بررسی شرور و تفاوتها

بررسی شرور و تفاوتها

جایگاه بحث شرور در الهیات
یکی از بحث‎های مهم و دیرینه در الهیات، بحث شرور است که در موارد مختلف مطرح گردیده است. یکی از موارد طرح این بحث در الهیات در مسئله توحید در خالقیت است. زیرا دو گانه پرستان به دو آفریدگار عقیده داشته‎اند یکی آفریدگار خیر و دیگری آفریدگار شرور. در مباحث توحید این شبهه را بررسی نمودیم. از دیگر موارد طرح بحث شرور، مسئله عدل الهی است که از زوایای گوناگون مطرح شده است، گاهی از زاویه عدل تکوینی و نظام احسن وجود، و گاهی از زاویه غایتمندی جهان و این که فلسفه جهان طبیعت،‌آن است که انسان از آن بهره‎مند گردد، در حالی که شرور طبیعی به انسان زیان می‎رسانند. و گاهی از این زاویه که از منظر جهان بینی الهی، پاره‎ای از حوادث ناگوار پی‎آمدهای اعمال بشر است، در حالی که این پی‎آمدها همیشه به خطاکاران باز نمی‎گردد، بلکه دیگران به آن مبتلا می‎شوند. اینها موارد گوناگونی است که از شرور به عنوان معارض باعدل الهی (اعم از عدل تکوینی و کیفری) یاد شده است. و فلاسفه و متکلمان اسلامی هر یک به شیوه‎ای به بررسی و حل آن پرداخته‎اند.
گستردگی دامنه این بحث مانع از آن است که بتوان همه موارد آن را در یک درس بررسی نمود. لذا ضمن دو درس به بررسی و تحلیل آن خواهیم پرداخت.
عدم تنافی شرور با نظام احسن
برهان نظم احسن را در بحث قبل یادآور شدیم، شبهه شرور در این باره این است که شرور ـ اعم از طبیعی، اخلاقی و بشری ـ با احسن بودن نظام طبیعت منافات دارد، مقتضای نظام احسن این است که جهان از شرور مبرا باشد.
پاسخ
فلاسفه الهی، در پاسخگویی به اشکال شرور در رابطه با نظام احسن و اکمل، به بررسی اقسام فرضی موجود ممکن از نظر خیر و شر پرداخته و با استناد به عنایت و حکمت الهی نتیجه گرفته‎اند که تنها دو قسم از آن می‎تواند تحقق داشته باشد، یکی خیر محض، و دیگری خیر کثیر و غالب، اما تحقق فروض دیگر که عبارتند از: خیر و شر مساوی، شر کثیر و غالب و شر محض، محال است. اما شر محض زیرا که آن عدم محض و بطلان صرف است و فرض وجود در مورد آن، فرض دو امر متناقض است، اما آنچه شریتش با خیریتش مساوی است و یا شریتش بر خیریتش غالب است با عنایت الهی که مقتضی نظام احسن است منافات دارد، این برخلاف موجودی است که جهت خیرش بر جهت شرش غالب است، زیرا موجود نکردن خیر کثیر به خاطر شر قلیل، خود مصداق شر کثیر است و با عنایت و حکمت الهی منافات دارد.[1] تفکیک ناپذیری خیر از شر در عالم طبیعت
غیر از واجب الوجود بالذات، آنچه دارای واقعیت و وجود است، دو عالم است، یکی عالم مفارقات و مجردات و دیگری عالم طبیعت و مادیات، و شرور تنها در عالم طبیعت و ماده ظهور می‎کنند، زیرا ماهیت شر، عدمی است، عدم آنچه برای چیزی مطلوب و ممکن است، و آن یا عدم کمال اولی (صورت نوعیه)، و یا عدم کمال ثانوی آن است، و در هر صورت، عدم، عارض بر شیء و مسبوق به ماده و امکان (امکان استعدادی) است.
بنابراین، چنین عدمی که منشأ و خاستگاه شر است جز در عالم ماده راه ندارد، علامه طباطبایی در این باره چنین گفته است:
شر و فساد و نظائر آنها، روی هم رفته، بدیها و ناروائیهایی هستند که در جهان ماده پیدا می‎شوند و مفهوم بد و ناروا مفهومی است که از مقایسه با خوب و روا پدید می‎آید، اگر تندرستی که خواسته نفس و ملائم طبع ما است نبود، هرگز بیماری را بد نمی‎شمردیم، و اگر آسایش و امن و هر یک از لذایذ حواس و لذائذ نفس نبود، هیچ گاه از دست دادن آنها برای ما تلخ نبود و بدبختی خوانده نمی‎شد، چنان که هرگز زوجیت را برای عدد چهار و فردیت را برای عدد سه،‌خوب یا بد، خوشوقتی یا بد بختی نمی‎شماریم، زیرا قیاس در کار نیست.
از این جا پیداست که شر، امری است قیاسی و مفهومی است عدمی، در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول، یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی، که مطلوبِ موضوعِ مفروض بوده باشد، تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن، شر شمرده شود، ‌چنان که داشتن چشم برای انسان، که طبعاً چشم می‎خواهد، و ممکن هم هست نداشته باشد، خیر بوده، نابینایی برای او شر شناخته می‎شود.
و در نتیجه این کاوش به این نکته بر می‎خوریم که شر ـ هر جا باشد ـ اولاً: عدمی، و ثانیاً: امری امکانی است.[2] توضیح آن که: موجودات مادی مشتمل بر قوه و استعداد می‎باشند و کمالات وجودیی را که برای آنها ممکن است به تدریج بدست می‎آورند، و این تکامل تدریجی در گرو تأثیر و تأثر متقابل موجودات مادی است؛ زیرا هر یک از انواع طبیعی، نیازمندی‎ها و کمالات ویژه‎ای دارد که از طریق انواع و پدیده‎های دیگر طبیعی به دست می‎آید، و این جاست که نوعی تزاحم و تضاد نمودار می‎شود، و در نتیجه شر اضافی و نسبی پدید می‎آید.
به عبارت دیگر: قابلیت ماده برای پذیرش صورت‎های گوناگون از یک سوی، و تضاد صور با یکدیگر از سوی دیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن، تخریب گذشته و ساختن آینده، بردن صورتها و نقشهای کهنه و آوردن نقشه‎های تازه تا اجزاء و عناصر با یکدیگر نجنگند و در یکدیگر اثر نکنند، مزاج متوسط و ترکیب جدید پیدا نمی‎شود. پس صحیح است که بگوییم: «تضاد، منشأ خیرات و قائمه جهان است و نظام عالم ماده بر آن استوار است.[3] صدالمتألهین در بحث پیرامون کیفیت دخول شرور در قضاء الهی گفته است: «تحقق یافتن اشخاص و نفوس غیر متناهی که مقتضای عنایت الهی است، وجود استحاله و تضاد را در عالم کون و فساد (طبیعت) اقتضاء می‎نماید، زیرا اگر تضاد نبود، کون و فساد تحقق نمی‎یافت و اگر کون و فساد نبود اشخاص و نفوس غیر متناهی حیوانی و انسانی موجود نمی‎شد، و از طرفی، تضاد کیفیت‎ها و صورتها از لوازم موجودات مادی و ضرورت تفاعل آنهاست، نه فعل مستقل فاعل (مجعول بالتبع و بالعرض است نه مجعول بالاصاله) پس صحیح است که گفته شود:
اگر تضاد نبود فیض وجود، از مبدأ هستی بخش تداوم نمی‎یافت. وجود و بخشش خداوندی، متوقف می‎شد و عالم طبیعی از دریافت حیاتی که به واسطه آن به مقصود خویش نائل می‎شود، تعطیل می‎شد و بیشتر موجوداتی که امکان پیدایش داشتند در نهانگاه امکان و عدم، باقی می‎ماندند».[4] در خطبه‎های توحیدی امام علی ـ علیه السلام ـ نیز اصل تضاد حاکم بر عالم طبیعت یادآوری شده است: چنان که فرموده‎اند:
«ضاد النور بالظلمه، و الوضوح بالبُهمه، ‌و الجمود بالبلل، و الحرور بالصرد، مؤلف بین متعادیاتها، مقارنِ بین متبانیاتها، مقرب بین متباعداتها، مفرق بین متدانیاتها»؛ آفریدگاری که روشنی را با تاریکی،‌ آشکار را با نهان، خشکی را با تری،‌ گرمی را با سردی در تضاد با یکدیگر قرار داد. عناصر متضاد را به هم در آمیخت و امور متباین را مقارن ساخت، دورها را به نزدیک، و نزدیک‎ها را از هم دور ساخت.[5] ملای رومی نیز در مثنوی خود مسأله بقاء حیات طبیعی را بر پایه تضاد یادآور شده و گفته است:
این جهان جنگ است چون کل بنگری ذره ذره همچو دین با کافری
آن یکی ذره همی پرد به چپ و آن دگر سوی یمین اندر طلب
این جهان زین جنگ قائم می‎بود در عناصر در نگر تا حل شود
بس بنای خلق بر اضداد بود لاجرم جنگی شد اندر ضر و سود
و نیز گفته است:
زندگانی آشتی ضدهاست مرگِ آن کاندر میانشان جنگ خاست
صلح اضداد است عمر این جهان جنگ اضداد است عمر جاودان
نتیجه بحث تا این جا این شد که شرور نسبی، لازمه لاینفک موجودات مادی و معلول تضاد حاکم بر عالم طبیعت است، و این تضاد نیز شرط لازم و ضروری تکامل و مقتضای عدل و حکمت و عنایت الهی است:
اِذ مْقتضی الحِکمهِ و العنایه اِیصال کل ممکن لغایه[6] زیبایی مجموعه یا نظام کامل
نکته دیگری که در پاسخ به شبهه شرور از نظر احسن بودن نظام طبیعت باید به آن توجه نمود، ‌اصل اندام وارگی عالم طبیعت است که از قدیم‎ترین دوران تاریخ فلسفه مورد توجه حکمای الهی بوده است، بر این اساس، جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است که پدیده‎های آن با یکدیگر رابطه‌ تکوینی و حقیقی دارند و در نتیجه، قضاوت صحیح درباره احسن بودن آن در گرو مطالعه مجموعه موجودات و نظام کل است، و در نظام کل و توازن عمومی، وجود پستی‎ها و بلندی‎ها، فراز و نشیب‎ها، تاریکی و روشنایی‎ها، ‌رنج و لذت همه و همه لازم است و باید گفت:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیز بجای خویش نیکوست
اگر نیک و بدی بینی مزن دم که هم ابلیس می‎باید هم آدم
و نیز صحیح گفته‎اند که: «ابروی کج ار راست بدی کج بودی»
و نیز «از شیر حمله خوش بود و از غزال رم»[7] اشکال:
این مطلب که در موجودات مادی، ‌خیر بر شر غالب است صحیح نیست، زیرا اشرف آنها انسان است، و اکثر انسانها به خاطر این که مرتکب افعال ناروا گردیده و متصف به رذایل اخلاق و عقاید باطل می‎باشند، مصادیق شر کثیرند. زیرا با توجه به این که حیات دنیوی موقت بوده و آخرت سرای جاودانه است و افراد یاد شده مستحق عذاب بوده و از سعادت ابدی محروم می‎باشند، بنابراین، ثمره اخروی حیات آنان عذاب است و شر؛ اگر چه در حیات دنیوی از خیرات مادی برخوردارند، ولی در مقایسه با عذاب اخروی خیر قلیل است.
پاسخ:
انسان‎ها از نظر کمالات علمی و عملی سه دسته‎اند:
1.[1] . ر.ک. نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل 18.
[2] . اصول فلسفه، ج 5، ص 172؛ نیز به نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل 18 رجوع شود.
[3] . مرتضی مطهری، عدل الهی، چاپ هشتم، ص 214.
[4] . اسفار، ج 7، ص 77.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 186.
[6] . حکیم سبزواری، شرح منظومه، العله و المعلول، غرر فی البحث عن الغایه.
[7] . به عدل الهی، چ 8، ص 183ـ179 رجوع شود.
@#@ افردی که در هر دو مورد به درجه کمال رسیده‎اند.
2. افرادی که در نازلترین درجه قرار دارند و فاقد هر گونه کمال علمی و عملی می‎باشند.
3. انسانهایی که بین آن دو دسته قرار گرفته‎اند و خود مراتب مختلف دارند. بدیهی است اکثریت انسانها را همان گروه سوم تشکیل می‎دهند، و دسته دوم نسبت به مجموع افراد بشر درصد کمتری را تشکیل می‎دهند، و شقاوت ابدی در سرای آخرت از آن گروه دوم می‎باشد، و دیگران اگر مستوجب عذاب نیز گردند، ولی سرانجام مشمول رحمت واسعه خداوند خواهند شد.[1] اشکال دوم:
چرا خداوند عالم طبیعت را به گونه‎ای نیافرید که شر قلیل در آن راه نداشته و خیر محض باشد؟
پاسخ:
فرض یاد شده عقلاً محال است، زیرا مفاد آن، این است که موجود مادی در عین این که مادی است مجرد از ماده باشد و بالعکس. زیرا موجود امکانی، از نظر تحقق یافتن کمالات وجودی که برای آن ممکن است از دوقسم بیرون نیست، یکی این که کمالات مزبور، بالفعل برای او حاصل باشد، این همان موجود مادی یا مجرد غیر تام (مانند نفس) است. بنابراین، امر این قسم از دو قسم ممکن، دائر مدار ایجاد و عدم ایجاد است، اما فرض این که قسم دوم موجود گردد ولی تدریجی الوجود نبوده و بالفعل واجد کمالات خود باشد، مانند فرض این که قسم نخست تدریجی الوجود بوده و بالفعل واجد کمالات خود نباشد، مستلزم جمع بین متناقضین و محال است.
و از طرفی، چون ایجاد نکردن قسم دوم که مصداق خیر کثیر است، مستلزم شر کثیر می‎باشد و ترجیح شر کثیر بر خیر کثیر بر فاعل حکیم روا نیست، پس ایجاد عالم طبیعت که ملازم با شر قلیل است مقتضای جود، عدل و حکمت الهی است.[2] شر و قدرت گسترده الهی
فیلسوفی،[3] وجود شر در جهان طبیعت را با قدرت گسترده الهی از یک سوی، و خیر محض و خیرخواه بودن خداوند از سوی دیگر، ناسازگار دانسته و گفته است: مسأله شر در ساده‎ترین صورتش چنین است:
1. خداوند قادر مطلق است.
2. خداوند خیر (خیرخواه) محض است.
3. با این حال شر وجود دارد.
این سه قضیه با اینکه اجزای اصلی بیشتر نظریات کلامی را تشکیل می‎دهند متناقضند، چنان که اگر دو تای‌ آنها صادق باشد سومی، قضیه کاذب خواهد بود… سپس در توضیح تناقض میان آنها گفته است:
الف. خیر نقطه مقابل شر است به طوری که فرد خیرخواه حتی المقدور شر را از میان بر می‎دارد.
ب. توانایی‎های قادر مطلق را هیچ حد و مرزی نیست.
لازمه دو مقدمه مذکور این است که اگر کسی خیر (خیرخواه) محض باشد و هم قادر مطلق، شر را به کلی از بین می‎برد، از این روی دو قضیه «قادر مطلق وجود دارد» و «شر وجود دارد» متناقض است.
منشأ این شبهه نادیده گرفتن یک اصل عقلی و فطری است، و آن این که بحث درباره قدرت و عجزِ فاعل، و خیر یا شریر بودن او متفرع بر این است که مورد ذاتاً وقوعاً ممکن باشد و امتناع ذاتی یا وقوعی در کار نباشد، زیرا در غیر این صورت مشکل در جانب قابل است نه فاعل، اگر این اصل عقلی را نادیده بگیریم شبهه به باب شر اختصاص نخواهد داشت، بلکه در همه مواردی که امتناع صادق است مانند اجتماع نقیضین، ارتفاع نقیضین، سلب شیء از نفس، چهار ضلع داشتن دائره و… در مقایسه با اصل قدرت مطلقه الهی مطرح خواهد شد.
ولی حل شبهه تناقض در همه این موارد توجه به اصل عقلی و فطری مزبور است، قطعاً آقای مَکِی امتناع رسم شکلی که در آنِ واحد هم مربع باشد و هم دایره را دلیل بر عجز خود از انجام چنین کاری نمی‎داند، و احتجاج می‎کند که او بر رسم هر دو شکل توانا است، ولی تحقق دو شکل یاد شده از یک فاعل در یک زمان ذاتاً‌ محال است،‌ و امر محال از قلمرو قدرت بیرون است.
بحث در شرور عالم طبیعت نیز همین گونه است، موجود مادی که ملازم با امکان، استعداد و تدریج است، خالی از شر نخواهد بود ـ چنان که قبلاً توضیح داده شد ـ امر چنین موجودی دائر میان وجود و عدم است، و فرض وجود خالی از شر، فرض دو امر متناقض است.
علامه طباطبایی این مطلب را زیر چنین بیان نموده است:
«معنی این سخن به حسب تحلیل این است که: چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لا ماده قرار نداد؟ اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد، مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است، ‌و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می‎یابد و بی‎آن تهی دست و بدبخت می‎ماند، اساساً جهان ماده نبود».[4] بجاست در این جا سخن امام علی ـ علیه السلام ـ را در پاسخ این سؤال که: آیا خداوند که به عقیده موحدان بر هر کاری توانا است می‎تواند دنیا را بدون این که کوچک شود در تخم مرغی بدون اینکه بزرگ شود جای دهد؟ یادآور شویم، آن حضرت در پاسخ سؤال مزبور چنین فرمود:
«اِن الله تبارک وتعالی لایْنسب الی العجز، و الذی سألتنی لایکون».[5] یادآور می‎شویم، عبارت «حتی المقدور» در کلام مکی (بند الف) نادرست است، عبارت صحیح «حتی الامکان» است، یعنی فاعلی که خیر محض است، تا آن جا که رفع شر امکان داشته باشد و مستلزم محال نباشد، آن را رفع خواهد کرد، بدیهی است، ‌بر این قضیه هیچ اشکالی وارد نیست.[1] . شرح اشارات، ج 3، ص 328ـ325؛ اسفار، ج 7، ص 80ـ79.
[2] . شرح اشارات، ج 3، ص 328.
[3] . جی. ال. مکی. فیلسوف انگلیسی (متوفای 1981 میلادی) در مقاله شر و قدرت مطلقه، ترجمه محمد رضا صالح نژاد، مجله کیان، شماره 3.
[4] . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 173.
[5] . توحید صدوق، باب 9، روایت 9، ص 130.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید