عدالت از نگاه امام علی(ع)

عدالت از نگاه امام علی(ع)

نویسنده: شهرام خواجوی

بحث عدالت در اندیشه هاى سیاسى امام على(علیه السّلام) مبحث بسیار گسترده و عمیقى است، که تأمل، تفکر و مجال زیادی را مى طلبد. شخصیتى که نامش قرین عدالت بوده و نه تنها امام اول معصوم شیعیان است، بلکه در تاریخ بشریت به عنوان یک متفکر، اندیشمند و سیاستمدارى خدامدار مطرح بوده است.تجسم عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشردوستى و رحمت و محبت و احسان، مولاى متقیان على(علیه السّلام) که حتى دیگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود «جرج جرداق» مسیحی حضرت على را آهنگ عدل بشرى معرفى نموده است. کما اینکه همین نویسنده اذعان مى دارد «مسأله اى که على بن ابى طالب را مجبور به پذیرش خلافت نمود در خطر بودن عدالت اجتماعى بود.»
از سوى دیگر یکى از عمده ترین و خالص ترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام مجموعه خطبه ها و نامه هاى امام على(علیه السّلام) است که در کتاب نهج البلاغه به وسیله سید رضى در قرن چهارم هجرى گردآورى شده است. از جمله مسایلى که در این کتاب با حساسیت خاصى در باره آن صحبت شده مسأله حکومت و عدالت است. عدالت در این کتاب داراى مفهومى عینى و قابل درک است. همچنان که امام(علیه السّلام) در یکى از نامه هاى خویش نوشته است:
«کسانى که در حکومت من به سر بردند و سپس به امویان پیوستند، عدل را دیدند و شنیدند و در جان خود قرار دادند ولى آن را نپذیرفتند.»
از این بیان فهمیده مى شود که امام(علیه السّلام) در دوران حکومت خویش، به گونه اى رفتار کرده که مردم بتوانند عدل را بفهمند. یعنى یک حکومت دادگر مى تواند با نشان دادن مصداقهاى عدالت به مردم، آن را به ایشان بشناساند.

اهمیت عدالت
امام(علیه السّلام) در خصوص عدالت بیانى دارد که مى توان مفهوم کامل و تعریف جامع این کلمه را فهمید
از امام(علیه السّلام) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) کدام یک برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: «عدل امور را به جاى خود مى نهد اما جود امور را از جهت اصلى خارج مى کند. عدل سیاستگرى فراگیر همگان است اما اثر جُود محدود، و عارضه ایى استثنایى است. بنابراین عدل شریف ترین و بافضیلت ترین آن دو است.»
در جامعه انسانى افراد مختلفند. صلاحیت ها، لیاقت ها، استعدادها، ارزش ها و پایه هاى علم، فضیلت، ایمان، اخلاق و درایتها متفاوت است. حقوق انسان ها در زمینه هاى مختلف برحسب این موازین تعیین مى گردد. اگر این ارزشیابى درست بود و طبق صلاحیت ها هر فردى از حقوق شایسته برخوردار گشت، عدالت اجتماعى تحقق یافته است. اما اگر پایه ها و مراتب اجتماعى را معیارهاى واقعى تعیین نکند، این همان ظلم است که نظام جامعه را از هم مى پاشد.
لذا عدل در سیاست، اجتماع، حکم و قضا و مسایل مالى حقوقى، کیفرى و غیره، محورى است عام که همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضییع حقوق خویش، احساس وحشت و اضطراب نمى نمایند.
لازم به توضیح است شاید این سئوال پیش آید که چرا على(علیه السّلام) عدل را افضل شمرده است؟ پاسخ به این سؤال ویژگى دیگرى از عدالت در منظر امام(علیه السّلام) را هویدا خواهد ساخت. باید گفت که از نظر ملکات اخلاقى و صفات شخصى و فردى، همه متفقند که جود از عدل بالاتر است. اما از نظر اجتماعى، یعنى منظور على(علیه السّلام)، چنین نیست. ریشه این ارزیابى، اهمیت و اصالت اجتماع و تقدم اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاق فردى است. عدل از نظر اجتماعى از جود بالاتر است، زیرا عدل در اجتماع به منزله پایه هاى ساختمان و جُود و احسان به منزله رنگ آمیزى و نقاشى و زینت ساختمان است. افضلیت عدل بر جود، به دلیل اصالت و اهمیت اجتماع است و اینکه بر اصول و مبادى اخلاقى مقدم است. به تعبیرى؛ آن یکى اصل است و این یکى فرع.
از سوى دیگر جامعه را هرگز با جود و احسان نمى توان اداره کرد. عدالت پایه سازمان و اداره اجتماع است و چه بسا بخشش ها اگر فزونى گیرد، موازنه اجتماعى مُختل شود و صدقات و نذورات، بخشى از جامعه را تنبل و تن پرور بار خواهد آورد.
استاد شهید مطهرى در این خصوص می گوید «آیا عدالت صرفاً اخلاقی است نظیر آنچه مى گوییم امام جماعت یا قاضى یا شاهد طلاق ، باید عادل باشند؟ این جور عدالت ها که باعث قتل کسى نمى شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام مى گردد. آن نوع عدالت مولى که قاتلش شناخته شد، در حقیقت فلسفه اجتماعى او و نوع تفکر مخصوصى بود که در عدالت اجتماعى اسلامى داشت … او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طورى که فرق است بین آزاد و آزادیخواه … باز مثل اینکه یکى صالح است و دیگرى اصلاح طلب. خداوند در آیه کریمه قرآن [نساء، 135] مى فرماید: «کونوا قوامین بالقسط» قیام به قسط یعنى اقامه و به پا داشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصى است.»
موضوع مهم دیگر در باب مفهوم عدالت و جایگاه آن، نقشى است که عدالت از دید على(علیه السّلام) در حفظ تعادل اجتماعى دارد. به تعبیر استاد شهید مطهرى«از نظر على(علیه السّلام) آن اصلى که مى تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضى نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست، حتى روح خود ستمگر و روح آن کسى که به نفع او ستمگرى مى شود راضى و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى که همه را مى تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلى عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهى است که حتى فرد ستمگر را به مقصد نمى رساند.»
پس عدالت از دید على(علیه السّلام) در مفهوم «وضع الشى فى موضعه» باعث تعادل اجتماعى در بین جامعه و صنوف آن مى گردد؛ زیرا عدالت بنا به کتاب خدا و سنت نبوى، هر قشر و صنفى را در جایگاه ویژه و بایسته شان مى نشاند. على(علیه السّلام) همچنین جامعه متعادل را مبتنى بر اخلاقیات متعادل فردى مى داند کما اینکه در حوزه اخلاق، قوام و اساس عدالت را در اعتدال قواى نفسانى مى داند:
«فضایل چهار گونه هستند: اولین آنها حکمت است که پایه آن بر تفکر مى باشد و دومین گونه عفت است که پایه و ریشه آن در شهوت است و سومین آنها قوت و نیرومندى است که پایه آن در غضب مى باشد. چهارمین فضیلت عدالت بوده که اساس آن در اعتدال قواى نفسانى مى باشد.»
مفهوم دیگر قرآنى عدالت «نفى هر گونه تبعیض و رعایت استحقاق ها» در کلام امیرالمؤمنین(علیه السّلام) به کرات آمده است حضرت على(علیه السّلام) در رعایت مساوات و نفى هر گونه تبعیض به زمامدار زیردست خود چنین توصیه مى نماید:
«در برابر مردمى که در حوزه مسؤولیت تواند فروتن و با آنان گشاده رو و ملایم باش و موضعى نرم و انعطاف پذیر برگزین؛ مساوات را حتى در گردش چشم و نگاه و سلام و تعارف نیز رعایت کن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، براى تجاوز بر تو طمع نکنند و ناتوانان نیز از عدالتت نومید نشوند. و بدانید که مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند.
در نگاه على(علیه السّلام)، منشاء و سرچشمه عدالت، الهى و در پرتو ایمان به خداوند است و دیگر فروع، از این اصل نشأت مى گیرند. امام علی در یکى از خطبه هایش در وصف متقین مى فرماید:
«انسان با تقوا، نفس خویش را به عدل ملتزم ساخته، و نخستین گام عدالت وى این است که هواى نفس را طرد و نفى کند.»[25] امام در بیانى دیگر ایمان را تعریف نموده و چهار اصل «صبر، یقین، عدل و جهاد» را پایه ها و ستون هاى آن به شمار مى آورد، و متعاقب آن در تبیین عدل چنین مى فرماید:
«عدل چهار شاخه دارد: درک و فهم عمیق، علم و دانش ریشه دار، حکمتى نیکو و برجسته و حلمى پایدار. پس هر آن که فهمى عمیق داشت ژرفاى علم را دریافته و هر که بدان ژرفا رسید از احکام شریعت برگرفته و هر که بردبار بود در کار خود دچار تفریط نشود و با حرمت و احترام در میان مردم بزید.»
پس از آنجا که عدالت انسانى، سرچشمه الهى و ریشه در ایمان دارد، مى توان گفت که از دید امام(علیه السّلام) عدالت اخلاقى پایه عدالت سیاسى و اجتماعى است، گرچه مسلماً اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اخلاق شخصى و فردى هم موزون نخواهد ماند. از طرف دیگر چشم به انتظار عدالت نشستن، در حالى که ایمان و اخلاق و خداترسى و تقوا در افراد جامعه و رهبران سیاسى آن پرورش داده نشود، خیالى باطل است و مشکل جوامع بشرى ، سلطه جابران ، تبعیض و بى عدالتى ها از همین جا ناشى مى گردد و باید به انسان سازى پرداخت، انسان هاى عادل ساخت و زمام امور جامعه را به دست آنان سپرده تا بتوان به حاکمیت عدل و استقرار عدالت، امیدوار بود. زیرا به تعبیر على(علیه السّلام)؛ «ابتداى عدالت ورزیدن، نفى هواهاى نفسانى است.»
مسأله مهم در سیره حضرت على(علیه السّلام) این است که ایشان هیچ وقت جهت حفظ امنیت و نظام سیاسى، از عدالت به نفع امنیت عقب ننشسته اند، بلکه برعکس، رعایت عدالت را ضامن امنیت و حفظ نظام و مایه روشنى چشم زمامداران و رسوخ محبت آنان در دل مردم مى دانند. بنا به فرموده امام(علیه السّلام) در عهدنامه مالک اشتر:«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) براى حاکمان اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح کشور و جذب قلوب ملت است و این حاصل نشود مگر به سلامت سینه هایشان [به خالى بودن از کینه و بغض حاکمان]».
پس اگر زمامداران عادل پیشه باشند قلب ها به سوى آنان جذب و عقده ها از دل ها گشوده مى گردد و این خود تضمین کننده استحکام ارکان دولت و پیوند محکم او با ملت است. عدل محورى نظام سیاسى باعث مى شود مردم براى رسیدن به آرمان ها و خواسته هاى خود راه هاى منطقى انتخاب نمایند در غیر این صورت، یأس از عدالت، انسان ها را به نیرنگ، سوء استفاده و خلافکارى و تضعیف اخلاق عمومى و از هم پاشیدگى اجتماعى خواهد کشانید که خواه ناخواه نتیجه آن، تزلزل در ثبات سیاسى نظام سیاسى و دولت است.
امام على(علیه السّلام) معتقدند که «هیچ چیزى مانند عدالت دولت ها را محافظت نمى کند» و عدل چنان سپر محکمى است که رعایت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسى مى گردد. اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت در سازندگى و اصلاح جامعه متبلور مى شود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه مى باشد» و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمى تواند مردم را اصلاح» نماید. اجراى عدالت «مخالفت ها را از بین مى برد و دوستى و محبت ایجاد مى نماید»[و در عمران و آبادانى کشور (توسعه اقتصادى، صنعتى) تأثیر بسزایى دارد. اگر عدالت در جامعه اجرا نشود ظلم و ستم جاى آن را خواهد گرفت و ظلم جز آوارگى و بدبختى و در نهایت خشونت به دنبال نخواهد داشت.
از منظر امام على(علیه السّلام)، هیچ مصلحتى بالاتر از حق و عدالت نیست و سیاست نباید الزاماً توأم با خدعه و دروغ و عوامفریبى باشد و نباید به خاطر هیچ مصلحتى مثل اعمال سیاستهاى تاکتیکى، حتى موقتاً از حق و عدالت دست کشید.
برخى از افراد ظاهراً مصلحت اندیش به امام اعتراض مى کردند که چرا امام به مساوات در تقسیم سرانه بیت المال این قدر دقت مى کند و سهم بزرگان و نجباى عرب و … با نودینان و فرودستان مالى و طبقه ضعیف را یکى مى گیرد، امام(علیه السّلام) پاسخ مى دهد:
«آیا از من انتظار دارید از راه ستم بر ملت به پیروزى برسم؟! به خدا سوگند هرگز به چنین اقدامى دست نخواهم زد، تا ستاره اى در پى ستاره اى طلوع مى کند. اگر مال متعلق به شخص من بود میان آنان به تساوى تقسیم مى کردم، اکنون که مال مال خداست. آگاه باشید که صرف مال در جایى که حق آن نیست اسراف است و تبذیر، و این کار، مرتکبین را در دنیا بالا برده و در آخرت فرو مى آورد، در میان مردم عزیز مى کند و نزد خدا خوار و خفیف مى نماید و هیچ کس مال خود را نابجا مصرف نکرد و به نااهل نداد مگر آنکه خداوند او را از سپاسگزارى آن محروم ساخت و محبتشان را به دیگران متوجه ساخت پس اگر روزى زمین خورد و به کمک آنان محتاج شود، بدترین دوستان و پست ترین یاران همینها خواهند بود.»

موانع تحقق عدالت از دیدگاه حضرت علی (علیه السّلام)

الف: تبعیض
انسان در اثر انحصارطلبى و حق ویژه قائل شدن براى خود به تفکیک بین اشخاص و اشیا مى پردازد ، در میان آنها تفاوت مى نهد و تبعیض قائل مى شود و بدین سان قوى ترین مانع اجراى عدالت شکل مى گیرد. و به همین دلیل مراعات انصاف بین خود و دیگران و رعایت حقوق آنان از تاکیدات تذکرات اخلاقى ائمه معصومین در روابط اجتماعى است. و حضرت امیر نیز با تعبیرات گوناگون به این معنا تاکید مى کنند آن حضرت در تحلیل مفهوم تبعیض مى فرماید:
‹‹وقتى خواسته هاو علاقه مندیها ى والى گوناگون و متفاوت باشد او را بسیاراز عدالت، باز دارد.››
زیرا وقتى که انسان با مقیاسهاى خود به ارزیابى دیگران مى پردازد بسیارى از بایسته ها را نمى بیند و یا ضرورتى در مراعات آنها نمى بیند. گاهى این نگرش باطل نه تنها عدالتخواهى را از میدان عمل انسان دور مى کند بلکه ملاکى براى مرزبندیهاى سیاسى قرار مى گیرد و سمت گیرى سیاسى، شخص را در جهتى قرار مى دهد که تأمین کننده خواسته ها و امتیازخواهى او باشد. حضرت امیر در مورد کسانى که به معاویه پیوسته اند مى گوید:
آنان عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش سپردند و دانستند که مردم در میزان عدالت، برابرند. لذا گریختند تا به امتیازهاى ویژه برسند.»

ب: سودجویى
همواره و در همه جوامع افرادى بوده و هستند که پدیده هاى گوناگون و حوادث روزمره طبیعى و اجتماعى را از دیدگاه منافع مادى خود مورد ارزیابى قرار مى دهند. ارزش و اهمیت حوادث سیاسى ، فرهنگى، اقتصادى و … براى آنان متناسب با منافع و درآمدى است که براى آنان حاصل مى شود. ابن ابى الحدید مى نویسد: طلحه و زبیر چند روزى پس از بیعت با حضرت امیر، نزد او رفتند و گفتند:
‹‹مى دانى که عثمان بر ما سخت گرفته بود و هوایش با بنى امیه بود و امروز که خلافت به تو رسیده است ما را به ولایت و سرپرستى بعضى از کارهایت بگمار.»
ابوهلال ثقفى نیز آورده است:
بزرگان اهل کوفه دل با معاویه داشتند و نسبت به على با فریب و مکر برخورد مى کردند، زیرا که على هر کسى را بیش از حق خود نمى داد در صورتى که معاویه به حساب شأن و منزلت افراد دو هزار درهم بیش از دیگران مى بخشید.»
و این چنین بود که انقلابیون سابقه دارى چون زبیر و سعد وقاص و … در برابر عدالت على(علیه السّلام) از پاى درآمدند و ریزش کردند.

ج: امتیاز خواهی
در انحراف حکومتها اولین عامل ـ و یا یکی از مهمترین عوامل اولیه امتیازجویى خواص و حواشى قدرت است. آنان که تنها به دلیل نزدیکى با مرکز قدرت، خود را برتر از دیگران پنداشته و همواره بالاترین منابع و منافع و امکانات را به خود اختصاص داده و ویژه خود مى شمرند، از مهمترین موانع اجراى عدالتند. حضرت علی (علیه السّلام) با شناخت دقیق از این زائده شوم عدالت سوز در منشور حکومتى خود مى نویسد:
براى والى، نزدیکان و خلوت نشینانى است که خوى برترى جویى و استیثار دارند و در معاملت با مردم کم انصافند، ریشه آنان را با بریدن اسباب آن برآور و به هیچ یک از آنان قطعه زمینى واگذار مکن و مبادا در تو طمع کنند با بستن پیمانهایى که به دیگران زیان رسانند و بار بر دوش دیگران نهند، که گوارایى و رفاه براى آنان باشد و عیب آن به نام تو رقم خورد.»
و در فرازى دیگر از همین نامه به افشاى چهره واقعى این خلوت نشینان حریم قدرت مى پردازد و مى فرماید:
‹‹هیچ یک از مردم سنگین بارتر به هنگام آسایش و کم سودتر در هنگامه بلا و مشکلات و انصاف ناپذیرتر و فزون خواه تر و ناسپاس تر و عذرناپذیرتر و کم صبرتر به هنگام سختى روزگار، از خواص نیست.»
امام علی(علیه السّلام) که خود همواره در عمل و رفتار بر گفتار خود پیشى مى جست ریشه این انحراف را در حکومت خود خشکانید که نمونه هاى آن را در برخورد با عقیل برادرش ، ابن عباس پسرعمویش و حتى با عبدالله بن جعفر برادرزاده و دامادش تاریخ ثبت کرده است.

د: ضعف
اگر اعضاى هیئت حاکمه و دیگر تصمیم گیران و مشاوران و مجریان فرامین و مقررات حکومتى در مقابله با ستمگران که تلاش مى کنند نظام متعادل جامعه را به هم زنند و منافع خود را تأمین نمایند، با قاطعیت و اتکاى به نفس و اراده قوى برخورد نکنند، اهداف عدالتخواهانه زمینه ظهور و بروز نخواهد یافت. حضرت علی در فرازى پیامد بى رغبتى به جهاد با دشمن ستمگر را چنین ترسیم مى فرماید:
‹‹هر کس مبارزه با ستم را وا گذارد و از آن روى بر تابد خداوند جامه خوارى بر او بپوشاند … و حق از او روى گردان شود و به خوارى محکوم و از انصاف محروم گردد.»
در پایان باید گفت که در سیره عدالتخواهانه حضرت علی هر نوع پافشارى بر رعایت حقوق و تعدیل امور زندگى به نحوى در تحقق عدالت مؤثر بوده، و نیز هر گونه حق گریزى و بى تفاوتى در برابر حقوق دیگران مانعى براى اجراى عدالت است چرا که آن حضرت می فرماید ‹‹پس چون رعیت حق والى را ادا کند و والى نیز حق رعیت را پاس دارد، حق در جامعه عزت یابد و راههاى دین پایدار و نشانه هاى عدالت پابرجا شود … و اگر رعیت بر والى چیره شود و یا والى بر رعیت اجحاف نماید اختلاف کلمه و تفرقه پدید آید و نشانه هاى ستم آشکار و تبهکارى در دین بسیار گردد.»
در تلقى حضرت علی اگر حکومتى نتواند حق را اقامه کند و بر باطل یورش برد و در برابر فشار ستم و فریاد مظلوم بر خود نلرزد و بر پاى نخیزد به اندازه عطسه بز و یا کفش وصله دارى ارزش ندارد، و به همین دلیل دو اقدام مهم و انقلابى را سرلوحه اقدامات حکومت عدل خویش قرار داد:
1ـ مصادره و بازپس گیرى اموال غاصبان؛
2ـ احیاء سنت برابرى و مساوات در بهره مندى از بیت المال.
او نه تنها تصمیم گرفته بود تا در حکومتش حقوق مردم پایمال نشود و در بیت المال حیف و میلى صورت نگیرد، بلکه مى خواست حقوق پایمال شده گذشته را نیز برگرداند. او که در شرایطى ویژه و حساس حکومت را پذیرفته بود، مى دانست پاسخ مناسب به قیام و انقلاب خودجوش مردمى که در اثر تبعیض و ستم حکومت به ستوه آمده و سر به شورش برداشته و آن را واژگون کرده اند، جز با تأکید بر اصول عدالت و قاطعیت در برابر بى عدالتى هاى گذشته و عوامل آن ممکن نیست. و اگر حضرت امیر از این شرایط ویژه بهره بردارى نمى کرد و تحولات اساسى مورد نظر خود را عملى نمى ساخت با فروکش نمودن شور و احساس انقلابى مردم زمینه اى براى دست زدن به اقدامات اصلاحى نمى ماند.
منبع: باشگاه اندیشه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید