آیا امام حسین(ع) موافق صلح نامه امام حسن(ع) بوده است؟

آیا امام حسین(ع) موافق صلح نامه امام حسن(ع) بوده است؟

اعتراض امام حسین(ع) به صلح امام حسن(ع)
در برخی از کتب تاریخی، به موضوع اعتراض یا مخالفت امام حسین علیه السلام نسبت‏به صلح برادر بزرگشان اشاره شده مانند «تاریخ ایران» نوشته مرحوم دکتر عباس اقبال(1)، در کتاب «علی و فرزندانش» تالیف دکتر طه حسین در این مورد چنین می‏خوانیم:

«می‏گویند حسین بن علی با نظر برادر موافقت نداشت و به برادر اصرار کرده بود از صلح با معاویه خودداری کند و به جنگ ادامه دهد، ولی حسن نپذیرفت و گفت اگر مطیع نباشد، او را دربند خواهد کرد!»(2)

در تعدادی از منابع اصلی تاریخ اسلام، موضوع اعتراض یا مخالفت ‏حسین ‏بن علی علیه السلام چنین بازگو گردیده است .

محمد جریر طبری مورخ معروف، متوفای 310ه ق) می‏نویسد:

«در آن اثنا که حسن به مداین بود یکی از میان اردو ندا داد: بدانید قیس بن سعد (فرمانده پیش‏قراولان سپاه امام) کشته شد، بروید. و نیز گوید کسانی رفتن آغاز کردند و سراپرده حسن را غارت نمودند، چنانکه درباره فرشی که زیر خود داشت، با وی درآویختند، حسن برون شد و وارد مداین شد .

«عثمان بن عبدالرحمان‏» نیز روایتی چنین دارد با این افزایش که گوید: حسن به معاویه درباره صلح نامه نوشت و امان خواست . وی به حسین و عبدالله بن جعفر (پسرعموی خود) گفت: به معاویه درباره صلح نامه نوشته‏ام . حسین گفت تو را به خدا قسم می‏دهم که قصه معاویه را تایید و قصه علی را تکذیب نکنی . حسن به او گفت: خاموش باش که من کار را بهتر از تو می‏دانم». (3)

ابوالقاسم علی بن حسن معروف به ابن عساکر (متوفای 571 ه . ق) در کتاب تاریخ خود می‏نویسد: «حسن به برادرش حسین گفت می‏خواهم به مدینه بروم و در آنجا اقامت گزینم و خلافت را به معاویه واگذارم زیرا فتنه‏ها به درازا کشید و خونها ریخته شد و پیوندها گسسته و مرزها ناآرامی یافت . حسین خشمگین شد و گفت: پناه به خدا، اگر پدرت را در آرامگاهش تکذیب کنی و سخن معاویه را بپذیری . حسن گفت: به خدا قسم هرچه گفتم با آن مخالفت کردی، به خدا قسم می‏خواهم که تو را در خانه‏ای بیندازم و درش را گل کنم تا اینکار تمام شود . حسین چون عصبانیت ‏برادر را دید به نرمی گفت: «تو بزرگترین پسران علی و جانشین او هستی و ما پیرو اندیشه تو هستیم، آنچه می‏خواهی بکن». (4)

ابن اثیر (متوفای 630 ه . ق) در «الکامل فی‏التاریخ‏» می‏نویسد:

«حسن به برادر خود حسین و به عبدالله بن جعفر گفت من با معاویه درباره بستن پیمان آشتی، به نامه‏نگاری پرداخته‏ام . حسین به او گفت تو را سوگند می‏دهم که افسانه معاویه را تصدیق و داستان پدرت دروغ فرا ننمایی! حسن به او گفت: ساکت‏باش من در اینکار از تو آگاهترم». (5)

حمدالله مستوفی قزوینی (متوفای 750 ه . ق) در تاریخ گزیده می‏نویسد:

«میان حسن و معاویه تنازع بود . آهنگ یکدیگر کردند . حسن صاحب تدبیر بود، دانست که بر دولت متزلزل اعتماد نباشد و بر متابعت اهل عراق وثوق نداشت . در اثناء این، مختار بن ابو عبید ثقفی اندیشه کرد که او را بگیرد و به معاویه دهد. حسن رضی الله عنه از غایت عقل پیش‏اندیشی کرد و با معاویه صلح کرد بر آنکه حکومت‏به معاویه باز گذارد و حسن با اهل‏بیت‏به مدینه رود و بیت‏المال عراق آنچه موجود است او را باشد و «دارابگرد» فارس بر او مسلم باشد و لعنت‏بر علی علیه السلام را رفع کنند، معاویه این شرطها را قبول کرد … حسن بر او بیعت کرد، حسین قبول نمی‏کرد . حسن او را الزام نمود تا بیعت کرد». (6)

ابن خلدون (متوفای 808 ه . ق) در کتاب تاریخش «العبر» می‏نویسد:

«چون حسن در مداین نزول کرد در میان لشگر شایع شد که قیس بن سعد کشته شده، مردم به هیجان آمدند و صفوف درهم ریخت و به خیمه‏های حسن حمله کردند و دست‏به غارت گشودند … به معاویه نامه نوشت و گفت که از خلافت کناره می‏گیرد … چون برادرش حسین و عبدالله بن جعفر آگاه شدند او را ملامت کردند، ولی او به سخنانش گوش ننهاد…».(7)

رد اعتراض یا اختلاف از لحاظ تاریخی
به دلایل زیر، از لحاظ تاریخی، جریان اعتراض یا اختلاف بر سر صلح بین حسنین علیهما السلام مردود است:

1 . جریان اعتراض یا اختلاف دو امام بر سر صلح، در منابع تاریخی متاخرتر قید نگردیده است . ولی از منابع اصیل می‏توان موارد ذیل را بازگو ساخت:

الف – یعقوبی (متوفای 293 ه . ق) در کتاب تاریخی معروفش «تاریخ یعقوبی»(8) که به نوشته مورخین، کهن‏ترین تاریخ عمومی به زبان عربی است.(9)

ب – دو دینوری مورخ: ابن قتیبه دینوری (متوفای 276ه ق) در کتاب «الامامه و السیاسه‏» و ابوحنیفه دینوری (متوفای 283ه ق) در کتاب «الاخبارالطوال».‏(10)

پ – ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (متوفای 346 ه . ق) در سه کتابش: «مروج‏الذهب»؛(11)«التنبیه و الاشراف»(12) و «اثبات الوصیه لعلی بن ابیطالب»(13). مروج الذهب دایره‏المعارف تاریخی عصر به حساب می‏آید.(14)

ت – حتی در کتاب تجارب السلف تالیف هندوشاه نخجوانی(15) (تالیف به تاریخ 724 ه . ق و برگرفته شده از کتاب الفخری تالیف به تاریخ 701ه)، اشاره‏ای به اعتراض یا اختلاف نشده است.

2 . چنانکه مشخص است ‏شبهه اعتراض یا اختلاف، اولین بار در تاریخ طبری قید گردیده است آنهم طی خبری واحد توسط فردی واحد . دیگر منابع تاریخی، خبر مذکور را از تاریخ طبری گرفته و با جملات مشابه یا با اندک تفاوتی بازگو نموده‏اند . در مورد نوشته طبری، به دو مورد مهم باید توجه داشت:

الف – شیوه تاریخ‏نگاری طبری، ضبط و نقل وقایع از زبان راویان گوناگون، بدون هیچ‏گونه تحلیل و رسیدگی به صحت و سقم مطالب است. طبری خود در این مورد می‏نویسد:

«هدف کتاب ما استدلال نیست، بلکه تاریخ ملوک گذشته است و شمه‏ای از اخبارشان و زمان رسولان و پیامبران و مقدار عمرشان و مدت خلیفگان سلف و …

بیننده کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آورده‏ام و گفته‏ام بر راویان بوده است نه حجت عقول و اسباط نفوس، به جز اندکی که علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متاخران تواند رسید، نه استدلال و نظر، و خبرهای گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند از من نیست، بلکه از ناقلان گرفته‏ام و همچنان یاد کرده‏ام».(16)

مرحوم استاد زرین‏کوب از منابع شناسان و مورخان بنام تاریخ ایران و اسلام در مورد تاریخ طبری جملات روشنگری دارند:

«تاریخ طبری مهمترین و مشهورترین مجموعه مفصل تاریخ عمومی اسلام به زبان عربی است . قدمت تالیف و مزایای علمی و اجتماعی مؤلف، آن را یکی از معتبرترین مراجع تاریخ اسلامی تا عصر تالیف قرار داده است . در تالیف این کتاب جامع، غرض عمده طبری در واقع آن بوده که جمیع اطلاعات مهم مسلمین را در باب تاریخ جمع و ضبط کند و چون غالبا در صحت و سقم ماخذ روایات، تعمقی نکرده و همواره عین روایات را نقل کرده است، کتاب مهم و عظیم او با وجود جامعیت و وسعت، از حیث ارزش و اعتبار محتویات و مندرجات، همه‏جا مورد قبول نیست و به هر حال آن روح نقادی و آن دقت نظری که لازمه چنین کاری هست، همه‏جا در کتاب او رعایت نشده است … در واقع، تاریخ طبری ماخذ عمده تمام کسانی واقع شده است که بعد از او به تاریخ اسلام اهتمام کرده‏اند، زیرا بعد از او همه کسانی که به تالیف کتاب در تاریخ اسلام پرداخته‏اند، یا روایات او را اخذ و اقتباس نموده‏اند و یا از جایی که او قلم فرو هشته است، سخن آغاز کرده‏اند» .(17)

متاسفانه تاریخ طبری علیرغم ارزش بالایی که دارد، از سمت‏گیری و طرفداری از بنی‏امیه و مخدوش‏نمودن چهره طرفداران ائمه شیعه خالی نبوده و از این‏جهت‏به گفته علامه محقق و کاشف تحریفات در تاریخ اسلام، جناب استاد مرتضی عسکری: «تاریخ طبری در حقیقت‏به اسلام ضربه زده است».(18)

ب – راوی جریان اعتراض یا اختلاف، شخصی است ‏به نام عثمان بن عبدالرحمن . در کتاب «اعیان الشیعه‏» تالیف دانشمند گرامی استاد «سید محسن الامین‏» ، در مجموعه راویان شیعی، شخصی به این اسم یافت نشد(19) و در «قاموس الرجال‏» در سلسله راویان احادیث، عثمان بن عبدالرحمان شخصی از اهل سنت معرفی گردیده است.(20) به این ترتیب، روایت عثمان بن عبدالرحمن در زمینه تاریخ ائمه شیعه، از حالت استنادی خارج می‏شود .

در زمینه رد اختلاف دو برادر بسیار جالب است که نوشته یکی از مورخان هم‏عصر طبری را خاطرنشان سازیم . محمد بن علی بن اعثم کوفی (متوفای 314 ه . ق) می‏نویسد:

«بعد از زخمی‏شدن حسن علیه السلام و پراکنده شدن لشگر و غارت خیمه، حضرت در میان معارف لشگرش گفت … غرض من آن بود که مسلمانان را آسایشی باشد و این کار بعد از تفرق، رونقی گیرد، بالجمله کردید با من آنچه کردید، خویش را از شما باز خواهم رهانید و با معاویه صلح خواهم نمود تا رنج و غصه شما را دیگر نباید کشید و روی‏های شما را نباید دید . حسین بن علی علیه السلام گفت ای برادر این سخن مگوی و چنین مکن و ما را دشمن کام مگردان . حسن علیه السلام گفت ای برادر، آنچه می‏گویی حق و صدق است آیا با کدام معین و ناصر با دشمنان جنگ کنم و با کدام یار و غمخوار، طلب حق خویش کنم؟ می‏بینی که این گروه با پدر بزرگوار ما چه کردند و امروز با من چه معامله پیش آوردند، با این طایفه چه اعتماد و با این گروه چه امید توان بست؟ حسین بن علی چون این کلمات را از برادر بزرگوار خود شنید، خاموش شد».(21)

3 . در مورد نوشته ابن عساکر باید توجه نمود که او تاریخ اسلام را از تاریخ طبری اخذ و جریان اعتراض را با جملات اندک متفاوتی از تاریخ طبری نقل نموده است . اما جالب اینکه وی، اطاعت امام حسین علیه السلام نسبت‏به تصمیم برادر را با این جمله «تو بزرگترین پسران علی و جانشین او هستی و ما پیرو اندیشه تو هستیم، آنچه می‏خواهی بکن‏» بیان داشته است . اگر هم فرض کوچکی مبنی بر اعتراض باشد، نوشته ابن عساکر نشان می‏دهد امام حسین علیه السلام با توجه به شرایط و اوضاع پیش‏آمده نظر برادر را در مورد صلح تایید و مطیع برادر بزرگوارشان می‏بودند .

4 . با نظری به مقدمه کتاب کامل ابن اثیر، مشخص می‏شود که وی نیز اخبار قبل از خود را از تاریخ طبری اخذ نموده است، چنانکه خود می‏نویسد:

«من کار (نوشتن تاریخ) را از کتاب تاریخ بزرگ امام ابوجعفر محمد جریر طبری آغاز کردم زیرا این کتاب، تکیه‏گاهی است که همگان پشت ‏بدان گرم دارند و به هنگام اختلاف، از آن دلیل آورند. من همه گزارشهای آن را چون گوهرهایی در افسر شاهوار خود برنشاندم و به هیچ گزارشی آسیب نرساندم . من در میان کار او، به کاملترین گزارش روی آوردم و آن را بازگو کردم، چون از آن بپرداختم دیگر تاریخهای بلندآوازه را برگرفتم و خواندم و از میان آنها آنچه را از تاریخ طبری بازگو کرده بودم، کامل ساختم . هرچیزی را در جای خود نهادم جز آنچه درباره یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود که در اینجا چیزی بر گفتار ابوجعفر نیفزودم…».(22)

وقتی نوشته طبری نقض و مردود می‏شود، به تبع آن نوشته ابن‏اثیر نیز مردود است.

5 . حمدالله مستوفی در دنباله سخن راجع به صلح امام حسن علیه السلام به عدم اعتقاد شیعیان در مورد اختلاف دو امام بر سر صلح اشاره کرده می‏نویسد: «اما اهل شیعه بدین قائل نیستند».(23) پس معلوم می‏شود از قرنها پیش، شیعیان به اختلاف دو امام معتقد نبوده و آن را افسانه می‏دانستند . اضافه بر این، ماخذ مستوفی در مورد تاریخ اسلام، نوشته‏های طبری است و خود در مقدمه کتابش ضمن برشمردن منابع، از «تواریخ محمد بن جریر طبری و …» نام برده و حتی علت انتخاب نام «تاریخ گزیده‏» را چنین بیان می‏دارد که اخبار قبل از خود را از کتابهای نویسندگان گذشته اخذ و گزینش نموده است.(24)

6 . ابن خلدون نیز اخبار تاریخ اسلام را از تاریخ طبری اخذ نموده است، چنانکه خود می‏نویسد:

«وقایع صدر اسلام و خلافت اسلامی، فتوحات و جنگها را از کتاب محمد بن جریر طبری خلاصه کرده‏ایم . تاریخ طبری، تاریخ بزرگی است و از دیگر کتابها، موثق‏تر و از مطاعن و القای شبهه در حق بزرگان امت و نیکان و عدول آنان از صحابه و تابعین برکنار است» .(25)

از سوی دیگر، نوشته‏های ابن خلدون همانند طبری، خالی از جهت‏گیری و طرفداری از بنی‏امیه نیست، چنانکه به طرفداری از معاویه، در مورد مسموم‏شدن امام حسن علیه السلام به دست همسرش جعده به دستور معاویه می‏نویسد:

«این سخن از شیعه است و نپندارم که از معاویه چنین اعمالی سرزده باشد».(26)

و در کتاب مقدمه خود، این سمت‏گیری و طرفداری را در موارد مختلف مانند: رد دلایل شیعیان راجع به خلافت علی علیه السلام و وصیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مورد آن حضرت (27) تطهیر معاویه در مخالفت و جنگ با علی علیه السلام و جانشین قراردادن یزید پلید (28) دفاع از خلافت مروان بن حکم(29) و … به اوج رسانیده است .

در مورد میزان درستی تعصب و طرفداری ابن خلدون از بنی امیه نقل این اخبار کافی است: عایشه ام‏المؤمنین روزی به مروان گفت: «من شهادت می‏دهم و تصدیق می‏کنم که رسول خدا(30) پدرت حکم و تو را که در صلب او بودی، لعنت کرد» . و مردم همیشه عنوان تبعید شده رسول خدا را در مورد مروان استعمال می‏کردند . (طرید رسول الله(31) …). پیامبر صلی الله علیه و آله بارها معاویه، پدر و برادرش را لعنت کرده و فرموده بود: «هرگاه معاویه را بر منبرم دیدید بکشیدش».(32) با این توضیحات، نوشته ابن خلدون را در مورد تاریخ ائمه شیعه نمی‏توان قبول کرد .

7 . در مورد نوشته دکتر طه حسین باید عنایت داشت که جملات او مشابه جملات طبری است و او جریان را از طبری گرفته است . دیگر اینکه دکتر طه حسین نیز به صحت‏خبر اعتقاد نداشته است و این از نوشته خودش پیداست که جمله را با «می‏گویند» آغاز می‏نماید.

توضیح اینکه: در نقل روایت تاریخی یا حدیثی، ناقل اگر سندی داشته باشد، مطلب را با ذکر سند نقل می‏کند و بهترین نوع نقل همین نوع است که خواننده را امکان می‏دهد تا در صحت و سقم نقل تحقیق کند و اگر سند را صحیح یافت‏بپذیرد، و اگر ناقل بدون ذکر سند و ماخذ نقل کند، دوگونه است: گاهی به صورت ارسال مسلم نقل می‏کند مثلا می‏گوید در فلان سال فلان حادثه واقع شد. گاه می‏گوید: گفته می‏شود، یا گفته شده است، یا چنین می‏گویند که در فلان سال فلان حادثه واقع شد .

اگر به صورت اول بیان شود نشانه این است که خود گوینده به آنچه نقل کرده، اعتماد دارد . البته دیگران به اینگونه نقل‏ها که مدرک و ماخذ و سند نقل نشده اعتماد نمی‏کنند . علمای حدیث چنین احادیثی را معتبر نمی‏شمارند . و محققین اروپایی به نقلهای تاریخی بدون مدرک و ماخذ اعتنایی نمی‏کنند و آن را غیر معتبر می‏شمارند .

اما اگر به صورت دوم بیان شود که خود ناقل خبر را به صورت «گویند» یا «چنین می‏گویند» یا «گفته شده است‏» و امثال اینها (به اصطلاح با صیغه فعل مجهول) بیان نماید، نشان این است که حتی خود گوینده نیز اعتباری برای این نقل قائل نیست . عده‏ای معتقدند که کلمه «قیل‏» (گفته شده است) در نقلها تنها نشانه عدم اعتماد ناقل نیست، اشاره به بی‏اعتباری آن نیز هست.(33)

8 . در مراجعه به کتاب عظیم و کبیر بحارالانوار تالیف مرحوم علامه مجلسی (جلد 44) که در حقیقت دایره‏المعارف بزرگی است، خبری مؤید اعتراض و اختلاف به دست نیامد. مراجعه به بحارالانوار از این نظر اهمیت دارد که جمیع اخبار صحیح و ناصحیح در آن جمع شده و از این نظر، شبیه تاریخ طبری است.

مراجعه به جلد 44 بحار که در مورد اخبار و روایات مختلف تاریخ زندگی امام حسن علیه السلام می‏باشد و نیافتن خبری دال بر وجود اعتراض یا اختلاف بر سر صلح نشانگر آن است که موضوع، افسانه و تحریف بی‏اهمیتی است که در نزد شیعیان قابل ذکر و گزارش هم نبوده است.

در جلد مذکور بحار حدیثی به این صورت آمده است:

«معاویه برای گرفتن بیعت از حسین او را خواست . حسن به او گفت ای معاویه مجبورش نکن، همانا او ابدا بیعت نمی‏کند تا کشته شود و او کشته نمی‏شود مگر اهل‏بیتش کشته شوند و اهل‏بیتش کشته نمی‏شوند تا اینکه اهل شام کشته شوند».(34)

نمی‏توان به صرف وجود حدیثی در مورد عدم بیعت ‏حسین علیه السلام با معاویه (دقت کنید عدم بیعت نه اختلاف با برادر بر سر صلح) اختلاف دو امام را اثبات شده دانست .

لازم به ذکر است که صلح و بیعت‏ حسنین با معاویه از روی اجبار و سختی شرایط بوده است .

پی نوشت ها:

1. تاریخ ایران، پیرنیا و اقبال، قسمت ایران بعد از اسلام، انتشارات کتابخانه خیام، تهران 1362.

2. علی و فرزندانش، دکتر طه حسین، ص 209 و 219، ترجمه محمد علی شیرازی، انتشارات گنجینه، تهران، چ پنجم، 1367 .

3. آذرتاش آذرنوش، انتشارات سروش، تهران، چ 2، 1364 و نیز تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین‏کوب، ص 327 تا 332 انتشارات امیرکبیر، تهران، چ پنجم، 1368) .

4. تاریخ ابن عساکر، (تاریخ دمشق‏ج‏4، ص‏21، به نقل از، زندگانی حسن بن علی، باقر شریف القرشی، ج‏2، ص‏302 –303.)

5. تاریخ کامل، ج‏5، ص 2020 .

6. تاریخ گزیده، ص‏198،به اهتمام عبدالحسین نوائی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1362.

7. تاریخ ابن خلدون، ج‏1، ص‏642 – 641 .

8. تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج‏2، ص‏157 تا 135 (ترجمه محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347).

9. تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین‏کوب، ص‏26 (انتشارات امیرکبیر، تهران، 1368) .

10. ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبائی، انتشارات ققنوس، تهران، چاپ اول، 1380، صفحات: 187 به بعد . ابو حنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1364، صفحات 260 تا 270 .

11. مروج‏الذهب، مسعودی، ج‏2، ص‏7 تا 4 (ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1365) .

12. التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص‏278 (ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1365) .

13. مسعودی، اثبات الوصیه لعلی بن ابیطالب، ص‏298 تا 285 (ترجمه محمد جواد نجفی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چ دوم، 1362) مرحوم آیت‏الله العظمی مرعشی نجفی در مقدمه همین کتاب، انتساب آن را به مسعودی تایید کرده‏اند .

14. تاریخ ایران بعد از اسلام، ص‏28 .

15. تجارب السلف، هندوشاه نخجوانی، ص 52 تا 57 (تصحیح عباس اقبال، کتابخانه طهوری، تهران، چ سوم، 1357) .

16. تاریخ طبری، ج‏1، ص‏6 .

17. تاریخ ایران بعد از اسلام، ص‏27 – 26 .

18. ر . ک: مجله کیهان اندیشه، ش‏25، مرداد و شهریور 1368، ص‏32 تا 41 . این شماره از مجله، مخصوص بحث و بررسی پیرامون تاریخ طبری است .

19. اعیان الشیعه، سید محسن‏الامین، ج‏39 (انتشارات الانصاف، بیروت 1370 ه . ق) .

20. قاموس الرجال، محمد تقی تستری، ج‏6، ص‏252 (مرکز نشر کتاب، تهران 1384 ه . ق) .

21. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص 764 – 763 (ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1372) .

22. ابن اثیر، الکامل فی‏التاریخ، ج‏1، ص‏4 – 3 .

23. تاریخ گزیده، ص‏198 .

24. همان، ص‏7 و 6 .

25. تاریخ ابن خلدون، ج‏1، ص‏642 .

26. همان .

27. مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏407 و 377 .

28. همان، ج‏1، ص‏394 – 393 .

29. همان، ج‏1، ص‏406 و 395 .

30. همان، ج‏1، ص‏395 .

31. النزاع و التخاصم، مقریزی، ص‏56 – 57 (ترجمه سید جعفر غضبان، انتشارات مرتضوی، بی‏جا، بی‏تاریخ) .

32. الغدیر، علامه امینی، ج‏20، ص‏261 (ترجمه جلال الدین فارسی، کتابخانه بزرگ اسلامی، تهران، چ سوم، 1363) جهت‏شرح جنایات و بدسیرتیهای معاویه، ر . ک: (ترجمه الغدیر، ج‏19 و 20) .

33. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران ، ج‏1، ص‏330 (انتشارات صدرا، تهران، چ دوازدهم، 1362) .

34. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏44، ص 57 (کتابفروشی اسلامیه، تهران، بی‏تاریخ) .

منبع: مرکز مطالعات شیعه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید