رحمت و مهربانی پیامبر
(فبما رحمه من الله لنت لهم)(159/آل عمران)
عامل اول برای نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن است و محتوای قرآن. ولی از قرآن که صرف نظر بکنیم شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، خلق و خوی رسول اکرم، سیره رسول اکرم، طرز رفتار رسول اکرم، نوع رهبری و مدیریت رسول اکرم عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است و حتی بعد از وفات پیغمبر اکرم هم تاریخ زندگی پیغمبر اکرم یعنی سیره او که بعد در تاریخ نقل شده است-خود این سیره تاریخی-عامل بزرگی بوده است برای پیشرفت اسلام. آیه ای که در ابتدای سخنم تلاوت کردم می فرماید: «فبما رحمه ی من الله لنت لهم.» خدا به پیغمبرش خطاب می کند: ای پیامبر گرامی! به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین اخلاق لین و نرم و بسیار ملایمی داری نرمش داری ملایم هستی روحیه تو روحیه ای است که با مسلمین همیشه در حال ملایمت و حلم و بردباری و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اینها هستی.
«ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک» اگر این خلق و خوی تو نبود اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم اخلاق خشن و درشتی داشتی مسلمانان از دور تو پراکنده می شدند، یعنی این اخلاق تو خود یک عاملی است برای جذب مسلمین. این خودش نشان می دهد که رهبر، مدیر و آنکه مردم را به اسلام دعوت می کند و می خواند یکی از شرائطش این است که در اخلاق شخصی و فردی نرم و ملایم باشد. نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی. در آنجا پیغمبر صددرصد صلابت داشت یعنی انعطاف پذیر بود. یکوقت کسی رفتار بدی می کرد راجع به شخص پیغمبر، مثلا اهانت می کرد به شخص پیغمبر. مثالی عرض می کنم:
شخصی می آید در کوچه ی جلوی پیغمبر را می گیرد، مدعی می شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. پیغمبر می گوید اولا تو از من طلبکار نیستی و بیخود داری ادعا می کنی و ثانیا الان پول همراهم نیست اجازه بده بروم. می گوید یک قدم نمی گذارم آن طرف بروی. (پیغمبر هم می خواهد برود برای نماز شرکت کند) همین جا باید پول من را بدهی و دین مرا بپردازی. هر چه پیغمبر با او نرمش نشان می دهد او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا که با پیغمبر گلاویز می شود و ردای پیغمبر را لوله می کند، دور گردن ایشان می پیچد و می کشد اثر قرمزیش در گردن پیغمبر ظاهر می شود. مسلمین می آیند که چرا پیغمبر دیر کرد، می بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. می خواهند خشونت کنند پیغمبر می گوید کاری نداشته باشید من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می دهد که یهودی همان جا می گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله و می گوید تو با چنین قدرتی که داری اینهمه تحمل [نشان می دهی؟!] این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیغمبرانه است.
(سیری در سیره نبوی/ ص 237-235)
محبت رمز نفوذ پیامبر صلی الله علیه و آله در میان مردم
«فبما رحمه ی من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم» (159/آل عمران)
نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است. بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود: محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار.
علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت، و تا عامل محبت نباشد رهبر نمی تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می کشاند.
قرآن خطاب به پیغمبر می کند که ای پیغمبر! نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست داری: «به موجب لطف و رحمت الهی، تو بر ایشان نرم دل شدی که اگر تندخوی سختدل بودی از پیرامونت پراکنده می گشتند. پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن.»
در اینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهری دانسته که نبی اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به آنان مبذول می داشت. باز دستور می دهد که ببخششان و بر ایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از آثار محبت و دوستی است، همچنانکه رفق و حلم و تحمل، همه از شئول محبت و احسانند. او به تیغ حلم چندین خلق را
وا خرید از تیغ، چندین حلق را تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل زصد لشکر، ظفر انگیزتر(مثنوی معنوی) (جاذبه و دافعه علی (ع) /ص 69-68)
شرح صدر پیامبر
(الم نشرح لک صدرک* و وضعنا عنک وزرک) (1و2 / انشراح)
خطاب قرآن به رسول اکرم صلی الله علیه و آله- که خطابی نه از جانب ایشان بلکه به صورت بیان الهی- که در یک کار انجام شده، ذکر شده در سوره مبارکه الم نشرح می فرماید: «آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟»
موسی تقاضای شرح صدر می کند ولی نسبت به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به صورت یک امر داده شده قرآن می فرماید: آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟ ظرفیت فراوان ندادیم؟ یعنی ظرفیت فراوان شرط این کار است و ما این شرط را به تو داده ایم. «و وضعنا عنک وزرک» و این بار سنگین را از دوش تو برداشتیم. آنجا موسی می گفت: «و یسرلی امری». این بار سنگین را برای من آسان و سبک کن. اینجا قرآن به پیغمبر اکرم می فرماید که این بار سنگین را از دوش تو برداشتیم.
«الذی انقض ظهرک». این خیلی حرف است: این بار سنگین که آنچنان سنگین بود که داشت پشت تو را می شکست. مخاطب خاتم الانبیاء است، بار هم جز بار دعوت و تبلیغ ومواجه شدن با مردم نیست، مردمی که قصد هدایت و راهنمایی بلکه کشاندن آنها به سوی پروردگار را دارد. آنچنان این کار سنگین است که تعبیر قرآن این است که: داشت پشت تو را می شکست. «انقض» ظاهرا معنایش این است: اگر ما سقفی داشته باشیم و بار بسیار سنگینی مثلا عده زیادی انسان یا یک شیء سنگین روی آن باشد که این چوبها صدایش در بیاید و به اصطلاح معروف جرق و جرق بکند می گویند: انقض یا نقض و یا نظیر این تعبیر. وقتی می خواهد بگوید این بار آنچنان سنگین بود که گویی صدای مهره های پشت تو داشت شنیده می شد می فرماید: «انقض ظهرک*و رفعنا لک ذکرک». ما نام تو را در همه جا بلند کردیم.
باز سخن از سختی کار است: «فان مع العسر یسرا* ان مع العسر یسرا* فاذا فرغت فانصب* و الی ربک فارغب». پیغمبر! سخت است کار، اما اگر انسان سختیها را تحمل بکند با سختی سستی هست، یعنی سستیها در شکم سختیهاست، هر سختی در درون خودش سستی دارد. معنایش این است: صبر کن، استقامت بورز. «فان مع العسر یسرا» بار دیگر تأکید کرد: «ان مع العسر یسرا» که پیغمبر از این آیه چنین احساس کرد که همراه هر سختی دو آسانی خواهد بود که چهره مبارکش شکفته شد و بعد هی تکرار می کرد، می فرمود که یک سختی با دو سستی چه خواهد کرد؟! خدای من به من وعده آسانی و وعده سستی همراه این سختیها داده است. «فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب»
(سیری در سیره نبوی/ص 180)
شأن شهادت برای پیامبر
«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا»(8/فتح)
آیه هشتم سوره فتح می فرماید:«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا». این آیه در سوره احزاب هم با همین عبارت اضافه وجود دارد. آنجا می فرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا»(45/احزاب)
ای پیامبر ما تو را فرستاده ایم گواه بر مردم و گواه بر امت. «شاهد» و «شهید» معنی حضور را می دهد. در زبان عربی به «گواه» از آن جهت «شاهد» می گویند که کسی حق دارد در مورد واقعه ای گواهی بدهد که در آن واقعه حاضر باشد یعنی انسان در مورد واقعه ای که در آن حضور دارد و احساس می کند و بالعیان آن را می بیند حق دارد شهادت بدهد. این مسأله است در باب «قضاء» و «قضاوت» می گویند شهادت به علم جایز نیست شهادت به عین و به حس جایز است یعنی اگر شما چیزی را یقین دارید و شک ندارید ولی ندیده اید مثلا یقین دارید العیاذ بالله زید همسایه شما شراب می خورد از صد احتمال یک احتمال هم نمی دهید که شراب نخورد یعنی هیچ احتمال اینکه بتوانید توجیه هم بکنید نمی دهید یقین دارید شراب می خورد اما به چشم خودتان ندیده اید یقین دارید که فلان مرد و زن زنا کرده اند ولی به چشم خودتان ندیده اید حق ندارید که این را شهادت را بدهید بگویید فلانی زنا کرده یا فلانی شراب خورده است و اگر شهادت بدهید و قاضی از شما بپرسد که این را که تو شهادت می دهی دیده ای یا ندیده ای و شما بگویید من ندیده ام ولی یقین دارم، اگر شما عادلترین عادلهای عالم هم باشید… قاضی حق ندارد بر این گونه شهادت ترتیب اثر بدهد. یکی از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن این مسأله است که پیغمبر اکرم و به تعبیر قرآن گروهی از مؤمنین – که آن گروهی از مؤمنین این گونه جز اینکه در مقام عصمت باشند کس دیگر نمی تواند باشد- (شاهد امت هستند).
خدا پیغمبر صلی الله علیه و آله را «شاهد امت» نامیده است شاهدی که در دنیا، تحمل شهادت می کند و در آخرت، ادای شهادت. همین طور که ما می گوییم ملکین رقیب وعتید ناظر و شاهد اعمال ما هستند همیشه پیغمبر یک امت شاهد و ناظر بر اعمال امت است، و این است که در مسأله امامت گفته می شد که شأن اصلی امام این نیست که در میان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر این شأن را از او گرفته باشند دیگر امام نباشد و از امامت خلع شده باشد، نه، شأن اصلی که از آن این شأن نتیجه می شود این است که امام شاهد امت است یعنی با وجود کسی که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است دیگر نوبت به کسی که مثل همه افراد امت است و مثل افراد دیگر امت خطاکار است نمی رسد که او خلافت و حکومت را در دست بگیرد. این است که قرآن در آن آیه می فرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا» ما شما را فرستاده ایم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت. (آشنایی با قرآن ج 5/ص 197-195)
منبع:ماهنامه ی سیمای پیامبر اعظم (صلی الله و علیه و آله) در آیات قرآن و آثار علامه مرتضی مطهری (ره)