود سپاهیان و سربازان، رسیدگى به وضعیت آنها و نیز انتخاب فرماندهان شایسته و مهربان نسبت به سربازان را نیز مورد توجه قرار مىدادند، چنانکه در نامه خود خطاب به مالک اشتر فرماید :
فرمانده سپاهت را کسى قرار ده که براى خدا و رسول او و براى امام و پیشوایت پندپذیرتر، پاک دلتر و خردمندتر و برد بارترین آنها باشد از کسانى که دیر به خشم مىآید و زود عذر پذیرند و به زیر دستان مهربان بوده و به زورمندان سختگیرى و گردن فرازى نمایند و از آنکه درشتى او را از جاى نکند و نرمى او را ننشاند.(33)
امیرالمؤمنین علىعلیه السلام در جاى دیگر در ادامه همان نامه مىفرماید باید برگزیدهترین سران سپاهت (فرمانده) کسى باشد که با لشکر در همراهى (مال و دارایى) مؤاسات کند و از توانایى خود به آنها احسان نماید به اندازهاى که ایشان و خانوادههاىشان در آسایش باشند تا در جنگ با دشمن یک دل و یک اندیشه گردند.(34)
امام علیه السلام در این فراز از نامه به دغدغه معیشتى سپاهیان توجه کرده و به مالک دستورمىدهد کسى را به فرماندهى سپاه بگمارد که این نکته را مدّ نظر داشته باشد، زیرا آرامش فکرى آنها و اینکه از جهت تأمین معیشت مشکلى نداشته باشند، باعث مىشود با آرامش خیال در جنگ علیه دشمن شرکت کنند و علاوه بر این مهربانى فرمانده سپاه به زیردستانش باعث مىشود تا دلهاى آنها متوجه او شده و در هنگام سختى او را تنها نگذارند.
3. تاکتیکهاى نظامى در جنگها :
امام علىعلیه السلام نه تنها به تهیه و تدارک سپاه همّت گمارده و آن را پایه و اساس امنیت و زینت والیان و حاکمان مىدانستند و در انتخاب فرماندهان و سپاهیان دقت و ظرافتهاى خاصى را مورد توجه قرار مىدادند، بلکه در اتخاذ شیوههاى تاکتیکى جنگى نیز آنها را راهنمایى مىکردند. ایشان در همین رابطه خطاب به لشکریان خود فرمودند :
هر گاه با دشمن رویارو شدید لشکرگاه خود را در جاهاى بلندى یا دامنه کوهها و یا کنار رودخانه قرار دهید تا براى شما کمک راه و مانع آنان (دشمنان) شود و جبهه جنگ (عرصه کارزار) را از یک یا دو سو [جهت] قرار دهید،(35) زیرا لازمه جنگیدن از چند طرف پراکندگى و ضعف و شکست است.
امام علیه السلام تنها به پیشروى و ایستادگى کامل در مقابل دشمن تأکید نکرده و در مواقع اضطرارى عقبنشینى را نیزنظر داشته و آن را مقدمه پیروزى مىدانستند، چنانکه در یکى از نامههاى خود به سپاهیانش مىفرماید :
گریزى را که در پى آن بازگشت و شکستى که بعد از آن هجوم و حمله به دشمن است بر شما ناگوار نباشد. یعنى اگر موقعیّت جنگى شما را در وضعیتى قرار داد که مجبور به عقبنشینى شوید آن را ننگ ندانید، زیرا شاید مصلحت درگریز باشد تا دشمنان به طمع تعقیب شما از سنگرها بیرون آمده، آنگاه به آنها حملهور شده آنان را شکست دهید یا آنکه این گریز و شکست شما باعث شود تا علت آن را یافته و با جبران آن به جنگ با دشمن برگردید.(36)
امامعلیه السلام آرایش و جاگیرى (موضعگیرى) نیروهاى مختلف سپاه را نیز مورد توجه قرار داده و معقل بن قیس ریاحى یکى از فرماندهان خود که او را به شام اعزام مىکرد، ضمن اشاره و توجه دادن به زمان و چگونگى حرکت و رفتار با مردم مىفرماید :
فاذا لقیت العدوّ فقِف من اصحابک وسطاً و لاتدنُ من القومِ دُنُوَّ مَن یُرید اَن یُنْشِبَ الحَرب؛ هنگامى که با دشمن روبهرو شدى میانه لشکر خود بایست و به دشمنان نزدیک مشو مانند نزدیک شدن کسى که مىخواهد جنگ برپا کند. و از آنان دور مشو همچون دور شدن کسى که از جنگ مىترسد تا فرمان من به تو رسد.(37)
امام علىعلیه السلام خبرگیرى از دشمن را نیز مورد توجه قرار داده و آن را بسیار مهم مىدانستند ، چنانکه به سپاهیان خود فرمود :
واجعَلوا لکم رُقَباءَ فى صیاصى الجبال، و مناکب الهضاب لئلا یأتیکم العَدُوّ من مکانِ مخافهٍ اَو اَمنٍ. و اعلموا ان مقدمه القوم عیونهم و عیون المقدمه طلائهم؛(38) براى خودتان در بلندى کوهها ولاى تپهها پاسبان و دیدهبان بگذارید تا دشمن به طرف شما نیاید از جایى که مىترسید یا از جایى که ایمن هستید و فکر مىکنید از آنجا نمىآید و ممکن است ناگهان از آن جا بیاید.
4. توجه به امنیت داخلى پیش از جنگ :
نکته دیگرى که امام علىعلیه السلام بدان توجه داشتند، آنکه پشت سر باید محفوظ بماند و هنگام رویارویى با دشمنان ، سرزمینهاى داخلى باید در امنیت باشند تا سربازان بدون نگرانى و با آرامش خیال به جنگ با دشمنان بپردازند.
زمانى که امام براى بار دوم، آماده رفتن به جنگ با معاویه بود با مشکل خوارج روبهرو گردید؛ آنها که با برداشت خشک و متعصبانه دینى خود در برابر امام ایستاده بودند، خطرى جدى براى مسلمانان و خانوادههاى آنها به وجود مىآوردند به طورى که حتى زنان و کودکان نیز از جانب آنها در امان نبودند ، چنانکه عبداللَّه بن خباب بن ارت را به دلیل همراهى با امام کشتند و همسر او را نیز که باردار بود شکم دریدند.(39)
وجود خوارج باعث نگرانى سپاهیان و خانواده آنها شده بود و رفتن به جنگ معاویه در حالى که چنین خطرى مرکز حکومت علوى را تهدید مىکرد، بسیار خطرناک بود. بنابراین لازم بود که ابتدا این خطر برطرف گردد و امام علىعلیه السلام نیز سپاهیان خود را که به قصد رفتن به شام و جنگ با معاویه گرد آمده بودند به سوى خوارج راهنمایى کرد و آنها را از میان برد(40) تا بعد از آن به سوى معاویه رود ، اگر چه بعد از جنگ خوارج دیگر سپاه امام على علیه السلام آمادگى جنگ پیدا نکرد، امّا نکته مهم آن بود که خطرخوارج دفع گردید.
نتیجهگیرى :
از آنچه گفته شد در مىیابیم که امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران مختلف زندگى پربار خود به ویژه در زمان خلافت و تصدى حاکمیّت جامعه اسلامى نسبت به امنیت و آرامش شهروندان اهتمام فراوان داشتهاند که سخنان و روش آن حضرت گویاى این مدعاست.
امام علىعلیه السلام در دوران خانهنشینى و در حالى که حق او غصب شده بود وحدت مسلمین و حفظ اساس اسلام را بر حق خود ترجیح دادند و در دوران خلافت نیز تمام توان خود را براى تأمین صلح و امنیت جامعه اسلامى به کار گرفتند. و در این راستا از همه راههاى سیاسى، امنیتى و نظامى بهره بردند. البته اقدام نظامى و درگیرى همواره آخرین گزینه آن حضرت بود.
اقدامات امام علىعلیه السلام و دستورات ایشان به کارگزاران خود در این باره همانند دیگر جنبههاى زندگى آن حضرت، راه گشا و الگوى مناسبى براى تمام انسانهاست.
پى نوشت ها :
24) نهجالبلاغه، نامه 33، ص 942.
25) همان، نامه 44، ص 963.
26) همان، نامههاى 43، ص 961 و 45، ص 965.
27) همان، نامه 50، ص 983.
28) انفال (8)، آیه 60.
29) نهج البلاغه، نامه 53، ص 1003.
30) محمدبن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک(تاریخ طبرى)، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 549؛ مجلسى، بحارالاانوار، داراحیاء العربى، بیروت، ج 33، ص 534.
31) نهجالبلاغه، خطبه 6، ص 58.
32) همان، خطبه 27، ص 94.
33) همان، نامه53، ص 1005.
34) همان، ص 1006.
35) همان، نامه 11، ص 854.
36) همان، نامه 16، ص 863.
37) همان، نامه 12، ص 856.
38) همان، نامه 11، ص 854.
39) ابوحنیفه دینورى، همان، ص 252.
40) همان، ص 256؛ ابن ابى الحدید، همان، ج 2، ص 29.
منبع: فصلنامه علوم سیاسی ، شماره 33