علی (ع)؛ حاکم یا واعظ ؟

علی (ع)؛ حاکم یا واعظ ؟

نویسنده : آرش فرح زادی

بعضی از محققین تاریخ اسلام این اِشکال را به حکومت علی(علیه السّلام) وارد می کنند که او حکومتش را مثل یک حاکم اداره نکرد بلکه به صورت یک واعظ محتاط و مهربان بود و دوران خلافت او به شدت معنوی و غیر واقعی اداره شد. او با مخالفینش محکم برخورد نمی کرد و به عبارتی دیگر مخالفین وی، حتی در زمان خلافت او نیز احساس امنیت می کردند.
این مقاله نقدی است بر نظریهء کسانی که معتقدند علی (علیه السّلام) حکومتش را مانند یک واعظ اداره می کرد نه یک حاکم.
البته مروری بر وقایع تاریخی این نظریه را قوت می بخشد:
– علی(علیه السّلام) با رسیدن به خلافت تمام قوانین تقسیم بیت المال را که در زمان دو خلیفهء دوم و سوم اجرا می شد نقض کرده و حتی به اصحاب برجسته ای مثل طلحه یا زبیر همان قدری از بیت المال می داد که به خانوادهء ابوسفیان. این امر باعث شد تا یک طبقهء بسیار با نفوذ در جامعه از پشتیبانی علی امتناع کنند. علی می توانست برای مدتی این قوانین را نقض نکند تا حکومتش به ثبات رسیده و خطرات احتمالی را پشت سر بگذارد. اما چنین نشد، و او بلافاصله پس از رسیدن به خلافت، تقسیم برابر بیت المال را برای همه به اجرا درآورد. و همین امر باعث به وجود آمدن جنگ بصره و دامن زدن به بسیاری دیگر از اختلافات داخلی شد.
– امام علی به محض رسیدن به خلافت دستور برکناری معاویه را صادر کرد. برکنار کردن معاویه در آن شرایط حساس تاریخی و در حالی که مردم سوریه (یکی از بزرگترین قلمروهای حکومت اسلام) شدیدا از معاویه حمایت می کردند ضربهء مهلکی را به خلافت علی وارد کرد چون از یک طرف معاویه قدرتمندترین استاندار و از طرف دیگر با نفوذترین آنها بود. علی(علیه السّلام) می توانست مدتی او را از باقی ماندن بر مسند قدرت مطمئن سازد تا حداقل از بروز جنگ جلوگیری شود اما او این کار را نکرد. حتی توصیه های ابن عباس یکی از یاران امام نیز باعث جلوگیری از این تصمیم نشد. و همین امر در نهایت باعث بروز جنگ صفین و واقعهء حکمیت شد.
– برخی از مورخین و جامعه شناسان معتقدند که معاویه به دنبال پیاده سازی اسلام به صورت یک تمدن عظیم و قدرتمند بود در حالیکه علی تمایل به نگهداری جامعه اسلامی در همان شکل بدوی و اولیه خود را داشت. چرا که در زمان خلافت علی، نیروی نظامی و قدرت سپاه اسلام به قدری بود که می توانست تمامی اروپا و بخش بزرگی از آفریقا را تسخیر کند، اما مخالفت علی با کشورگشایی های بیشتر، (که در زمان خلفای قبل از علی بخصوص عمر و همچنین خلفای بعد از او، به یکی از مظاهر تعالی خلافت اسلامی تبدیل شده بود) مانع از گسترش قلمرو اسلام و بوجود آمدن یک تمدن باشکوه اسلامی شد.
– عبداله بن عمر و سعد بن وقاص و بسیاری دیگر از اصحاب از بیعت کردن با علی امتناع ورزیدند اما او هیچ یک از آنها را مجبور به این کار نکرد این در حالی است که خلفای پیش از علی، همهء مسلمانان را ملزم به بیعت کردن با خودشان می کردند. حتی در زمان مرگ خلیفهء دوم هنگامی که علی با انتخاب عثمان و بیعت کردن با او مخالفت کرد از سوی بعضی از اصحاب تهدید به قتل شد. او می توانست با بیعت گرفتن از اصحاب برجسته ذهن عامه مردم را به سمت خلافت خویش مثبت نگاه دارد و اخلالگران را با دستاویز قرار دادن بیعت آنها مؤاخذه کند. (بسیاری از مخالفین علی (علیه السّلام) با بهانه اینکه با او بیعت نکرده اند و مسئولیتی در برابر او ندارند دست به نافرمانی و اخلال می زدند)
– وقتی طلحه و زبیر مدینه را ترک کردند تا با کمک عایشه راهی برای به خلافت نرسیدن علی(علیه السّلام) انتخاب کنند علیرغم اینکه حضرت علی از نیت آنها با خبر بود از رفتن دو صحابی جلوگیری نکرد. در حالی که اگر این کار را می کرد ممکن بود از جنگ خونین بصره جلوگیری شود. فراموش نکنیم که این مخالفین از شخصیتهای بسیار بانفوذ و تاثیر گذار جامعه اسلامی آن زمان بودند تا حدی که بسیاری از مردمی که علی را با اصرار به خلافت رسانیده بودند وقتی در جبههء مقابل او، دو تن از یاران نزدیک پیامبر (طلحه و زبیر) با همراهی همسر وی (عایشه) را دیدند از جنگیدن در برابر آنان خودداری نمودند.
– بعد از حکمیت وقتی خوارج متوجه اشتباه خود شدند و از علی خواستند تا جنگ را مجددا بر علیه معاویه ادامه دهد علی از این کار امتناع کرد در حالیکه این خواستهء خوارج به شدت به نفع امام و خلافت او بود. امام می توانست با قبول شرایط خوارج، آخرین فتنه باقیمانده را نیز از پیش روی بردارد. و پس از چندین سال جنگ و کشمکش حکومت خود را در سراسر قلمرو اسلام قوت ببخشد. اما او از این عمل نیز سر باز زد.
مجموعهء این اتفاقات که در زمان خلافت علی رخ داده بود، که ما به برخی از آنها اشاره کردیم این ذهنیت را به وجود می آورد که علی یک سیاستمدار نبود بلکه فقط یک واعظ بی نظیر بود. اما آیا واقعا چنین بوده است ؟

توزیع بیت المال
خداوند در آیه 8 سوره ممتحنه می فرماید : «خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیده اند و از سرزمینتان بیرون نرانده اند باز نمی دارد. خدا کسانی را که به عدالت رفتار می کنند دوست دارد.»
در این آیه به صراحت مشخص شده که افراد یک جامعه به صرف داشتن عقیده ای شخصی، تا زمانی که به صورت جنگ و بیرون راندن از سرزمین در نیامده باشد مستحق بی عدالتی نیستند.
چه رسد به اینکه افراد را به خاطر بیعت نکردن با یک خلیفه، مستحق بی عدالتی بدانیم البته این دست از اعمال در زمان خلفای دوم و سوم بسیار اتفاق می افتاد. مثلا عمر با روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در توزیع بیت المال که ابوبکر نیز آن را ادامه داد، مخالفت کرد و وقتی از او راجع به توزیع نا عادلانه اش سؤال شد گفت :
«من آن کسی را که رو در رو با پیامبر جنگیده و آن کسی را که در کنار پیامبر جنگیده است برابر نخواهم کرد» این جملهء بسیار زیبایی است در صورتی که اموال تقسیم شده برای خود عمر باشد. در اینصورت هر طور که بخواهد می تواند آنها را تقسیم کند.
اما وقتی بیت المال برای همهء مسلمین است و از طرفی تمامی کسانی که زمانی با پیغمبر جنگیده بودند توبه کرده و اسلام آورده بودند. و اینکه در آن زمان هیچ شواهدی مبنی براینکه آنها قصد توطئه یا جنگ مسلحانه علیه عمر را داشته باشند در دست نیست پس هیچ کسی حق ندارد در مورد اموال بیت المال تصمیم شخصی بگیرد.
وقتی حضرت علی(علیه السّلام) به حکومت رسید تمامی این قوانین را نقض کرد و بیت المال را بین همهء‌مسلمین حتی کسانی که روزگاری با پیغمبر جنگیده بودند به طور مساوی تقسیم کرد.
زیرا با توجه به مطالبی که گفته شد عدالت حکم می کند که حتی به غیر مسلمانان نیز به اندازهء مسلمانان به عدالت رفتار شود چه رسد به افرادی که توبه کرده و مسلمان شده اند.
خود آنحضرت در پاسخ به شخصی که او را مورد عتاب قرار داد که چرا در هنگام عطا کردن مال، همه را به یک چشم نگاه گرده است، فرمود: «آیا از من می خواهید که با ستمگری نسبت به کسانی که امور آنان را به عهده گرفته ام، طالب پیروزی باشم؟… حتی اگر بیت المال به خود من تعلق داشت، همه را در تقسیم برابر می دانستم پس اینک در حالی که این مال، مال خداست، چگونه تفاوت قائل شوم؟» (نهج البلاغه – خطبه 123)
سؤال دیگری که مطرح می شود این است که پیغمبر نیز در زمان رسالت خود به بعضی از مردم مبالغ بیشتری از بیت المال می داد مانند ابوسفیان و خانوادهء او. آیا حضرت علی نمی توانست پیغمبر را الگو قرار دهد و برای حفظ منافع اسلام از اجرای عدالت حداقل در آن مقطع حساس جلوگیری کند ؟
پاسخ این است که پیامبر برای تشویق مسلمانانی که تازه ایمان آورده بودند و یا از روی اجبار و ترس از جان، مسلمان شده بودند این کار را انجام می داد نه برای پر کردن جیب آنها در جهت تائید حکومت خود. زیرا شواهد تاریخی نشان می دهد که در آن زمانی که پیغمبر این کار را انجام می داد اسلام را هیج خطری (داخلی یا خارجی ) تهدید نمی کرد.
اما در زمان حضرت علی (علیه السّلام) وضع فرق کرده بود همه مسلمان شده بودند ‌و اگر هم علی این کار را می خواست در جهت ساکت نگه داشتن آنها انجام دهد جمعیت باج بگیر آن زمان عرب اینقدر بودند که اصلا این کار عملی نبود.
از طرف دیگر رفتار عثمان در زمان خلافت او به نحوی بود که مردم و بخصوص بزرگان قبایل طوری عادت کرده بودند که با پول وفاداری را معامله می کردند و زمانی که حضرت علی به خلافت رسید بزرگان قبایل و افراد با نفوذ، از جانب علی نیز انتظار همین رفتار را داشتند که تعداد زیاد آنها علی را وادار می کرد تا برای ساکت نگاه داشتن آنان تمام بیت المال را صرف باج دادن و پر کردن جیب آنها کند. همانطوری که عثمان چنین کرده بود.
اما از طرف دیگر اطمینان آینده خوب برای اسلام از مشاهده عدالت در توزیع بیت المال خیلی مهم تر است. در اسلام مقدم داشتن مهم بیش از مهمتر ممنوع است. بنابراین چرا امام مهم را مقدم بر مهم تر قرار داد؟
مردمی که باعث به خلافت رسیدن علی شدند کسانی بودند که در توزیع بیت المال به عدالت، با امام موافق بودند. آنها امام را انتخاب کردند و پیمان وفاداری با او بستند به شرط اینکه او راه عثمان را ادامه ندهد. اگر امام نظر خود را با دنبال کردن یک سیاست آرام و خریدن وفاداری سران قبایل تغییر می داد، از لحاظ سیاسی سودی نمی کرد. او بیشتر اتحاد لشکرش را در آغاز خلافتش از دست می داد و حامیانش از او بر می گشتند.
مردم، علی را انتخاب کردند تا این شرایط ادامه پیدا نکند. بنابراین علی از نظر سیاسی نمی توانست از این روش برای مستحکم کردن پایه های خلافتش استفاده کند. چرا که نه تنها این روش ثمری نداشت بلکه باعث متزلزل شدن خلافت او نیز می گردید.
بنابراین سیاست علی در توزیع بیت المال نه تنها پرهیزکارانه بلکه عاقلانه ترین راهی بود که می توانست اتخاذ کند.
البته تمامی مطالب گفته شده، مناسب شرایطی است که فرض کنیم، علی می خواست خلافت را به هر قیمتی پابرجا نگه دارد اما نمی توانست. در صورتیکه حتی دشمنان علی هم در آن زمان می دانستند که حتی اگر علی از نظر منطقی و سیاسی می توانست چنین روشی را برای ادامه خلافتش در پیش بگیرد، هرگز چنین راهی را انتخاب نمی کرد. «به راستی ناخشنودی و دشمنی خواص، در حالیکه عامه مردم راضی باشند، به چیزی شمرده نمی شود… خواصی که در هنگام صلح خرجشان از همه بیشتر، در هنگام جنگ، یاری و کمکشان از همه کمتر و بیشتر از همه مردم مخالف عدل و انصاف می باشند.» (نهج البلاغه – نامه 53)
مسئلهء دیگر اینکه حضرت علی (علیه السّلام) با اصرار و پافشاری مردم خلافت را پذیرفت. وقایع تاریخی ثابت می کند که مردم بارها از او خواستند تا خلافت را قبول کند اما هر بار با اکراه او مواجه شدند تا در نهایت با قبول این شرط از سوی علی(علیه السّلام)، که حکومت را تنها با استناد به کتاب خدا و سنت پیغمبر و عقل خویش اداره خواهد کرد علی را بر مسند خلافت نشاندند.
خود آنحضرت در خطبه ای که قبل از قبول خلافت، ایراد کرد به این مسئله اشاره می کند: «مرا واگذارید و کس دیگری غیر از من را بجوئید … اگر من درخواست شما را بپذیرم به همان چیزی عمل می کنم که خود می دانم و به سخن هیچ طعنه زننده ای گوش فرا نخواهم داد … اگر مرا رها سازید من همانند یکی از شما خواهم بود و شاید من مطیع ترین شما به فرمانروایانی که برای خود بر می گزینید باشم.» (نهج البلاغه – خطبه 90)
به عبارت دیگر علی برای قبول خلافت، شرط عدالت در تمامی سطوح را عنوان کرده بود که از جانب توده مردم پذیرفته شد: «به خدا سوگند من داد ستمدیدگان را از ستمگران می ستانم و حلقه بینی ظالم را می گیرم و او را مانند شتر، تا کنار سرچشمه حق و عدالت می کشانم، هر چند او این کار را نپسندد.» (نهج البلاغه – خطبه 133)
علی بر خلاف خلفای پیشین، و حتی خلفای بعد از خود، با روشی کاملا دموکراتیک و با رای مستقیم مردم انتخاب شد در حالیکه بارها بر عزم خود مبنی بر بازپسگیری ثروتهای انبار شده تاکید کرده بود. به بیان دیگر مردم به علت توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت (که در زمان عثمان به اوج خود رسید) بر علیه خلیفه وقت (عثمان) شوریدند. (فراموش نکنیم که در آن زمان مدت زیادی از مرگ پیغمبر(ص) نمی گذشت (حدود 25 سال)، و ذهنیت مردم نسبت به جایگاه جانشین پیامبر(ص)، جایگاهی مقدس و باارزش بود. اما رفتار عثمان چنان شرایطی را بوجود آورد که مردم به خود اجازه دادند جانشین پیامبر را از مسند خلافت برکنار کرده و او را به قتل برسانند)
بنابراین می توان نتیجه گرفت که مردم، علی را فقط به خاطر همان چیزی برگزیدند که منتقدین بر علی ایراد می گیرند، یعنی عدالت. حال آیا ایراد گرفتن به نحوه توزیع بیت المال توسط علی، غیر دموکراتیک و غیر منصفانه نیست؟

برکناری معاویه؛ اما چرا معاویه بلافاصله برکنار شد؟
معاویه در زمان عمَر دارای اختیارات فراوانی شد اما نظارت قوی عمر بر کارهای او باعث شد تا معاویه نتواند در زمان عمر آنطور که می خواست نفوذ خود را گسترش دهد این قدرت به قدری بود که وقتی عمر اعضای شش نفرهء انتخاب خلیفهء بعد از خود را تعیین می کرد به آنها هشدار داد که «از اختلاف بپرهیزید زیرا ممکن است معاویه خلافت را از شما برباید».
با انتخاب عثمان اختیارات معاویه بیش از پیش شده و نفوذ و قدرت او در بین مردم سوریه بی مانند بود. حتی تذکرات علی(علیه السّلام) به عثمان نیز باعث سلب اختیارات بی حد و حصر معاویه نشد. او با اینکه هیچ کسی به اندازهء عثمان به او خدمت نکرده بود وقتی فهمید به عثمان حمله شده است از فرستادن سپاهی در جهت حمایت از او خودداری کرد زیرا معاویه فهمیده بود که این بهترین فرصت برای رسیدن به خلافت است.
اما پس از اینکه برای مدتی ابتکار عمل از دست قدرتمندان عرب خارج شد و مردم علی را انتخاب کردند معاویه تمام نقشه های خود را شکست خورده می دید. او علی را خوب می شناخت و می دانست که اگر علی به خلافت برسد و پایه های حکومت خود را محکم کند حتما او را از قدرت برکنار خواهد کرد. و اموالی را که او در این مدت جمع کرده بود از وی پس خواهد گرفت به همین علت حتی اگر حضرت علی دستور برکناری او را هم نمی داد معاویه دست از مخالفت با حضرت بر نمی داشت.
از طرف دیگر همانطوری که گفته شد، معاویه در زمان عثمان آماده دزدیدن خلافت از طریق یک اتفاق بود، و همواره به دنبال تحریک مردم بر علیه خلیفهء وقت می گشت (که اتفاقا این کار را در زمان علی به بهترین نحو انجام داد)، بنابراین حتی اگر کسی غیر از علی نیز به خلافت می رسید، خطر بالقوه معاویه، خلیفه را مجبور به برکناری وی می کرد.
در ثانی معاویه انسان بسیار فاسدی بود. علی می دانست که اگر او را در پست خود باقی بگذارد در حقیقت به گسترش فساد و تباهی کمک کرده است و این مسئولیتی را بر دوش علی می نهاد که لحظه ای در صدور دستور برکناری معاویه درنگ نکند.
«و اگر نبود عهد و پیمانی که خداوند از علما گرفته است که در برابر سیریِ بی اندازه ظالم و گرسنگی بی حد مظلوم آرام و قرار نگیرند، هر آئینه ریسمان خلافت را به گردنش می انداختم.» (نهج البلاغه – خطبه 3)
علی می توانست با معاویه صلح کند و با نگهداشتن او در پستش خلافت خود را قوام ببخشد. اما اگر علی این کار را می کرد یک سود شخصی به دست آورده بود اما به قیمت تمام آن ارزشهایی که برای آنها قیام کرده بود. او کاملا آگاه بود که معاویه نمی تواند عهده دار دین خدا و ملت مسلمان شود. «من درباره معاویه فکر کرده ام، فقط دو راه درباره او وجود دارد. یا باید معاویه را برکنار نمایم یا بر دین محمد (ص) پشت کنم». (نهج البلاغه – ج 1 ص 94) و علی در آن برههء تاریخی وسیله را بر هدف ترجیح نداد. حکومت و خلافت وسیله ای در جهت اجرای عدالت و احکام اسلامی می باشد پس چگونه می شود با ابزاری که خود نافی هدف است ابزار نیل به هدف را فراهم نمود؟!
به این ترتیب تصور اینکه علی (علیه السّلام) می توانست معاویه را برکنار نکند تصور باطلی است. حداقل این عمل از جانب علی به عنوان یک سیاستمدار عادل غیر ممکن بود.
تمدن با شکوه؛ اما در مورد جلوگیری علی از تبدیل اسلام به یک تمدن با شکوه!!
نیازهای اولیه انسان به عنوان یک موجود اجتمامی عبارتند از: عدالت و آزادی. اگر امروزه از تمامی سیاستمداران جهان پرسیده شود که به دنبال عدالت و آزادی هستند یا یک تمدن با شکوه، مسلما گزینه اول را انتخاب می کنند. حتی شعارهای انتخاباتی کاندیداها در زمان انتخابات، در پیشرفته ترین و متمدن ترین کشورها، همواره عدالت، آزادی یا مشتقات این دو کلمه می باشد.
بر طبق گزارش ده ها سند تاریخی، معاویه از انجام هیچ عمل منافی عدالت و آزادی فروگذار نکرد. تمامی دوران استانداری و پس از آن، خلافت او، با انواع و اقسام حق کشی ها و بی عدالتی ها همراه بود.
اما علی به جای فتوحات سرزمینهای کفر و بوجود آوردن تمدنی عظیم، به مبارزه طبقاتی و استقرار عدالت و برابری در جامعه مسلمانان پرداخت. او به جای آنکه بهترین نیروهای مسلمان را بر سر ملتهای شرق و غرب بفرستدو در آفریقا و مصر و روم و … به جنگهای جهانگیرانه مشغول شود که یا به بهشت بروند یا زندگی مردم را جهنم کنند (که مورد دوم خصوصا بعد از شهادت علی کاملا مشهود است) و به جای آنکه متکبرانه به خود ببالد که دختر و زن غیر مسلمان را به بردگی گرفتیم و در بازارهای مسلمانان فروختیم، یا بر برج کلیسای روم بانگ اذان برداشتیم (که معاویه و خلفای بعد از او چنین کردند) و به جای هزاران عمل متمدنانه و باشکوه! که نه دین مردم را حفظ می کرد و نه دنیایشان را، به دنبال احقاق دو حق مدفون شده «اسلام» و «مردم» برآمد. (تعبیر دکتر علی شریعتی در کتاب علی)
از همان منتقدی که علی را به خاطر جلوگیری از تبدیل اسلام به تمدنی با شکوه، لایق حکومت نمی داند، بخواهید در جامعه ای زندگی کند که نه عدالتی در آن است و نه شرافتی، و حاکمان آن جامعه به دنبال بوجود آوردن تمدنی عظیم هستند و فرض می کنیم که واقعا نیز به دنبال حکومتی با شکوه هستند و مصالح خویش را نیز در این راه قربانی می کنند، اما آیا خود آن منتقد یا منتقدین حاضر به زندگی در اینچنین جامعه ای می باشند؟
آیا علی با بوجود آمدن یک تمدن عظیم و باشکوه مخالف بود؟ آیا علی از تبدیل اسلام به حکومتی مدرن و فراگیر می هراسید؟ آیا علی از جانشینی اسلام عدالت و برابری، به جای نظام طبقاتی روم و ایران، جلوگیری می کرد؟
خیر، علی با هیچکدام از اینها مخالف نبود، بلکه اولویت را به از بین بردن فساد و نظام طبقاتی می داد. مسلما اگر معاویه عدالت و آزادی را به عنوان اولویت اول انتخاب می کرد، علی با او در تبدیل اسلام به یک تمدن باشکوه، همراهی می نمود.

بیعت
گفتیم که حضرت علی در زمان دو خلیفهء اول مجبور به بیعت شد و در زمان خلیفهء سوم نیز از سوی سعد بن وقاص تهدید به قتل شد مگر در صورت بیعت و تمکین در برابر عثمان. اما چرا خود او مردم را به اطاعت از خود مجبور نکرد؟ زمانی که ابوبکر، زبیر را به زور وادار به بیعت کرد علی به صراحت عمل او را مخالف دین خدا و عدالت انسانی بیان کرد. اکنون چگونه می تواند برخلاف گفتهء خود و بر خلاف آرمانهای بیست و پنج سال گذشتهء خویش قدم بگذارد. خداوند این اختیار را به همهء‌انسانها داده که حتی دین او را نیز نپذیرند پس چگونه علی که خود، عالم ترین مردم بعد از پیغمبر به قرآن است به زور مردم را نه در جهت پذیرفتن دین بلکه در راستای بیعت با خود وادار کند؟!
سعد بن ابی وقاص یک از چهره های سرشناس عرب بود که از بیعت با امام خودداری کرد، اما علی او را مجبور نکرد که با وی بیعت کند. او عبدا… بن عمر را نیز مجبور به بیعت نکرد، و وقتی مردم از عبدا… بن عمر خواستند که ضامنی برای عدم طغیان خود بیاورد، امام به مردم گفت: «او را رها کنید من ضامن او هستم» (فتنه کبری – طه حسین)
در اسلام هر اقلیتی حق مخالفت با اکثریت را دارد به شرط اینکه عمل اقلیت موجب اختلال در کار اکثریت نشود. جرج جرداق می گوید: «کجایند مدافعان حقوق بشر تا ببینند، این ارزشی که امروزه تمامی سیاستمداران در قالب حرف و کلام و ژست های سیاسی بیان می کنند علی در عمل به زیباترین شکل ممکن نشان داد.» (سیمای نهج البلاغه – مهدی سهیلی)
از طرفی دیگر تاریخ، قبل از جبهه گیری رسمی مخالفان در برابر علی، به ما هیچ نشانه ای مبنی بر اخلال، از طرف اپوزیسیون مخالف را نمی دهد. بنابراین خرده گرفتن از علی که چرا او از متنفذین عرب بیت نگرفته است، کمی نا بخردانه و در تعارض با اصول دموکراسی و حقوق بشر است.

خروج طلحه و زبیر
حال سؤال مهمی که مطرح می شود این است که علی (علیه السّلام) که می دانست طلحه و زبیر با قصد شورش از مدینه خارج می شوند (اقلیتی که در کار اکثریت اخلال می کند ) چرا مانع رفتن آنها نشد؟
برای حل این مسئله باید به یک واقعهء تاریخی اشاره کنیم:
عایشه زمانی که فهمید عثمان کشته شده است به خیال به خلافت رسیدن طلحه و زبیر که از خویشاوندان نزدیک او بودند (طلحه پسر عموی عایشه و زبیر شوهر خواهر وی بود) مقدماتی را فراهم نمود اما وقتی فهمید که مردم علی را انتخاب کرده اند بلافاصله به خونخواهی عثمان برخاست (ذکر این نکته ضروری است که عایشه خود از مخالفین سرسخت عثمان بود و از جمله کسانی بود که از کشته شدن عثمان بیشترین سود را برد اما اینکه چرا بعد از به خلافت رسیدن علی سفر حج خود را نیمه کاره رها کرد و به انتقام خون عثمان برخاست جای بحث فراوانی دارد) و از هیچ تلاشی در جهت مخدوش جلوه دادن چهرهء علی فروگذار نکرد. تاریخ، گفتگوی ام سلمه با عایشه را اینگونه گزارش کرده است : ام سلمه به عایشه گفت: «دیروز دربارهء عثمان مضطرب بودی و دربارهء او بدترین کلام را به کار بردی. اما امروز به خونخواهی او برخاسته ای؟»
همچنین گفتگوی عایشه با عبیده نیز در تاریخ ثبت شده است :
«عایشه : چه خبر داری؟
عبیده : عثمان کشته شد و مردم هشت روز بدون خلیفه ماندند.
عایشه :‌پس آنها چه کردند؟
عبیده : آنها علی را انتخاب کردند.
عایشه : آسمان به زمین بیاید. مرا به مکه برگردانید. به خدا عثمان به ناحق کشته شده است. به خدا من انتقام خون او را می گیرم.
عبیده : به خدا این شما بودید که او را اول بدنام کردید. شما همواره می گفتید بکشید او را که او دین را از بین برد.
عایشه : آنها او را توبه کار کردند بعد او را کشتند. آخرین گفتهء من بهتر از اولین گفتهء من است.»
(به نقل از کتاب «علی برادر محمد» نوشته محمد شری)
این اتفاقات در حالی افتاد که خود علی(علیه السّلام)، فرزندان خویش حسن و حسین(علیه السّلام) را مسئول امنیت جان عثمان، و نگهبان خانه او کرده بود. حال در چنین شرایطی، جنگ بصره از طرف عایشه، با بهانه خونخواهی عثمان به راه انداخته شد. و این در حالی است که حتی نزدیکان عایشه نیز به خاطر این تغییر رویه، بر او خرده گرفتند.
خود حضرت در نهج البلاغه چنین می فرماید: «به راستی آنها خونی را خواهانند که خود، آن را بر زمین ریختند.» (نهج البلاغه – خطبه 134)
کافی بود تا علی جلوی خروج طلحه و زبیر را می گرفت. این باعث می شد تا عایشه تبلیغات منفی خود را با داشتن یک سند واقعی که زندانی کردن دو صحابی بانفوذ می باشد بیشتر کند. از طرف دیگر علی به واسطهء هوش و ذکاوت فراوان خویش، و شناختی که از آنها داشت از نیت دو صحابی با خبر بود. اگر علی (علیه السّلام) جلوی دو صحابی را می گرفت با کدام مدرک می توانست به مردم حتی به طرفداران مخلص خویش اثبات کند که این دو قصد شورش داشتند ؟
به این ترتیب علی (علیه السّلام) نمی توانست یا به عبارت بهتر نمی خواست جلوی دو صحابی را برای خروج از مدینه بگیرد. زیرا نه مدرکی علیه آنان داشت و نه آنها دست به اقدامی در جهت اخلال در حکومت زده بودند. و حضرت علی به صرف اینکه آنها قصد توطئه داشتند نمی توانست آنها را زندانی کند. زیرا با این تصور، تمامی مخالفان یک حکومت، باید زندانی شوند، چون ممکن است اخلال کنند.
پس علی نباید جلوی خروج دو صحابی را می گرفت و این درست ترین کار بود.

حکمیت
جنگ صفین با سختی و شدت در طول سه روز ادامه داشت و ضعف در گروه معاویه به شدت افزایش می یافت. سپاه امام تقریبا به نزدیکی خیمهء معاویه رسیده بود. اما حیلهء عمرو باعث شد تا خوارج از ادامهء جنگ توسط علی جلوگیری کنند. (این واقعهء تاریخی به طور کامل در ذهن شیعیان زنده است. از ذکر جزئیات آن خودداری کردیم ) سپس علی (علیه السّلام) علیرغم مخالفتش با خوارج، مجبور شد تا حکمیت را قبول کند.
«اما به محض اینکه سند داوری امضا شد، خوارج از دورترین نقطه راست به دورترین نقطه چپ حرکت کردند. آنها اعلام کردند که پذیرش داوری و متوقف کردن جنگ یک گناه نابخشودنی بوده است!» (علی برادر محمد – محمد شری). آنها امیدوار بودند که امام، به جنگ با معاویه برگردد. اما علی با تقواتر از آن بود که پیمانی را که امضا کرده است نقض کند. در آن لحظه اگر حضرت علی این درخواست را قبول کرده بود به راحتی سپاه معاویه و تنها فتنهء‌ باقیمانده را سرکوب می کرد اما چرا علی این کار را نکرد؟ خداوند در آیهء 10 سورهء فتح می فرماید : «پس از آن (بستن عهد و پیمان) هر که نقض بیعت کند و شکننده‌ء بیعت باشد بر زیان و هلاک خویش اقدام کرده و هر که به عهدی که با خدا بسته است وفا کند به زودی خدا به او پاداش بزرگی می دهد.» پس علی چگونه می تواند پیمان خویش را نقض کرده و بر زیان و هلاک خویش اقدام کند. کسی که به گفتهء پیامبر «باب شهر علم است» و کسی که به اذعان عمر «اگر نبود من هلاک می شدم» چگونه می توانست برای ادامهء خلافت شرافت خود را پایمال کند؟
علی آن کسی است که در نامه ای به والی مصر از او می خواهد که حتی جان خود را نیز در برابر عهدی که با دشمنانش بسته فدا کند:
«ای مالک هر گاه میان خود و دشمنت، پیمانی بستی یا از خود درباره او چیزی را به عهده گرفتی، پس با وفای به عهد، پیمان خود را حفظ نما… حتی جان خود را همچون سپری در برابر آنچه به عهده گرفته ای قرار ده که به راستی در میان فریضه هایی که خداوند، برای بندگان خود مقرر فرموده، هیچ چیز مانند بزرگداشت وفای به عهد وجود ندارد.» (نهج البلاغه – نامه 53) همانگونه که در مطالب گذشته نیز بیان شد حکومت از دیدگاه حضرت علی وسیله ای برای استقرار عدالت است.پس آیا میتوان برای بدست آوردن آن از بی عدالتی کمک گرفت؟ «اگر زشتی نیرنگ و فریب نبود، همانا من زیرکترین مردمان بودم. اما هر نیرنگی مقدمه ظلمی است … و هر ظلمی پرچمی است که صاحب آن در روز قیامت با آن شناخته می شود.» (نهج البلاغه – خطبه 197) امام می خواست پس از آنکه ابوموسی و عمروعاص ماموریتشان را با مخالفت پایان دادند و انحرافشان از راه حق آشکار گردید، به از سر گرفتن جنگ در برابر معاویه برگردد. حتی به خوارج نیز نامه ای نوشت و از آنها خواست که به لشکر او بپیوندند تا دوباره جنگ با معاویه را پس از انحراف آشکار داورانِ حکمیت، از سر گیرند. اما این بار نیز خوارج علی را متهم کردند که به دلیل اینکه حکم داوران به سودش نبوده، سعی در انتقام از آنها دارد!! بنابراین علی چگونه می توانست بعد از انحراف آشکار داوران از حق، دوباره به مبارزه با معاویه بپردازد، در حالیکه خوارج مجددا با او به مخالفت برخاسته بودند و از طرف دیگر خطری بسیار بزرگتر از معاویه دامنگیر جامعه اسلامی شده بود. پیغمبر در مورد خوارج فرمود: «یک گروه مردم از امت من جدا می شوند، آنها قرآن می خوانند که خواندن شما در برابر خواندن آنها هیچ است. و همچنین نماز و روزه شما در مقایسه با نماز و روزه آنها.» و سپس در اهمیت مبارزه با این تفکر انحرافی که علی آنها را با عنوان مارقین مطرح می کند (در مقاله های بعدی در مورد مارقین صحبت خواهیم کرد) می فرماید: «اگر لشکری که با خوارج می جنگیدند، آنچه را که خدا درباره آنها گفته است را می دانستند، ممکن بود در تکالیفشان به اعتماد پاداش بزرگی که خداوند وعده داده، کوتاهی کنند.» (علی برادر محمد – محمد شری)
بنابراین علی چه بلافاصله بعد از حکمیت، و چه بعد از منحرف شدن داوران آن، نمی توانست جنگ با معاویه را از سر بگیرد.
محمد جواد شری در کتاب «علی برادر محمد» می گوید: «این منتقدینی که از علی (علیه السّلام) انتقاد می کنند که او سیاستمدار نبوده و یا حکومت را مانند یک واعظ اداره می کرده در حقیقت به طور غیر مستقیم و بدون اینکه خودشان آگاه باشند اعتراض دارند که علی خیلی عادل بود.» شاید بهترین تعبیری که در مورد حکومت علی مطرح شده، تعبیری از امام صادق (علیه السّلام) می باشد که می فرماید:
نقل به مضمون : «خلافت دو خلیفهء اول مخلوطی از عدالت و بی عدالتی بود. خلافت خلیفهء‌ سوم بی عدالتی محض و خلافت علی (علیه السّلام) عدالت محض بود. خلافت دو خلیفهء اول تا زمان مرگ آنها ادامه یافت اما خلافت دو حاکم بعدی نیمه کاره ماند. و این یعنی: بشر تاب عدالت مطلق و بی عدالتی محض را ندارد و مخلوطی از این دو او را راضی نگه می دارد.»
منبع: باشگاه اندیشه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید