حدیث غدیر و خلافت امام علی (ع)

حدیث غدیر و خلافت امام علی (ع)

دکتر محمّد سماوی تیجانی پس از آنکه با تحقیق و آگاهی کامل، شیعه شد، می‌گوید: با یکی از دانشمندان اهل تسنّن در کشور تونس به گفتگو پرداختیم،‌ در این گفتگو و مناظره به او چنین گفتم:
آیا شما حدیث غدیر را قبول دارید؟ (که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در صحرای غدیر در حضور بیش از صد هزار نفر مسلمان، فرمود: «مَنْ‌ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ : کسی که من مولاو رهبر او هستم،‌علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مولاو رهبر او است».
دانشمند تونسی: آری قبول داریم،‌حدیث صحیح می‌باشد، من در مورد قرآن،‌ تفسیری نوشته‌ام، اتّفاقاً (به مناسبت آیه 67 مائده) حدیث غدیر را مطرح کرده‌ام، و به صحّت آن اعتراف نموده‌ام.
آنگاه تفسیرش را به من داد، و همان‌جا را که حدیث غدیر را ذکر کرده بود، به من نشان داد، دیدم در آن کتاب بعد از ذکر حدیث غدیر چنین نوشته است:
«شیعیان معتقدند که این حدیث (غدیر) به روشنی صراحت بر صحّت خلافت سیّد ما علی ‌(کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ) به‌جای پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ دارد، ولی این عقیده (یعنی دلالت این حدیث بر خلافت علی علیه السّلام) از نظر اهل تسنّن،‌ باطل است،‌زیرا با خلافت آقای ما ابوبکر صدیق و آقای ما عمر فاروق و آقای ما عثمان صاحب دونور (دو همسر که هر دو دختران پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بودند) منافات دارد، پس لازم است که از ظاهر صراحت حدیث دست برداریم و آن را تأویل کنیم (یعنی به گونه‌ دیگر معنی کنیم و بگوئیم منظور از «مَوْلی» (رهبر نیست بلکه به معنی) دوست و یاور می‌باشد، چنان‌که چنین لفظ در قرآن به معنای دوست و یاور آمده است، و خلفای راشدین (ابوبکر و عمر و عثمان) و اصحاب بزرگ پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نیز از این لفظ (مولی) چنین فهمیده‌اند،‌ سپس تابعین و علمای مسلمین،‌ همین مطلب را پیروی نموده و پذیرفته‌اند، بنابراین اعتباری به عقیده شیعیان نیست … »
دکتر سماوی: آیا اصل ماجرای غدیر خُم، در تاریخ رخ داده است یا نه؟
دانشمند تونسی:‌آری، اگر رخ نمی‌داد علماء و محدّثان،‌آن را نقل نمی‌کردند.[1].
دکتر سماوی: آیا شایسته است که رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بیش از صد هزار نفر از اصحاب خود را (پس از سفر حجّ) ـ با این‌که در میان آن‌ها زنان و سالخوردگان بودند ـ در صحرای بسیار داغ در برابر تابش سوزان خورشید،‌ نگهدارد و برای آن‌ها خطبه طولانی بخواند، فقط برای این‌که به آن‌ها بگوید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است؟»،‌ آیا چنین تأویل و توجیهی را برای دست برداشتن از ظاهر و صریح حدیث غدیر، می‌پسندید؟
دانشمند تونسی: بعضی از اصحاب،‌از ناحیه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ (در جنگها) صدمه دیده بودند،‌و بعضی کینه و عداوت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند،‌ پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ با مطرح کردن ماجرای غدیر خواست کینه آنها را نابود سازد و به آن‌ها تفهیم کند که علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است، تا آن‌ها علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارند و با او دشمنی نکنند.[2] دکتر سماوی: مطرح کردن مسأله دوستی علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ اقتضا نمی‌کند که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آن‌همه جمعّیت را در بیابان داغ نگه‌دارد، و نماز جماعت بخواند و سپس خطبه طولانی ایراد نماید، و در فرازهای خطبه مطالبی بگوید که مناسب با مقام رهبری برای علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است نه موضوع دوستی و یاوری علی!
مثلاً یکی از فرازهای خطبه این است که پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در آغاز خطبه به حاضران رو کرد و فرمود:‌ «اَلَسْتَ اَوْلی بِکُمْ مِن اَنْفُسِکُمْ : آیا من از جان شما به شما اَوْلَویّت ندارم؟». حاضران اقرار کردند که: «آری چنین اولَویّتی داری»: واژه «اولی» معنی واژه «مولی» را که در حدیث غدیر آمده، توضیح می‌دهد که منظور مقام رهبری است.
وانگهی اگر آنچه شما می‌گوئید را ملاک قرار دهیم، برای پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ممکن بود که دشمنان علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و آنان را که کینه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند، احضار کند و به آن‌ها بفرماید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است» و غائله تمام می‌شد، بی آن‌که آن‌همه جمعیّت را در بیابان داغ خسته و کوفته، مدّتی طولانی نگه دارد، انسان خردمند هرگز نمی‌پذیرد که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به خاطر بیان این‌که: علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شماست بیش از صد هزار نفر را در بیابان خشک و سوزان نگه‌دارد.
از این‌رو خود ابوبکر و عمر نیز از واژه «مولی» مسأله رهبری امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را فهمیدند، و در همان صحرای غدیر نزد علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ آمده و به او چنین تبریک گفتند:
«بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَابْنَ اَبِی طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ : به به به تو ای پسر ابوطالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مسلمان شدی»، که به حدیث تبریک و تهنیت معروف است، و این حدیث را دانشمندان بزرگ اهل تسنّن و شیعه نقل کرده‌اند».[3] اینک می‌پرسیم که آیا یک دوستی ساده، جای این را دارد که عمر و ابوبکر به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ با تعبیر فوق، تبریک بگویند، و یا پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بعد از خطبه اعلام کند که ای مسلمانان!
«سَلِّمُوا عَلَیْهِ بِاِمْرَهِ الْمُؤْمِنینَ : بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به عنوان رئیس مؤمنان، سلام کنید»
به علاوه، پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ماجرای غدیر را بعد از نزول آیه 67 سوره مائده عنوان کرد که در آن آیه می‌خوانیم:
«ای پیامبر! آن‌چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده‌ است به مردم ابلاغ کن و اگر نکنی رسالت خدا را انجام نداده‌‌ای»
آیا مسأله دوستی، آنقدر در سطح بالا بود که اگر پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آن را مطرح نمی‌کرد، اصلاً رسالتش را ابلاغ ننموده بود؟!
دانشمند تونسی: پس چرا بعد از رحلت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ مسلمانان و خلفا با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بیعت نکردند؟ آیا گناه کردندو با فرمان رسول خدا مخالفت نمودند، «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ» از این سخن!
دکتر سماوی: وقتی که خود علمای اهل تسنّن در کتاب‌های خود گواهی می‌دهند که اصحاب رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ چند دسته بودند، بعضی با اوامر پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در عصر خودش، مخالفت نمودند[4]، بنابراین جای تعجّب نیست که بعد از رحلت رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ با آن حضرت مخالفت نموده باشند، وقتی که (مطابق نقل شیعه و سنّی) اغلب مسلمین در مورد این که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ، ‌نوجوانی به نام «اُسامه بن زید» را فرمانده لشگر کرد، به خاطر این که سنّ کم داشت، ایراد نمودند ‌ـ ‌با این‌که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ او را امیر لشگر برای جنگ محدود، برای مدّت کوتاه نمود ‌ـ چگونه مقام رهبری مطلق علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را که سنّش از دیگران کمتر بود‌(حدود 33 سال داشت) برای تمام مدّت عمرش می‌پذیرند، و تو خود قبلاً اقرار کردی که بعضی از اصحاب، نسبت به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ کینه و عداوت داشتند‌(پس چنین نبود که همه اصحاب قلب صاف داشته باشند).
دانشمند تونسی: اگر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ می‌دانست که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ او را خلیفه خود قرار داده است، بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ سکوت نمی‌کرد، بلکه با آن شجاعت و صلابت بی‌نظیری که داشت، از حقّ خود دفاع می‌نمود.
دکتر سماوی: آقای من‌! این بحث، بحث دیگری است، که نمی‌خواهم وارد آن شوم، وقتی که تو حدیث صریح را تأویل می‌کنی، با بحث درباره سکوت امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ چگونه قانع می‌شوی؟!
دانشمند تونسی لبخندی زد و گفت: «سوگند به خدا من از کسانی هستم که علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را برتر از دیگران می‌دانم، اگر کار در دست من بود هیچ کس را بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مقدّم نمی‌داشتم، زیرا او «مَدینه العلم و اسدالله الغالب» (شهر علم نبوّت و شیر پیروز خدا) است، ولی خدا چنین خواسته، بعضی را مقدّم می‌دارد و بعضی را تأخیر می اندازد، درباره مشیّت (و قضا و قدر) الهی چه بگویم؟» من نیز لبخندی زدم و گفتم: بحث «قضا و قدر» نیز موضوع دیگری است و ربطی به بحث ما ندارد.
دانشمند تونسی: «من بر عقیده خود باقی هستم و آن را تغییر نخواهم داد».
آری به این ترتیب، از موضوعی به موضوع دیگر می‌پرید، بی‌آنکه موضوع اوّل کامل شود، و این خود دلیل درماندگی او، و آنان است که در برابر استدلال طفره می‌روند…[1] . مدارک و اسناد این حدیث در کتب اهل تسنّن به طور مشروح آمده، به جلد اوّل الغدیر مراجعه شود.
[2] . در این‌جا باید به این دانشمند تونسی گفت: اگر بنا است علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارتد، یکی از طرق دوستی این است که سخن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را بپذیرند و با پذیرش سخن او، او را خشنود سازند، در حالی که آن حضرت بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ادّعای خلافت کرد، سخنش را رد کردند و با اجبار او را برای بیعت بردند، یارانش را سرزنش کرده و بعصی از آن‌ها (مثل سلمان) را کتک زدند.
[3] . مسند احمدبن حنبل، ج 4، ص 281 ـ علاّمه امینی در کتاب الغدیر،‌ جلد اوّل، این حدیث را از شصت نفر از علمای اهل سنّت نقل کرده است.
[4]. صحیح بخاری و صحیح مسلم، مخالفت بعضی از اصحاب با پیامبر‌‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ را در ماجرای«صلح حُدَیْبِیَّه» و فاجعه روز پنجشنبه که عمر گفت: پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هذیان می‌گوید و … ذکر نموده‌اند.
دکتر تیجانی و دانشمند تونسی (سنی)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید