امام هادی (علیه السلام) و اتحاد پیروان اهل بیت (علیهم السلام)

امام هادی (علیه السلام) و اتحاد پیروان اهل بیت (علیهم السلام)

نویسنده:عبدالکریم پاک نیا
امام هادی(ع) در نیمه ذیحجه سال 212ق. در اطراف مدینه در محلی به نام صریا به دنیا آمد . پدر بزرگوارش امام جواد و مادر گرامی‌اش سمانه مغربیه است که بانویی با فضیلت ، شب زنده‌دار و با تقوا بود. امام هادی(ع) در سال 220 ق در هشت سالگی، پس از شهادت پدرش به مقام امامت رسید. امام در طول 33 امامت خویش با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود که به ترتیب عبارت‌اند از:
1. معتصم، برادر مأمون (217 ـ 227)؛
2. واثق، پسر معتصم (227 ـ232)؛
3. متوکل، برادر واثق (232 ـ 248)؛
4. منتصر، پسر متوکل (6 ماه)؛
5. مستعین، پسر عموی منتصر (248ـ252)؛
6. معتز، پسر دیگر متوکل ( 252 ـ 255).
امام دهم در زمان خلیفه معتز مسموم شد و به شهادت رسید و در شهر سامرا به خاک سپرده شد.
امام هادی(ع)، سخنانی درباره عوامل و موانع وحدت مسلمانان دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

چند سند رهبری ائمه(سلام الله علیهم)
از مهم‌ترین دلایل مکتب اهل بیت(ع) برای موضوع امامت انسان‌های صالح و انحصار رهبری امت اسلام در جانشینان مخصوص حضرت رسول(ص)، حفط انسجام و وحدت در جامعه اسلامی است؛ زیرا اگر زمام امور امت به دست رهبران جامع شرایط باشد و امت اسلام تحت چنان رهبری متحد و منسجم شوند، رسیدن به اهداف بلند حضرت محمد(ص) و جامعه ایده آل اسلامی به سهولت انجام خواهد شد و هویت و فرهنگ مسلمانان از دستبرد دشمنان کافر و عوامل نفاق انگیز مصونیت خواهد یافت؛ اما اگر رهبری امت اسلام به دست کسانی باشد که به ارکان مکتب اسلام باور ندارند و ایمان چندان مستحکمی ندارند تا به همه دستور‌های آن ملتزم باشند، هرگز نخواهند توانست در جامعه اسلامی انسجام و نظم و وحدت ایجاد کنند. حضرت فاطمه زهرا(س) در جمله‌ای زیبا این نکته را چنین بیان فرموده است که:
«جَعَلَ اللهُ طاعَتَنا نظاماً لِلملَّهِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَْقَهِ؛[1] خدای متعال اطاعت ما اهل بیت پیامبر(ص) را وسیله نظم و انسجام جامعه، و امامت ما را مایه در امان ماندن از تفرقه و تشتت جامعه قرار داده است».
ایات متعدد قرآنی نیز همانند ایات انذار تطهیر، مودت، اکمال، ابلاغ، مباهله و هل اتی بیانگر این است که مردم برای حفظ نظام جامعه باید از امامان معصوم(ع) پیروی کنند و از غیر آنان فرمان نبرند؛ چرا که معصومان الگوهای ممتاز انسانی و کامل‌ترین مروجان معارف الهی در سطح جهان هستند. به همین جهت، خداوند متعال در کنار اطاعت از خدا و رسولش، پیروی از اولی الامر ـ یعنی امامان ـ را بر همگان واجب گردانیده است.[2] کمترین اثر این همبستگی، دفع خصومت‌ها و کینه‌های دیرینه است. امام باقر(ع) فرمود: آل محمد(ص) همان حبل الله است که خداوند در قرآن دستور داد که به آن چنگ زده شود و فرمود: )واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا(.
امام هادی(ع) به طور مفصل به ضرورت رهبری امامان معصوم در زیارت جامعه کبیره پرداخته و جوانب آن را روشن کرده است. در عصر غیبت نیز تداوم ولایت ائمه(ع) به وسیله ولی فقیه جامع شرایط محقق خواهد شد.

حاکم شدن ارزش‌های واقعی
یکی از موانع انسجام اسلامی، حاکم شدن ارزش‌های دروغین و غیر انسانی و رذایل در جامعه است. یقیناً پیوند روابط انسانی و نزدیک شدن دل‌‌های افراد جامعه به همدیگر، در اثر اعتماد و علاقه قلبی آنان به همدیگر است. اگر معاشرت صحیح بر اساس موازین اخلاقی و کمالات انسانی در جامعه صورت گیرد، اتحاد مردم روز به روز بیشتر می‌شود و اگر ارزش‌های اخلاقی از میان رود، همه مردم در ظاهر به همدیگر احترام نفاق آمیز خواهند داشت؛ اما در باطن دشمن یکدیگر خواهند بود؛ مثلاً اگر عدالت در جامعه جای خود را به تبعیض و بی‌عدالتی بدهد و مردم از همدیگر و مسئولان ناراضی باشند، وحدت در آن جامعه معنا نخواهد داشت؛ زیرا با کوچک‌ترین بحرانی کینه‌ها بروز می‌کند، آتش اختلاف شعله می‌کشد و ناراحتی‌های درونی افراد آشکار می‌شود، اما اگر آموزه‌های وحیانی قرآن و اهل بیت(ع) همانند امانت‌داری، صله رحم، صداقت راستگویی، عیادت از بیماران، کمک به مستمندان، شرکت در تشییع جنازه مسلمانان، خودداری از تضییع حقوق دیگران، انفاق، احسان، عفو و گذشت و احترام به عالمان ربّانی در میان مردم رواج داشته باشد، اعتماد متقابل تحقق می‌یابد و پایه‌های وحدت اسلامی منسجم‌تر خواهد شد.
در سخنان امام هادی(ع) ترغیب و تشویق به این فضایل و کمالات فراوان دیده می‌شود. آن حضرت می‌فرمود: اگر مردم در دره‌ها و کوه‌ها از پی مقاصدشان هستند، من راه کسی را خواهم پیمود که خالص و مخلص راه بندگی خدای را می‌پیماید.[3] نمونه‌های از رفتارهای امام هادی(ع) را در ترویج ارزش‌های اسلامی ذکر می‌کنیم.

الف) شایسته سالاری
بدون شک شایسته سالاری عامل وحدت و همدلی، و فامیل سالاری در جامعه موجب اختلاف و کینه خواهد بود. روزی یکی از فقهای برجسته شیعه که در مناظره‌ای، مخالفین اهل بیت(ع) را محکوم کرده و او را با براهین واضح رسوا ساخته بود، به مجلس امام هادی(ع) آمد. امام بسیار به او احترام گذاشت و او را در صدر مجلس نشاند. هاشمیان به امام اعتراض کردند که چرا آن حضرت عالم غیر علوی و غیر هاشمی را این همه تعظیم و اکرم کرده است. امام هادی در پاسخ آنان که نسب جز در املاک ارزش‌گذاری می‌دانستند، فرمود: مبادا از کسانی باشید که خداوند در مقام مذمت آنان فرمود: )اَلم تَرَ اِلی الذَّینَ اوتُوا نصیباً مِنَ الکتابِ یدعَوْنَ اِلی کَتابِ اللهِ لِیحْکُمَ بینَهُم ثُمَّ یتولّی فریقٌ مِنهُمْ وَ هُمْ مُعرِضُونَ([4]؛ «ایا ندیدی کسانی که بهره‌ای از کتاب آسمانی داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها داوری کنند، سپس گروهی از آنان با علم و آگاهی روی می‌گردانند؛ در حالی که از پذیرش حق اعراض کرده‌اند؟»
آن گاه امام به دستور خداوند متعال در سوره مجادله اشاره می‌کند و نکاتی اخلاقی را متذکر می‌شود و از آنان می‌پرسد: ایا خداوند رتبه افراد را برحسب درجات علم و تقوا بالا می‌برد یا بر اساس شرافت فامیلی و نسبی؟![5]

ب) طرد عناصر مفسد و اختلاف افکن
امام هادی(ع) برای حفظ اتحاد جامعه، تفرقه‌افکنان را طرد و آنان را که دارای اندیشه‌های منحرف بودند، به جامعه معرفی می‌کرد.
محمد بن عیسی می‌گوید: امام علی النقی(ع) در نامه‌ای به من نوشت: خدا علی حسکه قمی و قاسم یقطینی را لعنت کند! شیطان به نظر قاسم آمده و با القای سخنان فریبنده، او را مغرور کرده است.[6] در این نامه‌ امام هادی(ع) این دو عنصر تفرقه افکن را لعن و طرد کرد؛ زیرا آنها با ادعاهای غلوّ آمیز و سخنان گزافه، به دنبال ایجاد تفرقه در میان شیعیان بودند.
امام علی(ع) می‌فرماید:
«ایاکُمْ وَ الفُرْقَه اَلا مَنْ دَعا اِلی هذا الشِعار فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کاَنَ تَحتَ عَمامَتی هذِهِ؛[7] از پراکندگی و اختلاف بپرهیزید. آگاه باشید! هر گاه کسی مردم را به تفرقه و جدایی و تکروی دعوت کند، او را بکشید؛ هر چند که زیر عمّامه من باشد».
حضرت هادی(ع) نیز به پیروی از علی(ع)، هر گاه می‌دید که ارشاد و نصیحت کارساز نیست، با کسانی که با سخنان واهی و تفرقه افکنانه خود، سعی در خدشه‌دار کردن یکپارچگی مسلمانان بودند، به شدت برخورد می‌کرد و حتی در برخی موارد، دستور نابودی برخی از آنان را صادر فرمود. فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی در ابتدا از یاران نزدیک امام هادی(ع) و نماینده آن حضرت بود؛ اما بعدها هواهای نفسانی و حب ریاست و دنیاپرستی باعث خروج او از مسیر حقیقت شد و به ترویج بدعت و اعتقادات کفر آمیز و انحراف مردم از حق پرداخت و عملاً در صفوف شیعیان دو دستگی ایجاد کرد؛ زیرا مردم گمان می‌کردند که او هنوز در سلک یاران امام علی النقی(ع) باقی ‌مانده و نماینده آن حضرت است.
در این میان ابراهیم بن محمد به امام هادی(ع) نامه‌ای نوشت و در مورد سخنان اختلاف انگیز وی پرسش کرد. او نوشته بود:
«فدایت شوم! فارس قزوینی با علی بن جعفر یمانی در مسائل اسلامی اختلاف شدیدی دارند. آن دو چنان از هم متنفرند که از یکدیگر برائت می‌جویند. اگر صلاح می‌دانید، ما را به سوی حق رهنمون شوید و تکلیف ما را مشخص سازید که مسائل دین خود را از کدام یک بپرسیم و ما به رهنمایی بسیار نیازمندیم».
امام در پاسخ نوشت:
«اینجا جای شک و تردید و جای پرسش نیست. مقام علی بن جعفر یمانی بالاتر از این سخنان است که شما او را با فارس قزوینی مقایسه کنید. خداوند مقام او را بزرگ داشته است. شما هر مشکلی داشتید، از علی بن جعفر بپرسید و از فارس دوری کنید (مبادا با اعمال خود فارس را تقویت کنید) و اجازه ندهید او در کارهای دینی شما دخالت کند. ان شاء الله تو و تمام همشهریانت که پیرو تو هستند، اطاعت خواهید کرد و من از نیرنگ‌های او به مردم آگاهم؛ هرگز به فارس اعتنا نکنید».[8] با وجود آنکه امام هادی(ع)، فارس قزوینی را از اعمال کفر آمیزش برحذر داشت، اما او جسارت را از حد گذرانید و همچنان وجوهات شرعیه را از مردم می‌گرفت و بر خلاف مصالح دین و بدون رضایت خواسته پیشوای دهم(ع)، در آن تصرف می‌کرد. یکی از مهم‌ترین عوامل لغزش فارس قزوینی، دنیا دوستی و ریاست طلبی بود که او را از امامت دور کرد و به سوی باطل کشانید. او در این مسیر چنان افراط کرد که حکم ارتداد و کفر وی از سوی امام(ع) صادر شد. متن حکم حضرت امام هادی(ع) در مورد این عنصر فتنه‌انگیز این گونه بود:
«هذا فارِسْ ـ لعنه الله یعْمَلُ مِنْ قِبَلی فتّاناً داعیاً اِلی اِلبدَعهِ وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هذا الذّی یریحُنی مِنهُ یقْتُلُهُ وَ اَناَ ضامنٌ لَهُ عَلی اللهِ الْجَنَّهَ؛ فارس بن حاتم ـ که خدا او را لعنت کند ـ خود را نماینده من می‌داند؛ در حالی که او شخصی فتنه‌ساز و تفرقه‌انداز است، مردم را به سوی بدعت می‌خواند. قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شرّ او راحت کند، بهشت را برایش ضمانت می‌کنم».
مدتی از صدور این حکم گذشت و کسی موفق به قتل او نشد؛ تا اینکه امام(ع) یکی از یاران شجاع و متعهد خود را به نام جنید احضار کرد و به او فرمود: تو مأموریت داری آن مرد تفرقه‌افکن را به قتل برسانی و شیعیان را از سخنان تفرقه‌آمیز وی راحت کنی. بعد مبلغی به وی داد تا سلاحی تهیه کند. جنید نیز وی را هنگامی که از مسجد خارج می‌شد، او را به سزای اعمال ننگینش رسانید و به برکت دعای امام، جنید مورد سوء‌ظن قرار نگرفت. آن حضرت جنید را که این عامل تفرقه‌افکن را از میان برداشته بود، مورد تفقد و تشویق قرار داد و جنید تا زمان رحلت امام عسکری(ع) زنده بود و از ائمه(ع) مستمری دریافت می‌کرد.[9]

ج) تکریم انسان‌های شریف
برای حفظ انسجام جامعه باید بر شایستگان و افراد شریف ارج نهاد؛ چرا که آنان در هر جا که باشند، می‌توانند محور وحدت و یکدلی مردم قرار گیرند؛ اما اگر آنان مورد بی‌مهری قرار گیرند و در جامعه منزوی شوند، افراد نالایق و فتنه‌گر میدان‌دار خواهند بود و شعله فتنه و اختلاف و دو دستگی دامن همه را خواهد گرفت. به این جهت، حاکمان و متولیان و عموم مردم باید برای استحکام جامعه، شایستگان و نخبگان خود را تکریم کنند. امام هادی(ع) ضمن طرد افراد نالایق و فتنه‌گر، به شایستگان و انسان‌های شریف نیز بها می‌داد.
علی بن مهزیار اهوازی یکی از نیکان عصر خود بود که مورد تکریم حضرت هادی قرار گرفت. جملات مهرآمیز امام در مورد وی چنین است:
«اَسْالُ اللهَ اَنْ یحْفَظَکَ مِنْ بَینِ یدَیکَ وَ مِنْ خَلْفِکَ وَ فی کُلِّ حالاتِکَ فَاَبشِرْ فَاِنّی اَرْجوُ اَنُ یدْفَعَ اللهُ عَنْکَ وَ اللهَ اَسألُ اَنْ یجْعَلَ لَکَ الخیرَه؛ از خداوند مسئلت دارم که تو را از پیش رو و پشت سر و در همه حالات محافظت کند. خوشحال باش که من امیدوارم خداوند بلاها و فتنه‌ها را از تو دفع کند و برایت خیر و نیکی مقدر گرداند».[10]

د) ارتباط مداوم با نمایندگان
همچنان که برای حفظ اتحاد جامعه وجود رهبری جامع شرایط ضرورتی انکارناپذیر است، تداوم ارتباط با او نیز ضرورت دارد؛ زیرا اگر در جامعه‌ای رهبری به طور دائم با پیروانش مرتبط نباشد، عوامل فتنه‌گر و دشمنان وحدت و استقلال، جامعه به راحتی می‌توانند در صفوف مردم رخنه کنند. به این جهت، امام هادی(ع) به نصب نمایندگان شایسته و تقویت شبکه ارتباطی خود با تمام پیروانش در تمام نقاط ممالک اسلامی، اهتمام ویژه داشت.
آن حضرت در سال 232 در نامه‌ای به علی بن بلال چنین نوشت:
«من ابوعلی بن راشد را به جای حسین عبدربُه به عنوان نماینده‌ام نصب کردم و او را ـ که فضل و ایمان بی‌نظیرش را می‌شناسم ـ امین خود قرار دادم و می‌دانم که تو بزرگ دیار خود هستی. دوست داشتم تو را تکریم کنم و در این باره برایت نامه بنویسم. پس، از او پیروی کن و تمام حق و حقوقی را که به عهده داری، به او بسپار و اصحاب و یارانم را نیز بر این نکته ترغیب و تشویق کن و چنان نماینده‌ام را معرفی کن که همه آنان از او پشتیبانی و حمایت کنند و این کار موجب احترام و جلب محبت ما خواهد بود و تو نیز در برابر آن از خدا پاداش دریافت خواهی کرد».[11] امام در سخن دیگری به احمد بن اسحاق قمی فرمود:
«ابوعمرو (عثمان بن سعید عمری نایب اول از نواب اربعه) مورد اعتماد و امین من است. آنچه به شما می‌گوید، از من می‌گوید و آنچه به شما می‌رساند، از من می‌رساند».[12]

پی‌نوشت‌ها:

[1] . الاحتجاج، ج1، ص97.
[2] . نساء / 59.
[3] . تفسیر امام عسکری، ص329.
[4] . آل عمران /33.
[5] . مستدرک الوسائل، ج9، ص53.
[6] . رجال کشی، ص518.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 127.
[8] . رجال کشی، ص523؛ معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ شاگردان مکتب ائمه(ع)، ج2، ص5.
[9] . معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ بحارالانوار، ج50، ص205.
[10] . بحارالانوار، ج56، ص41. البته در بحارالانوار این جملات از امام جواد7 نقل شده است.
[11] . فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص298.
[12] . همان، ص302.
منبع: ماهنامه کوثر

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید