داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (34)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (34)

زنى پناهنده
مجلسى دوم نقل مى‌کند: کلثوم بنت عقبه پس از صلح حدیبیه از مکه گریخت و به مدینه پناهنده شد. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله او را پناه داد زیرا در قرارداد صلح حدیبیه راجع به استرداد پناهندگان زن سخنى به میان نیامده بود، آیه: یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إلَى الْکُفّارِ لا هُنَّ حِلُّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أنْ تَنْکِحُوهُنَّ إذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (60ممتحنه/10) اى مؤمنان هرگاه زنان مؤمن مهاجر به نزد شما آیند، آنان را بیازمایید، خداوند به [حقیقت] ایمانشان آگاهتر است، پس اگر آنان را مؤمن شناختید دیگر آنان را به سوى کفار بازمگردانید، نه ایشان بر آنان حلال هستند و نه آنان بر ایشان حلالند، و به آنان آنچه خرج کرده‌اند بدهید، و بر شما گناهى نیست که پس از آنکه مهرهایشان را پرداختید، با آنان ازدواج کنید، و دست در دامان [همسرى] زنان کافر مزنید، و [چون زنان شما نزد آنان روند] آنچه خرج کرده‌اید از آنان [ کافران] طلب کنید و آنان هم آنچه خرج کرده‌اند از شما طلب کنند، این حکم الهى است که در میان شما داورى مى‌کند و خداوند داناى فرزانه است.
وَ إنْ فاتَکُمْ شَیْ‌ءٌ مِنْ أزْواجِکُمْ إلَى الْکُفّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذینَ ذَهَبَتْ أزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى أنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (60ممتحنه/11) و اگر کسى از زنانتان به سوى کافران رود، و سپس با آنان تلافى کردید و غنیمت گرفتید، آنگاه به کسانى که همسرانشان [به سوى کفار] رفته‌اند، معادل خرجى را که کرده‌اند [از غنایم] بپردازید، و از خداوندى که شما به او ایمان دارید پروا کنید.
تا آیه »و اتقو اللَّه الذى انتم به مؤمنون« در آخر سوره ممتحنه قرار دارد در حالى که ابتداى این سوره درباره فتح مکه است.1

درخت خرما سبب نزول سوره و اللیل
واحدى با اسناد متصل مرفوع از عکرمه از ابن عباس آورده است:
مردى نخله و خرمایى داشت که شاخه‌هاى آن به طرف خانه مرد فقیرى خمیده بود که عیال‌مند و داراى فرزندانى خردسال بود. این مرد آنگاه که مى‌آمد و وارد خانه مى‌شد و بر فراز درخت خرما بالا مى‌رفت تا خوشه‌هاى خرما را بچیند احیانا دانه‌اى از خرما بر زمین مى‌افتاد و کودکان و فرزندان خردسال این مرد فقیر از زمین بر مى‌داشتند. آن مرد از بالاى درخت فرود مى‌آمد تا خرما را از دست آنها بگیرد و اگر مى‌دید که این خرما در دهان این کودکان جاى گرفته و آنها مى‌خواهند آن را در کام خود فرو برند انگشتش را در دهان آنان به کاویدن وا مى‌داشت تا خرما را بیرون آورد. این مرد تهیدست نزد نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله شکایت برد و از طرز برخورد صاحب درخت با کودکانش گزارشى به عرض آن حضرت رساند. نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله به وى گفت: برو. و سپس با صاحب درخت خرما دیدار کرد و به او فرمود: آیا حاضرى این درخت خرمایى که شاخه آن در خانه فلانى قرار دارد به من ببخشى تا در برابر آن براى تو نخله و درختى از خرما در بهشت ضمانت گردد؟ آن مرد عرض کرد: من صاحب درختان خرماى فراوانى هستم، اما در میان آنها هیچ درخت خرمایى بارورتر و جالب‌تر از آن درخت براى من نیست. ابن عباس گفت: این مرد از نزد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بیرون رفت. اما شخص دیگرى که این سخن را از آن حضرت شنیده بود به او عرض کرد: اگر من این درخت خرما را از این مرد بستانم و به شما پیشکش نمایم آیا به من همان درخت خرماى بهشتى را که به صاحب آن وعده دادى اعطاء خواهید فرمود، و چنین درختى را براى من در بهشت ضمانت خواهید کرد؟ فرمود: آرى.
این شخص به راه افتاد و با صاحب درخت خرما دیدار کرد و با او وارد معامله و گفتگو شد، اما صاحب درخت به او یادآور گردید که آیا فهمیدى که حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله در برابر این نخله درخت خرماى بهشتى به من اعطاء کرد، اما من به این معامله سودآور تن در ندادم و به آن حضرت عرض کردم: میوه و خرماى این درخت مرا شیفته خود ساخته و مرا نخلهاى فراوانى است ولى هیچکدام از آنها براى من از لحاظ بارورى شگفت‌انگیز و جالب‌تر از این درخت نیست. سرانجام پس از گفتگوى زیاد گفت:
آیا حاضرى آن را به فروش رسانى؟ گفت:
نه، مگر آن که قیمتى را در برابر آن دریافت دارم که از لحاظ گرانى در حدى باشد که نمى‌توانم دریافت آن را تصور کنم، یعنى قیمتش هم براى من دشوار باشد. آن شخص گفت: خواسته و آرزوى تو در برابر فروش این درخت چیست؟
پاسخ داد: چهل درخت خرما. خریدار گفت: بهایى بس گران و سنگین پیشنهاد مى‌کنى و در برابر درختى خمیده چهل درخت خرما مطالبه مى‌نمایى؟ مانعى ندارد، اما اگر راست مى‌گویى مردم را احضار کن تا شاهد این معامله باشند. گذرش به عده‌اى از مردم افتاد و آنان را به عنوان شهود و گواهان این معامله فرا خواند. آنها گواهى دادند که وى در برابر یک درخت خمیده خرما چهل نخل را از طرف معامله خود دریافت دارد. این مرد خریدار به سوى نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله به راه افتاد و عرض کرد: یا رسول اللَّه، این درخت خرماى مورد نظر شما به تملک من در آمد و هم اکنون از آن توست و آن را به تو بخشیدم. آن حضرت به سوى خانه مرد فقیر روان شد و به صاحب خانه گفت: از این پس این درخت از آن تو و افراد خانواده توست. خداوند متعال از پى متعال از پى چنین قضیه و حادثه‌اى بود که: وَ اللَّیْلِ إذا یَغْشى (92لیل/1) سوگند به شب چون فروپوشاند.
وَ النَّهارِ إذا تَجَلّى (92لیل/2) و سوگند به روز چون روشن شود.
وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ اْلأُنْثى (92لیل/3) و سوگند به آنه نرینه و مادینه آفرید.
إنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتّى (92لیل/4) که کوشش شما پراکنده [و گونه‌گون] است.
فَأَمّا مَنْ أعْطى وَ اتَّقى (92لیل/5) حال اگر کسى [مالى] بخشید و پروا و پرهیز ورزید.
وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (92لیل/6) و [وعده] بهشت را استوار داشت.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى (92لیل/7) زودا که راهش را به سوى خیر و آسانى هموار کنیم.
وَ أمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى (92لیل/8) و اما کسى که دریغ ورزید و بى‌نیازى نمود.
وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى (92لیل/9) و [وعده] بهشت را دروغ انگاشت.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (92لیل/10) زودا که راهش را به سوى شر و دشوارى هموار کنیم.
وَ ما یُغْنى عَنْهُ مالُهُ إذا تَرَدّى (92لیل/11) و چون به هلاکت افتد مالش به کار او نیاید.
إنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى (92لیل/12) بى گمان راهنمایى [بندگان] بر ماست.
وَ إنَّ لَنا لَْلآخِرَهَ وَ اْلأُولى (92لیل/13) و بى گمان [جهان] واپسین و نخستین ما راست.
فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظّى (92لیل/14) پس شما را از آتشى که زبانه زند هشدار دهم.
لا یَصْلاها إلاَّ اْلأَشْقَى (92لیل/15) که جز شقاوت‌پیشه وارد آن نشود.
الَّذى کَذَّبَ وَ تَوَلّى (92لیل/16) همان کسى که [حق را] انکار کرد و روى برتافت.
وَ سَیُجَنَّبُهَا اْلأَتْقَى (92لیل/17) و تقواپیشه از آن دور داشته خواهد شد.
الَّذى یُؤْتى مالَهُ یَتَزَکّى (92لیل/18) همان کسى که مالش را مى‌بخشد که پاکدلى یابد.
وَ ما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى (92لیل/19) و بر او [منت از] نعمت کسى نیست که باید جزایش را بدهد.
إلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلى (92لیل/20) [و نمى‌کند آنچه مى‌کند] مگر در طلب خشنودى پروردگار بلندمرتبه‌اش.
وَ لَسَوْفَ یَرْضى (92لیل/21) و زودا که خشنود شود.
تا آخر سوره و اللیل را نازل کرد. از عطاء روایت شده: نام مردى که درخت خرما را خریدارى کرد و به رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله اهدا نمود »ابا الدحداح« بوده است. گویند: رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله بر این خرما گذر مى‌کرد و مى‌دید که خوشه‌هاى ان نزدیک و آویزان است و مى‌فرمود: »عذوق و عذوق لابى الدحداح فى الجنه« خوشه‌ها و خرماها از آن ابالدحاح در بهشت باد.
روایت مذکور در اکثر کتب تفسیر فریقین و آثارى که درباره اسباب النزول نگارش شده راجع به سبب نزول سوره واللیل یاد شده است.

پی نوشت :

1 – تاریخ و قرآن کریم، صفحه 389.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید