مرد روستائی و تخم منار

مرد روستائی و تخم منار

مردی از روستا به شهر آمد، شهری دید زیبا و خرم، جمعیت بسیاری در آن رفت و آمد داشتند. او زمانی به گشت و گذار پرداخت و از خیابانها و میدانهای شهر دیدن کرد. در این دیدار چشمش به منار بلند نیلگونی افتاد که سخت نظر او را جلب نمود.
روستائی با دیدن منار جیران ماند و نگریست و انگشت حیرت به دندان گزید. با خود گفت: این دیگر چیست؟ سپس از چند لکه سفیدی که از فضله مرغان و پرندگان بر منار دیده بود پنداشت که منار، درختی از ماست است!باز با خود گفت: شاید چاهی است که آن را کنده اند و از زمین بیرون آورده و واژگونه نهاده اند تا خشک شود.
روستایی ساده لوح همین طور با خود اندیشه می کرد و زمزمه می نمود و در کار آن منار حیران مانده بود. رندی از آنجا می گذشت، حیرت روستائی را دید و از طرز نگاه او به قضیه پی برد.
باطن از ظاهر بلی پیدا بود – حال دل را رنگ و ور گویا بود
مرد دانا از یکی گفتار تو – پی برد بر قدر و بر مقدار تو
جنبش چشم و نگاه مردمک – مر عیار مرد را باشد محک
از او پرسید از چه در حیرتی؟
گفت: از این اعجوبه بلند بالا در شگفتم و نمی دانم چیست و کار کیست؟
رند گفت: این نردبان آسمان است و از قدیم بوده است، هر دعایی از این نردبان بالا می رود و به آسمان می رسد و روزی آفریدگان به وسیله آن به زمین می رسد، وجود این نردبان در این شهر سبب آبادی و خرمی آن شده و مانند ده شما ویران نیست.
این بیان روستائی را خوش آمد و آرزو کرد کاش روستای او هم چنین مناری داشت.
رند گفت: این که مشکلی نیست، تخم آن را به روستا ببر و بکار تا عرض یک سال در آن جا نیز چنین مناری سبز شود و روستای شما نیز بدان وسیله آباد گردد.
روستائی که این شنید از او خواهش نمود که تخم آن منار را در اختیار او نهد. مرد رند مقداری زر از او گرفت و یک مشت تخم زردک (هویج) به او داد.
روستائی شاد و خندان به ده بازگشت و روستائیان را از او تشکر نمودند.
خلاصه زمینی را رفتند و روستائی ساده لوح تخم زردک را در آنجا کاشت، روزها آبیاریش می نمود و شبها از آن مراقبت می کرد تا سرانجام آن تخمها سبز شده، برگهایش روی زمین پهن گردید. روستائی هر چه بیشتر به آن رسیدگی می کرد برگها بیشتر پهن می شد ولی مناری سر بر آورد. بالاخره روزها و ماهها گذشت و بهار فرا رسید و گیاهان سبز شد ولی مناری نرویید.
روستائی از اینکه مناری نرویید دلگیر و غم زده شد و بیل بر داشت و دور تخمی را که کاشته بود شکافت، دید که تخم به شکل منار روییده اما بر عکس به جای آن که سر از زمین در آورد به عمق زمین فرو رفته است!اینجا بود که دانست مرد رند از سادگی او استفاده کرده و سر او را کلاه گذاشته است…
آری، اعمال ما نیز چنین است، همه نتیجه وارونه می دهد، زیرا که اخلاص و صدق همراه نیست.
ای دریغا تخم وارون کاشتیم – حاصل وارونه زان بر داشتیم
ای دریغا تخممان نابود شد – اجتهاد و سعیمان مردود شد
ای دریغا مایه مان سودی نداد – شعله ها کردیم و جز دودی نداد

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید