این داستان با مردم امروز چه تناسب دارد؟
شدید برادر شداد از پادشاهان عدالت گستر روی زمین بود، در زمان او نقل کرده اند به طوری مردم به آرامش زندگی می کردند که شخصی را برای قضاوت بین آنها تعیین کرده بود. از تاریخ تعیین او تا مدت یکسال هیچکس برای رفع خصومت به دارالقضاء نیامد. روزی به شدید گفت من اجرت قضاوت را نمی گیرم زیرا در این یک سال حکومتی نکرده ام. پادشاه گفت تو را برای این کار منصوب کرده ایم کسی مراجعه کند یا نکند.
پس از یکسال دو نفر پیش قاضی آمدند. یکی گفت من از این مرد زمینی خریده ام. در داخل زمینش گنجی پیدا شده، اینک هر چه به او می گویم گنج را تصرف کن چون زمین تنها از تو خریده ام قبول نمی کند. فروشنده گفت من زمین را با هر چه در آن بوده به او فروخته ام گنج در همان مکان بوده متعلق به خریدار است. قاضی پس از تجسس فهمید یکی از این دو نفر دختری دارد و دیگری پسری. دختر را به ازدواج پسر در آورد و گنج را به آن دو تسلیم کرد. بدین وسیله اختلاف بین آنها رفع شد.(5)
درسی که دین به ما می آموزد
ابن ابی عمیر مرد ثروتمندی بود، تا پانصدهزار درهم سرمایه داشت. شیخ صدوق در علل نقل می کند از علی بن ابراهیم و او از پدرش که ابن عمیر به بزازی اشتغال داشت، از مردی ده هزار درهم طلبکار بود، پس از چندی سرمایه اش تمام شد به طوری که فقیر گردید. شخصی که به او بدهکار بود خانه مسکونی خود را به ده هزار درهم فروخت و پول آنرا برای ابن ابی عمیر به در خانه اش آورد. در را کوبید. ابن ابی عمیر بیرون آمد پولها را به او تسلیم نموده گفت این طلب تو است. پرسید این مال را از کجا تهیه نمودی. به ارث به تو رسیده یا کسی بخشیده؟ گفت هیچ کدام نبوده، خانه ام را برای پرداخت قرض خود فروخته ام. ابن ابی عمیر گفت حدیث مرا ذریح محاربی از حضرت صادق (علیه السلام) که آنجناب فرمود: لا یخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدین انسان به جهت دین ترک خانه خود را نمی گوید، این پولها را بردار من حاجت به چنین مالی ندارم با اینکه به خدا سوگند هم اکنون به یک درهم از آن احتیاج دارم لکن از این پولها همان یک درهم را هم برنمی دارم.(6)
5) روضه الصفا احوال هود ع.
6) تتمه المنتهی (217.)