شاخه های برتری رسول اکرم بر پیامبران (2)

شاخه های برتری رسول اکرم بر پیامبران (2)

نویسنده: محسن دهقانی

8) تا اوهست عذابی نیست (23):
((وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُون‌))(24)
درحقیقت وجود پر برکت توکه (رحمه للعالمین)هستی مانع ازآن است که براین گناه کاران بلا نازل گردد وهمانند اقوام گذشته که به طوردسته جمعی ویا انفرادی با وسائل مختلف ازمیان رفتند، نابود گردند.درهرحال مفهوم آیه اختصاص به مردم عصرپیامبر ندارد بلکه یک قانون کلّی درباره ی همه ی مردم است، لذا درحدیث معروفی که درمنابع شیعه ازحضرت علی(ع) نقل شده می خوانیم که درروی زمین دو وسیله ی امنیت ازغذاب الهی بود یکی ازآنها (که وجودپیامبربود)برداشته شد وهم اکنون به دوم (یعنی استغفار)تمسّک جویید.
منظوراز نفی عذاب ازجمیع امّت خواهد بود ومنافات با نزول عذاب بربعض ایشان نخواهد داشت چون عذاب به معنای قتل واسارت برسر بعضی ازایشان آمد ونیز به مقتضای روایات،خداوند گروهی ازایشان ازقبیل ابی لهب وآنهایی که رسول خدا را استهزاء می کرد عذاب نمود.
9) خوش باوربودن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (25):
((وَ مِنهُْمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبىِ‌َّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍْ لَّکُم‌…))(26)
برای این آیه شان نزولهایی ذکرشده ازجمله اینکه گفته اند:این آیه درباره گروهی نازل شده که دورهم نشسته بودند وسخنان ناهنجار درباره پیامبر می گفتند ، یکی از آنان گفت این کار را نکنید زیرا می ترسیم به گوش محمّد برسد واو به مابد بگوید ومردم را بر ضدّ مابشوراند
یکی از آنان که نامش (جلاس) بودگفت مهم نیست ماهرچه بخواهیم می گوییم واگر به گوش اورسید انکار می کنیم واواز ما می پزیرد زیرا محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدم خوش باور ودهن بینی است وهرکس هرچه بگوید قبول میکند،دراین هنگام آیه ی فوق نازل شد وبه آنها پاسخ گفت : که خوش باوربودن اوبه نفع شماست ‌زیرا ازاین طریق آبروی شمارا حفظ کرده وشخصیتتان را خرد نمی کند،عواطف شمارا جریحه دارنمی سازد وبرای حفظ محبّت واتّحاد شما ازاین طریق کوشش می کند درحالیکه اگر او فوراً پرده ها رابالا می زد ودروغ گویان را رسوا می کرد، دردسر فراوانی برای شما فراهم می آمدعلاوه براینکه آبروی عدّه ای به سرعت ازبین می رفت، راه بازگشت وتوبه بر آنها بسته می شد وافراد آلوده ای که قابل هدایت بودند درصف بدکاران جای می گرفتند.
آنها درحقیقت یکی از نقاط قوّت پیامبررا که وجود آن دریک رهبر کاملاً لازم است به عنوان نقطه ضعف نشان می دادند وازاین واقعیت غافل بودند که یک رهبرمحبوب باید نهایت لطف ومحبّت رانشان دهد وحتّی الامکان عذرهای مردم رابپذیرد ودرموردعیوب آنها پرده دری نکند (مگردرآنجا که این کارموجب سوءاستفاده شود.)
این احتمال نیزدرمعنی آیه وجود دارد که خداوند درپاسخ عیب جویان می گوید: چنان نیست که اوگوش به همه ی سخنان دهد بلکه گوش به سخنانی می دهد که به سود ونفع شماست، یعنی وحی الهی را می شنود،پیشنهاد مفید را استماع می کند وعذرخواهی افراد را درمواردی که به نفع آنها وجامعه است می پذیرد.
10) ما قرآن را درشب قدر نازل کردیم (27):
((إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَهِ الْقَدْر)) (28)
یعنی نزول قرآن کریم برقلب پاک پیغمبر درشب قدر بوده است،شبی که ازهزارماه بهتر و بالاتراست،شبی که فرشتگان وروح(جبرئیل)به اذن خدا ازهر فرمان(ودستورالهی وسرنوشت خلق) نازل می شوند وشبی که رحمت وسلامت وتهنیت است تا صبحگاه واین یکی ازامتیازات پیغمبراست که قرآن درشب قدربراو نازل شده باشد درحالیکه درمورد انبیاء دیگر نداریم که کتابشان درشب قدرنازل شده باشد.
ازاین بالاتراینکه شب قدریکی از شبهای ماه مبارک رمضان است،ماه مهمانی خدا،ماهی که خداوند به بندگانش وعده ی آمرزش داده است وحتی اعمال نیک دراین ماه افضل ازماه های دیگراست.اینکه ازکجا دانسته می شود شب قدریکی ازشبهای ماه مبارک رمضان است این آیه ((شهَْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَان‌…))(29) با انضمام آن به آیه ی مورد بحث معلوم می شود. واما اینکه شب قدرکدامیک ازشبهای ماه مبارک است درقرآن چیزی که برآن دلالت کند نیامده بلکه تنها ازاخباراستفاده می شود.
11) جز وحی نمی گوید (30):
((وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى)) ((إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى)) (31)
کلام وسکوتش مظهر کلام وسکوت خداست،هرچه می گوید وحی است به هرآنچه با وحی دریافت نموده به مردم ابلاغ می کند.یعنی آنچه را به عنوان سنت،سیرت وگفتار دینی ازاو می شنوید وحی است.ازاین جمله معلوم می شود درقانون گذاری ومسائل مربوط به سعادت مردم اگر چیزی وحی نبود هوی است وهوی به باطل منتهی خواهد شد وچون گفته های نبیّ اکرم حق است پس آنچه راکه درمسائل ارشادی وجهان بینی وهدایت بیان می دارد وحی است.
این آیه ی کریمه اختصاصی به لفظ ولسان ندارد بلکه مصونیت منطق،رفتار،سنت وسیره ی او را نیزمی رساند وفرضاً که ازاین آیه نتوان این معنای وسیع را استنباط کرد،ازاین آیه ((إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَایُوحَى إِلى‌))(32) وسایرآیاتی که می گوید:پیغمبر جز از وحی تبعیّت نمی کند،می توان به خوبی استظهارکرد،سیره ی رسول خدا چه درگفتارورفتار وچه دراملا هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیزهرگزضنّت نمی ورزد.
البته به دلیل عصمت دیگرپیامبران الهی شایدبتوان گفت که بقیّه ی پیامبران هم حرفشان وحی است واینجا حرف قابل خدشه باشد.
12) بشارت حضرت مسیح (33):
((…وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَد…)) (34)
بشارت درموردی است که پیامبر بعدی مطلب نو وتازه ای برای دیگران یا امّتش بیاورد.اگرپیامبرخاتم درسطح انبیای گذشته یادرسطح رسالت حضرت مسیح سخن گفته باشد اولاً، نیازی به آمدن پیامبر نبود ثانیاً،مجالی برای بشارت نبود چون پیامبرجدید سخن تازه ای نمی آورد تا حضرت مسیح به آمدنش بشارت دهد.
بنابراین،با این بشارت معلوم می گردد که رسول اکرم ازحضرت عیسی افضل وقرآن از انجیل بالاتراست و ره آورد پیغمبراکرم بیش از ره آورد مسیح است تامعنای بشارت تحقّق یابد.پس بابشارت حضرت مسیح پیامبراسلام همه ی مزایای علمی انبیای گذشته را که عیسای مسیح داشت وهمه ی مزایای خاصّه ی عیسای مسیح را داراست.
13) پیامبر روبه دو قبله نمازخواند وهیچ پیغمبری روبه دوقبله نمازنخواند:
((…فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَئهَا فَوَلّ‌ِ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام‌…)) (35)
چند ماهی ازهجرت پیامبراکرم به مدینه نگذشته بودکه وحی الهی مؤکّداً دستورداد آن حضرت به سمت کعبه نمازگذارند.در طی سیزده سال که مسلمین درمکه زندگی می کردند قبله ی آنان بیت المقدّس بود،این سبب می شد که یهودیان بین خود ومسلمین رابطه ی نزدیکی بیابند و بیشتربه اسلام گرایش پیدا کنند.امّا پس ازهجرت،مخالفت یهودیان شکل وسیعی به خود گرفت تاجایی که ادّعا می کردند اسلام دین مستقلّی نیست،زیرا به طرف قبله ی ما نمازمی گذارند و از خود قبله ای ندارند این سخنان برپیامبربسیارگران می آمد، لذا نیمه های شب ازخانه بیرون می آمدند وبه آسمان می نگریستندودرانتظارنزول وحی بودند.درنیمه ی شعبان سال دوم هجری، درحالیکه پیامبردورکعت نمازظهررا اقامه فرموده بودند،جبرئیل نازل شد وایشان را مامورکرد تا به طرف مسجدالحرام روکنند. حضرت به سمت کعبه توجّه کردند وبه همراه مسلمین بقیّه ی نمازرا به طرف قبله ی جدید خواندند.
14) زنان پیامبرگناهشان دو برابر زنان دیگراست (36):
((یَانِسَاءَالنَّبىِ‌ِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَحِشَهٍ مُّبَیِّنَهٍ یُضَعَفْ لَهَاالْعَذَابُ ضِعْفَینْ‌ِ وَکاَنَ ذَالِکَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا)) (37)
دراین آیه به بیان موقعیّت زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربرابر کارهای نیک وبد،وهمچنین مقام ممتاز و مسئولیت سنگین آنها باعباراتی روشن پرداخته می گوید: ای زنان پیغمبرهر کدام ازشما گناه آشکار ومعصیّت فاحشی انجام دهد عذاب او دوچندان خواهد بود واین برای خدا آسان است.
چون شما درخانه ی وحی ومرکز نبوّت زندگی می کنید،آگاهی شما درزمینه ی مسائل اسلامی باتوجّه به تماس دائم باپیامبرخداازتوده مردم بیشتر است،به علاوه دیگران به شما نگاه می کنند و اعمالتان سرمشقی است برای آنها،بنابراین گناهتان درپیشگاه خدا عظیم تراست. و ازهمه ی اینهاگذشته اعمال خلاف شما ازیک سوپیامبررا آزرده خاطرمی سازد وازسوی دیگر به حیثیّت او لطمه می زند واین خود گناه دیگری محسوب می شود ومستوجب عذاب دیگری است. پس بااین بیان،روشن می شود که حفظ شخصیّت وآبروی پیغمبرواجب است.
15) کسی حق ندارد براو پیشی بگیرد (38):
((یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَینْ‌َ یَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‌…))((ای کسانی که ایمان آورده اید چیزی را برخدا ورسولش مقدّم نشمرید(وپیشی مگیرید) و تقوای الهی پیشه کنید.)) (39)
منظور از مقدّم نداشتن چیزی دربرابرخدا وپیامبرپیشی نگرفتن برآنها درکارها وترک عجله و شتاب درمقابل دستور خدا وپیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
واین آیه مفهوم وسیع وگسترده ای دارد و هرگونه پیشی گرفتن را در هر برنامه ای شامل می شود.حتّی نباید درباره ی مسائل بیش ازاندازه ی لازم سوال وگفت وگو کرد،باید گذاشت که رهبر خودش به موقع مسائل رامطرح کند آن هم رهبر معصوم که ازچیزی غفلت نمی کند ونیزاگرکسی سوالی ازاو می کند نباید دیگران پیش قدم شده پاسخ سوال راعجولانه بگوید، در حقیقت همه ی این معانی درمفهوم آیه جمع است.
16) زنان بدون مهر(40):
((…وَ امْرَأَهً مُّؤْمِنَهً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبىِ‌ِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىِ‌ُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَهً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِین‌…)) (41)
هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد(ومهری برای خود نخواهد)چنانچه پیامبربرای خود بخواهد می تواند اورا به همسری برگزیند،امّا چنین ازدواجی تنها برای تومجاز است نه دیگر مؤمنان،زیرا ما می دانیم برای آنها در مورد همسران وکنیزانشان چه حکمی مقرّرداریم ومصالح آنها چه ایجاب می کرده است واین به خاطرآن است که مشکل وحرجی(درادای رسالت) برتو نبوده باشد وازاین راه حامیان فزونتری فراهم سازی. بدون شک گرفتن همسربدون مهرازمختصّات پیامبر بود وآیه نیز صراحت دراین مسئله دارد.
بنابراین هیچ کس حق ندارد همسری را بدون مهر(کم یا زیاد) ازدواج کند،حتّی اگرنام مهر به هنگام اجرای صیغه ی عقد برده نشود وقرینه ی تعیین کننده ای نیزدرکار نباشد،باید مهرالمثل پرداخت. وازاین آیه به خوبی استفاده می شود که اجرای صیغه ی ازدواج با لفظ (هبه) تنها مخصوص پیامبر بود وهیچ فرد دیگری نمی تواند باچنین لفظی ازدواج را اجرا کند ولی اگر اجرای عقد با لفظ ازدواج ونکاح انجام گیرد جایزاست هرچند نامی ازمهر برده نشود زیرا همان گونه که گفتیم درصورت عدم ذکرمهر باید مهرالمثل پرداخت.
گرچه خداوند این آیه را به پیامبر اختصاص داده ومؤمنان را ازپیامبر جدا می کند،علاوه برآن این آیه فقط درمورد پیامبراسلام وارد شده نه پیامبران دیگر و نه مؤمنان.
17) صدای خود را بلندترازصدای پیغمبرنکنید (42):
((یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبى‌…)) (43)
منظوراین است که وقتی باآن جناب صحبت می کنید،صدایتان بلند ترازصدای آن جناب نباشد چون به طوری که گفته انددوعیب دراین عمل هست:یامنظوراین است که توهینی به آن جناب کرده باشد،که این کفراست.ویا منظوری نداردوتنهاشخصی بی ادب است که رعایت مقام آن جناب را نمی کند واین خلاف دستور است. با آن جناب آنطورکه با یکدیگر صحبت می کنید
داد و فریاد مکنید چون رعایت احترام وتعظیم آن جناب اقتضاء دارد درهنگام تخاطب گوینده صدایش کوتاهتر ازصدای آن حضرت باشد.گرچه عقل به مامی گوید که صدای خودرانباید جلوی کسانیکه احترامشان واجب است بلندکنیم،ولی به خاطرعظمت پیامبر،خداوند آنرا در قرآن ذکرکرده درحالیکه درمورد انبیای دیگرچنین چیزی نیست.
18) خُلق عظیم پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
((وَ إِنَّکَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظیمٍ)) (44)
خُلق ازماده خلقت به معنای صفاتی است که ازانسان جدا نمی شود.خداوند پیامبرخود رابه عظمت اخلاقی می ستاید و وقتی خدا ازچیزی به عظمت یاد می کند، معلوم می شود که ازعظمت فوق العاده ای برخورداراست چون اوهرچیزی را به عظمت نمی ستاید. واین آیه دید کفّارقریش را نیز باطل می کند که عظمت را درسایه ی ثروت ومال می دانستند درحالیکه عظمت به خُلق است نه مال.
یکی ازشاخه های پراهمیّت درپیشرفت اسلام اخلاق نیک وکلام دلآویزوپرجاذبه ی پیامبراکرم با انسانها بود واین خُلق نیک تا بدان حدّی بود که معروف شد سه چیزدر پیشرفت اسلام نقش بسزایی داشت:
آ) اخلاق پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ب) شمشیر ومجاهدت حضرت علی(علیه السّلام)
ج) انفاق ثروت حضرت خدیجه(سلام لله علیها) : در بیان مقصود ازخُلق عظیم پیامبراکرم اقوالی گفته شده است که ما درصدد بیان همه ی آنها نیستیم ،ولی برای اختصار به دو نمونه ازآن اقوال اشاره می کنیم:
آ) عایشه می گوید: اخلاق پیامبرمتضمّن موارد ده گانه ای بود که دراوّل سوره ی مؤمنون آمده است وکسی را که خداوند به داشتن اخلاق بزرگ ستایش کند، برتر ازآن ستایشی نیست.
ب) از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: (( کان خُلقه القرآن))(45).
19) به هلاکت انداختن خود درراه هدایت مردم (46):
((فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلىَ ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَاذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا)) (47)
((لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤْمِنِین‌)) (48)
((…فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیهِْمْ حَسَرَات‌…)) (49)
دراین آیات به یکی ازمهمترین شرایط رهبری که همان دلسوزی نسبت به امّت است اشاره کرده می گوید: توگویی می خواهی جان خود را برباد دهی وخویشتن را ازشدّت اندوه هلاک کنی که چرا آنها به این کتاب آسمانی ایمان نمی آورند. ازآیات قرآن وتواریخ به خوبی استفاده می شود که رهبران الهی بیش ازآنچه تصوّر شود از گمراهی مردم رنج می بردند، به ایمان آنها عشق می ورزیدند، برای آنها اشک می ریختند، دعا می کردند وشب وروز برای آنها تلاش وکوشش می کردند، درنهان وآشکارا تبلیغ می کردند وغصّه ای می خوردند که گاهی آنها را تا سرحدّ مرگ پیش می برد وچون این حالات برای پیامبر خاتم بیشتراز پیامبران دیگربود ودرراه هدایت مردم بیشترنفس خود را آزارمی داد واین اندوه به قدری شدید می شد که جان پیامبربه خطرمی افتاد، خداوند او را دلداری می داد.
همان گونه که ازخودآن حضرت نقل شده که هیچ پیامبری به اندازه ی من،حتّی نوح،اذیّت نشد. حاصل آنکه، اگرچه پیامبران دیگرنیزهمانند پیامبرخاتم ازگمراهی مردم رنج می بردند ولی در قرآن فقط پیامبرخاتم است که این گونه مورد خطاب خداوند قرارگرفته واورا دلداری می دهد.
20) پیامبراکرم گواه گواهان است (50):
((وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فىِ کلُ‌ِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شهَِیدًا عَلىَ‌ هَؤُلَاء…)) (51)
((فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کلُ‌ِّ أُمَّهِ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلىَ‌ هَؤُلَاءِ شهَِیدًا)) (52)
شعاع زمانی ومکانی دایره ی شهادت هرپیامبری به قلمرو رسالت او بستگی دارد.
گستره ی رسالت هیچ پیامبری به گستردگی رسالت نبیّ خاتم نیست:
((وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاس‌…)) (53)
درنتیجه دایره ی شهادت هیچ پیامبری به گستردگی قلمروشهادت او نیست؛ ویژگی منحصر به فرد نبیّ گرامی اسلام این است که ازیک سوگواه براعمال امّت خویش وازدیگر سو گواه بر پیامبران پیشین وامّت های آنان است.در حالی که دایره ی شهادت پیامبربزرگی چون حضرت مسیح به بنی اسرائیل محدود است. ((وَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیهِْمْ شهَِیدًا)) .(54)
خداوند یکی ازویژگی های رسالت حضرت ختمی نبوّت راشهادت مطلق وبی قید وشرط معرفی کرده است
((یَأَیهَُّا النَّبىِ‌ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَکَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا)) .(55)

پی نوشت ها :

23- تفسیرنمونه ، ج7، ص154
24- انفال ،33
25- تفسیرنمونه ، ج8 ، ص15
26- توبه ، 61
27- تفسیرالمیزان ، ج20 ، ص560
28- قدر ، 1
29- بقره ، 185
30- تفسیر موضوعی قرآن کریم ،سیره ی رسول اکرم ، ج 8 ، ص 32 ، آیت الله جوادی آملی
31- نجم ، 3و4
32- انعام ،50
33- تفسیر موضوعی قرآن کریم ،سیره ی رسول اکرم ، ج 8 ، ص 21 ، آیت الله جوادی آملی
34- صف ، 6
35- بقره ، 144
36- تفسیرنمونه ، ج17،‌ص 283
37- احزاب ، 30
38- تفسیرنمونه ، ج22،ص136
39- حجرات ، 1
40- تفسیرنمونه ، ج17 ، ص378
41- احزاب ، 50
42- تفسیرالمیزان ، ج18 ، ص458
43- حجرات ، 2
44- قلم ، 4
45- هزار و یک نکته ازقرآن کریم ، اکبردهقان ، ص125
46- تفسیرنمونه ، ج12،ص 348
47- کهف ، 6
48- شعرا ، 3
49- فاطر ، 8
50- ادب فنای مقرّبان ، شرح زیارت جامعه کبیره ، ص 318، آیت الله جوادی آملی
51- نحل ، 89
52- نساء ، 41
53- سبا ، 28
54- نساء ، 159
55- احزاب ، 45
ادامه دارد ….

منبع : راسخون

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید