طاووس یمانی و خلیفه

طاووس یمانی و خلیفه

طاووس بن کیسان ملقب به ((یمانی)) یکی از بزرگان ((تابعین)) است و ((تابعی)) به کسی گویند که زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را درک نکرده اما برخی از یاران آن حضرت را دیده است. گویند: طاووس یمانی پنجاه تن از یاران پیامبر را دیده و از بسیاری از آنان حدیث نقل کرده است. طاووس یمانی چهل بار حج گزارد و در عفت و پاکی سر آمد روزگار خود به شمار می رفت و همیشه از خلفا و سلاطین زمان گریزان بود. وی در حدود سال 106 هجری در گذشت.
سالی طاووس به حج رفته بود، از قضا خلیفه وقت نیز در همان سال در مراسم حج شرکت داشت. روزی خلیفه وقت با موکب همایونی به سوی حرم روان شد. سران حکومتی و امیران لشگر در رکاب او حرکت می کردند و چاکران درگاه از پس و پیش به خدمت مشغول بودند و خلیفه هم با کبر و ناز در میان انبوه آنان به سوی خانه خدا می خرامید.
طاووس این صحنه را مشاهده کرد و کبر و غرور خلیفه طاووس را تحت تاثیر قرار داد و نهاد او را به جوش آورد و ناگهان فریاد برداشت: ای نادان گمراه، این چه طرز راه رفتن است!مگر به سوی گرمابه می روی؟ تو مگر کیستی که این همه بار غرور به بینی افکنده ای؟ مگر از عظمت و بزرگی خدایی که به سوی خانه او رهسپار شده ای غافل مانده ای؟
بانگ بر زد کای تو نادان غوی – جانب گرمابه گویا می روی
کی سزاوار تو باشد کبر و ناز – وانگهی در آستان بی نیاز؟
خلیفه ناگهان در خشم شد و گفت: گویا مرا نشناخته ای، می شناسم، از آغاز و انجامت کاملا آگاهم و اکنون تو را معرفی می کنم، باشد که از آغاز و انجام خود آگاه شوی و دست از این همه کبر و غرور بر داری.
تو نطفه پست و بی ارزشی بودی که در رحم مادر جای گرفتی و در آنجا از خونهای زاید و کثیف مادر تغذیه می کردی. اینک که قدم به این جهان گذارده ای بار بر مشتی کثافات و فضولات هستی. پس از مرگ نیز مرداری گندیده می شوی که نزدیکترین دوستان از تو می گریزند و از بوی گند تو لاشخوران نیز نفرت می کنند، و سرانجام پس از آن که طعمه کرمهای زمین شدی، با این اعمال ظالمانه ات هیزم دوزخ خواهی گشت!آیا با داشتن چنین پرونده ای باز هم کبر و غرور؟!
اولت این، آخرت مردار خوار – کز تو نفرت می کند مردار خوار
طعمه کرمان تن تازان تو – هم وقوع نار دوزخ جان تو
آنت آغاز، اینت انجام است، و حال – از کثافات پلیدی یک جوال
پس تو حمال نجاساتی کنون – از چنین کس کبر سخت آید زبون
خلیفه با شنیدن این سخنان سخت شرمگین شد و پاسخی نتوانست داد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید