در كتب كلامي در مسئلة اختيار انسان شبهاتي نقل شده است كه عدهاي با استناد به آنها به عقيدة جبر گرويدهاند. اين شبهات به برخي از آموزهها و اصول كلامي و اعتقادي استناد داده شده است.
اصول كلامياي كه طرفداران جبر به آنها استناد كردهاند عبارتند از:
1. قضا و قدر الهي يا سرنوشت.
2. علم و ارادة ازلي خداوند
3. توحيد در خالقيت
4. عموميت قدرت خداوند
5. هدايتها و ضلالتهاي الهي
اينك به تحليل شبهات جبرگرايان، بر پاية اصول ياد شده ميپردازيم:
شبهه اول: قضا و قدر و علم ازلي خدا و اختيار انسان[1]
تفسير عاميانه و جبر آلود قضا و قدر الهي اين است كه دست سرنوشت به عنوان يك عامل نامرئي و مرموز، گريبان هر انساني را گرفته و از بدو تولد تا لحظة مرگ او را به همان جهتي كه ميخواهد سوق ميدهد، طرفداران اين نظريه از عقل و نقل نيز براي اثبات سخن خود بهره گرفته ميگويند:
چون همة حوادث قبل از پيدايش، مقدر و محتوم گرديده است، وقوع آنها قطعي و تخلف ناپذير خواهد بود. كارهاي اختياري انسان نيز از اين حكم كلي مستثني نبوده و تحقق آنها قطعي و حتمي خواهد بود. فرض قطعيت و حتميت، با اختيار منافات دارد. چنان كه قرآن كريم نيز با صراحت اعلام ميدارد كه:
«ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛[2] هيچ رخدادي در زمين و در زندگي شما رخ نميدهد مگر اين كه از قبل در كتابي ثبت شده است، اين كار براي خداوند آسان است».
تفسير صحيح قضا و قدر
واژة قضاءدر لغت به معني «فصل و قطع» و زدايندة ابهام و ترديد است كه گاهي به صورت قول و گاهي به صورت فعل تبلور مييابد كه هم در مورد خداوند به كار ميرود، و هم در مورد انسان.
قضا در آية «وَ قَضي رَبُّكَ أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اِياهُ» به معناي قضاي قولي خداوند و قضا در آية «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ» ناظر به قضاي فعلي خداوند است،چنان كه مقصود از عبارت «قضي الحاكم بكذا» نيز قضاي قولي بشري، و مقصود از كلمة «قضيتم» در آية«فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ» قضاي فعلي بشري ميباشد، و نيز هر سخن قطعي را «قضيه» مينامند.[3]
در همة مواردي كه واژة قضا به كار ميرود حتميت و قطعيت اعتبار گرديده و ابهام و ترديد برطرف ميشود، مثلاً قبل از آن كه قاضي، حكم خود را صادر نمايد، در اين كه محكوم عليه يا محكوم له چه كسي است ترديد و ابهام وجود دارد، ولي حكم او اين ابهام و ترديد را برطرف مينمايد، و نيز قبل از آن كه انسان، انجام فعلي را اراده نمايد، وقوع و عدم آن نامعين است و مبهم، ولي پس از اراده، لباس قطعيت ميپوشد.
از اين جا، ميتوان حقيقت قضاي تكويني الهي را به دست آورد، زيرا همة هستيهاي امكاني، آفريدة خداوند ميباشند، و از طرفي، مشيت حكيمانة الهي بر اين استوار گرديده كه موجودات را از طريق علل و اسباب ويژه بيافريند، در اين صورت، قبل از آن كه علت تامة هر يك از پديدهها تحقق يابد، مردد ميان وقوع و عدم وقوع است، ولي، پس از تحقق علت تامة آن، قطعي الوقوع ميگردد، بديهي است تا اراده و مشيت الهي به تحقق پديدهاي تعلق نگيرد، علت تامة آن تحقق نخواهد يافت، و در نتيجه «قضاي الهي» از صفات فعل الهي است كه از مقام فعل خداوند و به اعتبار علت تامة آن انتزاع ميگردد.[4]
از آن جا كه اين قطعيت را خداوند از ازل ميداند، علم ذاتي خداوند به قطعيت مزبور قضاي ذاتي خداوند خواهد بود.
واژة قَدَر يا قَدر در لغت به معناي اندازه و مقدار چيزي است، و مفاد آن در مورد پديدههاي هستي با توجه به اصل عليت، ويژگيها و خواص وجودي هر يك از پديدهها است كه معلول ويژگيها و خواص علت آن ميباشد،[5] و به عبارت ديگر: «هر يك از اجزاء علت، اندازه و الگوئي مناسب خود به معلول ميدهد و پيدايش معلول موافق و مطابق مجموع اندازههايي است كه علت تامه براي آن معين ميكند.[6]
و مقصود از قدر الهي اين است كه حدود و ويژگيهاي هر يك از موجودات از ازل معلوم خدا بوده و به مقتضاي آن تحقق مييابد، چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».[7] و نيز ميفرمايد: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً».[8]
و نيز ميفرمايد: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ».[9]
و نيز ميفرمايد: «وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[10] و آيات ديگر.
از اين جا به دست ميآيد كه قدر داراي دو مرتبه است: 1. مرتبة قبل از وجود شيء (قدر علمي) و 2. مرتبة مقارن با هستي شيء (قدر عيني).[11]
در حديثي كه يونس بن عبدالرحمان از حضرت رضا ـ عليه السلام ـ روايت كرده، قضا و قدر به قطعيت و حدود وجودي اشياء تفسير گرديده است، چنان كه در تفسير قدر فرموده است: «هي الهندسة و وضع الحدود في البقاء و الفناء» و در تفسير قضا فرموده است: «هو الاِبرام و إقامة العين»[12]
تحكيم اختيار بر پاية اصل قضاء و قدر
تحليل و تفسير ياد شده پيرامون قضاء و قدر الهي نه تنها با اختيار انسان منافات ندارد بلكه تحكيم كننده آن است، زيرا همانگونه كه بيان گرديد، قضا به معني قطعيت وقوع فعل است كه متفرع بر تحقق علت تامة آن ميباشد. و چون ويژگي تكويني فاعلهاي بشري، مريد و مختار بودن آنهاست، بنابراين، به مقتضاي واقع نمائي و مطابقت علم الهي با معلوم، و نيز به موجب تخلف ناپذيري و حتميت ارادة خداوند، افعال فاعلهاي بشري، ارادي و اختياري خواهد بود، نه اضطراري و جبري.
صدرالمتألهين، در پاسخ شبهة جبر بر پاية علم ازلي خداوند گفته است:
«اگر چه، علم الهي نسبت به تحقق فعل انسان سببيت دارد، ولي سببيت آن از طريق قدرت و اختيار انسان است، زيرا قدرت و اختيار انسان نيز از اسباب پيدايش فعل او است. پس وجوب تحقق فعل از قدرت و اختيار انسان ناشي ميشود، و وجوب ناشي از اختيار، با آن منافات ندارد».[13]
به اين اشكال پاسخ نقضي نيز داده شده است و آن اين كه اگر علم سابق منشأ جبري بودن فعل باشد، خداوند نيز فاعل مختار نخواهد بود. سعد الدين تفتازاني نيز اين دو پاسخ را در رد شبهة جبر به استناد به علم و ارادة ازلي خدا يادآور شده است.
گذشته از اين، انسان بالوجدان ميان كارهاي اختياري خود فرق ميگذارد، با اين كه از نظر علم پيشين الهي يكسانند.
شبهه دوم: ارادة خداوند و اختيار انسان
تقرير شبهة جبر با استناد به ارادة الهي اين است كه به مقتضاي عقل و نقل هيچ پديدهاي بدون اراده و مشيت الهي تحقق نميپذيرد، و براين اساس، افعال انسان نيز متعلق ارادة الهي است، و به حكم اين كه ارادة خدا از مراد او تخلف نميپذيرد، و مراد او حتماً واقع ميشود، پس تحقق افعال انسان امري حتمي و تخلف ناپذير است، و در اين صورت، اختيار و مشيت انساني فرضي بيش نبوده، و واقعيتي ندارد.
پاسخ اين اشكال از مطالب ياد شده روشن گرديد، و به توضيح بيشتري نيازي نيست، زيرا مشيت و ارادة خداوند از طريق قدرت و اختيار انسان به فعل او تعلق ميگيرد، و در نتيجه با اختياري بودن فعل وي منافات ندارد. بلكه اگر فعل انسان اختياري نباشد، تخلف ارادة خداوند ازمراد او لازم خواهد آمد.[14]
آيا اراده از افعال اختياري است؟
در اين جا، شبهة معروفي مطرح گرديده است و آن اين كه به موجب منتهي شدن سلسلة حوادث به ارادة الهي، پيدايش ارادة انسان نيز مستند به ارادة خداوند است، و به مقتضاي تخلف ناپذيري ارادة الهي، تحقق اراده در انسان امري حتمي و جبري است، و در نتيجه افعال ارادي او نيز همگي جبري خواهند بود.[15]
پاسخ اين اشكال اين است كه ملاك مختار بودن انسان، اين نيست كه او فاعل مريد است، بلكه حقيقت اختيار در مورد انسان اين است كه او هويتاً و ذاتاً موجودي انتخابگر است و اين خصيصه، ذاتي و تكويني او است، ليكن رمز اختيار در افعال جوارحي و بدني او اراده است، آگاهي از فعل نيز از مبادي افعال اختياري به شمار ميرود و گفته ميشود: «فعل اختياري آن است كه مسبوق به علم و اراده باشد، يعني از طريق مبدأ علم و عنصر اراده بر مختار بودن و انتخابگر بودن انسان واقف ميگرديم، ولي در افعال جوانحي و دروني او، علم (حصولي و زايد بر ذات) و اراده رمز اختيار نميباشد. چنان كه، مثلاً انساني كه در زمينة يكي از علوم ملكة اجتهاد را تحصيل نموده است، هر گاه سؤالات متعددي بر وي عرضه شود، نفس او بيدرنگ به خلق صورتهاي علمي گوناگون پرداخته و پاسخهاي مناسب را از صورتهاي علمي مجمل و بسيط استنباط مينمايد. شكي نيست كه فعل ياد شده از افعال اختياري نفس است، با اين كه نه مسبوق به علم (تفصيلي) است و نه مسبوق به اراده، عنصر اراده و ديگر افعال دروني ديگر نفس نيز همين گونهاند. بنابراين، اراده، فعل اختياري نفس است و مسبوق به اراده ديگر نيز نميباشد، و با توجه به همين ويژگي، مستند به ارادة الهي است و نتيجة آن به بياني كه قبلاً ذكر گرديد، تحكيم اختيار است.
اين پاسخ، بطور مجمل در كلمات صدر المتألهين[16] به چشم ميخورد و بطور مفصل و روشن در كلمات امام خميني (ره) آمده است.[17][1] . با توجه به اينكه شبهه جبر ـ بر پاية اصل قضاء و قدر الهي، در حقيقت به علم پيشين خداوند به اشياء باز ميگردد، هر دو را با هم ذكر نموديم و توضيحات داده شده پاسخ هر دو به شمار ميرود.
[2] . حديد/ 22.
[3] . ر.ك. مفردات راغب، مادة قضي.
[4] . الميزان، ج 13، ص 73ـ72.
[5] . نهاية الحكمة، 12، فصل 12.
[6] . شيعه در اسلام، ص 77.
[7] . حجر/ 21.
[8] . طلاق/ 3.
[9] . قمر/ 49.
[10] . رعد/ 8.
[11] . الميزان، ج 12، ص 144.
[12] . اصول كافي، ج 1، باب جبر و قدر، روايت 4.
[13] . اسفار، ج 6، ص 385.
[14] . الميزان، ج 1، ص 109.
[15] . از طراحان اين شبهه در الهيات مسيحي اسپينوزا (1632ـ1677) فيلسوف جبرگراي يهودي معروف است. به سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 54 رجوع شود.
[16] . اسفار، ج 6، ص 162.
[17] . طلب و اراده، ص 109؛ جبر و اختيار، ص 204ـ207.
@#@
شبهه سوم: توحيد در خالقيت و شبهه جبر
يكي از مراتب توحيد، توحيد در خالقيت است كه دلايل عقلي و نقلي بر آن دلالت دارد، به مقتضاي اين اصل عقلي و ديني، افعال انسان مخلوق خداوند است. به اعتقاد جبرگرايان فرض اين كه انسان فاعل و پديد آورندة افعال ارادي خود باشد، با اصل ياد شده منافات دارد. بنابراين، دفاع از اصل توحيد درخالقيت ايجاب ميكند كه فاعليت و تأثير انسان را در افعال ارادي وي نفي كرده و او را مجبور بدانيم.
پاسخ:
حصر خالقيت در خداوند دو تفسير دارد: 1. در عالم هستي هيچ خالق و مؤثري ـ خواه مستقل و خواه غير مستقل، جز خداوند وجود ندارد. اين فرض مستلزم انكار اصل عليت و معلوليت است، و در نتيجه، همة پديدههاي آفرينش بدون واسطه مخلوق خدا بوده و او علت مباشري آنهاست، چنان كه اشاعره معتقد به آن ميباشند.[1]
2. خالق و مؤثر مستقل و قائم به ذات، جز خداوند نيست، و اگر چه نظام آفرينش، نظام اسباب و مسببات است و برخي از موجودات فاعل و برخي فعل، برخي مؤثر و برخي اثر ميباشند، ولي فاعلها و مؤثرها همان گونه كه در هستي خود وابسته و نيازمند خداوند ميباشند، در فعل و تأثير خود نيز وابسته و نيازمندند، بنابراين فرض، انسان، فاعل افعال خويش است، و قدرت او تأثيرگذار است، ولي نه به صورت مستقل، بلكه به صورت وابسته به قدرت خداوند و در طول آن.
شبهه چهارم: عموميت قدرت الهي و اختيار انسان
اصل ديگري كه طرفداران جبر به آن استناد كردهاند عموميت قدرت خداوند است، به زعم آنان اعتقاد به اين كه قدرت انسان در تحقق افعال او مؤثر است با اصل ياد شده منافات دارد، زيرا به حكم اين كه اجتماع دو قدرت مؤثر در ايجاد يك چيز ممكن نيست، هر گاه قدرت انسان در پيدايش فعل او مؤثر باشد، فعل مزبور از قلمرو قدرت الهي بيرون خواهد بود.[2]
اين شبهه از مستقل انگاشتن قدرت انسان در تأثير گذاري ناشي گرديده است، زيرا با اين تصور، قدرت انسان رقيب و در عرض قدرت خداوند خواهد بود، و بديهي است اجتماع دو قدرت مستقل بر انجام يك فعل ممكن نيست و در نتيجه، دفاع از اصل عموميت قدرت الهي و مؤثر دانستن آن در تحقق فعل انسان ايجاب ميكند كه قدرت انسان را فاقد تأثير بدانيم.
چنين برداشت و تفسيري در مورد قدرت انسان غفلت از فقر و وابستگي ذاتي انسان در وجود و صفات خود به خداوند ميباشد، اين خطا مخصوص متكلمان اشعري نيست، بلكه معتزله نيز همين برداشت ناصواب را از قدرت انسان نموده و به انگيزه دفاع از عدل الهي و اثبات اختيار انسان به «تفويض» گرائيدهاند، چنان كه در گذشته بيان گرديد، و حال آن كه حقيقت اين است كه قدرت انسان در طول قدرت خداوند است، و اجتماع دو قدرت، يكي مستقل و ديگري وابسته، بر يك فعل به هيچ وجه محال نيست، به عبارت ديگر، به حكم اين كه ويژگي «قدرت» تأثيرگذاري است، بايد دقت انسان را مؤثر در فعل او دانست (بطلان رأي اشاعره) و به حكم اينكه انسان در وجود و صفات خود غير مستقل و وابسته است. نبايد قدرت او را مستقل در تأثير پنداشت (بطلان قول معتزله). و اين همان امر بين الامرين است كه قبلاً توضيح داده شد.
شبهه پنجم: هدايتها و ضلالتهاي الهي و اختيار انسان
در برخي از آيات قرآني تصريح شده است كه خداوند هر كس را بخواهد هدايت ميكند و هركس را بخواهد گمراه مينمايد. چنان كه ميفرمايد:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».[3]
طرفداران جبر به مدلول ابتدائي اين گونه آيات بر اثبات مدعاي خود استدلال نمودهاند. ليكن، چنين استدلالي كاملاً سست و بيپايه است، زيرا براي دست يافتن به مدلول حقيقي آيات قرآن لازم است از شيوة تفسير قرآن به قرآن استفاده نمود و مجموع آيات ناظر به يك موضوع را مورد مطالعه قرار داد، زيرا به فرموده امام علي ـ عليه السلام ـ برخي از آيات قرآن مفسر آيات ديگر ميباشد «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض».[4]
با توجه به اصل مزبور، به تفسير آيات ياد شده، ميپردازيم تا حقيقت امر در مسأله هدايتها و ضلالتهاي الهي و رابطة آن با مسأله اختيار روشن گردد.
اولاً: در برخي از آيات قرآن هدايت و ضلالت به مشيت و اختيار انسان واگذار شده است، چنان كه ميفرمايد: «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ».[5]
و نيز ميفرمايد: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً».[6]
و نيز ميفرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ».[7]
البته، براي آن كه توهم نشود كه مشيت و ارادة انسان به طور مستقل عمل ميكند و در نتيجه، خود وي فاعل مستقل افعال ارادي خود ميباشد يادآور شده است كه مشيت انسان جز با استناد به مشيت الهي صورت نخواهد پذيرفت:
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ».[8]
و ثانياً: در آيات ديگر قرآن هدايت يافتگان و گمراهان عوامل و گمراهي آنها، كه در توانايي و اختيار آنان ميباشد، بيان گرديده است.
عوامل هدايت
1. ايمان و اعتصام به خدا:
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً».[9]
2. عمل به آنچه خداوند به آن راضي است:
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».[10]
3. مجاهد در راه خدا:
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنِينَ».[11]
4. إنا به و تضرع به سوي خدا:
«اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ».[12]
عوامل گمراهي
1. پيوند دوستي با دشمنان خدا:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ… مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ».[13]
2. پيروي از سردمداران تباهي و استكبار:
«رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ».[14]
3. محاسبات پنداري و موهوم:
«انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً».[15]
4. دلبستگي به زندگي مادي:
«الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ».[16]
5. هم نشيني با منحرفان:
«يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي».[17]
از مطالعة آيات ياد شده به روشني به دست ميآيد كه هدايت و ضلالت انسان در عين اين كه بدون مشيت و اذن تكويني خداوند ـ ليكن نه به صورت جبري و غير اختياري تحقق پذير نيست، از طريق اسباب و علل ويژهاي است كه انسان خود اختيار ميكند. و از اين جا، ميتوان به مفاد حقيقي آيات «يَهدي من يشاء و يضل من يشاء» دست يافت، و به دست آورد كه مشيت خداوند به هدايت و ضلالت چه كساني تعلق گرفته است.[1] . شرح المقاصد، ج 4، ص 105.
[2] . شرح المواقف، ج 8، ص 148.
[3] . ابراهيم/ 4. به همين مضمون است آيات ياد شده در زير:
«أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ» (فاطر/ 8)
«وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (انعام/ 39)
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/ 93)
[4] . نهج البلاغه، خطبة 133.
[5] . كهف/ 29.
[6] . به همين مضمون است آيات 29/ انسان، 55/مدثر، 12/ عبس.
[7] . تكوير/ 28.
[8] . تكوير/ 29.
[9] . نساء/ 175.
[10] . مائده/ 16ـ15.
[11] . عنكبوت/ 69.
[12] . شوري/ 13.
[13] . ممتحنه/ 1.
[14] . احزاب/ 267.
[15] . اسراء/ 48.
[16] . ابراهيم/ 3.
[17] . فرقان/ 29ـ28.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی