نویسنده: محمدتقی فعالی
از مهمترین معیارهای احکام و قوانین دین، عقلانیّت دینی است. هیچ حکمی در شریعت اسلامی بدون حکمت و تبیین عقلانی نیست. عقل در آموزههای دینی، اعم از آیات و احادیث، با عقل در آموزههای فلسفی و کلامی متفاوت است. ضمن بررسی مفهومشناسی عقل از نظر لغت، میتوان اصطلاح عقل را در خلال آیات و احادیث تبیین کرد و از این طریق به دستاوردی جالب رسید.
از جمله واژههای معرفتی قرآن، عقل بوده و ریشهی آن 49 مرتبه در کتاب آسمانی آمده است. این لفظ در تمامی موارد به صورت فعل به کار رفته و استعمال اسمی در قرآن ندارد. همچنین در تمامی موارد به صورت جمع به کار رفته است. نکتهی قابل توجه اینکه در اکثر موارد، کاربرد این واژه در قرآن یعنی حدود 40 مورد به صورت سلبی یا به منزلهی سلب استعمال شده یعنی قرآن فرموده است:
«أَفَلَا تَعْقِلُونَ»، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»، «إنِ کُنتُمْ تَعْقِلُون»، «لاَّ یَعْقِلُونَ» و «أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون».
یک) در لغت
معانی مختلفی در کتب اهل لغت نسبت به لفظ عقل بیان شده است. معجم المقاییس آورده است (1) که عقل گاهی به معنای قید و بند میآید لذا عَقَلْتُ البعیر یعنی شددتُه بالعقال و هو معقول بدین معنا که حیوان را با بندی به جایی بستن که در این صورت حیوان معقول یعنی بسته شده یا مقیّد محسوب میشود. همچنین عقل معنای دیگری هم دارد و آن نقطهی مقابل جهل است، به معنای علم یا معرفت نسبت به چیزی.
دو معنای مزبور در العین (2)، جمهرهاللغه، (3) دیوان الادب، (4) کتاب الافعال، (5) قاموس المحیط (6) و اساس البلاغه (7) ذکر شده است. در المحکم (8) و لسان العرب (9) معنای دیگری هم به میان آمده است و آن اینکه عقل و جمع آن عقول، ضد حماقت است که مشابهتی با معنای جهل دارد گرچه دقیقاً آن معنا نیست. بر این اساس، به معنای معرفت و فهم به کار میرود.
حاصل آنکه عقل دو معنا دارد؛ یکی به معنای قید و بند است، معنای دوم عقل، نقطهی مقابل جهل یا حماقت بوده به معنای فهم، معرفت و ادراک به کار میرود. در آدمی قوّهای است که جهت قبول علم، در صورتی که معرفت برای این قوه حاصل شود به آن عقل گفته میشود. البته گاهی نسبت به خود آن قوّه هم عقل به کار رفته است. (10) که در این صورت معنای سومی برای عقل شکل میگیرد. لذا عقل سه معنا خواهد داشت که عبارتاند از: بند، علم و نیروی قبول علم.
در مقابل عقل از واژههایی نظیر جنون، سفه، حمق و جهل استفاده میشود که هر یک به لحاظی در برابر عقل قرار میگیرند.
دو) در قرآن
به منظور کشف معنای این واژه و نحوهی کاربرد آن در قرآن لازم است، به تحلیلی تفصیلی در مورد آیات مربوط دست زد. از بررسی مجموع آیات نکاتی به دست میآید. اول آنکه عقل هرچه باشد، در واژگان قرآنی امری در جهت هدایت است و اگر در این راستا قرار نگیرد هرچه باشد قرآن به آن عقل اطلاق نمیکند: «أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ» (11). آنگاه که به منکران گفته میشود از خدا و رسولش پیروی کنید آنان نیاکان خود را بهانه قرار داده میگویند ما به آیین آباء خویشیم. قرآن در جواب میفرماید: اگر آبا و نیاکان شما اهل عقل و هدایت نبودهاند آیا باز هم از آنها تبعیّت میکردید؟! نیاکان آنان چه بسا علم زیادی داشتند ولی قرآن عقل را از آنها نفی میکند لذا عالم با عاقل متفاوت است و تفاوت در این است که علم آنها «علم هدایتی» نبود تا عقل باشد. تعقّل آنگاه تعقّل است که در مسیر هدایتپذیری و امور معنوی قرار گیرد. آنگاه که انسان به تعقّل نشیند امر او به هدایت میانجامد (12). همچنین به دست میآید که عقل با جمود فکری و تعصّب قوی سازگار نیست. لذا عقل هدایتگر هدایتپیشه، عقلی آزاد است:
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ؛ و [او] گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد آیا تعقّل نمیکردید؟ (13).
ظاهر آیه این است که تعقّل با ضلالت همسو و سازگار نیست. لذا سه ویژگی از تعقّل به دست آمد؛ یکی آنکه باید در جهت هدایت و کاهش و رفع ضلالت باشد. دیگر آنکه از جمود و تعصّب کاسته و بر حریّت و آزادگی عقلانی بیفزاید و نهایت آنکه عقل باعث کشف آیات الهی است:
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ بدینگونه، خداوند آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که بیندیشید (14).
اینگونه آیات (آل عمران / 118؛ نور / 61 و حدید / 17) عقل را کاشف آیات الهی میداند. اگر نشانههای حقّ بیان شوند و تفصیل (روم / 28) یابند، عقل را یارای آن است که به کشف آنها نائل گردد. اساساً هدف بیان آیات زمینهسازی تعقّل برای انسان است تا دست عقل به آنها برسد و انسان را به غایت نزدیک کند (15).
شاید بتوان گفت آیات الهی در دو دسته میگنجند؛ یکی امور نظری است. در برخی موارد قرآن امور طبیعی را مطرح کرده و از آنها مقدماتی به صورت استدلال میسازد تا عقل از چیدن آن مقدمات به توحید یا معاد نائل گردد. لذا در این دسته آیات اولاً مقدمات به طور عمده از امور طبیعی و مادی تشکیل شده است. ثانیاً از این امور مقدماتی ترتیب یافته است تا عقل به کمک آنها به نتایجی مانند اثبات معاد یا توحید برسد. در اصطلاح فلسفی به این نوع استنباط «الهیات طبیعی» گفته میشود:
وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛ و [نیز در] گردانیدن بادها، و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که میاندیشند، واقعاً نشانههایی [گویا] وجود دارد (16).
اگر انسان تعقّل ورزد، آیه بودن جهان ماده را در مییابد. بدین معنا که میتواند با کاوش و جستجوی علمی در آنها به کمک تشکیل براهین مختلف به جهان غیب منتقل گردد و صفات الهی یا معاد را به اثبات رساند. پس آنچه عقل بدان میرسد استدلال و برهان است و استدلال و برهانی که ناظر به امور طبیعی است میتواند آیه بودن جهان ماده را به کمک عقل برای انسان بنمایاند (17). چنان که برهان اینگونه خود، آیه است.
البته آیات دیگری هم هست که مربوط به امور نظری است اما تعبیر «آیه» در آنها به کار نرفته است. لکن مضمون آنها با آنچه گذشت مشابهت دارد. مثل (انعام / 32؛ اعراف / 169؛ یونس / 16؛ یوسف / 109-2 و انبیاء / 67).
نوع دیگری از آیات الهی مربوط به امور عملی است.
لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَهً طَیِّبَهً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ بر نابینا و لنگ و بیمار و بر شما ایرادی نیست که از خانههای خودتان بخورید، یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا آن [خانههایی] که کلیدهایش را در اختیار دارید یا [خانه] دوستتان. [همچنین] بر شما باکی نیست که با هم بخورید یا پراکنده. پس چون به خانههایی [که گفته شد] درآمدید، به یکدیگر سلام کنید درودی که نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات [خود] را اینگونه برای شما بیان میکند، امید که بیندیشید (18).
إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ؛ کسانی که تو را از پشت اتاقها [ی مسکونیِ تو] به فریاد میخوانند، بیشترشان نمیفهمند (19).
آیه نخست و آیات مشابه (یونس / 42؛ انعام / 151؛ مائده / 58 و آل عمران / 117) مربوط به احکام شرعی است که جنبه عملی دارند. آیهی دوم عقل را با صراحت در مورد عملی خاص مطرح کرده است. بنابراین عقل چه در امور نظری و چه در امور عملی میتواند آیات و نشانههای الهی را درک کند.
تا بدینجا به دست آمد که عقل در اصطلاح قرآنی چیزی است که اولاً در راستای هدایت و سعادت باشد. ثانیاً از جمود تقلید و تعصّبات قومی آزاد و رها باشد. ثالثاً کاشف آیات الهی باشد. حال میتوان افزود:
چهارم آنکه دو چیز مانع تعقل است؛ یکی قساوت قلب (بقره / 73 و 74) و دیگری هواپرستی (فرقان / 43 و 44).
پنجم آنکه تعقّل فزایندهی علم – به اصطلاح قرآنی – است. چنان که بیان آیات، زمینهساز عقل میباشد (حدید / 17 و مائده / 103 و 104).
ششم آنکه یکی از کارهای تعقّل در قرآن تمییز حق از باطل و خیر از شرّ است (20) (هود / 51 و نساء / 10).
و نهایتاً هفتم اینکه تعقّل با شک و ریب سر سازش نداشته به ایمان دینی منجر میشود (21) (یونس / 100).
اینها مجموعه ویژگیهایی است که میتوان از قرآن در رابطه با تعقّل تحصیل کرد اگر بخواهیم تمام این خصیصهها را در یک جمله جمع کنیم از این بهتر نمیتوان گفت که «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان» (22) و یا «مَنْ کَانَ عَاقِلاً کَانَ لَهِ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّهَ» (23). اگر بخواهیم اصطلاح قرآنی عقل را با دیگر اصطلاحات تطبیق کنیم باید بگوییم که اولاً عقل هم کلیات را درک میکند و هم امور جزئی را، زیرا احکام نظری، کلی و احکام شرعی، جزئیاند. ثانیاً عقل هم در امور حسّی دخالت میکند نظیر امور طبیعی و مادی و هم در مسائل غیرحسّی مثل توحید و معاد و ثالثاً عقل هم ناظر به احکام نظری است و هم احکام عملی را بازگو میکند. لذا عقل در اصطلاح قرآنی به هیچ یک از اصطلاحات فلسفی و کلامی و منطقی به تنهایی منطبق نیست. عقل از نظر قرآن، نیروی اندیشه است اما ویژگیهایی کاملاً ارزشی و دینی.
شاید بتوان با نگاهی دیگر، تحلیلی از این اصطلاح قرآنی ارائه کرد. اگر شهوت یا غضب بر انسان غلبه کند و وی را تحت نفوذ و سلطهی خویش درآورد، آدمی از صراط اعتدال خارج شده به سمت افراط یا تفریط کشیده میشود. انسان در این صورت عقلی، وضعیتی محکوم و تحت سلطه دارد چنین عقلی سالم نیست و چنین شخصی تصمیم عقلانی و مناسب نمیتواند اتخاذ کند همانند یک قاضی که توسط مدارک و شواهد کاذب منحرف شود. چنین شخصی در قضاوت از مسیر حقّ منحرف گشته و چه بسا ناآگاهانه قضاوتی باطل کند لذا او هم قاضی است و هم قضاوتی درست انجام نداده است. عقل در انسان همچنین است. هر انسانی از نیروی عقلی برخوردار است ولی اگر از سلامت عقلانی خارج شود و یکی از دو نیروی شهوت یا غضب بر او سلطه یابد چنین عقلی هرگز به کار دین نمیآید و در جهت درک حقایق، معارف و عملی صالح قرار نمیگیرد. چنین شخصی از نظر قرآن عاقل نیست گرچه در تشخص مضار و منافع دنیوی بسیار اندیشمند باشد (24). «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» (25). بنابراین عقل در اصطلاح قرآنی یعنی نیروی اندیشه که در راستای هدایت انسانی عمل کند و منشأ تمییز حقّ از باطل گشته، آدمی را به سوی عبودیّت الهی سوق دهد. بنابراین عقل در اصطلاح به نیروی اندیشهای اطلاق میشود که در راستای هدایت بوده آدمی را به عبودیّت سوق دهد.
احادیث رضوی به ما میگوید که عقل معیاری تام و کامل است. هر کس براساس عقل عمل کند به روز خواهد شد و در این صورت کارش به سامان نخواهد رسید. عقل ودیعتی الهی است که در ذات هر انسانی موجود است و خداوند براساس آن انسانها را حسابرسی خواهد نمود. مطلوب است به نمونههایی از فرمایشات آن حضرت اشاره نمود.
نمونهی نخست:
امام رضا (علیهالسلام) در روایتی به صورت صریح بهترین دوست انسان را عقل، آشکارترین دشمن آدمی را جهل معرفی نمود:
صَدِیقُ کُلِ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛ دوست هر انسان عقل او و دشمنش جهل اوست (26).
نمونهی دوم:
حسن بن جَهم روایت میکند که با عدهای از اصحاب نزد امام رضا (علیهالسلام) نشسته بودیم و صحبت عقل به میان آمد. آن حضرت به این نکته اشاره کرد که اهل دین باید عقل داشته باشند. وی اظهار میدارد که از چیستی عقل از آن حضرت پرسیدیم. امام رضا (علیهالسلام) فرمود:
خداوند در آغاز عقل را آفرید و فرمود: سوگند به عزتم و جلالم که چیزی از تو زیباتر و محبوبتر نیافریدم. براساس تو میدهم و میگیرم (27).
نمونهی سوم:
ابیالحسن الرضا (علیهالسلام) در روایتی متفاوت به مصادیق عقل اشاره میفرماید: بعد از آن که از ایشان درباره ماهیّت عقل سؤال شد، آن حضرت چنین فرمود:
عقل یعنی رهایی از غصّه، نرمخویی با دشمن و مدارا نمودن با دوستان (28).
نمونهی چهارم:
یکی از مطالبی که در احادیث امام رضا (علیهالسلام) به صورت گسترده آمده است بیان حکمتهای احکام است. هر حکمی که در شریعت اسلامی آمده است، حکمتی دارد. بیان حکمت شریعت چیزی جز تبیین عقلانی آن نیست. هرگاه برای حکمی از احکام دینی حکمت یا حکمتهای عقل پسند مطرح شد در مواقع، آن حکم توجیه عقلانی شده زمینه پذیرش خواهد یافت. میتوان به موردی زیبا اشاره نمود. امام رضا (علیهالسلام) به منظور بیان علت تشریع نماز اینگونه فرمود:
علت و سرّ واجب شدن نماز اموری است: اقرار به ربوبیت حقّ عزّوجلّ و خلع امثال و اضداد از او؛ ایستادن در مقابل جبار جلّ جلاله با حالتی خوار و نیازمندانه؛ خضوع و اعتراف به گناه و درخواست عفو آنها و گذاردن صورت در هر روز پنج بار روی خاک به خاطر تعظیم و بزرگداشت حقّ عزّوجلّ؛ متذکّر خدا بودن و فراموش نکردن او؛ خاشع و خاضع بودن در مقابل حضرتش و راغب و طالب بودن در زیادی دین و دنیا و انزجار از غیر خدا؛ مداومت بر ذکر حقّ عزّوجلّ در شب و روز تا بدین ترتیب، بنده، سید و سرور و مدبّر و خالق را فراموش نکند تا به طغیان او منتهی گردد و در این به یاد بودن بنده پروردگار خود را، فایدهای که هست آن است که از معاصی منزجر گردیده و باعث میشود از انواع فساد کناره بگیرد (29).
پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 4، ص 69.
2. فراهیدی، العین، ج 1، ص 159.
3. ابن درید، جمهره اللغه، ص 939.
4. فارابی، دیوان الادب، ج 2، ص 180.
5. المعافری، کتاب الافعال، ج 1، ص 222.
6. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ذیل واژه عقل.
7. زمخشری، اساس البلاغه، ذیل واژه عقل.
8. ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم فی اللغه، ج 1، ص 118.
9. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 458.
10. راغب، مفردات، ص 341.
11. بقره / 170.
12. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 5، ص 7؛ طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 420.
13. یس / 62.
14. بقره / 242.
15. ر.ک: بلاغی نجفی، آلاء الرحمن، ج 1، ص 102؛ فیض کاشانی، صافی، ج 1، ص 144؛ ابن عجیبه، البحر المدید، ج 1، ص 119؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ج 1، ص 64؛ سیوطی و المحلّی، تفسیر جلالین، ج 1، ص 14؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج 1، ص 145.
16. بقره / 164.
17. بیضاوی، انوار التنزیل، ج 1، ص 113؛ بغدادی، لباب التأویل، ج 1، ص 99؛ حقی بروسوی، روح البیان، ج 1، ص 268؛ حسینی شیرازی، تقریب القرآن، ج 1، ص 204؛ مدرسی، من هدی القرآن، ج 1، ص 300.
18. نور / 61.
19. حجرات / 4.
20. نیشابوری، وجوه القران، ص 409.
21. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 3، ص 116؛ طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 127.
22. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11.
23. همان، ص 12.
24. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 30، ص 57؛ طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 250.
25. ملک / 10.
26. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11؛ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج 1، ص 258.
27. حرّ عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 115؛ حرّ عاملی، الجواهر السنیه، ص 280.
28. فتّال نیشابوری، روضه الواعظین، ص 8؛ طبرسی، مشکاه الانوار، ص 249؛ صدوق، الامالی، ص 233.
29. صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 317.
منبع مقاله :
فعّالی، محمدتقی؛ (تابستان 1394)، سبک زندگی رضوی (2) – مناسبات اجتماعی، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول