چه کسی را به همسری برگزینیم؟
اینک به حساسترین و مهمترین فصل بحثهایمان رسیدیم! هرچه تاکنون مطرح کرده ایم، مقدمه ی این فصل بوده است؛ یعنی اینکه: «چه کسی را به همسری برگزینیم؟» با چه خصوصیات و صفات و معیارها و ملاکهایی؟ تا یک عمر، با سعادت در کنار هم زندگی کنیم و باعث رشد و کمال و آرامش هم باشیم؟ انگیزه و هدف اصلی ما، در مطرح کردن این بحثها، همین است. همه تلاشمان در این مطالب و مباحث این استکه: نوجوانان و جوانان (دختر و پسر) به گونه ای همسر برگزینند که با یکدیگر «همتا» و «همشأن» و «متناسب» باشند و به اصطلاح «باهم جور در آیند». اگر این شرط تأمین شود و این «هماهنگی» و «تناسب» تحقق یابد، امور و مشکلات دیگر به راحتی قابل حل است. اگر در این مرحله نلغزند، پیمودن مراحل دیگر، آسان خواهد بود.
به جرآت می توان گفت: بیشترین مشکلاتی که در «زندگی خانوادگی» به وجود می آید، به خاطر این است که دختر و پسر در اینجا به خطا رفته اند و همسر متناسب با خود را انتخاب نکرده اند. چه بسیار همسرانی را دیده ایم که به خاطر این «عدم تناسب» و «همسنخ نبودن» به تباهی و بدبختی کشیده شده اند. بسیاری از مشکلات و اختلافاتی که در زندگی مشترک به وجود می آید، ریشه در «انتخاب غلط همسر» دارد!
دقت!
برادرم، خواهرم! می خواهی کسی را انتخاب کنی که باید یک عمر در کنار او زندگی نمایی؛ پس نیک بنگر که چه کسی را انتخاب می کنی. هیچ انتخابی در زندگی انسان –پس از انتخاب عقیده و مکتب- به اهمیت و حساسیت «انتخاب همسر» نمی رسد. این انتخاب، در سعادت یا بدبختی تو، نقش اساسی دارد. هر چه می توانی دقت و مشورت و تحقیق کن. مواظب باشد به خطا نروی. مواظب باشد از روی احساسات تصمیم نگیری. مواظب باشد تحت تأثیر عوامل انحرافی قرار نگیری. اگر دچار همسر ناشایسته یا نامتناسب و ناهماهنگ با خود و ناهمتای خود شوی، کارت بسیار مشکل خواهد بود.
مبادا با خود بگویی: «فعلا ازدواج می کنیم، اگر در آینده نتوانستیم با هم زندگی کنیم، با طلاق از هم جدا می شویم»! چنین فکری را بکلی از ذهنت بیرون کن. طلاق، کاری بسیار مشکل و در بعضی موارد غیرممکن است؛ مخصوصا اگر پای بچه هم به میان آید.
این فکر را در ذهنت تقویت کن: «می خواهم همسری برگزینم که یک عمر در کنار او، سعادتمندانه زندگی کنم». باید از اکنون «پل طلاق» را پشت سرت خراب کنی و تمام حواست را جمع نمایی که همسری دائمی و تا آخر عمری برگزینی. بسیار احتیاط کن.
اینکه در بحثهای قبل، به تسریع در ازدواج و زود انجام دادن آن سفارش کردیم، معنایش بی دقتی و شتابزدگی نیست؛ بلکه «سرعت» باید با «دقت» همراه باشد؛ و این دو (سرعت و دقت) با هم نافات و ضدیت ندارند؛ بلکه این «شتابزدگی» است که با «دقت» منافات دارد.
«دقت» در انتخاب، «سهولت» در ازدواج!
هنگامی که مجموعه ی قوانین و دستورات اسلام درباره ی ازدواج را بررسی می کنیم، به این نتیجه می رسیم که: اسلام، درباره ی بسیاری از مسائل ازدواج –مثل: مهریه، جهیزیه، ثروت، تشریفات، آداب و رسوم و… – به سهولت و آسانگیری و سادگی امر می کند؛ اما درباره ی «انتخاب همسر» به دقت و مواظبت دستور می دهد! در آن امور می فرماید: «آسان بگیر… خیلی دقت نکن…«خیر النکاح أیسره»: بهترین ازدواج، آسانترین آن است … از بهترین همسران کسانی اند که مهریه شان کمتر باشد… مؤونه و مخارجشان کمتر باشد … و… و اما هنگامی که بحث «انتخاب همسر» و «معیارهای و ملاکهای آن» پیش می فرماید: «… دقت کن … «إیاکم و خضراء الدمن»: بپرهیزید از سبزه ای که بر فراز مزبله ای روییده باشد! … «إیاکم و تزویج الحمقاء»: از ازدواج با احمق بپرهیزید… «فانظر ماتقلده»: بنگر چه طوقی بر گردنت می اندازی!… (1) و دهها هشدار و بیدار باش دیگر.
پس، باید توجه کامل داشت که این «دوگونه دستور و قانون» با هم مخلوط نشده و اشتباه گرفته نشوند. «آسانگیری و سهولت» به جای خود، و «دقت و سختگیری و مواظبت» نیز به جای خود «هرچیز به جای خویش نیکوست».
معیارهای انتخاب همسر
برای انتخاب همسر، باید معیارهایی داشته باشیم. یعنی دختر و پسر، باید ملاکها و میزانهایی داشته باشند و بدانند «چه همسری می خواهند؛ با چه مشخصات و صفاتی»؟ این اصل کار است. مانند کسی که می خواهد مسافرت کند، باید ابتداء مقصد و هدف خود را معین نماید، آنگاه سفر کند، اما اگر فقط بداند که نیاز به مسافرت دارد، اما مکان و مقصد و هدفی را در نظر نگیرد، سرگردان می شود و به بیراهه می رود.
معیارها و ملاکها و خصوصیات و صفاتی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است:
الف- آنهایی که رکن و اساسند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازمند.
ب- آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند.
اینک به بررسی این معیارها و ملاکها و صفات و مشخصات می پردازیم:
اول – تدین
(از ارکان اساسی و حتمی)
انسانی که دین ندارد، هیچ ندارد؛ هرچه هم داشته باشد، هیچ محسوب می شود. انسان بی دین، در حقیقت «مرده متحرک» است. کسی که پابند به دین –که اصلی ترین مسأله ی زندگی است- نباشد، هیچ تضمینی وجود ندارد که پایبند به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک باشد.
انسان دیندار» هرگز نمی تواند با همسر بی دین، کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند. انسان متدین، ممکن است بتواند تقصهای دیگر همسرش را تحمل کند، اما نقص «بی دینی و لاابالی گری» او را هرگز نمی تواند تحمل نماید.
بله، اگر هر دو بی دین بوده و یا نسبت به قوانین دینی بی توجه و بی قید باشند، ممکن است بتوانند یکدیگر را تحمل کنند و در کنار هم زندگی نمایند؛ اما زندگی آنان هرگز زندگی سعادتمندانه ای نخواهد بود. «سعادت» بدون «دیانت» محال است. قطعا محال است. بله، ممکن است چیزهایی را به عنوان «سعادت» پذیرفته باشند و خود را «سعادتمند» بپندارند، اما این پندار، «جهل مرکب» است؛ یعنی بدبختند، ولی خیال می کنند خوشبختند.
به هر حال، انسان متدین، همسری متدین می خواهد. اگر یکی متدین باشد و دیگری بی دین و بی قید، خوشبخت نخواهند شد.
البته منظور از «متدین بودن»، معنای حقیقی آن است؛ یعنی: پایبندی کامل به اسلام؛ اسلام را با جان و دل پذیرفتن و به آن عمل کردن؛ نه تدین سطحی و بی ریشه و بی عمل.
پرتویی از کلام پیامبر
شخصی، برای گرفتن راهنمایی درباره انتخاب همسر، خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد. حضرت به او فرمودند:
«علیک بذات الدین»(2)
بر تو باد که همسر دیندار بگیری.
هم ایشان در جای دیگر، خطاب به همه ی انسانها در طول تاریخ، دستور اکید می دهند که:
«علیکم بذات الدین»
بر شما باد که همسر دیندار انتخاب کنید.
و باز در موردی دیگر می فرمایند:
«من تزوج امرءه لمالها، و کله الله إلیه و من تزوجها لجمالها، رأی فیها مایکره. و من تزوجها لیدینها، جمع الله له ذلک»(3)
کسی که با زنی به خاطر ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به حال خودش وا می گذارد. و کسی که (فقط) به خاطر زیبایی اش با او ازدواج کند، در او امور ناخوشایند خواهد دید! و کسی که به خاطر دین و ایمانش با او ازدواج کند، خداوند همه ی آنان (امتیازات) را برایش فراهم خواهد کرد.
در وسط حدیث، نکته ی ظریفی وود دارد؛ و آن اینکه اگر (فقط) به خاطر زیبایی او با او ازدواج کند، «رأی فیها ما یکره» در او امور ناخوشایند می بیند. شاید منظور از «امور ناخوشایند» این باشد که: همسر زیبای بی دین، زیبایی اش باعث ننگ و بدنامی خواهد شد و هیمن «زیبایی» که انگیزه ی اصلی در ازدواج با اوبود، موجب بدبختی و بی آبرویی می شود!
سؤال و ایراد:
در اینجا این سؤال و ایراد پیش می آید که: اگر «متدین بودن» ملاک و معیار اصلی خوشبختی است، پس چرا ما، متدین های فراوانی را می بینیم که زندگی خوبی ندارند و زندگی شان آشفته و آشوبزده است؟!
جواب:
اولا: منظور از تدین، تدین حقیقی است. یعنی کسی را «متدین» می گوییم که در همه ی اعمال، گفتار، اخلاق، و همه ی امور زندگی، تابع اسلام باشد. چنین انسانی، حتما شایسته خواهد بود. اسلام، قانون خداوند است برای سعادت بشر، که اگر همانگونه که خداوند فرموده است عمل شود، بطور حتم، سعادت را به دنبال خواهد داشت. اسلام، فقط بعضی از اعمال ظاهری نیست که هر کس آنها را انجام داد، متدین حقیقی باشد.
ثانیا: ممکن است اشکال از جای دیگر باشد. یعنی: متدین حقیقی باشند؛ اما صفات و مشخصات دیگر را که شرط سعادت زندگی مشترک است نداشته باشند. مثلا: هماهنگی و همشأنی فکری و اخلاقی و جسمی نداشته باشند. زیرا «متدین بودن» هرچند معیار اصلی است، اما معیارهای دیگری نیز وجود دارد که در انتخاب همسر باید مراعات شود. (که بزودی بیان خواهد شد)
ثالثا: ممکن است مشکل و نقص از طرف دیگر باشد. یعنی: شما ممکن است فقط یکی از دو همسر را بشناسید که متدین است، اما دیگری را نشناسید و از روحیات او کاملا خبر نداشته باشید؛ شاید او متدین حقیقی نباشد و ریشه ی مشکل آنجا باشد.
رابعا: ممکن است یکی از آن دو، یا هر دوی آنان، دارای بیماریهای عصبی و روحی و روانی باشند. این بیماریها، مشکلات فراوانی در زندگی مشترک ایجاد می کنند. متدین ها نیز در اثر عواملی دچار بیماریها و عقده های روانی و عصبی می شوند.
به هرحال، متدین و مؤمن بودن، شرط و صفت اساسی همسر شایسته است و باید قبل از ازدواج، در این باره کاملا تحقیق و بررسی شود.
از ثمره های تدین
این خصوصیت و صفت، ثمره های فراوان دیگری را در بردارد. به این معنی که: «تدین» مانند اصل و ریشه ای است که ثمره ها و شاخه های فراوانی دارد. مانند:
الف- عفت. آدم دیندار، حتما با عفت است. اگر نباشد، دیندار نیست.
ب- حجاب. حجاب، از ثمره ها و میوه های «درخت تدین»است. و حجاب، تنها مخصوص دختران و زنان نیست؛ بلکه پسران و مردان نیز باید حجاب داشته باشد. منتهی، میان حجاب زن و مرد تفاوتهایی وجود دارد؛ که آن هم به خاطر جذاب تر بودن زن و تفاوتهای جسمی و جنسی بین آن دو می باشد.
ج- نجابت
د- حیا. «لادین لمن لاحیاء له»: کسی که حیا ندارد، دین ندارد. پس کسی که حیا دارد، دین هم دارد، و کسی که دین دارد، حیا هم دارد.
اما جوانان «غیر متدین» چه کنند؟
آنچه تاکنون درباره ی این معیار و صفت اول (تدین) بیان شد، بیشتر مربوط به «متدینها» بود؛ پس «غیرمتدینها» چه کنند؟!
جواب:
اولا: آنان هم متدین شوند و همانند دینداران عمل کنند. دین و ایمان، مایه ی سعادت دنیا و آخرت انسان است؛ پس، بر هر انسان عاقلی واجب است که این «مایه ی سعادت» را به دست آورد. در این راه، هرچه تحقیق، مطالعه، مشورت و بررسی انجام گیرد، ارزش دارد. همانگونه که عقل حکم می کند که: انسان، برای تأمین زندگی مادی باید تلاش کند؛ همانطور نیز حکم می کند که برای یافتن راه سعادت ابدی باید تلاش کرد.
ثانیا: بعضی از صفات و خصوصیات «متدینها» را باید «غیرمتدینها» نیز داشته باشند. انسانی که از نظر عقیده و عمل، پایبند و معتقد به دین و ایمان نیست، باز هم باید در انتخاب همسر، بعضی از صفات متدینها را در نظر بگیرد. مثلا: عفت، نجابت و پاکی جنسی را همسر غیرمتدین نیز باید داشته باشد وگرنه مصیبت و مشکلات فراوانی در زندگی شان به وجود می آید؛ زیرا حتی غیر متدینها نیز نمی توانند بی عفتی و ناپاکی و هرزگی همسرشان را قبول کنند. (مگر اینکه بکلی از انسانیت ساقط شده باشند، که آنها از بحث ما خارجند.)
انسان، به هر اندازه که عفیف و نجیب و پاک باشد، به همان اندازه «متدین» است؛ هرچند که خودش متوجه نبوده و معتقد به دین نباشد. عفت و نجابت و پاکی و اصولا هر صفت و خصوصیتی که کمال محسوب شود، جزئی از دین است.
به هر حال، هیچ چیزی نمی تواند مجوز ازدواج با افراد بی عفت و نانجیب و هرزه و ناپاک گردد.
پس، افراد «غیر متدین و بی ایمان» برای انتخاب همسر، در مورد این معیار اول (تدین)، لااقل به عفت و نجابت و پاکی جنسی آن عمل کنند.
در آخر همین فصل، باز در این باره سخن خواهیم گفت.
پی نوشت:
1- این احادیث در بحثهای آینده می آید.
2- وسائل، ج14، ص30.
3- وسائل، ج 14، ص 31.