سید نعمت الله جزائری در انوار نعمانیه باب احوال بعد از مرگ می نویسد: که در اخبار است مرد مستمندی از دنیا رفت و از صبح که جنازه او را بلند کردند تا بشام از دفنش فارغ نشدند به واسطه کثرت ازدحام و انبوه جمعیت بعدها او را در خواب دیدند. پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟ خداوند مرا آمرزید و نیکی و لطف زیادی درباره من فرمود، ولی حساب دقیقی کرد. حتی روزی بر در دکان رفیقم که گندم فروشی داشت نشسته بودم با حال روزه، هنگام اذان که شد یکدانه از گندمهای او را برداشته و با دندان خود دو نیمه کردم، در این موقع به خاطرم آمد که گندم از من نیست آن دانه شکسته را بر روی گندمهای او افکندم خداوند چنان حسابی کرد که از حسنات من به اندازه نقص قیمت گندمی که شکسته بودم گرفت.
و نیز آن دانشمند جلیل می نویسد: که روایت شده روز قیامت بنده را بر محلی که مشرف بر مردم است می آورند و ندا می کنند هر کس حقی به گردن این شخص دارد اکنون موقع تصفیه حساب اوست پیش آید و حق خود را بستاند. سخت ترین پیشامد برای آن بنده این است که شخصی را مشاهده کند که او را می شناخته، زیرا در آنحال می ترسد آن شخص ادعائی بر او بنماید، روایت شده در مقابل هر یک ششم از درهم نقره (درهم 18 نخود است) هفتصد نماز قبول شده می گیرند و به صاحب حق می دهند.
با خرد دوش در سخن بودم – کشف شد بر دلم مثالی چند
گفتم ای مایه همه دانش – دارم از خدمتت سوالی چند
چیست این زندگانی دنیا – گفت خوابیست یا خیای چند
گفتم این ملک و مال دنیا چیست – گفت دردسر و وبالی چند
گفتم او را چه حاصل است بگو – گفتم غم خوردن و مالی چند
گفتم این بحث اهل دنیا چیست – گفت بیهوده قیل و قالی چند
گفتم اهل زمانه در چه دمند – گفت در بند جمع مالی چند
گفتم اهل ستم چه طایفه اند – گفت گرگ و سگ و شغلی چند
گفتم این نفس رام کی گردد – گفت چون دید گوشمالی چند
گفتمش چیست کدخدائی گفت – هفته ای عیش و غصه سالی چند
گفتمش چیست گفته سعدی – گفت پندی است حسب و حالی چند