مخالفت های آشکار و پنهان معاویه بن ابی سفیان و عمال او، و طغیان های بی حد و حساب آنان در برابر امیرالمؤمنین علی علیه السلام زبانزد خاص و عام است، و کسی نیست که این واقعیت را انکار کند. عداوت معاویه نسبت به علی علیه السلام از حد فزون است، به گونه ای که دشمنی های او نسبت به علی علیه السلام و یارانش در مقایسه با عداوت ها و ظلم های پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و مسلمین بیشتر بوده است.
عین حال از معاویه اعترافات مهم و قابل توجهی در مورد عظمت علی علیه السلام نقل شده است.
«الفضل ما شهدت به الأعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهی دهند».
علی علیه السلام از نگاه معاویه
قیس بن ابی حازم: «مردی نزد معاویه آمد، و مسئله ای پرسید، معاویه گفت: «برو از علی بن ابی طالب بپرس، زیرا او اعلم و داناتر است». مرد گفت: من از تو پاسخ می خواهم. معاویه گفت: «وای بر تو، خوش نداری پاسخ مردی را بشنوی که رسول خدا صلی الله علیه و اله طعام دانش را از زبان خود در کام جان او ریخت است و رسول خدا صلی الله علیه و اله به او گفت: تو نسبت به من، در مقام هارون نسبت به موسی می باشی.»(1)
بی مانندی علی علیه السلام در ساده زیستی
احنف بن قیس: «روزی احنف بن قیس در ماه مبارک رمضان بر سفره معاویه به افطار نشسته بود. انواع زیاد و فراوان غذا او را متحیر کرد؛ اشکش جاری شد. معاویه علت را پرسید؛ گفت: به یاد افطاری افتادم که در خانه ی علی علیه السلام دعوت بودم که چه ساده بود. معاویه گفت: از علی مگوی که او را مثل و مانند نیست.»(2)
خبر شهادت علی علیه السلام و عکس العمل معاویه
معاویه سئوالاتی که جواب آن ها را نمی دانست، از علی علیه السلام استفتا می کرد، وقتی خبرشهادت امیرالمؤمنین به معاویه رسید گفت: «فقه و علم با مردن علی بن ابی طالب رخت بربست.»(3)
ستایش علی علیه السلام از زبان معاویه
روزی محصن ضبی بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید از کجا می آیی؟ او گفت: از نزد بخیل ترین مردم، علی بن ابی طالب! در این حال معاویه بانگ برآورد وگفت: «وای بر تو، چگونه علی را ابخل الناس می گویی در حالی که علی علیه السلام اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را بیشتر از نقره ها به بینوایان می داد، و به طلا و نقره می گفت: ای طلای زرد و ای نقره ی سفید! غیر علی را فریب دهید، آیا متعرض من می شوی یا مرا تشویق می کنی و می فریبی؟ هرگز، هرگز فریب تو را نمی خورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعی در این نیست.»(4)
اعترافات معاویه به فضایل علی علیه السلام
معاویه در نامه ای به علی علیه السلام نوشت: «به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلام و خویشاوندی تو با رسول خدا صلی الله علیه و اله نیستم.»(5)
معاویه به ابوهریره گفت: «گمان نمی کنم که من برای زمامداری، از علی علیه السلام، سزاوارتر باشم.»(6)
امام احمد بن حنبل و دیگران از قیس بن ابی حازم نقل کرده اند که گفت: مردی به نزد معاویه رفت و از مسئله ای سئوال نمود. معاویه گفت: «از علی علیه السلام سئوال کن که او از من داناتر و آگاه تر است.آن مرد گفت: ای امیر به نظر من جواب تو از این مسئله خوشایندتر از جواب علی علیه السلام باشد. معاویه گفت: چه بد حرفی زدی و به انگیزه ی کار ناشایسته ای بدین جا آمدی! تو از مردی کراهت می ورزی که رسول خدا صلی الله علیه و اله ـ همانند مرغی که جوجه اش را غذا می دهد ـ وی را از علم ودانش فراوان سیر و سیراب می نمود…».
علی علیه السلام با حق است و حق با علی علیه السلام
ابن عساکر و دیگر شخصیت های حدیث و تاریخی اهل سنت نقل کرده اند: معاویه در سفر حج به مدینه رفت، پس در مجلسی که ابن عباس، سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر حضور داشتند شرکت کرد وپس از بحث و گفت گو با ابن عباس و سعد بن ابی وقاص که: چرا حق مرا از باطل غیر نشناختی؟ سعد به معاویه پاسخ داد به این که من خودم شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام گفت:
«انت مع الحق، و الحق معک حیثما دار؛ ای علی تو با حق هستی و حق هم با تو است، به هر جهتی که حق دور زند.»
معاویه گفت: باید برای این ادعا شاهد بیاوری. سعد گفت: این ام سلمه ـ زوجه پیامبر ـ حی و حاضر است و بدان شهادت می دهد. پس همه برخاستند و به خانه ام سلمه رفتند، و ام سلمه شهادت داد که رسول خدا صلی الله علیه و اله این حدیث را در همین خانه من خطاب به علی علیه السلام ایراد فرمود. در این موقع معاویه خطاب به سعد گفت:
«ای ابواسحق هم اکنون در نزد من از تو پست تر کسی نباشد، که خود این حدیث را درباره ی علی علیه السلام از رسول خدا شنیده ای و از بیعت و همکاری با او سرپیچی و تخلف نموده ای ! همانا اگر من این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و اله شنیده بودم تا به هنگام مردنم خادم و نوکر علی علیه السلام بودم.»(7)
علی علیه السلام یگانه رواج دهنده فصاحت در بین قریش
ابن ابی الحدید نوشته است: روزی که محفن بن ابی محفن ضبی بر معاویه وارد شد. معاویه از او پرسید از کجا آمده ای؟ گفت: از نزد کسی آمده ام که ناتوان ترین کس در اداء سخن و گفتگو باشد و مقصودش علی علیه السلام بود. پس معاویه گفت: «وای بر تو پسر گنده دهن، آیا درباره ی علی علیه السلام این چنین سخن می گویی؟ چگونه او ناتوان ترین شخص در ایراد سخن بود، در حالی که به خدا قسم جز علی کسی فصاحت و گویایی در سخن را در بین قریش رواج نداد و برقرار نکرد.»(8)
ابن قتیبه چنین آورده که عبدالله بن ابی محجن وارد بر معاویه شد و گفت: ای امیرالمؤمنین من از نزد شخصی کند زبان، ترسو و بخیل به نزد تو آمده ام و او ابن ابی طالب باشد.
معاویه گفت: «خدای را در نظر بگیر، تو فهمیدی چه گفتی؟
اما این گفتی: او کُند زبان است. پس به خدا قسم اگر زبان های همه مردم را در یک جا جمع و آن ها همه را در یک زبان قرار دهند، زبان علی علیه السلام به تنهایی در برابر آن خودنمایی کند و پاسخ گو باشد. و اما این که گفتی: او ترسو باشد. پس مادرت به عزایت بنشیند، آیا دیده ای او با کسی مبارزه کند و وی را نکشد. و اما این که گفتی: او بخیل است. پس به خدا قسم اگر او را دو انبار پر از طلا و کاه باشد، نخست انبار طلا را ببخشد و سپس انبار کاه را.
پس ابو محجن گفت: در این صورت چگونه به مقاتله و کشتار با وی برخاسته ای؟ معاویه پاسخ داد: به خاطر خون خواهی عثمان».
خوبان خلق خدا
ابن عساکر به نقل از جابر آورده است که گفت: در حالی که نزد معاویه بودم سخن از علی علیه السلام به میان آمد. پس معاویه از علی و پدر و مادرش تمجید کرد، آن گاه گفت: «چگونه این چنین دم از خوبی آن ها نزنم در حالی که این ها خوبان خلق خدا باشند و عترت پیامبرش، خوبان، فرزندان خوبان.»(9)
تنها معلم قانون سخن
معاویه بن ابی سفیان: «به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسی غیر از علی علیه السلام نگشوده و قانون سخن را کسی غیر از او تعلیم نکرده است.»(10)
گریه کردن معاویه در شهادت علی علیه السلام
جریر از مغیره نقل می کند: «زمانی که علی علیه السلام شهید شد معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبرشهادت آن حضرت را به وی رساندند. پس معاویه برخاست، نشست و سپس شروع کرد به گریه و گفت: «اناالله و اناالیه راجعون».
زن او فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر علی علیه السلام طعن می زدی و در حق وی ناسزا می گفتی و امروز برای او گریه می کنی؟ معاویه گفت: «وای بر تو! من گریه می کنم بر کسی که مردم از علم، حلم و بردباری اش محروم شدند. وای بر تو ای فاخته، آن چه از علم و فضل و سوابق او از بین رفت تو نمی دانی».
ابن عبدالبرقرطبی نوشته است: وقتی خبرشهادت حضرت علی علیه السلام به معاویه رسید گفت: «با مرگ پسر ابوطالب فقه و علم از میان رفت».
ذکر اوصاف علی علیه السلام و گریه معاویه
حقانیت و مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام تا بدان جا واضح بود که حتی معاویه با خصومت شدید و دیرینه ای که نسبت به این حضرت داشت نتوانست آن را انکار کند و گاه بدان اعتراف می نمود؛ از جمله هنگام بود که «ضرار بن ضمره» ـ یکی از یاران علی علیه السلام – را طلبید و از او خواست تا از علی علیه السلام برایش سخن بگوید. و ضرار از بیم جان امتناع ورزید و معاویه او را سوگند داد و در امان داشت. آن گاه ضرار با عباراتی جذاب فصلی از فضایل امیرمؤمنان علیه السلام را بر شمرد که خلاصه ترجمه آن چنین است:
به خدا او را همتی والا، و توانی فوق العاده بود. حق می گفت، و به عدل داوری می کرد. علم از پیرامونش می جوشید، و حکمت از زبانش سخن می گفت. از دنیا و زیبایی هایش گریزان، و با شب و تنهایی اش مأنوس بود. اشکی ریزان، و تفکری عمیق داشت. از لباس، کوتاه، و از غذا، ناگوارش را می پسندید. در میان ما چون یکی از ما بود. به پرسش هایمان پاسخ می داد، و دعوتمان را اجابت می نمود و به خدا با این که ما را به خود نزدیک می کرد و از ما فاصله نمی گرفت، هیبت و شخصیت او مانع سخن گفتن ما می شد. او دین داران را بزرگ می شمرد، و به مستمندان نزدیک می شد. قدرتمندان، طمع به باطلش نمی بستند، و ضعیفان از عدلش مأیوس نبودند. به خاطر دارم لحظه هایی را که شب، پرده تاریکش را گسترده و ستارگان در دل آسمان پنهان شده و او محاسن خود را به دست گرفته و هم چون مارگزیده به خود می پیچید و با گریه های اندوهناک می گفت: ای دنیا! غیر مرا بفریب. آیا به دلربایی من چشم دوخته ای؟ هیهات! که من تو را سه طلاقه کرده ام، طلاقی که رجوع در آن نباشد. عمر تو کوتاه است، و ارزش تو ناچیز، آه! آه! من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطریق؛ آه! آه! از ره توشه اندک و سفر طولانی و راه پر وحشت.
معاویه با شنیدن این سخنان گریست و گفت: «رحم الله أبالحسن. کان والله کذلک؛ خدا ابوالحسن را رحمت کند. به خدا او چنین بود.»(11)
مشاعره معاویه و عمر و عاص در بیان فضایل علی علیه السلام
در کتب تاریخ ثبت است روزی معاویه در مسجد شام جلسه با عظمتی فراهم آورد و به خطیبی پول زیادی داد تا این که او در بالای منبر از علی علیه السلام مذمت کند، و خطیب پس از این که از آل سفیان مدح فراوانی کرد به علی علیه السلام که رسید فقط گفت: علی «انزع البطین» است، و از منبر پایین آمد. معاویه او را خواست و به او پرخاش زیادی کرد که چرا از علی علیه السلام انتقاد نکردی؟ گفت: برای آن هر چه دقت کردم در او چیزی را در مذمتش پیدا کنم چیزی به نظرم نیامد، و همین که گفتم او انزع البطین است مردم خیال کردند مذمت او نمودم و حال آن که این دو صفت همین در علی علیه السلام بیان فضیلت او می باشد. برای این که «انزع» به کسی می گویند که جلو سر او کم مو باشد و کمی مو در جلو سر نشانه عقل، زکاوت و خرد شخص است، و اما این که گفتم «بطین» است زیرا سینه ی او ظرف متراکم تمام علوم نبی اکرم صلی الله علیه و اله است، و خود معاویه هم روز با عمر و عاص مشاعره کردند که هر یک شعری در فضیلت علی علیه السلام بگویند تا شعر هرکس بهتر بود قالیچه ی نفیسی را که از مصر آورده بودند بردارد. معاویه ابتدا این شعر پر محتوا و پر معنی را گفت:
خیرالوری من بعد احمد حیدر
الناس ارض و الوصی سماء
یعنی، بهترین مردم بعد از احمد حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله ی زمین می باشند و علی علیه السلام به مثابه آسمان است، و هر چه برکت از زمین به دست می آید از آسمان است، و هر چه برکت از زمین به ست می آید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد… هرگز از زمین چیزی روییده نخواهد شد و حقاً شعر خوبی انشاد کرده است.
عمر و عاص در مقابل او گفت:
و هو الذی شهد العدو بفضله
و الفضل ما شهادت به الأعداء
یعنی، علی کسی است که مثل معاویه دشمن او، او را ستایش و تمجید می کند، و فضیلت آن است که دشمن بگوید: پس علی علیه السلام کسی است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش می کنند.( 12)
در امر خلافت جزعلی علیه السلام کسی شایستگی ندارد
ابوسفیان در مورد ولایت حضرت علی علیه السلام خطاب به فرزندان هاشم می گوید: «فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم خصوصاً قبیله های «تمیم» و «عدی» در حقوق مسلم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت مربوط به شما و به سوی شماست و برای آن جز علی علیه السلام کسی شایستگی ندارد».(13)
اعتراف مروان بن حکم
«روزی مروان بن حکم، که پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد علیه السلام روبرو شد و گفت: «هیچ کس از مسلمانان بیش از علی علیه السلام از عثمان طرفداری نکرد و مانع کشتن و نشد.» امام سجاد علیه السلام فرمود: پس چرا بر منابر دشنامش می دهید؟» مروان گفت: «کار ریاست و سلطنت ما جز به این گونه استوار نمی شود.»(14)
فضایل علی علیه السلام از زبان خواهر عمرو بن عبدود
در جنگ خندق نبرد سختی بین علی علیه السلام و عمر و بن عبدود از شجاعان عرب در گرفت. در نبرد طولانی و سخت، عمر و فرصتی پیدا کرد و شمشیر خود را بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام فرود آورد، به ان حضرت جراحتی رسانید. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چون شیر زخم خورده شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد عمرو، به زمین افتاد، حضرت برسینه اش نشست، عمرگفت: «یا علی قد جلست منی مجلساً عظیماً؛ ای علی در جای بزرگی نشستی.» آن گاه گفت: چون مرا کشتی جامه از تن من باز مکن، حضرت فرمود: این کار بر من خیلی آسان است.
ابن ابی الحدید و دیگران گفته اند: چون امیرالمؤمنین علیه السلام از عمرو ضربت خورد چون شیر خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبیر برآورد، مسلمانان از صدای تکبیر علی علیه السلام دانستند که عمرو کشته گشت. پس رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «ضربت علی علیه السلام در روز خندق بهتر است از عبادت جن و انس تا روز قیامت».
خواهر عمرو، وقتی بر بالین او رسید دید زره عمرو را که مثل آن در عرب پیدا نمی شد با سایر اسلحه و جامه از تن عمرو و بیرون نیاورده اند، گفت: «ما قتله الا کفو کریم؛ برادر مرا نکشته است مگر مردی کریم.» سپس پرسید، کیست کشنده ی برادرم؟ گفتند علی بن ابی طالب علیه السلام. آن گاه این دو بیت شعر را سرود:
لو کان قاتل شمرو غیر قاتله
لکنت ابکی علیه آخر الأبد
لکن قاتله من لا یغاب به
من کان یدعی ابوه بیضه البلد
یعنی، اگر کشنده ی عمرو، غیر کشده ی او «علی علیه السلام» می بود، هر آینه گریه می کردم بر او تا آخر الزمان لیکن کشنده ی عمرو کسی است که به او عیب گرفته نمی شود. عمرو به دست کسی کشته شد که پدرش مهمتر و سرور مردم بود.
پی نوشتها:
1- جوینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 371.
2- سراج، محمد ابراهیم، امام علی علیه السلام خورشید بی غروب، ص 344.
3- همان.
4- همان، ج 345.
5- همان.
6- همان.
7- ابن عساکر، ترجمه الأمام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج 3، پاورقی، ص 156.
8- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 24-25.
9- ابن عساکر، ترجمه الأمام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج 3، ص 77.
10- شیخ عباس قمی، منتهی الأمال، ج 1، ص 252، نشر پیام آزادی.
11- رهبر، محمدتقی، علی علیه السلام ابرمرد مظلوم، ص 115-116، نقل از صواعق المحرقه، ص 384-385.
12- محمدی اشتهاردی، محمد، پندهای جاویدان، ج 3، ص 139-140.
13- انصاری، عذرا، جلوه ی ولایت، ص 286.
14- سراج، محمد ابراهیم، امام علی علیه السلام خورشید بی غروب، ص 352.