نویسنده: مینو صارمی
هر کسی که یک دوره نهج البلاغه را مطالعه کند، می بیند علی (علیه السّلام) در باره حکومت و عدالت حساسیت خاصی دارد، قطعا برای کسانی که با اسلام آشنایی ندارند باعث تعجب است که چرا یک پیشوای دینی اینقدر به این گونه مسائل می پردازد. بر عکس، کسی که با تعلیمات اسلامی آشناست و سوابق دینی و تربیتی علی (علیه السّلام) را می داند دچار هیچ گونه تعجبی نمی شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.
از آنجائی که قرآن کریم می فرماید: لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. سوگند که ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب وترازو فرود آوردیم در این آیه برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفی شده است پس چگونه ممکن است کسی مانند علی که شارح و مفسر قرآن و توضیح دهنده اصول و فروع اسلام است، در باره این مساله سکوت کند و یا دردرجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
اولین مساله ای که باید بحث شود همین است که ارزش واهمیت این مسائل از نظر نهج البلاغه درچه درجه اعتبار است بحث مفصل از حدود این مقالات خارج است اما اشاره به آنها لازم است. قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان می دهد که خلافت و ولایت و زعامت علی (علیه السّلام) را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند، می فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته « ای فرستاده ! این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای. » مسائل مربوط به حکومت و عدالت که در نهج البلاغه مطرح شده است فراوان است و ما به حول و قوه الهی برخی از آنها را طرح می کنیم. اولین مساله که لازم است بحث شود ارزش و لزوم حکومت است.
علی (علیه السّلام) مکرر لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است و با فکر وخوارج که در آغاز امر مدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم مبارزه کرده است. علی (علیه السّلام) مانند هر مرد الهی ورجل ربانی دیگر، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست ومقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است وبه عنوان هدف و ایده آل زندگی، سخت تحقیر می کند وآن را پشیزی نمی شمارد، آن را مانند سایر مظاهر مادی دنیا از استخوان خوکی که در دست انسان خوره داری باشد بی مقدار تر می شمارد، امام همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعی اش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدس می شمارد ومانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب استفاده جو می گردد.، از شمشیر زدن برای حفظ ونگهداری اش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی ورزد.
در خطبه 207 بحثی کلی در مورد حقوق می کند و می فرماید : حقوق همواره طرفینی است. می فرماید: از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حقی دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد ویا یک جمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که برعهده دارد انجام می دهد.
ارزش عدالت
تعلیمات مقدس اسلام اولین تاثیری که گذاشت روی اندیشه های وتفکرات گروندگان بود، نه تنها تعلیمات جدیدی در زمینه جهان وانسان و اجتماع آورد بلکه طرز تفکر ونحوه اندیشیدنها را عوض کرد. اهمیت این قسمت کمتر از اهیمت قسمت اول نیست. هر معلمی معلومات تازه ای به شاگردان خود می دهد وهر مکتبی اطلاعات جدیدی در اختیار پیروان خود می گذارد، اما تنها برخی از معلمان و برخی از مکتبهاست که منطبق جدیدی به شاگردان و پیروان خود دهند و طرز تفکر آنان را تغییر داده، نحوه اندیشیدنشان را دگرگون می سازند. بشر در برخورد با مسائل اجتماعی واخلاقی خواه ناخواه به نوعی ارزیابی می پردازد، در ارزیابی خود برای آن مسائل درجات و مراتب یعنی ارزشهای مختلف قاتل می شود و بر اساس همین درجه بندی ها و طبقه بندی هاست که نوع اصول و مبادیی که به کار می برد، با آنچه دیگری ارزیابی می کند متفاوت می شود و در نتیجه طرز تفکر ها مختلف می گردد.
عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات وزندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلامی به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجرای آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد. بهتر است این مطلب را از زبان علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه بشنویم. به دو دلیل عدل از جود بالاتر است یکی اینکه : العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها. عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، اما جود جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد. زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاقهای طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد داده شود، اجتماع حکم ماشینی را پیدا می کند که هر جزء آن در جای خودش قرار گرفته است. و اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده- که ما یملک مشروع خویش را به دیگری می بخشد – فوق العاده با ارزش است، اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعی است، مانند بدنی است که عضوی از آن بدن بیمار است و سایر اعضا موقتا برای اینکه آن عضور را نجات دهند فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می کنند.
دیگر اینکه : العدل سائس عام والجود عارض خاص. عدالت قانونی است عام، و مدیر و مدبری است کلی و شامل که همه اجتماع را در بر می گیرد، و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند. اما جود و بخشش یک حالت استثنائی و غیر کلی است که نمی شود رویش حساب کرد. اساسا جود اگر جنبه قانونی وعمومی پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست. علی (علیه السّلام) آنگاه نتیجه گرفت: فالعدل اشرفهما و افضلهما.
پس از میان عدالت وجود، آن که اشرف و افضل است عدالت است. از نظر علی (علیه السّلام) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند. فان فی العدل سعه ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. همانا در عدالت گنجایش خاصی است، عدالت می تواند همه را در بر گیرد ودر خود جای دهد، و آن کس که بیمار است اندامش آماس کرده و در عدالت نمی گنجد، باید بداند که جایگاه ظلم وجور تنگتر است. یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی وقانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود وپای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، نتوان تماشاچی صحنه های بی عدالتی بود. علی (علیه السّلام) عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی، بلکه ناموس الهی می داند، هرگز روا نمی شمارد که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد.
عدالت نباید فدای مصلحت بشود
تبعیض و رفیق بازی و باند سازی و دهانها را با لقمه های بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است. اکنون مردی زمامدار و کشتی سیاست را ناخدا شده است که دشمن این ابزار سات، هدف و ایده اش مبارزه با این نوع سیاست بازی است. طبعا از همان روز اول، ارباب توقع یعنی همان رجال سیاست رنجش پیدا می کنند، رنجش منجر به خرابکاری می شود ودردسرهایی فراهم می آورد. دوستان خیر اندیش به حضور علی (علیه السّلام) آمدند و با نهایت خلوص و خیرخواهی تقاضا کردند که به خاطر مصلحت مهمتر، انعطافی در سیاست خود پدید آورد، پیشنهاد کردند که خودت را از درد سر این هوچیها راحت کن، « دهن سگ به لقمه دوخته به » : اینها افراد متنفذی هستند، بعضی از اینها از شخصیتهای صدر اول اند، تو فعلا در مقابل دشمنی مانند معاویه قرار داری که ایالتی زر خیز مانند شام را در اختیار دارد، چه مانعی دارد که به خاطر «مصلحت» ! فعلا موضوع مساوات وبرابری را مسکوت عنه بگذاری ؟
علی (علیه السّلام) جواب داد: اتامرونی ان اطلب النصر بالجور… و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما، و لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله. شما از من می خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم ؟ از من می خواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم ؟
سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیاست چنین کاری نخواهم کرد و به گرد چنین کاری نخواهم گشت. من وتبعیض ؟! من و پایمال کردن عدالیت؟!
اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خودم و محصول دسترنج خودم بود و می خواستم میان مردم تقسیم کنم، هرگز تبعیض روا نمی داشتم تا چه رسد که مال مال خداست و من امانتدار خدایم. این بود نمونه ای از ارزیابی علی( ع) در باره عدالت، و این است ارزش عدالت در نظر علی (علیه السّلام).
منبع: روزنامه اعتدال