سپیده سخن
گنجینههاى گرانقدر تمدن و فرهنگ یک کشور در آثار باستانى، نوشتار علمى و پدیدههاى کهن آن به چشم مىخورد. و اندیشمندان فرهنگى جامعه از جمله یادگاران ماندگار یک مرز و بوم و یا آیین به شمار مىروند که گاه ارزش یکى از آنان، برتر از تمامى آثار و بناهاى تاریخى محسوب مىشود. فرهنگنامهها، دایره المعارفها، و یا کتابهاى مقدس و آسمانى مردم، آینهاى شفاف در معرفى چنین الگوهاى شایسته به دیگران بوده و بیانگر ویژگیهاى روحى، ارزشهاى معنوى و یا حماسههاى کم نظیر و گاه بىنظیر هستند.
با نگاهى هرچند اندک به آثار طلایى اقوام گوناگون، چهرههاى چشمگیرى را مىیابیم که در صحنههاى پر فراز و نشیب علمى، الگویى معرفت آفرین به شمار مىرفتهاند و یا در عرصههاى مبارزه و حماسه، نمونهاى درس آموز بودهاند، و یا در میدان جهاد با نفس و معبرهاى دشوار اخلاقى، معلمى پارسا محسوب شده، به گونهاى که در زهد و بىمیلى به زینتهاى فریباى زندگى، شهره شهرهاى بسیارى بودهاند. و یا بر کرسى سخنورى، خطیبى فن آور و شهیر دانسته شدهاند.
اما در این میان، کمتر کسى را مىیابیم که در صراط زندگى، الگویى بىهمتا، در عرصه دانایى و بینش، استادى یگانه، بر توسن سخن، شهسوارى خوش کلام، در سنگلاخهاى مبارزه و جهاد، پیشوایانى اسطوره گونه و فرماندهى تمام عیار، در رهیابى به قلههاى ترس و معنویت و دستیابى به بلنداى رهایى از بندها و اسارتهاى هواها و هوسها، پیشگامى پیراسته و رهبرى وارسته، در محیط خانواده شوهرى سختکوش و پدرى دلسوز و در سجاده عبادت، عابدى تسلیم و انسانى سلیم محسوب شود، که گویى در کتاب شخصیت او، هزار صحیفه دلربا دیده مىشود که هیچیک با دیگرى یکسان نبوده و قابل جمع – از نظر ظاهرى – و یا برترى نباشد.
بىگمان عظمتبیکران چنین انسانى، توان رهیابى به ژرفاى وجود او را، از همه مىرباید و سخنان افراد معمولى و عادى را بیهوده و کمارزش مىنمایاند از اینرو شیفتگان شخصیت او باید وى را در آینه کلام پروردگارى یابند که خود پرورانده اوست، یا در صحیفهاى جویند که انسانهاى همسان او نگاشتهاند و یا بر ساحل باور و در کنار اندیشههاى شیرین چنین شخصى از شخصیتخدا گونه او، قطرههایى در کام عطشناک خود ریزند تا نمى از اقیانوس ارزشها و ویژگیهاى وى نصیب خود سازند.
قرآن را که مىگشاییم، دهها و حتى صدها آیه روشنگر و الگو بخش مىیابیم که نشان از رادمردى جاودانه دارد، والا گوهرى که افزون بر مقام عصمت که ارزش بس گرانبهاست فضایل کیمیا گون او در آینه آیات به خوبى بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات وى مىگذرد، گویى او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگیهاى وى، به مثال آفتاب عالمتاب، تمامى افراد را از ظلمتهاى زندگانى رهایى مىبخشد.
امام على(علیه السلام) انسانى هزار بعدى که صدها سال است، نظم و نثر، تفسیر و فقه، کلام و حقوق، ریاضیات و ادبیات و … همه و همه از ریزش عظمت او روزى خوارند.
امام على بن ابیطالب(علیهما السلام) است که تنها خداى او یاراى بیان صفات او را دارد و یا رسول حق که سفیر خداوندى است توان یادآورى ویژگیهاى وزیر و پسر عم خود را داراست.
اینک که در ماه رمضان نسیم روحبخش سخنان خداوندى، رواق وجودمان را با عطرخود، معنویتى دیگر مىبخشد، برخى از آیات قرآن کریم را درباره امیرمؤمنان على(علیه السلام) با نگاه دل مىبینیم و سیماى على را در آینه قرآن نظاره مىکنیم.
(1)
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (1)
بعضى از مردم [با ایمان و فداکار همچون على(علیه السلام) در لیله المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)] جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبتبه بندگان مهربان است.
تفسیر آیه در کلام اهل سنت
مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبى مىگوید: هنگامى که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم به هجرت از مکه به مدینه گرفت، براى تحویل امانتهاى مردم و پرداخت پولهاى آنان، على(علیه السلام) را بجاى خود قرار داد و شب هنگام که به سوى «غار ثور» حرکت نمود و مشرکان اطراف خانه او را محاصره کرده بودند، دستور داد على(علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد خضرمى) که مخصوص خود پیامبر بود، روى خویش بکشد.
در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانىتر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را برخود ترجیح دهد. هیچیک حاضر نشدند. به آنان وحى کرد اکنون، على(علیه السلام) در بستر پیامبر خوابیده است و آماده فداى جان خویش است. به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید.
هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پائین پاى على نشسته بودند، جبرئیل مىگفت:«بهبه! آفرین بر تو اى على! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار مىکند».
ناگاه آیه «و من الناس …» نازل شد و در آن صفات على(علیه السلام) بیانگردید. (2)
ابنابى الحدید معتزلى از اهل سنت که درباره تفسیر این آیه بر این باورست، حماسه على(علیه السلام) در لیله المبیت – شب خوابیدن به جاى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)- مورد تایید همگان است و غیر از کسانى که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز، آن را انکار نمىکنند. (3)
(2)
«و اذان من الله و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبر ان الله برى من المشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزى الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم.» (4)
و این اعلامى است از ناحیه خدا و پیامبرش به «عموم» مردم در روز حج اکبر«روز عید قربان» که خداوند و پیامبر او از مشرکان بیزارند، با این حال اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچى نمایید، بدانید شما نمىتوانید خدا را ناتوان سازید «و از قلمرو و قدرتش خارج شوید» و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده.
تفسیر آیه در کلام اهل سنت
احمد حنبل – پیشواى معروف اهل سنت – از ابن عباس نقل مىکند که پیامبر فلان شخص(خلیفه نخست) را فرستاد و سوره توبه را به او داد – تا به مردم هنگام حج ابلاغ کند – سپس على(علیه السلام) را به دنبال او فرستاد و آن را از وى گرفت و فرمود: ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسى باید باشد که او از من است و من ازاویم. (5)
(3)
«ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون و اذا مروا بهم یتغامزون» (5)
بدکاران «در دنیا» پیوسته به مؤمنان مىخندیدند و هنگامى که از کنار آنها مىگذشتند، آنان را با اشارات مورد سخریه و استهزا قرار مىدادند.
تفسیر آیه در کلام سنت
پارهاى از مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه، چنین نوشتهاند که:
روزى على(علیه السلام) و جمعى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار مکه گذشتند، آنها به حضرت و مؤمنان خندیدند و آنها را استهزا نمودند، این آیات نازل شد و سرنوشت مسخره کنندگان را در قیامت روشن ساخت. (7)
(4)
«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین» (8)
هرگاه بعد از علم و دانش که «درباره مسیح» به تو رسیده «باز» کسانى بر تو به ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت مىکنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مىکنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مىکنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مىکنیم و لعنتخدا را بر دروغگویان قرار مىدهیم.
مباهله به معناى رها کردن و قید و بند را از چیزى برداشتن یعنى بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت کار او را به دستخدا سپردن.
تفسیر آیه در کلام اهل سنت
انبوه بىشمارى از مفسران اهل سنت « ابناءنا» در آیه را اشاره به حسن و حسین(علیه السلام) نساءنا را فاطمه و انفسنا را اشاره به على(علیه السلام) دانستهاند. که نشان از چشمگیرى مقام على(علیه السلام) در عرصه نفرین نمودن دشمنان و آشکار شدن حق و در کنار رسول خدا و حتى همانند جان او گردیدن، بیان شده است. (9)
(5)
«سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع من الله ذى المعارج» (10)
تقاضاکنندهاى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند. از سوى خداوند ذى المعارج – صاحب فرشتگانى که بر آسمانها صعود مىکننده – است.
تفسیر آیه در کلام اهل سنت
علامه امینى نام سى نفر از عالمان اهل سنت را بیان مىکند که همگى علت نزول این سه آیه را درخواست عذاب از سوى منکر انتصاب و ولایت على(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در صورت حقانیت امامت آن حضرت – دانستهاند. داستان از این قرار بود که:
چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام على(علیه السلام) را در روز غدیر خم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمودند: هر که من مولا و ولى او هستم، على مولا و ولى اوست، چیزى نگذشت که این سخن در تمامى شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهرى خدمت پیامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادى، شهادت به یگانگى خدا و رسالتخود از سوى او دادى، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى، ما همه اینها را پذیرفتیم، اما با اینها راضى نشدى تا اینکه این جوان – اشاره به على(علیه السلام) – را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى:
من کنت مولاه فعلى مولاه
آیا این سخن از ناحیه خودت استیا از سوى خدا؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قسم به خدایى که معبودى جز او نیست، این از ناحیه خدا است.
نعمان روى برگرداند و در حالى که مىگفت: خداوندا! گر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!
اینجا بود که ناگهان سنگى بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. ناگاه آیه «سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع» نازل شد.
(6)
«اهدنا الصراط المستقیم» (12)
ما را به راه راست هدایت فرما.
تفسیر آیه در کلام صاحب نظران
علامه طباطبایى در المیزان از «فقیه» و «تفسیر عیاشى» نقل نموده که «صراط مستقیم» در این آیه: امیرمؤمنان، على(علیه السلام) است. (13)
در سخن دیگرى از امام صادق(علیه السلام)، صراط مستقیم، راه به سوى معرفتخدا تفسیر شده که دو صراط است، یکى صراط در دنیا و دیگرى صراط در آخرت، صراط در دنیا امام واجب الاطاعه است، کسى که او را شناخته و از وى پیروى کنند و در آخرت صراطى است که پل دوزخ است و کسانى که در دنیا امام واجب الاطاعه را نشاسند، بر این صراط لغزیده و در آتش دوزخ هلاک خواهند شد. (14)
(7)
«الذین ینفقون اموالهم بالیل و النهار سرا و علانیه فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون» (15)
کسانى که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار انفاق مىکنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسى براى آنهاست و نه غمگین مىشوند.
تفسیر آیه در کلام اهل تسنن
افزون بر مفسران شیعى، عالمان اهل تسنن نیز در تفاسیر خود نزول این آیه را درباره حضرت على(علیه السلام) دانستهاند، کسانى چون ابن عساکر، طبرانى، ابن حاتم، ابن جریر و امام فخر رازى. (16)
داستانى که شان نزول و علت نازل شدن آیه را در آن بیان کردهاند آن است که: امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حالى که تنها چهار درهم داشت، یک درهم در روز، یک درهم در شب، سومین آن را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا در راه خدا انفاق نمود.
اما حکم کلى و معیارى که در تمامى عصرها و نسلها درس آموزى آن براى دینباوران آن ضرورى مىنماید، آن است که انفاق کنندگان باید از نظر پنهان یا پیدا بودن عمل خویش، جنبههاى اخلاقى و اجتماعى و یا شخصیت انسانهایى را که بدانها کمک مىکنند، مراعات نمایند، آنجا که حفظ آبروى افراد لازم است، از انفاق آشکار دورى کنند و زمانى که تعظیم شعائر مذهبى، تشویق دیگران به عمل شایسته و الهى مطرح است، یا هتک احترام مسلمانى نمىشود، در نگاه دیگران کمک کنند. اما در هنگام انفاق و پس از آن از فقر و تنگدستى بیمى نداشته باشند و به وعدههاى خداوند ایمان داشته، به او توکل کنند تا بدین سان، رضایتخداوند را کسب و آثار اخروى را جلب نمایند، (17) همانند امام متقیان و پیشواى خداجویان على(علیه السلام).
(8)
«لنجعلها لکم تذکره و تعیها اذن و اعیه» (18)
تا آن – نزول عذاب بر ستمکاران و مستکبران – را وسیله تذکرى براى شما قرار دهیم و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مىکنند.
تفسیر آیه در کلام اهل تسنن و تشیع
برخى از مفسران شیعى سى حدیث از اهل تسنن و تشیع در نزول این آیه درباره شخصیتحضرت على(علیه السلام) نقل کردهاند که نشانگر عظمت مقام امام(علیه السلام) نسبتبه دانایى اسرار پیامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است. (19)
حدیث از آنجا آغاز مىشود که پیامبر اکرم(ص) – هنگام نزول آیه «و تعیها اذن واعیه»
و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مىکنند. فرمود:
«من از خداوند درخواست کردم گوشهاى على را از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد»
به دنبال سخن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، على(علیه السلام) فرمودند:
«من هیچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم. تا به همیشه آن را به خاطر داشتم» (20)
(9)
«ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا… و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا، انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکورا» (21)
نیکان از جامى مىنوشند که با عطر خوشى آمیخته است… «آنان» غذاى – خود را و با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند – و مىگویند – ما شما را براى خدا طعام مىدهیم و هیچ پاداش و تشکرى از شما نمىخواهیم.
تفسیر آیه در کلام اهل تسنن و تشیع
34 نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حدیثى در کتابهاى خود، این آیات را درباره ایثار امام على(علیه السلام) و خاندان تابناک او دانستهاند (22) و تمامى عالمان شیعى، هیجده آیه مورد بحث را از افتخارات بىنظیر و فضایل بسیار مهم حضرت على، فاطمهزهرا و فرزندانشان(علیه السلام) شمردهاند. (23) ماجراى نزول آیات بدینگونه بود که حسن و حسین(علیه السلام) بیمار شدند. پیامبر آخرین فروغ
رمضان، ماه غروب خورشید هدایت علی بن ابی طالب است. به این مناسبت مقاله حاضر که برگزیدهای از کتاب« نفائح العلام فی سوانح الایام» تالیف علیاکبر مروج الاسلام خراسانی است و«گاه شماری» از آخرین روزهای زندگی امیرمؤمنان را بیان میکند، که تقدیم میشود.
شانزدهم رمضان(یا 17) 40 ه ق/توضیح درباره اصحاب رس
سه روز قبل از شهادت امیر مؤمنان شخصی از قبیله بنیتمیم به نام(عمرو) به نزد امام علی(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیر مؤمنان! مرا از موضوع« اصحاب رس» آگاه گردان. حضرت فرمودند: اصحاب رس درخت صنوبری را که پسر نوح کاشته بود، میپرستیدند و به آن شاه میگفتند. آنها پیامبرشان را زنده به گور کردند، به این خاطر آنها را اصحاب رس گفتند. بزرگترین شهرشان، اسفندیار بود، هر ماه اهل شهر دور درخت صنوبری گرد میآمدند و برای آن قربانی میکردند…به شراب خواری و دف و سنج زدن میپرداختند. کفر ایشان بسیار طول کشید و خداوند پیامبری را از بنی اسرائیل برایشان فرستاد. اما آنان به سخنان پیامبر خدا گوش ندادند و با نفرین وی تمام درختها خشکید. اصحاب رس پیامبر خدا را کشتند در پی این عمل، باد تند و سرخی وزید و بدنهایشان گداخته شد و نابود گردیدند.
شانزدهم رمضان سال 40 ه ق /خبر شهادت به ام کلثوم:
امیر مؤمنان به دخترش ام کلثوم فرمودند: دختر عزیزم. اعقتادم این است که دوران مصاحبت من با شما به سرآمده است. ام کلثوم با شگفتی پرسید: چگونه ممکن است؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا را در خواب دیدم. حضرت غبار از روی من برداشت و فرمود: «یا علی لا علیک قضیت ما علیک». ای علی باکی بر تو نیست، آنچه باید میکردی، انجام دادی. علی(علیه السلام) بعد از این خبر سه روز بیشتر زنده نماند.
نوزدهم رمضان ملاقات با رسول خدا
امیر مؤمنان در شب این روز پیامبر خدا را ملاقات کرد. چنانچه در نهج البلاغه استحضرت در سحر آن شبی که ربتخورده فرمود: در این وقت نشسته بودم که خواب بر چشمم غلبه کرد. دیدم رسول خدا نزدم است. از ستم این امتبه ایشان شکایت کردم…و گفتم: خدا به عوض اینها هم نشینهای بهتر به من عنایت کن و به جای من مصاحب شرور به آنها بده.
نوزدهم رمضان سال 40 ه ق/ضربتخوردن حضرت
سحرگاه امام علی(علیه السلام)برای اقامه نماز به محراب مسجد رفت. بعد از حمد و سوره طبق معمول رکوع را طول داد. ابن ملجم که در کمین نشسته بود، به سرعتخود را به ستونی که حضرت در کنار آن نماز میخواند، رساند تا امام سر از سجده بلند کرد، شمشیرش را بر فرق مبارک مولای متقیان فرود آورد. او چنان با شدت شمشیر زد که تا محل سجده در پیشانی امام شکاف برداشت، و به جایی رسید که شمشیر «عمرو بن عبدود» در جنگ خندق به آن موضع رسیده بود و پیامبر با دستخود آن زخم را بست و شفا داد و با حسرت فرمود: آن زمانی که این ریش به خون این سر رنگین شود، من کجا خواهم بود!
نوزدهم رمضان 40 ه ق/ حضور پزشک
به پیشنهاد امام علی(علیه السلام) گلیمی آوردند و حضرت را در آن خواباندند، گوشههای گلیم را امام حسن و حسین گرفتند و به سوی خانه راهی شدند، در این روز برای امام، پزشک حاضر کردند. در آن هنگام که هوا روشن شده بود، حضرت تقاضا کرد تا او را به طرف مشرق نگاه دارند، آنگاه فرمود:« ای صبح شاهد باش که روز قیامت از تو گواهی خواهم خواست از وقتی که با رسول خدا نماز خواندم، هرگز تو طلوع نکردی، که من در خواب باشم و مرا در خواب ببینی. همیشه من تو را جستجو میکرد.»
آنگاه سجده کرد و فرمود:«خدایا گواه باش در روز قیامت در حضور همه پیامبرانت گواهی دهی که هرگز از غیر تو پیروی نکردم و با پیامبرت هم مخالفت ننمودم».
نوزدهم رمضان 40 ه ق/ملاقات اصبغ بن نباته
شیخ مفید به نقل از«اصبغ بن نباته» میگوید: وقتی حضرت ضربه خوردند، ایشان را به خانه بردند، من،« حارث همدانی»، «سوید بن غفله» و گروهی از اصحاب مقابل به در خانه حضرت جمع شدیم. وقتی صدای گریه را از داخل خانه شنیدیم، ما نیز به گریه افتادیم. لحظاتی بعد امام حسن(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانههایتان بروید: گفتم: یابن رسول الله! به خدا سوگند جانم یاری نمیکند و پاهایم قوت رفتن ندارد. تا امیر مؤمنان را نبینم، جایی نمیروم. حضرت داخل خانه شد و لحظهای بعد بازگشت و مرا با خود به داخل خانه برد. وقتی داخل شدم، دیدم امیر مؤمنان بر بالش تکیه داده و دستمالی زرد به سرش بستهاند. صورتش چنان زرد شده است که نمیتوان فهمید زردی پارچه بیشتر استیا صورت. بیتاب شدم و خود را به روی پاهای حضرت انداختم. پاهای مبارک امامم را بوسیدم و بر دیده گذاشتم. در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود، حضرت مرا دلداری داد و فرمود: اصبغ گریه نکن زیرا من راه بهشت را در پیش دارم.
گفتم: فدایتشوم، میدانم که به بهشت میروید، من به حال خود و جدایی از شما گریه میکنم. (1)
بیستم رمضان سال 40 ه ق/ سؤال صعصعه بن صوحان از حضرت
در این روز مردم اجازه یافتند خدمتحضرت امیر مؤمنان برسند، صعصعه بن صوحان( از خواص حضرت) نیز نزد ایشان آمد، او پرسید: ای امیر مؤمنان! شما با فضیلتتر هستید یا حضرت آدم پدر بشر؟
فرمود: اگر شخصی از خود تعریف کند، زشت است، لکن خداوند به آدم فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشتبمانید و هرچه میخواهید از نعمتهای بهشتی بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید، زیرا از ظالمین خواهید بود. ولی برای من خداوند عالم بیشتر چیزهای دنیا را مباح کرد، با این حال من آنها را ترک کردم.
صعصعه پرسید: نوح با فضیلتتر استیا شما؟ و پاسخ شنید: نوح بر قدم خود نفرین کرد و من بر ظالم خود نفرین نکردم. پسر نوح کافر بود، پسرانم سید جوانان بهشت هستند.
صعصعه اینبار از موسی سؤال کرد. حضرت فرمود: خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد و او گفت: «انی اخاف ان یقتلون» میترسم مرا بکشند و خداوند فرمود:« لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون» نترس… و نیز گفت: «رب انی قتلت نفسا فاخاف ان یقتلون.» اما پیامبر مرا فرستاد که در موسم حجسوره برائت را تبلیغ کنم و با اینکه بسیاری از بزرگان قریش را کشته بودم، رفتم و آیات الهی را خواندم…
صعصعه پرسید، شما با فضلیتتر هستید یا عیسی؟ فرمود: مریم، مادر عیسی در «بیت المقدس» بود، چون هنگام ولادت فرزندش عیسی شد، شنید که گویندهای میگوید:« اخرجی فان هذه بیت العباده لا بیت الولاده.» ای مریم از بیت المقدس بیرون شو زیرا اینجا خانه عبادت است، نه مکان ولادت. اما مادر من« فاطمه بنت اسد» هنگام وضع حمل در حرم خدا بود، دیوار خانه کعبه معظمه شکافته شد و فریادی بلند گردید که: ای فاطمه داخل خانه بیا. مادرم به خانه داخل شد و من در وسط« بیت الله» متولد شدم و این فضیلت را هیچ شخصی نداشته و نخواهد داشت.
شب 20 رمضان سال چهل ه ق/ آثار زهر
محمد بن حنفیه میگوید: وقتی شب بیستم شد، اثر زهر به قدمهای پدر بزرگوارم رسید. لذا نماز را نشسته خواند.
شب 20 رمضان 40 ه ق/وصیتحضرت
وصیتهای مختلفی از حضرت نقل شده است. از جمله سید رضی در نهج البلاغه یکی از وصیتها را این گونه بیان میکند:
«اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شیء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جدکما رسول الله(ص) یقول: صلاح ذات البین افضل من عامه الصلوه و الصیام…»
شما دو نفر را به تقوای الهی و طلب نکردن دنیا، هر چند شما را طلب کند، وصیت میکنم. بر آنچه از دنیا که از شما دریغ شود تاسف نخورید. سخن حق بگویید و برای پاداش عمل انجام دهید. دشمن ظالم و یار مظلوم باشید، شما و هر آن که نوشتهام به او برسد را به تقوای الهی، نظم در امور و اصلاح بین مردم وصیت میکنم. از رسول خدا( جد شما) شنیدم که فرمود: اصلاح بین دو نفر بهتر از یک سال نماز و روزه است…
صبح روز 20 رمضان 40 ه ق/عیادت مردم کوفه و سؤال حجر بن عدی
در صبح این روز مردم کوفه از علی(علیه السلام) عیادت کردند، محمد حنفیه گفت: وقتی صبح شد، حضرت اجازه داد، تا مردم به حضورش بیایند. و مردم وارد شده، سلام میکردند. حضرت جواب میداد و میفرمود:
« ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبه امامکم…»
ای مردم! سؤال کنید قبل از اینکه مرا نیابید، اما پرسشهایتان را به خاطر آسیبی که بر امامتان رسیده استسبک کنید. با این سخن ناله از جمعیتبرخاست.«حجر بن عدی طائی» برخاست و این اشعار را خواند:
فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدره الزکی قتله کافر رجس زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرء منکم لعنا و بی لانکم بیوم المحشر ذخری و انتم عتره الهادی النبی.
وقتی اشعارش را خواند، حضرت از او پرسید: وقتی از تو بخواهند که از من بیزاری بجویی، چه خواهی کرد؟
حجر گفت: به خدا قسم ای امیر مؤمنان اگر مرا با شمشیر ریز ریز کنند و در آتش بسوزانند، از شما تیری نمیجویم.
حضرت دربارهاش دعا کرد و فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک.»
ای حجر! به هر چیزی موفق شوی. خداوند از طرف اهل بیتیپامبرت به تو پاداش خیر دهد.
شب 21 رمضان/ عیادت حبیب از امیر مؤمنان
«حبیب بن عمر» میگوید: خدمتحضرت رفتم. وقتی جراحتسرش را باز کرد، گفتم: ای امیر مؤمنان جراحتشما چیزی نیست. فرمود: ای حبیب! به خدا سوگند من در این ساعت از شما جدا میشوم. من به گریه افتادم. ام کلثوم، دختر حضرت نیز گریان شد. حضرت به او فرمود: دخترم، برای چه گریه میکنی؟ پاسخ داد: برای چه گریه نکنم شما که خبر وفاتتان را میدهید. امام علی(علیه السلام) فرمودند: دختر عزیزم! گریه نکن. به خدا سوگند اگر آنچه را که پدرت میبیند، ببینی، هرگز گریه نخواهی کرد. پرسیدم: یا امیر مؤمنان! چه میبینی؟ پاسخ داد: ملائکه آسمانها و پیغمبران را که از پس یکدیگر ایستادهاند و انتظار مرا میکشند که ملاقاتم کنند. اینک برادم رسول خدا به نزد من نشسته است. میگوید، بیا به نزد ما، زیرا آنچه در پیش داری، از آن که در آن هستی، بهتر است.
من هنوز از بستر حضرت دور نشده بودم که روح مقدسش به ارواح انبیاء و اوصیا پیوست.
ثلث اول شب 21 رمضان 40 ه ق/شهادت امیر مؤمنان
محمد حنفیه میگوید: وقتی شب 21 رمضان شد، پدر بزرگوارم، فرزندان و اهل بیتخود را جمع کرد و ایشان را وداع گفت و فرمود:« الله خلیفتی علیکم و هو حسبی و نعم الوکیل» آنگاه وصیت کرد به اینکه ملازم ایمان و احکام الهی باشیم، پس اثر زهر در بدن شریف پدرم، به اندازهای ظاهر شد که هر دو پایش از شدت زهر، سرخ شده بود و هر چند خوردنی و آشامیدنی میآوردند، میخورد. و لبهای مبارکش به ذکر خدا مشغول بود.
بر پیشانیاش عرق ظاهر میشد و با دست آنها را کنار زد، و فرمود: رسول خدا فرمود: وقتی بنده مومن وفاتش نزدیک میشود، مانند مروارید عرق میکند و نالهاش آرام میشود. آن گاه تکتک فرزندان را صدا زد و به خدا سپرد…
حضرت ساعتی بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، فرمود: این پیامبر است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب پیامبرند، که میگویند: زود باش که ما به تو مشتاقیم. همه شما را به خدا میسپارم. خدا همه را به راه حق بدارد و از شر دشمنان حفظ کند. آن گاه به ملائکه سلام داد پیشانیش عرقی کرد و مشغول ذکر خدا شد رو به قبله کرد، چشمهایش را بر هم گذاشت و دستها و پاهایش را به جانب قبله دراز کرد آن گاه، به وحدانیتخدا و رسالت پیامبر خدا شهادت داد و به سوی رضوان پر کشید.
طلوع فجر 21 رمضان 40 ه ق/ دفن علی(علیه السلام)
بعد از پایان یافتن مراحل غسل، حضرت را با پنج تکه پارچه کفن کردند و روی تختهای گذاشتند. طبق وصیت پدر، عقب تابوت را بلند کردند در حالی که جلو آن را جبرئیل و میکائیل گرفته بودند. جمعی از مردم خواستند به تشییع جنازه بیایند، اما امام حسن اجازه نداد و تنها امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، محمد حنفیه و عبد الله بن جعفر توانستند حضور یابند. وقتی جنازه به محل بلندی رسید، جلو تابوت به سمت زمین فرود آمد. امام حسن و حسین(علیه السلام) نیز تابوت را از عقب به زمین گذاشتند. امام حسن نماز خواند و هفت تکبیر گفت. همانطور که امام خود فرموده بود هفت تکبیر برای هیچ کس جایز نیست مگر من و مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزند برادرت حسین(علیه السلام).
وقتی زمین را کندند، قبر و سنگ و خشتی یافتند، نوشتهای دیدند که با خط «سریانی» بر آن نوشته بود. این قبری است که نوح پیغمبر هفتصد سال پیش از طوفان برای وصی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حفر کرده است. زمانی که خواستند پیکر پاک امیر مؤمنان را داخل قبر بگذارند، ندایی برخاست: « انزلوه الی التربه الطاهره فقد اشتاق الحبیب الی الحبیب…» فرود آورد و منزل دهید او را به خاک پاک که دوست مشتاق دوست است.
با جمعى از یاران به عیادتشان رفتند و به على(علیه السلام) فرمودند:
اى ابوالحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مىکردى.
على و فاطمه و فضه – خادم آنان – نذر کردند – اگرآندو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند(طبق برخى از روایات حسن و حسین(علیه السلام) – نیز گفتند ما هم نذر مىکنیم روزه بگیریم) چیزى نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالى که از نظر مواد غذایى، دستخالى بودند، على سه من جو قرض نمود و فاطمه(س) یک سوم آن را آرد کرد و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد سلام بر شما اى خاندان محمد!
مستمندى از مستمندان مسلمان هستم، غذایى به من دهید، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت کند.
آنان همگى مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم همچنان روزه گرفتند و موقع افطار یتیمى نداى کمک سر داد و باز آنان غذاى خود را به او دادند. و در سومین روز روزه، اسیرى از غذاى آنان طلب نمود و باز آنان با آب افطار نمودند.
صبح فردا على دستحسن و حسین را گرفته، خدمت رسول الله آمدند و هنگامى که حضرت عزیزان خود را نظاره مىنمود، دید از شدت گرسنگى مىلرزند! فرمود: این حالى را که در شما مىبینم براى من بسیار گران است. سپس برخاست و با آنان به خانه فاطمه وارد شدند، دید دختر عزیزش در محراب عبادت ایستاده است، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده و چشمانش به گودى نشسته است.
اندوه وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فرا گرفت و در حالى که غبار غم بر قلب مبارک حضرت نشسته بود، جبرئیل نازل شد و گفت:
«اى محمد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مىگوید، سپس سوره هل اتى – و هجده آیه مربوط به ایثار حضرت على حسن و حسین(علیه السلام) را نازل نمود.» (24)
(10)
«اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الاخر و جاهد فى سبیل الله لایستوون عند الله، و الله لایهدى القوم الظالمین.» (25)
آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند «عمل» کسى قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است. «این هر دو» هرگز نزد خدا مساوى نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمىکند.
تفسیر آیه در کلام اهل تسنن
دانشمندان معروف اهل سنتحاکم « ابوالقاسم حسکانى» از «بریده» نقل مىکند که شیبه و عباس هرکدام بر دیگرى افتخار مىکردند. على(علیه السلام) از کنار آندو مىگذشت از افتخار نمودن آن دو پرسش نمود. عباس گفت: امتیازى به من داده شده که احدى ندارد و آن مساله آب دادن به حجاج خانه خدا است.
شیبه گفت: من تعمیر کننده مسجد الحرام و کلیددار خانه کعبه هستم. على(علیه السلام) گفت: با این که از شما حیا مىکنم، باید بگویم که با این سن کم افتخارى دارم که شما ندارید. آندو پرسیدند کدام افتخار؟!
حضرت فرمودند: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر – درود خداوند بر او خاندان وى باد – آوردید.
عباس خشمناک برخاست و دامن کشان نزد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت.(و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمىبینى، على با من چگونه سخن مىگوید؟
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام على(علیه السلام) را خواستند و از چگونگى ماجرا پرسش کردند. ناگاه جبرئیل نازل شده و گفت: اى محمد! پروردگار به تو سلام مىفرستد و مىگوید این آیات را بر آنها بخوان: «اجعلتم سقایه الحاج و …» (26)
امید آن که نسیمى روحبخش از بوستان معرفت قرآن، نهال وجودمان را رایحه علوى بخشیده باشد و به زودى در کنار تربت پاک آن امام زمزمه کنیم.
اى آفتاب آینهدار جمال تو مشک سیاه مجمرهگردان خال تو (27)
پی نوشت :
1- سوره بقره /207.
2- تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم(حفظه الله) و جمعى از نویسندگان، ج 2، ص46; الغدیر، ج 2، ص44.
3- شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج3، ص 270; احیاء العلوم، غزالى، ج3، ص 238; نزهه المجالس، صفورى، ج2، ص209; تذکره الخواص، سبط ابن جوزى حنفى، ص 21; مسند، احمد حنبل، ج1، ص 348; تاریخ طبرى، ج2، ص99 – 101; سیره ابن هشام، ج 2، ص291; تاریخ یعقوبى، ج2، ص29.
4- توبه /3.
5- مسند احمد حنبل: ج1، ص 231(طبع مصر); همان، ج3، ص212; همان، ج1، ص 150; خصایص نسائى، ص 28.
6- مطففین /29 و 30.
7- تفسیر فخر رازى، قرطبى، روح المعانى و کشاف، ذیل آیه29 و 30 از سوره مطففین.
8- آل عمران / 61.
9- صحیح مسلم، ج7، ص 120; مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 185; تفسیر طبرى، ج3، ص 192; مستدرک حاکم نیشابورى، ج3، ص 150; دلائل النبوه، حافظ ابونعیم اصفهانى، ص297; روح المعانى، آلوسى، ج3، ص167; کشاف، زمخشرى، ج1، ص193; فصول المهمه ابن صباغ، ص 108; الجامع لاحکام القرآن، علامه قرطبى، ج3، ص 104.
10- معارج / 1 و3.
11- تفسیر نمونه، ج 25، ص7.
12- فاتحه / 5.
13- تفسیر المیزان(ترجمه)،ج1، ص49; تفسیر البرهان، علامه بحرانى، ج1، ص 50.
14- همان.
15- بقره / 274.
16- نگاه کنید به تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 290 و 291.
17- تفسیر نمونه، ج 2، ص267.
18- الحاقه / 12.
19- تفسیر قرطبى، ج1، ص6743; مجمع البیان، روح البیان، روح المعانى، المیزان و تفسیر ابوالفتوح رازى، ذیل آیه 12 سوره معارج.
20- مناقب ابن مغازلى شاخصى، ص 265.
21- انسان / 5 و 8 و9.
22- الغدیر، ج3، ص107 تا 111; احقاق الحق، ج3، ص157 تا 171.
23- تفسیر نمونه، ج 25، ص 345.
24- تفسیر احسن الحدیث، ج12، ص 274; الجدید، ج7، ص283; حجه التفاسیر، ج7، ص139; الکاشف، ج4، ص 670; کشف الاسرار، ج 10، ص319.
25- توبه /19.
26- تفسیر طبرى، فخررازى و آثار اصحاب النزول واحدى; تفسیر خازن بغدادى; معالم التنزیل بغوى; مناقب ابن مغازلى و جامع الاصول ابن اثیر، براى توضیح بیشتر درباره این حدیث و مشخصات مدارک آن به احقاق الحق مرحوم شوشترى، ج3، ص 122 تا127 مراجعه کنید(تفسیر نمونه، ج7، ص 322.)
27- دیوان خواجه حافظ شیرازى، غزل شماره 400.
منبع: فصلنامه کوثر