بیعت با حضرت علی (ع)
با کشته شدن عثمان، مهاجران و انصار برای تعیین رهبر آینده ی اسلام، به امیرمؤمنان علیه السلام روی آوردند. در پیشاپیش جمعیت، صحابه ی بزرگ رسول خدا (ص) مانند عمار یاسر، ابوالهیثم، ابو ایوب انصاری، طلحه و زبیر، دیده می شدند.
مردم برای بیعت، به سوی خانه ی حضرت علی (ع) هجوم برده اصرار داشتند او زمام امور خلافت را به دست گیرد. آنان گفتند:
«ای ابوالحسن! عثمان کشته شد و ما به پیشوا نیازمندیم، و امروز هیچ فردی را شایسته تر از تو نمی دانیم. تو در گرایش به اسلام از همه پیش قدم تر و به پیامبر خدا (ص) از همه نزدیکتر هستی.»
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«من نیازی به حکومت بر شما ندارم، هر که را اختیار کردید من به او رضایت می دهم.»(1)
همه گفتند: ما جز تو کسی را نمی خواهیم.(2)
مردم اصرار می کردند ولی با عدم پذیرش از جانب امام (ع) مواجه می شدند. سرانجام بدون دست یافتن به منظور خود از خانه بیرون آمدند.
رفت و آمدها چند بار تکرار شد، ولی حضرت علی (ع) قبول نمی کرد و می فرمود: «این کار را مکنید، من وزیر باشم بهتر، که امیر باشم»(3) آنان گفتند:«ما هرگز از تصمیم خود بر نمی گردیم و باید با تو بیعت کنیم.»(4) و از هر طرف برای بیعت به جانب او هجوم آوردند.
خود آن حضرت، چگونگی رو آوردن مردم را چنین توصیف می کند:
«ناگهان مردم همانند موهای پر پشت یال کفتار، مرا احاطه کردند، بطوری که حسن و حسینم پایمال شدند و دو طرف جامه ام در اثر ازدحام جمعیت، پاره شد. مردم مانند گله گوسفند که بدون شبان مانده باشند، به سوی من روی آوردند.»(5)
ولی باز امام (ع) از پذیرفتن حکومت بدون قید و شرط خودداری کرد و فرمود:
«تا فردا صبح به شما مهلت می دهم، بروید فکر کنید، اگر حاضر شدید در مقابل حکومت من تسلیم باشید. و از من پیروی از روش خلفای پیشین را نخواهید، با این شرط، فردا صبح در مسجد اجتماع کنید، و گرنه هر که را می خواهید انتخاب کنید.»
روز بعد مردم در مسجد اجتماع کردند. امیرالمؤمنین (ع) برفراز منبر رفت و فرمود:
«ای مردم! دیروز از یکدیگر جدا شدیم، در حالی که من از حکومت بر شما کراهت داشتم، ولی شما اصرار ورزیدید که بجز من کسی زمام امور شما را به دست نگیرد. آگاه باشید که اختیار اموال شما (بیت المال مسلمانان) با من است. بدانید که من حق ندارم جدای از شما از آن، درهمی بردارم. اگر می خواهید من بر شما حکومت می کنم و گرنه مسؤولیت هیچیک از شما را نمی پذیریم.»(6)
پس از پایان سخنان امیرمؤمنان (ع)، مردم فریاد زدند: «ما بر همان عهد دیروز پایبند، و آماده بیعت هستیم و خدا را بر این امر گواه می گیریم.»
آنگاه مانند دریای متلاطم به خروش آمدند و برای بیعت هجوم آوردند. در پیشاپیش همه طلحه و زبیر بیعت کردند، بعد گروهی که از مصر، بصره و کوفه آمده بودند و سپس تمام مردم.(7)
سرور و شادمانی پس از بیعت
پس از انجام بیعت، سرور و شادمانی تمام مردم را فرا گرفت. آنان از اینکه با وصی و برادر رسول خدا (ص) بیعت کرده اند خرسند بودند.
امام (ع) وضع روحی مردم را پس از بیعت چنین توصیف می کند:
«سرور و خوشحالی مردم آن روز به خاطر بیعت با من، چنان شدت داشت که کودکان نیز به وجد آمده بودند، و پیران با پای لرزان خود، به راه افتاده بودند، بیماران بر دوش افراد سوار شده، و زمین گیران بر آن، حسرت می بردند.»(8)
علاوه بر خوشحالی عمومی، عده ای از بزرگان صحابه یکی پس از دیگری برخاستند و در جمع مردم با ایراد خطابه، مسرت و رضایت قلبی خود را اظهار نموده، مردم را به پایداری در برابر پیمان خود و تقویت پایه های حکومت جدید دعوت کردند، از جمله:
1- ثابت بن قیس، سخنگوی انصار، گفت:
«ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند، اگر دیگران در زمامداری، بر تو سبقت گرفتند، ولی در دین نتوانستند بر تو برتری پیدا کنند… آنان به تو نیازمند بودند ولی تو به احدی نیاز نداشتی.»(9)
2- خزیمه بن ثابت گفت:
«ای امیرمؤمنان! ما برای زمام امور خود جز تو را نشناختیم… .
تو پیش قدم ترین مردم در ایمان، و عارفترین آنان نسبت به خدا، و سزاوارترین فرد نسبت به مقامات رسول خدا(ص) هستی، آنچه دیگران دارند، تو نیز داری، ولی کمالات و فضائل تو را دیگران ندارند.»(10)
3- صعصعه بن صوحان:
«ای امیرمؤمنان! مقام خلافت به واسطه ی تو زینت گرفت. خلافت به تو نیازمند است ولی تو به آن نیاز نداری.»(11)
اضطراب و نگرانی قریش
قریش و همه ی کسانی که از حق روگردان، و در زمان حکومت عثمان، از امتیازاتی برخوردار بودند، با اضطراب و نگرانی به حکومت امام (ع) رو آوردند و چاره ای جز تسلیم نداشتند. زیرا افکار عمومی با امیر مؤمنان علیه السلام بود و آنان چون نمی توانستند بر خلاف مسیر جامعه ی اسلامی قدم بردارند ناچار با آن حضرت بیعت کردند، ولی کینه ی او را به خاطر اینکه سران مشرکان قریش و کفار را به هلاکت رسانده بود، همچنان به دل داشتند.
علاوه بر این، آنان می دانستند که سیاست حضرت علی (ع)، هرگز با چپاولگری و غارت بیت المال، سازش ندارد.
قریش به اندازه ای کینه ی امیر مؤمنان (ع) را به دل داشت که ابن ابی الحدید می گوید:
«با اینکه تا آن وقت مدت زیادی از رحلت پیغمبر (ص) می گذشت ولی بغض و کینه ی قریش نسبت به علی علیه السلام نه تنها کاهش نیافته بود بلکه آنان این دشمنی دیرینه را به کودکانشان نیز تلقین کرده بودند.»(12)
گوشه نشینان
عده ی معدودی از بیعت امیر مؤمنان (ع) کناره گرفتند. مسعودی نام آنان را قعاد (نشستگان)(13) و ابوالفداء، معتزله(14) (گوشه نشینان) گذارده است. وقتی از امام (ع) درباره ی آنها سؤال شد فرمود:
«آنان جمعی هستند که حق را یاری نکردند و به یاری باطل هم برنخاستند.»(15)
اینان عبارت بودند از: سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، قدامه بن مظعون، مغیره بن شعبه و چند نفر دیگر.(16)
اینان برای توجیه عمل خود عذرهای بیجایی می تراشیدند، مثلا به سعد وقاص وقتی پیشنهاد بیعت شد گفت: تا همه مردم بیعت نکنند من بیعت نمی کنم.(17)
آنان افرادی بودند که می دانستند امیر مؤمنان (ع) با حق است و حق با او، و از هر جهت بر دیگران برتری دارد، ولی هواهای نفسانی و غرور آنان باعث شد از حق فاصله گیرند.
امیرمؤمنان (ع) آنها را به حال خود گذاشت و مجبور به بیعت نکرد. البته آنان- بویژه سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر – بعدها پشیمان شدند.
امتیازات بیعت امیر مؤمنان (ع)
بیعت امیر مؤمنان (ع) در روز جمعه، 25 ذی الحجه، سال 35 هجری انجام گرفت و دارای امتیازاتی بود که برخی از آنها را می آوریم:
1- امیر مؤمنان (ع) برای استحکام پایه های حکومت آینده، مردم را در انتخاب رهبر آزاد گذارد و به آنان فرصت داد تا در این مورد کاملا بیندیشند، آنگاه آگاهانه، زمامدار آینده را انتخاب کنند.
2- بیعت امیر مؤمنان(ع) همگانی بود و به صورت یک پیشنهاد عمومی مطرح شد، بر خلاف جریان بیعت خلفای پیشین که پیشنهاد بیعت در آغاز، عمومی نبود؛ بلکه بیعت ابوبکر، به قول عمر ناگهانی و بر خلاف انتظار (فلته) انجام گرفت، و تنها از طرف دو نفر مانند عمر و ابوعبیده پیشنهاد بیعت مطرح شد.
خلافت عمر نیز بدون پیشنهاد مردم و با نصب ابوبکر انجام گرفت. خلافت عثمان نیز از طرف مردم پیشنهاد نشد بلکه تنها با موافقت دو نفر دیگر از اعضای شورای شش نفره که خلیفه ی دوم آنان را برای این کار نامزد کرد، تحقق یافت.(18)
3- بیعت حضرت علی (ع) و استقبال مردم با مطالعه ی قبلی آنان انجام گرفت. بر خلاف زمامداران پیش که مردم فرصت مطالعه و فکر نداشتند؛ بلکه سعی بر این بود که هر چه زودتر کار خاتمه یابد تا مبادا در تأخیر آن به مانعی برخورد کنند.
4- مرکزی که برای بیعت انتخاب شد، مسجد بود، تا تمام مسلمانان بتوانند در آن شرکت کنند و احیانا هر کس اعتراضی دارد بیان کند. ولی بیعت خلفای گذشته این ویژگی را نداشت.
5- در بیعت امام (ع) کسی اجبار نمی شد، چنانکه در جریان خودداری عبدالله بن عمر از بیعت، گفته شده که مالک اشتر به امیر مؤمنان (ع) عرض کرد: اجازه دهید، گردن او را بزنم ولی حضرت نپذیرفت و حتی ضامن او شد تا کسی به او آزاری نرساند.(19)
اهداف امام (ع) از پذیرش حکومت
بدون تردید کسی که کمترین شناخت از امیر مؤمنان علی (ع) و روحیه و طرز زندگی او داشته باشد، می داند که آن بزرگوار اصاله اشتیاقی به حکومت بر مردم نداشته و هدف او از پذیرفتن خلافت دستیابی به ثروت و یا قدرت و ریاست نبوده است.
خود آن بزرگوار در سخنانش بارها این موضع را گوشزد کرده است. از آن جمله گفتگویی است که بین او و ابن عباس واقع شده است:
ابن عباس: در منزلی بنام ذی قار (در راه بصره) بر امیرالمؤمنین وارد شدم. او در حالی که کفش خود را می دوخت به من فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ عرض کردم: ارزشی ندارد. فرمود:
«والله لهی احب الی من امرتکم، الا ان اقیم حقا، او ادفع باطلا»(20)
به خدا سوگند، این کفش، برای من محبوبتر از حکومت بر شما است مگر آنکه حقی را بپا دارم یا باطلی را از میان بردارم.
و در جمله ای دیگر می فرماید:
«هذا ماء آجن و لقمه یغص بها آکلها»(21)
زمامداری را به آبی کثیف و لقمه ای که گلوگیر انسان می شود، تشبیه می کند.
امیر مؤمنان (ع) در پایان خطبه ی «شقشقیه» هدف خود را از پذیرش زمامداری بیان کرده است:
«سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته، و با وجود یاوران، حجت تمام شده، و اگر نبود عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان، سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را بر روی کوهانش می افکندم، و آخر آن را با جام اولش سیراب می کردم…»(22)
امام (ع) در این سخنان، دو اصل مهم را برای به دست گرفتن حکومت مطرح کرده است: نخست حضور و استقبال مردم و اعلام پشتیبانی از حکومت، و دیگری برقراری عدالت و جلوگیری از ستم.
نخستین اقدامات امام(ع)
امیر مؤمنان(ع) پس از آنکه کار بیعت خاتمه یافت، سیاست آینده ی خود را – به منظور تحقق بخشیدن به اهداف خویش از پذیرش حکومت- اعلام کرد. خطوط و مواد این سیاست یک امر اتفاقی و ناگهانی نبود که امیر مؤمنان(ع) همان روز آن را ابداع کرده باشد، بلکه مجموعه ی برنامه و روش رسول خدا (ص) بود که از وحی و قرآن سرچشمه می گرفت.
کارهایی که از نظر امیر مؤمنان (ع) اولویت و فوریت داشت شامل سه قسمت بود:
– نصب کارگزاران صالح.
– از میان بردن تبعیضات و تضمین حقوق مساوی برای همه.
– بازگرداندن اموال به غارت رفته و تقسیم عادلانه ی بیت المال.
– نصب کارگزاران صالح
حضرت علی (ع) در نخستین روزهای حکومت، حکام و عمال عثمان را از کار برکنار ساخت؛ زیرا ستمگری و عدم آشنایی آنان با سیاست مردمداری و اصول حکومت اسلامی، یکی از عمده ترین عوامل قیام بر ضد عثمان بود.
مغیره بن شعبه درباره ی حکام مزبور با امیر مؤمنان (ع) گفتگو و پیشنهاد کرد که آنها را در پستهایشان ابقا کند، ولی حضرت نپذیرفت و فرمود: سوگند به خدا در اجرای وظایف دینی ام سستی نمی کنم.(23)
و در جای دیگر در مورد انگیزه ی این اقدام می فرماید:
«من از این اندوهناکم که سرپرستی حکومت این امت، به دست این بی خردان و نابکاران افتد، بیت المال را به غارت ببرند، آزادی بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده ی خویش سازند. با صالحان، نبرد کنند، و فاسقان را همدستان خود قرار دهند.
در این گروه افرادی هستند که شراب نوشیده، و حد بر او جاری شده است، و برخی دیگر اسلام را نپذیرفتند تا برای آنها عطایی تعیین گردید.»(24)
امام (ع) پس از برکناری فرمانداران عثمان، افراد صالح و دوراندیش را به حکومت ولایات منصوب کرد. در آن روز ایالات بزرگ قلمرو اسلامی را بصره، مصر و شام تشکیل می داد، لذا عثمان بن حنیف را به استانداری بصره، سهل بن حنیف را به استانداری شام، و قیس بن سعد را به استانداری مصر منصوب کرد.و ابوموسی اشعری، والی کوفه را با اصرار مالک اشتر، در پست خود ابقا کرد.(25)
برکناری معاویه
همانگونه که اشاره شد، هدف امیر مؤمنان(ع) از برکناری عمال عثمان، مبارزه با فساد و تحکیم پایه های حق و عدالت اجتماعی بود؛ از اینرو با ادامه ی حکومت معاویه که به خوبی از فکر و عملکرد وی آگاه بود، مخالفت کرد، و تصمیم گرفت او را از مسند حکومت بر مسلمانان، طرد کند، و در این رابطه سخن هیچ کس – حتی پسر عمومی خود ابن عباس- را در خصوص ابقای وی، هر چند برای مدتی کوتاه، نپذیرفت.
مغیره، پس از اینکه از پیشنهاد خود نسبت به ابقای همه ی حکام سابق، نتیجه ای نگرفت، به امام(ع) گفت:
«معاویه را از استانداری شام بر کنار مکن، زیرا وی گستاخ است و مردم شام مطیع او هستند، تو هم در تثبیتش بهانه داری، زیرا عمر بن خطاب او را به استانداری شام منصوب کرده است.»
ولی امام (ع) فرمود:
«نه، به خدا سوگند، برای دو روز هم معاویه را به کار نمی گمارم.»(26)
هنگامی که ابن عباس، از پیشنهاد مغیره آگاه شد، به امیر مؤمنان (ع) عرض کرد:
«من نیز معتقدم معاویه را فعلا برکنار نکنی، وقتی بیعت کرد و کارت استوار شد، آنگاه برکنارش کن.»
امام (ع) فرمود:
«نه، به خدا سوگند جز شمشیر چیزی به او نمی دهم.»(27)
در مورد چگونگی این سیاست باید نکاتی را یادآور شویم.
– امام علیه السلام به خوبی آگاه بود که معاویه به هیچ وجه دست بیعت به سوی او دراز نکرده، و به فرمانش گردن نخواهد نهاد، زیرا گذشته از داشتن روحیه ی قدرت طلبی و زراندوزی، عصبیتهای قومی و کینه های دیرینه ای که نسبت به امیر مؤمنان (ع) داشت مانع از آن بود که به عنوان کارگزار و نماینده ی حکومت امام (ع) عمل کند. و در حقیقت، روحیه و هدف هر یک از معاویه و حضرت علی (ع) در دو قطب متضاد، قرار داشت، و این امر همکاری میان آن دو را عملا ناممکن می ساخت.
– اگر امیر مؤمنان (ع) فرمانی مبنی بر تأیید حکمرانی معاویه در شام می نوشت، چه بسا معاویه از فرمان امام (ع) سوء استفاده کرده، آن را مدرک مشروعیت فرمانروایی خود قرار می داد و با این روش جای پای خود را بیش از پیش در شام محکم می کرد.
– وجود عمال فاسد و مستبدی همچون معاویه و امثال او در دستگاه خلافت، یکی از مهمترین عوامل نارضایتی و شورش مسلمانان بر ضد عثمان بود. و اگر در حکومت امیر مؤمنان (ع) نیز (که تکیه گاهش طبقات محروم و ستمدیده هستند) امثال معاویه بخواهند بر سر کار بماننند دوباره موجبات نارضایتی فراهم شده و اکثریت طرفداران امام علیه السلام، نسبت به او و حکومت آینده اش دلسرد می شدند، و میان آنان و اقلیتی که در هر حال تشخیص امیرالمؤمنین (ع) را حجت می دانستند و به او وفادار می ماندند اختلاف می افتاد.
دلایل یاد شده و نیز روایتی که از پیامبر (ص) نقل شده که حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است،(28) امیر مؤمنان (ع) را بر آن داشت تا با ارسال نامه ای معاویه را از مقامش عزل و سهل بن حنیف را به جای وی به استانداری شام منصوب کند.(29)
تضمین حقوق مساوی
همچنانکه می دانیم اسلام بر تبعیضات عصر جاهلیت خط بطلان کشید. ولی پس از رحلت پیامبر (ص) این روش جاهلی به تدریج دوباره رواج یافت و در زمان خلافت عثمان بیشتر شد.
امیر مؤمنان (ع) با به دست گرفتن زمام حکومت، به همه ی تبعیضات و امتیازات عصر جاهلیت پایان داد، و تضمین کرد برای همه ی مسلمانان، حقوق مساوی برقرار کند.
او در این باره می فرماید:
«ذلیل (و ستمدیده) نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را از ظالم باز ستانم، و زورمند (و ستمگر) نزد من ناتوان است تا حق مظلوم را از او پس بگیرم.»(30)
بازگرداندن اموال به غارت رفته و تقسیم عادلانه ی بیت المال
امیر مؤمنان (ع) در مورد سیاست مالی نیز روش قاطعی در پیش گرفت. او در این زمینه با دو موضوع مهم روبه رو بود: نخست، ثروتهای کلانی که در دوران خلافت عثمان در اختیار عده ی خاصی قرار گرفته بود. دوم، روش تقسیم بیت المال.
امام (ع) طی نخستین خطبه هایی که در آغاز خلافت، به منظور روشن ساختن روش آینده ی خود ایراد فرمود اعلام کرد: تمام زمینهای عمومی را که عثمان به افراد داده، و ثروتهای فراوانی را که به خویشان خود بخشیده است، به بیت المال باز خواهد گرداند، و نیز به مردم اطمینان داد که در تقسیم بیت المال از روش مساوات پیروی خواهد کرد.
امیر مؤمنان (ع) در قسمتی از خطبه فرمود:
«من نیز فردی از شما هستم و در سود و زیان شریک شمایم. من شما را به سیره ی پیامبر (ص) رهبری می کنم و دستورات او را در میان شما اجرا خواهم کرد. آگاه باشید هر «تیولی»(31) که عثمان به کسی داده، و هر مالی از اموال عمومی که به کسی بخشیده است به بیت المال باز گردانده خواهد شد هر چند زنانی را با آن کابین داده و یا کنیزانی با آن خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش است و آن کس که عدل بر او تنگ باشد، عرصه ی ظلم و بی عدالتی بر او تنگ تر خواهد بود.»(32)
و در خطبه ای دیگر فرمود:
«… مردم! آگاه باشید فردا کسانی از شما -که دنیا آنها را به کام خود فرو برده است، و از این طریق املاک و مزارعی برای خود اندوخته، نهرها روان ساخته، براسبهای تندرو سوار شده، کنیزان زیبارو برگزیده اند، و با این روش، ننگ و بدنامی برای خود خریده اند- به خاطر این که من آنان را از شهوات و لذاتی که در آن غوطه ورند، بازداشته ام و به مرز حقوق شناخته شده بازگردانده ام خشمگین نشوند، و نگویند پسر ابی طالب ما را از حقوقمان محروم ساخت… همه ی شما بندگان خدایید و اموال بیت المال نیز مال خداست که یکسان میانتان تقسیم می گردد.
… نزد ما مقداری از بیت المال هست، فردا همگی – اعم از عرب و عجم، آنکه حقوق می گرفته و آنکه نمی گرفته است- بیایید و سهم خود را بگیرید.»(33)
بدین ترتیب امام (ع) به سرعت و قاطعیت تمام، به عمر تبعیضات ناروا خاتمه داد.
امیر مؤمنان (ع) در یک اقدام دیگر نفوذ و قدرت قشری را که در دوران خلافت عثمان به وجود آمده بود درهم شکست، بدین گونه که بسیاری از اموال و تیولهایی را که عثمان به آنها بخشیده بود به بیت المال برگردانید.(34)
پی نوشت :
1- لا حاجه لی فی امرکم فمن اخترتم، رضیت به.
2- کامل ابن اثیر، ج3، ص 190، تاریخ طبری، ج 4، ص 427 و تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص171.
3- لا تفعلوا فانی اکون وزیرا خیر من ان اکون امیرا.
4- کامل ابن اثیر، ج 3، ص 190، انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 209 و تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 171.
5- نهج البلاغه، خ شقشقیه (خ3) فما راعنی الا والناس کعرف الضبغ الی ینثالون علی من کل جانب، حتی لقد وطیء الحسنان و شق عطفای، مجتمعین حولی کربیضه الغنم.
6- تاریخ طبری، ج 4، ص 428 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 193.
7- همان مدارک.
8- نهج البلاغه، خ 229 «و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای ان ابتهج به الصغیر و هدج الیها الکبیر و کامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب.»
9- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.
10- همان مدرک.
11- همان مدرک.
12- شرح ابن ابی الحدید، ج 11،ص 114.
13- مروج الذهب، ج 2، ص 353.
14- تاریخ ابی الفداء، ج1، ص 171.
15- استیعاب، ج 3، ص 55 «اولئک قوم قعدواعن الحق و لم یقوموا مع الباطل»
16- مروج الذهب، ج 2، ص 353.
17- تاریخ ابن ابی الفداء، ج 1، ص 171 و انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 207.
18- خود عثمان هم از اعضاء شورای مزبور بود که به خلافت خود رأی موافق داد.
19- انساب الاشراف بلاذری، ج 2، 207، تاریخ طبری ج 4، 428.
20- نهج البلاغه، خ 33.
21- نهج البلاغه، خ 5.
22- نهج البلاغه، خ 3، «اما والذی فلق الحبه و برأ النسمه لولا حضور الحاضر، و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها»
23- والله لا اداهن فی دینی، مروج الذهب، ج 2، ص 354 – 355 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 197.
24- نهج البلاغه، نامه 62.
25- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.
26- لا والله، لا استعمل معاویه یومین ابدا. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 197 و مروج الذهب، ج 2، ص 256.
27- لا والله لا اعطیه الا السیف. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 197 و تاریخ طبری، ج 4، ص 444.
28- ر.ک. مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 185.
29- برای آگاهی از متن نامه مراجعه شود به شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 230، انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 211 و سیرهالائمه الاثنی عشر، ج 1، ص 442.
30- الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه. نهج البلاغه، خ 37.
31- واگذاری درآمد و هزینه ی ناحیه ی معینی است از طرف پادشاه و دولت به اشخاص بر اثر ابراز لیاقت، یا به ازاء مواجب سالانه.
32- ثوره الحسین للمهدی شمس الدین، ص 57، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 269 و نهج البلاغه، خ 15، با اندکی اختلاف در عبارت.
33- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 37.
34- در این باره رجوع کنید به مروج الذهب، ج 2، ص 353، شرح نهج البلاغه خوئی، ج 3، ص 215، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 270، فی ظلال نهج البلاغه، ج1، ص 130، شرح نهج البلاغه بحرانی، ج 1، ص 296 و سیرالائمه، نوشته علامه سید محسن امین، ج 1، جزء دوم، ص 11.
منبع: کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام علی ( علیه السلام )