نویسنده: سعید ضیائی
3.تقدم استنباط فقهی بر آموزه های اخلاقی از نظر دلالت:
گاهی ادله ای که حکم فقهی را ثابت می کند، از نظر دلالت بر ادله ای که آموزه ی اخلاقی را به اثبات می رساند، تقدم دارد. مثلاً دلالت دلیل حکم فقهی، قوی تر از دلالت دلیل آموزه ی اخلاقی است، مثلاً دلالت حکم فقهی به عموم است و دلالت حکم اخلاقی به اطلاق. این فرض هم مانند فرض اول به صورت های مختلفی متصور است:
1ــ3.حکم فقهی مانع انعقاد اطلاق برای خطاب اخلاقی گردد؛
2ــ3.حکم فقهی باعث تفاوت برداشت از دلیل آموزه های اخلاقی گردد؛
3ــ3.حکم فقهی باعث انصراف خطاب اخلاقی از مورد گردد؛
4ــ3.حکم فقهی باعث تقیید اطلاق یا تخصیص عموم دلیل آموزه اخلاقی گردد.
در همه ی این موارد اگر ادله از نظر سند اعتبار داشته باشد و دلالتش در حد ظهور عرفی باشد، فقه در اخلاق تأثیرگذار خواهد بود.(1)
4ــ نقش آموزه های اخلاقی دین در هنگام تعارض
گاهی دو دلیل حکم فقهی با یکدیگر متعارض اند و نمی توان با شیوه های معتبر عرفی و عقلایی میان آنها سازگاری ایجاد کرد (تعارض مستقر).(2)
مشهور دانشوران فقه و اصول به ترجیح قائل اند.(3) گروهی از آنان به لزوم اکتفا به مرجحات منصوصه، و گروهی دیگر به تعدی از مرجحات منصوصه نظر داده اند. از این رو بحث را طبق این دو دیدگاه پی می گیریم:
دیدگاه اول:
تعدی از مرجحات منصوصه: این دیدگاه مرجحاتی که در روایات برای ترجیح یکی از دو روایت متعارض ذکر شده است، نظیر موافقت با کتاب را از قبیل مثال دانسته و معتقد است این مرجحات تعبدی نیست، بلکه چون باعث وثوق به صدور و صحت مضمون یکی از دو متعارض می شود، ذکر گردیده است. از این رو به هر چیزی که باعث وثوق شود تعدی می شود.(4)
بنابراین دیدگاه، اگر یکی از دو روایت متعارض، موافق با آموزه های اخلاقی قرآن، و دیگری مخالف با آموزه های اخلاقی بود، روایت موافق، مقدم و معتبر خواهد بود.
دیدگاه دوم:
اکتفا به مرجحات منصوصه: این دیدگاه، مرجحات مذکور در روایات علاجیه، نظیر موافقت با کتاب را تعبدی دانسته و به آنها اکتفا کرده است. برخی از آنان موافقت با کتاب را موافقت با عموم و اطلاق کتاب دانسته اند(5)؛ در این صورت اگر آموزه ای اخلاقی دارای عموم و اطلاق متناسب با یکی از دو روایت متعارض در قرآن یافت شود، آن مرجح خواهد بود در نتیجه روایت موافق با عموم یا اطلاق آن، حجت و روایت دیگر غیر حجت خواهد بود. ولی برخی موافقت با کتاب را موافقت با روح قرآن دانسته اند(6)؛ در این صورت اگر یکی از دو روایتِ متعارض با مضمون اخلاقی قرآن، توافق روحی داشته باشد، آن روایت معتبر و روایت دیگر غیرمعتبر خواهد بود.
5.بهره گیری از آموزه های اخلاقی در مقام بیان احکام شرعی
فقیه پس از استنباط حکم فقهی، آن را در «توضیح المسائل» در اختیار مردم قرار می دهد؛ ولی در مقام بیان احکام، جنبه های اخلاقی احکام فقهی کمتر ذکر می گردد، یا احکام فقهی با ظرافت های اخلاقی همراه نمی گردد.
یکی از استفاده هایی که می توان از اخلاق در فقه داشت، تبیین فوائد و آثار اخلاقی احکام فقهی است.(7) احکام فقهی را با تعابیر لطیف اخلاقی می توان بیان کرد، همان طور که در قرآن کریم و روایات معصومان (ع)، بیان احکام فقهی با بیان فوائد همراه گردیده است، یا از ظرافت های اخلاقی در این زمینه استفاده شده است.(8)
6ــ نقش خصلت های اخلاقی فقیه در اجتهاد و مراحل آن
فقیهان، علوم و اموری را به عنوان شرایط اجتهاد ذکر کرده اند، ولی خصلت های اخلاقی و علم اخلاق به عنوان یکی از مقدمات اجتهاد در کلام غالب فقیهان ذکر نگردیده است.(9) آری برخی از فقیهان به این بحث پرداخته اند، برای نمونه علامه وحید بهبهانی در بحث شرایط اجتهاد، پس از ذکر علومی نظیر اصول، کلام و رجال می گوید: «قوه ی قدسیه و ملکه ی قویه، اصلی ترین شرط اجتهاد است»(10) و سپس اضافه می کند: «اموری در حصول قوه ی قدسیه ی اجتهاد دخالت دارد که به اختصار چنین است: عدم کج سلیقگی، عدم اهتمام به اشکال و عیب جویی، عدم لجاج و عناد (11)، عدم استبداد به رأی (12)، عدم وسواس و استقرار بر نظر خاص، کودن نبودن (13)، عدم اهتمام به توجیه و حقیقت پوشی، نداشتن جرأت شدید در افتا، عدم افراط در احتیاط».(14)
وی در نهایت تهذیب نفس را یکی از شرایط حصول قوه ی قدسیه ی اجتهاد می شمرد و می گوید «تهذیب نفس از واجب ترین امور است».(15)
بسیاری از امور مذکور از صفات و ویژگی های اخلاقی است و برخی از آنها هم جنبه ی روان شناختی دارد. به هر حال از نظر وی اهتمام به عیب جویی، عناد، استبداد به رأی، وسواس، توجیه گری و حقیقت پوشی، تهور و شجاعت بیش از حد، ترس و احتیاط مفرط، از صفات اخلاقی مضر در اجتهاد و افتاست.
همچنین ملامحسن فیض کاشانی نیز پس از ذکر علوم و اموری که در استنباط و افتا لازم است می گوید: «فقیه باید فهم صحیح و بدون اعوجاج و قلب سلیم بدون لجاج داشته باشد».(16)
واقعیت این است که برخی از صفات اخلاقی انسان، در معرفت های وی تأثیر می گذارد؛ مثلاً تعصب و جانب داری، ممکن است درشناخت وی تأثیر گذارد(17)؛ خودخواهی و تکبر، انسان را از شناخت حق بازدارد(18)؛ جدال و لجاج، پرده ای بر روی چشم حقیقت بین بیندازد(19)؛ استبداد به رأی و عدم مشورت و مباحثه با صاحب نظران و متخصصان، انسان را از شناخت ابعاد و زوایای پنهان امور بازدارد(20)؛ حسد، چشم واقع بین انسان را کور و دیدن حقیقت را با تیرگی رو به رو سازد(21)؛ بدگمانی و خوش گمانی مفرط (ساده انگاری) از موانع صحیح معرفت است(22)؛ عجب و خودشیفتگی، مانع دیگری در راه معرفت است(23)؛ دلبستگی به تعلقات دنیوی از جان، جاه، مقام، مال و… خطاهای اساسی در شناخت انسان پدید می آورد(24)؛ و پیروی از خواسته های نفسانی، انسان را از شناخت حقیقی باز می دارد(25)؛ همان طور که شخصیت زدگی چنین نقشی را دارد.(26)
عدوات و دشمنی، انسان را از جاده عدالت و انصاف خارج می کند(27)؛ و محبت نسبت به چیزی، مجاری شناخت انسان را مسدود می سازد(28)؛ عبودیت خداوند و عدم پیروی از هوای نفس، علوم لدنی به همراه دارد(29)؛ تقوا زمینه ی شناخت از جانب خداوند(30) را فراهم می آورد و باعث می شود برای انسان تشخیص حق و باطل روشن گردد(31)؛ و اخلاص، چشمه های معرفت را از قلب به زبان انسان جاری می سازد.(32)
بنابراین افعال و صفات اخلاقی انسان در شناخت ها و داوری های وی تأثیر می گذارد(33) و معرفت دانش فقهی نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین نمی توان گفت هر ادعای معرفت فقهی معتبر است. البته برخی گفته اند اجتهاد و استنباط احکام شرعی فقط به مقدمات اجتهاد وابسته است؛ از این رو هر کس مقدمات اجتهاد را به صورت متقن به دست آورد، به مقام اجتهاد دست می یابد و در این جهت تفاوتی میان مؤمن، منافق، عادل و فاسق نیست.(34)
از آنچه گفته شد روشن می شود که نمی توان سخن فوق را تأیید کرد؛ چرا که علوم مقدماتی اجتهاد، قواعد و ضوابط برداشت و استنباط را در اختیار مجتهد قرار می دهد، ولی این نه تنها به معنای واقع نمایی از حکم شرعی نیست، بلکه آیات و روایاتی که موانع معرفت را گوشزد می نماید، اعتبار و حجیت معرفت های برآمده از یکی از امور فوق را نفی می کند، و به تعبیر دیگر آن ها را معرفت نما می داند. همچنین آیات و روایاتی که به امور معرفت زا اشاره می کند(35)، در واقع این نوع معرفت را معرفت کاشف از واقع می داند.
از مؤیدات این دیدگاه، مطالبی است که فقها در لابه لای کلماتشان بدان اشاره کرده اند؛ مثلاً گفته اند حسن ظن به فقیهان پیشین، یکی از علل گرایش به این دیدگاه فقهی شده است(36)؛ یا مقتضای حسن ظن به مقام مشهور فقها آن است که کلامشان را به گونه ای دیگر تقسیم کنیم.(37) یا به موردی خاص حمل کنیم(38)؛ یا گفته اند عصبیت، حب جاه یا سایر اغراض باطل، باعث اشتباه در درک می شود(39)؛ یا دوری از هوا و در نظر گرفتن خداوند در سرّ و علن، باعث دستیابی به حقیقت می شود(40)؛ یا انصاف، باعث پذیرش حق می گردد(41)؛ یا پیروی بدون دلیل از گذشتگان، ممکن است انسان را از رسیدن به حقیقت باز دارد.(42)
افزون بر این گاهی دو دسته فقها یک دیگر را به «تعصب»(43)، «لجاج»(44) و «اعتساف»(45) متهم ساخته اند که نشان می دهد دست کم یکی از آن دو دسته تحت تأثیر برخی از خصلت های اخلاقی خویش گرفته است.
اینک پس از روشن شدن تأثیر خصلت های اخلاقی در معرفت های انسان، نقش آن را در مراحل اجتهاد توضیح می دهیم:
الف)نقش خصلت های اخلاقی فقیه در اعتبار سندی
درباره اعتبار روایت، دیدگاه های گوناگونی وجود دارد که محل بحث آن در این جا نیست؛ محل بحث این است که برخی از فقیهان در قبول و معتبر دانستن روایت بسیار سهل گیر، و در مقابل برخی از فقیهان در قبول روایت بسیار سخت گیر بوده اند. به نظر می رسد که عوامل گوناگونی در این زمینه مؤثر بوده است و نمی توان نقش خصلت های فقیه را در این زمینه از نظر دور داشت. برای نمونه دانشورانی که نوعی حسن ظن تا حدی افراطی داشته اند، به راحتی گفته اند احادیث کتب اربعه و غیر آن از کتاب های حدیثی رایج در زمان ما، قطعی الصدور از معصوم است.(46)
در مقابل دانشورانی که چنین حسن ظنی نسبت به روایات ندارند، گفته اند این مطلب برای موافقان و مخالفان شیعه ی امامیه یقینی است که شیعه در احکام شرعی به روایتی که قطعی الصدور نیست عمل نمی کنند.(47)
شاید سخت گیری مکتب حدیثی قم در قرن سوم و چهارم، و بررسی های دقیق آنان (48) در قبول حدیث را بتوان نمونه ای از عدم وجود حسن ظن افراطی در میان این دانشوران به حساب آورد.
ب)نقش خصلت های اخلاقی فقیه در استظهار
یکی از مراحل مهم اجتهاد، «استظهار» است. استظهار تا حدی تابع قواعدی نظیر اصاله العموم، اصاله الاطلاق و قاعده ی اولی در نفسی بودن(در مقابل غیری بودن)، تعیینی بودن (در مقابل تخییری بودن)، عینی بودن (در مقابل کفایی بودن) و…است، ولی تشخیص مصادیق این قواعد استظهاری است، مثلاً فقیه در تمسک به اطلاق باید بفهمد که آیا مولا از جهت قیدی که درصدد نفی آن یا اطلاق است، در مقام بیان است یا نه؟ گاهی فقیهی با تمسک به قاعده ی اولی می گوید قاعده ی اولی این است که مولا از جهت این قید هم در مقام بیان است، ولی فقیه دیگر می گوید قراینی وجود دارد که از این جهت در مقام بیان نیست. از این رو برداشت فقیه در نهایت نقش تعیین کننده ای دارد. از این رو ممکن است تمایل (و شاید تعصب فقیه) نسبت به دیدگاه مشهور در استظهار وی از آیه و یا روایت مؤثر باشد(49)، یا اتکای فوق العاده به برداشت خود و عدم مشورت و مباحثه با دیگر صاحب نظران ممکن است وی را به استظهاری غیر متعارف بکشاند(50)، یا برعکس حسن ظن و اتکای فوق العاده به برداشت دیگران، وی را از استظهار صحیح باز دارد.(51) از این رو یکی دعاهای فقیهان، قلب پیراسته از خصلت های ناپسند است تا بر استنباط تأثیر منفی نگذارد.(52)
پی نوشت ها :
1.از آنجا که بحث در این مقاله از نقش فقه در اجتهاد است، موارد فوق را به اختصار ذکر کردیم.
2.این تعبیر از شهید صدر است ر.ک: دروس فی علم الاصول، الحلقه الثالثه، الجزء الثانی، ص 327، چاپ اول: دارالکتاب البنانی، بیروت، 1978م.
3.افراد اندکی نظیر آخوند خراسانی به تخییر قائل است (ر.ک: کفایه الاصول، ص 445).
4.برای نمونه ر.ک: محمد باقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 209 به بعد. برای اطلاع بیشتر از مبانی و ادله آن ر.ک: سعید ضیائی فر، «قلمرو دین و ضوابط علوم دینی»، فصلنامه فلسفی ــ کلامی، شماره 1، تابستان 1387، ص 79 به بعد.
5.برای نمونه ر.ک: سید محمد سرور حسینی بهسودی، مصباح الاصول (تقریرات دروس خارج اصول آیت ا…خوئی) ج3، ص 415ــ416، چاپ چهارم: مکتبه الداوری، قم، 1408ق.
6.برای نمونه ر.ک: سید منیر السید عدنان قطیفی، الرافد فی علم الاصول (تقریرات درس خارج اصول آیت ا..سیستانی) ج1، ص 11، چاپ اول: دارالمورخ العربی، بیروت، 1414ق؛ سید محمد باقر حسینی سیستانی، قاعده لاضرر(تقریرات درس خارج فقه آیت ا…سیستانی)، ص 206 و 213، چاپ اول: دار المورخ العربی، بیروت، 1414ق.
7.تنها برخی از فقیهان و نویسندگان در تألیفاتشان جنبه های اخلاقی احکام فقهی را بیان کرده اند. برای نمونه ر.ک: سید محمد صدر، فقه الاخلاق، صبحی محمصانی، الدعائم الخلقیه للقوانین الشرعیه؛ علی تمیمی، «التربیه الاخلاقیه فی الفقه الاسلامی»، مجله التوحید ی، ش 34، ص 41 و 43؛ وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج1، ص 106.
8.برخی هم تلاش کرده اند تا احکام فقهی را با ظرافت های اخلاقی بیان کنند. برای نمونه ر.ک: حسین وحی خراسانی، منهاج الصالحین، ج1، ص 540؛ عبدالکریم بی آزار شیرازی، رساله نوین.
9.برای نمونه ر.ک: سید محمد سرور حسینی بهسودی، مصباح الاصول (تقریرات درس خارج اصول آیه ا…خوئی)، ج3، ص 413ــ414. نگارنده هم برخی از علوم مقدماتی اجتهاد از دیدگاه فقها را در مقاله ای آورده است (ر.ک: «علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه»، نشریه ی آینه پژوهش، شماره 107ــ 108، ص 73 به بعد.
10.ر.ک: محمد باقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 337، چاپ اول: مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1415ق.
11.ر.ک: همان، ص 338.
12.ر.ک: همان، ص 339.
13.ر.ک: همان، ص 340.
14.ر.ک: همان، ص 34.
15.ر.ک: همان، ص 345. وی در جای دیگر حصول قوه قدسیه اجتهاد را مشروط به جهاد نفس، تضرع و الحاح به درگاه الهی و استمداد از معصومان و فقیهان می شمرد (ر.ک: همان، ص 509).
16.ر.ک: الاصول الاصلیه، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، ص 154، سازمان چاپ دانشگاه تهران، 1349ش.
17.ر.ک: محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، ص 174 و ص 180، چاپ اول : دارالحدیث، قم، 1376ش.
18.قرآن کریم می فرماید: ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الاکبر(سوره مؤمن، آیه 56) و در روایت آمده است: شرآفات العقل، الکبر(محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، ص 169 و نیز ر.ک: ملامحسن فیض کاشانی، النخبه، تحقیق مهدی انصاری قمی، ص 65، چاپ دوم: سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1418 ق؛ محمدتقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و دیدگاه قرآن، ص 241، چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1360ش.
19.قرآن کریم درباره گروهی می فرماید: و جادوا بالباطل لیدحضوا به الحق (سوره غافر، آیه 5). در روایت هم آمده است: اللجاج یفسد الرأی (عبدالواحد آمدی. غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص 36، ش 1120، حرف الف، بی نا، بی جا، بی تا. برای اطلاع بیشتر ر.ک: سید محمد حسینی بهشتی، شناخت از دیدگاه قرآن، ص 61، چاپ دوم: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، تهران، 1380ش.
20.المستبد متهور فی الخطاء و الغلط (ر.ک: محمد مهدی ری شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، ص 173)؛ من استبد برأیه ملک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها (نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 161، ص 113).
21.الحسد من عمی القلب (ملا محسن فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج5، ص 328، چاپ دوم: دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا).
22.ایام و الظن فان الظن اکذب الکذب.(محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج5، ص 625، چاپ اول: مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362ش).
23.العجب یفسد العقل (همو، العلم و المعرفه فی الکتاب و السنه، ص 169).
24.ارفض الدنیا، فان حب الدنیا یعمی و یصم ویبکم (ر.ک: همان، ص 160).
25.افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه (سوره جاثیه، آیه 23). و نیز ر.ک: سوره ص(38)، آیه 26.
26.ر.ک: سوره احزاب (33)، آیه 67ــ 68؛ و نیز ر.ک: محمد تقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص 143؛ سعید ضیائی فر، سیری در متون اسلامی، ص 53؛ چاپ اول: معاونت امور اساتید، قم، 1378ش.
27.این مطلب از آیه 8 سوره مائده استفاده می شود: و لا یجر منکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی.
28.حدیث حبک الشی یعمی و یصم (علامه مجلسی، بحار الانوار، ج77، ص 165) ، تأثیر شگرف محبت (و نیز نفرت) را بر ابزارهای شناخت انسان ــ که چشم و گوش دو مصداق مهم آن هستند ــ نشان می دهد. در حدیث دیگری امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: من عشق شیئا اعمی بصره و امرض قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحه و یسمع باذن غیر سمعیه (نهج البلاغه، ص190).
29.ر.ک: سوره کهف (18)، آیه 65.
30.اتقواالله و یعلمکم الله (سوره بقره، آیه 282).
31.یا ایهاالذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه 29) ؛ و نیز ر.ک: سروه حدید، آیه 28. برای اطلاع بیشتر ر.ک : عبدالله جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، ص 440، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1370ش.
32.مااخلص عبدالله عزوجل اربعین صباحاً الاجرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص 74، مؤسسه الاعملی، بیروت، 1404ق).
33.علامه محمدتقی جعفری می نویسد: «یکی از اساسی ترین و با شرافت ترین عوامل شناخت اخلاق است»(شناخت از دیدگاه علمی و ازدیدگاه قرآن، ص 42ــ43، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1360ش).
34.برای نمونه ر.ک: محمد حسین غروی اصفهانی، نهاینه الدرایه، ج3، ص 425، چاپ اول: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1414ق؛ سید محمد جعفر مروج جزائری، منتهی الدرایه، ج8، ص 377، چاپ اول: نشر مؤلف، قم، 1412ق.
35.نظیر ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً (سوره انفال آیه 29) العلم نورو ضیاء یقذفه الله فی قلوب اولیائه. (محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، ص 36؛ مرتضی مطهری، شناخت در قرآن، ص 81، انتشارات سپاه، 1361ش).
36.برای نمونه ر.ک: ضیاءالدین عراقی، مقالات الاصول، تحقیق مجتبی محمودی و سید منذر حکیم، ج2، ص 176، چاپ دوم: مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1423 ق.
37.برای نمونه ر.ک: سید محسن طباطبائی حکیم، مستمسک العرقه الوثقی، ج6، ص 13.
38.برای نمونه ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج41، ص 143.
39.برای نمونه ر.ک: یوسف بحرانی، الدرر النجفیه، ج2، ص 351، چاپ دوم: شرکهدار المصطفی لاحیاء التراث، بحرین 1428ق؛ ملامحسن فیض کاشانی، الشهاب الثاقب، تحقیق رئوف جمال الدین، ص 12 و 93، چاپ دوم: مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1401ق. بلکه گاهی فقها یکدیگر را به لجاج و عناد متهم کرده اند که نمونه روشن آن اختلافی است که میان محقق کرکی و فاضل قطیفی در مسأله زمین های خراجیه رخ داد؛ محقق کرکی رساله ای به نام «قاطعه اللجاج فی تحقیق حل الخراج» نوشت (چاپ شده در: الخراجیات، چاپ اول: مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1403ق). فاضل قطیفی رساله «السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعه اللجاج » را نوشت و در آن می گوید: «کتاب قاطعه اللجاج بسیار اعوجاج و انحراف دارد و برپا کننده غوغاست»(ر.ک: السراج الوهاج، ص 20، چاپ شده در: الخراجیات).
شیخ ماجد شیبانی هم می گوید: «خدا رحمت کند…کسی که گمشده اش را حقیقت قرار دهد و نفسش را از تعصب و جدال پاکیزه گرداند» (رساله «خراجیه»، ص 28، چاپ شده در: الخراجیات؛ و نیز ر.ک: محمد حسن آشتیانی، کتاب القضا، ص 157، چاپ دوم: دارالهجره، قم، 1404 ق).
40.ر.ک: «قاطعه اللجاج»، چاپ شده در: الخراجیات، ص 39.
41.ر.ک: علامه حلی، مختلف الشیعه، ج9، ص 6، چاپ اول: مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1419ق.
42.ر.ک: سیدبن طاووس حلی، کشف المحجه، ص 185.
43.ر.ک: ماجد بحرانی، «رساله فی الخراج» چاپ شده در: الخراجیات، ص 5 و 38؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج3، ص 68، ج7، ص 188 و 223، ج9، ص 406، ج11، ص 204 و ج24، ص 63؛ محمد حسن آشتیانی، کتاب القضاء، ص 157.
44.ر.ک: شیخ طوسی، المبسوط، ج8، ص 107؛ سید مصطفی خمینی، تحریرات فی الفقه، کتاب الخیارات، ج3، ص 278.
45.برای نمونه ر.ک: شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص 292، مکتبه بصیرتی، قم، 1398ق؛ سید محمد آل بحرالعلوم ، بلغه الفقیه، ج2، ص 109 و 225، چاپ چهارم: مکتبه الصادق (ع)، تهران، 1362 ش؛ موسی خوانساری، منیه الطالب (تقریرات درس خارج فقه آیه ا…نائینی) ج1، ص 95؛ محمد علی توحیدی، مصباح الفقاهه (تقریرات درس خارج فقه آیه ا…خوئی) ج2، ص 729؛ عبدالله جوادی آملی، کتاب الصلاه (تقریرات درس خارج فقه آیه ا…محقق داماد ) ص122.
46.ر.ک : محمد امین استرآبادی، الفوائد المدنیه، تحقیق رحمه الله رحمتی اراکی، ص 32، 79، 93، 118، 371 و 368، چاپ دوم: مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1426ق؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج1، ص 15ــ16 و 25ــ26 و ج9، ص 256.
47.ر.ک: رسائل الشریف المرتضی، المجموعه الثالثه، ص 309 و المجموعه الثانیه، ص 655؛ الذریعه، ج1، ص 25 و ج2، ص 308. یکی از انتقادهای سید مرتضی به اهل حدیث این است که در احکام شرعی به روایت غیر قطعی الصدور عمل می کنند (ر.ک: همان، المجموعه الاولی، ص 211).
48.برای اطلاع بیشتر ر.ک: محمد رضا جباری، مکتب حدیثی قم، ص 375 به بعد، چاپ اول: انتشارات زائر، قم، 1384ش.
49.برای نمونه ر.ک: حسین آل عصفور، تتمه الحدائق، ج1، ص 447، چاپ اول: مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1410ق.
50.از این رو گاهی برخی فقها گفته اند: انا و ان لم نجعل هذه الاجماعات دلیلاً لکن نراها مانعه عن الاستبداد بالرأی فی تشخیص مدالیل الفاظ الروایه(رضا همدانی، مصباح الفقیه، ج1، ق2، ص 585. وحید بهبهانی یکی از شرایط قوه قدسیه اجتهاد را عدم استبداد به رأی ذکر می کند ر.ک: محمد باقر وحدی بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 339. دیگر فقها هم در لابلای کلماتشان استبداد به رأی را غیر جایز و موجب دور شدن از فهم حکم واقعی دانسته اند برای نمونه ر.ک: امام خمینی، فی التعادل و الترجیح، چاپ شده در الرسائل، ج2، ص 56 و کتاب الطهاره، ج3، ص 597.
51.مرحوم علامه وحید بهبهانی آن چنان بر فهم مشهور اعتماد دارد که می گوید: لا یمکن فهم حکم من اول الفقه الی آخره الا بمعونه الاجماع.(مصابیح الظلام، ج1، ص37 و ص 271).
52.صاحب جواهر در یک بحث فقهی می نویسد: أسأل الله تعالی تنویر البصیره و صفاء السریره،(جواهر الکلام ، ج29، ص 287).
منبع:کتاب فقه شماره 64