بررسی حدیث ردّ الشمس (1)

بررسی حدیث ردّ الشمس (1)

نویسنده : امیر حسن مظفری زاد

الف- مقدمه
خداوند منان را سپاسگزارم که به بنده توفیق پرداختن به تحقیق پیرامون علوم اسلامی را عنایت فرمود و چشمه هایی زلال از معارف ناب در اختیارمان قرار داد که قرآن و احادیث گوهر بار خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در رأس آن می باشد .
بدون شک راه رسیدن به قرب الهی شناخت و پیروی از فرستادگان خداوند و رسولان او می باشد و یکی از راههای شناخت پیامبران و اولیاﺀ و بلکه بهترین راه شناخت ، از طریق معجزه (1) می باشد و برای اثبات معجزه برای کسانی که هم عصر با شخص معجزه آورنده نمی باشند راهی به جز نقلیات باقی نمی ماند . و در فرهنگ تابناگ اسلامی مهمترین راه برای دریافت نقلیات روایات و احادیث می باشند که در میان شیعه و سنی از جایگاه بالایی برخوردار می باشند و بعد از قرآن مهمترین منبع تغذیه علمی و روحی برای ایشان به حساب می آید .
در این میان یکی از معجزات پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، و امیرالمؤمنین علیه السلام که راجع به آن توسط علمای شیعه و سنی به مقدار قابل توجهی قلم فرسایی شده است مسأله ردّ الشمس می باشد که اکثر علما آنرا قبول کرده اند و صحیح می دانند و عده ای نیز نسبت به آن اشکالاتی را مطرح کرده اند ، و بنده نیز سعی کرده ام تا حد امکان این موضوع را مورد بررسی قرار داده و نظرات مختلف را گرد آوری کرده ، و با جواب مقتضی قضاوت راجع به این مسئله برای خوانندگان عزیز سهل و آسان گردد.
آنچه در این مختصر به آن پرداخته خواهد شد ؛ بررسی واژه ای ، بررسی محتوایی ، کتابهای نوشته شده راجع به موضوع ، منابع روایی ، کسانی که قائل به صحت و یا وضع حدیث گردیده اند ، سابقه تاریخی ، زمان وقوع ، احتمالات مطرح شده ، احتجاجات ، اشکالات و جواب آن ، رد الشمس برای حضرمی ، برداشتهای فقهی ، زیارت نامه ها می باشد ، که امیدوارم جهت نزدیک شدن خواننده به حقیقت مطلب مفید واقع گردد .

تذکرات :
1- در مواردی که «صلی الله علیه و آله» و «علیه السلام» داخل پرانتز قرار داده شده اند ، نشان دهنده این مطلب می باشد که این عناوین در متن اصلی موجود نمی باشد و توسط این جانب اضافه گردیده است .
2- آدرسهایی که در منابع دسته دوم (مانند الغدیر ، دلائل الصدق و …) ذکر گردیده بودند تا حد امکان بررسی گردیده و از منابع دسته اول آدرس آورده شده است که در بعضی از موارد منجر به تغییر این آدرسها و در مواردی که آدرسی بیان نگردیده بود با بررسی منابع آدرسهای آن مطالب بیان گردید .
در مواردی هم که از منابع دسته دوم آدرس آورده شده است ، یا جوابهای اشکالاتی است که ایشان مطرح کرده اند و یا اینکه مطالب در کتابهای ارجاع داده شده یافت نشده است (احتمالا به خاطر نسخه های مختلف و در مواردی دست برده شدن در کتاب ) و یا اینکه به کتاب مورد نظر دسترسی پیدا نشده است .
3- تا حد امکان سعی بر این بوده است که متنهای عربی به فارسی روان برگردانده شود تا قابل استفاده برای دوستانی که با زبان عرب آشنایی کامل ندارند باشد .
در مواردی که ترجمه دیگران آورده شده است به این مطلب در پاورقی اشاره گردیده است .

ب- چکیده مطالب ؛
« ردّ » در لغت به معنای برگرداندن ، ارجاع دادن ، دفع کردن و ارسال کردن است و شمس به ستاره بزرگی گفته می شود که زمین به دور آن می گردد .
ردّ الشمس برای پیامبران گذشته همچون موسی و یوشع نیز اتفاق افتاده است و همچنین روایاتی از ردّ الشمس برای پیامبر صلی الله علیه و آله خبر می دهند . برای امیرالمؤمنین علیه السلام نیز چندین نقل وجود دارد که به دو بخش عمده ؛ در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد از رحلت ایشان تقسیم می گردند .
مشهورترین آنها مربوط به موقعی است که سر مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله به هنگام نزول وحی بر دامن امیرالمؤمنین علیه السلام بود و ایشان موفق به خواندن نماز عصر نمی شوند و لذا با دعای رسول الله صلی الله علیه و آله خورشید برای ایشان باز می گردد.
راجع به بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله دو نقل وجود دارد که یکی مربوط به جنگ نهروان و هنگام گذشتن از فرات می باشد که نماز تعدادی از یاران ایشان قضا می گردد و با دعای ایشان خورشید باز می گردد و بار دیگر مربوط به عبور ایشان از زمینی است که حاضر به خواندن نماز در آن نمی شوند ( به خاطر معذّب بودن یا شوره زار بودن و یا … ) .
حداقل در 19 منبع روایی شیعه و 20 منبع روایی اهل سنت این حدیث مطرح گردیده است .
از علمای اهل سنت کسانی مانند : ابن حجر عسقلانی ، سیوطی ، طحاوی ، قاضی عیاض ، عینی ، گنجی شافعی ، سبط ابن جوزی و … قائل به صحت حدیث گردیده اند .
چهار تن از متعصبین اهل سنت به شدت به مخالفت با این حدیث پرداخته اند ، که عبارتند از : ابن جوزی ، ابن تیمیه ، ابن حزم و ابن کثیر . آنچه در زندگی این افراد به چشم می آید ؛ حبس ، تبعید و مخالفت علمای هم عصر خودشان از اهل سنت می باشد .
راجع به زمان وقوع این واقعه برای امیرالمؤمنین علیه السلام دو نقل وجود دارد : 15 و 17 شوال ، که نشان دهنده توجه مورخان به این واقعه بوده است .
بعضی از کسانی که قائل به صحت حدیث گردیده اند برای نزدیک کردن این مطلب به عقول بشری و توان درک بهتر آن احتمالاتی مطرح کرده اند . از جمله ؛ خلقت چیزی مانند خورشید ، فرو رفتن قسمتی از زمین ، توقف خورشید و … که البته با توجه به قدرت الهی و محال نبودن بازگشت حقیقی این توجیهات لازم به نظر نمی رسد .
ائمه علیهم السلام و اشخاص برجسته دیگری در سخنان و احتجاجات خود از این حدیث استفاده کرده اند که نشان دهنده صحت این واقعه در نزد ایشان می باشد .
اشکالاتی نیز بر این حدیث وارد گردیده است که جوابهای هر کدام به صورت جداگانه بیان می گردد .
برخی از اهل سنت که قبول ردّ الشمس برای امیرالمؤمنین را دست آویزی برای مؤاخذه شیعیان قرار داده اند ، نسبت به نقل این واقعه برای حضرمی سکوت اختیار کرده اند .
علامه مجلسی رحمه الله به نقل از ابن ادریس با توجه به این حدیث قائل به کراهت نماز خواندن در زمینی که رانش پیدا کرده است ، شده اند .
در زیارت نامه ای مأثور نیز به این واقعه اشاره شده است .

ج- ضرورت بحث ؛
آن چیزی که منشأ سعادت انسان می باشد و پیامبران الهی همگی به خاطر آن آمده اند و متحمل سختیهای طاقت فرسایی در راه تعلیم آن گردیده اند شناخت و معرفت نسبت به ذات اقدس اله ، و پیروی از دستورات و فرامین او می باشد . یکی از بهترین راههای شناخت و معرفت نسبت به خداوند ، شناخت ائمه اطهار علیهم السلام می باشد ؛ که خود فرمودند : « من عرفنا فقد عرف الله » (2) و « بنا عبد الله و بنا عرف الله و بنا وحّد الله تبارک و تعالی » (3) . و برای شناخت این بزرگواران علاوه بر سیره عملی ، فردی ، اجتماعی و … ایشان یکی از بهترین ابزار ، بررسی و شناخت نسبت به فضائل و معجزات ایشان می باشد و البته ذهن بشر از درک بسیاری از مقامات ایشان قاصر می باشد که فرمودند ؛ « قولوا فی فضلنا ما شئتم فإِنّکم لن تبلغوا من فضلنا کُنْهَ ما جعله اللَّه لنا »(4) .
یکی از این معجزات قضیه ردّ الشمس می باشد که در بر دارنده مسائل معرفتی ، اخلاقی ، کلامی و … می باشد که به آن در حد وسع خواهیم پرداخت .
همچنین این مسئله یکی از واضح ترین دلایل بر جایگاه رفیع روحی و معنوی امیرالمؤمنین علیه السلام و عظمت شأن ایشان در نزد خداوند متعال و پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله می باشد . و لذا برخی از اهل سنت این حدیث را حدیثی جعل شده توسط شیعیان برای اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه السلام می دانند ، که به شرح آن خواهیم پرداخت .

د- بررسی واژه ای ؛
برای بررسی و برداشت صحیح از یک روایت و یا هر مطلب علمی دیگر ، اولین قدم شناخت معانی صحیح از کلمات کلیدی می باشد که در فهم آن مطلب مؤثر می باشد .
راجع به حدیث ردّ الشمس دو واژه کلیدی وجود دارد که در این فصل ، به کمک منابع موثق در فهم معانی کلمات ، به بررسی آنها می پردازیم . اهمیت این بررسی راجع به حدیث ردّالشمس در جایی مشخص می شود که بعضی در صدد بیان برداشت مجازی از این کلمات را دارند و در فصل احتمالات مطرح شده برای ردّ الشمس به آن خواهیم پرداخت ؛

_ ردّ ؛
در کتاب معجم الوسیط آمده است : « ردّه – ردّا ، تردادا ، ورده : منعه و صرفه و – ارجعه . یقال : ردّه الیه : اعاده . و ردّه علی عقبه : دفعه » (5). (منع – بر گرداندن – دفع کردن )
مرحوم راغب راجع به این کلمه می گوید : « الرّد : صرف الشیﺀ بذاته ، أو بحاله من احواله ، یقال : رددته فارتد »(6) . (برگرداندن)
ابن منظور می گوید : « ردد: الرد : صرف الشیﺀ و رجعه » (7). (برگرداندن )
رافعی می گوید : « رددت ؛ الشیﺀ ( ردّا ) : منعته فهو مردود . و ردّت الیه جوابه أی رجعت و ارسلت »(8) . (ردت الیه جوابه یعنی برگشت داده شد و ارسال گردید)

_ شمس ؛
در کتاب معجم الوسیط آمده است : « الشمس : النجم الرئیس الذی تدور حوله الارض ، و سائر الکواکب المجموعه الشمسیه » (9). (خورشید ستاره رئیس می باشد که زمین و سایر ستاره های مجموعه شمسی به دور آن می چرخند)
مرحوم راغب می گوید : « الشمس : یقال للقرصه ، و للضوﺀ المنتشر عنها و تجمع علی شموس »(10). (خورشید به قرص معروف گفته می شود، و نور منتشر از آن و جمع آن شموس می باشد )
همانگونه که ملاحظه کردید تمامی فرهنگ لغتها این دو کلمه را به معانی ظاهری آنها معنا کرده اند و معنایی دیگر برای آنها بیان نگردیده است. پس اگر قرینه ای بر استعمال مجازی نداشته باشیم همین معانی قصد گردیده اند.
هـ- بررسی محتوایی و مقایسه ای احادیث ردّ الشمس ؛
با توجه به این مطلب که کتاب شریف بحارالانوار به عنوان جامع روایی شیعه شناخته شده است و جناب علامه رحمه الله برای نقل احادیث به بهترین نسخه ها دسترسی داشته اند ، لذا در این بخش کتاب بحارالانوار را محور بحث قرار می دهیم ؛
راجع به حدیث ردّ الشمس چندین نقل وجود دارد و از بررسی آن به دست می آید که حداقل این واقعه دو مرتبه اتفاق افتاده است . (در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله – در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام ) ولی با توجه به اینکه در روایات مربوط به آنها اختلافاتی وجود دارد دو مطلب محتمل می باشد ؛
1- این واقعه در هر زمان چندین مرتبه اتفاق افتاده است (همانگونه که جناب ابن شهر آشوب رحمه الله به آن اشاره کرده است ) (11)
2- روایات مضطرب (12) بوده و اشتباه در نقل و توسط راویان و مؤلّفان صورت گرفته است .
روایات کتاب بحارالانوار (13) در این زمینه را می توانیم به چهار دسته تقسیم کنیم ؛
الف – روایتی است که جناب علامه رحمه الله آنرا از کتاب علل الشرایع شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده اند و از جهت سند و متن ضعیف می باشد زیرا در سند آن عبدالرحمن بن محمد الحسنی و احمد بن نوح وجود دارد که هر دو مجهول می باشند و همچنین احمد بن هلال که ضعیف می باشد .
و اما از جهت متن به دلیل اینکه شامل مطالبی است که با عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام مخالفت دارد زیرا در متن آن آمده است که ایشان به صحبت کردن با جمجمه ای مشغول می گردند و خورشید غروب می کند و نماز ایشان فوت می گردد ! در ضمن در ادامه روایت هنگامی که ایشان به خورشید دستور بازگشت می دهند ، خورشید سرپیچی میکند و بعد از دعای امیرالؤمنین علیه السلام خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور می کند تا خورشید را غل و زنجیر کرده و بر گردانند !
حال سؤال اینجاست که دستوری که توسط امیرالمؤمنین علیه السلام صادر می گردد آیا امر لغوی بوده است و خورشید مُلزم به اطاعت نبوده است ؟! مشخص است که این حرف با مقام عصمت ایشان منافات دارد . و یا اینکه خورشید سرپیچی کرده است ؟! که با مقام ولایت کلیه اهل البیت علیهم السلام منافات دارد ، و اگر حضرت علیه السلام در چنین مقامی نبودند که به خورشید دستور بدهند ، پس چرا کاری لغو انجام داده و دستور می دهند ؟!
متن و سند روایت به این شرح است : « [علل الشرائع‏] الْقَطَّانُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیِّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ نُوحٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَنَانٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا الْعِلَّهُ فِی تَرْکِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَلَاهَ الْعَصْرِ وَ هُوَ یُحِبُّ(14) أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ فَأَخَّرَهَا قَالَ إِنَّهُ لَمَّا صَلَّى الظُّهْرَ الْتَفَتَ إِلَى جُمْجُمَهٍ تِلْقَاﺀهُ فَکَلَّمَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ أَیَّتُهَا الْجُمْجُمَهُ مِنْ أَیْنَ أَنْتِ فَقَالَتْ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مَلِکُ بِلَادِ آلِ فُلَانٍ قَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُصِّی عَلَیَّ الْخَبَرَ وَ مَا کُنْتِ وَ مَا کَانَ عَصْرُکِ فَأَقْبَلَتِ الْجُمْجُمَهُ تَقُصُّ خَبَرَهَا وَ مَا کَانَ فِی عَصْرِهَا مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَاشْتَغَلَ بِهَا حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَکَلَّمَهَا بِثَلَاثَهِ أَحْرُفٍ مِنَ الْإِنْجِیلِ لِأَنْ لَا یَفْقَهَ الْعَرَبُ کَلَامَهَا قَالَتْ لَا أَرْجِعُ وَ قَدْ أَفَلْتُ فَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَبَعَثَ إِلَیْهَا سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ بِسَبْعِینَ أَلْفَ سِلْسِلَهِ حَدِیدٍ فَجَعَلُوهَا فِی رَقَبَتِهَا وَ سَحَبُوهَا عَلَى وَجْهِهَا حَتَّى عَادَتْ بَیْضَاءَ نَقِیَّهً حَتَّى صَلَّى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ هَوَتْ کَهَوِیِّ الْکَوْکَبِ فَهَذِهِ الْعِلَّهُ فِی تَأْخِیرِ الْعَصْرِ »(15).
ترجمه : محمّد بن ابى عمیر، از حنان نقل می کند که : محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چه علّتى داشت که حضرت نماز عصر را ترک نمودند و مؤخر انداختند در حالی که ایشان جمع کردن میان نماز ظهر و عصر را دوست داشتند؟
حضرت فرمودند: زمانى که امیر المؤمنین علیه السّلام نماز ظهر را خواندند استخوان جمجمه‏اى توجّه آن حضرت را جلب کرد، حضرت با آن به سخن پرداختند و فرمودند : ای جمجمه تو از کجایی؟
عرضه داشت: من فلانى پسر فلانى سلطان بلاد آل فلان هستم. امیر المؤمنین علیه السّلام به آن فرمودند : قصّه خود را براى من نقل کن و بگو چگونه بودى و در چه عصر و زمانى مى‏زیستى؟
جمجمه جلو آمد و از قصّه خود و آنچه از خیر و شر در عصرش اتّفاق افتاده بود براى آن جناب خبر داد حضرت مشغول او بودند که خورشید غائب شد، حضرت با سه حرف از انجیل با خورشید تکلّم فرمود که عرب متوجّه کلامش نشوند ، خورشید گفت : من غروب کرده‏ام و دیگر باز نمى‏گردم.
امیر المؤمنین علیه السّلام خداى عزّ و جل را خواند، حق تعالى هفتاد هزار فرشته با هفتاد هزار زنجیر آهنى به طرف خورشید فرستاد، فرشتگان زنجیرها را در گردن خورشید انداخته و آن را به رو کشاندند تا با نورى درخشان و صاف برگشت و حضرت نمازشان را خواندند آنگاه همچون ستارگان فرو رفت و این است علّت تأخیر نماز عصر آن حضرت.
ب – روایاتی است که در آن بیان گردیده است که سر مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله در هنگام نزول وحی بر زانوان مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بود که خورشید غروب کرد و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نماز عصرشان را نخوانده بودند (16). و یا بنابر برخی دیگر از این دسته روایات خورشید نزدیک به غروب کردن بود (17).
در حدیث بیست و دوّم که از کتاب «الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف » نقل گردیده است جناب «سید ابن طاووس رحمه الله » حدیثی را از کتاب «مناقب ابن مغازلی » نقل کرده اند که ایشان هر دو نقل را آورده اند و غروب خورشید را نسبت به «قیل» داده اند و نقل معتبر را « حتی فات وقت الفضیله » دانسته اند (18). همچنین این احتمال از روایت نوزدهم نیز برداشت می گردد که با این تعبیر بیان گردیده است : «حتی ذهب الوقت و فاتت الصلوه ». (تا اینکه وقت نماز گذشت و نماز فوت گردید).
نکته قابل توجه اینکه در حدیث هشتم که از کتاب شریف «ارشاد شیخ مفید رحمه الله » بیان گردیده است ایشان ادعای مستفیضه بودن روایت را دارند و اذعان کرده اند که حضرت علیه السلام نمازشان فوت نگردیده است و بلکه در همان حال به صورت ایماﺀ و اشاره نمازشان را ادا کرده اند . (فصلّی امیرالمؤمنین علیه السلام جالساً یؤمی برکوعه و سجوده ایماﺀً؛ امیرالمؤمنین علیه السلام نمازش را نشسته خواند و سجود و رکوعش را با اشاره ادا فرمود )(19) .
از همین دسته روایات حدیث نهم می باشد که از « تفسیر عیاشی رحمه الله » نقل گردیده است و با اندکی تفاوت نسبت به سایر روایات این دسته به این صورت نقل گردیده است که ؛ سر مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله در حالت بیماری و مدهوشی ایشان بر روی زانوان جبرائیل قرار داشت که امیرالمؤمنین علیه السلام داخل می گردند و جبرائیل امین به ایشان می فرماید : « بگیر سر عمو زاده ات را که تو نسبت به آن از من سزاوارتری زیرا خداوند متعال در قرآن می فرماید ؛ ٭ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فی‏ کِتابِ اللَّه(20) »(21)
متن روایت به این شرح است : « [قرب الإسناد] … عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ : صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعَصْرَ فَجَاﺀ عَلِیٌّ علیه السلام وَ لَمْ یَکُنْ صَلَّاهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ عِنْدَ ذَلِکَ فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ حَجْرِهِ حِینَ قَامَ وَ قَدْ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَ مَا صَلَّیْتَ الْعَصْرَ فَقَالَ لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِیّاً کَانَ فِی طَاعَتِکَ فَرُدَّتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ عِنْدَ ذَلِکَ».(22)
ترجمه : ابو جمیله از امام صادق علیه السلام نقل می کند که : پیامبر صلی الله علیه و آله نماز عصرشان را خواندند و بعد از آن علی علیه السلام آمدند و هنوز نماز عصرشان را نخوانده بودند در همین هنگام خداوند بر رسول خود وحی نازل کرد . پس پیامبر صلی الله علیه و آله سر خود را بر روی دامن علی علیه السلام گذاشتند و هنگامی که بلند شدند فرمودند : ای علی ! آیا نماز عصر را نخواندی ؟ علی علیه السلام فرمودند : نه ای رسول خدا . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند :خداوندا علی در طاعت تو می باشد پس خورشید در این هنگام برای ایشان بازگشت .
ج – روایاتی است که در آن آمده است ؛ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه یارانشان به منطقه ای می رسند و حضرت علیه السلام از نماز خواندن در آن مکان خودداری می کنند .
دلیل این خودداری به صورتهای مختلفی نقل گردیده است ؛
1- به خاطر اینکه زمین معذَّب بوده است (23) .
2- به خاطر اینکه زمین ملعون بوده است (24).
3- به خاطر اینکه زمین شوره زار بوده است (25).
4- به خاطر اینکه زمین قبیح بوده است (26).
راجع به مکان این منطقه نیز روایات با یکدیگر اختلاف دارند ؛
1- جسر الصّراد ( نهری در عراق )(27)
2- بابل(28)
اقوال روایات راجع به زمان واقعه ؛
1- جنگ نهروان(29)
2- نصر بن مزاحم این واقعه را در کتاب خود « الصفین » نقل کرده است(30) .
د- روایاتی هستند که در آن آمده است ؛ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که به همراه یارانشان از فرات برای رفتن به بابل عبور می کردند نماز تعدادی از یارانشان قضا می گردد و حضرت علیه السلام از خداوند می خواهند که خورشید برای آنها برگردد و دعای ایشان بر آورده می شود(31).
و- کتابهای نوشته شده راجع به ردّ الشمس ؛
باید توجه داشت که پرداختن علما و بزرگان به یک موضوع به صورت مجزّا در سالها و قرون متمادی نشان دهنده جایگاه و اهمیت آن موضوع برای آن اشخاص می باشد ، و همچنین نشان دهنده اعتماد آن اشخاص به حدیثی که موضوع سخن است می باشد ، همچنین باید توجه داشت که در بررسی هایی که بنده انجام دادم به کتاب مستقلی که برای ردّ این حدیث نوشته شده باشد دست نیافتم .
آقا بزرگ تهرانی این کتابها را چنین معرفی می کند :
1- اثبات ردّ الشمس لامیرالمؤمنین علیه السلام ، متعلق به « مفتی سید میر ناصر حسین بن علامه میر حامد حسین بن سید امام محمد قمی بن محمد بن میر حامد نیشابوری» ( متولد 1284 ) (32)
2- جواز ردّ الشمس ، متعلق به «حسین جعل بصری» (33)
3- ردّ الشمس ، متعلق به «ابی الحسن سنجاری نصر بن عامر بن وهب ، شیخ ابی عبدالله حسین بن عبید الله غضائری » ( متوفی 411) (34)
4- رد الشمس و انشقاق القمر ، متعلق به « حاج سید ابی قاسم بن حسین رضوی قمی کشمیری » (متوفی 1324) (35)
5- طرق من روی ردّ الشمس ، متعلق به احمد بن عبد الله بن احمد بن جلین ابی بکر وراق دوری » (36)
6- معجزه رد الشمس ، متعلق به « مولی عابد حسین انصاری سهارنپوری » (37)
7- البیان‏ فی رد الشمس لأمیر المؤمنین علیه السلام ، متعلق به «شیخ أبی الحسن محمد بن أحمد بن علی بن الحسن بن شاذان القمی » ، صاحب إیضاح دفائن النواصب و المائه منقبه و غیر آن که آن را ابن شهرآشوب در مناقب خود نقل کرده است و گفته است «إن فیه بیان رد الشمس فی أزید من خمسه عشر موطنا» (38)
ابن داوود حلی در رجال خود ذیل « احمد بن عبد الله بن احمد » می گوید : « … ثقه فی حدیثه له کتاب رد الشمس … » (39)
احمد بن علی نجاشی برای دو نفر کتاب مربوط به ردّ الشمس نام می برد :
1- احمد بن عبد الله بن احمد بن جلین دوری ابوبکر الوراق ( لا نعرف له الا کتابا واحدا فی طرق من روی ردّ الشمس »(40)
2- نصر بن عامر بن وهب ابو الحسن سنجاری ( له کتب منها … کتاب ردّ الشمس . ) (41) .
شیخ طوسی نیز در ذیل نام « احمد بن عبد الله بن احمد بن جلین دوری ابوبکر الوراق » می گوید : « … و له کتاب فی طرق من روی رد الشمس … » (42).
محمد بن شهر آشوب کتابهای زیر را معرفی می کند :
1- کتاب طرق من روی رد الشمس (ابی بکر وراق )
2- جواز رد الشمس (ابی عبد الله جعل )
3- مسأله فی تصحیح رد الشمس و ترغیم النواصب الشمس ( ابی القاسم حسکانی )
4- بیان رد الشمس علی امیر المؤمنین علیه السلام ( ابی الحسن شاذان ) (43)
علامه امینی رحمه الله موارد زیر را نام می برد :
1- أبو بکر الورّاق: صاحب کتاب «من روى ردَّ الشمس»،
2- أبو الحسن شاذان الفضلی: صاحب رساله ای در طرق حدیث،.
3- الحافظ أبو الفتح محمد بن الحسین الأزدی الموصلی: صاحب کتابی که اختصاص به این حدیث دارد
4- أبو القاسم الحاکم ابن الحذّاء الحسکانی النیسابوری الحنفی: صاحب رساله ای با عنوان « مسأله فی تصحیح ردّ الشمس و ترغیم‏ النواصب الشُّمْس »،
5- أبو عبد اللَّه الجعل الحسین بن علیّ البصری ثمّ البغدادی (م 399)، صاحب کتاب «جواز ردّ الشمس»،
6- خطیب خوارزم أبو المؤیّد موفّق بن أحمد (م 568) صاحب کتاب « ردّ الشمس لأمیر المؤمنین »
7- أبو علیّ الشریف محمد بن أسعد بن علیّ بن المعمر الحسنی (م 588). صاحب جزوه ای در جمع طرق حدیث ردّ الشمس ( لسان المیزان ج 5 ص 85 )
8- الحافظ جلال الدین السیوطی (م 911) صاحب رساله ای راجع به حدیث که آن را « کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس » نامیده است .
9- أبو عبد اللَّه محمد بن یوسف الدمشقی الصالحی (م 942) او شاگرد سیوطی است و صاحب جزوه « مزیل اللبس عن حدیث ردّ الشمس » که آن را « برهان الدین الکورانی المدنی » در کتاب خود « الأمم لإیقاظ الهمم » (ص 63) ذکر کرده است (44).
همچنین در زمانهای متأخر علامه محمودی در کتاب « کشف الرمس عن حدیث رد الشمس » و علامه سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب « رد الشمس لعلی علیه السلام » به این مسئله پرداخته اند .
ز- منابع روایی شیعه و حدیث ردّ الشمس ؛
یکی از عواملی که می تواند موجب اعتبار یک حدیث گردد وجود آن در کتب روایی معتبر می باشد و هنگامی که این حدیث در چندین کتاب معتبر نقل گردیده باشد خود حاکی ازموثوق الصدور بودن آن روایت می باشد . حدیث رد الشمس در منابع شیعی در کتب زیر بیان گردیده است :
1- الکافی (شیخ کلینی رحمه الله )ج 4 ص 561 ح 6 ابواب الزیارات ، باب اتیان المشاهد و قبور الشهداﺀ
2- من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق رحمه الله) ج 1 ص 203 ح 609 و 610 و 611 باب فرض الصلاه .
3- الارشاد ( شیخ مفید رحمه الله ) ج 1 ص 345 و 346 ، ج 2 ص 385
4- ارشاد القلوب (حسن بن ابى الحسن دیلمى ) ج 2 ص 227 جزﺀ الثانی فی فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و غزواته علیه السلام
5- اعلام الوری (امین الاسلام فضل بن حسن طبرسى ) ص 178 باب الثالث فی ذکر طرف من آیات الله سبحانه الظاهره على أمیر المؤمنین علیه السلام و …
6- تأویل الآیات الظاهره (سید شرف‏الدین حسینى استرآبادى ) ص 632 سوره الحدید و ما فیها من الآیات فی الائمه الهداه
7- خصائص الائمه علیهم السلام ( سید رضی رحمه الله ) ص 56 خبر رد الشمس و ان کان من الاخبار المشهوره
8- روضه الواعظین (محمد بن حسن فتال نیشابورى ) ج 1 ص 129 مجلس فی ذکر فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه ج 2 ص 264 مجلس فی ذکر إمامه صاحب الزمان و مناقبه عجل الله تعالی فرجه
9- الفضائل (شاذان بن جبرئیل قمى ) ص 68 خبر رد الشمس لأمیر المؤمنین علیه السلام و هو مشهور عند جمیع الرواه
10- البرهان ( سید هاشم بحرانی ) ج 5 ص 216 و 280
11- قصص الأنبیاﺀ ( قطب الدین راوندی ) ص 290
12- کشف الغمه (على بن عیسى إربلى ) ج 2 ص 466 باب ذکر علامات قیام القائم عجل الله تعالی فرجه و …
13- کشف الیقین ( علامه حلی رحمه الله ) ص 111 و 112 فصل 3 باب 1 مطلب 1 مبحث 7 فی الورع و الدین و استجابه الدعاﺀ
14- نهج الحق (علامه حلی رحمه الله ) ص 223 حدیث کسر الأصنام و رد الشمس و غیره
15- المناقب( محمد ابن شهرآشوب مازندرانى )ج 2 ص 318 فصل فی طاعه الجمادات له علیه السلام
16- وسائل الشیعه (شیخ حرّ عاملی رحمه الله ) ج 5 ص 180 باب حکم الصلاه فی ارض بابل و … ج 14 ص 355 باب استحباب اتیان المشاهد کلها بالمدینه و …
17- بحارالانوار (علامه مجلسی رحمه الله ) ج 41ص 166- 184 باب رد الشمس له و تکلم الشمس معه علیه السلام ، ج 42 ص 37 باب جوامع معجزاته صلوات الله علیه ،ج 52 ص 339 باب سیره و اخلاقه و عدد اصحابه ، ج 55 ص 91 باب السموات و کیفیاتها و عددها و ص 166 باب الشمس و القمر و احوالهما و … ج 97 ص 216 باب زیاره ابراهیم بن رسول الله صلی الله علیه و آله و فاطمه بنت اسد و حمزه و …
18- مرآه العقول (علامه مجلسی رحمه الله )ج 18 ص 276 و 277
19- جامع احادیث الشیعه (آیت الله بروجردی رحمه الله ) ج 2 ص 273

ح- منابع اهل سنت و حدیث ردّ الشمس ؛
از جمله اشکالاتی که برای حدیث رد الشمس مطرح گردیده است و کسانی مانند ابن حزم راجع به آن سخن را از حد گذرانده اند تا جایی که قائلین به آن را با تعبیر « اقل الروافض غلوا » بیان کرده است ، این است که این حدیث اختصاص به شیعه دارد و کسی غیر از آنها بر این حدیث اعتماد نکرده است .
لذا در این فصل کتب اهل سنت که به این حدیث اعتماد کرده اند و آن را نقل نموده اند را بیان می کنیم.
مرحوم فیروزآبادی این حدیث را از منابع زیر نقل فرموده اند :
1- تفسیر کبیر(45) ؛ ذیل سوره مبارکه کوثر
2- قصص الانبیاﺀ(46) ؛ ص 340
3- کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال(47) ؛ ج 6 ، ص 277
4- الریاض النضره فی مناقب العشره(48) ؛ ج 2 ، ص 179 و 180
5- مجمع الزوائد و منبع الفوائد(49) ؛ ج 8 ص 297
6- الصواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع و الزندقه (50) (51) .
مرحوم سید محمد هادی حسینی میلانی این حدیث را از منابع زیر نقل می کنند :
1- مناقب خوارزمی فصل 19 ص 217
2- مشکل الآثار (ابو جعفر طحاوی ) ج 2 ص 9 ، 11 و 12
3- ترجمه الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق (ابن عساکر ) ج 2 ص 292 رقم 808
4- اسنی المطالب ( الوصابی ) باب 11 ص 69 رقم 11 ، 12 و 13
5- الخصائص الکبری ( سیوطی ) ج 2 ص 324 و 325
6- کفایه الطالب ( کنجی شافعی ) ص 383 (52) .
همچنین در کتابهای زیر این روایت مطرح گردیده است :
1- اعلام النبوه (ماوردی) ص 142
2- الذریه الطاهره (دولابی ) ص 191 ح 157
3- فتح الباری شرح صیح بخاری (ابن حجر عسقلانی ) ج 6 ص 222
4- معجم الکبیر (طبرانی) ج 24 ص 144
5- الشفاﺀ بتعریف حقوق المصطفی ص 280
6- اللآلی المصنوعه (سیوطی) ج 1 ص 308-312
7- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری (عینی) ج 22 ص 261 رقم 4213
8- مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام (ابن غزالی) ص 126
ط- کسانی که روایت را صحیح دانسته اند ؛
برای حدیث تقسیم بندی های مختلفی شده است و از جمله آن تقسیم حدیث از لحاظ مقدار اعتبار آن می باشد که به چهار قسم یعنی صحیح ، حسن ، موثق و ضعیف تقسیم می گردد و در اینجا لازم است به معنای آن در نزد شیعه و سنی بپردازیم ؛
صحیح در نزد شیعه حدیثی است که « ما اتصل روایته الی المعصوم بعدل امامی »(53) ( حدیثی که روایت آن بواسطه راوی عادل و امامی به معصوم علیه السلام می رسد). ولی در نزد عامه به حدیثی صحیح می گویند که : « سند آن توسط راویان عادل و ضابط متصل بوده و فاقد شذوذ و علّت باشد » (54).
همچنین حسن در نزد شیعه عبارت است از حدیثی که : « ما رواه الممدوح من غیر نص علی عدالته » (55) (روایتی که شخص مدح شده ای که نصی بر وثاقت او نمی باشد آن را نقل کرده است ) . ولی در نزد عامه به حدیثی حسن می گویند که : « مسند باشد و راویان آن نزدیک به درجه وثاقت باشند یا حدیث مرسلی است که مرسل آن ثقه باشد ولی در هر حال باید خالی از شذوذ و علت باشد » (56) .
ابن حجر عسقلانی از علمای عامّه می گوید : « … حدیث ردّها صحّحه الطحاوی و القاضی فی الشفاﺀ و حسّنه شیخ الاسلام ابوزرعه و تبعه غیره (57). ( حدیث بازگشت خورشید را طحاوی و قاضی در شفاﺀ صحیح دانسته اند و شیخ الاسلام ابو زرعه آن را حسن دانسته است و دیگران از او تبعیت کرده اند ) .
جلال الدین سیوطی از علمای عامه می گوید : از چیزهایی که شهادت بر صحت این روایت می دهد گفتار امام شافعی و غیر اوست که ؛ « ما اوتی نبی معجزه الا اوتی نبینا نظیرها أو ابلغ منها »(به هیچ پیامبری معجزه ای داده نشد مگر اینکه به پیامبر ما نظیر آن یا بهتر از آن داده شده است) ، و خورشید حبس گردید برای یوشع در شبهایی که کشت در آن ستمکاران را پس چاره ای نیست که برای پیامبر ما نیز چنین ماجرایی اتفاق افتاده باشد (58).
سید حمیری رحمه الله که جناب ابن داود با تعبیر « الشاعر المعظم » از ایشان یاد می کند (59) و جناب ابن شهر آشوب ایشان را جزﺀ اصحاب امام صادق علیه السلام می دانند(60) ، واقعه ردّ الشمس را به نظم در آورده اند ( موسوم به قصیده بائیه ) و این مطلب نشان می دهد که این موضوع مورد توجه یاران اهل البیت علیهم السلام و مورد قبول ایشان بوده است (61). ابیاتی از این شعر را در اینجا ذکر می شود ؛
ردّت علیه الشمس لمّا فاته
وقت الصلاه و قد دنت للمغرب
حتی تبلّج نورها فی وقتها
للعصر ثم هوت هویّ الکوکب
و علیه قد ردّت ببابل مره
اخری و ما ردّت لخلق مغرب (62).
( برگشت خورشید برای او هنگامی که وقت نمازش فوت گردیده بود و خورشید نزدیک به غروب کردن بود . تا جایی که نور آن درخشید در هنگام درخشیدنش وقت نماز عصر و بعد از آن غروب کرد مانند فرو رفتن ستارگان . و برای ایشان خورشید بار دیگر در بابل برگشت و برای هیچ کس دیگری برنگشت ) .
صاحب بن عباد این ماجرا را در شعری آورده است ؛
اول الناس صلاه
جعل التقوی حلاها
ردت الشمس علیه
بعد ما غاب سناها » (63).
طحاوی بعد از جواب از تعارض روایت با روایت حضرت یوشع علی نبینا و آله و علیه السلام ( ذیل حدیث 901 کتاب خود ) می گوید : « قال ابو جعفر : و کل هذه الاحادیث من علامات النبوه ، و قد حکی لی علی بن عبدالرحمن بن مغیره عن احمد بن صالح انه کان یقول : لا ینبغی لمن کان سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث اسماﺀ الذی رواه لنا عنه ؛ لانه من اجل علامات النبوه » (64).
جلال الدین سیوطی نیز به نقل کلام طحاوی می پردازد و می گوید : « قال الطحاوی و هذان الحدیثان ثابتان و رواتهما ثقات و حکی الطحاوی ان احمد بن صالح کان یقول لا ینبغی لمن سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث اسماﺀ لانه من علامات النبوه » (65).
همچنین می گوید : « و مما یشهد بصحه ذلک قول الامام الشافعی رضی الله عنه و غیره ما اوتی نبی معجزه الا اوتی نبینا نظیرها او ابلغ منها و قد صح ان الشمس حبست علی یوشع لیالی قاتل الجبارین فلا بد ان یکون لنبینا نظیر ذلک فکانت هذه القصه نظیر تلک و الله اعلم »(66) .
ابن حجر عسقلانی می گوید : « و هذا ابلغ فی المعجزه و قد اخطأ ابن جوزی بایراده له فی الموضوعات و کذا ابن تیمیه فی کتاب الرد علی الروافض فی زعم وضعه و الله اعلم » (67).
علامه قاضی ابوالفضل عیاض نیز به نقل کلام طحاوی می پردازد و می گوید : « قال و هذان الحدیثان ثابتان و رواتهما ثقات و حکی الطحاوی ان احمد بن صالح کان یقول لا ینبغی لمن سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث اسماﺀ لانه من علامات النبوه » (68).
بدر الدین عینی نیز بدون هیچ گونه ایرادی به نقل مطلب طحاوی می پردازد ؛ « … و قال و هو حدیث متصل و رواته ثقات و اعلال ابن جوزی هذا الحدیث لا یلتفت الیه … » (69).
جلال الدین سیوطی می گوید : « حدیث ان الشمس ردت علی علی بن ابی طالب ؛ قال احمد لا اصل له . قلت : اخرجه ابن منده و ابن شاهین من حدیث اسماﺀ بنت عمیس ، و ابن مردویه من حدیث ابی هریره ، و اسنادهما حسن ، و ممن صحهه الطحاوی و القاضی عیاض . و قد ادعه ابن جوزی انه موضوع فأخطأ کما بینه فی مختصر الموضوعات و فی التعقیبات انتهی »(70) .
کنجی شافعی می گوید منکران این حدیث از دو راه می توانند آنرا انکار کنند : « اما ان ینکره من حیث الامکان ، او من حیث صحه النقل » . ( 1- امکان 2- سند ) و بعد به بررسی هر دو مورد می پردازد و هر دو اشکال را رد می کند (71).
سبط ابن جوزی نیز بعد از نقل حدیث و اشکالات جد خود ، به جواب آن اشکالها می پردازد و بعد از اشکال سندی ابن جوزی می گوید : « … الجواب عنه ظاهر ، لانا ما رویناه الا عن العدول الثقات الذین لا مغمز فیهم … » (72).
مرحوم محمد حسن مظفر موارد زیر را نیز به عنوان کتبی از عامه که در آن از این حدیث به عنوان حسن تعبیر کرده اند ، نام برده است ؛
1- شرح المواهب اللدنیّه ( زرقانی ) ← 6/486-487
2- شرح الشفاﺀ(علامه شهاب الدین احمد بن محمد الخفاجی_یا_ملا علی القاری )←1/486 و 592 (73).
ی- کسانی که قائل به وضع حدیث گردیده اند ؛
از میان عامه چهار تن می باشند که اصرار بر موضوعه بودن حدیث رد الشمس دارند و علامه امینی رحمه الله از آنها به عنوان « ابناﺀ الاربعه حمله روح الامویه »(74) یاد می کند . و در قسمت بررسی اشکالات مطرح شده بر حدیث (فصل یازدهم) ، به بیان آنها و پاسخ آن می پردازیم . (در میان شیعه به موردی که قائل به جعلی بودن این حدیث شده باشند بر نخوردیم ) .
1- « ابن جوزی در کتاب الموضوعات »(75)
2- « ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه النبویه »(76)
3- « ابن حزم در کتاب الفصل فی الملل و الأهواﺀ و النحل »(77)
4- «ابن کثیر»(78)
برای درک میزان اعتمادی که می توان به این اشخاص برای انکارشان داشت ، و شناخت بهتر این اشخاص به گوشه ای از زندگینامه آنها اشاره می کنیم ؛

الف- ابن جوزی ؛
ابن اثیر راجع به او می گوید : « … و قد سقت کراسا من اخباره فی تاریخ الاسلام و قد نالته محنه فی اواخر عمره ؛ وشوا الی الخلیفه عنه بامر اختلف فی حقیقته فجاﺀه من شتمه و اهانه و ختم علی داره و شتت عیاله ثم اخذ فی سفینته الی واسط فحبس بها فی بیت و بقی یغسل ثوبه و یطبخ و دام علی ذلک خمس سنین و ما دخل فیها حماما … و کان کثیر الغلط فیما یصنفه فانه کان یفرغ من الکتاب و لا یعتبره … » (79).
(… و جزئی از اخبارش راجع به تاریخ اسلام بی ارزش شد و در اواخر عمرش دچار محنت و سختی گردید ؛ از او در نزد خلیفه به خاطر چیزی که در حقیقت آن اختلاف پیدا کرده بودند بدگویی کردند ، پس رسید به او از فحش و اهانت و بر خانه او مهر زدند و همسر او از او جدا شد سپس او را با کشتی به واسط فرستادند و در آنجا او را در خانه ای حبس کردند و در آنجا لباسش را می شست و و غذا درست می کرد ، به مدت پنج سال ، و در این مدت به حمام نرفت … او در آنچه می نوشت بسیار اشتباه می کرد ، پس از نوشتن کتابی فارغ می گشت و آن را معتبر نمی دانست … ) .

ب- ابن تیمیه ؛
ذهبی راجع به او می گوید : « … حدث بدمشق و مصر و الثغر ، و قد امتحن و اذی مرات و حبس بقلعه مصر و القاهره و الاسکندریه و بقلعه دمشق مرتین و بها توفی … و دفن الی جنب اخیه الامام شرف الدین عبدالله بمقابر الصوفیه … » (80).
(در دمشق ، مصر و ثغر حدیث گفت و به دفعات امتحان پس داد و اذیت شد و در قلعه ای در مصر، قاهره و اسکندریه زندانی گردید و همچنین دو مرتبه در قلعه ای در دمشق و در همانجا وفات یافت … و در کنار برادرش امام شرف الدین عبدالله در مقابر صوفیه دفن گردید …) .

ج- ابن حزم ؛
ابن خلکان راجع به او می گوید : « … وکان کثیر الوقوع فی العلماﺀ المتقدمین ، لا یکاد یسلم احد من لسانه ، فنفرت عنه القلوب و استهدف لفقهاﺀ وقته ، فتمالأوا علی بغضه و ردوا قوله و اجمعوا علی تضلیله و شنعوا علیه و حذروا سلاطینهم من فتنته و نهوا عوامهم عن الدنو الیه و الاخذ منه ، فأقتصه الملوک و شردته عن بلاده حتی انتهی الی بادیه لبله فتوفی بها … » (81).
(او بسیار با علمای متقدم در می افتاد و هیچ کس از زبان او سالم نمانده بود ، پس قلوب از او نفرت پیدا کرد . و فقهای وقتش را آماجگاه قرار داده بود پس به بغض وی تمایل پیدا کردند و گفته اش را رد کردند وبر ضایع کردنش اجماع کردند و بدش را گفتند و سلاطین خود را از او ترساندند و عوام خود را از نزدیک شدن به او و گرفتن مطلبی از او نهی کردند ، پس پادشاهان در پیش بودند و او را از شهرش بیرون کردند تا اینکه به بیابان لبله رسید و در همانجا مرد … ) .
ذهبی راجع به او می گوید : « … و قد امتحن لتطویل لسانه فی العلماﺀ ، و شرد عن وطنه ، فنزل بقریه له و جرت له الامور ، و قام علیه جماعه من المالکیه ، و جرت بینه و بین ابی الولید الباجی مناظرات ، و نفروا منه ملوک الناحیه ، فأقتصه الدوله و احرقت مجلدات من کتبه و تحول الی بادیه لبله فی قریه » (82).
(… و او به خاطر زبان درازش بسیار محنت و سختی کشید و از وطن خود طرد گردید ، پس به روستایش رفت و قضیه تکرار گردید و جماعتی از مالکان بر علیه او قیام کردند ، و بین او و ابی الولید باجی مناظره هایی انجام گرفت ، و مالکان آن ناحیه از او نفرت پیدا کردند ، پس دولت در جستجوی او بود و مقداری از کتابهای او را سوزاندند و او به بیابان لبله در روستایی رفت ) .

د- ابن کثیر ؛
ابن قاضی شهبه راجع به او می گوید : « … و اقبل علی علم الحدیث و اخذ الکثیر من ابن تیمیه … و قال غیر الشیخ کانت له خصوصیه بابن تیمیه و مناضله عنه و اتباع له فی کثیر من آرائه و کان یفتی برأیه فی مسأله الطلاق و امتحن بسبب ذلک و اوذی … » (83). « و دفن بمقبره الصوفیه عند ابن تیمیه »(84) .
( او رو به سوی علم حدیث آورد و مطالب زیادی را از ابن تیمیه گرفت و همگی گفته اند برای او خصوصیاتی با ابن تیمیه بوده است و او را حمایت می کرده است و در مقدار زیادی از آرایش از او تبعیت می کرده است و در مسأله طلاق به رأی او فتوا می داده است و به خاطر آن دچار محنت ، سختی و اذیت گردید … و در مقبره صوفیه نزد شیخ خود ابن تیمیه دفن گردید ) .
شوکانی راجع به او می گوید : « … و من جمله مشایخه شیخ الاسلام تقی الدین ابن تیمیه و لازمه و احبه حبا عظیما کما ذکر معنی هذا ابن حجر فی الدرر … »(85) .
( … از جمله مشایخ او ابن تیمیه می باشد که ملازم او بود و او را بسیار دوست می داشت ، همانگونه که این حرف را ابن حجر در «درر» زده است ) .
آنچه در میان این چهار تن به وضوح دیده می شود حبس ، تبعید ، موضع گیری علمای اهل سنت در مقابل ایشان و دفن شدن در مقبره صوفیان و … می باشد که برای هر انسان منصفی قبول آرای ایشان را با مشکل و یا حد اقل با حساسیت دچار می کند .

پی نوشت ها :

1- اعجاز در لغت معانی گوناگونی دارد مانند : از دست دادن چیزی ، احساس ناتوانی در دیگری ، ناتوان ساختن طرف مقابل ، مرادف لقظ «تعجیز» و در اصطلاح دانشمندان علم کلام این است : کسی که مقامی از جانب خدا و منصبی از مناصب الهی را ادعا می نماید ، عملی را به عنوان گواه بر صدق گفتار خود ، انجام می دهد که از حدود قوانین طبیعی بیرون بوده و دیگران از آوردن مانند آن ، عاجز و ناتوان باشند . ( مرزهای اعجاز ؛ آیت الله خوئی ؛ ترجمه آیت الله سبحانی ؛ ص 27)
2- امالی صدوق 657
3- الکافی 1/145
4- بحارالانوار 26/5( با کمی تفاوت احتجاج 2/438)
5- معجم الوسیط 337
6- مفردات الفاظ القرآن 348
7- لسان العرب 3/172
8- مصباح المنیر 2/224
9- معجم الوسیط 494
10- مفردات الفاظ القرآن 464
11- المناقب 2/316 _ بحارالانوار 41/173/10
12 – و هو کل حدیث اختلف فی متنه او سنده فروی مره علی وجه و اخری علی وجه آخر مخالف له سواء وقع الاختلاف من راو واحد ام من رواه متعددین ام من المؤلفین ام من ناسخی الکتب بحیث یشتبه الواقع ؛ یعنی هر حدیثی که اختلاف شده است در متن یا سندش به نحوی که یک مرتبه بر وجهی و بار دیگر بر وجهی دیگر مخالف با مرتبه اول نقل گردیده است حال فرقی نمی کند این اختلاف از راوی واحدی باشد یا از راویان متعدد یا از مؤلفین یا از ناسخان کتابها، به گونه ای که واقع مشتبه گردد (اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایه ؛ شیخ جعفر سبحانی ص 117) البته باید توجه داشت که مضطرب بودن روایت منجر به ضعف آن نمی گردد . آیت الله سبحانی راجع به این مطلب می فرمایند : «و العجب ان السید احمد بن طاووس مؤلف «البشری» سمّاه تدلیسا و هو لیس منه قطعا . و من المضطرب قسم یذکره علماء الدرایه ، و هو ان تکون الروایه غیر منسجمه من حیث التعبیر عن المرام ، بمعنی انه قدّم ما حقه التاخیر و اخّر ما حقّه التقدیم ، و لعلّ هذا یرجع الی عدم ضابطیه الراوی ؛ یعنی تعجب از سید احمد بن طاووس مؤلف کتاب می باشد که این مورد را تدلیس نامیده است ولی قطعا جزء آن نمی باشد. و از مضطرب قسمی است که علمای درایه آن را ذکر کرده اند به این نحو که روایت از لحاظ تعبییرغیر منسجم باشد به معنای اینکه آنچه باید متأخر ذکر می گردید متقدم و آنچه باید متقدم ذکر می گردید کتأخر ذکد گرددف و شاید این مطاب به عدم ضابطیت راوی برگردد. (اصول الحدیث ص 118)
13- بحارالانوار 41/166-184
14- در کتاب علل الشرایع «یجب» آمده است و ممکن است نسخه ای که جناب علامه رحمه الله به آن اعتماد کرده اند متفاوت بوده است .
15- بحارالانوار 41/166/1
16- بحارالانوار ج 41 باب 109 احادیث 2 ، 4 ، 6 ، 8 ، 9 ، 11 ، 19 ، 22
17-همان ، احادیث 15 ، 18 ، 22
18- الطرائف 1/84 _ بحارالانوار 41/184-
19- الارشاد 1/345 _ بحارالانوار41/171
20 – احزاب 6 _ انفال 75؛ خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی می باشند (ترجمه آیت الله مکارم)
21- تفسیر عیاشی 2/70_ بحارالانوار 41/172
22- بحارالانوار 41/169/4
23- بحارالانوار ج 41 باب 109 احادیث 3(به نقل از علل الشرایع ) و 14 (به نقل از بصائرالدرجات )
24- همان ، حدیث 13 (به نقل از بصائرالدرجات )
25- همان ، حدیث 20 (به نقل از امالی طوسی )
26- همان ، حدیث 21 (به نقل از کتاب الصفین ؛ نصر بن مزاحم )
27- همان ، حدیث 3 (به نقل از علل الشرایع )
28- همان ، احادیث 13 (به نقل از بصائرالدرجات ) ، 14 (به نقل از بصائرالدرجات ) ، 20(به نقل از امالی طوسی ) ، 21 (الصفین )
29- همان ، حدیث 20 (به نقل از امالی طوسی )
30- همان ، حدیث 21 (به نقل از کتاب الصفین ؛ نصر بن مزاحم )
31- همان ، حدیث 8 (به نقل از ارشاد شیخ مفید رحمه الله )
32- الذریعه الی تصانیف الشیعه 1/95
33- همان 5/ 244
34- همان 10/ 175
35- همان 10/175
36- همان 15/ 163
37- همان 21/ 216
38- همان 3/ 173
39- رجال ابن داوود 30
40- رجال نجاشی 85
41- همان 428
42- فهرست طوسی 33
43- المناقب 2/316
44- الغدیر 3/185 و 186
45- مؤلف : محمد بن عمر البکری الطبرستانی الشافعی المعروف ڊ«الفخر الرازی » (544-600)
46- مؤلف : ابی اسحاق احمد بن محمد ثعلبی (427)
47- مؤلف : علاﺀ الدین علی بن حسام الدین المتقی الهندی (855-975)
48- مؤلف : محب الدین ابی العباس احمد بن عبدالله الطبری الملکی الشافعی (615-694)
49- مؤلف : نورالدین ابی الحسن علی بن ابی بکر هیثمی المصری الشافعی (735-807)
50- مؤلف : ابی العباس شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیثمی الملکی الشافعی (899-973)
51- فضائل الخمسه من الصحاح السته ج 2 ص 122-119
52- قادتنا کیف نعرفهم 1/ 320- 328
53- اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایه ص 48
54- حدیث شناسی ؛ علی نصیری 2/ 42 (به نقل از نخبه الفکر 12 ، فتح المغیث 1/18 ، تدریب الراوی 1/43)
55- اصول الحدیث 48
56- درایه الحدیث ؛ مدیر شانه چی ص 72
57- الصّواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع و الزندقه 2/376
58- اللئالی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه 1/312
59- رجال‏ابن‏داود ص 59
60- الموسوعه الرجالیه 83
61- جالب توجه اینکه جناب سید مرتضی این شعر را شرح کرده اند که نشان از اعتقاد ایشان به صحت آن دارد . (بحارالانوار41/185)
62- دیوان سید حمیری 29
63- کفایه الطالب 244 _ تذکره الخواص 342 _ المناقب 2/321
64- مشکل الآثار 3/63 ذیل حدیث 902
65- اللآلی المصنوعه 1/309
66- همان 312
67- فتح الباری 6/222
68- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی 284
69- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری 22/262/4213
70- الدرر المنتثره فی الاحادیث المشتهره 23
71- کفایه الطالب 237-244
72- تذکره الخواص 1/338
73- دلائل الصدق لنهج الحق 6/215/پاورقی
74- الغدیر 3/184
75- الموضوعات 1/356 ذیل حدیث یازدهم
76- منهاج السنه النبویه 8/113
77- الفصل 4/139
78- البدایه و النهایه 6/90 و 92
79- الکامل فی التاریخ 4/ 94 و 95 رقم 1098
80- تذکره الحفاظ 4/192/1175
81- وفیات الاعیان 3/327/448
82- سیر اعلام النبلاء 18/198/99
83- طبقات الشافعیه 3/85/638
84- همان 86 _ معجم المؤلفین 2/284
85- البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع ص 143 رقم 95

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید